فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده مردنیست .

 

 فروغ فرخزاد در چنین روزهایی در سالهایی قبل تر از این روزها رفت و هنوز هم خاک مزارش تاره است ... مزار آن دو دست سبز جوان. و  هر بار که می رود تولد دیگر اوست در لحظه های من  و تو .

زنی که از زمان خود قرنها جلوتر بود . او زمانیکه به جفت گیری گلها می اندیشید می دانست کلاغهای منفرد انزوا در باغهای پیر کسالت می چرخند و نردبام چه ارتفاع حقیری دارد. او از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها آمده بود و  به ویرانه های باغهای تخیل  ایمان آورده بود و دلش از تاریکی چراغهای رابطه سخت گرفته بود.  او دلش گرفته بود و به  تنهایی ماه می اندیشید و دلش برای باغچه می سوخت . 

 

آه که چه تلخ غم انگیزیست وقتی خورشید می میرد و زمانی رسیده باشد که کسی دیگر به عشق نیندیشد و هیچ کس دیگر به هیچ چیز نیندیشد و چقدر غم انگیزتر است وقتی درغارهای تنهایی بیهودگی به دنیا می آید و خورشید می میرد ...   

وقتی اعتماد او از ریسمان سست عدالت آویزان بود و او از نهایت شب حرف می زد و از نهایت تاریکی ، میدانست  کسی که نامش مهربانیست  خواهد آمد با چراغی ، و او از درون دریچه ای به ازدحام کوچه ی خوشبخت خواهد نگریست. کسی که مثل هیچ کس نیست  و قدش از درختهای خانه ی معمار بلندتر و صورتش از صورت امام زمان هم روشن تر . او پله های پشت بام را جارو کرده بود و شیشه های پنجره ها را شسته بود ... می دانست کسی می آید.

 

او خیلی قبل تر از من می دانست که چقدر دور میدان چرخیدن خوب است  و گاهی مزه ی پپسی چقدر خوب است و  می دانست تمامی نیروها پیوستن به اصل روشن خورشید است و ریختن به شعور نور  و خیلی قبل تر از من و خیلی بیشتر از من میدانست  که زبان گنجشکان زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت  ست ... زبان گنجشکان یعنی :‌نسیم،  عطر،  برگ ، بهار . زبان گنجشکان یعنی نسیم ، ‌ عطر ،  نسیم ....  

و خیلی بیشتر از من می دانست که وقتی دل آدم به اندازه یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود خواهد نگریست.

 

 

او می دانست هنگامی  که از روزنه ی سرد عبوس باغ را می بینیم ،   نخواهیم ترسید و به چراغ و آب و آینه خواهیم پیوست . او اولین کسی بود که بقا را در یک لحظه ی نامحدود  که دو خورشید به هم خیره می شوند پیدا کرد .  

 

 


پ ن : ولنتاین مبارک .  عاشق باشید و عاشق بمانید که عشق زیباترین بهانه ایست برای بودن . نترسید و به چراغ و آب و اینه بپیوندید و گنجشکان را دوست بدارید ، دلتان را به اندازه ی یک عشق وسعت دهید ... روزهای عید و انتظار آفتاب و گل و روزهایی که دستی با یک گل از پشت دیواری دستی دیگر را صدا می زند هرگز نمی میرند ، تا زمانیکه زبان ساده ی گلهای قاصد را بدانید و تا زمانیکه قلبهایتان را به باغ مهربانی های معصوم ببرید و به درختان قرض دهید.