فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

قلبم مال تو!

 

بسیار ناچیزم ... کوچکترین نقطه در کل هستی !       

 از خود گفتن کار آسانی نیست.عزیزانم گاهی خیلی بهتر قضاوت می کنند. همانم که هستم ، نافهمیدنی، مثل هر اتفاق ...!  میتوانستم هر چیز دیگری باشم غیر از این! پرنده ای مهاجر که دلبستگی هایش با تغییرات فصول بی رنگ  شود، و باهر وزش باد سردی به راحتی کنده شودو عزم سفر کند، بدون هیچ تعلق خاطری. می توانستم درختی باشم استوار در مقابل هر طوفانی، ولی ساکن و همیشه ریشه هایش چنگ زده در زمین. اما نه پرنده ای مهاجر شدم که با هر سرمائی عزم سفر کند و نه درختی که ریشه در خاک نهاده و سکون را بر پرواز ترجیح می دهد ... همیشه با تعلق خاطری زیاد به هر چیزی که برایش گرانقدر است و در عین حال همیشه بی قرار و روحی ناآرام و در آرزوی رهائی و پرواز.  شاید در یک جمله:  در اندرون من خسته دل ندانم کیست ! ............

 

«پروردگارا !‌ نه درخت گیلاس ، نه شرابٍ به 

از سر اشتباهی آتش را به نطفه های فرشته ای آمیختی و مرا آفریدی. 

اما تو به من نفس بخشیدی عشق من! 

دهانم را تو گشودی و بال مرا که نازک و پرپری بود 

تو به پولادی از حریر  مبدل کردی  

سپاسگزارم خدای من ... خنده را برای دهان «او»  

و «او» را به خاطر من و مرا به نیت گم شدن آفریدی ...  » 

شمس لنگرودی 

 

به همین سادگی ...


و من ، همین من ساده ... باور کن ، برای یکبار برخاستن ، هزار بار فرو افتاده ام ...   وقتی سالروز تولد، دوباره سر می رسد خوشحالم که یک سال هم گذشت ... برای انسان بودن مگر چند بار باید فرو ریخت ؟ و تنها روح های زیبای انسانهای خوب  اطرافم تکیه گاهم می شود برای برخاستن های مکرر. با تمام مصائبش، زندگی گاهی خیلی زیباست!  وقتی که قلبم سرشار از دوست داشتن است آیا می توانم بگویم زندگی چیز به درد نخوریست؟! ... و من همیشه سعی میکنم قلبم را خالی نگه ندارم! ...  و خدا هم همیشه در بدترین لحظات یکی از مهربانترین فرشته های روی زمینش را می فرستد سراغم ... فکر میکنم  کافیست برای از خود گفتن!   

 

حال بگذار از تو بگویم دوست عزیزم ...  قشنگترینم، که چقدر قشنگی وقتی مهربانی ... و همیشه تو قشنگی! گاهی فکر میکنم حتی دلم نمی خواهد با تمام زندگی، مهربانی هایت را عوض کنم!   می خواهم آرزوهائی که امروز برایت دارم را بنویسم ، تمامش مال توست:   آرزوهای تمام نشدنی و آرزوهای بیشمار... برایت آرزو میکنم عاشق باشی، عاشق آن کس و یا آن چیزی که تو  را به اوج برساند. آرزو می کنم فراموش کنی هر چه را که باید. برایت شوریدگی های شیرین و در کنارش آرامش آرزو می کنم . برایت آرزو می کنم هر صبح با زیباترین نغمه های هستی بیدار شوی و با شوق زندگی از جا بپا خیری و در دل به پروردگارت بگوئی خداوندا تو را سپاس که روزی دیگر و آفتابی دیگر درکنار کسانی که دوستشان می دارم را ازمن دریغ نکردی . برایت آرزو می کنم در مقابل تمام رنجها و سختی ها محکم  و پر قدرت بایستی و خشونت دنیا ، کوچکی دلها و نگاه ناپاک نابخردان روحت را نخراشد. و برای خودم نیز آرزو می کنم همیشه باشی و من با بودنت مشق دوست داشتن و عاشقی کنم. 

 

و من هیچ چیزی ندارم که در خور این دوستی های ناب باشد به جز یک قلب!  که آن هم مال تو!



پ ن : اگه بخوام تک تک اسم دوستای عزیز وبلاگیم رو بنویسم نگران هستم که مبادا کسی را از قلم انداخته باشم. تقدیم به همه شما ... همه شمائی که همیشه به من سر می زنید حتی اگر گاهی خاموش می آئید و خاموش می روید ... تمام شمائی که با حرفهای قشنگتان دلگرمم می کنید به ماندن و به نوشتن ... تمام شمائی که حتی اگر حرفهایم را قبول نداشته باشید با بزرگواری خودتان سکوت می کنید... تمام شمائی که چند روز است به طور مکرر برای این روز نه چندان مهم مورد لطفتان قرار گرفته ...تمام شمائی که خیلی دوستتان دارم و خوشحالم که دارمتان. 

پ ن :  اینجا را کلیک کنید.  

نظرات 117 + ارسال نظر
یک زن دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 16:15

هورررررررررااااااااااااا رسید به ۵۰تا. آفتاب جون بدو بیا کمک.

یک زن دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 16:19

باران باشد... تو باشی... یک خیابان بی انتها باشد... به دنیا می گویم خداحافظ !

محمد دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 16:34 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

هر کاری بشه نمیشه من گریه نکنم
می تونید از خواهرم بپرسید.
ممنون عزیز قربونت بشم که اینقدر هوای ما را دارید.
منو یادتون نشه که من شما را فراموش نخواهم کرد

باید قوی باشی محمد عزیز. شاید یه روزی مجبور بشی بری یه شهر دور یا یه کشور دور برای درس خوندن اونوقت خیلی اذیت می شی.
باید تمرین کنی که قوی بشی و دیگه گریه ات نگیره.
می یام پیشت برادر کوچولو من . می گم کوچولو نه اینکه تو کوچولوئی . برای من برادر کوچولوئی وگرنه که تو یه آقائی .
مرسی که منو فراموش نمی کنی

یک زن دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 16:34

چقدر این دوست داشتن های
بی دلیل ،خوب است!
مثل روزهای شرجی شهر من که
هی می گیرد و نمی بارد ! ...
مثل باران های راه و بی راه شمال
هی اتفاق می افتد و
شمرده شمرده می بارد...

محمد دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 16:36 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

هر کاری بشه نمیشه من گریه نکنم
می تونید از خواهرم بپرسید.
ممنون عزیز قربونت بشم که اینقدر هوای ما را دارید.
بازم پیشم بیاین چون من همیشه میام
لینکتونم کردم

باشه عزیزم می یام پیشت .
یادت باشه هر چی واسه ی آدمهائی که نزدیکت هستند بیشتر گریه کنی ممکنه خدا دورترشون کنه. برای اینکه خدا می خواد از تو یک آدم قوی بسازه. پس قبل از اینکه خدا تصمیم بگیره خودت قوی باش که خواهر مهربونت نزدیکتر باشه بهت همیشه .
محمد مهربون ...

یکتا دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 16:55 http://www.sokote-sangin.blogfa.com

درود بر بانوی همیشه مهربان پرنیان عزیز و دوست داشتنی
بانو تــــــــــــــولدتون مبارک
ببخشید تو رو خدا من دیشب تا پاسی از شب کتاب به دست داشتم( امتحان ) ... دوست داشتم توی این محفل گرم و صمیمی کنارتون باشم اما سعادت نداشتم
شما ببخشید بانو

باز هم از صمیم قلب این روز عزیز وقشنگ رو به شما ، خانواده ی محترمتون ، خودم و همه ی دوستان تبریک میگم

لحظاتتون شیرین تر از عسل

دوستتون دارم بی نهایت

می خوام امروز برای همه تعریف کنم که یکتا عزیزم رو تا حالا ندیدمش و تا قبل از امروز به وبلاگش سر نزده بودم (البته این از کم سعادتی من بوده) ولی با این حال امروز بهم زنگ زدند که بیا دم در وقتی که رفتم دیدم یک دسته گل بسیار زیبا برام فرستاده شده از طرف خانم مهربان و دوست داشتنی و عزیزی به نام یکتا. که یکی از دوستاش دیروز ازم آدرسم رو گرفت ولی به من نگفت برای چی می خواد .... گولم زدند همشون
ولی از این گول خوردن خیلی خوشحالم ... برای اینکه یک دوست خوبی پیدا کردم که روحش خیلی بزرگ ...

به امید دیدار هر چه زودتر یکتا جان ... خیلی نازنینی . و توی قلبم جای خاصی داری .


دنیا هنوز پره از آدمهای بززززززززززززززززززززززززرگ

آفتاب دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 17:20 http://aftab54.blogfa.com/

دست همگی درد نکنه واقعا گل کاشتین برای پرنیان من

اعظم جان اومدم حسابی ..
.
.
.
.
به جناب بارا نیز سلام عرض شد !
ما کی رقیب داشتیم خودمون نمی دونستیم ؟!

آفتاب جون «بارا» نداشتیما!

آفتاب دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 17:36 http://aftab54.blogfa.com/

ب غیر آخر

آ دوم

ر

آدوم
ن آخر

درست شد پرنیان جون ؟

یه کم سوادم نم کشیده خوووووب ؟

من اینجا نشستم هی غلط بگیرم

آفتاب دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 17:50 http://aftab54.blogfa.com/

ببخشید خوب خانوم معلم !
از عشقت چپه چوپه میشه دیگه !!
.
.
.
.
.
حالا از هر غلط چند بار بنویسم ؟

نمی خواد بنویسی. تو چون همیشه نمره هات بیسته این دفعه رو اشکال نمی گیریم. این تصمیم یک هیئت ژوری هست .
من به تنهائی تصمیم نمی گیرم . اینجا یک هیئت ژوری داریم ما.

آفتاب دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 17:55 http://aftab54.blogfa.com/

هیئت ژوری برای اونهایی نیست که خیلی قشنگ می رقصن ؟!!

به هر حال من یکی که فلجتم خانوممممممممم معلم .

ممنون از هیئت ژوری .

این اصطلاحات چه بامزن. هیئت ژوری می تونه مال خیلی چیزها باشه.
ما چون تو حوزه ی نوشتاری کار می کنیم هیئت ژوری مون هم در همین زمینه داوری میکنند.

آفتاب دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 18:02 http://aftab54.blogfa.com/

پرنیان جون

((اینجا )) صدای کیه ؟

آشناست انگاری !!

صدای خود فروغ فرخزاد .

تنها صداست که می ماند ...

یک زن دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 18:07

مهم نیست چه روزی از هفته است. مهم دلهایمان است ومهم اینه که امروز تو آغاز شدی.

ای شیطون ... سود استفاده می کنی؟!

پرنیان - دل آرام دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 20:48

هوریا
هوووووووووووریا
هووووووووووووووووووووووریا

تبلده هنوس

خسته بشین خب اینقده از صبح همش وسط باشین

یکی این خانوم آفتاب رو سرشو گول بماله بلکن دایره شو بزاره کنار

پرنیانم از پا افتاد

لحم کنین

تو لو خدا

یاد شعر حامد عسگری افتادم

{دعا دعای همان روزگار کودکی است:
خدا تنه ته دوباله تو مال من باسی}

پرنیان - دل آرام دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 20:55

آویختی درون غزل چلچراغ را
پر کردی از ترنم گامت اتاق را
کفپوش پیچکی شد و گل از گل اش شکفت
پیچید ساقه ساقه بلندای ساق را
قالی دوید و بوسه به پایت زد و نشست
رج رج مرور کرد شب اشتیاق را
آغوش گرم مبل به رویت گشوده شد
سینی گرفت پیش تو چایی داغ را
گنجشک ها قناری آوازه خوان شدند
وقتی پراندی از شب کلاغ را
پوشیده پرده را تن لغزان باد که -
کٍل می کشد شادی این اتفاق را
شومینه کنج دور اتاق آه کشید
گٌر می گرفت شعله به شعله فراق را
ساعت سرود ثانیه ها برای تو
خواند از بر آن قصیده پر طمطراق را
هی تیک ... تاک... نه! همه را تاک می سرود
مست از تو کرد کل فضای اتاق را
O
دیگر سرودن از تو برایش محال شد
من ...
شرم کرد...
قافیه را باخت ...
لال شد!

سیامک بهرام پرور

آخی
خیلی دوسش داشتم اینو
انگاری تمام زندگی با آدم حرف می زنه
تقدیم حضور آسمانیت

من هم خیلی دوستش داشتم ... درست میگی
مرسی عزیزم

پرنیان - دل آرام دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 21:02

یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی
در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریـیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد
یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


فتح باغ پنجره ای رو به سپیدترین های دنیا بود که با هر روز باز شدنش تازه ترین ها را یاد گرفتم و خدا را برای تمام این روزهای شیرین شاکر و قدر دانم

مرسی پرنیان جونم
فتح باغ هم خوشحاله که تو روداره .

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 00:20

سلاملیکم!!!!
من همین الان برگشتم از درس و مقش!
ببین یه روز نبودیماااااا!!!!!!
چه خبرههههههههههههههههههههههههههه!!!

به به ... رسیدن به خیر!
نمره ها بیسته دیگه انشاءالله؟

آفتاب سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 00:22 http://aftab54.blogfa.com/

۲۰ تیر همیشه در یاد وبلاگی های دوستان پرنیان عزیز می ماند....

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 00:26

"و ممنونم از خدا برای این دوستای عزیز و نازنین روی ماهش رو می بوسم برای این نعمتهای قشنگش . "
.
.
جاااااااااااااااااااان؟!!!!!!
روی ماه خداوند را؟!!!!!!!!!!!!!!!
چه تعبیر قشنگی..

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 00:28

و فتح باغ فروغ
که شما مرحمت فرموده بودین
امروز توو کل مسافت جاده
همش تووی گوشم بود...
و
همش فکر میکردم
که فتح باغ پرنیان
واقعا یه اتفاق بزرگ و خجسته بود برای باران
که اتفاقی نبود!

مرسی باران عزیز ... دوست قدیمی و مهربون و خوب من .

خوشحالم که این دوستی ادامه یافت تا اینجا . و همیشه مهربونیات به یادم مونده

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 00:33

و بازم سلام
و تبریک...
دلم خواست حالا که دستام خالیه
و البته به قول الهام دستم به شما نمیرسه!
دلمم سووووووووخت خیلی...
یه شعر دارم که خودم خیلی دوسش دارم
به خصوص بند آخرش رو...

نوشتم یه روز برا کسی که خیلی دوسش دارم
و میخوام تقدیمش کنم به رسم دوستی به شما هم!
بازم تبریک و آرزوی سلامتی و شادی و سرفرازی..

مررررررررسی
شما همیشه دستهاتون پره ... پر از محبت .
می رم که بخونمش این شعر با ارزش رو

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 00:41

...

زنده می شوم !
می رویم دوباره..
جوان می شود دلم
و
جوانه می زند
یاد ِ سبز ِ تو ،
در خلوت ِ نگاه ِ منتظرم ...
...

رو میکنم به آسمان؛
کنده میشوم از این زمین
از این اسیری
تنهایی
بی کسی!
و
پیدا می شوم
از پس ِ تردیدهای دور
روزهــای بی خاطــــره
شب های ظلمت و تاریکــی
دل دل ِ های پر از هراس و تب و تشویش...
نرسیدن های همیشــه ،
رسیدن های ِ دیـر!
...

بـــاز؛
می رویم
از دل ِِ همین زمین!
سبز می شوم
جوانه می زنم
از دل ِ خـاک
خاکِ سخت
ســـــرد
تاریک!
بیدار می شوم، دوباره
از دل ِِ خواب،
خواب ِ تلخ
طولانی
خواب ِ سرد ِ زمستانی!
...

راهی می شوم
می روم،می آیـم
سرم را بالا می گیرم
رو به نور
رو به نوا
رو به آفتاب
"رو به آن وسعت بی واژه
که همواره مرا می خواند ... "
رو به مهـربانتریـــن مـهــــــربانان ...
...

...

و این من بودم!
در گوشه ای دور
در غبار فراموشی سالها
خسته از ناهموار ِ راه
مانده در خویش
با زخم های مانده بر دل
چشم های مانده به در
شکسته از روزگاری که می گذشت...
تلخ
سرد
جان فرسا
بی سرانجام!
...

و
گذشت !
حالا؛
این منم !
نگاه کن ...
منم که آمد ه ام
از راهی دور
به میهمانی خواب های تو...
ببین که
برمی خیزم
دیگربار و دیگر گونه
- به استقبال هوای تازه ای برای دوباره بودن؛
دوباره ماندن
دوباره نشستن
دوباره سرودن
دوباره خواندن
دوباره شنیدن! -
باز میکنم پنجـــره های قلبـم را
به سوی نــور،
به استقبال نوای امید
پرواز میکنم به آسمان ِ آینده ...
و
آرام و سبکبال
خوشبخت و شاد
می رقصم ، می چرخم
در لا به لای سبزی باغ ِ دوستی های همیشه...
...

" چه دوستی خوبی :
بی تلاش برای همسان سازی
تغییر دادن اجباری
تغییر شکل و محتوا "
دوستی بی بهانه
پاک
صادق
بی ریا
بی تکلف
بی دریـغ
بی آغـــاز
بی پـایـــان...

دوستی بی تا
دوستی بی همتا !

...

و مگر نه اینکه:

"

دوسـت؛

یعنی ، دوســـت!

همین بهترین و با شکوه ترین تعبیر ...؟! "


تقدیم شد به پرنیان عزیز
باران ... ۲۰ تیر ۱۳۹۰

خیلی قشنگ بود ... دوستش داشتم .
هدیه ی قشنگی بود. مرسی

فرزان سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 02:09 http://filmvama.blogfa.com/

درود بر پرنیان عزیز ومهربون
آرزوهای زیبایی بود که دوستان رو مورد لطف قرار دادی.منهم برات آرزوی زندگی سرشار از ؛تناسبات؛ورضایت آرزو میکنم..

سلام فرزان عزیز
خیلی ممنونم . از آرزوی خوبت هم سپاسگزارم

یک زن سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 08:12

سلام پرنیان جون اومدم یه سلامی کنم که چشمم به شعر زیبایی که باران تقدیم کرد بهتون خورد. خیلی خیلی زیبا بود ودوستش داشتم. واقعا لایک.

سلام اعظم عزیزم
شرمنده ی تمام محبتهات هستم. این شعر رو خودشون سرودند ضمنا
من هم لایک

اقای هیچ کس نبود سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 08:57 http://apioideae.blogfa.com/

بی نظیر....

یکی بود ... یکی نبود!

سلام و ممنون

پرنیان - دل آرام سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 09:23

حال من خوب است
با تو بهتر می شوم
آه تا می بینمت
یک جور دیگر می شوم
.
.
.
سسسسسسسسسسسسسسهلام

صبح چشمای نازتون بخیل

سلام کوچولو ...به به چه شعر خوشگلی

خلیل سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 10:58 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است و بلاخره رسیدم. سالروز زندگی تان مبارک.

سلام
مرسی قربان لطف فرمودید. دیر هم نیست ...

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 12:32

سلام به همگی!!!
اِ تولده؟!!!!!
بابا مبارک باشه...پس کو شیرینی ما؟!!
.
.
و ممنون از لطف اعظم مهربان!
اگه شما از ما تعریف کنین!

گفتم که بستنی عروسکی میهن یا قیفی میهن؟؟؟ ... هر کدوم بیشتر دوست داشتین. انتخابش با خودتون.

و در مورد خط آخر :‌ لال بشه زبونی که نمک نداره! همین!

ب سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 12:52

شوخی کردیم بابااااا!!!!!!!!!!!


دعام گرفته بود ... لال شده بودما!

مسافر سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 13:20

و نه تنها سلام و تهنیت و شادباش
که هم
سبدی سرشار از گل های
سفید و
آبی و
نارنجی

ببخشید زنگ هم زدم که تبریک بگویم رفته بودید رستوران برای ناهار
و پوزش که بخاطر گزارشات مجمع نتوانستم بموقع سری بزنم و تبریک بگویم و بموقع متوجه نشدم
از متن زیبا و آرام بخش و لطیفی که انتخاب کرده ای هم بی نهایت سپاسگزارم
برای شما سال های خوب و پر برکت و شاد بهمراه اینهمه یاران مهربان و دوست داشتنی و صمیمی و در کنار خانواده محترم و در پناه خداوند متعال خواستارم

مرسی قربان.
لطف شما همیشه شامل حال ما بوده . و این از کم سعادتی من بود که نبودم.
من هم متقابلا؛ برایتان بهترین ها را از خداوند خواهانم

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 13:29

...

آن کلاغی که پرید

از فراز سر ما

و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد

و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود

خبر ما را با خود ، خواهد برد به شهر ...



همه می دانند

همه می دانند

که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس

باغ را دیدیم !

و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم !

همه میترسند

همه میترسند ، اما من وتو

به چراغ و آب و آینه پیوستیم

و نترسیدیم ...



سخن از پیوند ِ سست دو نام

و همآغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست

سخن از گیسوی خوشبخت منست

با شقایقهای سوخته ی بوسه ی تو

و صمیمیت ِ تن هامان ، در طراری

و درخشیدن عریانمان

مثل فلس ماهی ها در آب !

سخن از زندگی نقره ای آوازیست

که سحر گاهان فواره ی کوچک میخواند ...



ما ، در آن جنگل سبز سیال

شبی از خرگوشان وحشی

و در آن دریای مضطرب خونسرد

از صدف های پر از مروارید

و در آن کوه غریب فاتح

از عقابان جوان پرسیدیم

که چه باید کرد ؟!



همه می دانند

همه می دانند

ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم

ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم !

در نگاه شرم آگین گلی گمنام

و بقا را در یک لحظه ی نامحدود

که دو خورشید به هم خیره شدند ...



سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست

سخن از روزست و پنجره های باز

و هوای تازه

و اجاقی که در آن اشیاء بیهده میسوزند

و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است

و تولد و تکامل و غرور ...

سخن از دستان عاشق ماست

که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم

بر فراز شبها ساخته اند ...



به چمنزار بیا

به چمنزار بزرگ

و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم

همچنان آهو که جفتش را ...



پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند

و کبوترهای معصوم

از بلندی های برج سپید خود

به زمین مینگرند ...

.
.
.

از روو دست شما تقلب کردیم!!

مرسی ... خیلی زحمت کشیدید.
فتح باغ کردید قربان

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 13:42

قربان هم خودتونید ضمنا!!!
.
.
بعدشم آخرین خبر اینکه:
قابل توجه ی دوستان
هر کسی کامنت ۱۰۰ ام رو بنویسه
یه جایزه ویژه مگیره از پرنیان!

هان ؟؟؟

ضمنا : من خانوم بزرگ بودم قبلنا

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 13:55

خودتون اعتراف کردین!!!

خانوم بزرگـــــــــــــــــــــــــــــ ....

چشه مگه ؟ بده ؟؟

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 14:36

چمدونــــــــــــــــــــــــــــم!؟!
دوستان نظر بدن!
من فعلن خداحافظ
تا کامنت 100 ام بیام باز!

چمدونید؟؟؟؟؟ یعنی توی شما لباس می ذارن می رن سفر؟

نمی دونستم!

آفتاب سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 15:25 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان عزیز من
فقط اومدم بگم من تا آخر تیر همش اینجا دایره می زنم
نیگاه کنین !!

بندری ☼

شمالی ☼

کردی ☼

ترکی ☼

دیگه چه مدلی بزنم برات عزیز دلم ؟

عزیزی ...

آفتاب سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 15:27 http://aftab54.blogfa.com/

امشب کامنت ها باید برسه به صد تا !!

بله !

یک زن سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 16:08

همه در حسرت یک پروازند

من به پرواز نمی اندیشم

به تو می اندیشم .....تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی....

خوشگل بوددددددد
مرررررررررسی

یکتا سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 16:16 http://www.sokote-sangin.blogfa.com

سلام به فرشته ی مهربونمون
سلام به پــــــــــــــــــــــرنیان عزیز و دوست داشتنی

روز قشنگ تابستانیتون بخیر بانووووو


سلام یکتای بی همتا
دوستت دارم خیلی زیاد .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 16:20

یک نفر گفت به من خانه دوست کجاست من نگاهش کردم ؛
گفتمش چشم شماست؟
خنده ای کرد و گذشت آنطرف تر ایستاد.....بر تن باد نوشت خانه اش قلب شماست...

وای این هم خوشگل بود .

lilita سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 17:14 http://lilitaa.blogsky.com/

تولدت خیلی خیلی مبارک پرنیان جونم. دیروز هرکاری کردم نتونستمبرات کامنت بذارم . این اینترنتم عشقیه یه دفعه قاطی میکنه.
نازنینم امیدوارم سالهای طولانی ای رو با دلی عاشق و شاد زندگی کنی هزااااااااااااااااار تا بوس واسه صورت مهربونت و قلب مهربونترت(آیکون ماچ مالی)

مرسی لیلیتا جونم
خیلی ازت ممنونم . برای مهربونیت و حرفهای قشنگت و ... برای همه چیز ممنونم.
من هم میبوسمت عزیز دلم.

اینترنت خیلی مشکل داره . می دونم . عذر می خوام به ز حمت افتادی.

محمد سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 20:11 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلامم
قلبم به نام تو.

سلام
محمد جان . خوبی ؟
مرسی که می یای پیشم . هر وقت پست جدید گذاشتی خبرم کن بیام بخونم .

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 22:21

مورچه!
ترجمه کن حرفای منو برای این خانوم بزرگ!!!!

کم آوردین ؟


خانوم بزرگ ...

باران سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 22:30

کم؟!!!!!!!!!!!
من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
بارون؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هه!
به قول موورچه!

البته خودم هم فکر کرده بودم به این موضوع !
کم ؟ بارون ؟

الهام تفرشی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 01:48 http://elitata86.blogfa.com

..
..

" نمی بوسمش

چون سرماخورده ام "

سال هاست

خود را اینگونه صبر می دهم ..

"احسان پرسا"

/////////

ببوسش ... فوقش یک هفته سرما می خوره دیگه. بهتر از سالها صبوریست که !!!

شوخی کردم . قشنگ بود ... مرسی الهام جون

الهام تفرشی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 02:02

آفتابگردان خانه ام
روزهای ابری هم
باز می شود..
خدا حفظت کند !


"احسان پرسا"



خانه ات همیشه گرم و پر نور باد الهام عزیزم ... مرسی

الهام تفرشی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 02:06

..
..

ببخشید

بعداً چندمِ تقویم است ؟!

قرار دارم ..

"احسان پرسا"



شاید بعدا؛ همان روز مبادائیست که آقای قیصر امین پور می گه!

الهام تفرشی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 02:11

..
..

" من آن خنجر به پهلویم "

که برای نهفتن دردم

" کُردی " می رقصم ..

"احسان پرسا"



می رقصم که زمین نخورم «نیچه».

الهام تفرشی چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 02:13

..
...

از پرواز صرفنظر می کنم

تا تو

بالش نرم تری داشته باشی..


"احسان پرسا "


خوابای خوبی ببینی پرنیان ..

مرسی الهام قشنگم برای کامنتهای خوبت .
امیدوارم امروز و فردا و فرداها هر لحظه اش از لحظه ی قبل برایت زیباتر باشد .

الهام عزیزم اهنگ وبلاگت منو می بره به ... ! روزهائی داشتم با این آهنگ استاد شجریان . وبلاگت رو باز می ذارم و ساعتها این تصنیف معرکه رو گوش می دم ... مرسی .

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 09:33

مورچههههههههههههههه وارد می شود
دی دی دی دینگ

سلام نازدونه ای

چشای مشکی تیله ایتون حالشون چطورن؟؟؟



یه شب نبودم ببین این باران چه واسه خودش دوره گرفته




۱۰۰ تا کامنت تو ۲ روز

o la la


سلام خوشجل موشجل من

چشمام می گه دلش برات تنگ شده.

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 09:58

حسودی که کس وکاری نداره

نشونی ازخودش برجابذاره

تو زیباییتوسهم عاشقت کن

خداچشم حسودُ درمیاره

علیرضا حاتمی


یکی دیگه مونده که این باران دلش بسوزه

امان از حسودا! همیشه می گم : خدایا من رو توی شرایط اونا هیچوقت قرار نده .

پرنیان جونم مرسی

پرنیان چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 10:02 http://fathebagh.blogsky.com



باز کن پنجره را! ببین در آن سو پرنده ای خسته ، نیازمند نگاهی خسته تر،

نشسته بر بلندترین شاخه ی اقاقیا و در آرزوی پروازیست .

پروازی در اوج ... . بنگر! بنفشه ها صبحدمان چشم می گشایند بر نور و

چگونه راز و نیازهای عاشقانه پر شده است در باغچه ی کوچک خانه،

جان دل بسپار به این ترنم زیبای زندگی. نگاه کن شاید اینجا آینه ی خداست .

در پس پنجره زندگی جور دیگریست . هوا سرشار از آوازهای عاشقانه است

و بر روی زمین هنوز از میهمانی گلها در شب جای پای برگهای رقصنده باقیست.

آن سوی پنجره خبرهائیست . آن سوی پنجره غوغائیست.

در سکوت فریاد بزن که زندگی در خون گلبرگهای رز آتشین جاریست ،

زندگی را در سکوت فریاد بزن. عشق را در سکوت فریاد بزن.

شور را در سکوت فریاد بزن .

بنفشه ها بر تو خواهند خندید و خدا آنجا تو را خواهد دید و خواهد شنید.

باز کن پنجره را ...

تقدیم به همه ی دوستای از گل قشنگترم

و قابل توجه باران عزیزززززززززززززززززززززززززز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد