فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

دیوانه ای کوچک با دست هائی بخشنده به نام «زن»

 

 

کامنت دوست عزیز را عینا" اینجا اضافه می کنم :

سلام پرنیان مهربانی ها

با تشکر از شما و همه دوستدارانت فکر کنم مناسب است بهترین ها را انتخاب کنیم:
با سپاس از باغ بلور و مسافر که درخواست کردند که بغیر از آنان نفرات دیگری در مسابقه قرار گیرند بنظر من :

نفر اول: پرنیان دل آرام
نفر دوم : مهر باران
نفر سوم:آفتاب

پی نوشت 1: به همه مادران عزیز بابت داشتن این فرزندان با احساس و مهربان تبریک میگویم
پی نوشت 2: از همه دوستدارنت بابت پذیرش پیشنهادم و ارائه اینهمه جملات زیبا و قشنگ سپاسگزارم



دوستان عزیزم بابت تاخیر پوزش مرا بپذیرید. من تمام کامنت های خوب شما را ثبت کردم. انتخاب بهترین کامنت با من نیست.  تمام این کامنت ها را دوست دارم و هیچوقت نمی توانم بین آنها یکی را به عنوان بهترین انتخاب کنم . بنابراین هر کدام از شما به یکی از دوستان خود رای بدهید و یا کامنت عمومی بگذارید  یا در صورت عدم تمایل خصوصی اش کنید (در قسمت تماس بامن). بعد از اینکه برنده مشخص شد، شخص انتخاب شده لطف خواهد کرد و یک شماره حساب به من خواهد داد. از دوست عزیزی که این ایده را دادند سپاسگزارم

ممنون 



چه می شود گفت؟! باز تکرار کلماتی که تکراری نمی شود، یعنی حال و هوایش تکراری نیست، خیلی چیزها عادت نمی شود، عشق های شگرف هم عادت نمی شود، بعضی از دردها هم عادت نمی شود. بسیاری اوقات، زمان هم نه تنها برایت کاری نمی کند که شدت و عمق رنجهایت را بیشتر می کند. با دردهایت این طرف و آن طرف می روی و با خودت به هر کجا می کشانی بدون آنکه کسی از رازهایت خبر داشته باشد. شادی هایت گاهی فقط مال خودت است و باید در گنجینه ای محفوظ از آنها نگهداری کنی. گاهی آشپزی برایت بیهوده ترین کار دنیاست، یک مشت سبزیجات کنسرو شده را از سر بی حوصله گی در روغن زیتون و سویا سس و طعم دهنده های مسخره ی دیگر هم می زنی و دور از چشم دیگران محکم می کوبی روی میز، زمانی نیز پردردسرترین غذا را با زیباترین احساسات درست می کنی و زیر لب آوازی می خوانی و با یک تزئین زیبا می گذاری بر روی میز و بارها بشقاب ها و ظروف غذا را با وسواس مرتب می کنی. گاهی برای تهیه یک سالاد متنوع و لذیذ تا مسیری دور می روی و با خرید یک دسته کوچک کاهوی فرانسوی به خودت و میز شام و ناهارت یک حال اساسی می دهی. گاهی با یک شیشه ترشی بهروز سر وته کار را جمع می کنی. گاهی یکی یکی میزهای خانه ات را با وسواس و دقت گردگیری می کنی و در حالیکه ترانه ی دوست داشتنیت را زمزمه می کنی تمام خانه را جارو می کشی، گاهی هم با لگد زدن بالشی و پرتاب آن به چندین متر آن طرف تر خستگی های روحیت را بر سر و روی بالش بی زبان خالی میکنی. گاهی به بهانه ی خستگی می روی به تخت و سر در بالشت اشک می ریزی و بعد بالشت را پشت و رو می کنی و مثل یک هنرپیشه، بلند می شوی یک ترانه ی والس می گذاری و موهای درهمت را پشت سر جمع و با یک رژ لب لبهایت را رنگین میکنی و از این سمت خانه به آن سمت خانه قدم می زنی و قابهای روی دیوار را صاف می کنی و لبخند می زنی... و سعی میکنی در این لحظات هرگز به عمق چشمهایت در آینه خیره نشوی ... بازی می کنی و به بازی می گیری و اندوهت را تا درونی ترین لایه هایت پنهان می کنی تا باشد برای بعد و قبل از هر کسی از فریب دادن خودت بیشتر به رضایت می رسی. گاهی خستگی هایت وادارت می کنند یک لیوان را با شدت بکوبی کف آشپزخانه و بایک لبخند پیروزمندانه، با یک حس انتقام جوئی پیروزمندانه در میان خورده شیشه ها خودت را به یک فنجان قهوی تلخ بدون شیر و شکر مهمان می کنی و با نوک کفشت با شیشه های خرد شده روز زمین بازی میکنی و این درست زمانیست که دیگر حتی بغضت هم نخواهد ترکید، اشکی هم نخواهی ریخت ... سخت شده ای ... سخت!

زمانی هم می رسد که خستگی تو را به پوچی عمیقی رسانده است، بدجوری انتقام میگیری، خطرناک انتقام میگیری. پشت پا می زنی ، وحشی می شوی و ...


و زمانی دیگر خیلی راحت می بخشی و حتی فراموش میکنی.


گاهی دلت برای خودت می سوزد، برای استیصالی که در آن قرار داری بغضت می گیرد و راهی برای فرار نمی یابی، جامعه زور میگوید، قانون عادلانه برخورد نمی کند، اختیار پوششت را نداری، در بسیاری از مکانهای شهر امنیت نداری، نگاه چپ و راست مردم را تحمل می کنی، متلک های حقیرانه ساعتی از روزت را خراب میکند و یک وقتهائی هم در دلت به کوچکی آدمها می خندی ... گاهی نیز برای لحظه های عاشقانه ی زندگیت خدا را در آغوش میگیری و با چشمانی پر از اشک روی ماهش را می بوسی. می دانی که باید بجنگی، در سرزمینی که برای رسیدن به حق انسانیت تنها چاره جنگیدن است. گاهی جنگ نرم، گاهی هم خط و نشان اساسی و چنگالهایت را حتی تیز می کنی برای چیزی که ناجوانمردانه تو را به عصیان کشانده است. گاهی هم صبوری میکنی و به شکستن یک لیوان و پرت کردن یک بالش و سکوت اکتفا می کنی تا آرامش خودت و خانواده ات خدشه دار نگردد.


گاهی می روی و به مناسبتی و یا حتی بدون مناسبتی برای خودت یک هدیه ای می خری و از خودت برای تمام چیزهای ارزشمندی که در درونت وجود دارد و هیچ کس به جز خودت به آن واقف نیست سپاسگزاری می کنی. گاهی نیز از گرفتن یک کادو از دیگری اصلا" خوشحال نمی شوی، چون احساس می کنی داری معامله می شوی، گاهی گرفتن یک شاخه گل آنچنان دیوانه ات می کند که طرف مقابلت مبهوت حرکاتت می شود. گاهی هم با گرفتن هدیه ای که مدتها در آرزوی داشتنش بوده ای مثل بچه ها بالا و پائین می پری. گاهی دیده نمی شوی، حس نمی شوی، لمس نمی شوی، گاهی احساساتت نیاز به ترجمه و تفسیر دارد و این تو را به ژرفنای ناامیدی می کشاند، بعد دوباره آرام آرام خود را به بیرون می کشی و یاد جملاتی می افتی که میگوید: تو ببخش، تو هدیه کن، تو دوست داشته باش ... و ادامه می دهی با همان آرمانهای شگفت انگیز خودت ... و در سکوت عاشق می مانی و از دوست داشتنهایت در خیال به زیباترین مکانهای کائنات با بالهای گشوده پرواز می کنی و تمام این احوالات را هیچ کس نخواهد دانست ... هیچ کس هیچ چیزی نخواهد دانست ...


و زمانی به جای اعتراض ، دیگر سکوت می کنی، آن جاست که اوضاع خراب می شود. دیگر برگشتی در کار نیست، دیگر هیچ چیزی تو را به جایی که در گذشته در آن بودی برنخواهد گرداند. وقتی ست که چیزهائی که بارها ترک برداشته است برای همیشه شکسته است. تو دیگر توانی برای بازگشتن نداری و اعتقادی نیز ...


فقط مثل یک هنرپیشه زندگیت را بازی می کنی ...


گاهی آرام قدم برمی داری و آرام نگاه می کنی در حالیکه در درون تو کودکیست که آرام و قرار ندارد، بالا و پائین می پرد و از در و دیوار بالا می رود. شاید کسی آن شیطنت را در عمق چشمانت بخواند، شاید هم مثل بیشتر وقتها دیده نشوی و از این دیده نشدن راضی تر خواهی بود.

این ها همه دیوانگی زنانه است. ببخشیدش این موجود کوچک و پیچیده را با تمام دیوانگی هایش ... همین دیوانه ی کوچک قلبی دارد به وسعت یک عشق لایتناهی. کسی که همواره تمام احساسات نابش در کف دو دست زنانه اش می باشد برای تقدیم کردن به کسانی که دوستشان دارد، نادیده شدن توسط کسی که خیلی دوستش دارد قلبش را به درد می آورد. قلب این دیوانه ی کوچک با عشق می تپد. کارش، شغلش، موقعیت اجتماعی اش، پولش و چیزهائی شبیه اینها همیشه در مرتبه ی دوم است. اگر غیر از این باشد باید در زنانگی اش شک کرد.

این متن تقدیم به زنان عزیزی که بارها به خاطر زن بودنشان شکستند، به اوج رسیدند، بزرگ شدندو بزرگ کردند و همینطور تقدیم به مردان عزیزی که در کنج دلشان ستاره ی عشقی از زنی همواره می درخشد.

مادری ... خواهری ... همسری .... فرزندی ... دوستی ...


اگر سالی دوبار به مناسبت روز زن و گاهی نیز به مناسبتهای دیگر پستهائی زنانه می نویسم، هیچ وقت برای پر رنگ تر کردن جنس خودم نیست. من یک زنم که می نویسم، با یک دنیا احساس زنانه . قطعا" اگر در زندگی بعدی مرد باشم ، مردانه خواهم نوشت. 


و اگر ماه مرد بود

دل هیچ اقیانوسی

در تلاطم جزر و مد نمی افتاد

و اگر خورشید

اندام زنانه اش را عریان نمی کرد

کدامین آفتابگردان

سوی چشمش را

بر کشیدگی خط چشم آفتاب کش می داد!

و حتی وقتی برای انسانها

کلمه ی «زندگی»

با حروف «زن» آغاز می شود

دیگر این ملامت ما چیست

که چرا آدم

از دست حوا سیب خورد!

حبیب صلحی زاده



پ ن :

سلام دوستان 
روز مادر و روز زن و روز معلم به همه شما مبارک
پیشنهاد می کنم

«زیباترین جمله ای که با مادر می سازید را بیان کنید»

و  مبلغ پنجاه هزار تومان برای خرید کتاب هدیه بگیرید

مهلت هم تا عصر روز جمعه

«یک دوست»

نظرات 110 + ارسال نظر
رویا خانوم سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 20:24 http://0837tanha.blogsky.com

سلام.
اره منم موافقم گفته هاتم...
به منم سربزن

سلام

در اولین فرصت می یام

و ممنون

صدف سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 20:26 http://goo.gl/hfSX6

تا کجای قصه ها باید زدلتنگی نوشت ★ تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت ★ تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ★ یا فقط با گریه های بیقرار آرام شد ★ بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار ★ خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار★

سلام دوست عزیز

آدرس وبلاگت نامشخصه .

مریم سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 21:08 http://www.2377.blogfa.com

روزت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک .
متن خیلی خوبی بود .

سلام مریم جون

ممنونم ازت . هر روزت سرشار از شادی و شور و سلامتی

سایه سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 21:17 http://bluedreams.blogsky.com/

خیلی خوب نوشتی پرنیان عزیزم
اجازه می خوام سکوت کنم و فقط دوباره و دوباره بخونم ...
ممنونم برای این همه احساس زیبا و دست نیافتنی

مرسی سایه جون

خوشحالم که به دلت نشست .

من هم ممنونم از محبتت

آفتاب سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 21:56

من هم یک دیوانه ام ...

دیوانه ای که می شکند ،عشق می ورزد و ...

عالی بود عزیزم .. عالی .

بر می گردم .

و البته با دستهائی بخشنده

ضمنا" من دیوانه ها رو خیلی دوست دارم

مرسی

گنجشکماهی سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 22:40

سلام بر باغبان ِ گل و ریحان
---

انتهای حرفم را در همین ابتدا می زنم، تا خیالم راحت باشد، که یادم نمی رود.
زندگی ِ بعدی وجود ندارد، لااقل برای شما و چون شمایی.
و اگر برای عده ای وجود داشته باشد!، بی شک برای آنهاییست که تکلیفشان را با یک سری مسائل! روشن نکرده اند، و یا تکلیفشان روشن نگردید. خیالتان راحت، شما اگر اینگونه که نوشتید، باشید، که بی شک چنینید، گل کاشته اید. اینجا باغیست که با عشق باقیست، و اینگونه بقایی مردنی ندارد، که زنده شدنی در پی بخواهد. من یونگ را یک جوری دوست می دارم، قسمتی از یکی از جمله هایش را که به خاطر دارم می نویسم که می گوید: "یک انسان کامل، انسانی است که از هر دو وجه ِ زنانگی و مردانگی روحش بهره بگیرد..." مابقی ش را بیان نمی کنم. تا سخن به درازا نکشد. و البته دلیلی دارد.

عالیست، هر چند میسّر نیست و نبوده که تمام ِ آنچه را که باید، نوشت. اما خوب، و بهتر است بگویم خیلی خوب می دانم که حقیقتی عظیمتر نهفته در آنچیزیست که آدمی از اظهار آن عاجز است، همان ناگفته هایتان.
ما خواندیم حدیث مفصّل، از این مجمل.
---

و امّا
یقول الگنجشکماهی الحکیم:


یا ایّها الرّجال، ما ادراکم ما النّساء- نساء خیر مـِن ما تدرکون- انّ الله انزل النّساء من السّماء لیحییکم بعشقهنّ- و لا تحسبنَّهنّ خُلقن للَهو و لعب-کَلّا، لو تعلمون علم الیقین- والسّلام.

و من امشب استثنائن به آمار ِ زمین مشکوک نیستم. رفت و آمد ملائک عجیب زیاد شده است.

روزتان گرامی

سلام بر گنجشکماهی عزیز و کم پیدا

بهترین چیزی که می توانستم در این لحظه بشنوم همین جمله بود :
زندگی بعدی وجود ندارد.

خیلی سخته ... سخته ... سخت!
زندگی رو میگم.

والبته شما خیلی خیلی لطف دارید و من شرمنده شدم .
تمام این چیزهائی که نوشتم دسته گلهایی هست که خودم به آب دادم

کلا" تو کار پرتاب لیوان و بالش دارم حرفه ای می شم!


این یکی رو شوخی کردم گنجشکماهی عزیز. اگه قرار بشه تقی به توقی بخوره یک لیوان بشکنه که من باید یک روز در میان توی بازارهای تهران مشغول خریدن لیوان باشم ! تازه جمع کردن اون خورده هاش مصیبت عظماست!

بگذریم ...

از شما و بقیه دوستان بابت طولانی شدن متن عذرخواهی میکنم. ممنونم که حوصله می کنید و تا انتها می خوانید و توجه دارید.

من عربی ام افتضاحه ولی تونستم دست و پا شکسته ترجمه کنم

و مرسی

خیلی محبت کردید .

ایرج میرزا سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 23:18

سلام زن
سلاام همنوع
سلااام هموطن
سلاااام همشهری
سلاااام همزبون
سلاااااام دوست
سلاااااااااااام پری

عیدت مبارک
روز زن
روز مادر
روز بهترین هدیه خدا
مبارکککککککککککککککککک

هزار تا شاخه گل رز زرد هدیه من به تو و همه دوستان

دو سال پیش رفتی حافظیه برام یه فال حافظ سوغات آوردی . یادته ؟ مطلعش این بود
دوستان دختر رز توبه زمستوری کرد
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد

دارم میرم شیراز . میخوام هدیه برات فال حافظ بیارم . میدونم اینو از همه چی بیشتر دوست داری .

امیدوارم هیچ وقت هیچ زنی لیوان نشکنه
امیدوارم هیچ وقت هیچ دلی نشکنه
امیدوارم شاد باشی پری ‌

سلااااام ایرج میزا عزیز

مرسی برای این سلام های خوب
مرسی برای پیام تبریکت
ممنونم برای این همه گل های قشنگ که من نمی دونم چیکار کنم الان!

فکر کن! هزار تا شاخه گل رز زرد ....

یادمه ! تمام خاطراتش یادمه . هیچوقت فکر نمی کردم کسی که کامنت هایی با اسامی ناشناس و مرموز می ذاره و داره اذیت می کنه ، یک دوست خیلی مهربونی بشه !

من بی تاب گرفتن سوغاتم هستم. دلم یه جورایی شور می زنه
آخه حافظ گاهی خیلی شوخی داره! گاهی هم بدجوری جدی داره!

هر چی که باشه ... هر حرفی که باشه با جان و دلم می پذیرمش.

ضمنا" نمی دونی شکستن لیوان چه لذتی داره که !
ولی به شرط اینکه برداری بری شش تا خیابون اون طرف تر از خونه ات و کنار یکی از این سطلهای شهرداری طوری بزنی زمین که برای مردم ایجاد مزاحمت نشه !
شرایط داره

سفرت به خیر ... سلامی مخصوص از قول من به حافظ عزیزم برسان.

ممنون

جولیت سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 23:20

روزت مبارک پرنیان عزیزم. همیشه از نوشته هات لذت میبرم بخصوص وقتی از خودمون می نویسی. زن بودنم رو بیشتر دوست می دارم اینجور وقتها

سلام ژولیت عزیزم

من هم از حضورت همیشه خوشحال می شم. من به بودنت عادت نکردم، به داشتنت خوشحالم دوست عزیزم ....

همیشه شاد باشی و در شادی هایت در اوج ... انشاالله

ویس سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1392 ساعت 23:40 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلااااااااااااام روزت مبارک.
دیگر حرفی نماند و همه را گفتی . یاد دوستمان افتادم ، که خودت می دانی چه کسی را می گویم ، نشست روی صندلی و یک سیگار روشن کرد و تمام ظزف های توی کابینت را یکی یکی پرتاب کرد و شکست و بعدشم آروم رفت خوابید.

حالا که همه چیز را گفتی کمی تفریح می چسبد، امروز یک اس ام اس از یک دوست ، که پسر بسیار جوانی است برای شوخی ، داشتم . خیلی مبتذل هست ولی جالبه.
پیشاپیش 11 اردیبهشت ( روز زن ) عاشقان جواهرات ، دشمنان گلگیر ماشین ، موریانه های کارت بانکی ، بانیان قرض ، عاملان ترافیک ، حامیان رنگ و لعاب ، وپر سرو صداترین موجودات خلقت بر تمامی مظلومان و زحمتکشان عالم تسلیت باد.

سلام
روز تو هم مبارک .

یادمه... عوضش تمام سرویس های چینی نو شد !

آخ! من این اس ام اس رو از یک هفته ی پیش دارم می گیرم از دوستان و آشنایان و اقوام و بستگان .

دستشون درد نکنه واقعا"

نوشته های پراکنده چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 09:11

سلام
حال شما؟
روزتون مبارک باشه
البته هر روز، روز شما خانم هاس و همیشه دنیا به کامتون
معمولا نوشته های مردونه زیاد خریداری نداره. هرموقع در مورد مثلا کامپیوتر و الکترونیک و فضا و ... نوشتم خیلی کم بهش توجه شده. حتی آقایون هم توجهی نکردن. اما نوشته هایی که یه جورایی به خانم ها مربوط میشه حسابی طرفدار داره
فردا هم پنجشنبه اس. آخر هفته خوبی داشته باشید

سلام

ممنونم

بله خوب! هر روز ، روز ماست!

کدوم هر روز ؟؟!!! اگه یه روز از خواب بیدار شدیم و فکر کردیم هیچ نگرانی نداریم ، هیچ مسئولیتی هم نداریم و هیچ دلتنگی هم نداریم اون روز روز ماست. احتمالا" اون روز روزیه که مرده ایم

شوخی کردم . ممنونم .
روز قشنگیه امروز ... امیدوارم تمام زنهای دوست داشتنی زندگیت همیشه سالم و سرحال و پایدار باشند.

برای همه ی مهربانی هات ممنونم
تعطیلات آخر هفته ی خوبی داشته باشی .

پرنیان دل آرام چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 09:39

برای تویی که مهربانی آمیزه ی قلبت شده است ...



دوستم داشته‌باش …
و نپرس چگونه
و در شرم درنگ نکن
و تن به ترس نده

بی‌شِکوه دوستم داشته‌باش
نیام ، گلایه‌ دارد که به پیشوازِ شمشیر می‌رود

دریا و بندرم باش
وطنم وَ تبعیدگاهم
آرامش و توفانم باش
نرمی و تُندی‌ام …

دوستم داشته‌باش …
به هزاران هزار شیوه
و چون تابستان مکرر نشو
بیزارم از تابستان

دوستم داشته باش … و بگو
که نمی‌خواهم بی‌صدا دوستم داشته باشی

و آری ؛
عشق را در گوری از سکوت نمی‌خواهم

دوستم داشته‌باش …
دور از سرزمین ظلم و سرکوب
دور از شهرِ سرشار از مرگ‌مان
دور از تعصب‌ها ، دور از قیدوبندهاش

دوستم داشته‌باش …
دور از شهرمان
که عشق به آن پا نمی‌گذارد
و خدا به آن نمی‌آید


نزار قبانی


پرنیان عزیز روزتون مبارک و دنیاتون پر از رنگای قشنگ خدایی ...



مرسی پرنیان مهربون و عزیزم

خیلی این شعر قشنگ بود . من از نزار قبانی هیچ کتابی ندارم . الان دیگه تصمیم گرفتم برم یک کتاب از مجموعه اشعارش بخرم .


خنده‌های تو
کودکی‌ام را به من می‌بخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دست‌های تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت می‌ترسم ...


این هم تقدیم به تو ...

روزت مبارک . می بوسمت

فرید چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 11:32 http://fsemsarha.blogfa.com

زن بودن هنر بزرگی ست... تا وقتی که پدر نشده بودم حس زن و مادر بودن را نفهمیدم...
جنسی از دیار دور با یک دنیا ناشناخته زیبای کشف نشدنی جز برای خودش...
هر چه بیشتر سعی کنی بفهمی، کمتر در میابی و بیشتر غرق می شوی در بی نهایت بودنش...
زن، تجلی لطیف عشق خداست و پر از جوانه های هر لحظه باورهای آسمانی...
زن بودن هنر بزرگی ست...
هنرمندان بزرگ هستی! روزتان مبارک

بله همینطوره. با وجود تمام سختی های خاص خودش، ولی یک دنیای پر از مهر و عطوفت درون خودش داره. به شرط اینکه یک زن هیچوقت یادش نره که زن باقی بمونه با همون دنیای لطیف و خشونت دنیا هیچوقت تغییرش نده.

ممنونم

هجرانی چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 13:52 http://BADAME-TALKH.BLOGFA.COM

سلام روزت مبارک
جای یک تاکید ظریف در انتهای شطحیات زیبایتان خالی ست
اینکه روی بیشتر حرفهای شما با زنی بود که مادر است...

سلام
نگاه جالبی بود. ناخوداگاه من رو به فکر انداخت و داشتم مرور می کردم متن رو.

به نظرم نگاه مادرانه نبود اصلا". شاید در مورد زنی باشه که مسئولیت هائی داره ولی در جایگاه مادر بودنش چیزی ننوشتم. نوشتم؟!

به هر حال مرسی . من رو وادار کردین خودم دوباره متن را بخونم

از محبت شما ممنون.

نازنین چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 13:57

ومن زن شدم تحملی پایدار. یک دنیا از سیبی گفت که من چیدم ولی هیچ کس نگفت نشان عشق سیب سرخی شد که به آدم دادم.
پرنیان مهربون من روزت مبارک... خیلی زیبا بود نمی دونم چی بگم فقط سه دفعه خواندمش... منم یکی از این دیوونه هام. می بوسمت عزیزم.

سلام نازنین عزیزم

ممنونم برای این جمله های زیبا و مرسی برای محبتت .

گفتم قبلا" ، من دیوونه ها رو خیلی دوست دارم

مرسی عزیزم

پرنیان دل آرام چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 14:16

پستتونو باید بوسید و قلمتونو و قلبی که این ها رو پرورش داده

می خوندم و بغضی ته گلوم بالا و پایین می شد

می خوندم و دلم می خواست به پای سطرهاش گریه کنم

چقدر خوبه تو این دنیا که آدما تو مهر ورزیدن به هم خساست به خرج می دن

پرنیانی هست که برات لحظه های عزیز و موندگار زندگیتو رنگ می زنه



از ته دل براتون می خوام امروز بهترین هدیه رو از خدای مهربون بگیرید

و اینکه لبخند و عشق هیچ وقت از زندگیتون حذف نشه

همیشه هاتون لبریز از دوست داشتن باشه

می بوسمتون با عشق

می بوسمتون با مهر

آخی عزیز دلم ...

وقتی که دوست عزیزمون آقای هجرانی فرمودند: روی بیشتر حرفهای شما با زنی بود که مادر است، من داشتم به کسانی که مجرد هستند و این متن را می خونند فکر میکردم ، که آیا چقدر می تونند احساس نزدیکی با این جمله ها داشته باشند؟ و تو خیلی زود من رو به جوابم رسوندی.


پرنیان عزیزم تو هم جزو کسانی هستی که من رو دلگرم میکنه. گاهی اس ام اس های قشنگت یه وقتهایی به دستم می رسه که نیاز به خوندنشون داشتم. مهربانی هات هم که همیشه جاریه ...

وقتی مناسبت هائی پیش می یان ، ما تازه می فهمیم که چقدر اطرافمون پر از خوبی و مهربانیه. و من همیشه این مناسبت های خوب رو دوست دارم .

دعات خیلی قشنگ بود . من هم برات یه چیزهای خوبی آرزو کردم که نمیگم !

روی ماهت رو می بوسم

november چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 15:11 http://november.persianblog.ir

زن که باشی بالی میشوی برای پریدن هر مرد
زن را که ببینی گویی همان زیباترین شکوفه های خلقت را دیده ای.
مادر که باشی حتی از تمام شمال میگذری که در جنوب آرامش خاطرات را در خنده ی چشمان فرزندت بیابی.
خواهر که باشی دامن مهرت را پهن میکنی.

اما مادرشوهر که باشی یا شایدهم خواهرش ... نمیدانم چرا کمی فرق دارد با همه مؤنث ها (البته در این فقره منظور بعضی هاشان میباشد ).

بسیار زیبا قلم زدید از رقص قلمتان لذت بردم، زیبا به غایت تمامیت واژه پردازی مختص زن ...
مرحبا به اندیشه تان،
آرزومند لبخند خاص خدا برایت هستم. روزت مبارک.

تراوشات مناسبتی ذهنیم را پهن کردم(همان جای همیشگی)، خوشحال میشم پذیرا باشی.

خیلی قشنگ بود .

ولی اون قسمت مادر شوهر و خواهر شوهر را ... کلی خندیدم

ممنونم دوست عزیزم . نمی دونم چی بگم. خیلی لطف داری

شما هم همیشه زیبا می نویسید . با کمال میل دراولین فرصت می یام و می خونم.

برای دعاهای خوبت ممنونم و من هم هر آنچه که آرزویت هست و نیک هست از صمیم دل برایت آرزو میکنم

روزت مبارک

هاتف چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 15:13

سلام
ولادت حضرت زهراو روز مادر روز زن و روز معلم و روز کارگر همگی با هم در یکی دو روز اخیر با هم قرار گرفته
همگی مبارک باشه مخصوصا روز زن به شما همگی خانم ها...

سلام

ممنونم . عید شما هم مبارک.

هستی چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 16:31 http://www.hastie.blogfa.com

سلام
با این همه تبلیقات عجیب و یهویی پرنیان که نمیشه نیومد اینجا و نخوند

من الان نمدونم چی بنویسم از حس قشنگ و دقت دوست داشتنی توی این نوشته
یه تیکه از همون پارسالیم بهتره

و زن................
...خدا با مهربانی
تمام قدرت خود
نهان در نام او کرد
نهادش نام
مادر
...

از پارسال ناقص موند شاید امسال بتونم تمومش کنم

روزت مبارک پرنیان
همههه ی خانومای کوچیک و بزرگ
دختربچه های دیروز
روزتون مبارک

سلام

مرسی هستی عزیز که این مطلب طولانی رو خوندی . به نظر من زودتر مطلبت رو کامل کن .

روز تو هم مبارک . خیلی لطف کردی.

پرنیان دل آرام چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 16:45

من حس خوبی از این موسیقی می گیرم

براتون می زارمش

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://boosmahi.persiangig.com/audio/NoTimeToSleep_Tina%20Dico.mp3

مرسی برای این اشتراک زیبائی

واقعا ازت ممنونم . این یک هدیه ی قشنگی بود که امشب گرفتم .

حیف که چیزی ندارم که به جبرانش برات بفرستم. فلشم توی ماشینه ولی فردا حتما می ریزمش روی فلش که زیاد گوش کنم.

صادق (فرخ) چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 17:54 http://dariyeh.blogsky.com

سلام
پرنیان عزیز خیلی به دلم نشست . باید به تو بگویم : پرنیان عزیزم خواهر خوب و مهربانم باید بگویم : خیلی دوستت دارم .
باید بگویم تو زنی هستی که هر مرد می تواند آرزوی داشتن او را به عنوان یک همسر و یا خواهر بکند .
این همه حرفهای زیبا و درست را تو نوشتی تا دلمان را بلرزانی و به یادمان بیاوری که زن مقدس و عزیز و دلربا و فریباست .
اعتراف می کنم که گاه در اوج عصبانیت و بی حوصلگی اگر گریه زنی را ببینم ، دلم ناگهان نرم نرم میشود . آن قدر که گاه میگریم . اکنون با خواندن این مطلب قشنگ فهمیدم که چرا طاقت دیدن اشکهای یک زن را ندارم .
بهترین تبریکهایم را به مناسبت روز زن بپذیر و با قلب مهربانت برای من و سایر دوستان در این روز دعا کن . تو یکی از بهترین زنهایی هستی که در این دنیا شناخته ام ... و لابد دعاهایت در نزد باریتعالی مستجاب خواهد بود .
قربانت

سلام فرخ عزیز

ممنونم از محبت شما. شما هم برادر خیلی خوبی هستید در این دنیای مجازی.

مرسی از نگاه مثبتتون به من. این حرفها من رو همیشه در مقابل خودم مسئول تر می کنه در مقابل افکار منفی و یا دلخوری هام. و سعی می کنم بیشتر رعایت کنم و بیشتر صبور باشم .


زنها دنیاشون پیچیده تر از آقایان هست.

در تشخیص رنگها دقت کردین ؟ خانمها ده جور رنگ سبز و صورتی و ... می تونند تشخیص بدن و نام ببرند ولی آقایون مثلا" به رنگ سبز می گن سبز روشن یا سبز تیره . این رو در مورد آقایانی که در اطرافم دارم همیشه دیدم.
و البته آقایان جهت یابی قوی دارن و خانم ها جهت یابی خیلی ضعیف. این کلی نیست ولی خیلی زیاد وجود داره. من که جهت یابی ام خیلی افتضاحه ! شمال رو میگم جنوب، جنوب رو میگم شرق و غرب رو میگم شمال . وقتی توی یک ساختمان باشم و بخوام به کسی بگم مثلا" از کدوم مسیر باید بره همیشه دقیقا" سمت ها رو برعکس میگم و طرف مقابلم میگه منظورت از شمال اون سمته دیگه؟ توی یک جنگل ده قدم بیشتر نمی تونم برم جلو ،چون اگر تنها باشم صد درصد گم می شم . نمی دونم از کجا اومدم و چطوری باید برگردم

من هم آرزو می کنم در کنار عزیزانتون همیشه شاد و سلامت و پرامید زندگی کنید.

باز هم برای تمام لطفتون ممنونم

فرزان چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 19:01 http://withsunshine.blogfa.com/

برای پستت بعد می آم__
فعلن. درود وتبریک بشما پرنیان جان[گل]

مرسی فرزان عزیز
خیلی محبت کردی . من هم در اولین فرصت می یام وبلاگت . خیلی بهت بدهکارم و شرمنده ام .

یک دوست چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 22:48

سلام پرنیان عزیز
سلام دوستان
روز مادر و روز زن و روز معلم به همه شما مبارک
پیشنهاد می کنم زیباترین جمله ای که با کلمه مادر
میتوان نوشت را همه بنویسیم و با انتخاب پرنیان عزیز
مبلغ پنجاه هزار تومان برای خرید کتاب هدیه بگیرید
البته با اجازه پرنیان عزیز
مهلت هم تا عصر روز جمعه

سلام دوست عزیز

پیشنهاد جالبی بود . من این کامنت رو طی یک پی نوشت اضافه می کنم آخر همین پست تا بیشتر بهش توجه بشه.

چه کار قشنگی

انتخاب بهترین هم با خود شماها
من هم البته نظرم رو میگم

مادر ، فرشته ای بدون بال
----------------

و ممنون

باران چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 ساعت 23:18 http://www.paieze89.blogfa.com/

تا بدانی چقدر عشق ابهت دارد
باید از جنس خدا
یا دل مادر باشی

(مسابقه)

باران عزیز اس ام اسی فرستادند و من هم انجام وظیفه کردم

مسافر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:08

سلام پرنیان عزیز روزت مبارک
و با تشکر از " یک دوست "

اگر از من بپرسند با مادر یک جمله بساز
میگویم :
من با مادر جمله نمی سازم
من با مادر دنیا را می سازم

( جهت شرکت در مسابقه )

سلااااام

چه عجب! خوش آمدین

من به این جمله رای می دم

مرسی . عید شما هم مبارک

یک دوست پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:14

با تشکر از شما پرنیان عزیز
لطفا سئوال را اینگونه در پ ن: بنویسید
زیباترین جمله ای که با مادر می سازید را بیان کنید

بنظرم این درست تر است

حتما". همین الان درستش میکنم.

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:36

یه پر می خواهم رهاترین پر باشه

جایی برم که عطر مادر باشه


ناصر حامدی

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:39

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن ...
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . .
مادر ندارن! ...

اونوقت می رن برای یک مادر نیازمند یک هدیه ی خوب می خرن که شاید روح مادرشون اینجوری شاد بشه !

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:44

مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری
سیگار می کشیدم

نبودنت
دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه!
بعد
تکیه می دادم
به صندلی
چشمهایم را می بستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم
نبودنت را
تا حالا باید
فراموش کرده باشم!

مرد نیستم اما
نامرد هم نیستم

زنم

ونبودنت

پیرهنم شده است ...



"رویا شاه حسین زاده"

یه وقتهائی چقدر خوبه مرد بودن

اما زنها نمی تونند نامرد باشن ؟ مگه نه پرنیان عزیزم؟

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:46

دستپخت مادرم را دوست دارم
هنوز طعم آش پشت پا می دهد .
از سالها پیش هر بهشتی که زیر پای مادران شهر بود
دست بافت مادر من بود
حتی به معلم ها آموخته بودم
مادرم بود که نان داد
مادرم بود که آب داد


کیانوش خان محمدی

خیلی قشنگ بود . من به این هم رای می دم

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:51

گـــفـت بـا مـــادر یــک جـــمـله بـــسـاز . .

گـــفـتم مــن بــا مـــادر جـــمـله نــمـیسازم ،

" دنــــــیــامـــو مـــی ســــازم "

پرنیان جون این تکراری شد

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:52

دلَ‌م دیگر به این عشق‌ها گرم نمی‌شود
باید به مادرم برگردم


رضا کاظمی

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 00:55

ناجی قشنگم!
شنا بلد نیستم
من نامت را تکرار می‌کنم
تو از عمق دلتنگی نجاتم ده


عباس معروفی

هرجا که می‌خواهی برو
امادورتر از یک نفس نرو.
آتش؟
بگو آتش و
من کف دست‌هام راروی پوستت شعله‌ ور کنم.
کلمات را مثل گلبرگ زیر پای تو می‌ریزم
که راه گم نکنی و بر کاغذم بمانی.
رحم؟
تو بگو رحم کن
من خدا را بین نفس‌های توبه التماس می ‌اندازم...

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 01:41

زن ها
با عروسک هایی که در کودکی جا گذاشتند...
آنقدر کوچکند
که در دستهایت جا می شوند
آنقدر بزرگ
که برای داشتنشان
باید "مرد" باشی



" طیبه تیموری"

این چقدر به عنوان این پست می یاد !

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 01:43

چه تلاشی می کنم من نصفه شبی واسه یه لقمه نون حلال


شوخی کردم خواستم احساس خوبمو در مورد شعرایی که از خوندنشون لذت بردم و با اهالی فتح باغ به اشتراک بگذارم

دل آرام باشید و زنده دل ....

نشون می ده که نصف شبها هم تو پر از ذوقی .

چقدر احساست خوبن . انتخابهات عالی ...

مرسی پرنیان عزیزم . می بوسمت

پرنیان (خودم) پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 08:46

خانم ها / آقایان

من هم وارد نظرات شدم .

برای مسابقه نیست . همینجوری نوشتمش :

مامان من یک آرزو تو زندگیش داشته. فقط یه آرزو . هیشکی اینو نمی دونه. حتی بابا هم نمی دونسته. مامان از بچگی آرزو داشته که وقتی شوهر کرد، شوهرش براش گل بیاره. اما بابام هیچ وقت اینو نفهمیده!

آخرین نسل برتر - عباس معروفی


.................

و من این دیالوگ ماندگار فیلم «مادر» عالی حاتمی رو دوست دارم :

«مادر مرد ، از بس که جان ندارد» !

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 10:04

مادر یواش آمد و پهلوی من نشست

« با احتیاط حمل شود چون شکستنی است »

یکهو جیرینگ بغض کسی در گلو شکست ...

" سید مهدی موسوی "

داشت بغض من هم می شکست !

قشنگه ...

مرسی .

november پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 12:34 http://november.persianblog.ir

تو را چگونه بنامم؟ که واژه لایق آن نیست، ببخش عُرضه ندارم ...

این هم قشنگه . من که نمی تونم بین این جمله های قشنگ یکی رو انتخاب کنم. از الان کناره می گیرم از رای دادن .

آفتاب پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 17:31 http://aftab54.blogfa.com/

زن که باشی تمام دیوانگی های عالم را بلدی ..

به به از این همه نظرات !

دم همه خانمها گرم و تشکر ویژه از آقایون طرفدار خانمها ..

چه کردین اینجا رو !

دست پرنیان خانوم ما هم درد نکنه با این مطلب خوشگلش که دل همه رو شاد کرد ..


جمله من (( مادر طلیعه عشق و صبوری است ))

من به این هم رای می دم

من رو هم توی مسابقه اتون شرکت می دین آیا ؟؟

فقط من نمایشگاه کتاب برو نیستما!

آفتاب پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 17:38

البته عزیزم ..

اول خود خودت برنده ای .. بنویس نازنینم

نه ... شوخی کردم . قرار بر اینه که دوستان بنویسند و بهترین انتخاب بشه .

من هم جایزه ام همون لذتیه که از خوندن این جمله های قشنگ می برم و همه ی اینها به یادگار به این مناسبت خوب می مونه اینجا برای همیشه .

مرسی لیلا جون که به من رای دادی

مسافر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 19:37

سلام پرنیان مهربانی ها

( خارج از مسابقه )

روز مادر یعنی : به تعداد همه روزهای گذشته تو ،صبوری
روز مادر : یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی
روز مادر یعنی : به تعداد آرامش همه خواب های کودکانه تو ، بیداری
روز مادر یعنی :بهانه بوسیدن خستگی دست هایی که عمری به پای بالیدن تو ، چروک شد
روز مادر یعنی : بهانه آغوش کشیدن او که نوازشگر همه سال های دلتنگی تو بود
روز مادر یعنی : باز هم بهانه مادر گرفتن او را -که تنها پناه من است - تمام قد دوست دارم

سلام بر شما

و ممنونم

ای کاش همه ی فرزندان مثل شما قدر شناس باشند .

من فکر میکنم هیچ کس مثل یک مادر با گذشت نیست. قلبش از خودخواهی ها می شکنه بعد بلافاصله به خدا میگه خدایا من بخشیدم قسم می دم تورا که تو هم ببخشی ...
یک زن ذات عاشق بودنش از مادر بودنش معلوم می شه ... که چقدر ... چقدر قادره و می تونه عاشق باشه .

lshtv پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 19:41

سلام پرنیان مهربانی ها

(بمناسبت روز زن )
زن بودن مثل ققنوس بودن است
هی آتش میگیری و باز نا امید نمیشوی
و از خاکسترت زن متولد میشود
زن بودن قداست دارد
با او بودن باید مرد بود نه نر

تقدیم به همه زنان میهن مان

lshtv ؟؟؟!!!

احتمالا" کیبورد موقع تایپ انگلیسی بوده .

باور کنید همینه ... هی آتش گرفتن و باز نا امید نشدن
کاش می تونستم بگم این یعنی چی ...


و باید مرد بود نه نر ...

ممنونم .

فرینوش پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 20:10

.
.
.

می خواستم بیایم و بنویسم از مادرم

از مادری که بهترین دوست زندگی ام بوده

مادری که همیشه بوده ... همیشه ...

مادری که به اندازه تمام روزگارانی که نزیسته ام هم دوستش دارم

مادری که در تمام این سالها بال پروازم بوده و همراه شیطنت های کودکانه و نوجوانانه و جوانانه ی من

مادری که پا به پایم همراه شده، جلوی یک دنیا ایستاده و گذاشته تا من خودم باشم

مادری که ...

مادری ...

مادر ...

اما حالا می بینم هیچ حرفی ندارم که بریزم لابلای چین های کنار چشمانش که گویا آنقدر از آن چشمه محبت آب خورده اند، اینگونه با سرعت دارند بزرگ می شوند

حرفی ندارم که بپاشم روی دستهایی که یک عمر عشق کاشته اند

حرفی ندارم برای تمام روزهای تنهایی مادرم که پشت لبخند کشدارش پنهان شدند

حرفی ندارم بگویم برای عمری که گذشته و قامتی که رنجور شده

حرفی ندارم برای کسی که مــــــــــــــادر خطابش می کنم،‌ اما عزیز است و خاتون و بانوی روزهایم

عزیز ِ مهربانم!
چقدر دوست دارم عزیزخانوم خطابتان کنم
بعد سر خم کنم کنار گوشهایت و یواش بگویم ارادت!
بگویم دوستت دارم هزار تا!
بگویم ...
و هزار حرف مگوی دیگر که می دانی ...

اما گویا نمی شود چیزی گفت یا نوشت

فقط می توانم خم شوم
رویت را
دستت را
زانویت را
پایت را
ببوسم

و در برابر عمری که برای من گذاشته ای، روزهایی که با من سپری کرده ای و لحظه هایی که برایم سراسر عشق کردی،‌سکوت کنم و با لبخند، اشک بریزم

...

همین!

چقدر زیبا ...

چنین مادری می تونسته دختر گلی مثل تو رو تربیت کنه .

درود به این مادر

تو دختر نازنینی هستی که هر مادری به داشتنش افتخار می کنه

خلیل پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 23:56 http://tarikhroz3.blogsky.com

سلام،

روز زن و معلم بر شما مبارک باشد.

یک بخش از وجود زن را فراموش کردی بنویسی؛ توان جیزاندن دیگران و از جمله مردان را. راهی برای انتقام همه ی حقوق باز مانده!

سلام

ممنونم .

اوه چه دل پری !!!

نمی دونم چی بگم . شاید حق با شما هم هست .

مسافر جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 01:18

سلام پرنیان مهربانی ها

(بمناسبت روز زن )
زن بودن مثل ققنوس بودن است
هی آتش میگیری و باز نا امید نمیشوی
و از خاکسترت زن متولد میشود
زن بودن قداست دارد
با او بودن باید مرد بود نه نر

تقدیم به همه زنان میهن مان

ظاهرا بدلیل اشکالات بوجود آمده بجای مسافر کلمه lshtv که روی حروف م س ا ف ر - مسافر - است تایپ شده بود

سلام بر شما

و روز جمعه بر شما خوش . ممنون که اطلاع دادین


و یک مرد خوب ، مردیست که تکیه گاهیست ، امیدیست و پناهیست برای هر بار متولد شدن یک زن . حتی اگر از او یک فقط یک مشت خاکستر باقی مانده باشد .

و باز هم ممنون ...

باغ بلور جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 02:21

وای چقدر اینجا بر و بچ خوبی جمع شدن و چه مطلب قشنگی را به شور گذاشتن
منم چند تا برای شما می نویسم :

یک :

خدا می خواست همه جا جلوه کند، مادر را آفرید

دو :


وقتی بچه زمین می خورد، مادر گریه می کند؛ وقتی مادر زمین می خورد، بچه می خندد

سه :

اگر فرزند، مار هم باشد، باز مادر او را به سینه اش می چسباند



روز همه حوا ها به ما آدم ها مبارک باد

باغ بلور ...

دارم فکر می کنم یک باغ بلور چه طور می تونه باشه! چه شکلیه ! حال و هواش چطوریه ؟

سلام دوست عزیز

آدرسی ، وبلاگی ، چیزی؟ هیچی؟

خوب اشکال نداره . مرسی که اومدی و ممنون برای این جمله های قشنگ

می دونی! اگه مادر نباشه نصف خونه مثل شب توی تاریکی می ره و اگر پدر خوب باشه با تمام توان اون نیمه را روشن می کنه و تو تازه می فهمی که پدر یعنی چه! الهی که همه ی پدر ها و مادرها خیلی خیلی زیاد بمونند برای بچه هاشون

«روز همه ی حواها به ما آدمها مبارک باد»
ما آدمها ...
...

اگر می خواهی حوایی داشته باشی که بی نهایت باشد برایت و تمام نشدنی و پر از هوا و پر از عطر و پر از تازگی و پر از عشق ، برایش آدمی کن .


مرسی صاحب باغ بلور

. جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 09:26

مادر یعنی : ... چی بنویسم که لایق این کلمه ، که کلمه نیست یک دنیاست باشد ؟

سلام پرنیان عزیز

تمام ابعاد ظریف و زنانه ی یک زن کامل را به تصویر کشیدی
لایک به تو

سلام نقطه عزیز فیس بوکی

این جمله خودش یک دنیا بود !

ممنونم و همینطور لایک به شما

آفتاب جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 14:22

سلام باغ بلور

چه خوشگل میشه باغت وقتی بلوریه !

همه می بینن

سلام لیلا جون

باع بلور؟

من نیستما!

ولی باید باغ قشنگی باشه ...

خوب قابل توجه صاحب عزیز باغ بلور

ساناز جمعه 13 اردیبهشت 1392 ساعت 21:15

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااقعا

سلام

قندک شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 09:52

سلام ودرود فراوان بر پرنیان بانوی مهربان. شرمنده که امسال توفیق نشد خدمت برسم برای عرض تبریک.
ولی خب راستش ما عادت داریم اول می گیریم بعد می نویسیم. فکرمان باید راحت باشد تا بتوانیم چیز بنویسیم!!!!

سلام

وظیفه ی من بود خدمت شما برسم. شما باید من را ببخشید

خدا رحمت کنه مادرتون را روحشون شاد باشه.

قابل شما رو هم نداره .

ونوس شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 12:05 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز چه زیبا توصیف کردی واقعا زن موجودی دیوانه ست چه بسا که اگه نبود هیچ کدوم از این کارها از اون ساخته نبود
ممنونتبریک با تاخیر عزیزم

سلام ونوس عزیز

من هم ممنونم . خیلی لطف کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد