فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

عطر نرگس، رقص باد،نغمه شوق پرستوهای شاد، خلوت گرم کبوترهای مست ... خوش به حال روزگار

  

 

چشم در راه کسی هستم  

کوله بارش بر دوش 

آفتابش در دست  

خنده بر لب ، گل بر دامن ، پیروز  

 

کوله بارش سرشار از عشق ، امید  

آفتابش نوروز  

با سلامش ، شادی  

در کلامش لبخند  

 

از نفس هایش گل می بارد  

با قدمایش گل می کارد 

مهربان ، زیبا ، دوست  

روح هستی با اوست  

قصه ساده ست ، معما مشمار  

چشم در راه بهارم  

آری ... 

چشم در راه  بهارم  

فریدون مشیری 

 

زمستان رفت و بهار آمد.  و این یعنی غم ها هم می روند عاقبت . رنجها هم دود می شوند از دودکش دل و از کلبه ی جان می روند سوی آسمان عاقبت .  خدای مهربان آنها را دسته دسته می کند و برای هر یک، مشتی  گل و شکوفه و یاس می ریزد بر سر و رویمان.  پاداش صبوری، پاداش دوست داشتن های پر رنج، پاداش گذشتن ها ... ناگهان سراسر وجودمان را یک شادی عجیب، یک شادی مبهم و مرموز فرا می گیرد. نمی دانیم  از کجا آغاز شد و چگونه آغاز شد و چطور سراسر وجودمان را گرما بخشید.  یک حالی یست ، یک حال غربب ...    

 

خدایا .... مهربان ، لطیف ، بخشنده و تکیه گاه من ! معبود من ! می دانم که زندگی خالی از رنج نیست ، خالی از احساس تنهایی ، دلتنگی و اشک نیست.  چه شبهایی بیدار ماندم و به آسمان لایتنهایی نگریستم و به نبودنها و بودنها و بودنهای نیمه فکر کردم ، چه شبها که قطره اشکی از گوشه ی چشمم غلطید و  ستاره ها  در نگاهم مات شدند و در سکوت نیمه شب دنبال پاسخی، دلیلی، منطقی گشتم برای هر چه از درکم خارج بود.  چه لحظه هایی به حقارت و ضعف خود آگاه شدم در نفهمیدن ها و ندانستن ها.  چه زمانهایی از دوست داشتن هایم مردم و باز زنده شدم و افسوس خوردم برای زمانی که میگذرد و عشق هایی که در سکوت و دوری و فراق هدر می روند. و تنها تو بودی در آن لحظه های عظیم و تنهایی. تنها تو بودی ....  و من چشمانم را می بستم و خود را در آغوش نورانی ات می رهانیدم.

 

و اینک بهار دارد می آید ، بید باغچه ی حیاط خانه ی ما سبز شده است ،  یک درخت سیب شکوفه زده است ، پنجره را که باز کنی نسیم خنک و دلچسبی  گونه هایت را می نوازد و آرام در گوش جانت زمزمه می کند .همه چیز در حال نو شدن است.  و چقدر نو شدن خوب است .  تازگی و طراوت چقدر شیرین است.  دلم را می تکانم ، آه .... چقدر غبار گرفته است ! چقدر غبار اندوه دیوارش را خاکستری کرده است.  باید بشویم و بزدایم و پاک کنم هر چه اندوه است. حیف است وقتی خدا دارد شکوفه بر سر آدم می ریزد دل آدم پر از اندوه باشد.  میدانم گامی که برداشته می شودوقتی با عشق بر کائنات ، عشق بر مخلوقات  بر زمین بنشیند، تمام کائنات برای آن عشق سر تعظیم فرو خواهند آورد. راستش یک چیزهائی را نمی شود با چشم زمینی دید ، باید با چشم دل دید .   

 

خدایا برای بودنت ، برای  وقتی بارها و بارها نامت را با دل و جانم صدا کردم و باز صدا کردم و باز کمک طلبیدم و باز گلایه کردم و  نیز گاهی قهر کردم و تنهایم نگذاشتی و دیدم و درک کردم حضورت را روزهای بعد و زمانهای دیگر  تو را سپاس...  اینک تعظیم می کنم به درگاهت ، و از تو می خواهم در این سال نو قدرتی به من ارزانی داری که دوست بدارم حتی کسی را که دوستم نمی دارد و بینشی به من بدهی که هیچ کس را در هیچ شرایطی قضاوت نکنم و  به من درکی عطا کن که فراموش نکنم هر انسانی مبتلاست ... مبتلا به  دردهای خود و  نرنجم ساده از دیگری که هر کداممان در این زیستن ها چقدر حق داریم ...  خدایا بینشی به من عطا کن به جای کینه ، به ادراک عظیم و پاک و حقیقی برسم ، نسبت به تمام انسانهای پیرامونم .  

 

الهی آمین

 

سال نو مبارک .

نظرات 16 + ارسال نظر
باران دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 09:41

زمستان و رفت و بهار آمد و سن شما یه سال دیگه به اون 80 سال قبلی اضافه شد!!!



خدایا صبر بده

شیما دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 12:04

سلام مهربان پرنیان...
خوندم و لذت بردم.و چقدر دوست دارم گاهی هستی و دنیا رو، زندگی رو ، از چهارچوب نگاه شما ببینم.نگاهی که بی نظیر و زیباست...
پیشاپیش سال نو شما هم مبارک براتون نوروزی آرزو دارم لبریز از عشق و شادی...

سلام شیما جان

ممنونم از محبت و لطفی که به من داری عزیزم. من هم برات بهترین بهترینها را آرزو میکنم . امیدوارم خداوند به اندازه ی قلب مهربانت انسانهای خوب را در مسیر زندگیت قرار بده.

پرنیان دل آرام دوشنبه 24 اسفند 1394 ساعت 14:25

جای حرف و شعر نگذاشتید

زیبا نگاشتید آنچه را که هست و گاهی نمی بینیمش

امروز صبح تو کانال یوگامون خوندم استادی به همراه دو شاگردش روی علف ها راه می رفتند
علف ها زیر پای دو شاگرد له می شدند
اما زیر پای استاد مجددا صاف و مثل اولشان می شدند

علت را که پرسیدند استاد گفت من به زمین ایمان دارم او را چون مادری مهربان می دانم که مرا در آغوشش می گیرد

اگر نگاه ما درست باشه
بقیه ش آسان و دلپذیره

خوش به حال روزگار ..

ممنونم زهره جون

عاشقانه نگاه کردن به زندگی کار سختی نیست . گاهی وقتها البته نهادینه است در وجود آدمها ، گاهی وقتها هم باید پرورشش داد . اما گذشت کردن و نادیده گرفتن ها کار آسونی نیست. قدرت زیادی می خواد .

لیلا سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 11:12

باسلام و درود بر شما خواهر زیبا اندیش و زیبا نگارم، نوشیدم از چکیده اندیشه تراوش قلم مقدس وشادی آفرین شما، مثل همیشه لذت بردم.
وبهار
بهانه ای ست برای دوباره زیستن
وتلالویی درخشان
از دستان خدا
در بی نهایت اندیشه.

بهار طبیعت و نوروز باستان بر شما میمون و مبارک و فرخنده باد بر دوام و بر مراد پایدارو بر قرار
حق باشی آمین یارب العالمین

سلام
ممنونم از شما .
مرسی برای همراهی های شما در این یکسال گذشته . از شعرها و متن های قشنگ شما همیشه لذت بردم. امیدوارم سال بسیار خوبی پیش رو داشته باشید.
سال نو مبارک

آفتاب چهارشنبه 4 فروردین 1395 ساعت 12:10

سلام عشق زندگی
سلام هستی
مرسی که باز هم برامون می نویسی

مرسی که هستی
دلگرمیم به این باغ زیبا و نوشته هاش
از ما نگیر این باغ قشنگ رو
سال نو مبارک پرنیان زندگی.. فرشته ی آسمونی

ای جان دلم


قربون تو مهربون .

بهترین بهترین ها رو برات آرزو می کنم ... از صمیم دلم

آفتاب شنبه 7 فروردین 1395 ساعت 09:13

عاشقت باشم می‌میرم

یا عاشقت نباشم؟

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا
همراهت می‌آیم
تا آخر راه
و هیچ نمی‌پرسم از تو
هرگز.

عاشقم باشی می‌میرم
یا عاشقم نباشی؟

واژه‌ها تهی شده‌اند
بانوی من!
به حساب من نگذار
و نگذار بی تو تباه شوم!

با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟

در بوی نارنجی پیرهنت
تاب می‌خورم
بی‌تاب می‌شوم
و دنبال دست‌هات می‌گردم
در جیب‌هام
می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا می‌گردم
و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.

بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟

نمی‌دانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را می‌گذارم
آخر خط من.
باشد؟

بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟

همین که باشی
همین که نگاهت ‌کنم
مست می‌شوم
خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.

با تو بمیرم

یا بخندم؟

از نداشتنت می‌ترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همه‌اش می‌ترسم
وقتی نیستی تباه شوم.

بی تو
اول و آخر کجاست؟

غمگین که باشی
فرو می‌ریزم
مثل اشک.
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.

تو بیش‌تر منی
یا من تو؟

در آغوشت
ورد می‌خوانم زیر لب
و خدا را صدا می‌زنم.
آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:
جان دلم!



"عباس معروفی

ممنونم لیلا جون
خیلی خیلی قشنگند شعرهای آقای معروفی

شادی سه‌شنبه 10 فروردین 1395 ساعت 09:13

سلام پرنیان عزیزم
سال نو مبارک

سلام دوست عزیزم
عید و سال نو مبارک

آفتاب چهارشنبه 11 فروردین 1395 ساعت 09:32

سلاملیکمممم خانوم... روزت مبارکککککککککککککک

سلاااااام به روی ماهت

ممنون . روز تو هم مبارک

میثم ش یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 23:30

غنچه با دل گرفته گفت :

زندگی ، لب زخنده بستن است

گوشه ای درون خود نشستن است .

گل به خنده گفت :

زندگی شکفتن است ،

با زبان سبز راز گفتن است .

گفت و گوی غنچه و گل ، از درون باغچه

باز هم به گوش میرسد

تو چه فکر می کنی ؟

راستی کدام یک درست گفته اند ؟

من که فکر می کنم

گل به راز زندگی اشاره کرده است

هر چه باشد او گل است

گل ، یکی دو پیرهن

بیشتر ز غنچه پاره کرده است .

قیصر امین پور

*سال نو مبارک*

سال نو شما هم مبارک

ممنون برای این شعر زیبا

لیلا دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 14:25

درودهای بی پایان نثارتان باد
ستودنی و قابل تحسین است نوشته هایتان
روز زن و روز مادر بر شما مبارک
ببخشید کمی دیر جهت عرض تبریک خدمت رسیدم
بهاری به دور از غم و لبریزاز شادی داشته باشید
پاینده و همیشه نویس باشید مهربان

من زنم مظلومترین خلق خدا
مهربانی غمگساری بی ریا
پاکبازی عاشقی بی ادعا
چون شهیدی کشته راه وفا
گرچه خورده دم به دم تیر جفا
بازهم مهر ومحبت را نکرده او رها
سایه زن گر رود از خانه ای
خانه خالی گردد از لطف وصفا
هرکه بی ارزش بداند قدر زن
گشته است از ادمیت اوجدا
آنکه بر زن میگذارد احترام
محترم باشد به درگاه خدا

"رودابه دعوتی"

سلام
ممنونم . منم هم برای شما آرزوی سالی پر از خوبی دارم.
ممنونم برای شعر خوبت دوست عزیزم

علی چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 19:11

سلام پرنیان خانم عزیز و‌گرامی
سال نو‌مبارک
چقدر دلم تنگ شده بود برای نوشته های شما و حال خوب فتح باغ
شعر و متن خودتان بر دل و قلبم چسبید... الهی آمین
از خداوند تندرستی برایت آرزو دارم

سلام

سال نو شما هم مبارک
ممنونم از لطف و محبت شما . آرزو می کنم بهترین های زندگی در سال جدید در انتظارتان باشد.

ایرج میرزا جمعه 20 فروردین 1395 ساعت 12:15

سلاااااام سال نو مبارککککک

سلااااااااااام
سلام من طولانی تر شدا

سال نو شما هم مبارک قربان

نرگس یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 19:04

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

سلاااااام
آخی ... دوست قدیمی و عزیز من

مجید شنبه 28 فروردین 1395 ساعت 20:05

باران
باران باتو هستم
اسم اینجا فتح باغ است برو این شعرو بخون,خواهی دیدکه اینجا جای تو نیست!
بگرد جاهای مناسب خودتو پیدا کن تواینترنت که کم هم نیستن جاهایی که مناسب شما هستن!!

سلام دوست عزیز
باران از دوستان خیلی قدیمی و مجازی و واقعی من هستند. ما با هم شوخی زیاد داریم . ایشون سر به سر من می ذارن منم جواب می دم .
جدی نگیرید مکالماتمون رو

ضمنا" مرسی برای این غیرت و تعصب :))))

باران دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 10:23

لبخند ملیح

فرزانه شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 11:57

پرنیان عزیزم سلام
من یکی از همون خوانندگان خاموش شما هستم
که سالهاست میامو می خونمتون
راستشو بخواین وبلاگ شما مشهوره تو خونواده ی ما
بخوام یه حرف قشنگ بزنم همه میگن حتما پرنیان گفته
من بالاخره بعد کلی تلاش تونستم کانال پرنیان دلارامو تو تلگرام پیدا کنم ولی شما نیستین
امیدوارم هرا که هستین سرتون گرم شادیای زندگی باشه .
بهترین ها رو براتون آرزو می کنم .
و منتظر نوشته های ناب و زیباتون هستم

سلام عزیزم
ممنونم که اینقدر محبت داری . و ممنونم که در قسمت تماس با من پیام نذاشتی چون اگر اونجا پیام می ذاشتی نمی تونستم جواب بدم و تشکر کنم.
دوستان عزیزی که در قسمت تماس با من پیام می ذارن ازشون عذرخواهی می کنم چون باید از طریق ای میل پاسخ پر از محبتشان را بدهم و برایم مقدور نیست.

ببخشید دوست عزیزم اینجا این توضیحات رو دادم .
باز هم خیلی خیلی ممنونم . خوشحالم که این جا رو دوست داشتی . کانال پرنیان دلارام مال خودشه و من هم کلی لذت می برم از مطالبش همیشه .
من کانال ندارم . همیشه تماسها و ارتباطهای دو طرفه رو خیلی دوست دارم .
مراقب خودت باش دوست مهربونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد