فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

 

 

دوستان عزیزم و همراهان همیشگی ام  در لحظات شادی ، غم ، خستگی ، بی قراری ، شوریدگی و حیرانی،  در این مدت که با هم بودیم در این جمع دوستانه ی زیبا ، بسیاری چیزها آموختم از تک تک شما.  بسیار لبریز شدم از مهر و لطف های پی پایان شما و خدا می داند تک تک آنها چقدر برایم شیرین و ارزشمند بوده است.  

با انسانهای خوب زیادی آشنا شدم، با افکار و عقاید متفاوت، گاهی به خودم بسیار نزدیک و گاهی کمی دور، و باید بگویم تماشا و خواندن و مرور افکار انسانهای خوب ، بهترین تصاویری بوده است که از پنجره های باز خانه ی دوستی نظاره کرده ام. 

 

اگر کسی را رنجاندم ببخشد مرا. اگر گاهی کم بودم ، زیاد بودم ، دور بودم و یا کوچک ببخشید مرا.  تمام انسانها را دوست دارم و انسانهای صادق و یک رنگ و صمیمی ، انسانهای مهربان و با گذشت، انسانهایی که قضاوت نمی کنند، انسانهایی که با زبان تلخ خود باعث رنجش دیگری نمی شوند را با تمام وجودم و هستی ام دوست دارم.   زندگی با همین هاست که سبز سبز است و حضور اینهاست که باغ زندگی ام را معطر و تازه و فرح بخش کرده است.  و با خودم تکرار میکنم اگر کسی تلخ بود تو نباش، اگر بی مهر بود، تو بر مهربانی هایت  پایدار تر باشد. جفا و بی وفایی دیدی تو بر وفاداریت ثابت قدم تر باش.  اهمیتی بر قضاوت دیگران نسبت به خودت نده،  هر کسی با دریچه های نگاه خود به تو می نگرد.   خوشم به این که هر کسی را تا به امروز دوست داشتم، با تمام وجودم و بدون انتظار دوست داشتم و خوشحالم که همین دوست داشتن ها بال پرواز به من داد.  حتی اگر میانه ی دوست داشتنهایم بارها و بارها بالهایم شکست و باز ترمیمش کردم و باز هم دوست داشتم و دوست داشتم.  بودند کسانی در زندگی ام ، علی رغم اعتقادم و باورهایم مجبور شدم بگذارمشان کنار، بگذارمشان در پستوی ذهنم و درش را محکم ببندم،  آنقدر جفا دیدم و مهر ورزیدم و ادامه دادم تا اینکه عاقبت به این نتیجه رسیدم که کنار گذاشتن بعضی از انسانها ، دلیل بر بدی نیست، باید عده ای را کنار گذاشت تا تردیدی بر ادامه ی مهر ورزی بوجود نیاید.  از زندگی بدون رویا،  بدون عشق می ترسم، گاهی از خودم می ترسم ، می ترسم که با فراموشی سقوط کنم. فراموشی در دوست داشتن و رویا داشتن، فراموشی برای زیبا دیدن و زیبا نفس کشیدن و زیبا عاشق بودن...

 

 دیگر نمی توانم از احساساتم در اینجا چیزی بنویسم . دلیلش را هم نمی دانم.  شاید یک روزی باز هم برگردم ، شاید هم نه!  دور از رفاقت دیدم که بدون خداحافظی این کتاب دوستی را ببندم.  برای تک تک همراهانم در اینجا چه همراهان حاضر و چه همراهان خاموش بهترین های زندگی را از صمیم قلب آرزو میکنم . خدا نگهدارتان باد همیشه و همیشه

 

سبز سبز سبز باشید ...  

 ... 

بعد نوشت :‌ از مهربونی هاتون خیلی خیلی ممنونم و از صمیم دلم دوستتون دارم