فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

قلبم مال تو!

 

بسیار ناچیزم ... کوچکترین نقطه در کل هستی !       

 از خود گفتن کار آسانی نیست.عزیزانم گاهی خیلی بهتر قضاوت می کنند. همانم که هستم ، نافهمیدنی، مثل هر اتفاق ...!  میتوانستم هر چیز دیگری باشم غیر از این! پرنده ای مهاجر که دلبستگی هایش با تغییرات فصول بی رنگ  شود، و باهر وزش باد سردی به راحتی کنده شودو عزم سفر کند، بدون هیچ تعلق خاطری. می توانستم درختی باشم استوار در مقابل هر طوفانی، ولی ساکن و همیشه ریشه هایش چنگ زده در زمین. اما نه پرنده ای مهاجر شدم که با هر سرمائی عزم سفر کند و نه درختی که ریشه در خاک نهاده و سکون را بر پرواز ترجیح می دهد ... همیشه با تعلق خاطری زیاد به هر چیزی که برایش گرانقدر است و در عین حال همیشه بی قرار و روحی ناآرام و در آرزوی رهائی و پرواز.  شاید در یک جمله:  در اندرون من خسته دل ندانم کیست ! ............

 

«پروردگارا !‌ نه درخت گیلاس ، نه شرابٍ به 

از سر اشتباهی آتش را به نطفه های فرشته ای آمیختی و مرا آفریدی. 

اما تو به من نفس بخشیدی عشق من! 

دهانم را تو گشودی و بال مرا که نازک و پرپری بود 

تو به پولادی از حریر  مبدل کردی  

سپاسگزارم خدای من ... خنده را برای دهان «او»  

و «او» را به خاطر من و مرا به نیت گم شدن آفریدی ...  » 

شمس لنگرودی 

 

به همین سادگی ...


و من ، همین من ساده ... باور کن ، برای یکبار برخاستن ، هزار بار فرو افتاده ام ...   وقتی سالروز تولد، دوباره سر می رسد خوشحالم که یک سال هم گذشت ... برای انسان بودن مگر چند بار باید فرو ریخت ؟ و تنها روح های زیبای انسانهای خوب  اطرافم تکیه گاهم می شود برای برخاستن های مکرر. با تمام مصائبش، زندگی گاهی خیلی زیباست!  وقتی که قلبم سرشار از دوست داشتن است آیا می توانم بگویم زندگی چیز به درد نخوریست؟! ... و من همیشه سعی میکنم قلبم را خالی نگه ندارم! ...  و خدا هم همیشه در بدترین لحظات یکی از مهربانترین فرشته های روی زمینش را می فرستد سراغم ... فکر میکنم  کافیست برای از خود گفتن!   

 

حال بگذار از تو بگویم دوست عزیزم ...  قشنگترینم، که چقدر قشنگی وقتی مهربانی ... و همیشه تو قشنگی! گاهی فکر میکنم حتی دلم نمی خواهد با تمام زندگی، مهربانی هایت را عوض کنم!   می خواهم آرزوهائی که امروز برایت دارم را بنویسم ، تمامش مال توست:   آرزوهای تمام نشدنی و آرزوهای بیشمار... برایت آرزو میکنم عاشق باشی، عاشق آن کس و یا آن چیزی که تو  را به اوج برساند. آرزو می کنم فراموش کنی هر چه را که باید. برایت شوریدگی های شیرین و در کنارش آرامش آرزو می کنم . برایت آرزو می کنم هر صبح با زیباترین نغمه های هستی بیدار شوی و با شوق زندگی از جا بپا خیری و در دل به پروردگارت بگوئی خداوندا تو را سپاس که روزی دیگر و آفتابی دیگر درکنار کسانی که دوستشان می دارم را ازمن دریغ نکردی . برایت آرزو می کنم در مقابل تمام رنجها و سختی ها محکم  و پر قدرت بایستی و خشونت دنیا ، کوچکی دلها و نگاه ناپاک نابخردان روحت را نخراشد. و برای خودم نیز آرزو می کنم همیشه باشی و من با بودنت مشق دوست داشتن و عاشقی کنم. 

 

و من هیچ چیزی ندارم که در خور این دوستی های ناب باشد به جز یک قلب!  که آن هم مال تو!



پ ن : اگه بخوام تک تک اسم دوستای عزیز وبلاگیم رو بنویسم نگران هستم که مبادا کسی را از قلم انداخته باشم. تقدیم به همه شما ... همه شمائی که همیشه به من سر می زنید حتی اگر گاهی خاموش می آئید و خاموش می روید ... تمام شمائی که با حرفهای قشنگتان دلگرمم می کنید به ماندن و به نوشتن ... تمام شمائی که حتی اگر حرفهایم را قبول نداشته باشید با بزرگواری خودتان سکوت می کنید... تمام شمائی که چند روز است به طور مکرر برای این روز نه چندان مهم مورد لطفتان قرار گرفته ...تمام شمائی که خیلی دوستتان دارم و خوشحالم که دارمتان. 

پ ن :  اینجا را کلیک کنید.  

نظرات 117 + ارسال نظر
پرنیان - دل آرام چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 10:03

بیا زیرِ چترِ من
باران بیشتر ببارد
دیرتر برسیم

( رضا کاظمی )

هورررررررررررررررررریا
هورررررررررررررررررررررررررررریا
هورررررررررررررررررررررررررررررررررررررریا

صد دعا از دل مجروح پریشان احوال
وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست

پرنیان جونم
قبوله قبوله ... قبوله تو صدی!
میخواستم سورپرایز کنم بعضی ها رو !


کادوت پیش من محفوظه محفوظه

باران چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 11:59

سر کاری بود بابا!!!!!!!!!!!!!
تازشم
به هر منطقی ۱۰۲ بزرگتر و بهتر از ۱۰۰ هست که!

کسی که قراره جایزه بده باید بگه سرکاری هست یانه . من قرار بود جایزه بدم دیگه ؟

شما شماره ۱۰۰ رو اعلام کرده بودید قربان نه ۱۰۲!
بعدش هم ... هیچی ! بعدا می گم

رویا پرداز چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 12:17 http://royayeparvaz.blogfa.com

ببخشید که خاموش می آیم و خاموش می روم
آخر وقتی چراغ نداشته باشی مجبوری!
هر چند گاهی از نور های دیگران بهره مند می شوم
از جمله مطالب اغلب نورانی شما
حقیقتا با نظر های خوب و کاملتان بنده را شرمنده می کنید
..................
گفتم:(( می خواهی دلم را بشکنی و گریه ام بیندازی؟))
کاش می شد. چشمان من خشک گناهان است و پوشیده از خواستن های ذلیل.
اگر روزی که اشکت جاری شد یک قطره اش را
فقط یک قطره اش را به یاد منی که حتی نمیشناسیش باشی
امید که نجات یابم.
همین!

لطف دارید شما ممنونم.
ای کاش ریختن این اشکها فایده ای داشت. گاهی به همه چیز شک می کنم ... به آه هائی که کشیده می شود از پی دلهائی که سوخته است... گاهی فکر میکنم خوب ... این همه اشکهائی که در خلوت ریخته شد برای دردهای انسانی نتیجه اش چه شد؟؟؟ نتیجه ی دلهای سوخته و قلبهای پردرد چه شد؟؟؟
و ... با خودم به نتیجه ای نمی رسم .بگذریم ... این مبحث خیلی حرف دارد!

باران چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 12:34

این نوشته ی آخر شما پر از تناقض می باشد!
اولن اونروز که گفتیم ۱۰۰ فرمودین من؟؟؟؟! من جایزه بدم؟!!!
پس قرار نبوده شما جایزه بدین انگار!
پس اگه قرار بوده من جایزه بدم
پس همون ۱۰۲ درسته!
سومن هرچی الان بگین قبوله...بعدا میگم قبول نی!
رابعا
من اگه وکیل میشدم
وکیل خوبی میشدمااااااااااااا!!!!!
ولی با همه ی این اوصاف برا اینکه دل مورچه نشکنه براش یه آبنبات چوبی بگیرین جایزه!!!!

اوه اوه اوه! تسلیم (آیکون دستها بالا)

پرنیان هم جایزه اش محفوظ!

می گما! ... هیچی ...

باران چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 12:58

جای این حرفا
بریم سراغ کادوهاااااااااااا!!!!
هورااااااااااا!
بفرمایین چیا کادو گرفتین
کدوما رو بیشتر از همه دوست داشتین!
مفصل ها...

اوووووووه! ولی نمی گم!

همشون رو بیشتر دوست داشتم .

لیلی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 13:01 http://aroosha113.blogfa.com


سلام

مهربانم
تو را در رویاهایم دیده ام
در خلوت خویش
تو همدم جان منی و نیمه ی دیگر زیبایی ام
که هنگام آمدنم به این جهان از آن جدا شد !

لحظاتت سرشار از آرامش[گل]

سلام لیلی عزیز
احساس خوبی دارم از خوندن این کامنتت.
یه امیدواری ... برای رسیدن به گمشده ای ... روزی !

مرسی . لطف کردی دوست عزیزم . از دعای قشنگت هم ممنون

آذرخش چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 13:28 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
چقدر خوبه که کسی این همه خوب باشه که واسه تولدش این همه کامنت واسش بذارن.خوشبحالت.من که حسودیم شد
در ضمن چند روز پیشا واسه تولدتون به وبلاگ خانم پرنیان-آرام دعوت شدم و کیک تولدتون رو از اونجا خوردم(دستشون درد نکنه)
با خامه مخصوص و سفارشی
پنجشنبه دوست داشتنی هم که فردا میرسه . بهتون خوش بگذره تعطیلات و عید هم مبارک

سلام آذرخش عزیز
وای مرسی ... ممنونم برای همه چیز ... برای محبتهات و برای اینکه همیشه به یادم هستی. ببخشید اگر امکانش بود که حتما شیرینی در خدمتتون بودم. ولی خوب اینجا اسمش دنیای مجازیه دیگه ! اگر چه قشنگی هاش از دنیای واقعی هیچی که کم نداره که گاهی هم زیباتره.
و این لطف دوستای خوبم رو نمی دونم چطور جبران کنم.

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 14:22

نامرت دروغ بگوی سر گول به مال



این کامنت صرفا برای باران خان بود

.
.
.
خب عزیز دل مهربون و گل دونه ایم خوبی خانومی؟؟

این کامنت هم صرفا برای خود پرنیان نازنین بود

اوه ... اوه ! خدا به دادت برسه باران عزیز
همین رو می خواستی؟

...
مرسی عزیزم تو خودت رو ناراحت نکن. از نظر من برنده شدی

آفتاب چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 15:27 http://aftab54.blogfa.com/

ای واااااااااااااااااای !!
من یه صفر جا انداخته بودم پرنیان جان !!

۱۰۰۰ بود
نه ۱۰۰

حالا هر کی ۱۰۰۰بذاره برنده ست !

مررررررسی آفتاب جونم . در این چند روز اینقدر ازت مهربونی و لطف دیدم که فکر نمیکنم هیچوقت هیچدومشون رو فراموش کنم.
بهترین ها ...

آفتاب چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 15:36 http://aftab54.blogfa.com/

نیوفتی

آفتاب چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 15:50 http://aftab54.blogfa.com/

میگن چی ؟!
از عشق تو من ....

وجودت یک گلوله ی مهر هست عزیزم ... سرشاری از محبت . فرشته ی قشنگ خدا .

یکتا چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 16:28 http://www.sokote-sangin.blogfa.com

سلام سلام
روز قشنگتون بخیر و خوشی
بانو اجازه ؟؟؟!!
تبریک تبریک
امروز روز جووانه ... مبارک شما و دل جوونتون باشه

دوستان روز شما هم مبارک

ای وای بر من ،آخه چرا دعوا ؟

نفس جان هدیه ی ارزشمند پرنیان جون برا تو ، من و باران هم شریکت
قبول ؟؟؟

مرسی که من رو هم جزو جوانها به حساب آوردی!

ادامه مطلب قابل توجه پرنیان و و باران!
و قابل توجه همه ی دوستان جوان البته ...

یکتا چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 16:36 http://www.sokote-sangin.blogfa.com

آخ من فدای شما بشم

خدا نکنه عزیزم ...

باران چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 18:08

تهدید مورچانه!!!!!

برووووووووووووو بابااااااااااااااااااااااااا!!!!

تازشم من با آفتاب ائتلاف میکنم! با ۱۰۰۰ موافقم!

از یکتا هم سپاس!!!
پیرشی جوووون!

مورچانه؟ این کلمه از ادبیات کدام زبان زنده ی دنیا دراومده قربان؟

ویس پنج‌شنبه 23 تیر 1390 ساعت 03:15

ظاهرا خیلی عقبم.هرطور که باشی خوبه که باشی .باز هم تولدت مبارک.مهربونم.همیشه سلام و تندرست و خوشحال و آروم و.....باشی

مرسی عزیزم تو هم همینطور

احسان جمعه 24 تیر 1390 ساعت 03:23 http://www.bojnourdan.blogfa.com

خانم پرنیان سلام
زادروزتولدتان مبارک باد.امیدوارم شاد وسلامت باشید.
ازاین که چندروزی از شما خبرنگرفتم ؛ بنده رو ببخشید.
روزهاتان خوش باد

سلام احسان عزیز
ممنونم از پیام تبریکتون . خیلی لطف کردید . براتون شیرین ترین و قشنگترین ها را در زندگی آرزو می کنم .

یکتا یکشنبه 26 تیر 1390 ساعت 17:17

سلام بــــــــــــــــــانو

عیــــــــــــــــــــــــدتون مبارک
خوب هستین ؟



بانو با شعری از مادرم پریزاد در سرزمین مان " خیال روی تو " به روز شدیم . قدم تان به چشم بانو پرنیـــــــان

سلام یکتا عزیزم
عید تو هم مبارک
حتما می یام . مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد