فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

...

 

 


آقا اجازه هست   

باز کنم پنجره را به سوی وسوسه ی نور  

و چشم بدوزم به زندگی  

ازهمین فاصله ی دور؟  

آقا اجازه هست   

که یکروز   

از این سیصد و شصت و پنج روز  

خودم باشم؟  

 

از هر چه باید و نباید   

رها باشم؟  

جاری تر از آفتاب بخوانم  به روی سبز علف  

فراتر از پرنده بنشینم به روی شاخه های درخت  

با یاد کبوتر و ماهی  

ماهیان خوشبخت آفتابی  

با رودخانه و شرشر باران یکی شوم.  

 

از هر چه ایست! 

مکن ! 

نه ! 

جدا شوم؟   

 

آقا اجازه هست خوابِ عشق ببینم  

و زندگی را بسپارم به   

آیه های بوسه و شهامت و نور ؟   

 

از نخ و سوزن  

رخت و اتو   

اجاق و سماور بپرهیزم  

با آسمان و خیال  

شعر و شعور لحظه های دور درآمیزم؟   

 

آقا اجازه هست  

به همسایه ام بگویم : 

سلام! 

و شال ببافم برای رهگذری   

از نسوج گریه های غروب   

 

آقا اجازه هست   

بدون اجازه از این دیار   

کوچ کنم به سجده گاه گل سرخ  

و در دشت های بهار؟ 

 

  

آقا اجازه هست   

اجازه   

اجازه  

اجازه  

اجازه هست    

 

بخندم به هر چه هست  

و بگویم یاس های تو خطاست  

این عدل نارواست؟  

ناهید کبیری

  


زندگی یعنی سراسر مبارزه ، برای بقا!  برای موجودیت یافتن! برای تحقق رویاها و آرزوها!  برای بودن ... و برای ثابت کردن خود ، هم برای مرد و هم برای زن !

و من نمی بینم زنی را که بدون ترس ، ترس از اشتباه دیده شدن، ترس از ندیده شدن، ترس از قضاوت و صدها ترس دیگر وبدون خستگی ، پیروز از این مبارزه بیرون آید.   بسیاری از زنان دیده نمی شوند، یا در نقابهای خود فرو رفته اند، و یا دیگران به عمد نمی بینند و متاسفانه برای زنی که در حال جنگیدن است برای خود بودن،  گاهی رفتن یا نبودن ، آخرین  و تنها راه  خواهد بود. حتی اگر مجبور باشد فیزیکش ، جسمش و پوسته ی بیرونیش را جا بگذارد !  

و فاجعه وقتی ست که یک زن ، خودش را  فراموش کند ، از تنبلی وا دهد!  اصلا" مبارزه ای در کار نباشد که پیروزی در آخر وجود داشته باشد. زن تماما" می شود یک ابزار ! مثل یک سبد در آشپزخانه!   

 

و من می دانم زنی مثل من با این حرفها ، یک زن خطرناک است برای یک مرد معمولی و یک قهرمان دوست داشتنی ست برای یک مرد بزرگ ...

نظرات 48 + ارسال نظر
علی یکشنبه 7 تیر 1394 ساعت 12:11

سلام
نوشته ها و احساس شما بی نظیره ....
شما مثل خورشید مهربانی ات به همه میخورد و این یعنی خیر و خوبی
حال غریبی دارید و خاص هستید خیلی ... سرشار از نور و دوست داشتن
من می آیم اینجا تا حالم بهتر شود ....
پایدار باشید

سلام
وای مرسی

چقدر شما مهربونید.
من وقتی این پست را می نوشتم فکر میکردم بسیاری از آقایان دلخور شوند . آخه کمی از جنس دردهای زنانه ست .
خوشحالم که اولین خواننده ی عزیز این مطلب چنین احساسی را پیدا نکرد.

برنا سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 16:36 http://Www.newday2014.blogsky.com

شما یک قهرمان بزرگی
قهرمان بزرگ و مهربان
و این عین حقیقت است.

جدی ؟

شما بزرگید.

قهرمانی که گاهی زخمی و دربه داغون باز هم سنگرش رو حفظ می کنه !

از رو نمی ره که !

ممنونم

برنا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 11:32 http://Www.newday2014.blogsky.com

برای همین میگم که شما قهرمانید
و اینکه
خدا نکنه زخمی و درب و داغون باشید
ببخشید که اونقدر کوچک و ناتوانم که هیچ راهی برای التیام زخمهای شما پیدا نمیکنم........

ممنونم برای محبت های شما
خیلی هم بزرگ هستید

با امید و عشق ترمیم می شن همیشه

میثم ش پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 02:13

سلام

اجازه ما هم دست شماست

سلام

به به ... به به
به این همه سخاوت

علی پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 10:23

سلام پرنیان خانم

شما مانند دانه های خرما بر بالای نخل با صلابت احساس و شعور ما رو مبهوت خودت کردی و .... خوش به حال هر کسی در حوال تو نفس میکشد بانو....شایسته ی سر فرود آوردنی

سلام

نفرمائید قربان ، خجالت می کشم

بزرگوارید شما.

باران پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 13:05

شما که قهرمان بودین کلن از صد سال پیش!
البته قهرمان تر هم میشوید اگر یک سوری کیکی کافه ای مارا مهمان نمایید!!!!

سلاملیکم

صد سال پیش ؟!

آهان ... اون موقع که شما برام قصه ی هزار و یک شب رو می گفتین با اون موهای سپید ... آخی یادم اومد !

شما کجا تشریف دارین ؟! سایه تون کلا" سنگینه
بعد از ماه رمضان با خانواده ی عزیزتان در خدمتیم قربان . افتخار بدین

باران شنبه 13 تیر 1394 ساعت 09:15

اشکالی نداره! شما قبول بکنید که صد و پنجاااااااااااااه سالتون هست،ما میپذیریم که 1000 ساله ایم!
خوووب تون شد؟!!!

اصلا" چه کاریه ؟!
بیخودی خودمون رو درگیر عدد و ارقام می کنیم

دل باید جوان باشه

که هست

باران یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 10:46

که هست ..



میله بدون پرچم یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 12:46

سلام بر پرنیان
مبارزه‌ات مقرون به موفقیت باد

سلام

متشکرم ج . ک

لیلا دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 12:22

ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ، ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ
ﮔِﻠﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ، ﯾﻌﻨﯽ
ﺯ ﺑﺲ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﯼ ﺣﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺑﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻘﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ:
ﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﺎ ﯾﺎﻓﺘﯽ ﺁﯾﺎ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟ !
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ، ﺣﺘﯽ
ﻏﺰﻝ ﺭﺍ، ﺑﯿﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ
ﺳﭙﺲ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻭﺍﮊﻩ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺳﺎﺯ ﻧﺎﺧﻦ ﺯﺩ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﻓﺎ ﺱ ﻻ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ
ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺖ ﺑﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﻟﺒﺮﯾﺰﻡ
ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﺭﺍ، ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﮐﺮﺩﯼ



قشنگ بود خیلی

علی چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 11:27

سلام

اگر موقع جان دادن قلب بزرگی چون شما چند لحظه در کنارم بتپد هیچ هراسی از مردن ندارم ....
باید به مهربانی پناه برد ....

سلام
الهی یکصد و بیست سال عمر کنید . با عشق ، با امید ، با شادی و سلامتی
مهربانی شمایید

معجزه خاموش پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 12:06 http://mmahmoodichemazcoty.persianblog.ir/

سلام بر شما
مرسی که هنوز یادم می کنید

رهگذر پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 23:46

چققد دلت پر بود بانو...هنوز مردای بزرگ زیادن...

سلام
نگاه کلی من به جامعه ام بود و به مشکلات آن .

مطمئن هستم دنیا پر است از مردهای بزرگ .

"یک زن ممکن است نرود ولی از آنچه هست ، دست می کشد"

فکر کنم این جمله مال ایلهان برک است
و چقدر دنیا قشنگه با اونا

علی جمعه 19 تیر 1394 ساعت 12:35

سلام پرنیان خانم

ممنون بابت دعای زیبا و کاملی که برام گفتید...
اگر طول عمر باشد برای قلب های زیبا و دریایی چون شما سزاوار است
کسی که در دنیای مجازی اینقدر مهربن و با احساس و زیبا فکر میکنه در زندگی واقعی سرشار عشق و محبت و دوست داشتنه یقینا"
هر چه خوبیست از خداوند برایتان آرزو دارم
اینجا وبلاگ شماست و خانه امید ما به هر طرفی از دیوار که بخوریم عشق و انسانیت رو از شما میگیریم و البته امیدواری که هنوز هم زمین برای شما باید به خود ببالد... خوب بودن و ماندن سخت است دوستم
خوشا بخشش، خوشا ایثار خوشا پیدا شدن در عشق..

سلام

ممنونم برایی حرفهای خوبتان. شرمنده ام می کنید .
شما از خوانندگان قدیمی اینجا هستید یا به تازگی افتخار حضورتان را دارم؟

علی جمعه 19 تیر 1394 ساعت 16:27

سلام
من قدیمی هستم هم خودم هم حضورم در وبلاگ شما که البته مایه افتخاره برای من. از سال 84 در بلاگفا وبلاگ نویسی را شروع کردم و بعدها خسته شدم و حذفش کردم به خاطر بی مهری برخی . بعد تصادفی وبلاگ شما را پیدا کردم و تا امروز رقیب و جایگزینی برای نوشته های خوب شما دیگه ندیدم بدون اغراق از بهترین ها هستید در نوشتن و انسانیت در هر دو جنبه قابل تحسین هستید پرنیان خانم.
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت ...
اگر چند بار نظرات ثبت شده به خاطر ایراد گرفته از کد امنیتی بود در واقع قاطی کرده ببخشید رباتش مثل من

باز هم ممنونم برای محبت شما.

زنده و سلامت باشید .

پرنیان دل آرام شنبه 20 تیر 1394 ساعت 11:43

من هم می‌توانستم
مثل تمام زنان
آینه‌بازی کنم
می‌توانستم قهوه‌ام را در گرمای تخت‌خوابم
جرعه‌جرعه بنوشم
و وراجی‌هایم را از پشت تلفن پی بگیرم
بی آنکه از روزها و ساعت‌ها
خبری داشته باشم
می توانستم آرایش کنم
سرمه بکشم
دل‌ربایی کنم
و زیر آفتاب برنزه شوم
و روی امواج مثل پری دریایی برقصم
می‌توانستم خود را به شکل فیروزه و یاقوت درآورم
و مثل ملکه‌ها بخرامم
می‌توانستم
کاری نکنم
چیزی نخوانم و ننویسم
و تنها با نورها و لباس‌ها و سفرها سرگرم باشم
می‌توانستم
شورش نکنم
خشمگین نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنج‌ها فریاد نزنم
می‌توانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همه‌ی زندانی‌ها با زندان کنار بیایم
من می‌توانستم
سوالات تاریخ را نشنیده بگیرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من می‌توانستم
آه همه‌ی غمگینان را
فریاد همه‌ی سرکوب‌شدگان را
و انقلاب هزاران مرده را ندیده بگیرم
اما من به همه‌ی این قوانین زنانه خیانت کردم
و راه کلمات را برگزیدم.



پرنیان عزیز
دوست داشتنی مهربان

من خیلی وقتها با کلمات شما بغض شدم اشک شدم باریدم لبخند زدن عاشق شدم و ..

این موهبتیه که من از خدا می خوام تا همیشه مال شما باشه

مبارک باشید
یکبار دیگه فرصت دوست داشته شدن تون مبارک باشه

راه کلمات ...


سلام عزیزم
مهربونٍ ظریفٍ لطیفٍ دوست داشتنی . خدا نکنه بغضت رو ببینم ولی خدا کنه اشکهای شادیت رو ببینم .

اون شادی که اشک آدم رو در می یاره خیلی خیلی خوبه ... می دونم!


مبارک شمائید که روز من را متبرک می کنید.

ممنونم ... خیلی زیاد

ایرج میرزا شنبه 20 تیر 1394 ساعت 15:23

سلام
تولد تولد تولدت مبارک
برو شمعارو فوت کن
هزار سال زنده باشی

تولدت مبارک باشه بانواین کادو رو بعدا باز کن

من طاقت ندارم می خوام الان کادوم رو باز کنم

مرسی

آفتاب شنبه 20 تیر 1394 ساعت 21:24

چقدرررررر قلب
مرررسی
❤️❤️❤️

آفتاب شنبه 20 تیر 1394 ساعت 21:27

سلامممممممممممممم

تولد پرنیان من مبارررررررررررررکککککککککککککککک

صدو بیست ساله بشه پرنیان جونم

قربونش برم

جیگرم

نفسم


عشقم


این پستت هم عالی بود عزیزم

می خواستم بنویسم گفتم یه وقت دعوا میشه


سکوت کردم


سلاااااام
مهربون. مرسی عزیزم

خدا نکنه .

حالا چرا دعوا ؟!

h@m!d شنبه 20 تیر 1394 ساعت 23:00

سلام
درسته بیمعرفت شدم کم سر میزنم ولی اونقد بیمعرفت نشدم تولدتونو فراموش کنم..
تولدتون خیلی خیلی مبارک

سلام
دوستای من بی معرفت نیستند.

دوست که بی معرفت نمی شه .

ممنونم . خیلی محبت کردید .بهترین ها برای شما.

باران یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 10:59

مبارک مبارک مبارک ..
البته با کمی تاخیر!

.
.
مسابقه : به دوستانی که بتوانند سن پرنیان را حدس بزنند جایزه ی نفیسی به قید قرعه ( تعداد سکه به عدد سن ایشان) از سوی خود ِ جناب ایشان به اوشان تعلق خواهد گرفت!!! هر کسی تنها سه حدس دارد! مهلت شرکت در مسابقه تا بی نهایت!
راهنمایی بزرگ: حدس خود را از عدد هفتاد به بالا انتخاب نمایید!!!!

مرسی قربان

بابااااااا !
خسته نباشین لطفا"

اون قسمتش که از سوی خود بود عااااالی بود !

خودم میگم ، چرا مسابقه ؟
یک روزمه

باران یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 11:40

یک روز و هشتصد ماه البته!!!

باران یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 12:13

البته میتونم یه راهنمایی دقیقتر هم بکنم!
تعداد این قلبایی که آفتاب بانو گذاشتن رو ضربدر 5 بکنید به حول و حوش سن و سال پرنیان نزدیک میشین یه کم!!!

ثانیه هاشه

علی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 12:33

سلام پرنیان خانم

تولدت مبارک و الهی که همیشه زنده باشی و شاد و خوشبختی و سلامتی باشه برات.
کیک که نداری؟ حدس زدن سن شما هم خیلی فرمولش راحته 48 سال
آواز خوش هزار تقدیم تو باد ...................

اٍ اٍ اٍ !!!

48 سال ؟!!!



سلام
ماه رمضانٍ ! کیک نمی شه خورد .

ممنونم . شما هم همیشه سلامت و شاد باشید .

علی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 13:00

میخواستم بنویسم 18 امان از این کیبوردهای وطنی سن خانمها رو اشتباه میزنه
شاید یکی مریضه و نمیتونه روزه بگیره کیک نباید بخوره؟گناه من چیه تو ماه رمضان به دنیا اومدی
کادو گرفتن برای شما خیلی سخته .....
گل: فقط گل فروشی ها باز بود شرمنده

آقا این کیبوردتون رو بندازین توی این سطل های زباله ی شهرداری
این چه کیبوردیه آخه ؟!

قربان ما وقتی مریض می شیم دارو می خوریم ! بلا دور باشه انشاالله دارو بخورین

چرا این روزها همش این جمله رو می شنوم ؟ «کادو گرفتن برای تو سخته»

یه پنت هاس توی برجهای فرمانیه خریدنش سخته ؟
یه اسپورتیج سیاه 2015 سخته ؟
یه بلیط رفت و برگشت تور مثلا" آفریقای جنوبی یا جزایر قناری سخته ؟

والا!

ممنونم برای گل های قشنگ . گل یکی از بهترین هدیه هاست که فکر میکنم تهیه کردنش هیچوقت سخت نیست . برای من که پر از لذته .

لیلا یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 13:03

تولد واژه ای ست در پی معنا شدن
مفهومی ست در تب و تاب رسیدن
تولد گاه بهانه ای ست برای دلتنگ خود شدن
شانه ای ست برای جست و جوی خویش
تولد گاه بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه
برای چند لحظه با هم خندیدن
برای خرید یک شاخه گل
برای جاری شدن یک قطره اشک
و کشیدن "آهی" از سر دلتنگی
تولد علامتی ست پرمعنا
در سررسید زندگی ها
گاه بهانه ای ست یرای نوشتن یک متن
یا سرودن یک شعر
تولد گاه بهانه ای ست
برای فریاد بودن
رهایی از پیله ی تنهایی
و اندکی به دنبال خود گشتن
تولد مفهومی ست ناپیوسته
در زندگی ما
و عشق مفهومی ست پیوسته
با عشق زندگی کن تا پیوسته متولد شوی
مینو امینی

سلام بر دوست خوب و بسیار نازنینم ، سالروز شکوفایی گل زیبا و ارزشمندو معطر و ارزشمند وجود نازنینتان را صمیمانه بحضورتان تبریک و تهنیت عرض می نمایم. سلامتی و سعادت از خداوند برایتان آرزومندم.
میلادتان پر از زیبایی وتک تک لحظه هایتان پر باشد از شادی و عشق

سلام دوست عزیزم

ممنونم برای این محبت و محبت های همیشگی تو مهربون .
من هم متقابلا" برات آرامش و آسایش و سلامتی در یک عمر طولانی آرزو میکنم.

علی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 14:33

سلام
کیبورد بیچاره من همش 12 سالشه بازم بگین شرکت farasoo بده
دلت میاد بندازم تو آشغالی حیف نیست حد اقل باید ده سال دیگه ازش کار بکشم شاید دستم لرزیده هیجده رو زدم .... کیبوردم میگه از خود صاحب سن بپرس چند سالشه اهل طفره رفتن نییست ؟!!
این کادوهایی که فرمودین هیچکدام نمیشناسم فقط گل بلدم بخرم کلاسم به این کادوها نمیخوره... وای جزایر قناری چه شکلیه میگن بهشته
اما نه بهشت همینجاست توی فتح باغ ....
دارو که میخورم باید کیک تولد شما هم بخورم تا قلبم نیروو بگیره پرنیان عزیز من یک ماه بعد از شما به دنیا میام در مرداد... هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا .... شما کجا و ما کجا .......... (کیک)

وای !
پارکینسون نداشته باشید ؟ خدای نکرده
دارم نگاه می کنم عدد یک با عدد چهار خیلی فاصله دارن!

والا جزایر قناری رو منم نرفتم ولی یه بار توی تلویزیون دیدم

چشم . قابل شما رو نداره . حیف که نمی شه مجازی تقدیم کرد.
تولدتون پیشاپیش مبارررررک . مردادی ها خوبن خیلی .
همه خوبن . مردادی ها هم خیلی خوبن .

میثم ش یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 15:24

تولدتون مبارک باشه
کار خوبی کردید که بدنیا اومدید..... اگه شما نبودید واقعا حیف می شد.... تراز زیبایی دنیا یه مقداری میومد پایینتر



چه مهربونی قشنگی بود.
مرسی ، ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد ، آب از آب هم تکان نمی خورد به خدا

علی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 21:54

سلام پرنیان خانم

مرررسی بابات لطفی که مردادی ها داری... واقعا" خوبن
پارکینسون؟ نگووووو دلم گرفت .. از بوی عطر باغ نارنج اینجا مست شدم چشمهام چپ شد موقع تایپ
خوش به حال من که دوستی چون شما دارم با کمالات و با احساس و گل
خوش به حال غنچه های نیمه باز...
من که احتیاجم به دارو کم شد شکر خدا و لطف شما روزه میگیرم ثوابش نصف نصف قبول؟

بزرگوارید شما . ممنونم

من راضی نیستم ثواب این روزه های سخت را کسی با من تقسیم کند.
تمام ثوابش برای شما که در این هوای گرم و خفقان آور ساعتها سختی می کشید

قبول باشد. ما را هم دعا کنید

میله بدون پرچم دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 08:32

سلام آنجی
ج. ک رو خوب اومدی رفیق

پس چی !

سلام

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 11:19

از قلب من هر لحظه قطاری می گذرد.

انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست ...

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 11:56

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی
تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن

خیلی مونده تا بهار ...
یه پائیز و یه زمستان .
دلم برای مهر می تپه .. مهر قشنگ ترین ماه
به ده دلیل !

ولی خوب ، می چسبد شهری بهاری در یک تابستان گرم گرم

ممنون

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 12:11

سلام
جسارت کردم سلام نگفتم اول از آخر میگم
در کل پاییز حس قشنگی داره از همه فصل ها احساسش و دلتنگی عجیبش بی نظیره حالا مهر برای شما خاطره انگیزه بماند ... کودک درونتون باید بره سر کلاس اول مهر ؟ آماده ای ... !!
وقتی آدم حالش خوب باشه همه چیز و همه فصل زیباست باید به خوب ها پناه برد... دیگه از انفرادی بیا بیرون بیا تو بند خودمون

خواهش می کنم .
بسیار زیباست . یه حال قشنگی داره
کودک درونم تحت هر شرایطی مهر رو دوست داره

انفرادی هم لطف خودش رو داره . گاهی آدم با دنیای درونش وقتی خلوت می کنه حاضر نیست اون خلوت رو با هیچ جمعی عوض کنه . یک دنیاست اون دنیا...

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 12:16

تنهایی

مثل اناری‌ست شکفته بر شاخه

دستی اگر نچینَدَش

چه در آسمان بماند،

چه بر خاک بی‌اُفتد!

به شکل غم انگیزی خشک می شه ...

لیلا دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 12:40

زندگی را من برایت سبز میخواهم.....
سبز میخواهم پر از گل ...
پر از عطر اقاقی های زیبای بهاری
و سرشار از محبت های آبی.....
بوسه ای شیرین برایت
خنده ای از انتهای دل...
واشکی از سر شادی...
تو میدانی کبوتر لانه دارد در میان سبزه ها...
لانه ای رو بر آفتاب و آسمان.....
دلبری دارد میان لانه اش...
که میروبد برایش خانه را!؟
دلبرت را دلربا خواهم برای تو...
بوسه اش را گرم و آغوشش برایت
پر ز گرمای محبت آرزو دارم
من برای تو بهترین ها را طلب کردم
برای تو که زیبایی مثال آبی دریا
تو پویایی میان خاکیان پاک
برای تو همیشه آسمانی صاف
زمینی گرم
خانه ای پر ز آسایش
و قلبی مهربان تر از همیشه آرزو دارم

آلاله

ممنونم برای این شعر زیبا

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 14:11

ملاقات نداره؟
از پشت شیشه میشه با آیفون شعر بگیم
گر در یمنی چو با منی پیش منی...

چی ملاقات نداره ؟

از پشت هر چیزی با هر چیزی می شه شعر گفت . کافیه دل آدم قل قل کنه

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 14:24

منظورم انفرادی بود
قل قل میکنه پر شور ...
-----------------------------------
ذرات هوا را بگو بشمارم

بگو درها را ببندم

سایه‌ام را

پشت لته‌ی در بگذارم

با شب‌پره‌ها بگو صحبت کنم

که در مدرسه‌های شبانه نام‌نویسی کنند

و این همه از آدمها نترسند

بگو روز را لایه‌لایه کنم بچسبانم بر سینه‌ی سنجابها

اما نگو که خلاصه روزی می‌میریم

این تلاطم پاییز، برف، تپه‌ها

یعنی همه‌ی این چیزها می‌مانند

و همین چند تن ما تنها می‌میریم؟!

"شمس لنگرودی"

اونوقت دیگه انفرادی نیست.

چقدر تجسم تلاطم پاییز ، برف و تپه ها با بعضی نبودن ها طاقت فرساست.


وقتی کسی می رود انگار تمام دنیا مرگ را سرکشیده است. همه چیز مثل کسی که رفته ذره ذره تجزیه می شوند.

علی دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 16:51

دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است
دوستدار تو به سعادت تو می اندیشد ..
حال آنکه عاشق تو به داشتن تو..
دوستی بالاتر از عشق است..
ملاک دوستی به رنگ و قد نیست ، معیار دوستی صداقتی است
که دوستت در صندوقچه دلش ذخیره کرده است...

سلام
ولی نظر من فرق می کنه . عاشق بودن سخت تره. عاشق که باشی خیلی باید گذشت کنی ، رنج بکشی ، تحمل کنی و یاد بگیری و پوست بندازی.

عشق آدم قوی می خواد و وفادار . اون هم با زندگی های امروزی که نگرش آدمها لحظه ای شده

علی سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 12:55

در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان که کند مرا که دردم هیچ است.



"مولانا"

سلام پرنیان خانم...آدم های عاطفی اگه عاشق شوند خیلی سخت میگذره احوالشون چون واقعا" با دل و جان تن به دریای متلاطم عشق میدهند...عشق هم عشق های قدیم

متبرک شد به کلام حضرت مولانا

سلام
هر انسانی یک کتاب خواندنیست. و یک انسان عاشق کتابش را باید چندبار خواند. که هر لحظه ی حالش ، تفسیرها دارد. اگر عشق ، عشق باشد.

علی چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 12:15

سلام روز به خیر و خسته نباشی پرنیان خانم خوب هستید؟
اگر حوصله داری این ویدئوی 2013 رو ببین شاد میشی

https://www.youtube.com/watch?v=lHDGBMYu3QY

سلام
با گوشی باید ببینم که فیلتر شکن داره .
ممنونم در اولین فرصت می بینمش .

لیلا پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 12:48

دوست میدارمت چون یاددمادم پروردگار
دوست میدارمت چون اولین دیدار یار
دوست میدارمت چون نیکوترین نام زمین
دوست میدارمت چون پاکی قلب جنین
دوست میدارمت چون خاطرات کودکی
دوست میدارمت چون قزلیات رودکی
دوست میدارمت چون آرامش بید مجنون
دوست میدارمت چون آسایش در اوج جنون
دوست میدارمت چون ساحلی در ناکجا
دوست میدارمت چون پاکدلی کدخدا
دوست میدارمت چون پرواز در آسمان
دوست میدارمت چون یاکریم خانمان
دوست میدارمت چون یاس همیشه سبز
دوست میدارمت چون زندان بدون سقف
دوست میدارمت چون عشق بازی عاشقان
دوست میدارمت چون سرخوشی شاعران
دوست میدارمت چون شادی بدون مرز
دوست میدارمت چون عشق بدون فرض
دوست میدارمت چون خورشید آسمان
دوست میدارمت چون مهشید شادمان
دوست میدارمت چون زبان کودکان
دوست میدارمت چون پیمان عاشقان

عجب دوست داشتن قشنگی

لیلا پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 13:21

پیچیــد بوی عرفـــان در نابی کلامت
تنبور مهر گشتی گویاست این ز نامت
آموختــم ز کلامت ای خوبتـر ز خوبان
هم قد سرو گشتم سرپا به احترامت



علی جمعه 26 تیر 1394 ساعت 12:47

سلام پرنیان خانم خوبی؟
پیشاپیش عیدتون مبارک و دلشاد باشی همیشه و عاشق
--------------------------------------------
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها

مولانا

سلام بر شما
با شرمندگی از تاخیر ، عید شما هم مبارک

ممنونم از محبت شما

علی دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 20:30

آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

قیصر امین پور

----------------------------------------
سلام خواهش میکنم شما بزگوارید دشمنتان شرمنده خوش گذشت؟
محبت و هر انرژی خوبی هست از طرف شماست فقط من دانش آموز شما هستم شاید تکه ای از پیراهنم به گوشه این همه عشق و احساس و خوبی بگیرد و آرامش بگیرم از شما فرشته ی خوب خدا.........
دلتنگ شدم از غیبت شما پرنیان خانم

سلام
خدا رحمت کنه قیصر امین پور را . دوست دارم خیلی شعرهاش را

بله خدا رو شکر تعطیلات خوبی بود. ببخشید یه کمی درگیر بودم این تعطیلات . از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم

ضمنا" دیشب لینک یوتیوپ رو دیدم . خیلی شاد و خوب بود. مرسی

لیلا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 13:59

ﻳﺰﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻯ ﺩﮔﺮ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺩﮔﺮ ﺩﺍﺩ،
ﻳﻚ ﺻﺒﺢ ﺩﮔﺮ ، ﻇﻬﺮ ﺩﮔﺮ ، ﺷﺎﻡ ﺩﮔﺮ ﺩﺍﺩ...

ﭘﺲ ﺳﺠﺪﻩ ﻭ ﺻﺪ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ ﭘﺮ،
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺭﻙ ، ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻟﻄﻒ ﺩﮔﺮ ﺩﺍﺩ...

ﺭﻭﺯﺗوﻥ ﺑﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ
و سرشار از آرامشی از جنس یاد خدا...

ممنون دوست عزیزم . برای شما هم همینطور

ونوس سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 15:11 http://blogparis-tehran.bligfa.com

سلام دوستم عزیزم خوبی ببخش یه چندوقتی یه بهت سرنزدم گفتم اگه دوست داشته باشی من تو اینستا هستم خوشحال میشم بازم باهم دوستای خوب مجازی باشیم اینم اسمم گلم zohreh.sآره عزیزم اسم اصلیم زهره هست

سلام
آخی چقدر خوب شد اومدی . حتما" می یام توی اینستاگرام و ملاقاتت می کنم

لیلا شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 12:41

برف نگرانم نمی‌کند
حصار یخ رنجم نمی‌دهد
زیرا پایداری می‌کنم
گاهی با شعر و
گاهی با عشق...
که برای گرم شدن
وسیله‌ی دیگری نیست
جز آنکه
"دوستت بدارم"

"نزار قبانی"



ممنونم

لیلا دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 14:31

من دعایت کرده ام
بهترین نیّات امکان را برایت کرده ام
من تو را بر سر درِ باغ بهشت،
لامکان جایی که نتوان اسم هر کس را نوشت،
بس به جان و دل صدایت کرده ام.
آری آری، من دعایت کرده ام
از پس دیوار قیراندود شب،
آرزوی صبح امّیدی برایت کرده ام.

بسیار زیبا بود این شعر سراسر مهربانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد