فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

همیشه رفتن ... و انگار زندگی این است.


در اطاقم همه چیز

چنان است که از اینجا میرفتی

گلیمی که دوست داشتی هنوز بر زمین است 

و رد پای تو زیباترین نقشهای آن 

پنجره ها با همان پرده هاست که بود

هنوز از همه چیز بوی دستهای تو را می شنوم

تو نیستی و حرفی جز سکوت نیست.

علی کمال آکار


چند سالیست  اسفند ماه که میشود می روم شهر کتاب فقط برای خریدن تقویم سال جدید. تقویم رومیزی اردشیر رستمی.  همیشه روی یکی ازمیزهایم باید تقویم اردشیر رستمی باشد. با طراحی های زیبا و شعرها و نوشته های خواندنی. وقتی می خرم بلافاصله ماه تولد خودم را باز می کنم ببینم اردشیر عزیز چه شعری برای این ماه انتخاب کرده است.  متن بالا بود. و عنوان تقویم امسالش «مهاجرت» ! 

دلم لرزید ...

یکی از بستگانم تصمیم به رفتن دارد. مشوق اصلی و قاطعش خودم بودم. اما هر چه موضوع جدی تر می شود اوضاع برایم دشوارتر می شود. دو سالیست بر روی وابستگی هایم خیلی کار کرده ام. اما کندن کار آسانی نیست.  می شود ؟  آیا می شود نسبت به همه کس و همه چیز و هر احساسی بی تفاوت بود؟ آیا می شود هی سنگ گذاشت روی دل ؟  پس تکلیف آدم با احساسش و این دلش چیست؟  من بدون دلم هیچم ... هیچ!  دل من با عشقهایم می تپد و چشمهایم با دیدن هر کسی که دوستش دارم پرفروغ است. نوری که از نگاهم به قلبم سرازیر می شود مرا اینچنین زنده نگه داشته است. 

...

به من بیاموز با پروانه هائی که در دلم کاشتی و هر لحظه شوق پرواز دارند چه کنم؟   

 


 

بعد نوشت :‌ 

این کودک درون منه!  عاشق پروانه هاست ... 

 

نظرات 56 + ارسال نظر
یک دوست جدید پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 10:14 http://www.hejabfatemi.com

5.802469088169994.81524880387سلام
حجاب فاطمی چیست ؟
متفاوت با آنچه دیده اید؟؟؟
منتظرت هستم!!!

حجاب فاطمی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جالبه!

lilita پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 11:59 http://lilitaa.blogsky.com/

عزیزم اگر نسبت به همه چیز بی احساس بشیم همه چی تموم میشه....میمیریم....

آره ... اما با رفتنها چه کنیم؟ با دوری ها ... با هجران ... با فراغ ها ... با دوست داشتنها ... با عشقها؟! با خودمان ؟

با سردی و یخبندان فاصله ها ... با دلتنگی ها که مثل کوه روی دل آدم سنگینی می کند ... با پروانه ها که پر می کشند که آزاد باشند و ...

فریناز پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 12:29

بگذار پروانه های رنگارنگ باغچه ی قلبت به پرواز درآیند

میدانی که باز میگردند
آنها ریشه در عشق تو دارند

و خودت را روزهاست در پس نقش و نگار تک تک بال هایشان جا گذاشته ای

زندگانی را نشاید بی مهر!
زندگی را به همین مهر و مهربانی هاست که میشود تنفس کرد...

پرنیان مهربان
کبوتر جلدی به هر کجا برود بازخواهد گشت
و تو را مشعوف تر از همیشه خواهد یافت...

ایامت به کام باد دوست عزیزم



سلام عزیزم
خیلی قشنگ نوشتی برایم.
گاهی وقتها رفتنها برگشتنی ندارد ولی توی دلت ، اون ته ته های دلت جای اونی که رفته همیشه محفوظه و با ذره ذره ی وجودت بودن اون آدمها رو تو خودت حس می کنی حتی اگر نبینی شون اما دلتنگی ها همیشه در کنارش جا خوش کرده است.
امیدوارم هر کسی که دور می شه از من هر جا که می ره همیشه شاد باشه که همین مرهمی خواهد بود بر دلتنگی هایم.

مرسی عزیزم

آذرخش پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 12:35 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام دوست عزیز
خوبی؟
بالاخر پنجشنبه که دوستش داری رسید
گرچه ما امروز هم سرکار بودیم

دنیا همینه. گاهی باید چیزهایی رو که یه عمر داشتی باهاشون خداحافظی کنی. واسه آدم های احساساتی که دیگه شرایط بدتره
آخر هفته خوبی داشته باشی و خوش بگذره و از پنجشنبه دوست داشتنیت نهایت استفاده رو ببری
ما که از خوندن مطلبت مستفیض شدیم

سلام آذرخش عزیز
مرسی از احوالپرسیت. آره امروز پنج شنبه ی دوست داشتنیه منه
آدمهای احساساتی ...

هیچ راهی وجود نداره به جز پذیرش واقعیتها. باید بیاموزیم که بیشتر بپذیریم ... همین!

لطف کردی و جالبه که بگم چند دقیقه قبل یادت بودم . آهنگی گوش میکردم که توی وبلاگت گذاشته بودی و ناخودآگاه یادت کردم . ببین چقدر دل به دل راه داره!!!
ضمنا تهران داره برف می باره . جای شما خالی که آسمونتون برف نمی باره واستون .

فرخ پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 12:46 http://chakhan-2.blogsky.com

سلام پرنیان عزیز
خود کرده را تدبیر نیست ... چرا بنده خدا رو به رفتن ترغیب کردید!؟
اما حالا اگه براش آینده بهتری متصوره بذارید بره ... در بعضی اوقات عواطف ما کار دست دیگران میده ... ما برای همین زاده شدیم . انس بگیریم و جدا بشیم و گریه کنیم و بخندیم و از دست بدیم و به دست بیاریم و .....

... و باز از دست بدیم!

سلام
ترغیبش کردم چون خوشبختیش از حضورش در کنارم مهم تر بود. حتی نمی ذارم به احساسم آگاه بشه . اون هرگز نمی دونه توی دل من چه بلوائیه! اون فقط خنده های منو می بینه ...

بی تو می رفتم ، تنها ، تنها
وصبوری مرا
کوه تحسین می کرد ...

زندگی پر شده از رفتنها ... و این زیستن را دشوار کرده.

فرزاد پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 13:00 http://far1par2fidoo3.blogfa

سلام
اپم
مت بزار بیا

سلام
می یام . ولی این «مت» چی بود دیگه؟!!

آفتاب پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 13:25 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان من ..رفتن همیشه سخته خصوصا اینکه از بستگان و نزدیکان ما باشه.. ولی به نظر من اگر جوان است بهتره بره تا آینده ای روشن تر داشته باشه ..امکانات تحصیل و رفاه به مراتب برای ایشان خیلی بهتره اگر غربت اذیتش نکنه..
در ضمن عزیزم ماه تولد کی بو مانفهمیدیم ؟!
ای بابا نکنه فراموش کردیم تبریک بگیم !!!

هر کسی که باشه و تو دوستش داشته باشی رفتنش برات سخت می شه. حتی اگه هم خون نباشه باهات. گاهی حتی از بعضی از رفتنها آدم می شکنه.
اما تمرین کردم با خودم بارها و بارها ... که باید رفتنها را بپذیرم.
پذیرفتم که همه ی ما رهگذریم که از کنار هم دیگه باید عبور کنیم. مناسبت ها فرقی نمی کنه این ماندگاری شاید از یک ساعت باشه تا .... چندین سال اما بعداز همان چندین سال هم باز هم بالاخره از هم جدا میشیم و این مرگ هست که گاهی بدون اختیار ما جدائی می ندازه.
با تمام این پذیرفتنها و منطقی فکر کردنها ، گاهی احساس غالب میشه .
و در مورد من اکثر وقتها احساس غالبه بر منطق!!!


آفتاب جان متولد تیر ماه هستم. درست وسط تابستان

حریر پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 13:32 http://harirestan.blogfa.com

سلام پرنیان عزیزم
به نظر من دل کندن قسمتی از زندگی ماست
باید تمرین کنیم
خودت که می دونی این دنیا ماندگاری معنا نداره
پس بهتره تمرین کنیم دل کندن را
به نظر من کسی که دل کندن بلد نباشه دلش محکم نمیشه
هیچ وقت قوی نمیشه
با یه تلنگر شیشه دلش خورد میشه
پس بهش نگو بره بزار بره اگر تو براش مهم باشی یه روزی برمیگرده واگر مهم نباشی همون بهتر که هر چه زودتر رفته باشه

سلام حریر جان
با حرفهات کاملا موافقم . دوست داشتن خیلی تاوان داره . خیلی شکستن داره و طاقت می خواد.
اما دلم برای کسانی می سوزه که قادر نیستند خیلی زیاد آدمها رو دوست داشته باشند. اونا خیلی تنهاتر هستند.

عزیزم کسی رو که دوست داریم نباید به خاطر خودمون مانع موفقیتهاش بشیم. این رو میگن دوست داشتن حقیقی و راستین!

رها پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 14:15 http://sibkal.blogfa.com/

سلام گلم

مطلبت خیلی قشنگه وبه دل میشینه منم همیشه تقویم اردشیر رستمی را میخرم
یسر بهم بزنی خوشحال میشم

سلام عزیزم
ممنونم . اما نمی دونم امسال چرا رنگ سیاه رو انتخاب کرد برعکس هر سال که از رنگهای شاد استفاده می کرد! اما این را هم ما به فال نیک می گیریم. مشکی رنگه عشقه!!!
آقای رضا صادقی میگه

مهرباران پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 16:27 http://darya73.blogfa.com

نمیدانم چرا از کلماتی که با دل شروع می شود... آخرش دلتنگی نصیب ما می شود...
سلام...
همیشه آدم وقتی برای دیگران توصیه هایی دارد با حس بالغ و والدش راهنمایی میکند... اما وقتی کار از همه گذشت... این کودک درون آدم هست که کم طاقت و بی تاب و دلتنگ...
ما آزموده ایم... نمیشود... کاش از ابتدا نبود... اما وقتی باشد دیگر نمیرود...
مثل همیشه متن زیبا و پرمغزی نوشتین...
شاد باشید و سلامت...

نشستم ردیف کردم ... یه سری کلماتی رو که با دل شروع می شد. دیدم حق باشماست! آخر همه ی اونائی که ردیف کرده بودم دلتنگی داشت!

خیلی لطف داشتید. ممنون

دانیال پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 18:29 http://www.danyal.ir

تبلیغات هم قبول میکنید ؟!

خلاصه که اگر بانو بگوید : تقویم اردشیر رستمی
حتما تهیه خواهیم کرد ....

تبلیغات رو واسه رضای خدا قبول می کنیم. اگه کسی چادری باشه و احیانا" در مشهد هم زندگی می کنه شاید این تبلیغ به دردش بخوره! اون بنده ی خدا کلی وقت می ذاره واسه ی تبلیغاتش .

دانیال عزیز سلیقه ها خیلی متفاوته. شاید شما خوشت نیاد از این تقویم. اما من طرفدارش هستم.

اردشیر رستمی رو نمی دونم چقدر می شناسید ولی اگر نمی شناسیدش زیاد، هنرپیشه ی نقش جوانی شهریار هم هست باضافه اینکه گرافیست و طراح هم هست. طرحی رو که تصویرش رو گذاشتم توی این پست کار اردشیر رستمی ست. کلا خیلی کارهاش رو دوست دارم . امیدوارم هرجا هست سلامت باشه و دلشاد

فریناز پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 18:43 http://delhayebarany.blogsky.com

چقدر خوبه دل هامون عمیقه...

اون ته تهاشو هیچ کی نمی تونه بببینه جز خودت

راست میگی خانومی

ته دل همه ی آدما یه دنیای رویاییه پر از قشنگ ترین یاد وخاطره ها

منم امیدوارم هر جا میرن به سلامت برن و همیشه یاد مهربونی چون تو باشن

شب و روزت خوش دوست خوبم

دل هائی که سرشار از دوست داشتن هستند ته ندارن . یه دنیا توش عشق جا می شه. خیلی بزرگه!
قربونت برم عزیزم . خیلی لطف داری.

تعطیلی آخر هفته ی بسیار خوبی داشته باشی.

یک زن پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 18:51

امان از دل کندن اونم وقتی که به خاطر خوشبختی وموفقیت آن دیگری باشه ،باید تو دلت بکشی وجوردیگری وانمود کنی که دیگری دودل وپشیمون نشه. به نظرمن دل کندن سخت تر ازجان کندن است .عزیزم گاهی برای خودمون نسخه می پیچیم که سعی می کنیم دلبستگی ها رو کم کنیم ولی در واقعیت دل کار خودش رو می کنه. پرنیان مهربونم امیدوارم مسافرت همیشه سلامت باشه و مطمئنم بامحبتی که تو داری همیشه به یادته. مراقب خودت باش.

مرسی عزیزم . خیلی لطف داری.
امیدوارم آدمهای اطرافت قدر خوبی ها و مهربونی هات رو بدونند و آگاه باشند به اینکه چه نازنینی در کنارشونه.

احسان پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 19:10 http://www.bojnourdan blogfa.com

سلام؛ کاش می شد به زبان دل به او بگویید که " دل من در دل شب ، خواب پروانه شدن می بیند.
صبحگاهان خورشید، اولین تابشش از دیده ی من ، شبنم خواب مرا می چیند.
واگر قبل از وداع با شما ، فرصتی برای اندیشیدن داشت، به می گفتید:" دل من با دل تو ؛ هردو بیزارازین فاصله هاست."

چه جالب !

سلام
آره ... دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند!
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند!

ممنون .

آفتاب پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 20:50 http://aftab54.blogfa.com/

تیر
تماشای جنگل در جزیره
تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاه‌شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا تیشریه، در پهلوی تیشتر و در فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی تیر گفته شده که یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق می‌شود. فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند می‌شود و کشتزارها سیراب می‌گردد. تیشتر را در زبان های اروپایی سیریوس خوانده اند. هر گاه تیشتر از اسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می‌دهد.

وااااااای مرسی . چه خوب که آدم کادوی تولدش رو چند ماه زودتر بگیره!

چقدر خوشحالم کردی . بیخود نیست عاشق بارانما!
تماشای جنگ در جزیره رو خیلی دوست داشتم.

مرسی عزیز دلم

ایلیا پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 21:38

کندن کار آسانی ست.آنقدر آسان که گه گاه فکر می کنی همین جور بی خیال کسی را دوست بداری و او نیز پربکشد!


چه قدر دلم هوای اینجا را کرده بود...

معلوم هست کجائی ؟! که اینقدر دیر به دیر می یای اینجا ؟!
این سوالها کنجکاوی نبود ! یه جور ابراز احساسات بود

واقعا؟؟؟؟؟ اصلا توی تصور من نمی گنجه اینائی رو که نوشتی! مگر اینکه دوست داشتن به نفرت تبدیل بشه.
مرسی ایلیا عزیز . هر جا هستی خوشحال باشی و سلامت

کوروش جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 01:47 http://korosh7042.blogsky.com

براستی که دل کندن از دلبستگی ها سخت است
بر خلاف جمله معمولی که به مردار می گویند
از دلها دل کندن سخت است
شاد باش که اگر خیر او در کوچ است دل خوش داره
به قصد وداع دستی تکان بده

یاد دلنوشته ام افتادم که تقدیمت می کنم عزیز

{دستی تکان بده}

در من شکست
آن شاخه های تُرد
همجنس ِبا تنه
از بادهای ِ غریب
دشتهای ِ خشک ِ بی رمه.


در فصلی که
نه تولدی بود
...........آب را
ونه زایشی
...........به خاک.


در من فرو ریخت
حصارهای سبز ِدر زمین
کز جنس ِ نی بود
نفیرگاه ِ سوته دلان
وجایش
دیواری از بتن
سر بر آورده ز خاک.



پس
شِکو ِه را زشُکوهی
دَ وان مکن
در جوی ِ عاطفه.
که سالهاست آبی ندیده ام.
کس نیز ندید.


دیگر سلام هم
کهنه کتابی است ،کُنج ِ رف.


دیگر مپرس
این شاخۀ ترد را ،
چه شد؟
آن شاخه ها همچون غرور ِمن.


باید گذشت
دیدن ِ زپشت ِ حصار
......دیوار بس بلند..
کاری است عبث


دیگر مگو :
دستی تکان بده
باید گذشت.
باید گذشت.

که زبان حال امروز من نیز هست

باید گذشت ...
خیلی قشنگ بود شعرتان .
واقعا همینطوره . باید گذشت.

خیلی لطف کردید کوروش عزیز

آفتاب جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 08:51 http://aftab54.blogfa.com/

سلام صبح بخیر ..

حالا کجا شو دیدی !
بذار تیر ماه بشه بعد ....

سلام عزیزم
وااااو !

آفتاب جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 09:09 http://aftab54.blogfa.com/

با این پروانه ها هم میدونم چکار کنم ؟
کی جرات کرده جلوتر از من پروانه بکاره ؟!!
بالهاشون را می کنم این پروانه ها را ..

کسانی که قبل از تو بودند!

نگران نباش تا بی نهایت پروانه دل من جا داره!
مرسی عزیزم

باران جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 11:14

هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر

مجبور نیستی که بمانی

ولی نرو..

ولی من می گویم : برو ...

الهام تفرشی جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 14:50 http://elitata86.blogfa.com

سلام دوست ِ گلم

من فکر میکنم آدم توی زندگی ِ هر کی که باهاش مرتبطه به اندازه ای سهم داره .. حالا کم و زیاد..
ولی
قاچ ِ بزرگه این زندگی دست ِ خودشه(خود مخاطب) .. نه ؟!

میتونی از پروانه هاش مراقبت کنی .. و قد ِ سهمی که توی زندگیش داری ازش طلب کن..

آدما یه بار که بیشتر به دنیا نمیان ..
خیلی چیزا هست که باید تجربه کنن.. خییییییییییلی..
حق دارن که بیشتر مال ِ خودشون باشن

باهام موافق نیستی ؟

سلام الهام عزیز
نمی گم حرفهای تو درست نیست. اما با توجه به تجربیاتی که توی زندگیم تا این سال داشتم ، معتقدم آدمها مالک همدیگه نیستند. آدمها هر نسبتی که با هم داشته باشند یک تاثیر گذار هستند بیشتر روی همدیگه. بدترین نوع دوست داشتن دوست داشتنی هست که توام با احساس مالکیت باشه. انسانها موجودات آزادی هستند. تا زمانیکه در کنار کسی خوشحال هستند باید بمانند ولی وقتی دیگر باعث رنجش و آزار هم می شوند باید بپذیرند جدائی ها و یا دوری ها را . اما توی مملکت ما اصلا این ممکن است؟
ویا وقتی کسی را دوست دارم و مطمئن هستم که اون هم منو دوست داره اگر بدونم رفتنش باعث موفقیتهاش خواهد شد «باید» اجازه بدم که بره . ماندن تنها، کافی نیست برای یک رابطه ی سالم و خوب . گاهی هم باید بمانیم کنار هم و تا ذره ی آخر همدیگه را له کنیم و روح همدیگه رو نابود کنیم ... ولی حرفی از دور شدن نیست! من در مورد تمام کسانی که اطرافم هستند چه هم خون و چه مناسبتهای سببی ، این حق را قائلم برایشان که هر وقت که بخواهند باید دور شوند ولی متاسفانه هیچ کس مثل من فکر نمی کند. حتی گاهی جدائی و یا فاصله های کوتاه مدت هم بسیار ترمیم کننده ی یک رابطه میباشد. اما می مانیم وبال گردن همدیگه و نفس همدیگه را می گیریم و ادعا می کنیم خیلی همدیگه رو دوست داریم. پدر و مادرها باید فرزندانشان را آزاد بگذارند . من همیشه معتقدم باید به بچه ها پرواز را آموخت و بعد امکان پرواز به او داد . نه اینکه پرواز بیاموزیم و بالهایش را قیچی کنیم که فقط پرواز کردن را آموخته باشد. خیلی حرف زیاد هست در رابطه با دوست داشتن و فرهنگ عشق ورزیدن . اگه جائی از حرفهام رو مشکل داشتی باز هم توضیح خواهم داد برایت.

فرزاد جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 16:41 http://far1par2fidoo3.blogfa.com

سلام
همیشه روزگارتون خوش. ممنون که سر زده بودی .

سلام
سلامت باشید.

آفتاب جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 17:25 http://aftab54.blogfa.com/

اگه صد تا پروانه هم بیاین تو دلت من میام یه شاپرک بزرگ خوشگل با بالهای رنگارنگ میزارم..
بله ...اینجوریاست دیگه .

وای! من چیکار کنم اونوقت با این شاپرک خوشگلم؟!
اونوقت در_ دلم رو قفل میکنم که دیگه نتونه بره بیرون

الهام تفرشی جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 19:08 http://elitata86.blogfa.com

پرنیان ِ خوبم

مرسی از پاسخت .. ممنون که وقت میذاری و توضیح میدی ...
قبول داشتم همه ی حرفاتو ... همه شو ...

مرسی عزیزم.
خوشحالم .

باران جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 21:32

چقدر غم بود تووی این پست..

چی بگم ؟!

یک زن جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 23:10

اگر در زندگی ناگاه یکی از سیم های سازت پاره شد آهنگ زندگی را آنچنان ادامه بده که هیچ کس نداند بر تو چه گذشت .
همیشه وقتی دلتنگ میشم این جمله رو به خودم می گم. دوستت دارم پرنیان مهربون.

خیلی قشنگ بود عزیزم و ممنونم برای محبتت .
من هم دوستت دارم نازنین.

شبنم شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 09:09 http://shabnambahar.blogfa.com

درود پرنیان جان...
متاسفانه روزگار بدی شده...دل کندن ها خیلی ساده حل میشه ولی تنهایی و دلتنگی هنوز مبهم و صفر صفرم...

سلام شبنم جان
گاهی هم برعکس دل کندن سخته و در کنارش دلتنگی ها سخت تر.
باید تمرین کنیم که همدیگر را رها کنیم . نه به این معنی که دل بکنیم از هم بلکه در نهایت دوست داشتن حق دور شدن را به هم دیگه بدیم.

بهار ِآرزو شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:05 http://www.bahar-e-arezoo.blogfa.com

سلام بانو

رفتن که همیشه بد نیست !

گاهی لازمه آدم روی خیلی از چیزهایی که دوست داره پا بذاره و بره ../ بره به جایی که ارزش اونو از ته دل بدونن ...

یعنی جایی هست که ارزش آدما رو اونجور که هستن بدونن؟

سلام
امیدوارم باشه ... حتما هست! به شرط اینکه آدمها اول ، خودشون ارزش واقعیشون رو پیدا کنند تا بتونند به جامعه ی پیرامونشون هم ثابت کنند.

بهار ِآرزو شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:10 http://www.bahar-e-arezoo.blogfa.com

اینم یه هدیه

آهنگه فرشته برای وبلاگ

<object classid="clsid:D27CDB6E-AE6D-11cf-96B8-444553540000" codebase="http://fpdownload.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=8,0,0,0" width="62" height="28">
<param name="movie" value="http://www.yasiupload.com/uploads/1389/11/www.yasiupload.com-12977645801.swf" />
<param name="quality" value="high" />
<param name="allowScriptAccess" value="always" />
<param name="wmode" value="transparent">
<embed src="http://www.yasiupload.com/uploads/1389/11/www.yasiupload.com-12977645801.swf"
quality="high"
type="application/x-shockwave-flash"
WMODE="transparent"
width="62"
height="28"
pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer"
allowScriptAccess="always" />
</object>

مرسی عزیزم ... روزی که با یک هدیه ی قشنگ و باارزش شروع بشه می تونه یک روز بی نظیر باشه.
میبوسمت ...

ضمنا از وقتی که گفتی هر وقت این آهنگ رو گوش می دی یاد من می کنی جالبه که من هم هر وقت گوش می دم یاد تو می افتم.

گذاشتمش روی وبلاگ اندوهرنگ . مرسی

قندک شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:18 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام ودرود بر پروانه بی قرار. راستش دل ما نیز لرزید با این خبر.اما صبر باید کرد.انشاالله که خیر است

سلام جناب قندک عزیز
حتما همینطوره ... ممنونم از محبتتان

قندک شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 11:39 http://ghandakmirza.blogfa.com

شنیده ام خانه ای آبی میان آب داری

دلی در سینه پنهان و غمی در جویباران

شنیدم دوست داری جای آن پروانه باشی

به گلها سر زنی دور از دو چشم این بیابان

ممنونم از شعر قشنگی که نوشتید.
اما تصور خانه ای آبی میان آب ...
جالبه!

فرید شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 15:24

سلام
دل کندن مثل دل بستن سخته
اما هر دو به اندازه هم دوست داشتنی...
یادمه روزی که داشتم خداحافظی می کردم از خودم...
تنها یک یادگاری از خودم داشتم
و آن
تابلو نقاشی نقش خودم بود در این سال ها بر پرده هستی...
وقتی از خودم خداحافظی کردم...
همه اش رنگ باخت... هیچ شد
اول خیلی ترسیدم از بی خود شدنم
اما یاد گرفتم
دیگر به هیچ چیز دل نبندم...
حتا به خودم
که هر روز از پیشم می رود...
سنگ دل نشده ام
بیدلم... کاش دلی بود که بخواهد سنگی شود...
کاش...

دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
زه کدام باده ساقی به من خراب دادی

سلام
البته دل هست اما شاید دیگه مثل موم شده . درواقع افسار دل در دست شماست. دیگه اینجا کاش نداره ... وقتی آدم با خودش خداحافظی کنه تکلیفش معلومه دیگه. کاش نداره !

میله بدون پرچم شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 15:33

سلام
فروردین رو چه نوشته است اردشیرخان؟
یک فروردینی

«در دیار تو فرزندان من سرگرم زندگی هستند / نوادگانم روزی در این سرزمین به دنیا خواهند آمد / در این جا چشمان من سرشار از خاطرات سرزمین بسته خواهد شد / خدواند به وطن تو برکت دهد / به من بیاموز کدام راه به دیار تو منتهی می شود.

سلام
فال اردشیر رستمی ندیده بودیم که دیدیم!!!
شوخی کردم . ولی متن فروردین ماه این بود. تولدتان مبارک قربان.
نزدیک است آماده ی گرفتن کادوهای شیرین باشید . ما هم برایتان یک دنیا آرزوی خوب خواهیم داشت.

آفتاب شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 15:45 http://aftab54.blogfa.com/

سلااااام

به ! سلام آفتاب عزیزم

آفتاب شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 16:10 http://aftab54.blogfa.com/

این کودک درون عکسش باز نمیشه !!!

ای وای! چرا آخه ؟
ولی باز می شه ها! از همان سایتی که همیشه آپلود میکردم این بار هم آپلود کردم.

آفتاب شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 16:14 http://aftab54.blogfa.com/

چرا فقط پروانه ؟!
مگه قرار نبود شاپرک هم باشه ؟
من نمی بینم !

شاپرک که جای خود داره!
اگه عکس رو بتونی ببینی متوجه می شی پروانه اش از حداستاندارد یه کم بزرگتره احتمالا شاپرکه!!!

آفتاب شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 16:21 http://aftab54.blogfa.com/

منتظر می مونم !
فقط خدا کنه که تو تصویر یک شاپرک بزرگ باشه بقیه اش هم پروانه های کوچک..
(آیکون حسودی آفتاب )

آخه حسودی کردنتم خوشگله!
ببین هی دارم عکس رو نگاه می کنم انگار یه کم بیشتر ... شبیه پروانه ست. ولی خوب اشکال نداره ... شاپرک هم یه نوع پروانه ست دیگه نیست ؟

آفتاب شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 16:30 http://aftab54.blogfa.com/

شاپرک هم یه نوع پروانه است اما نه هر شاپرکی !
آفتاب شاپرک نمی ذاره کسی بیاد پروانه بذاره ..
اول خودم !
بله !!

تو اصلا شاه پروانه ها ... خوبه ؟

آفتاب شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 16:36 http://aftab54.blogfa.com/

همه این کار ها را کردم که اینو برام بنویسی

عزیزم . تو با این دنیای مهربانیت همیشه برای من جایگاه خاصی داری.

pink یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 00:19 http://www.togetherlife.blogsky.com

سلام
وبلاگتو رو نکردی نامرد!
باشه تلافی میکنیم ما نیز یه جوری
از بابت کادو مرسی زحمتت زیاد شد
عکس خیلی زیباییه

سلام
کدوم کادو؟!
مرسی

رها یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 09:30

سلام عزیزم شاید قشنگترین کلمه با دل همان دلتنگی باشه..امروزدر مهر باران خواندم ..و واقعا جناب امیری قشتگ نوشته ومن واقعاخوشحالم که دلتنگی یعنی داشتن کسانی که دوستشون داریم و این خود یک خوشبختی واقعی است....یعنی بودن کسانی که دوستشان داریم و برایشان دلتنگیم ...
مراقب دلتنگی دل مهربانت باش عزیزم ...

سلام رها جان
چقدر جالب! امروز صبح که چشمانم را باز کردم داشتم فکر می کردم الان و در این لحظه دلم برای چه کسانی تنگ شده است؟!

کاملا موافقم باهات. تجربه ی ملموس امروزم بود این کامنتت رها جان

سهبا یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 09:56 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

وای !!! چه قشنگ نوشتی پرنیان !
باور کن یه لحظه انگار خود من نوشتم این نوشته رو ! باز یاد اون جمله م افتادم که بارها تکرارش کردم :
گاهی انگار کسی دفتر دل تو را باز کرده و از روی آن خط به خط می خواند !
حالا انگار این پستت دقیقا عینیت همین حرف من بود !

مرسی سهبا جان
خیلی لطف داری . خوشحالم دوستش داشتی اگرچه از دلتنگی ها بود ...

جمله ی تو هم قشنگ بود

پیمانه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 10:01 http://www.peymanehjamshidi.blogfa.com

باورت نمی شود، منم که سبز ایستاده ام

زخم ریشه کرده در تنم که سبز ایستاده ام

سرو سر به زیر ریشه در هوا، بگو، شنیده ای؟

واژگون واژگون منم که سبز ایستاده ام

از بلند زین به پای بوس خاک اوفتاده ام

دار خود سوار می کنم که سبز ایستاده ام

هرقنوت خسته خاکسارم آسمان به دل مگیر

گر گرفته باغ دامنم که سبز ایستاده ام

غنچه نه، شکوفه نه، غزل نه !...باورت نمی شود

اهل شهر دود و آهنم که سبز ایستاده ام

پشت این چراغ های سرخ ...زرد ...سبز ...بی عبور

من تو را مرور می کنم که سبز ایستاده ام

من به مرگ سیب واقفم که سرخ اوفتاده ام

من به سیب مرگ مومنم که سبز ایستاده ام

ای دل، ای دل شکسته ، آسمان زخمی تو را

رنگ آفتاب می زنم که سبز ایستاده ام

مه گرفته شهر را ولی هنوز می شناسمت

خوب من !ببین منم... منم که سبز ایستاده ام

چقدر این شعر قشنگ بوووووووووود !
مرسی پیمانه عزیز ... مرسی

محمد دلاوری یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 11:45

دلتو میخ نکن به زمین و اسمون و دیوار و آدما ...اگه رفتی بذار تو چمدون با خودت ببر ، ...یا فوقش بذار ت تو یه تنگ اب شور ، اشک یه دختر سرگردون بریزی توش بهتره

همیشه این بقیه هستند که می رن! من تا آخر هر دوست داشتنی موندم! نه اینکه بی وفا بودند ... نه! اتفاقا برعکس . سرنوشت همیشه تصمیم گیرنده بوده!
اگه رفتم می دونم که دلم می مونه پیش کسانی که دوستشون دارم.
درست مثل الان که هستم!

مرسی قشنگ بود ... و یه جورائی اشکهامو در آورد.

باران یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:13

منم البته کودک درون دارم!
ولی روم نمیشه عکسشو بکشم!!

سلام
حال شما؟!
خوب بودین بهترین؟!!

عکسش رو نکش باران جان . عکسش رو بذار ببینم!
فکر کنم سر و کله اش پر شده از چسبهای زخم و جای بخیه و ... از بس که این باران ما تخسه!
شوخی کردم .
امروز دندانپزشکم بهم گفته تا شب لبخند بزن! من هم دائما نیشم بازه ... حیفه!‌ کلی خرجش کردم ! پس وقتی می خندی فرصتی برای اخم پیدا نمی کنی.
امروز قراره که دائمابخندم ...

یک زن یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 13:22

سلام خوشگل خانوم خوش خنده ی من.
چقدر خوب که امروز دائما می خندید. امیدوارم همیشه شاد وخوشحال باشی.

سلام عزیزم
مرسی ... الان با این همه تعریف که ازم کردی توی آسمونا دارم سیر می کنم!
امروز بمیرم هم باید بخندم! کلی پول دادم واسه ی دندونام

ماه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:12 http://mahshadsadrameli.blogfa.com

راست می گی مگه ادم چقدر زنده است پرنیان

که بخواد هی پا بذاره رو همه چیز که چی بشه وقتی چیزی در قلبت نباشه همشو نابود کنی تنها مالک لحظه های بی تفاوتت هستی بدون هیچ تپش یا هیجان !خراب نکن اون چیزی رو که دوست داری

سلام عزیزم
من خیلی ها رو دوست دارم . می تونم به همشون بگم هیچ کجا نرید؟
اصلا از کجا معلوم فردا خودم باشم روی این کره ی خاکی؟

همین است دوست عزیزم . زندگی همین است. زندگی یعنی رفتن یعنی رفتن ها ... رفتنهای پی در پی!

یک زن یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:53

چه جالب منم چند روزه درگیره خوشگل کردن دندونام هستم.
البته مال من هنوز کار دارند و یک چند روزی صبر کنم بعد لبخند بزنم بهتره.

e ! مبارکه! امیدوارم دردش برات قابل تحمل باشه و اون صداهای اعصاب خورد کن دریل و مته اش!

باران یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 15:48

بخـــــــــــــــــــــــند بانو!

بخدا

که همیشه

شـــــــــــــــاد باش...

می خنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیم
یک روز یک روانشناس به من گفت هر روز برو جلو آینه و نیم ساعت بخند با صدای بلند بخند. نشد! آخه مگه می شه الکی هم خندید؟ اون هم توی آینه؟!
خلاصه کلا پروژه اش تعطیل شد.

پری چهره کاتب یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 19:52 http://www.babaee1.persianblog.ir

هی زیبا سلام
ممنون که هستی رفیق

سلام
قربون شما! مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد