فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

...



زندگی شبیه لیسیدن عسل از لبه ی تیغه! 



نظرات 19 + ارسال نظر
شادی یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 08:08 http://shadi1919.blogfa.com

فقط خدا کنه این عسل زهرآگین نباشه

فرقی نمی کنه تیغه آخر کار خودش را می کنه.

لیلا یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 13:30

نمی دانم برای جواب سلامم به چه اشتیاقی لبهایتان را می گشایید
اما من این جا با بلندترین احساسم سلام می کنم

تومثه بادصبایی مثه شوق بچه هایی
مثه گلهای توباغچه مهربون وباصفایی
تومثه موجای دریا مثه ساحل
مثه آسمون ابی پاکی وبی انتهایی
تومثه دل شکسته ام پرصبروپرسوزی
مثه آینه ی توطاقچه مهربون وبی ریایی
تومثه غزل لطیفی مثه مثنوی بلندی
مثه شعرای سپیدم یه صدای بی صدایی
تومثه گلای یاسی مهربون و پاک وساده
هیچ کسی ندیده دوستی به خوبی تو جایی

اشتیاقی به همان بلندی احساس تو ...


«سلام»

این دنیا برای دوست داشتن ها و خوب بودن های زیاد ، خیلی کوچولو شده دوست عزیزم ...

این احساس این روزهامه ...

لیلا یکشنبه 30 شهریور 1393 ساعت 13:42

زندگی زیباست اگر زیبا ببینیم
دست به دست هم دهیم تنها نشینیم

زندگی زیباست اگر مهربان باشیم
درون قلب هم جاودان باشیم

Life Is beautiful If Kind each other

And

...

Life is more Beautiful than, If You Can Hold Somthing Love

...........

میله بدون پرچم دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 11:41

سلام
پس می شود نتیجه گرفت که زندگی را باید میک زد و نباید لیس زد

سلام

وقتی عسل روی لبه ی تیغ باشه ، داستان فرقی نمی کنه.
زندگی هست و عسل هست و تیغ هم هست ...

یک راه هست ، می شه تمام عمر رفت توی یک دبه ی خالی و روزی یک خرما خورد و تارک شد ...

ریاضت کشید و زندگی را پس زد ...

باران سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 11:20

خب شما از اون دبه ای هاش بخر!
والا!

.
.
بعدشم سلاملیکم!
اصلن معلوم هست اینجا چه خبره؟!!!!

سلام استاد

دبه مال شما پولداراست

ما شیشه ای می گیریم

فرید چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 13:40 http://fsemsarha.blogfa.com

زندگی... عسل و تیغ... در عین خطرهایش، شیرین است و کامت را دگرگون می کند... هراس از لحظه های جدایی و تنهایی با طعم گرم و نوازشگر لحظه های حال خوب آرام می گیرند برایم...
چه تعبیر قشنگی بود... خیلی زیبا بود...

درود بر شما
عذر از سر نزدنم... کم بودنم... و سپاس به خاطر بزرگی کلام و وجودتان

سلام

من هم ممنونم. امیدوارم همه چیز خوب باشد ، همانطور که می خواهید.

معصومه چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 20:31

++ من ب آمار،ب این جمع
وب این سطح
ب این خاک ک میگویند پراز آدمهاست مشکوکم.....
نکند هیچ کسی اینجا نیستــــ؟
چ کسی گفته ک این سطح پراز آدمهاستــ؟
من ک میگویم نیستـ.....

هست ....
مشکوک نباش

آفتاب جمعه 4 مهر 1393 ساعت 00:59

هیــچ می دانی چرا چون مـــوج
در گریــز از خویشتن پیوستـــ ه می کاهم ؟
_ زان کــ ه بر این پرده ی تاریــک،
این خاموشــی ِنزدیک،
آنچــ ه می خواهم نمی بینم،
و آنچــ ه
می بینــم نمی خواهــم

جگرم را بر آسمان پاشیدم و گفتم نمی خواهم ،نمی خواهم که انسان باشم .
کاشکی گنجشکی بودم بر درختی یا کرمی در گلدانی یا عنکبوتی بر شاخه ای ، آدمی اما نه!
کاشکی گرگی بودم و دندانی تیز ،کاشکی پلنگی و پنجه ای آهنین ، کاشکی عقابی و نیزه چشمی ، آدمی اما نه!
مادرم گفت:از این شهر برو،از این کوچه، از این خیابان ،از این جهان .
زمین آلوده است، آدمیان آلوده اش کرده اند.
مادرم گفت:به آنجا برو که جز گرگان و سگان و پلنگان نباشند؛زیرا آنها به قدر نیازشان می درند و آدمیان به قدر آزشان ،که بی انتهاست.
و من رفتم ،من قرن هاست که رفته ام ؛ از این کوچه ،از این شهر ، از این جهان.
اما از هر طرف که رفتم آدمی هم پای به پایم آمد و نفس در نفسم.
من چگونه از خویش بگریزم، من از خود به کجا پناه ببرم ؟
کاش می دانستم آدمی چگونه از آدمی می تواند در امان بماند ؟
آدمی را چگونه می توان از آدمی رهانید؟
عرفان نظرآهاری

لیلا شنبه 5 مهر 1393 ساعت 11:00

چــرا همیـشه هـمین است آسـمـان و زمــیـــن؟
زمـان همـاره همـان و زمـیـن همیـشه هــمـیـن
اگر چه پرسش بی پاسخی اسـت مـی پــرسم
چـرا همیـشه چنـان و چـرا هــمیـشـه چـنـیــن؟
چـرا زمـیـن و زمـان بـی امـان و بــی مــهـرنـــد؟
زمـان زمـانه قـهــر و زمــیــن زمـــیـنـــه کــیـــن؟
حـــدیـــث آدمـــی و چـــرخ آســــیـــــاب زمـــان
حـــدیـــث جـام بـلور است و صـخره سنـگــیـن
هـــزار شــایـــد و آیــــا بـــه جــــای یـــک بــایـد
گــمـان کـنم، به گمانم نشسته جــای یـقـین
اگــر کــه چـون و چـرا با خدا خـطـاسـت، چـرا؟
چـــرا ســؤال و جــواب اسـت روز بــازپـسـین؟
چــرا در آخــر هـــر جـمــلــه ای کـه می گـویم
تـو ای نشـانه پرسش نشسته ای به کمین؟

سروده از قیصر امین پور
روحش شاد و یادش گرامی

سلام


گاهی اتفاقات و آدمهای اطرافمان کاری می کنند که علامت سوالی در مقابل تمام باورهای ما خلق می شه و ما را دچار تردید می کنه. ولی من همیشه به خودم میگم : بر سر هر باورت استوار بایست. هر باوری که رنگ و بوی انسانی در آن وجود داره ... آدمها همیشه احساسات ما را همانگونه که هست درک نمی کنند و یا دوست ندارند درک کنند و یا درک آنها با منافع و مصالحشون مغایرت پیدا می کنه .
قیصر رو هر چی بیشتر می خونم بیشتر علاقه مند می شم بهش. دنیای قشنگ درونش بزرگ و کشف کردنیه.

بعضی از اشعارش من رو دگرگون می کنه بعضی اشعارش با تمام سادگی و در عین حال پیچیدگی اش آدمی رو به هیجان می یاره .

این رو من خیلی دوست دارم :

حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟
با توام، با تو خدا را! بزنم یا نزنم؟

همه حرف دلم با تو همین است که دوست...
چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟

گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟

از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:
دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم ؟

به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم؟

دست بر دست همه عمر در این تردیدم:
بزنم یا نزنم؟ ها؟ بزنم یا نزنم؟


روحش شاد .

مونا یکشنبه 6 مهر 1393 ساعت 01:49

لیلا یکشنبه 6 مهر 1393 ساعت 08:33

باسلامی سرشارازمهرو ارادت
گرم ترین حس دنیا در شما جاریست
آفتاب هم که از سمت قلب شما طلوع میکند
بسیار زیبا و قدرتمند مینگارید
اندیشه هایتان ستودنیست
نگاهت پایا و مهرت مانا دوست زیبا اندیش من

حلقه دامان دوست طالب موی شماست
یک نفر از راه دور عاشق روی شماست

ای جانم

مرسی . از صمیم قلبم تشکر میکنم


سلام

مریم یکشنبه 6 مهر 1393 ساعت 09:34

سلام
همه مطالبتونو دوست
خیلی خوبه ، ممنون

سلام

خیلی ممنونم

هستی دوشنبه 7 مهر 1393 ساعت 12:55 http://hastie.blogfa.com

سلام
تریپ آدمای همیشه نالان که فک کردی فقط خودتی عیییییی بدم میاد ازشون:
ماکه همه جامون زخم برداشت یه زبونم روش

راه حل مستقیم؛ باید با جهتش کمی همسوتر بشیم تا کمتر ببره موقع لیسیدنش
راه حل غیر مستقیم؛ با قاشق عسل بخوریم چه کاریه یا با اون چوبا هست بامزی و پوو و فامیلاشون میزنن تو کوزه هه

من دیگه برم هم دهنم آب افتادهم واقعا گشنه م شد

میترسم الان برم بگم
مامااااااااااااااان ناهار چیه:
عسل کوهستان ولی فقط باید با کارد بخورین

سلام

اجتناب ناپذیره. حق انتخاب نداری . یک عسله و یک تیغ .

ایرج میرزا چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 22:43

سامبولی بلیکم
نظر به اینکه هنوز موفق به دیدن عکس این پست نشده ام لذا از اظهار نظر معذورم .
خبر دردناکی بود . نه؟؟؟

سلام بر شما

دردناک تر وضعیت اینترنت حضرتعالیه ، که پتو پتو عمل می کنه !!

ترانه بهاری جمعه 11 مهر 1393 ساعت 03:39 http://taraneh-bahar.mihanblog.com

زهرماری به نام عسل !
اوف!

سلام بانو

سلام

زهر مار می کشه ولی تیغه زجر کش می کنه :))))))

شادی شنبه 12 مهر 1393 ساعت 11:28 http://shadi1919.blogfa.com

بعد از یه مدت دور بودن از فضای نت مسلما اولین جایی که باید سر زد باغ پرنیان عزیزه
ســــــــــــــــــــــــــلام

سلام

مررررسی . خیلی با محبتی .

میله بدون پرچم شنبه 12 مهر 1393 ساعت 16:11

سلام
جرج با انتخابش منو سورپرایز کرده!



سلام

انتخابش با انتخابی که کرد من رو سورپرایز کرد

. دوشنبه 14 مهر 1393 ساعت 14:57

والا آدم شاخ درمیاره. یه نگاهی بندازید
http://zahrausf.blogfa.com/



اولین بار نیست که چنین چیزی می بینم.
از کجا پیداش کردی دوست عزیز؟

نمی دونم چه اظهار نظری باید بکنم! اشکال نداره. بذار آدمها آروم بشن اگر قراره اینجوری آروم بشن.

افتاب سه‌شنبه 15 مهر 1393 ساعت 02:01

سلامعلیکمممممممممپست جدید لطفا.. یک خطی نباشه...درست وحسابی .. نه مثل این شیشه عسل کوتاه!

سلام
باشه لیلا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد