فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

 

 

امشب فهمیدم که تو هستی ، مث یه قطره زندگی که از هیچ چکیده باشه!  با چشای باز ، تو تاریکی مطلق دراز کشیده بودم  که یهو اطمینان بودنت جرفه زد . آره تو اونجا بودی ... توئی که دست سرنوشت از هیچ جدات کرده و به بطن من چسبونده تت. همیشه منتنظرت بودمو هیچ وقت آمادگی پذیرائی ازتو رو نداشتم. مدام این سوال ترسناک برام پیش اومد  که : نکنه دلت نخواد به دنیا بیای و متولد بشی ؟  نکنه یه روز سرم هوار بزنی که : کی گفته بود منو به دنیا بیاری؟ چرا درستم کردی؟ چرا ؟

کوچولو! زندگی یه جنگه که هر روز تکرار می شه و عوض شادی هاش که تنها قد یک پلک زدن دووم دارن باید بهای زیادی بدی! 


تو دختری یا پسر؟ دلم می خواد دختر باشیو یه روز چیزائی که من الان حس می کنم حس کنی! مادرم می گه : دختر دنیا اومدن یه بدبختیه و من اصلا حرفش رو قبول ندارم. زن بودن خیلی قشنگه! چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی می خواد! یه جنگ که پایون نداره!  خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید گناه بوجود نیومد. اون روز یه قدرت باشکوه متولد شد که بهش نافرمانی می گن! 


اگه تو پسر به دنیا بیای ام خوشحال می شم!  شاید حتی بیشتر از دختر بودنت! اون وقت مزه ی بردگی بعضی از تحقیرا رو نمی چشی!  می تونی هر وقت دلت خواست شورش کنی!  اگر پسر باشی باید یه جور دیگه از ستم ها و بردگی ها رو تحمل کنی! خیال نکن زندگی واسه ی مردا خیلی آسونه! اگه قوی باشی یه سری مسئولیت سنگین رو سرت آوار می شه! چون ریش داری اگه نوازش بخوای یا گریه کنی همه بهت می خندن! 


مرد بودن یعنی کسی شدن! برای من مهمه که تو کسی باشی !  آدم بودن عبارت قشنگیه چون فرقی بین زن و مرد نداره! قلبو مغز آدما جنسیت نداره!  ازت می خوام هیچوقت تن به پستی ندی! پستی یه جونور خونخوار که همیشه سر راهمون کمین کرده! ناخوناش به بهونه هائی مث مصلحت عقل_ احتیاط تو تن تموم آدمها فرو می کنه و کمتر کسی هست که جلوش تاب بیاره! آدما تو خطر پست می شن وقتی خطر از سرشون گذشت دوباره می رن تو جلد خودشون ... شاید بهتر باشه از زشتیا و غصه ها چیزی بهت نگم فقط از دنیای شاد و قشنگ برات حرف بزنم! ولی نمی خوام سرت شیره بمالم بهت بگم که زندگی مث یه قالی نرمه که می تونی پابرهنه روش راه بری! نه!  زندگی یه جاده ی کج کوله ی پر از سنگ و کلوخه! کلوخائی که تو رو زمین می زنه خونی مالیت می کنه ! سنگائی که فقط با چکمه های آهنی می شه از روشون گذشت! تازه این کافی نیست چون وقتی پاهاتو بپوشونی هم یکی پیدا میشه که به سرت سنگ بپرونه! 


نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته ی اوریانا فالاچی.  او از زبان یک زن باردار تمام احساساتش را نسبت به جنینی که شاید به اندازه ی نخودی هم نیست لحظه به لحظه بیان می کند. از  زندگی از عشق از سنتها از دغدغه ها و دردهای جبر و اختیار!  چند جمله از متن کتاب انتخاب کردم و در اینجا آوردم. انتخاب کار سختی بود زیرا که کل کتاب خواندنیست.  کتابی که خواننده را وادار می کند برای بار دوم و سوم نیز آن را مطالعه کند.


چیز زیادی از برداشتم از این کتاب نمی نویسم . فقط اینکه زندگی مردانه زنانه ندارد. زندگی سختی های خودش را برای هر دو جنس دارد و هر انسانی دردهای مخصوص به خودش را.  هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود. هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت . بیشتر فراق خواهیم کشید . و تنهائی هایمان بیشتر خواهد شد. 


شادی ها لحظه ای و گذرا هستند شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند ، اما رنجها داستانش فرق میکند تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم. انگار که این خاصیت انسان بودن است!     

 

 از پنجره بیرون را نگاه می کنم و به آسمان بی انتها خیره می شوم و با خود سوال می کنم من در این دنیای عظیم کجا قراردارم؟  وجود من که حتی قدر یک نقطه ای در کل خلقت نیست چقدر تاثیر خواهد گذاشت بر انسانهای بی شمار دیگر ؟ چقدر باید مراقب گامهایم باشم که مبادا بر دوش کسی دیگر گذاشته نشود ؟ می توان خورد و خوابید و یک زندگی معمولی را به روزمرگی گذراند اما اگر بخواهیم رسالت انسانی خود را به انجام برسانیم به راستی که انسان بودن کار آسانی نخواهد بود!  

 

لحظاتی که می توان نامش را لحظات بی قراری گذاشت، تلاطم روح ، از زمین و زمان کنده شدن، تنگ بودن لباس تن بر روح و ... تصور نمی کنم این حس فقط زنانه باشد. باید به یک نقطه ای از احساس رسید تا این لحظات را تجربه کرد . باید درد کشید تا معنای واقعی انسان بودن را لمس کرد..........



نظرات 58 + ارسال نظر
سهبا جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 18:27 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

باید درد کشید تا معنای واقعی انسان بودن را لمس کرد ...
خوانده ام این کتاب را و من هم چون شما لذت برده ام از نگاه نویسنده به فرزندی که هنوز نیامده و اصلا نخواهد آمد و آینده ای که برای او متصور می شود و دغدغه مهم این روزگار که همان انساینت گمشده ست ....

سلام پرنیان عزیزم . مثل همیشه زیبا نوشتید مهربان . ممنون.

سلام سهبا عزیز
ممنونم ... از محبتهای همیشگیت .

پرنیان - دل آرام جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 19:49

شیطان می گوید
اگر انسانی واقعی پیدا کردی
من بر آن سجده می کنم

بدا به حال ماها
بدا به حال کسایی که اسمشون احسن الخالقینه و گریه ی یه بچه ی گرسنه جلو چشماشون
اشک یتیم
خفت و خواری یه خونواده
بی آبرویی یه پدر آبرومند
بیکار کردن نون آور خونواده
و
و
و
براشون مهم نیست دلشونو به رحم نمی ندازه چیزی تو دلشون نمی لرزه
اونقدر نقطه های سیاه رو دلشونو گرفته که چشم دلشون جایی رو نمی بینه
بدا به حال کسایی که از انسانیت فقط اسمشو یدک می کشن
و شاید بدا به حال من
ای کاش
یه زمانی بیاد که وقتی برمی گردیم نیگاه می کنیم ببینیم یه نام نیک ازمون به یادگار مونده باشه
و همه بگن خدایش بیامرزاد انسان بود

سلام پرنیان عزیزم
ممکنه بتونیم نسبت به دردهای انسانها بی تفاوت باشیم؟ می تونیم چشمهامون رو روی همه چیز ببندیم و یک لحظه فکر نکنیم که سرنوشت ممکنه ما رو خیلی راحت در همون شرایط قرار بده؟
باورم نمیشه که نسبت به رنجهای دیگران بشه بی تفاوت گذشت.
هر کسی در حد توانش ... لازم نیست کسی همه زندگیش رو وقف دیگران کنه . هر کسی یک توجه کوچیک به همنوعش داشته باشه می شه گفت انسانه.

ممنونم پرنیان نازنینم.

باران جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 19:53

...

فقط اینکه زندگی مردانه زنانه ندارد. زندگی سختی های خودش را برای هر دو جنس دارد و هر انسانی دردهای مخصوص به خودش را. هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود. هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت . بیشتر فراق خواهیم کشید . و تنهائی هایمان بیشتر خواهد شد...
.
.
سلام پرنیان
راست بود و قشنگ بود..
قشنگـــــــــــــــــــــــــــــ ..

سلام باران عزیز
ممنونم . خوشحالم دوست داشتی .

ویس جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 21:40

همیشه دلم می خواست مثل اوریانا فالاچی باشم.همه جا برم و همه چیز را ببینم.زندگی جنگ و دیگر هیچ.به کودکی که هرگز زاده نشد.ممنون از انتخاب خوبت.

شخصیتش رو دوست دارم. کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچش را در 15 سالگی خواندم و تاثیر زیادی در اون سن برمن گذاشت.

مرسی ویس عزیزم

پژمان جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 22:31 http://silentcompanion.blogfa.com

سلام
..........

سلام پژمان عزیز

دانیال شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 02:20 http://danyal.ir

به انتظار هر چه ناممکن ، پسامد نفس هایت را هر لحظه و هر کجا دریافت میکم !

شاید در میان تمام ناممکن ها ... گاهی یک چیزی ممکن .....!

مرسی دانیال عزیز .
اول هفته شما به خیر و خوشی انشاالله .

آذرخش شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 08:35 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان عزیز
حال شما؟
خوبید؟
آخر هفته خوش گذشت؟
پنجشنبه چطور بود؟
مطلب جالبی از فلاچی انتخاب کردی.خیلی جالب بود و از اون زیبا تر نوشته خودتون.
اون جمله ای که در مورد شادی و رنج نوشتین رو چندین بار خوندم.واقعا همینطوره.البته مشکل از خود ما هم هست.حتی توی شادی ها بفکر رنج ها و ناراحتی هامون هستیم و از لحظات خوشمون لذت نمی بریم
شاد و سربلند باشید

سلام آذرخش عزیز
مررررررسی . خوبم . امیدوارم تو هم خوب باشی
پنج شنبه هم خوب بود. پنج شنبه ای که دوستان یاد آدم هستند معلومه که روز خوبی خواهد بود و خوب و پر انرژی شروع خواهد شد.

ممنونم و خوشحالم که دوستش داشتی .
امیدوارم هفته ی بسیار خوبی رو شروع کنی .

آفتاب شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 08:44 http://aftab54.blogfa.com/


سلام پرنیان عزیز من
این نوشته درک انسان بودن ما رو نشون میده .. اینکه سهم ما از این زندگی و دنیا چیه ؟!
در کجای این جهان پهناور قرار گرفتیم ...
این رنج ها و دوست داشتن ها سهمشون چقدره تو زندگی ما انسانها ..
گاهی خودمون هم نمی دونیم چقدر باید شونه هامون رو محکم نگه داریم ... چقدر سعی کنیم بار غم رو درونمون بریزیم و سکوت کنیم .. اما هرچی که هست باید زندگی کرد با همین رنج ها ... با همین دوست داشتنها .. و با همین شادی ها ..
امید اینکه غبار درد و رنج از چشمان کسانی رو که دوست داریم گرفته بشه و برق شادی و امید تو زندگی اونها بتابه ...
مرسی پرنیان جان از مطالب همیشه خوبت .




سلام آفتاب عزیزم
ما باید بدونیم و همیشه آماده باشیم که ... باید شونه های محکمی داشته باشیم. گاهی وقتها غیر منتظره ها خیلی سنگین هستند!!!
من هم امیدوارم تمام آدمهای دور وبرمون همیشه شاد باشن و هیچ غم و رنج و دردی نتونه کمرشون رو خم کنه.

مرسی عزیزم

منا شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 08:59 http://mosaferkocholo.niniweblog.com/

سلام پرنیان جان
همین چند خطی که از کتاب نوشتی من را وسوسه کرده که حتمن بخونمش بدرد اینروزهای من میخوره اما اسمش ... چرا هرگز زاده نشد ؟یه جواریی دل آدم میشکنه که مادری که اینقدر قشنگ نوشته اما ....
اگه آخرش غمگین باشه نخرمش!چون من اینروزا اشکم تو آستینمه !

سلام مونا جان
بذار نگم بهت چرا زاده نشد . اگه می خوای بخونیش بهتره ندونی انتهای کتاب رو .
ولی توصیه می کنم فعلا نخونیش . با توجه به شرایطی که داری نخونی بهتره . دلیلش رو خواستی بهت می گم عزیزم

یک زن شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 09:33

پرنیان عزیزم ممنون از انتخاب خوبت. انتخابت برام یاددآوری خیلی چیزا بود.

سلام عزیز دلم
امیدوارم یادآوری چیزهای خوب باشه ... همیشه.

قندک شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 09:36 http://ghandak mirza.blogfa.com

سلام و درود. وقتی عنوان را دیدم حدس زدم که مربوط به فالچیه اما فکر کردم درخصوص مطلب دیگری باشد. اما وقتی پس از بیست سال واژه های کتاب دوباره در نظرم تداعی شد برام خیلی جالب و جذاب بود. حس می کنم این هم یک جورایی ادامه زندگی جنگ و دیگر هیچش باشد.ممنونم به خاطر اطلاع رسانی خوبتون.مثل همیشه

سلام جناب قندک عزیز
صبح شنبه تون به خیر و سلامتی انشاالله.

البته این کتاب رو حدود یک دهه بعد از زندگی جنگ و دیگر هیچ نوشته .
ممنونم از محبت شما.

آذرخش شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 10:15 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مجدد

راستی اول که مطلبت رو خوندم خوشحال شدم، گفتم ظاهرا قراره بزودی عمو بشم
بعدش دیدم که....
ممنون از محبت هات
خوش بگذره


.
.

.
.
آذررررررررررررررررررررررررخش عزیز ! عنوان رو مگه نخوندی قبلش؟؟؟؟؟

آذرخش شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 10:39 http://azymusic.persianblog.ir/

نیست که هول شدم، خوندم کودکی که هـــنــــوز زاده نشده



به هر حال جالب بود! کلی خندیدم اول صبحی .

آفتاب شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 10:51 http://aftab54.blogfa.com/

شنیدی پرنیان جان میگن بچه بغل می کنن می ذارن تو دامنت !!

حکایت اونه .

نشنیده بودم

قابل توجه آذرخش عزیز!

فرخ شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 11:54 http://chakhan-2.blogsky.com

انسان برای زندگی و به قول شما ... برای عشق ورزیدن و دوست داشتن و مفید بودن ُ باید تاوان بپردازد .
انسانها در این صورت مانند مودیان مالیاتی هستند و باید مالیات بدهند . نمی توانی که ندهی و نپردازی .. خود به خود از تو میگیرند و حالت را جا میاورند. بسیاری از کسان در دنیا از ترس مالیاتی که زندگی برایشان تعیین میکند ُ به همان خور و خواب بسنده میکنند تا مبادا مالیاتهای سنگین بدهند . زندگی بطور احمقانه و بیرحمانه ای این مالیات را می ستاند و برای همین است که آدمها در بسیاری موارد سقوط میکنند و در روزمرگیها در جا میزنند . برای اینکه امام حسین باشی باید چنان تاوان بزرگی را بدهی و برای آنکه راحت بمانی و خوش باشی باید در دل تاریکیهای یک شب حسین را تنها رها کنی .
این راز وحشتناکی ست که زندگی در خود پنهان کرده و آنها که این راز را میدانند ُ برای فرار از مالیات و رنجهای ۱پرداخت ....تن به آسودن و ماندن و درجا زدن می سپارند ....

از کامنت پربارتان ممنونم . درسته ... در هر دو صورت تاوان باید داد. تاوان انسان بودن!

چکاله شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 15:06 http://chekale.persianblog.ir

درود پری جان..انتخابت عالی بود مثل همیشه....خوندمش دو بار..میبوسمت

سلام عزیزم
مرسی . مرسی برای همه چیز ...

فریناز شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 18:28 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام پرنیان جون
وااااااای اگه اولش بگم مثل آذرخش فکر کردم دعوام نمی کنین؟

حتما تابستون این کتابو می گیرم و میخونم ممنون

خودتون خوبین ؟

سلام فریناز عزیزم
چه جالب ! چرا دعوا کنم ؟!
بخونش حتما خوشت می یاد .

من هم خوبم عزیز دلم .

فریناز شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 18:32 http://delhayebarany.blogsky.com

تعریف نمی کنم چرا که نمی خواهم بر راحت بودنت *نا*اضافه کنم!

دلم می خواهد روز ها بیایم و حرف های جوشیده از سر آتشفشان دلت را بارها و بارها بخوانم و غرق گردم در تک تک گدازه هایش مهربان پرنیانم

و حالا بر تمام درد هایم میبالم چرا که هر درد می شود پلکانی تا رسیدن به اوج انسانیتی که خدای مهربان بر آن باور است که هر که خود را انسان بودنش را شناخت خدایش را نیز می شناسد

پرنیانم
خودت را
قلمت را
وجودت را
دوست دارم



قربونت برم عزیزم .
خیلی قشنگ نوشتی . هر درد پلکانی می شود برای رسیدن به اوج انسانیت .
من هم خودت رو ، روح لطیفت رو و مهربونیت رو خیلی دوست دارم.
مرسی برای این آیکونها .

ایرج میرزا شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 19:11

سلام

راستش اول نوشته ات رو که خوندم خوشحال شدم. گفتم بیام تبریک بگم
اما آخراش

ای بابا!

سلام ... چه عجب ایرج میرزا عزیز از این طرفا؟!

سایه شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 19:43 http://shadowplay.blogsky.com/

در اون لحظات و دقایقی که خودشو نشون می ده . با سماجت پاشنه پا یا آرنجش و فشار می ده و می گه راحت نیستم ! یه جوری بشین که من راحت باشم !! وقتی می خوابه و دوست داره تو هم آروم باشی . وقتی خودش و کش و قوس میده و دراز و کوتاه می کنه ... وقتی با شیون به دنیا نیاد و تو اشک می ریزی تا همین لحظه که قد کشیده و کنارت ایستاده ...
تا همه این لحظات یه حسی جاری است یه حس عجیب ...

حس مادر بودن ...

مرسی برای این کامنت قشنگت .

کوروش شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 23:31 http://korosh7042.blogsky.com/

چقدر قلمش را می ستایم
صراحت لهجه اش چه در عالم 30یاست و چه اینگونه را
اگرچه از زبان مادری در انتظار ولی فارغ از جنسیت
و بانوئی که از پنجره همیشه بیرون را نگاه میکند
براستی مگر این من و تو نیستیم که ما را میسازیم؟
چرا اینهمه بیرون غوغاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام و هزاران درود

سلام

مرسی کوروش عزیز ... و هزاران دورود متقابل بر شما

danial یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 00:34

merci,,, ali bood, edamee bedee ,, man haar haftee ro Weebsiteet miaaym, va khylii lezaat mibaraam ,az neveshtehaat , baz merci,,,
danial
az Belgique.

سلام دانیال عزیز
آره یادمه که قبلا هم بهم سرزدی. اون هم از راه خیلی دور ...
مرسی از توجهت . امیدوارم هر جای دنیا که هستی خوب و خوش و سلامت باشی .

منا یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 09:21 http://mosaferkocholo.niniweblog.com/

میتونم دلیلش را بدونم لطفاْ؟چون دیروز خیلی وسوسه شدم بخرمش اما چون هوا گرم بود نرفتم

باشه منا جان ... حتما می گم .

ز- حسین زاده یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 09:32 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام . کتاب فالاچی را نخوانده ام . همین که از نوشته های شما پیداست ، انسان وارسته ای بوده . روح انسانی زن و مرد نداره . باید جگرت بسوزه که بتونی انسان باشی و انسان زندگی کنی . این متن هم مثل نوشته های قبلی تون خیلی به دلم چسبید. سبز و پایدار باشید.

سلام جناب آقای حسین زاده
اوریانا فالاچی یک نویسنده و خبرنگار جسور و فعال بود که با خیلی از افراد سرشناس سیاسی نیز مصاحبه کرده است.
در جنگ جهانی دوم به عنوان یک چریک ضد فاشیست فعالیت داشته و تا قبل ازاینکه متوجه بیماری سرطان خود بشه یک فعال اجتماعی بوده ولی بعد دیگه تصمیم می گیره در فرصت باقی مانده یک زندگی آرومی رو دنبال کنه... خلاصه ای از زندگیش رو براتون آوردم.
کتاب زندگی جنگ و دیگر هیچش هم بسیار خواندنیه .

ممنونم از اینکه نسبت به نوشته های من محبت دارید.

غریبه یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 11:38 http://feelingofburn.persianblog.ir

من با مادرتون مخالفم . زن بودن سعادتیه . مثلا نگین من از زن بودنش اونقدر راضی بود که من از بودنم نبودم

سلام ...
خوبی ؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم خوب باشی .
مادر من نبوده ها ! مادر اون بوده.
مطمئن باش تو بودی که نگین به بودنش راضی بوده.

باران یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 13:38

سلامممممممممم!
قبل از اینکه برم مرخصی میخوام یه چیزی بگم!
این فروغ السلطنه ی ما
خود ِ خود ِ خودِ اوریاناستتتتتت!!!
باور کن!!!!
.
.
خداحافظ قربان!

سلام قربان

چی شد یهو ؟!
یعنی ایشون در جنگهای چریکی ضد فاشیستی هم شرکت کردند؟!
پس قهرمان هستند با این حساب.
سلام بنده را به ایشان ابلاغ فرمائید لطفا.

فتح باب یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 14:03

سلام و درود بر پرنیان عزیز.مصاحبه با تاریخش را خوانده اید؟

سلام
نخوندم این کتابش رو اما می دونم مصاحبه با شخصیت های مهم سیاسی بوده.

آفتاب یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 15:26 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان عزیزمن .. پرنیان دارای مهره مار .

سلام آفتاب جونم .
واقعا؟؟؟؟
مهره ی مار می گن خیلی گرونه که

آفتاب یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 15:56 http://aftab54.blogfa.com/

آره گرونه ولی نمیدونم این همه نظر از کجا اومدن ؟!
معلومه دیگه !
پرنیان مهربون من با مهره مارش همه رو جذب کرده .

شرمنده می شم این حرفها رو می زنی آفتاب جون
دوستان که می یان خوشحال می شم از خوندن کامنتهای زیباشون
منت به سرم می ذارن ...
تو هم جای خود داری عزیزدلم

پانی یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 18:19 http://panygallery.persianblog.ir/

سلام پرنیان خانم. واقعاْ متن زیبایی بود. حتما بایداین کتابو خوند. ممنونم از اینکه این کتابو با اقتباس دلنشینی از اون بهم معرفی کردی.

سلام پانی عزیز
خواهش می کنم . امیدوارم ازش خوشت بیاد.

سایه یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 19:11 http://shadowplay.blogsky.com/

سلام

[ بدون نام ] یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 19:30

سلام

همه ی تقصیر ها زیر سر این" نه نه حوا " است. اگر مثل " آدم " سر بزیر و حرف گوش کن بود، و سیب را گاز نمی زد تا مزه اش را بداند و بداند که چرا خوردنش را ممنوع کرده اند، حالا همه مان توی بهشت بودیم. نه؟

می گویم، نه! چون حوا در بهشت نازا بود و فرزندانش را پس از رانده شدن از بهشت به زمین زایید. اگر پیرو بی چون و چرای فرمان ها بود، آلان خودش در بهشت و خودش.نه تنها حوا در بهشت نازا بود که همه ی موجوداتش نازا بودند!!!!!!!!!!!!!!



خیلی بامزه بود.
اونوقت اسمتون ؟؟؟؟؟؟؟؟

والا من توی یک فیلم دیدم آدم به زور سیب رو چپاند توی دهن حوا!

یه سوال : اگه همه ی موجودات نازا بودند اونوقت همه ی موجودات از کجا اومده بودند؟!

مشکل شد که!

سایه یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 20:47 http://shadowplay.blogsky.com/


سلام

مسافر یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 20:58

سلام پرنیان عزیز
فرصتی دست داد تا نوشته هایتان را از اوایل ماه گذشته تا امروز ( دقیقا؛ یک ماه ) مرور کنم بدنیست شما هم به این موضوع توجه کنید و اگر صلاح دیدید در کامنت ها بگذارید و اگر هم نه
.......................................
دریا دریا مهربانیت را می خواهم .... برای درختان تا بهار بیاید ۲/۸
مضمون : عشق .امید . مهربانی . اشتیاق
و او که همه جا هست ( راستی دست هایت آبی زمینی است؟ می دانی ! سیاه هم که باشد روشنی زندگی من است )
تعداد کامنت ها ۵۱ در ۴ روز
میانگین ۱۳ در هر روز
...............................
من فقط می بخشم اما فراموش نمی کنم۲/۱۲
مضمون : نومیدی .نامهربانی .نامرادی . نامردی و احساس تحقیر
و کسی که هست ولی افسوس که او نیست
کسی که هست ولی نمی توان بخشیدش
درست است که کلمه به سکوت و کارد به استخوانم رسیده است،

(اما هرگز هیچ دقیقه ی دوری، به دریا دشنام نداده ام.

من فقط می بخشم ... اما فراموش نمی کنم .)
تعداد گامنت ها ۴۶ در ۳ روز
میانگین ۱۵ در هر روز
مفهوم روشنتر : دوستانی داری که بغایت دوستت دارند و به محض اطلاع از دلشکسته گی ات بدیدارت آمدند و تو را تنها نگذاشتند
..................................
از من تا تو راهی نیست....کلمات همیشه فاصله را کمرنگ می کنند ۲/۱۵
مضمون : دلتنگی . عشق . ایثار . ایثار
و او که همه جا هست ( باید به مراسم آسان اسم تو برگردم/ من به شنیدن اسم تو عادت دارم )
تعداد کامنت ها ۴۹ در ۴ روز
میانگین روزانه ۱۲/۵
و احتمالا؛ سایه هائی که نبودنت را فریاد میزدند
...................................
من از مصاحبت آفتاب می آیم ۲/۲۰
مضمون : فراق . هجران . سوختن
و برای او که همه جا هست ( صدای پای تو آمد / خیال کردم باد عبور می کند .....)
تعداد کامنت ها ۶۱ در ۴ روز
میانگین ۱۵ در هر روز
..........................
چه اهمیت دارد اگر می رویند قارچ های غربت ؟ ۲/۲۴
مضمون : امید . زندگی .و دلتنگی برای او که نیست
(من درود خواهم خواهم گفت /وجود گمشده ای .....دو باره خواهم جست!)
تعداد کامنت ها ۳۸ در دو روز
میانگین ۱۹ در هر روز
مفهوم روشنتر :
دوستانی داری بهتر از آب روان
این دو روز از بهترین روزها ی ماه بود. روزی که دوستان بهتر از آب روانت، بهت ثابت کردند که هنوز هستند و هنوز زندگی ادامه دارد
..........................
همونائی که دوست تر داریم ۲/۲۶
مضمون عشق.مهربانی . افسوس و ایکاش های عاشقانه
و برای او که همه جا هست ( با تو اول کجاست؟ با تو آخر کجاست ؟.....)
تعداد کامنت ها ۴۴ در ۴۵ روز میانگین ۹
علت : سایه هائی که نبودنت را فریاد میزدند
...........................
هنوز فرصت باقیست ۲/۳۱
مضمون : عشق . دلتنگی .وصال با معشوقی که با خاک هم آغوش شده است
و برای او که آنجا بود ( هزار بار عزیزان رفته را از دور/ سلام و بوسه فرستادم و صفا کردم )
تعداد کامنت ها به تو ثابت کردند که دوستانت تو را دوست دارند و در شادی و غم هایت خود را شریک میدانند و در یک روز برای تسلیت دل غم دیده ات چه ها که نکردند
دوست داشتن از این زیبا تر؟
.....................................
زندگی ..... سعی کردم قصه ای بلند را تا حد امکان کوتاهش کنم ۳/۱
مضمون : دلتنگی . امید. مهربانی
و برای او که به بهشت زهرا !! رفته بودی و برای او که دل شکسته ای
( من و آینه با هم پی میشویم / من سپید میشوم / او سیاه )
تعداد کامنت ها ۲۹ در دو روز میانگین ۱۵ در هر روز
....................................
خوب پرنیان عزیز
می بینی چه می کنی و دوستانت چه ها می کنند؟
عاشقی زیباتر از این؟ عاشقانی که عاشق عشقند نه معشوق
عاشقانی که ندیده دل به مهر تو سپرده اند و همه با هم از عشق و شوریدگی تو می سرایند که :
عشق اگر اینست و مجنون ( پرنیان ) آخرش
ما که با عقلیم چندم میشویم؟
خدا نگهدار شما و دوستان بی ریایت
شب بخیر

سلام
چند بار خوندمشون ... اولش بغض گلوم رو گرفت بعدش هم اشکهام بی وقفه جاری شدند ... خوب طبیعیه که منو تحت تاثیر قرار بده.

می دونم که چقدر مشغله دارین ... و می فهمم که با تمام این مشغله های سنگین به یادم هستین. و این دنیا دنیا ارزش داره.

من عاشق دوستای دیده و ندیده ام هستم. همونائی که اونقدر به من محبت دارن که بعضی وقتها با خوندن کامنتهاشون از شرمساری داغ می شم ... از شرمساری برای اینکه نمی تونم جواب محبتهاشون رو اونطور که شایسته هست بدم . می دونید؟ محبت قیمت نداره . دوستی های ناب قیمت ندارند . و من به هیچ شکلی نمی تونم این محبت ها رو جبران کنم.

خوشحالم که هستند ... خوشحالم که هستید.

افشین دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 00:07 http://rooidad3.persianblog.ir

[گل] درود عزیز گرامی

بروزم با داستان

[گل] آزاد سازی 10 دختر آریایی بدست کمبوجیه پادشاه ایران


[گل] شاد و پیروز باشی .

[گل] * خداوند نگهدار ایران * [گل]

سلام دوست عزیز
می یام می خونمت حتما .

ممنون

پرنیان - دل آرام دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 00:21



دلم براتون تنگ شده

عزیزم ... مرسی . دوستت دارم

ضمنا چقدر این عینک بهت می یاد

یک زن دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 07:52

پرنیان جون سلام اومدم یک سلامی کنم که کامنت مسافر عزیز رو خواندم. خیلی عالی بود. دستشون درد نکنه. همیشه کامنتهاشون جالب ودوست داشتنی هستند. من هم به عنوان یکی از دوستای ندیده ی پرنیان عاشق خودش وقلمش هستم.
پرنیان مهربون وبا احساس من دوستت دارم.

سلام عزیز دلم
اگه می دونستم دنیای مجازی پر از دوستای خوبه خیلی خیلی زودتر واردش می شدم.
بله ایشون کامنتاشون همیشه خواندنیه و دوست داشتنی . ازشون همیشه ممنونم.

خیلی از دوستام می دونم خواننده های خاموش هستند. گاهی خودشون میان یواشکی بهم می گن . از اونا هم ممنونم


دوستت دارم عزیز دلم .

رها دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 11:18

سلام عزیزم اینجا همیشه یک حس قشنگ داره و یک دنیایی برای یادگرفتن و رشد کردن ...خیلی زیباست امیدوارم که همه بتونیم انساتهای خوبی باشیم ...

سلام رها جان
مرسی عزیزم. خیلی لطف داری .
من هم امیدوارم

باران دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 12:16

سلامممممممممم
و ارادت قربان!
حتی از سر کلاس درس!!!

e ! ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــلام

مرسی قربان

[ بدون نام ] دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 12:53

یه موسیقی ای داره اینجا
که وقتی سرکاری و یه هو حس می کنی دیگه انرژیت ته کشیده
با گوش کردنش دوباره از صبح شروع می شی
اونم موسیقی فتح باغه
خصوصن که بدونی یه پرنیانی بوده که اینو برات گذاشته
چه حس خوبی دارم
دلتون بسوزه

بدون نامه که !!!

من الان باید از کی تشکر کنم آخه ؟

پرنیان دل آرام دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 16:18

الان می تونید از خودتون متشکر باشید که اینقده عزیزید برامون
پی نوشت کامنت بالا

ای جااااااانم . دوستت دارم

تو بودی پس !

روی ماه خداوند را ببوس دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 19:13 http://saraab2012.blogfa.com

یکی ار بهترین کتابهایی که خوندم همینه...
منو بردی به سالهای دبیرستان و ...

بردم شما رو به دورهای دور پس!

آفتاب دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:02 http://aftab54.blogfa.com/

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟



***



تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟



***



مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟



***



مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟



***



خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟



***



شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟




سلام پرنیان من !
ما که شعر و شاعری بلد نیستیم اما از این شعر بسیار خوشمااااااان آمد .

وااااای آفتاب جونم مرررررسی . این رو همین الان الان (یک دقیقه هم نیست) یکی از دوستای گلم اس ام اس کرد برام .
و چقدر دوستش داشتم . چه جالب ...

مرررررسی عزیزم

مریم دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:58 http://www.2377.blogfa.com

وقتی تیتر را خوندم دقیقا یاد کتابی به همین نام افتادم . کتابی که دارمش ولی هنوز نخوندمش ! نمی دونم چرا اولش جذبم نکرد ! و دیگه نخوندمش ! شاید توی موقعیت خوبی دستم نگرفتم نمی دونم !
بعدش فک کردم خودت باردار شدی !
اما دوباره که خوندم از اون کتابه دیدم نه کتاب قشنگیه ها من نخوندمش ! امتحانا را که بدم حتما می خونمش !

حتما بخونش مریم جون . لذت خواهی برد از خوندنش .

مهرباران دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 22:39 http://darya73.blogfa.com

سلامم...
مثل همیشه اینجا هم از لحاظ نوع نگاه ... هم از لحاظ نوع نوشتار... خواندنیست... مثل همیشه می خوانم و لذت می برم... تصاویری جدید از نگاهی عمیق را میشه توی متن پیدا کرد...
زندگی با همه زییاییهاش... برای زن و مرد فرقی ندارد سختیهاش.. زندگی و درد و رنج با هم عجین است...
...
ببخشید ... نوشتن در رابطه با نوشتنهای ظریف شما برایم سخت است... ما رو عفو بفرمایید...
منتظر نوشتهای همیشه زیبای شما هستم
یا حق

سلام جناب آقای امیری
شما بزرگوارید و من بسیار از محبتهای شما سپاسگزارم.

چشم ... امیدوارم این نوشته ها قابل شما و دوستان باشند.

حق نگهدارتان.

کوروش دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 23:24 http://korosh7042.blogsky.com/

سلام بر پرنیان خیال همیشه مهربان

ممنون حسن توجه ات
من لوگو رو بارها دیده بودم
ولی حکایت پیدایشش را نه

خوشحالم که لااقل این بظاهر پراکنده گوئی ام پسند افتاد

سلام کوروش عزیز و مهربان

خواهش می کنم قربان . بسیار استفاده می برم از نوشته هاتون.

و ممنونم

احسان سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 01:59 http://بجنوردان

سلام

سلام احسان عزیز
خیلی خوش آمدید.

حریر سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 06:54 http://harirestan.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز
بعد از یه مدتی که نبودم چه پستهای خوشگلی گذاشتی
همشونو خوندمو لذت بردم
قلمت همیشه سبز نازنین

سلام حریر جان
نبودی . اومدم به وبلاگت سر هم زدم دیدم نیستی !

خوشحالم که دوستشون داشتی . ممنونم ازت

یک زن سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 08:41

سلام عزیزم. اومدم اینجا انرژی بگیرم که این روزا خیلی احتیاج به نوشته هات دارم.

سلام
قربونت برم عزیزم . این روزا چی شده ؟؟!!!

منا سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 08:52 http://mosaferkocholo.niniweblog.com/

سلام پرنیان جان
به توصیه تو عزیزم از خرید کتاب فعلن منصرف شدم

داری استراحت میکنی کجایی خانمی دلم واسه خوندن نوشته های قشنگت و پر از احساس خوب تنگ شده

سلام مامان خوشگل

کار خوبی می کنی الان موقع خوندنش نیست.
چشم عزیزم حتما حتما.

و مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد