فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

دیوانه ای کوچک با دست هائی بخشنده به نام «زن»

 

 

کامنت دوست عزیز را عینا" اینجا اضافه می کنم :

سلام پرنیان مهربانی ها

با تشکر از شما و همه دوستدارانت فکر کنم مناسب است بهترین ها را انتخاب کنیم:
با سپاس از باغ بلور و مسافر که درخواست کردند که بغیر از آنان نفرات دیگری در مسابقه قرار گیرند بنظر من :

نفر اول: پرنیان دل آرام
نفر دوم : مهر باران
نفر سوم:آفتاب

پی نوشت 1: به همه مادران عزیز بابت داشتن این فرزندان با احساس و مهربان تبریک میگویم
پی نوشت 2: از همه دوستدارنت بابت پذیرش پیشنهادم و ارائه اینهمه جملات زیبا و قشنگ سپاسگزارم



دوستان عزیزم بابت تاخیر پوزش مرا بپذیرید. من تمام کامنت های خوب شما را ثبت کردم. انتخاب بهترین کامنت با من نیست.  تمام این کامنت ها را دوست دارم و هیچوقت نمی توانم بین آنها یکی را به عنوان بهترین انتخاب کنم . بنابراین هر کدام از شما به یکی از دوستان خود رای بدهید و یا کامنت عمومی بگذارید  یا در صورت عدم تمایل خصوصی اش کنید (در قسمت تماس بامن). بعد از اینکه برنده مشخص شد، شخص انتخاب شده لطف خواهد کرد و یک شماره حساب به من خواهد داد. از دوست عزیزی که این ایده را دادند سپاسگزارم

ممنون 



چه می شود گفت؟! باز تکرار کلماتی که تکراری نمی شود، یعنی حال و هوایش تکراری نیست، خیلی چیزها عادت نمی شود، عشق های شگرف هم عادت نمی شود، بعضی از دردها هم عادت نمی شود. بسیاری اوقات، زمان هم نه تنها برایت کاری نمی کند که شدت و عمق رنجهایت را بیشتر می کند. با دردهایت این طرف و آن طرف می روی و با خودت به هر کجا می کشانی بدون آنکه کسی از رازهایت خبر داشته باشد. شادی هایت گاهی فقط مال خودت است و باید در گنجینه ای محفوظ از آنها نگهداری کنی. گاهی آشپزی برایت بیهوده ترین کار دنیاست، یک مشت سبزیجات کنسرو شده را از سر بی حوصله گی در روغن زیتون و سویا سس و طعم دهنده های مسخره ی دیگر هم می زنی و دور از چشم دیگران محکم می کوبی روی میز، زمانی نیز پردردسرترین غذا را با زیباترین احساسات درست می کنی و زیر لب آوازی می خوانی و با یک تزئین زیبا می گذاری بر روی میز و بارها بشقاب ها و ظروف غذا را با وسواس مرتب می کنی. گاهی برای تهیه یک سالاد متنوع و لذیذ تا مسیری دور می روی و با خرید یک دسته کوچک کاهوی فرانسوی به خودت و میز شام و ناهارت یک حال اساسی می دهی. گاهی با یک شیشه ترشی بهروز سر وته کار را جمع می کنی. گاهی یکی یکی میزهای خانه ات را با وسواس و دقت گردگیری می کنی و در حالیکه ترانه ی دوست داشتنیت را زمزمه می کنی تمام خانه را جارو می کشی، گاهی هم با لگد زدن بالشی و پرتاب آن به چندین متر آن طرف تر خستگی های روحیت را بر سر و روی بالش بی زبان خالی میکنی. گاهی به بهانه ی خستگی می روی به تخت و سر در بالشت اشک می ریزی و بعد بالشت را پشت و رو می کنی و مثل یک هنرپیشه، بلند می شوی یک ترانه ی والس می گذاری و موهای درهمت را پشت سر جمع و با یک رژ لب لبهایت را رنگین میکنی و از این سمت خانه به آن سمت خانه قدم می زنی و قابهای روی دیوار را صاف می کنی و لبخند می زنی... و سعی میکنی در این لحظات هرگز به عمق چشمهایت در آینه خیره نشوی ... بازی می کنی و به بازی می گیری و اندوهت را تا درونی ترین لایه هایت پنهان می کنی تا باشد برای بعد و قبل از هر کسی از فریب دادن خودت بیشتر به رضایت می رسی. گاهی خستگی هایت وادارت می کنند یک لیوان را با شدت بکوبی کف آشپزخانه و بایک لبخند پیروزمندانه، با یک حس انتقام جوئی پیروزمندانه در میان خورده شیشه ها خودت را به یک فنجان قهوی تلخ بدون شیر و شکر مهمان می کنی و با نوک کفشت با شیشه های خرد شده روز زمین بازی میکنی و این درست زمانیست که دیگر حتی بغضت هم نخواهد ترکید، اشکی هم نخواهی ریخت ... سخت شده ای ... سخت!

زمانی هم می رسد که خستگی تو را به پوچی عمیقی رسانده است، بدجوری انتقام میگیری، خطرناک انتقام میگیری. پشت پا می زنی ، وحشی می شوی و ...


و زمانی دیگر خیلی راحت می بخشی و حتی فراموش میکنی.


گاهی دلت برای خودت می سوزد، برای استیصالی که در آن قرار داری بغضت می گیرد و راهی برای فرار نمی یابی، جامعه زور میگوید، قانون عادلانه برخورد نمی کند، اختیار پوششت را نداری، در بسیاری از مکانهای شهر امنیت نداری، نگاه چپ و راست مردم را تحمل می کنی، متلک های حقیرانه ساعتی از روزت را خراب میکند و یک وقتهائی هم در دلت به کوچکی آدمها می خندی ... گاهی نیز برای لحظه های عاشقانه ی زندگیت خدا را در آغوش میگیری و با چشمانی پر از اشک روی ماهش را می بوسی. می دانی که باید بجنگی، در سرزمینی که برای رسیدن به حق انسانیت تنها چاره جنگیدن است. گاهی جنگ نرم، گاهی هم خط و نشان اساسی و چنگالهایت را حتی تیز می کنی برای چیزی که ناجوانمردانه تو را به عصیان کشانده است. گاهی هم صبوری میکنی و به شکستن یک لیوان و پرت کردن یک بالش و سکوت اکتفا می کنی تا آرامش خودت و خانواده ات خدشه دار نگردد.


گاهی می روی و به مناسبتی و یا حتی بدون مناسبتی برای خودت یک هدیه ای می خری و از خودت برای تمام چیزهای ارزشمندی که در درونت وجود دارد و هیچ کس به جز خودت به آن واقف نیست سپاسگزاری می کنی. گاهی نیز از گرفتن یک کادو از دیگری اصلا" خوشحال نمی شوی، چون احساس می کنی داری معامله می شوی، گاهی گرفتن یک شاخه گل آنچنان دیوانه ات می کند که طرف مقابلت مبهوت حرکاتت می شود. گاهی هم با گرفتن هدیه ای که مدتها در آرزوی داشتنش بوده ای مثل بچه ها بالا و پائین می پری. گاهی دیده نمی شوی، حس نمی شوی، لمس نمی شوی، گاهی احساساتت نیاز به ترجمه و تفسیر دارد و این تو را به ژرفنای ناامیدی می کشاند، بعد دوباره آرام آرام خود را به بیرون می کشی و یاد جملاتی می افتی که میگوید: تو ببخش، تو هدیه کن، تو دوست داشته باش ... و ادامه می دهی با همان آرمانهای شگفت انگیز خودت ... و در سکوت عاشق می مانی و از دوست داشتنهایت در خیال به زیباترین مکانهای کائنات با بالهای گشوده پرواز می کنی و تمام این احوالات را هیچ کس نخواهد دانست ... هیچ کس هیچ چیزی نخواهد دانست ...


و زمانی به جای اعتراض ، دیگر سکوت می کنی، آن جاست که اوضاع خراب می شود. دیگر برگشتی در کار نیست، دیگر هیچ چیزی تو را به جایی که در گذشته در آن بودی برنخواهد گرداند. وقتی ست که چیزهائی که بارها ترک برداشته است برای همیشه شکسته است. تو دیگر توانی برای بازگشتن نداری و اعتقادی نیز ...


فقط مثل یک هنرپیشه زندگیت را بازی می کنی ...


گاهی آرام قدم برمی داری و آرام نگاه می کنی در حالیکه در درون تو کودکیست که آرام و قرار ندارد، بالا و پائین می پرد و از در و دیوار بالا می رود. شاید کسی آن شیطنت را در عمق چشمانت بخواند، شاید هم مثل بیشتر وقتها دیده نشوی و از این دیده نشدن راضی تر خواهی بود.

این ها همه دیوانگی زنانه است. ببخشیدش این موجود کوچک و پیچیده را با تمام دیوانگی هایش ... همین دیوانه ی کوچک قلبی دارد به وسعت یک عشق لایتناهی. کسی که همواره تمام احساسات نابش در کف دو دست زنانه اش می باشد برای تقدیم کردن به کسانی که دوستشان دارد، نادیده شدن توسط کسی که خیلی دوستش دارد قلبش را به درد می آورد. قلب این دیوانه ی کوچک با عشق می تپد. کارش، شغلش، موقعیت اجتماعی اش، پولش و چیزهائی شبیه اینها همیشه در مرتبه ی دوم است. اگر غیر از این باشد باید در زنانگی اش شک کرد.

این متن تقدیم به زنان عزیزی که بارها به خاطر زن بودنشان شکستند، به اوج رسیدند، بزرگ شدندو بزرگ کردند و همینطور تقدیم به مردان عزیزی که در کنج دلشان ستاره ی عشقی از زنی همواره می درخشد.

مادری ... خواهری ... همسری .... فرزندی ... دوستی ...


اگر سالی دوبار به مناسبت روز زن و گاهی نیز به مناسبتهای دیگر پستهائی زنانه می نویسم، هیچ وقت برای پر رنگ تر کردن جنس خودم نیست. من یک زنم که می نویسم، با یک دنیا احساس زنانه . قطعا" اگر در زندگی بعدی مرد باشم ، مردانه خواهم نوشت. 


و اگر ماه مرد بود

دل هیچ اقیانوسی

در تلاطم جزر و مد نمی افتاد

و اگر خورشید

اندام زنانه اش را عریان نمی کرد

کدامین آفتابگردان

سوی چشمش را

بر کشیدگی خط چشم آفتاب کش می داد!

و حتی وقتی برای انسانها

کلمه ی «زندگی»

با حروف «زن» آغاز می شود

دیگر این ملامت ما چیست

که چرا آدم

از دست حوا سیب خورد!

حبیب صلحی زاده



پ ن :

سلام دوستان 
روز مادر و روز زن و روز معلم به همه شما مبارک
پیشنهاد می کنم

«زیباترین جمله ای که با مادر می سازید را بیان کنید»

و  مبلغ پنجاه هزار تومان برای خرید کتاب هدیه بگیرید

مهلت هم تا عصر روز جمعه

«یک دوست»

نظرات 110 + ارسال نظر
پرنیان دل آرام شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 12:58

ما بی صبرانه منتظریم ببینیم برنده کی شد پ!!!!!!!

ما هم همینطور

مهرباران شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 17:05

همه ی مهربانی الفبا
مدیون ِمیم ِمادر است
که در انعکاس نگاه عاشقش
انحنای ِلبخند ِخدا می نشیند
....
درود بر شما و بر همه مادران مهربان که عشق آسمانی را بر تارک زمین ودیعه آورید...
در پناه حق باشید


چقدر قشنگ ...

درود برشما نیز و ممنون برای این جمله های زیبا

فرزان شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 17:33

مادر بخشنده ترین عاشقٍ "مهربانی"__
خودم تنهایی گفتما ااا 07

آفررررررررین

مررررسی

بانوی آبان شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 17:45 http://www.poshtevazheganesokot.blogsky.com/

باز هم مثل همیشه لذت بردم و حالم خوب شد ... سپاس

خدا رو شکر بانو جان

ممنونم ازت

احسان یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 00:50 http://بجنوردان

خانم پرنیان سلام، تصور می کنم این بار خیلی دیرتر از بقیه ی دوستان رسیدم برای همه چیز. که گفتنی هارا گفته اند.

اتفاقا" اصلا" هم دیر نرسیدید و به موقع بود.

هدی یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 09:52 http://aftabgardantarin.blogfa.com

یک زن به تنهایی وقتی که عاشق باشد
زمین و آسمان را پر می کند ... (فراتر از بودن - کریستین بوبن)

سلام
بسیار کامل و عالی وصف کردی عزیزم

خیلی قشنگ ...

مرسی هدی جون ممنونم ازت .

پرنیان دل آرام یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 14:35

سلام

کمی حوصله کنید و اینجا رو بخونید

پست مادرش رو هم

http://havaliye-aram.blogfa.com/1392/02

سلام پرنیان عزیزم

خوندمش ...

وقتی که مادر نیست چقدر دیوارهای حیاط خانه بلند می شود، آنقدر که من سهم خیلی کوچکی از آسمان خواهم داشت.

این جمله ای که نوشتم احساس خودم بود وقتی مادر رفت ... دیوارهای حیاط خانه ی ما آنقدر بلند شده بود که انگار به اندازه ی یک کف دست آسمان داشتم و دلم برای آسمان می تپید ...

احسان دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 01:50 http://بجنوردان

از غم انگیزترین لحظه های زندگی، رفتن مادر بود که 30 سال ازآن می گذر د .اما هنوز طنین دلنشین آوای روح بخشش با من همراه است .

و اینجاست که زمان در مقابل عشق ناتوان است ...

روحشان شاد

فرزان دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 17:49 http://withsunshine.blogfa.com/

من اینجا یه چیزی هم راجع به مادر گفته بودم__
البته اینطور فکر می کنم__

بله ، البته که درست فکر می کنید

آفتاب دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 20:37 http://aftab54.blogfa.com/

همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه...همه عالیند .

نمی شه انتخاب کرد نازنینم .

ای وای لیلا جون !

یکی رو انتخاب کن لطفا" . بالاخره یکی باید انتخاب بشه

مرسی

آفتاب دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 20:47

اول خودت

بعد هم همه خوب نوشته اند آخه !

پر از احساس بود جمله ها ... هر چی می خونم سخته انتخاب !

مرسی لیلا جون

باشه عزیزم

آفتاب دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 20:57


دوباره داشتم کامنت ها رو می خوندم .. چقدر بچه مامانی اینجا زیاده

مخصوصا آقایون

کاش می گفتی یه جمله در مورد آفتاب بنویسید .. چه شود .....( آفتاب خودشیفته )

قابل توجه آقایان محترم


... تو می دمی و آفتاب می شود

آفتاب دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 21:20 http://aftab54.blogfa.com/

1-مهرباران -2- باران خان -3- پرنیان دل آرام -4-فرید- ...

پرنیان دل آرام دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 22:23

ما هم به دوستان باید رای بدیم آیا؟؟؟


جناب مهر باران

باران خان


پرنیان دل آرام سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 13:51

http://1362hiiiis.blogfa.com/

بخونیدش اگر خواستید - همیشه خواننده ی نوشته هاشم

قلمشو دوست دارم خصوصا آخری رو که در مورد مادر هست و بی مناسبت هم نیست

مرسی پرنیان عزیزم

خوندمش . نه همه ی مطالبش رو ولی تا اونجائی که وقت شد خوندم.

قشنگ می نویسه و یه حس غریبی توی نوشته هاش هست. مرسی که معرفی ش کردی .

ایرج میرزا سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 22:53

ای دل آندم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی


سلام

رفتم و از شهر حافظ یادگار آورده ام
این غزل از بهر تو سوغات یار آورده ام

گرچه میگویند با یک گل نمیگردد بهار
بهر باغ تو پری جان من بهار آورده ام


میدونستم حافظ رو دوست داری برات یه شاخه از باغ حافظ چیدم و میدونم که اصلنم تحفه درویشی نیست . دست پر دست پر اومدم .
اونجا یادت کردم بیاد روزی که همونجا یادم کرده بودی .
محبتت هیچ وقت فراموشم نمیشه آدم جون .
همونطور که خواسته بودی پیام و سلامتو رسوندم . امیدوارم حافظ جوابتو داده باشه .
امروز همش این بیت رهی رو زمزمه میکردم : در جسنجوی اهل دلی عمر ما گذشت / جان در هوای گوهر نایاب داده ایم
ولی وقتی خوب فکر میکنم میبینم اشتباه میگفتم

سلام ایرج میرزا عزیز

در مقابل این همه محبت نمی دونم چی بگم. در این روزها و دورانی که قحطی محبت دامنگیر زمین و آسمان شده. آدمها نزدیک اما دور از هم اند ، می بینی کسانی که دورند ازت چقدر بهت نزدیکند.

جوابم را گرفتم . ممنونم ازت
حافظ همیشه مونس تنهائی هایم بوده .

از اینکه در سفر به یادم بودی واقعا" ممنونم .

و به قول تو محبت هیچوقت فراموش نمی شه و بعضی از محبتها هرگز ... هرگز.

آرزوی بهترین ها رو دارم برات ............

قندک چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 11:45

سلام و درود فراوان و تجدید عرض ارادت خالصانه
عرض کنم که حضار تشریف ببرند منزل لطفا چون برنده از پیش مشخص شده و مشخص بوده اصلا می خوام شماره حساب بدم شما شلوغ کردین نمی تونم برم جلو.چی؟ نمیشه؟ چطور ملوک مملکت می کنن میشه. واسه ما نمیشه؟ رای احمدی چقدر بود؟ چقدر اعلام شد؟ چطوری اون شد مال ما نمیشه؟! مگه نگفته اند که الناس علی دین ملوکهم؟ هان؟

سلام

سی ا سی شد که !
چرا نمیشه ؟ خوب هم میشه

از نظر من شما هم برنده اید.

محفوظ چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 12:51

رای من "باران" هست

یک دوست چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 13:23

سلام پرنیان عزیز

هم از شما ممنونم و هم از دوستدارانت که برای مادر های عزیزمان اینهمه متن زیبا نوشته اند و فکر میکنم در انتخاب به مشکل برخورده اند لذا پیشنهاد میشود از بنده بپذیرید که :
نفر اول مبلغ 500000 ریال
نفردوم مبلغ 300000 ریال
و نفر سوم مبلغ 200000 ریال
هدیه نقدی خرید کتاب دریافت نمایند ، البته مبالغ زیادی نیست ولی هدف گرامی داشت مادر است و دور هم بودن و یه ایده را به اشتراک گذاشتن .

سلام

هر چه که شما بفرمائید.

. چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 15:27

من به "مهرباران" رای می دهم.

و به : "پرنیان دلارام"

یک دوست چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 16:38

سلام
خوبین؟
مرسی که ژذیرفتی به سه نفر هدیه بدهم لطفا نفرات را هرچه سریعتر انتخاب کن...لطفا
راستی کامنت ها به ۷۰ رسیده است و فکر کنم یه رکورد باشد برای شما و مهربانی های تان

سلام

ممنونم

والا! این که لطف و محبت شما بود. من نقش آنچنانی در این زمینه نداشتم.

ضمنا" انتخاب با خود شما.

ممکنه خواهش کنم یکی دو روز دیگه صبر کنید؟ می دونم که بعضی از دوستان دسترسی محدودی به نت دارند و مدت زمانی طول می کشه تا بتونند بیان اینجا و سر بزنند و شاید تمایل داشته باشند جمله ای بنویسند و یا انتخابی داشته باشند.

و این تعداد کامنت ها مربوط می شه به لطف دوستان عزیزم.

از شما بابت محبتتان ممنونم.

صادق (فرخ) چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 17:49

وقتی جوان بود و در خانه ای کوچک زندگی می کرد
کودکانش آن خانه را بزرگ می دیدند
سالها طول کشید تا خانه ای بزرگتر بخرند
و اکنون بچه هایش آن خانه ی بزرگ را فروختند و
گفتند : اینجا برای مادر ، خیلی بزرگ است .
حالا او در یک سوییت چهل متری زندگی می کند
و بچه هایش در خانه های بزرگتر

خانه ات همیشه کوچک و قلبت همیشه
بزرگ بوده است مادر!


سلام پرنیان عزیز
فقط خواستم نوشته ام را در این سرای دوستی و رفاقتهای بی کلک ، به یادگار بگذارم .
از شما و "یک دوست" ممنونم و سپاسگزار که تا این حد دوستان را به وجد آوردید و سبب شدید تا جملات و نوشته ها و اشعار زیبایی را در این صحنه باقی گذارند .
واقعیت آن است که چیره دست ترین نویسندگان و شاعران شاید نتوانند در یک و یا چند اثر ، مادر را در حدی عالی و تماشایی توصیف کنند . اما ممکن است نوجوانی از راه برسد و جمله ای برای مادر بنویسد که واقعا بی نظیر باشد .
هر چه هست باید گفت که به مناسبت روز مادر ، تلاشتان ارزنده بود و باید اقرار کرد که ما مردها تا بدین پایه در گرامیداشت خویش و همجنسان خود توانا و زبل نیستیم .
این خود یکی از نکات برجسته در اخلاق زنان است که بی هیچ تعارف و توقفی خود را تعریف میکنند و از تمایلات و خواسته ها و درونیات خویش حرفها می زنند . شاید برخی مردها مثل بنده ، چندان تحفه ای هم نیستند

سلام
همیشه داستان زنان همینطور بوده از یک خانه ی اجاره ای و یا یک آپارتمان کوچک (که در قدیم خانه های حیاط دار کوچک بود) شروع می شه ، بعد تبدیل به خانه ها و آپارتمان های بزرگتر می شه و بعد یواش یواش تبدیل می شه به یک آپارتمان کوچک یکی دو خوابه! و بعد ... بقیه می یان و از یک خانه ی خالی پر از خاطره یادگارهایی جمع می کنند که عطر و بوی مادر رو داره.
خدا حفظ کنه مادرتون و خدا رحمت کنه پدرتون را.

ممنونم از محبت شما.

من قول می دهم اگر ماندگار شدم در این جا ، یک روز برای گرامیداشت هم جنسان شما یه چیز ناب و خالص بنویسم.

خیلی لطف کردید.

ایرج میرزا چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 18:47

سلام

منم بازی منم بازی؟؟؟
مسابقه تموم شد؟ کدوم جمعه ؟ حالا که در بازه یالللللاااااه .... منم هستم
مادر یعنی وقتی با پسرت میری شیراز با وجود اینکه اهل ادبیات و آثار باستانی نیستی ٬ با وجود اینکه تازه دیسک کمرتو عمل کردی و پا درد داری ؛ پا به پای پسرت تا مرتفعترین جاهای تخت جمشید بری ٬ حافظیه و سعدیه دوبار دوبار بری ٬ همه موزه ها و باغها رو بری ...
مادر یعنی با وجود اینکه بیماری دیابت داری کنار پسرت بنشینی و فالوده شیرازی بخوری

« فقط بخاطر اینکه سفر به پسرت خوش بگذره »



سلام

ایرج میرزا شیطون اومد

با مامان رفته بودی؟؟! چه عالی ...

طفلک می خواسته بهت خوش بگذره . امیدوارم اذیت نشده باشه


بهترین کامنت رو انتخاب نمی کنی ؟

ایرج میرزا چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 19:35

دلم میخواد به « نقطه » رای بدم اما صرف به اینه که به «یک دوست » رای بدم

یک دوست چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 19:54

سلام پرنیان مهربانی ها

من با اضافه شدن چند روز دیگر مخالفتی ندارم فقط نگران دو مطلب هستم:
اول اینکه : دوستدارانت تصور کنند من بد قول هستم و وفای عهد نمی دانم
دوم اینکه : نمایشگاه کتاب به پایان خود نزدیک شده است
بهر حال هرآنچه شما و دوستدارانت حکم فرمائید بر گردن خواهم نهاد

فرصت را مغتنم شمرده و به دوست نادیده ام صادق (فرخ) عزیز سلام عرض نموده و بابت لطف شان تشکر مینمایم
از قول من به ایشان بگوئید که داستان پری را خیلی خیلی پسندیدم و بابت نگارش آن تبریک میگویم

سلام

دوستانم می دانند که شما خوش قول هستید.

نمایشگاه کتاب هم که تمام بشه معمولا" در چنین روزهائی که مصادف هست با برگزاری نمایشگاه کتاب، شهر کتاب تخفیف ده درصد داره . من فکر کنم خرید در شهر کتاب میرداماد و نیاوران و شریعتی و ... و نشر چشمه لطفش بیشتر از نمایشگاه کتاب باشه . برای من که اینطوره.
توصیه می کنم به دوستان سری به نشر چشمه بزنند ، همیشه یک میز داره مخصوص کتابهای پرفروش که من خودم هیچوقت از خریدی که از روی اون میز داشتم پشیمان نشدم.


قابل توجه فرخ عزیز
من هم داستان پری را دوست داشتم. با پری قصه شان هم ذات پنداری کردم و ........

ضمنا" ایرج میرزا به شما هم رای دادند.

november چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 20:26

سلام دوستِ من
چه خبره اینجا چقدر پرشوره ...

اگه هنوز فرصتی هست واسه رأی دادن پرنیان دل آرام بسیار زیبا گفتند.

اگه اجازه بدین اولین کسی باشم که تبریکات فراوان به برنده ی خوش ذوق و پُرطرفدار هدیه کُنم.
راستی برنده جان، جای منم داخل نمایشگاه خالی کنید که این روزها تونست جلوی منو برای رفتن به نمایشگه بگیره و متاسفانه پیروز شد.

سلام

ممنونم نوامبر عزیزم

دوست نداشته (غیرتش اجازه نداده) توی اون شلوغی بری خوب !


نمی خوای شانست رو امتحان کنی؟ از کجا معلوم نفر اول خودت نباشی؟!

یک دوست چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 23:33

سلام پرنیان عزیز

من این جملات را انتخاب کردم تا دوستان راحت تر بتوانند رای بدهند:
ا- مادر فرشته ای بدون بال................پرنیان ( شما )

۲- تا بدانی عشق چقدر ابهت دارد / باید از جنس خدا/یا دل مادر باشی (باران عزیز)

۳- من با مادر جمله نمی سازم من با مادر دنیا را میسازم(مسافر)

۴ :
۴-۱ :یه پر میخوام رهاترین پر باشه/جایی برم که عطر مادر باشه
۴-۲ : دلم دیگر به این عشق ها گرم نمی شود/باید به مادرم برگردم
(پرنیان دل آرام)

۵- :مادر طلیعه عشق و صبوری (آفتاب )

۶-: خدا میخواست همه جا جلوه کند مادر را آفرید ( باغ بلور)

۷-: همه مهربانی الفبا مدیون میم مادر است (مهر باران )

۸-: مادر بخشنده ترین عاشق مهربانی (فرزان )

۹-: خانه ات همیشه کوچک و قلبت همیشه بزرگ بوده است ....مادر ( صادق - فرخ )

فکر کنم حالا انتخاب راحت تر باشد پس تقاضا دارم از این جملات قشنگ سه جمله را به ترتیب انتخاب کنیم

سلام
جمله ی من را حساب نکنید . همینجوری نوشتمش

ضمنا" باران به من پیغام داد که جمله ی : تا بدانی عشق چقدر ابهت دارد باید از جنس خدا یا دل مادر باشی به این جمله اصلاح بشه : تا بدانی عشق چقدر حقیقت دارد باید از جنس خدا یا دل مادر باشی

به نظر من متن فرینوش جان هم بسیار زیبا بود . اگر چه قرار بر یک جمله بود فقط.

صادق (فرخ) چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 23:45

سلام .... بدین وسیله مراتب تشکر خود را از "یک دوست" اعلام میدارم و مطمئنم که ایشان در حد لالیگا به بنده لطف دارند .

نمی خواستم رای بدهم ... اما کمی فکر کردم و به خود گفتم باید رای بدهی تا به این وظیفه ی عرفی عمل کرده و مشت محکمی بر دهان یاوه سرایان و استکبار عوضی بکوبی .
به هر حال خود تمرینی است از برای انتخابات آینده و حضور در صحنه ای حماسی
پرنیان دل آرام کامنتهای بسیار بسیار زیبایی نوشته اند ... اما چون اکثر آنها از کسان دیگر بوده فلذا می توانم ایشان را در مرتبه ی سوم قرار دهم .
رای اول من به مسافر و رای دوم به باران عزیز است
با این حال تصور میکنم که اگر میشد در بین بهترینها قرعه کشید ، عالی می شد .
باید اقرار کرد که همه ی کامنتها زیبا و خواندنی و تاثیرگذار بوده اند ... درود بر همه ی دوستان

سلام

محبت کردید . بعضی وقتها لازمه مشت محکمی بر دهان استکبار زده بشه


توی انتخابات یهو نزنین توی دهان کسی اشتباهی ! کاز دست خودتون بدین !


ممنونم

و قابل توجه دوست عزیز

پژمان پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1392 ساعت 09:09 http://www.silentcompanion.blogfa.com

سلام
میدونم خیلی دیر شده اما بازم می نویسم
برای همه مادرهای خوب دنیا:
مادر
از نغمه ی لالایی تو
می رسد بانگ ملائک بر گوش
از صدای سخن عشق تو عالم مدهوش
قسمت می دهم ای از همه دنیا بهتر
به همان شیر محبت که مرا نوشاندی
به همان نغمه ی لالایی شبهاب دراز
هرگز از خویش مرا دور مساز
بی تو من هیچم هیچ
همه ی هستی من از هستی توست
شیره ی جان تو
در رگ رگ جانم جاریست
و به پاکی تو و شیر تو سوگند که من
تا که خون تو به رگهایم هست
از تو ای چشمه ی جوشان امید
بر نمی دارم دست
قسمت میدهم ای از همه دنیا بهتر
به همان نغمه ی لالایی شبهای دراز
هرگز از خویش مرا دور مساز
هرگز از خویش مرا دور مساز.

البته نمیدونم از کیه...من از کودکی در ذهن دارم این شعرو.

سلام پژمان عزیز
اصلا" هم دیر نشده

همین حضور گرمت دراین کار قشنگ و جمع خوب به نظر من یک جایزه ویژه داره حتی اگر فکر می کردی دیر شده

این شعر خیلی قشنگه . احتمالا" توی مدرسه یاد گرفته بودی . بعضی شعرهای بچه گی برای همیشه توی ذهن ما می مونه مخصوصا" شعری مثل این شعر که اینقدر زیباست و پرمفهوم

ممنونم که اومدی .

تنها پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1392 ساعت 21:11

پرنیان عزیز خیلی مشتاق بودم پروفایلتوببینم ولی پیداش نکردم
:(
وب خیلی زیبایی داری...ب آدم احساس آرامش میده مخصوصا موزیک روی وب ممنون

سلام

روی کلمه پرنیان کلیک کنید .

ممنونم و به فتح باغ خوش آمدید.

تنها پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1392 ساعت 22:13

مهم نیست در چ سنی باشم...هرزمان چیز جدیدی یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم: مامان بیا نگاه کن...! :/
#################################
ازتمام دلتنگی ها اشک هاوشکایت هاک بگذریم ، باید اعتراف کنم مادرم ک میخندد ،خوشـــــــــــــــــــــــــبختم
#################################
من ب عشـــــــــــــق دریک نگاه اعتقاد دارم چون در اولین نگاه زندگیم مادرم را دیدم... .

مرسی دوست عزیز

زیبا بود

ویس پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1392 ساعت 23:28

سلام عزیز دلم . می دونم که دیر شده .هرکاری می کردم ، صفحه باز نمی شد برای همین از مسابقه دور شدم . عیبی هم ندارد . به جایش کامنت های زیبای دوستانم را خواندم .
برای مادرم که رفت :
زیر باران نگاه مهربونت ، پشت دلواپسی هایت ، هیچگاه ا زمن ، جز خوشبختی من ، نخواستی. چگونه می توان سرچشمه ی این همه مهر بود؟. خدای من در زمین تو بودی ؛ مادرم!!

سلام عزیزم

دیر نشده . هیچ وقت برای گفتن حرفهای قشنگ دیر نیست .

روحشان شاد.

آفتاب جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 12:39 http://aftab54.blogfa.com/


سلام نازنین .. ویس عزیز رو هم برنده اعلام کنید .

سلام لیلا جون

بله . حتما" و مرسی که گفتی

من از اینجا به بعدش رو کاری ندارم . باید دوست عزیزمان تشریف بیارن و برنده ها رو اعلام کنند . اونوقت بقیه اش باز با من

یک دوست جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 21:06

سلام پرنیان مهربانی ها
با تشکر از شما و همه دوستدارانت فکر کنم مناسب است بهترین ها را انتخاب کنیم:
با سپاس از باغ بلور و مسافر که درخواست کردند که بغیر از آنان نفرات دیگری در مسابقه قرار گیرند بنظر من :

نفر اول: پرنیان دل آرام
نفر دوم : مهر باران
نفر سوم:آفتاب

پی نوشت 1: به همه مادران عزیز بابت داشتن این فرزندان با احساس و مهربان تبریک میگویم
پی نوشت 2: از همه دوستدارنت بابت پذیرش پیشنهادم و ارائه اینهمه جملات زیبا و قشنگ سپاسگزارم

سلام

من هم از ایده و زحمت شما در این پست بسیار سپاسگزارم.

قابل توجه دوستان عزیز .

به پرنیان دل آرام و مهر باران و آفتاب عزیز تبریک میگم و از تمام دوستان عزیز تشکر می کنم برای به اشتراک گذاشتن این زیبائی ها.

آفتاب جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 21:54 http://aftab54.blogfa.com/

سلام

با تشکر فراوان از یه دوست و پرنیان نازنین من .
با تشکر از تمامی دوستان عزیز که احساسات پاک و زیبای خودشون رو اینجا نوشتند ..


من خواهش می کنم از پرنیان عزیز که مبلغ هدیه رو به حساب کودکان محک به همون شماره حساب باران خان ما که فعالیت می کنند واریز کنند که البته باعث زحمت برای شما می شه و این کار قشنگ تون رو فراموش نمی کنم .

باز هم تشکر می کنم از تمامی دوستان خوب و یک دل خودم .

سلام لیلاجون

شرمنده . من باید به شماره حساب خودت واریز کنم عزیزم

تصمیم برای هر کاری با خودت

شماره کارت لطفا"

آفتاب جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 22:21 http://aftab54.blogfa.com

بریز عزیزم به حساب باران خان که فعالیت می کنند برای محک ..

ان شاالله براشون چند جلد کتاب قصه کودک تهیه می شه .

باز هم ازت تشکر می کنم و هم از یه دوست عزیز...

دوستی های شما همواره پر از رنگ مهر .

ممنون لیلا جون

اجازه بده نظر ایشون رو در این مورد بپرسم

باران خان جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 22:46

سلاااااااااااام!
من گیج شدم کمی فقط همینو فهمیدم که باید پول رو به من بدین! آآآآآآآآآآآآخ جووووووووووووون!
در خدمتم دربست!
امر ..

محبورم از الفاظ قبیحه استفاده کنم ...
...


نه اصلا ولش کنید
به قول صادق هدایت :
خدا به دور


کلا" قمی ها انگار خیلی خوش شانس اند !



مبارک بچه های محک باشه . باید براشون کتاب قصه بخرین

یک دوست جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 22:54

سلام پرنیان مهربانی ها

با تشکر از آفتاب عزیز ، من فکر کنم اگر از همه مادران عزیز و مادر ایشان هم بپرسیم همین حرف را خواهند زد:
کودکان محمک
کودکان محک

پس من چه میتوانم گفت جز ستایش و تعظیم به آستان تمام مادران این سرزمین بویژه مادر آفتاب عزیز که اینهمه مهربانی را به زمین هدیه داده است

مطمئن هستم هر تصمیمی که شما و این عزیزان بگیرید به خیر و صلاح خواهد و شایسته مهربانی های شما

سلام بر شما که دوستی را یک تفسیر زیبا کردید

قابل توجه آفتاب عزیز

و ممنونم از شما

باران خان جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 22:58

ما قمی ها،البته قمی های اسبق،کلن چیزیم!!!! قبول دارم!
و اما در مورد اوامرتون
در خدمتم
باافتخار..
و
تبریک به برنده ی خوشبخت و خوش قلب
و تبریک به همه
و پاینده باد نام و یاد همه ی مادرامون ..

اوووه تغییر ملیت دادین ؟



دستشون درد نکنه فرینوش جان ، کارش عالی بود

....
شما همیشه زحمت محک ما رو می کشید و این بار هم باز زحمت شد برای شما

مرسی

باران خان جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 23:11

به روی چشم!
من فردا با جایزه آفتاب بانوی خوب
.
.
.
.
.
.
..
.
فرااااااااااااااااااار میکنم!
نه شوخی کردم!
من فردا پس از دریافت جایزه کتاب میخرم برای بچه های محک و میفرستم براشون..
خبر تکمیلی با عکس و تفصیلات در آینده ی نزدیک به استحضار دوستان ِ جان میرسد ..
دست مریزاد به همهگی
یا حق

به به چشمم روشن!

آهان شوخی بود ؟


محبت می فرمائید قربان .
ممنون ... خیلی زیاد

سلام به فرینوش عزیزم برسونید

صادق (فرخ) شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 03:04

سلام و خسته نباشید
این پست و رقابتی مهربانانه که مسبب آن شما و یک دوست بودید تجربه ی ارزنده ای به دست داد .
از پی آن خاطره ای بر جای ماند و اینها همه به برکت عواطف و محبتهای ما و شماست . چقدر خوب شد که در این روزهای ناآرام و متلاطم ، در این سرای کوچک کسانی آمدند و دلشان را به محبت مادرانه ، صفا بخشیدند و لذت بردند .
باید به برندگان تبریک گفت و آرزو کرد که هر قدر جایزه گرفتند مبارکشان باشد و این روزهای اخیر و خاطراتش را برای همیشه در یاد نگه دارند . کاش در خارج از این دنیای مجازی نیز زندگی ما چنین شاد و خواستنی بود .

سلام فرخ عزیز

حقیقتا" باعث تمام اینها دوست عزیز شدند. پیشنهاد و پی گیری و بقیه ی مسائل تمامش با ایشان بوده.

من همینجا هم از شما و بقیه دوستان و دوست عزیز تشکر میکنم.
بابت نوشته های خوبتان که هر کدام از کامنت های شما و دوستان می تواند درسی باشد برای من .

مبارکشان باشد . آفتاب عزیز پیشنهاد داد جایزه اش به حساب محک ریخته شود که همین امروز صبح زود من این کار را انجام دادم.
و از باران عزیز نیز تشکر می کنم برای اقدام جهت خرید کتاب های قصه برای کودکان محکی

امیدوارم روح تمام مادران رفته شاد ودر آرامش باشد و مادران در قید حیات سالهای سال زنده و سلامت باشند و سایه پرنورشان بر سر عزیزانشان مستدام .

فرزان شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 07:20 http://withsunshine.blogfa.com/

درود به پرنیان عزیز...
خیلی عالی بود فکر نمی کردم که تا اینحد مصمم وبا برنامه روند مسابقه طی شه..بهر حال به شما ودوستانی که قبول زحمت کردند .خسته نباشید وتبریک میگم__
_______
درضمن __ اگه وقت وحالشو داشتی اینجا
http://www.ettelaat.com/ethomeEdition/jav/2/
توی مجله ی جوانان امروز ص27/27 می تونی داستانم رو با عنوان "رویای شبهای من "بخونی خوشحال میشم نظرتو بدونم . توی این وبم http://sangava.blogfa.com/ هم لینکشو گذاشتم
می دونم بدت نمی آد

سلام فرزان عزیز

ممنونم . و ممنونم از توجه تو به تمام کامنت ها و نوشته های دوستان

به به ! واقعا" که هنرمند هستی ، هم خطاط ، هم با سلیقه و هم نویسنده.
به داشتن چنین دوستانی باید افتخار کرد.

رفتم خوندمش .

قشنگ بود . به دوستان پیشنهاد می کنم بخوانند.

حدودا" یک ماه پیش یک فیلم دیدم از زندگی مردی که تماما" به جز گردن به بالا فلج بود . خیلی دردناک و غم انگیز و عمیق بود و تمام این مدت من دارم به اون فیلم فکر میکنم.
یکی از خواهرانم دوستی داره که یک دختر معلول جسمی داره که الان این دختر خانم 26 سالشه از زمانیکه بدنیا اومد و معلول شدید بدنیا اومد من یادمه تا همین امروز که خواهرم می گه این دختر فوق العاده باهوش و با استعداده ولی متاسفانه جسم و بدنی به شدت معلول داره و مثل یک تکه گوشت بد شکل همیشه روی تخت افتاده . دختری با هوش و با احساس و برای من تعریف میکنه از کارهاش و از مهربانی هاش و من خیلی غمگین می شم. دختری که دوست داره آرایش کنه و زیبا بشه ولی صورت کج و معوج داره . خواهرم براش لوازم آرایش می خره و کادو می بره و برام تعریف میکنه که چقدر ابراز احساسات می کنه برای اون هدایا ... خیلی غم انگیز و خیلی دردناکه.
این ها روح های خیلی بزرگی دارند. کسانی هستند که در دنیای پس از مرگ جایگاه ویژه ای دارند و ما شاید بعدها به حالشون غبطه بخوریم ...

هم خودشون و هم پدر و مادرهاشون .

یادمه وقتی مادر این دختر خانم باردار بود دچار عفونت کلیه شد و دکترهای بی مسئولیت با دادن آنتی بیوتیک های قوی باعث معلولیت یک انسان شدند. پدر و مادر این دختر خانم تحصیل کرده و با فرهنگ بالا هستند و تمام زندگی و تمام درآمدشون رو وقف فرزندشون کردند.

پرنیان دل آرام شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 09:59

سلام به همگی


و سپاس بابت لطف دوستان و پرنیان عزیز


از یک دوست عزیز هم تشکرات ویژه داریم


و اینکه امیدوارم مستحق این جایزه باشم

در پناه حق باشید

و لبخندهاتون هیچ وقت گم نشه الهی


سلام پرنیان عزیزم

مبارک باشه . همیشه توی همه مراحل زندگی نفر اول باشی ...

بابت اس ام اس های قشنگ دیشبت ممنونم



فرصت نشد همون موقع تشکر کنم. الان یادم اومد

پرنیان دل آرام شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 10:30

برای تو خوب مهربان



چه قدر لغزش نام ات سر زبان زیباست
به وقت بوسه زدن بر لب ات،دهان زیباست

توقف دو غریبه، میان یک کوچه
تلاقی دو تماشای ناگهان زیباست

به نَقل حوض حیاط و ستاره و مه تاب
به قول آینه: چشمان هر دومان زیباست

تو بهتر است بخندی؛ که خنده بر لب تو
شبیه پنجره ای رو به آسمان زیباست

اگر چه تلخ گذشته ست اول قصه
ولی نترس! که پایان داستان زیباست

به خواجه فال زدم؛در پیاله عکس تو بود...
نوشته بود که: عکس ات در استکان زیباست

کیومرث مرادی



دلم نشر چشمه می خواد و یه جفت چشم مهربون

قربون تو مهربووووون

وای چه شعر قشنگی

واسه منه ؟

امشب ساعت هفت و نیم چطوره؟ یا باشه سر فرصت تر ؟

قندک شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 12:48

سلام و درود فراوان بر پرنیان عزیز. والا ما که نمیدونیم مبلغ جایزه چقدر بود.ولی کاش مارا هم به عنوان طفیلی غفیلی محسوب و به حساب ما هم واریز می فرمودید. ما دل نداریم مگر؟ حالا گیریم که مطلبمان برنده نشد! دل که داریم.

سلام عرض شد

نفر اول 500000 ریال
نفر دوم 300000 ریال
نفر سوم 200000 ریال

شما ،شماره حساب مرحمت بفرمائید لطفا".

عنوان جایزه هم : جایزه ی خوش اخلاقی ست.

قندک شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 12:49

دست مریزاد به خاطر حسن انتخابتون در شعر جناب صلحی زاده. خیلی قشنگ بود.

ممنونم . شما همیشه خوب می بینید.

قندک شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 12:51

از شوخی گذشته قندک هم به این سه عزیزان تبریک می گوید.خداوکیلی توافق کنین نفری هزارتومنشو بدین به من. علیلم.... ذلیلم....

خواهش می کنم قربان !

شما سرور بنده هستید .

مهرباران شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 12:52

سلام و درود به همه...
به صاحب باغ مهربانی... که ما را دور این محفل جمع کردند...
به "یک دوست" گرامی... که با زیباترین پیشنهاد بهانه ای شیرین برای دور هم بودن را رقم زدند...
...
و سلام به همه دوستانی که لطف کردند و به قلمم رای دادند...
... اینجا پر از نوشته های نغز و شیرین است...
...
آرزو می کنم سایه مهربانی خدا بر سرتان همواره برقرار باشد...
شاد و سلامت باشید

سلام برشما

ممنون از شما که لطف فرمودید و با نوشته ی قشنگتون بنده را مستفیض کردین و دوستان عزیز را خوشحال.

قابل توجه دوست عزیز

آفتاب شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 19:09 http://aftab54.blogfa.com/

✿✿✿✿✿✿این گلها برای تو ، یه دوست و دوستان مهربون باغ خوشگلت .. این ها رو یه گوشه ی این باغ بکار .

اوه چه گلهااااااااااااااااای !

چه عطری چه طراوتی چه زیبائی توی این گلهای مهربانی هست

اینها رو من توی باغچه ی دلم می کارم

و البته قابل توجه دوست عزیز و بقیه دوستای مهربون

ایرج میرزا شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 19:53

۹۹

نه جانم!

100

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد