فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

...


اینجا باشگاه انقلابِ تهرانِ. جائی که من شب هاش رو دوست دارم ، صبح های زودش رو دوست دارم، عصرهاش رو دوست دارم، پائیز و بهار و تابستان و زمستانش رو دوست دارم.  اینجا جائی هست که من عاشقش هستم.  اینجا من روزها دویده ام، ساعتها راه رفته ام و با درختانش حرفها زده ام و لحظه ها داشته ام ... اینجا خانه ی دوم من است .  زیباست ... زیبا.
این تصویر مربوط به امروز صبح است.




و ادامه نوشتِ بی ربط نوشت : 

ما زنان وقتی عاشق می شویم همه ی قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان می سپاریم آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر در رابطه با او معنا می یابند ...  اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید .. بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خودخواهی خود نگه می دارید. حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم اما آنچه از شما می خواهیم این است که آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید  دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید، ما به همان سهم هر چند کوچک ...  اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم ...


از کتاب جان شیفته .. رومن رولان ...


کتابهای این نویسنده را دوست دارم.  با آنت در جان شیفته لحظه ها داشته ام.  همیشه فکر میکردم یک مرد چگونه می تواند احساسات یک زن را به این خوبی به رشته ی تحریر درآورد . یادم می آید وقتی کتابِ جان شیفته را می خواندم هر چند صفحه یک بار می رفتم به آخر کتاب و به تصویر رومن رولان نگاه می کردم و در دلم به او می گفتم تو چه کسی بودی؟ چطور توانستی احساس یک زن را اینگونه زیبا بنویسی.  من هیچ وقت عمق احساس یک مرد را نتوانستم بفهمم، چون مرد نبودم، اما  خوب می دانم که  یک زن وقتی عاشق است به تمام معنا به احساس خود وفادار می ماند ، با وجود تمام رنج ها که متحمل می شود و تمام بی مهری ها ...


شاید ... شاید هم من درک درستی از عمق احساس یک مرد ندارم ، چون یک مرد نیستم. ولی این متنی که از کتاب جان شیفته نوشتم غمگینم می کند .

نظرات 162 + ارسال نظر
مهدی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 18:16

سلام دوست خوبم وبلاگتو لینک کردم منتظر لینک شما هستم ممنون http://yar-mehraban.blogsky.com/

قندک جمعه 1 آذر 1392 ساعت 18:26

سلام
بخدا من امروز صبح دقیقا به همین موضوع فکر می کردم وقتی قصد داشتم فردا در باره اش پست بذارم.عین همین تفکرات شما توی ذهنم اومده بود.شاید علتش چیزی باشد که می دانید.من جان شیفته را نخوانده ام.آمار های شمارا کاملا باور وقتی قبول دارم.خیلی کم پیش آمده که مجنونی را جهان به خود دیده باشد.در حالیکه برعکس فراوان بوده.بسیار زیاده؟ مرد قلب دارد هم زن.هم مرد روح دارد هم زن.اما یک چیزی در این میان وجود داشته باشد که ما از وجودش بی خبریم شاید فقط خدا از آن با خبر باشد.شاید شاید زن ها مهارشان را در جایی که دارند پس انداز می کنند.من اما مرد فاقد آن جا هستندومهارشان زود به زود تمام می شود.شاید

سلام
یعنی رومن رولان بی راه نگفته ؟

چرا ؟ چرا یک زن وفاداری و ماندگاریش در احساس بیشتره؟

قندک جمعه 1 آذر 1392 ساعت 18:28

خوش به حالتون که باز جایی را دارید که بروید.

شما هم می تونید تشریف ببرید . فقط باید ماشین داشته باشید چون مکانی نیست که بشود بدون ماشین رفت. و البته اگر عضو سالیانه شوید که یک مبلغی می پردازید و برای یکسال از پارکینگ و جاده ی سلامتی و فود کورت ها استفاده می کنید و اگر نخواستید عضو شوید هر بار هفت هزار تومان باید ورودی بدهید.

هدی جمعه 1 آذر 1392 ساعت 18:42

واقعا چرا؟؟؟

میشه یکی از آقایون حداقل به من جواب بده؟؟؟

.......

سلام پرنیان عزیز
متن بی ربط نوشتت که اتفاقا عجیب باربط هم هست منو خیلی غمگین می کنه ... خیلی دلم میخواد کسی بتونه یه جواب قانع کننده بهم بده ... اونوقت حتما میام و درجوابش میگم که پاسخش کاملا کافی بود و جای تمام سه نقطه های این سوال مبهم - این "چرا؟" رو برای من پر کرد ...

سلام

شاید آقایان بیان و جواب بدهند. من هم برای همین این متن را نوشتم چون تقریبا" نیمی از مخاطبان و دوستان عزیز من در اینجا آقایان هستند.

از این جهت نوشتم بی ربط نوشت که به متن بالائی ربطی نداشت دو موضوع جداگانه بود و من چون از فضای باشگاه این روزها بی نهایت لذت می برم دلم نیامد تصویری از آن برای دوستان به اشتراک نذارم و دیگران را در این حس حوب شریک نکنم.

صادق(فرخ) جمعه 1 آذر 1392 ساعت 18:50 http://dariyeh.blogsky.com

باشگاه انقلاب و پاییز و باران و رومن رولان و بعد هم کشاندید به احساس مردان و باید بگویم هیجان انگیز بود ... خیلی
سلام پرنیان عزیز ! حس لطیف تو را در این پست می شود به راحتی درک کرد . . . و باید اعتراف کنم که مردان و زنان در طول قرنها و سالها یکدیگر را آن گونه که باید ، نشناخته اند .
مردان و زنان عاشق می شوند و در راه رسیدن و وصل ، مرارتها میکشند و ایستادگیها می کنند و یک روز به عنوان ناظر یک عشق می بینی که از هم گسستند . باید بدانی که من همیشه فکر میکنم که رسیدن به یک شناخت درست از مرد و یا زنی دلخواه کاری است که ممکن است به یک عمر زندگی نیاز داشته باشد . این را میدانم که زنان در خواستن و دل بستن ، قوی ترند . . . و اگر به مردی دل دادند ، از اندیشه او دور نمیشوند . نوشته های رومن رولان هم فوق العاده است و من نیز آن را قبول دارم . اما به عنوان یک مرد باید بگویم که : اگر یک زن ، مردی را با همه ی وجودش میخواهد ، ابتدا باید این مطلب را به او بفهماند و سپس وقتی که به مردش رسید ، گاهی به او آزادیهای کوچکی بدهد تا در هوایی غیر از هوای خانه ی معشوق نیز بالی بگشاید . یکی از دلایلی که گاه مردی را از عشق خود دور میکند ، آن است که خود را به عنوان جزیی از مایملک زن می بیند و آن وقت است که بالهایش برای پریدن و بر بامی دیگر نشستن ، می خارد

سلام
حس مالکیت ، بدترین و مخرب ترین عامل برای کم رنگ شدن عشق هاست. عشق در آزادی و آزادگی ارزشمنده. کاملا" با شما موافقم ولی در مورد اینکه برای اینکه کسی رو دوست داشت باید نسبت به او شناخت پیدا کرد را شاید زیاد موافق نباشم. دوست داشتن دلیل نمی خواهد و قشنگ ترین شکل دوست داشتن این است که بدانی با او متفاوتی و با وجود تفاوتها در نگرش هاو عقاید هنوز هم دوستش داری ، یعنی که برای خودش دوست داری ، برای هر چه که هست. وجودش را دوست داری ، روحش را دوست داری.
در مورد ابراز علاقه هم موافقم با شما. البته از من در این مورد نظر نپرسید چون من خودم به شدت آدم برون گرائی هستم و همیشه احساساتم را به بهترین وجه ممکن بیان می کنم. اصلا" اگر نکنم خفه می شوم می میرم

آفتاب جمعه 1 آذر 1392 ساعت 19:02 http://aftab54.blogfa.com/

این از اون پست هایی که من کیلو کیلو کامنت بذارم !

اوه چه خطرناک ولی

خوب بذار بخونم .

آفتاب جمعه 1 آذر 1392 ساعت 19:25 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیزم .

چند وقت پیش محل کار من کلاسهای تحکیم خانواده فقط برای " خانم ها " گذاشته بود .. آموزش کلاس ها با دکتر فرهنگ روانشناس خانواده بود .. ایشون خیلی زیبا مشکلات مردان را در ارتباط با زنان می گفتند اما باور کن من از اول جلسه تا آخر فقط می خندیدم .

نکاتی که ایشون اشاره می کردند خیلی زیبا و رویایی بود اما انگار تو زمونه ما کاربرد نداره .

دائما اشاره به این موضوع می کردند که اگر مردی از طرف اهل بیت خونه محبت نبینه بخصوص از طرف همسر رو به کارهای دیگر از جمله رفتن با دوستان و همکاران به کوه و کمر و مسافرت .. احتمال ازدواج مجدد.. خوش گذرونی ها .. اعتیاد و...

برای من خیلی خنده دار بود که آیا باید محبت فقط از طرف زن باشه تا مرد به بیراهه نره ؟؟؟

پس زن چی ؟
روح لطیف و ظرافت زنانگی اش چی ؟

قلب و احساساتش ؟

آیا یک زن به چه آرزویی خانه پدری اش رو ترک می کنه و به بیشتر زندگی اش رو با فرد مورد علاقه اش با اسب سفید ذهنی اش می گذرونه ؟

یک زن وقتی عاشق می شه تمام و کمال فقط مرد مورد نظرش رو می بینه اما یک مرد می تونه تا آخر عمر قلبش رو فقط برای نقطه مقابلش سر شار کنه ؟

.. باز هم بنویسم ؟

سلام عزیزم

عجب !
این آقای دکتر فرهنگ مشاورند آیا؟ روانشناسند؟ یا روانکاو؟ که اینقدر زیبا و بی طرفانه اظهار نظر فرمودند؟ البته چون جمع شما همه خانم بوده این امید هست که برای اقایان هم در مورد خانم ها خواهند گفت.

اگر من در این جلسه بودم وسط جلسه ، محل را ترک می کردم. به نظر من این حرفها برای زنان امروز یک جور اهانت است. به چند دلیل موجه این را می گم.

قندک جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:30

ای دوصد لعنت بر این کیبورد مجازی لعنتی که تمام نوشته های منو غلط از آب در آورده.
اصلا مفهوم جملات از بین رفته.

ولی من تقریبا" متوجه شدم .

قندک جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:35

من گفتم که خانوم ها احتمالا جایی را در وجودشان دارند که مهر و عشق خود را اونجا پس انداز کرده وبه مرور به عشق خود تزریق می کنند.اما مردها فاقد چنان جایی هستند و قادر به پس انداز مهر و عشق خود به مرور نیستند.لذاست که زود به زود تموم میشه!نظریه است دیگه.تعجب نداره! می تونین قبول نکنین!

قلبشون . در قلب و روحشون . آقایان هم که هم قلب دارند و هم روح . پس چرا این تفاوت وجود داره؟ نمی دونم والا.

قندک جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:38

مثلا یه چیزی تو مایه های صندوق ذخیره.صندوق ذخیره عشقی که زن ها دارند و مردها فاقد اون هستند!

صندوق ذخیره عشقی؟ نتونستم بفهمم راستش .

قندک جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:42

هدی خانوم شما این فرضیه را قبول داری که انسان حیوانی است ناطق؟!
خبآیا تاکنون هیچ دیده ای که یک مرغی و خروس داشته باشه؟ در حالی که هر خروسی واسه خودش یک حرمسرا داره با چندین مرغ.حالا شما به من بگو چرا؟

هدی جان جواب بده لطفا".

ایرج میرزا جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:53

سلام
اولش فکر کردم کارگر باشگاه انقلابی همچین از شب و روزش نوشتی آدم فکر میکنه حتما تو همه ی این برگها رو جارو میکنی
یه وقت نگی کوووفتاااا ... شوخی کردم بابا

حالا یه روش دویدن میگم بد نیست امتحانش کنی . میگن از دو کیلومتر دویدن موثرتره . تازه ثوابشم بیشتره .
سه تا سه دقیقه . سه دقیقه اول با ضربان قلب هشتاد . سه دقیقه دوم ضربان صد و بیست . سه دقیقه سوم ضربان صد و هشتاد . بین هر کدوم یک دقیقه قدم میزنی . خوراک تنبلهاست.

در مورد نظر رومن رولان چیزی ننویسم بهتره . چون خون راه میوفتهفقط بگو قبرش کجاست

سلام
شانس آوردی شوخی کردی

اتفاقا" این درست ترین روش باید باشه فکر کنم. چون توی باشگاه که ورزش می کنیم مربی ها هر سی حرکت سی ثانیه استراحت می دن . البته ورزشهائی که با دستگاه هست . این روشی که تو گفتی خوراک تنبل ها نیست. ضربان صدو هشتاد می دونی یعنی چی ؟؟؟
کدوم تنبلی بتونه بی دردسر ضربان قلبش رو به صدو هشتاد برسونه ؟ برای یک آدم معمولی شاید عادی باشه ولی یک تنبلو ... می میره بیچاره.

ترسیدی نظر بدی ؟ نترس ایرج میرزا عزیز. من مواظبتم.

صادق(فرخ) شنبه 2 آذر 1392 ساعت 00:35

پرنیان عزیز ! منظورم از شناخت اینه که مرد و زن برای اینکه شناخت کاملی در باره ی هم پیدا کنند ، گاهی به یک عمر زمان نیاز دارند . . . نه اینکه هر دو ابتدا همدیگه رو بشناسند و هم سان باشند و بعد دل ببندند . آدمها فرصت زیادی برای شناخت هم ندارند و یا این فرصتها رو از دست میدن . فیس بوک و وی چت و غیره واقعا این امکان رو برای امروزیها گرفته و من بارها دیدم مرد و زن در کنار هم نشستند و دارند با کامپیوتر و موبایل شون ور میرن و خیلی کمتر با هم حرف میزنند . من میگم اگر همین فیس بوک و وسایل ارتباطی در زمان لیلی و مجنون بود ، اونها هیج وقت چنان عشقی رو نسبت به هم پیدا نمیکردند . مردها بنده ی محبت اند . شاید بیشتر از زنها ... اما باید اون محبت رو ببینند و واقعا لمس کنند ... زنها در این زمینه خیلی سختگیر نیستند و اگه دل ببندند ، به راحتی دل نمیکنند . مردها همون طفل گریزپایی هستند که سعدی فرمود . اگه می خوای این طفل گریزپا رو جمعه به مکتب بیاری ، زمزمه محبت نباید فراموش بشه ... مردهای محبت دیده ، ممکنه یکی دو بار فریب بخورند و تا دم در یه غریبه برن . اما همون محبت اولی اونها رو هشیار میکنه و باز برمیگردند . اینها رو بهش ایمان دارم .... بعضی خانومها در ابراز علاقه و عشق ، ملاحظه میکنند و شاید حجب و نجابتشون نمیذاره که خودشون رو به مرد مورد علاقه نزدیک کنند . همین ، عامل خیلی از جداییهاست و متاسفانه طرفین وقتی می فهمند که دیگه دیر شده ...

بله . شما درست می گید . و جالبه که آدمها در طی سالها تغییر میکنند و حتی ممکنه هر چقدر هم شناخت نسبت به هم پیدا کنند ، باز هم هیچوقت کافی نباشه .

باور کنید در این زمان هم با وجود تکنولوژی و شبکه های اجتماعی و چت روم ها ، هنوز هم عشق های حقیقی وجود داره. نادر هست ولی هست. با اطمینان به شما می گم.

زنها هم تشنه ی محبت هستند. زنها هم دوست دارند نادیده گرفته نشوند، دوست دارند قدر محبت هاشون دونسته بشه. دوست دارند حمایت بشن، دوست دارن یک تکیه گاه مطمئن داشته باشند. مردی که بتونند همیشه روش حساب کنند. زنها هم وقتی مردی دوست داشتنش رو ثابت می کنه بهشون تداومشان در عشق به مراتب بیشتر می شه.

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 00:53 http://adonis1372.blogfa.com/

سلام
جای واقعا زیباییه :) چه خوب و هدفمند درخت ها رو هرس کردن که این شکلی شدن و از بالا به هم وصل شدن ..:) برگ درختهاش هم خیلی خوشگلن .. این برگهای پاییزی شبیه پنجه آدمها که واقعا 5تا انگشت دارن ، خیلی خوشگلن :)
ممنون بابت این همه مهربونیتون که ما رو هم سهیم کردید ..:)
تو پرانتز بگم که واقعا دلمونو آب کردید و من یکی که خیلی دلم میخواد اینجا رو از نزدیک ببینم .. :(

آدم اینجور جاها ورزش کنه معلومه همیشه 19ساله میمونه دیگه .. قابل توجه هدا خانم و ایرج میرزای عزیز ، بیاید ببینید اسرار 19ساله موندن خانم پرنیان داره رو میشه ..

سلام
بله واقعا" زیباست و بسیار وسیع و هر گوشه و کنارش زیبائی خاص خودش رو داره.
خواهش می کنم . شما خیلی لطف دارید . حتما" یک بار هم که شده سری به اونجا بزنید پشیمان نمی شوید.

کلی خندیدم به پاراگراف آخرتون . ممنون

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 01:11 http://adonis1372.blogfa.com/

حواسم نبود و تو کامنت قبل جای "باران" خانم ، نوشتم "هدا" خانم .. اشتباهمو تصحیح میکنم ..

حمید عزیز باران خانم نیست آقاست.

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 01:14

اما درمورد قسمت دوم پستتون ..
خیلی خوشحال شدم بابت طرح این مسئله ولی کاش یه ماه دیرتر این پستو میذاشتید که اطلاعات من کاملتر میشد .. الان آماده ام چند جلسه در مورد این موضوع سخنرانی کنم و نمیدونم این همه حرفو چجور باید خلاصه کنم که نه حوصله شما سر بره و هم حق مطلب ادا شه ..

اول از همه باید بگم که خوندن این قبیل موضوعات واقعا دل آدمو کباب میکنه و واقعا خانمها مظلومن .. طول تاریخ به خاطر درک نشدن و مسائل دیگه همیشه بهشون ظلم شده و تو این مسئله که میتونست مرهم همه سختیها و دردهاشون باشه هم باز مظلوم واقع شدن ..

من هیچ آشنایی قبلی ای با رومن رولان نداشتم متاسفانه .. به گفته خانم پرنیان ایشون احساسات زن رو بخوبی درک کرده ولی فکر میکنم نتونسته جنس مرد رو بخوبی درک کنه .. اصلا این مطلبی که از ایشون گذاشتید رو قبول ندارم ..اصلا منصفانه نیست .. شاید مردهای صدساله پیش اینشکلی بودن یا حداقل مردهایی که باهاشون برخورد داشته .. مردهای امروزی این شکلی نیستن ..

مدتها روانشناسی میخوندم و طی یه اتفاق به این نتیجه رسیدم قبل از مطالعه روانشناسی باید اول طبیعت ، ذات ، احساسات و درکل جنس زن و مرد رو خوب شناخت .. در جواب سوال خانمها من وارد بحث روانشناسیش نمیشم و بیشتر حول طبیعت مرد و زن صحبت میکنم ..

شما اگر کتاب ژان کریستف رومن رولان رو بخونید متوجه می شوید که جنس مرد را هم چقدر درک می کنه. حمید عزیز این پاراگرافی که نوشتم از رومن رولان فقط مربوط به مردان صد سال پیش نیست. ببینید قندک عزیز هم که یک آقا هستند چی نوشتند برای ما. من دوست دارم کامنت ها را بخونم و ببینم نظرات مختلف دوستان چی هست. برام مهمه نظرات .

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 01:45 http://adonis1372.blogfa.com/

کیک عشق :
اول از همه خیلی خلاصه قضیه کیک عشق رو میگم که تقریبا همه مرد ها و زنها قبولش دارن ..
دو تا دایره فرض کنید .. اولی نشانگره دایره خودآگاهی مرده و دومی نشانگره دایره خودآگاهی زن .. اگه مثل کیک یه برش به این دوتا کیک بزنید و یک دهمشون رو جدا کنید :
-درمورد دایره مرد : این یک دهمه جداشده ، درصد خودآگاهیه اونه از تمرکز روی عشق و روابط صمیمی .. مابقی یعنی نه قسمت از ده قسمت ، تمرکز و اولویتشه روی کار ، شغل ، علائق ، پروژه ها و فعالیتهای دیگش .
-درمورد دایره زنها : قضیه دقیقا عکس میشه .. چرا ؟؟ چون یه حقیقت بزرگ درمورد طبیعت زن ها وجود داره و اون هم اینه که :
"برای زنها عشق از هرچیز مهمتر و برهمه چیز مقدنتر است."
البته حتما باید دقت کنیم که کیک عشقنشانگر مدت "زمانی" نیست که صرف عشق یا کارهای دیگه میکنیم ، بلکه یه تصویر ذهنیه از میزان درون گرایی زنها .. مثلا زن و مرد ممکنه هردو به یک اندازه سر کار مشغول باشن ولی مدت زمانی که زن به شوهرش فکر میکنه به مراتب بیشتره نسبت به شوهرش ..

"برای اغلب زنها عشق واقعیتی بی انقطاع و ممتد است.توجهی مستمر و مداوم که هیچ گاه ناپدید نمیشود ، حتی مواقعی که مشغول کار یا انجام وظایفی هستند که هیچ گونه ارتباطی با عشق ندارند .
از طرفی دیگر برای مردها ، عشق خلاصه شده و تفکیک شده است .گویی دیداری است با بخشی از وجودشان آن هم گهگاهی و با تعیین وقت قبلی ."
زنها نیاز ندارن به وضعیت احساسی تغییر وضعیت بدن چون همیشه یا اکثر اوقات تو این وضعیت هستن ، چه ابرازش کنن و چه نکنن .. ولی مردها باید عمدی و ارادی وارد این وضعیت بشن ..

وقتی زنها عاشق مردی میشن توجه و تمرکزشون به اون مرد دقیقا مثل نفس کشیدن میمونه براشون ، طبیعی و خودکاره .. زنها سعی نمیکنن به اون مرد فکر کنن ، این حالت و قضیه براشون اتفاق میفته .. میشه گفت "مدل" و "روش" عشق ورزیدن خانمها این شکلیه ..

حمید عزیز این مطلبی که نوشتی مبنای علمی داره؟ برای من جالب بود و می تونه جواب سوال خیلی ها باشه ولی این چیزی که نوشتی با نظری که در کامنت قبلی نوشتی کمی مغایرت داره . این نوشته اگر علمی باشه و بر اثر تححیق و آزمایشات زیاد به نتیجه رسیده باشه نوشته ی رومن رولان رو تائید می کنه ولی شما در کامنت قبلی نوشته بودی نظر رومن رولان را اصلا" قبول نداری.

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 02:04 http://adonis1372.blogfa.com/

این دوخط رو در نظر بگیرید و ادامه توضیحاتو بخونید :
حتما تا حالا شنیدید که مردها نمیتونن مثل زنها همزمان به چندتا موضوع فکر کنن و تمرکزشون فقط روی یک کار میتونه باشه ..درست برعکس خانمها ..

فرض کنید دایره خودآگاهی مرد و زن "خونه خونه"ــست و به اتاقهای مختلف تقسیم میشه .. هر اتاقی به موضوع مختلفی اختصاص داره .. اتاق کار ، اتاق تفریح ، اتاق عشق ، اتاق استراحت و ...

-برای زنها : هرکدوم از این اتاقها میتونه اتاق عشق هم باشه .. دقیقا مثل این میمونه که یه بک گراند عشق افتاده پشت تموم ذهن و زندگیش ..
-برای مردها : فقط یه اتاق عشق وجود داره .. اگه بخوان به عشق بپردازن باید اتاقهای دیگه رو ترک کنن و فقط تو اتاق عشق قرار بگیرن ..
یه مثال : یه زن و شوهر میرن مسافرت و چند روزی که اونجا بودن روابط کاملا رمانتیک و صمیمی ای دارن ولی روز آخر یهو مرده تغییر حالت میده و اصلا نشونی از عشق تو روابطش نمیمونه .. خانمه نگران میشه و فکر میکنه مشکلی پیش اومده و هرچی از شوهرش سوال میپرسه فقط این جوابو میشنوه که "نه چیزی نشده" .. وقتی به خونه برمیگردن ، صبح روز بعد میبینه که حال شوهره خیلی خوبه و باز همون حالت عشقولانه و صمیمی رو داره ..
دلیلش اینه که اون روز آخر ، مرد اتاق عشقو ترک کرده بود و باید نگران کارها و مشکلات بازگشت به خونه میشد مثل تصفیه کردن هتل ، خرید بلیت ..

ساعت دو شد .. جمع بندی حرفام بمونه برای فردا صبح ..

جالب بود . اما دوست دارم بدونم دوستانِ دیگه هم آیا این را تائید میکنند. هم آقایان و هم خانم ها.

مرسی برای توضیحاتت.

هدی شنبه 2 آذر 1392 ساعت 09:06

سلام بر پرنیان عزیزم و سایر دوستان فتح باغ

ضمن تشکر از جناب حمید عزیز و مطالب درخور توجه و ارزنده ای که زحمت کشیدن و گذاشتن خواستم بپرسم آیا این مطالب عمومیت داره؟
پس اگه اینطوره چرا کریستین بوبن که یکی از نویسندگان مذکر مطرح و فاخر دنیا هست در کتاب فراتر از بودن که به توصیف نگاهش به عشق و عشقی که در زندگی تجربه کرده بود می پردازه خطاب به معشوقش میگه که: من کاری و شغلی نداشتم جز عشق ورزیدن به تو؟!
آیا این نگرش، اون اصل خط کشیهای مردانه و زنانه بودن عشق رو در نظریه ایشون نقض نمی کنه؟

حمید عزیز لطفا جواب بدین.

سلام هدی جان

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 10:58 http://adonis1372.blogfa.com/

سلام صبحتون بخیر :)
اول از همه از جناب باران باید عذر بخوام .. خواستم اشتباه قبلیمو درست کنم ظاهرا یه سوتی بزرگتر دادم ..

خانم پرنیان اگه میگم با این پاراگراف مخالفم چون خودمو میشناسم .. چون کریستین بوین و فراتر از بودن وجود داره ..

من یه سری داده مطرح کردم و فرصت نکردم جمع بندی کنم و ازشون استفاده کنم ..
اول از همه بگم که تقریبا همه مطالب فوق صحبتهای خانم Barbara De Angelis.Ph.D بود که بعضی جاهاشو خودم کمی بسط دادم .. این خانم روانشناس و متخصص روابط انسانیه و تموم عمرشو رو این قضایا گذاشته و بعد از سالها تحقیق و سمینار و بررسی به این نتای رسیده .. این خانم تموم دنیا جلسات و سمینارهایی برگزار میکنه و جامعه آماریش خیلی بزرگه ..
صحبتهای ایشون رو که روی اطرافیانبررسی کردم درمودشون صدق میکرد ..

خب حالا جمع بندی حرفام ..
اینکه بشینیم و رای بدیم که کدوم جنس در زمینه عشق عملکرد بهتری داره کاریه که از ریشه ایراد داره .. درست ترین راه اینه که زن و مرد طبیعت و احساسات خودشون و جنس مقابل رو بشناسن و روابطشون رو درست تنظیم کنن ..
من با اینجای صحبت آقای رولان مخالفم که میگه ما مردها فقط با "قسمتی" از قلبمون عاشق میشیم .. شاید مغز مردها کمی خونه خونه باشه ولی درمورد قلبشون این مورد اصلا صادق نیست .. کاملا ایمان دارم که مردها هم با "تموم" قلبشون عاشق میشن و به جایی میرسن که حتو معشوقو پرستش کنن هرچند اگه اینو بروز نمیدن ..

خانمها اگه میخوان لحظات صمیمی و عشقولانه زندگیشون با همسرشون بیشتر شه باید این ویژگی ذهن مردها رو درنظر بگیرن .. یه خانم در اتاق محل کار شوهرشو باز میکنه و میبینه شوهرش تو کار غرق شده .. روبروش میشینه و هرچی چشم و ابرو بالا میندازه و موهاشو کنار میزنه فایده نداره و محبت و صحبت صمیمی ای از جانب شوهرش نمیبینه و شوهر بیچاره محکوم میشه به بی احساس بودن و اینکه عشق و دوست داشتنش کم شده یا اینکه اصلا از اول عشق و علاقش کم بوده و بعدش هم تعمیمش میده به همه مردها که مردها موجودات بی احساسی هستن ..

مردها تواناییشون با هم فرق داره و میبینیم یه مرد عاشق واقعی که عشق تموم وجودشو پر کرده خیلی راحت میتونه ذهنشو مرتب کنه و وارد اتاق عشق ذهنیش شه .. اصلا این عاشقهای دو آتشه هر چند ثانیه تموم ذهنشون رو تعطیل میکنن و سری به اتاق عشق میزنن .. هر مشکل و مشغله ای هم داشته باشن باز عشق براشون در اولویته درست مثل اکثر خانم ها ..
باید اعتراف کنم که این مردها تعدادشون خیلی خیلی کمه و رسیدن به این مرحله به تمرین و پرورش احساسات نیاز داره باید به یه سری از تواناییها برسن به نظر خودم اگه مردها عادت کنن یه دفترچه یادداشت همراشون داشته باشن که مشکلات و دغدغه هاشون رو روش بنویسن ، میتونن راحت اون مشکل رو از ذهنشون کنار بذارن و وقت بیشتری رو برای صمیمیت با خانومشون بذارن .. چون اون مشکل یا کارشون رو یادداشت هم کردن ، خیالشون راحته که فراموشش نمیکنن و به موقع بهش رسیدگی میکنن .. خانمها به شکل طبیعی به این مرحله رسیدن ..

تو پرانتز اینو بگم یادم رفت (حتما اگه مردها رو بررسی کنید کارهایی رو ازشون میبینید که فقط فردی میتونه انجامش بده که "تموم" قلبش پر شده از عشق همسرش .. پس نگید ما یه گوشه قلبمون به عشق اختصاص داره ..)

نباید عشق زنانه رو معیار عشق واقعی درنظر بگیریم و عشق مردها رو نسبت به اون بسنجیم .. این دو جنس شیوه عشق ورزیدن متفاوتی دارن و همینه که به عشق و زندگی مزه میده .. قبول دارم که یه سری رفتارهای مردها برای زندگی عاشقانه اصلا جالب نیست مثل "کلی نگر" بودنشون .. ولی این هنر خانمهاس که باید یه سری رفتارهای همسرشون رو درجهت بهبود روابطشون صحیح کنن ، جهت بدن یا بوجود بیارن .. البته این قضیه دوطرفست ها .. خانم ها هم مشکلاتی دارن ..

دو تا موضوع دیگه هم برای مطرح کردن دارم که فکر نکنم برسم مطرحشون کنم آخه عصر میرم خوابگاه .. اگه تا دوشنبه این بحث ادامه پیدا کنه روز دوشنبه مطرحشون میکنم ..

حرف آخر هم این که توروخدا رفتار ما مردها رو با "عشق" متر نکنید .. گاهی فقط مشغول رسیدگی به یه کاری هستیم که 100درصده تمرکز و حواسمونو میطلبه و معنیش فراموشی یا کم بودن عشق نیست ..

سلام
اشکال نداره . باران عزیز ما عادت داره به این موضوع

خوب ، کامنت جالبی بود. حداقل از دیدگاه یک آقا پرداختن به این موضوع برای من جالب بود . من هیچوقت کسی را قضاوت نمیکنم. هم اینکه آدمها هیچ کدام مثل هم نیستند و هیچ کس با هیچ کس دیگه قابل مقایسه نیست و هر کسی رفتارها و منش ها و تفکرات خاص خودش رو داره ضمن اینکه من در جایگاهی نیستم که بیشینم آدمها را قضاوت کنم.
ولی یک چیزی را در مورد آقایان ، حداقل در مورد زوج های اطرافم متوجه شدم، و اون این بود که وقتی یک آقا در تردید هست که خانم مورد نظرش بهش علاقه مند هست تمام تلاشش رو می کنه برای بدست آوردن قلب و احساسِ اون خانم. ولی به محض اینکه دل اون خانم را بدست آورد و مطمئن شد که مورد علاقه و توجه اون زن قرار گرفته ، دیگه رفتارها یواش یواش تغییر میکنه ، انگار که خیالش راحت شد که صاحب دلی شد و دیگه با رفتارهایی گاهی سرد بارها دل اون زن را می شکنه . گله ای هست که خیلی از دختران و زنان اطراف من همیشه از مردانشون دارند. و خیلی وقتها به این نتیجه می رسند که نباید بگذارند طرف مقابل نسبت به علاقه ی اونها به اطمینان برسه ... هرگز.

پرنیان دل آرام شنبه 2 آذر 1392 ساعت 11:16 http://with-parnian.blogfa.com

سلام من هم نمی تونم به صحبت های جناب حمید زیاد بسنده کنم

چرا که کتابهای بسیاری هست مثله کتاب عقاید یک دلقک
که تو تمام داستان مردی عاشق رو می بینی که حتی وقتی خانومش به کارهای معمولی خودش در حال رسیدگیه - اون داره با همون کارهای معمولی هم عشق رو تو وجودش بیشتر می کنه
و تا آخر داستان که اون زن مرد رو ترک می کنه باز هم روز و شب هاشو با عشق اون زن و خاطراتش می گذرونه


من اصلا کاری به این ندارم که تو این کتاب چه عواملی باعث شد عشق اون زن رفته رفته سرد بشه و اون مرد همونطور عاشق بمونه
بحثم سره اینه که یک مرد هم اگر بخواهد می تواند عشق رو در تمام سلولهاش بگنجونه
اما متاسفانه آقایون خودشونو از این قضیه راحت می کنند و دلایلی که به نظرشون عاقلانه تر هست رو بیان می کنن

تمام زندگی که به عقل و منطق نیست
چه بسا تو بعضی قضایا عشق حلال بهتری برای حتی رفع بعضی مشکلات یه زن و مرد باشه - تا اینکه بخوان عاقلانه به اون مشکل توجه کنن

عشق و عقل کنار همدیگه س که معنا پیدا می کنه - اگر بخوایم بنا رو بر این بگذاریم که زن و مرد مثله لینک عشق و عقل می شن کنار هم بیشتر از همه به شعور یک زن توهین کردیم
مثله این می مونه بگیم زن تو زندگی عشق بگذاره و مرد عقلش رو
خب این خیلی بی ادبیه - چه بسا تو بعضی موارد قدرت عقلانی خانم ها برای حل یه مشکل بیشتر هم جواب می ده - چون شاید دغدغه های زیادی پرش نکرده و ذهن بازتری داشته باشن

پس وقتی یه خانم می تونه تو مسائل عقلی صاحب نظر باشه
مثله خانم م.رجبی که به احترامش سیاستمداران بزرگ دنیا هم قد خم می کنن و در کنارش زندگی عاشقانه هم داشته باشه

پس دیگه بقیه ش می شه عذر و بهانه آوردن که یه مرد نمی تونه کنار زندگی عاقلانه ش - عشقش رو هم به همون اندازه صرف کنه

باید ببینیم چه عواملی باعث می شه دو نفر نسبت به هم سرد می شن. به نظر من بی احترامی ، عدم صداقت ، غرور و خود بزرگ بینی مهم ترین دلیل برای تخریب یک رابطه ست .
زن و مرد هم نداره هیچ کس تحمل دروغ های مکرر را نداره. آدمهائی که حتی برای مسائل کوچک و بی اهمیت دروغ های حقیرانه سر هم می کنند ، به هیج وجه نمی تونند قابل اعتماد باشند. زیرا خدا می دونه در پسِ ذهنشون چی داره میگذره و یا بی احترامی به کسی که دوستش داریم ، این یعنی واقعا" دوستش نداریم ، بلکه ما خودمان را دوست داریم و می خواهیم مالکِ آن آدم باشیم.

یک رابطه یک سری چارچوب داره که اگر رعایت نشه به یک فاجعه ی اعصاب خورد کن تبدیل می شه.

پرنیان دل آرام شنبه 2 آذر 1392 ساعت 11:37 http://with-parnian.blogfa.com

می دونید چیه من حس می کنم بیشتر مشکل خانوما که با آقایون دارن این باشه که معمولا یه آقا بعد از اینکه تونست با تمام تلاش اولیه ش یه خانومو به دست بیاره رفته رفته از محبتش و ابرازش به اون خانوم شونه خالی میکنه و بیشتر سر خودشو با کار و بیرون خونه گرم می کنه درحالی که اون خانوم می تونه تا آخر زندگیش عشق اولیه شو و حتی بیشتر از قبلشو حفظ کنه
ولی همون آقا اگر بیرون از خونه با یه مورد جدید آشنا بشه می تونه عشق رو دومرتبه تو وجودش منتشر کنه و نثار یه نفر جدید کنه

من فکر می کنم این از زیاده خواهی آقایونه - البته از آقایون خواننده ی فتح باغ قبلا عذر می خوام - اما اگر چیزی بغیر از زیاده خواهی بود می تونستن همون عشق رو تو خونه خرجش کنن و به زندگیشون رنگای قشنگ بپاشن و ببینن چطور می تونن با ابرازش توی خونه و برای اهل خونه شون زندگیشون رو از یکنواختی دربیارن - خب به یک زن هم به عنوان یک موجود حق می دم وقتی ببینه همسرش فقط گاهن رمانتیک میشه کم کم نسبت بهش سرد رفتار کنه

و اینکه آقایون خوب هم بلد هستن ادای یک مرد عاشق رو دربیارن وقتی تو ابتدای یک رابطه برای جلب نظر خانوم مورد نظرشون از هزار و یک شیوه استفاده می کنن برای دلبری
اما به محض اینکه مطمئن شدن تونستن دل اون زن رو به دست بیارن و به مالکیت خودشون درش آوردن - تمام اون حرفای رمانتیک و عاشقیای روزای اول و کمرنگش می کنن

یعنی تو اون روزای اول کار و هزار تا مشغله دیگه نداشتن ..
مشغله ها درست وقتی پاشون به وجود مردها باز می شه که وارد یک تعهد و تاهل جدی بشن؟؟؟؟؟؟

پرنیان عزیزم اتفاقا" در پاسخ به کامنت آقای حمید من قسمتی از حرفهای تو رو ذکر کردم و برام جالب بود که تو هم اشاره کردی.

من دوست دارم هم آقایان هم خانم های رهگذر اینجا این کامنت ها و نظرات را بخونند و ببینیم آیا می شه یک نتیجه ی درست از این صحبت ها گرفت .

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 11:51

سلام
روزتون بخیر.شروع هفته خوبی داشته باشین

سلام از بنده ست .

محبت فرمودید . شما هم همینطور

پرنیان دل آرام شنبه 2 آذر 1392 ساعت 12:53 http://with-parnian.blogfa.com

منظورم تو کامنت اول چیز دیگه ای بود

یک بار دیگه خوندم کامنتت رو و متوجه شدم چی میگی.
منظورت این بود که مردان همیشه به دنبال ابعاد عقلانی هستند و برای هر کار درست و یا غلط خود یک دلیل منطقی می تراشند. و زنان متهم هستند به احساسی بودن بیش از حد. انشاالله که درست گفته باشم .

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 12:58

اصولا مردها از دوراه به خصوصیات روحی زن ها اشراف پیدا می کنند . یکی مردهی که از بچگی کلا با زن ها بزرگ شده باشد و تک پسری که ۴ یا ۵ خواهر داشتهو یا عاشق پیشه ای که با زن های زیادی در ارتباط و تعامل بوده باشد. آنها رفته رفته با طبع و طبیعت زنان آشنا می شوند. رولان همیحتمل از همین دسته مردهاست.لذا تعجبی ندارد که از کنه وجود واحساسات خاص زن ها بخوبی آگاه بوده و بر آن اشراف کامل داشته باشد. حتما نباید زن بود تا احساس اورا درک کرد.
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی بدستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گًل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم

وقتی کامنتتان را خواندم ناخودآگاه یاد صادق هدایت افتادم . در بین زنان بزرگ شده بود و وقتی زندگی نامه اش رو می خوندم به موارد جالبی می رسیدم . مثلا" اصطلاحات زنانه ای که در بین حرفهاش بکار می برد و ... البته من از رومن رولان خبرندارم که در چه محیطی زندگی کرده ولی کتاب ژان کریستف اون رو که بخونید متوجه می شید چقدر زیبا در مورد خصوصیات و احساسات یک آقا نوشته .
به نظر من یک نویسنده ی بسیار قوی هست .

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:19

اُه اُه .. بحث چقدر جدی شد !!!!
واقعا بحث کردن از طریق "نوشتن" و "خوندن" کامنتها خیلی سخته .. این بحث یه میز گرد میخواد شبیه جلسات نقد شعر فرهنگسراها ..

خانم پرنیان این طبیعیه که زن و شوهرها بعد از ازدواج کمی سرد میشن .. چون یه برنامه عملی برای لحظات بعد از وصال ندارن .. شما به ادبیات گذشتمون هم اگه دقت کنید اکثرا لحظات و احساسات قبل از وصال و زمان هجران رو سرودن و من که تا حالا ندیدم بیان از زندگی پرعشق و کارهای بعد از وصال حرفی بزنن ..

جوونها اکثرا نمیدونن "وصال" تازه شروع کاره و پایان نیست .. واقعا نمیدونن بعد از وصال چیکار باید کنن .. حقیقت زندگی اینه که نباید خارج از "روزمرگیها" و کارهای معمولی زندگی دنبال عشق و صمیمیت گشت .. این ایراد فقط یه مردها وارد نیست .. زنها "ظرف" رو که همون عشق باشه همیشه همراهشون دارن ولی باید "مظروف" رو هم بشناسن ..
یه مشکل بزرگ زوجها اینه که این مظروف رو درست انتخاب نمیکنن چون نه تنها طبیعت مرد رو نمیشناسن بلکه خودشون رو هم درست نمیشناسن .. فکر میکنم زندگی مشترک این باشه که زن و مرد با هم ظرف عشقو دائما پر کنن و بخورن و دوباره لحظه بعد پر کنن .. هر پُر و هی خالی ..

زنها ذاتا آدمهای خلاقی هستن و اصلا خلقت و آفرینش تو ذاتشونه .. ارتباطشون با زمان و برنامه ریزی خیلی مقدستر از ما مردهاست و باید از این ویژگیهاشون درست و به جا استفاده کنن .. باید به مردها هم کمک کنن که درکشون کنن به جای اینکه فاصله بگیرن و درونگرایی اختیار کنن .. اگه زندگی ای دچار یکنواختی و روزمرگی شه به نظرم کوتاهی بیشتر از طرف خانمهاس چون اینها هستن که خلاقن و روحیات خاصی دارن و اگه اراده کنن واقعا میتونن بهتر از هر مردی به زندگیشون رنگ و لعاب بدن ..

حمید عزیز وقتی یک جفت آدم ، مناسب هم، جفتِ هم کنار هم قرار بگیرند خوب می دونند چیکار کنند که زندگی شون به کسالت نکشه. حتی اگر اختلاف سلیقه ای هم باشه ، به سلایق هم احترام میگذارند و برایش وقت می گذارند. مثلا" یک کتاب رو دو نفری تصمیم میگیرند بخونند و با هم بشینند در موردش صحبت کنند، یک فیلم ببیند و نقدش کنند، به تاتر برن و در مورد اون تاتر نظراتشون رو بگن. دو تا ادم می تونند همدیگه رو بزرگ کنند، باعث رشد هم بشن ، اما متاسفانه چند درصد زوج ها ، به طور مناسب کنار هم قرار میگیرند؟؟

یه مقداری هم لازمه هر دو از غرورهای کاذب و احمقانه دست بردارند، لازمه اول برای هم دوست واقعی باشند، صادق و یک رنگ و وفادار و بعد زن و شوهر .

بله زنها خلاق هستند و با سلیقه ولی متاسفانه بعضی از آقایان به شدت بی حوصله ، عاشق لم دادن روی مبل و تخت خواب و جلوی تی وی و ... همین چیزها. اصلا" فرصتی نیست که اون زن بیچاره خلاقیتش رو به نمایش بذاره. چون همسر جانش حوصله نداره و همیشه خسته است . بعد هم بعضی از این آقایان علاقه ی شدیدی دارند همسرشان از کنارشان تکان نخوره. دوست دارن در این لمیدن ها هی تماشایش کنند. انگار فیلم سینمائیِ اون بیچاره
این هائی که من می گم عمومیت نداره ها. آقایان از من شاکی نشن ولی به وفور هم وجود داره .

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:24

مساله دیگر این است که زن ها خویشان به گونه ای است که عادت به عادت کردن دارند.و دلشان نمی خواهد دست از عادت خود بر دارند. عشق آنها هم به فرزند و به مردشان از همین گونه است. آنها مردشان را هم به چشم بچه خود می بینند ومرد این را بر نمی تابد.وفراری می شود.
مرد اما بر عکس زن کمتر به چیزی عادت می کند. مرد طبعا از عادت کردن فراری است.امروز یک ماشین می خرد دوروز نشده دلش را می زند مفت می فروشد و یکی دیگر با قیمتی گزافتر. طبع و ذاتش این گونه است.حالا اینجا وظیفه خطیر زن دانا و آگاه است که بتواند خودش به موقع برای مردش تنوع ایجاد کند .نه اینکه بگذارد وقتی کار از کار گذشت دست بر پشت دست بزند و حسرت بخورد که ای وای چرا و چه شد؟به نظر من زن ها خیلی در این مساله موثر و حتی مقصرند.بینی جهان را خودرا نبینی؟ تا چند جانا غافل نشینی؟

جالب بود . مرسی .

آقا، مرد زیاد هم تنوع طلب باشه خطرناک می شه ها !
از من گفتن

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:27

کار قشنگ و حسابشده ای کردید. تقریبا می شود گفت که داریم به هدفی که می خواستیم نزدیک می شویم. دوستان هم احتمالا و بعضا بدون اینکه بدانند اصل ماجرا چیه وارد گود نشده و بی طرفانه نظر می دهند.دستتون درد نکنه. ممنون. برقرار باشید.

خواهش می کنم . من خودم هم دارم از خواندن کامنت ها مستفیض می شم. تفاوت نگاه آقایان با خانم ها خودش کلی جالبه .

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:29

واحتمالا امروز از صبح زود تشریف برده اید به باشگاه انقلاب؟! نیستید؟هرکجا که هستید امیدوارم سلامت و برقرار و شاد کام و پیروز باشید.

دیشب تا نیمه شب مهمان بودیم و صبح صلانه صلانه (صلانه رو درست نوشتم؟) رفتم اداره و دیگه نشد صبح زود برم به باشگاه. معمولا" صبح ها اگر یه کمی دورم را تندتر کنم و زودتر حاضر بشم نیم ساعت پیاده روی صبح گاهی رو حتما دارم در باشگاه. مخصوصا" که خوشبختانه توی مسیرم هست .

نفس شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:29 http://yektarane.blogfa.com/http://

خانمی فکر می کنم نسل این رومن رولان ها خیلی وقت هست که منقرض شده...

هستند نفس جان ... من می شناسم . خدا حفظشان کند.

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:31

راستی؟ شما نمی خواهید به این ایرج میرزا چیزی بگویید؟چقدر شما مظلومید آخه؟!من جایتان بودم الان قیصریه را به آتش می کشیدم خداگواهه!افسووووووووس.

بابت چی قربان؟ بابت اینکه فکر میکنه من صبح های زود می رم باشگاه برگ ها رو جارو میکنم ؟

من مطمئنم شوخی میکنه بله

پرنیان دل آرام شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:39 http://with-parnian.blogfa.com

تا قسمتیش رو

منظورم این بود یک مرد هم می تونه یک زندگی عاشقانه رو برای خانومش بسازه
همونطور که تو کتاب عقاید یک دلقک مرد داستان عاشقانه زندگی کرد حالا به دلایلی که ناشی از فقر بود نتونست اون خانوم رو برای همیشه نگهش داره
و به نظرم تمام دلایل روانشناسانه و تفاوت های فردی مرد و زن و ساختار عقلیشون هم متفاوت اینا دلیلی نمی شن که یک مرد برای خودش به عنوان توجیه ازشون استفاده کنه

مگر تو تاریخ نبودن مردهای عاشقی که حتی بیشتر از یک زن احساسات به خرج دادن؟ اون ها ساختار مغزشون متفاوت نبوده؟؟؟

اونا مغزشون خونه های سوا نداشته؟؟

اونا مشغله ی کاری نداشتن؟؟؟

اینا به نظرم راه فراره برای افرادی که نمی تونن زمان بندی درستی برای هرچیزی تو زندگیشون داشته باشن
و همونطور که آقای حمید گفتن بعضی رفتارها رو باید تمرین کرد و یاد گرفت مثله عاشقانه زندگی کردن برای یک مرد ..

توی کتاب عقاید یک دلقک که داستان در محور یک نفری می چرخه که فکر کنم اسمش هانس بود. درست میگم؟
اون آدم ، آدم خاصی بود. نگاهش به ازدواج نگاه معمول نبود، اون اعتقاد به تعهد قلبی داشت که نیازی به ثبت در سندی به عنوان سند ازدواج نداشت. بعد هم که دیدی چقدر ترد شده بود از جامعه. شخصیت این داستان آدم خاصی بود.

در مورد بقیه ی مطلبت در این کامنت دوستان دیگه بخونند و جواب بدن لطفا".

[ بدون نام ] شنبه 2 آذر 1392 ساعت 13:58

متاسفانه این حقیقت داره که مردها شدن نماد عقل و منطق و خانم ها شدن نماد احساسی عمل کردن .. تقصیر مردها نیست که اینجوری شدن .. مردها یه جورایی شرطی شدن و اصلا متعصب شدن نسبت به این قضیه .. از بچگی تو گوش ما خوندن "گریه نکردن" مردانه تر و بهتر از گریه کردنه .. خشن و قوی بودن بهتر از ترسو بودنه و مستقل بودن بهتر از نیازمند بودن ..
متاسفانه این باور اشتباه بین اکثر مردها وجود داره که زندگی با زنها مثل یه ملودرام احساساتی میمونه ..
از اون ور هم این شرطی شدن وجود داره که تموم طول عمر مردها این موهبت الهی که احساسی باشن و احساساتشون رو نشون بدن ازشون میگیره ..
این شرطی شدن کم کم که بزرگ میشن میشه جزئی از ناخودآگاهشون و همه جا احساسی بودن رو میکوبن و احساسات زیاد زنها رو هم "ضعف نفس" تفسیر میکنن ..

مردها احساسات زنها رو طبق استانداردهای مردونه میسنجن .. استانداردی که این همه احساس رو غیر طبیعی میدونه و میگه این احساسات تو تصمیم گیریها به عقل غلبه میکنه و طبق شرطی شدنشون ، احساسات چیز خوبی نیست ..

این جمله که "زنها زیاده از حد احساساتی هستن" یه جمله غلطه .. حقیقتش اینه که زنها با احساساتشون در تماس هستن و هموطور که گفتم عشق و محبت همه جای زندگی زنها حضور داره ..



اینکه عقل و عشق کنار هم معنی پیدا میکنن رو موافقم .. عقل و منطق به تنهایی همون اندازه میتونه مضر باشه که احساس مطلق ایراد داره .. باید تعادلی بین این دو باشه که به وقت ضرورت کفه یکی سنگین تر میشه البته..
این تفکر که زن و مرد لینک عشق و عقل هستن به هردو جنس توهین میکنه .. چون هردو رو یه بعدی و خیلی ناقص فرض کرده ..

من به شخصه به توانایی دخترها تو حل کردن مشکلات سخت و پیچیده خیلی ایمان دارم و همیشه از مشاوره خانمها استفاده میکنم و واقعا راه حلهای خلاقانشون کمک کنندس ..

تموم بحثهای من کلی بود و کلیت مردها و زنها رو شامل میشد ..اگه بخوایم سراغ مصداق یا استثنائات بریم تموم نظرات رد میشن ..

قابل توجه پرنیان دلارام عزیزم

پرنیان جان جوابت رو گرفتی از این کامنت ؟

ساجده شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:30

سلام

این پستتون بی ارتباط با مسئله ای که چند وقته پیش تو دانشگاهمون اتفاق افتاد نبود ...الان براتون تعریف میکنم:
به مناسب ازدواج حضرت علی وحضرت فاطمه قرار بود تو دانشگاه ما یه همایشی برگزار بشه در رابطه با ازدواج موفق وبررسی عوامل بالا رفتن سن ازدواج ...با پوستر ها وبنرهای مختلف.به شدت برای این همایش تبلیغ شد وحتی یه سری ازآزمایشگاه ها رو تعطیل کردن که بچه ها حتما تو این همایش شرکت کنن...
سخنران این همایش یکی از دکترای برجسته روانشناسی هستند که تو برنامه های صدا وسیما زیاد میبینیمشون....
روز همایش شد به همراه یه استقبال باشکوه...
این آقای دکتردقیقا از جملات اولشون شروع کردن به ترور شخصیت یک زن ویک دختر ...
بعضی از جملاتشون انقدر توهین آمیز بود که اصلا نمینویسم....
فقط چندتاشو میگم
ایشون میگفتن دختر خانم ها شما برای استحکام بنیان خانواده تون باید خودتونو در نقش مادری وهمسری که دارید ذوب کنید باید قلبتون رو سرشار کنیید از حس ایثار و فداکاری واگه این وسط مرد زندگیتون نتونست این کار ها رو انجام بده ویا اینکه اصلا متوجه این محبت های شما نشد هیچ مسئله ای نیست چون اون یک مرده وتو زندگی انقدر دغدغه های مهم تر داره که اصلا نمیرسه برای این کارا وقت بزاره
این شمایید که باید محبتون رو بی دریغ نثار کنید چون هیچ وقت غرور یک مرد بهش اجازه انجام هم چین کار هایی رو نمیده..... وخیلی حرفای دیگه
ودست وسوت وکفی بود که آقا پسرا به افتخار ایشون تو سالن میزدن...
پرنیان عزیز من کلا آدم آرومیم کمتر بشه سر یه اتفاقی عصبی یا ناراحت بشم ولی باورتون نمیشه که دیگه اونجا تو اون شرایط داشتم منفجر میشدم حدو نیم ساعتی نشستیم به امید اینکه شاید یه خورده حرفای درست ومنطقی از ایشون بشنویم ولی شرایط بدترو بدتر میشد...فقط اینکه بعد از یه رب دیگه پسرا هم در سکوت فرو رفتن با اینکه همه حرفای اون آقای دکترکاملا به نفع اون ها بود فقط...
تا اینکه 60درصد دخترا گروه گروه سالن رو ترک کردن.....
روز دوم اون همایش بزگزار نشد دیگه...
وما از طرف مسئولین دانشگامون مورد سرزنش قرارگرفتیم به خاطر حرکت بی ادبانمون...
واین وسط هیچکس به هدف اصلی این همایش فکر نکرد
اینکه چقدر مفید بود؟؟؟
اینکه اصلا چرا ما اینکارو کردیم ...
شاید اگر اون آقای دکتر فقط یه کم به قلب وروح ظریف زنانه ...این که اگه یه زن احساس کنه که قدرمحبت هاش داره توزندگی دونسته میشه بی تردید محبتش دوچندان میشه توجه میکردن قطعا اون روز شرایط بهتری اتفاق میفتاد...
نمیدونم چرا نخواستن فقط چندتا راه حل خوب ارائه بدن برای شروع فصل جدید زندگی همه جوان هایی که تواون جمع بودن....
من خیلی بااین حرف خانم پرنیان دل ارام موافقم که یه خانم میتونه تو خیلی از مسائل عقلی صاحب نظر باشه توی زندگی مشترک...و همینطور این حرف شما که تو اولای یه ارتباط یه مرد تمام تلاش خودشو میکنه برای اینکه یه دلی رو بدست بیاره ولی واقعا نمیفهمم چرا بعد از یه مدت که خیالش از تصاحب اون دل راحت میشه به تریج وعوض میشه و سرد تر وسردتر میشه... البته ناگفته نماند که تو خیلی از روابط هم چنین اتفاقی هرگز نمیفته...

سلام ساجده جان
وقتی داشتم مطلبت رو می خوندم توی دلم گفتم ای کاش پامی شدی و اون جلسه رو ترک می کردی که بعد دیدم همین کار رو کردی و بقیه هم همینطور.

فکر کنم اینها به دنبال یک مدینه فاضله هستند برای خودشان.
دخترهای این نسل خیلی باشعورتر از این هستند که زیر بار این حرفها برن . بچه های دهه ی شصت و هفتاد و حتی هشتادی ها ، بچه های کم ذهنی نیستند که تحت تاثیر این حرفها قرار بگیرند و من تعجب می کنم این آقایان دکتر چرا هنوز متوجه این مسائل نشدند.

h@m!d شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:51 http://adonis1372.blogfa.com/

کامنت دوم خانم پنیان دل آرام رو قبول ندارم ..
اینکه آقایون اگه زندگی عاشقونه و روابطشون به بنبست خورد میتونن دوباره عاشق بشن رو قبول دارم .. "زیاده خواهی" رو قبول ندارم ..از اون باورهای غلطه خانمهاس درمورد مردها .. اما اینکه کمی تنوع طلب هستن رو قبول دارم ..

باز هم میگم که اگه یه رابطه ای دچار مشکل میشه ، مشکل از هردوطرفه .. حتی اگه فقط طرف مرد میلنگه باز "هردوطرف" کارشون ایراد داشته ..

نمیشه توپو انداخت تو زمین یه طرف .. واقعیت اینه که زن و مرد وقتی رو برای شناخت نیازها و احساسات هم نمیذارن .. نمیدونن چجوری و با چی زندگیشونو پر و خالی کنن ..

شناخت طبیعت زنها کار مشکلتریه نسبت به شناخت مردها .. آخه زنها خیلی پیچیده تر از مردها هستن و اغلب مردها تکلف و پیچیدگی خاصی ندارن .. طبیعیه که عدم شناخت نیازها و روحیات فردی که پیچیده تره مشکلات بیشتری بوجود میاره و کارهای مردها خیلی مشکلدارتر به نظر میاد ..

من بیشتر وقت و مطالعم رو گذاشتم رو خانمها و خیلی درمورد مردها تحقیق نکردم .. به خاطر همین گفتم کاش 1ماه دیرتر این پستو میذاشتید .. اگه جایی از حرفام باعث رنجش کسی شده واقعا ازش عذر میخوام ..
باید الان برم خوابگاه و در اولین فرصت اگه سوال یا شبهه ای بوجود آورد حرفام ،جواب میدم ..

پرنیان دلارام عزیزم قابل توجه شما.

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 14:55

با سلام مجدد احتمالا زمانی کامنتم را می خوانید که خسته از کلاس بر گشته اید. پس خسته نباشید.یک لیوان چای دبش در این هوای مطلوب پاییزی می چسبد .نوش جان
بنده از آنجا که خودم تک پسر بوده و در جنان وضعیتی بزرگ شده ام این مطلب را نوشتم. من همواره یا با خواهران و مادر و مادر بزرگ بودم و یا با با خاله هایم که آنها هم تعدادشان کم نبود. مدرسه هایم هم حتی در دبیرستان بصورت مختلط بود حتی بعد از انقلاب.قبل ازانقلاب اردوی رامسر می رفتیم با دخترها و پسرهای استان های کشور. لذا طبع من دقیقا ملایم شده و ....

خسته نیستم . ولی ترافیک وحشتناک خیابانها کلافه ام کرد. روز پنج شنبه که رفتم باشگاه انقلاب به خاطر نمایشگاه بین المللی مسیری که به طور عادی شاید بیست دقیقه طول بکشه را سه ساعت توی ترافیک خیابانها موندم. درست سه ساعت .
و دیروز جمعه هم باز همینطور و امروز هم همینطور . ای کاش این نمایشگاه بین المللی را از تهران خارج می کردند . رانندگی را دوست دارم معمولا" ترافیک هم اذیتم نمی کنه . می شینم توی ماشین و موزیک می ذارم و غر غر نمی کنم . ولی یه جور عجیبی شده دیگه این ترافیک تهران . متر متر باید بیایم خونه .
جای شما خالی الان یک لیوان چایی کنارم هست به اضافه یک جعبه شیرینی یزدی که سوغات رسیده. بی خیال چاق شدن فعلا"دو لیوان چائی با شش تا لوز بادامی و پسته ای و نارگیلی و گردوئی و ... . تا فردا به جبرانش ده ساعت گرسنگی

این مهربانی های شما هم بی دلیل نیست از کودکی دور و برتون پر از خانم های مهربان بوده
(این آیکون چشمکِ مثلا"! )

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 15:00

من از بچگی دوسه جا بیشتر بلد نبودم بروم الان هم همینطور الان اداره و خانه خانه و اداره همین. قدیم مدرسه کتابخانه خانه. همیننه دوستی .نه بازیی نه هیچ.

باور کنم ؟

ایرج میرزا شنبه 2 آذر 1392 ساعت 21:00

سلام به همه مخصوصا جناب قندک عزیز
قندک خان عزیز . بنده شوخی کردم . خودم خوب میدونم پرنیان خانوم با این سن و سال نمیتونن اونهمه برگ رو جارو کنن

جناب قندک عزیز نظرتون چیه در مورد این که چیکار کنیم؟؟

گفتین کجا رو آتیش بزنیم ؟؟؟

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 22:39

سلام ودرود بر ایرج خاتون.ببخشید خان!واما بعد....افسوووس که دم دستم نمی باشید.شانس آوردید خداگواهه.واما بعدتر این که خواهش می کنم زین پس رندی را به رندان واگذاشته وکارهای محوله خود را که حقوقش را هم از شهرداری می گیرید به پری نازنین ما محول نفرمایید لدفن!انصاف هم چیز توبی است امتحانش کنید هراز گاهی.بدک نیست!
خب پری اجازه بده برم انجارو به آتش بکشم و زودی بر گردم.کجابود راستی؟ آهان قیطریه!

دارائی قربان . دارائی نه شهرداری

با آتش زدن دارائی موافقم

قندک شنبه 2 آذر 1392 ساعت 22:44

نفهمیدم؟ ایرج خاتون.ببخشید خان؟ شما بودی الان گفتی این قندک عجب جونوریه؟آره؟ خودم شنیدم الان.آخه بلوتوثم روشن بود.گفتم که حیف و صد حیف که....بگذریم

قابل توجه ایرج میرزا.

ایرج میرزا شنبه 2 آذر 1392 ساعت 22:51


میخواستم بنویسم چرا اینهمه غزلهای عاشقانه در ادبیات ما همش متعلق به مردهاست ؟ اما پشیمون شدم
میخواستم بنویسم تجربه من نشون داده زنها در عشق ثبات قدم ندارند و هر وقت موقعیت چرب تری بهشون رو کنه همونطرفی میرن . اما پشیمون شدم
میخواستم بنویسم عشق زنها مثل سر ریز شدن شیر روی اجاق سریعه ولی محتوا نداره . اما پشیمون شدم
میخواستم بنویسم عشق زنها مثل دریاست به عمق یک سانتی متر . اما پشیمون شدم
اگه گفتی چرا؟؟؟چی؟؟؟ از ترس اینکه بعضیها بیان و کیلو کیلو کامنت بذارن؟؟؟ نههههه . من مرغ طوفانم

فقط بخاطر اینکه متوجه شدم منم مثل بقیه دارم طرفداری جنس خودمو میکنم . آدم به این روشنفکری دیده بودی تا حالا ؟ حالا که پشیمون شدم فقط بین خودمون بمونه

به به مرررررسی .
واقعا" ؟ محتوا نداره؟ اینجوریاست ؟؟

غزلهای عاشقانه رو ولی خوب اومدی

عاشق این شکل روشنفکریم

ولی مراقب باش یک لشکر اینجا برات قشون کشی میکنندها. از من گفتن

من برگ جمع کن باشگاه انقلابم ؟؟!!

ایرج میرزا شنبه 2 آذر 1392 ساعت 23:14

من فکر میکنم بعضی خصوصیات اخلاقی زنها رو مردها بهتر متوجه میشن تا خود زنها و بالعکس . شاید اون خصوصیاتی که مربوط میشن به تقابل با جنس مخالف اینطور باشه .
با نظر رومن رولان هم موافق نیستم . به نظرم مردها اگه واقعا صادقانه کسی رو دوست داشته باشن بیشتر هزینه میکنن تا زنها . زنها زود کم میارن اما مردها جوانمردانه تر پای عشقشون وا می ایستن . البته اگر علاقه شون صادقانه باشه .( شاید هم اشتباه میکنم)

به نظر من این چیزی که بین اغلب زنها و مردها مشاهده میشه عشق هورمونیه . این نوع از عشق با غلیان هورمون تشدید و با اطفاء اون تسکین پیدا میکنه . از عوارض دیگر این نوع عشقها اینه که شناخت وجود نداره یا خیلی سطحیه و بعد از وصال متوجه نقایص و ایرادهای طرف مقابل که میشن معشوق از چشمشون میوفته . چون در معشوق اون کمالاتی که سیرابشون کنه نمی بینن .
فرقی بین زن و مرد نیست . اغلب مردم تاجرند . عشقهاشون نوعی معامله است . ازدواجها معامله هستند . وقتی انتفاع قطع بشه رابطه عاشقانه هم قطع خواهد شد .

در بعضی پستها و یا در جواب بعضی کامنتها یه چیزی می نوشتی که خیلی به دلم می نشست . اینکه دیگران رو دوست بداریم بدون نیاز به پاسخ و حتی فهمیدن . دوست بداریم چون ذات دوست داشتن زیباست . دوست داشتن اول به خودمون انرژی میده . دوست داشتن نشانه صافی دل ماست . اینکه در دوست داشتن نباید معامله کرد و...

آیا از این قبیل دوست داشتنها سراغ داری ؟

قبول دارم تمام این ها رو. آدمها عجیب شدند. گاهی وقتها از درک من خارج اند. گاهی فکر میکنم شاید من و امثال من متعلق به این جا نیستیم.

اگر کسی رو دوست داشتی تا ته دوست داشتن برو. بی تفاوتی ازش می بینی ، سردی می بینی، شیطنت می بینی ، برای خودِ دوست داشتن دوستش داشته باش ، برای حرمت به همون دوست داشتنت ادامه بده، برای روح زلال خودت، برای حرمت به عشق. اگر اون آدم فهمید که آفرین به درکش اگر هم نفهمید چیز عظیمی را از دست داده.
من همیشه فکر میکنم وقتی علاقه ای بین دو انسان و یا حتی در دل یک انسان اتفاق می افته حتما" مصلحتی هست. باید یک سری اتفاقات برای روح آدمی بیوفته و این با دوست داشتن و رنج ها و عصه ها و دلگیری ها و دلخوری هاش ممکن می شه. شاید!

از این قبیل دوست داشتن سراع دارم .

قندک یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 09:55

سلام. صبحتون بخیر. البته صبحی نسبتا آلوده.
اما بعد... بنده گرچه هم ایرج را دوست دارم و هم گلپارا اما ایرج تو چیز دیگری چیز دیگری .اللخوسوس کههمچون خودم میرزا و شازده هم هستی. حرفهایت بد جوری به دلم نشست که گفته اند: سخن کز دل بر آید لاجرم بر شش نشیند! مرحبا. مرحبا .یادم بندازید سفارشتان را به وزیر تون بنماییم حقوقتان را ببرند بالا. چی بود اسمش پری؟ همون دارابی! نه! دارابی که یه چیز دیگه است. دارایی!چقدر قشنگ گفتی. آفرین. خودمونیم استادی ها؟!البته مواظب باشید ترشی نخورید. برایتان خوب نیست میرزای دوم!

سلام عرض شد قربان . روز شما هم به خیر

قابل توجه ایرج میرزا عزیز .

قندک یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 10:14

داشتم تورقی می کردم(البته از نوع اینترنتی) که وارد وب یک بنده خدای اهل دلی شدم. قسمت بود البته. و همان قضیه خواستن توانستن است و اینا.دیدم چه مبحث زیبایی از خواجه عبدالله روحش شاد گذاشته.راستی چی شد؟ چه جوری شد؟ اینجوری شد؟صبح توی تاکسی بودم که گوینده این شعررا خواند:عشق بلا بودو بلا از عطا بود .
سریع اومدم سرچ کردم که صاف سرخوردم توی وب یه بنده خدا ی اهل دل و به چشمه زیبایی دست یافتم. چه دست یافتنی؟ و تصور می کنم نسبتا وتا حدودی جوابگوی این پست پرنیان و هدی جان عزیز باشد.برگ سبزی است تحفه درویش/ چه کند بی نوا ندارد بیش!
درود بر خواجه و امثال خواجگان.درود بر شما و درود بر ایرج خان میرزا

ممنونم از لطفی که کردید. حتما" می یام می خونم

پرنیان دل آرام یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 10:37 http://with-parnian.blogfa.com

سلام

روزتون بخیر

پرنیان جان من به شما اعتراض دارم

آیا اینکه کسی رو دوست داشته باشی و اون همش بی تفاوتی کنه و سردی کنه - شیطنت کنه

آیا دیگه جایی برای دوست داشتن عمیق می مونه

خودتون رو تو موقعیت قرار بدید

با عقل من که جوور در نمیاد - یک زن در یک زندگی با تمام سردی هایی که می بینه - و بی تفاوتی هایی که نسبت به عشقش می شه - بتونه همونطور با احساس دووم بیاره - پژمرده می شه - کم میاره - گاهی هم جا می زنه

سلام پرنیان عزیز
اگر دور باشه و جلوی چشمت نباشه دوستش داشته باش ولی اگر قراره جلوی چشمانت باشه و آزارت بده دور شدن بهتره.
من منظورم این نبود که هر کسی هر کاری دلش خواست کرد باز هم اجازه بدی و دوستش داشته باشی. منظورم کسانی بود که از ما دور هستند . بهتر از دلخور بودن و کینه داشتنِ . خودمون اذیت می شیم.

پرنیان دل آرام یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 10:48 http://with-parnian.blogfa.com

من الان می خوام بدونم

وقتی تو یه موقعیتی مثله این فضایی که الان می گم و به کرات و واضح می بینیم در بسیاری از خونواده ها باید چه برخوردی کرد؟؟؟

تصور کنید

مردی با تمام احساساتی که می تونه همیشه توی همه ی روزهای زندگیش داشته باشه احساسات زنی رو تحت تاثیر قرار می ده و اونقدر سمج می شه تا دل اون خانم رو به دست بیاره
بعد از رسیدن به هم و شروع یک زندگی متاهلی - رفته رفته اون مرد نسبت به خانومش بی توجه می شه
اوقات بیشتری رو بیرون از خونه می گذرونه
وقتی هم که تو خونه هست یا پای اخباره یا روزنامه به دستشه یا منتظره یکی براش سلف سرویسانه شام رو آماده کنه و بعد از سرو غذا هم بدون کوچکترین کمکی باز به همون کار قبلی که اخبار و روزنامه س ادامه می ده نهایتا با گوشیش و اینترنت هم کمی وقت تلف کنه و بعدشم بره بخوابه و باز روز بعد و روز بعد و روز بعد

تکلیف یک زن عاشق این وسط با تمام احساساتی که تووش تغییری ایجاد نشده و فقط به چشم اون آقا نمیاد چیه؟
یک زن اگر عاشق نباشه حتی اون غذا رو هم درست نمی کنه
حتی خونه رو هم برای ورود همسرش مرتب نمی کنه
..

اما بسیاری از آقایون این رفتار خانوم ها رو وظیفه و نه لطف می دونن
پس این وسط نقش یک آقا برای استحکام و نگهداری یک کانون گرم چیه؟
صرفا سرکار رفتن و پول در آوردن
خب این کارو که خیلی از خانوم ها هم دوش به دوش آقایونشون انجام می دن

آیا یک خانم باید منتظر بمونه که چه وقت سیگنال های عشقی مردش به کار می افته و دلش براش تنگ می شه؟؟
خب اینکه خیلی وضع نابهنجاریه


و اینکه این آقا با تمام خستگی هاش و دوندگی هاش چطور می تونه بیرون از خونه با همکارای خانوم و دوست و آشنا بحث و گفتمان های شیرین و طولانی رو هم داشته باشه و خسته هم نشه

پرنیان عزیزم
نمی شه همینجوری نسخه پیچید . یک رابطه پیچ و خم های زیادی داره. گاهی وقتها یک طرف قضیه ، یک هنرپیشه ست و تو حتی نمی تونی تصور کنی پشت این چهره ی فریبنده ، چه آدم وحشتناکی می تونه باشه، گاهی وقتها یک آدم از یک فرهنگ پائین و تفکر سطحیِ و به نظر خودش همه ی کارهاش درسته و زیر بار هم نمی ره و یا خیلی موارد دیگه . دو نفر آدم ممکنه به تنهائی هر کدوم خیلی خوب باشند ولی وقتی در کنار هم قرار میگیرند اسف بار می شه. برای همین وقتی می شه در مورد یک زوج قضاوت کرد که از جزئیات رابطه ی اونا با خبر بود.
ولی اگر من در چنین شرایطی قرار میگرفتم. یا ادامه نمی دادم و یا طرفِ مقابلم را می بوسیدم می ذاشتم کنار. هم در ذهنم ، هم در قلبم . البته اگر هیچ راه دیگه ای وجود نداشته باشه و زندگی ام را میکردم ، همانجوری که دلم می خواد. مجبور نیستند یک زوج در کنار هم بمونند و همدیگه را زجر بدن. بخصوص اگر بچه ای نداشته باشند که ماندن بزرگترین اشتباهِ . تا چند سال؟ تا آخر عمر؟ برای چی؟ ولی اگر بچه داشته باشند قضیه خیلی فرق میکنه و باید به فکرچاره بود.
اون ادامه ی دوست داشتنی که من گفتم در نوشته هام منظورم به کسانی بود که ما یک عالمه دوستشون داریم ولی احساس میکنیم قدر دوست داشتنمون رو نمی دونند و از ما دور هستند. نیازی به تحمل یکدیگر نیست . نیازی به کینه هم نیست.

البته این نظر من بود. شاید هم اشتباه میگم

دخت جوزا یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 18:01 http://burned-smile.blogfa.com

به نظر من نسبیه اصلا نمیشود قضاوت کرد توی دنیا همیشه ی سری استثائات بودن و ی سری از کلیات! مردانی هم هستند که با تمام وجود عشق بورزند و زن هایی هم هستند که بیشتر منطقشان غلبه بر احساسشان کند.در هر دو جنس از منطق و احساس گمارده شده .. فقط زن به دلیل لطیف تر بودنش راحت تر میتواند جلوه دهد .. بیشتر ابراز کند و این یک چیز طبیعی ست.
به نظر من اصلا نمیشود یک حکم خیلی کلی داد ولی در مورد طبیعت زنها و مردها مسلما زنها لطافت و احساسشان بیشتر است . چون جلوه ی جمال خدایند .. مردها هم احساس دارند و میتوانند جلوه دهند اینطور نیست که مردها یک قسمت از قلبشان فقط برود .. نه! خیلی هایشان را هم میشناسم که تمام وجودشان را میدهند .. به شرایط نیز بستگی دارد .. به طرف مقابل .. به گذشته ی دو طرف و .... ولی اینکه زن و مرد نسبت به طبیعتشان ی سری خلق های خاص دارند را که نمیشود انکار کرد! میشود؟
:) .. موفق باشید

من با نظر شما موافقم. نمی شه نظر کلی داد.
به هر شکل ای کاش قدر عشق ها رو بیشتر بدونیم. من خودم گاهی از خودم می ترسم. به خدا میگم خدایا نکنه جائی ناخواسته دل کسی را شکستم یا با حواسپرتی هام کسی را ناراحت کردم.

مرسی دوست عزیزم که اومدی و نظر دادی. نظر دیگران برام جالبه. دوست دارم دیدگاه های مختلف در باره این موضوع را بدونم. ممنونم ازت

ویس یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 18:08

اوه اوه چه روزایی را با چه حال هایی و چه هواهایی و چه حرفایی ، باهم توی این جاده راه رفتیم..می دونی که من هم باشگاه را خیلی دوست دارم.و به هرحال...
خیلی خلاصه می گم. هیچگاه در یک زندگی زناشویی عشقی وجود نداره ، شاید با عشق شروع بشه اما ماندگار نیست ، چون عشق عادت پذیر نیست ، عشق شور و حال می خواهد ، دوری می خواهد ، تپش های دل می خواهدو اضطراب ، این عشق را هم مرد به دوش می کشد هم زن ، اما زندگی های زناشویی بعد از مدت کوتاهی بوی نا می گیرد ،
در زندگی زناشویی حس تملک در مردها بیشتر است ، آن ها برای خودشان هزار حق قائلند اما برای زنشان نه ، گویی به زنشان لطف می کنند که اجازه ی زندگی کردن توی خونه را می دهند . واگر خانم کوچکترین حرفی و گله ای بکند ، روح همسر آزرده شده و همانا به دنبال برآوردن نیاز سر به کوچه و خیابان می گذارد . خنده داره ، این عشقه ؟؟؟؟
هرگز ... این فقط یک برده داری از نوع تعریف نشده اش است .
شوریدگی در دل رشد می کند . نه در خانه...

این چیزهائی که نوشتی ، من بارها خواستم بنویسم و خودداری کردم .
در زندگی های زناشوئی مسائل مادی می یاد بین مسائل احساسی و از همین جاست که دلخوری ها شروع می شه. بیشتر مردان فکر میکنند زن اگر استقلال مالی داشته باشه و پشتوانه ی مالی کافی ، خطرناکه و ممکنه بذاره و بره، برای همین زن را تحت فشار قرار می دن. بعضی از آقایان فکر میکنند اگه به زن یه کمی زیاد محبت کنند ، پر رو می شه و روی سرشون سوار. برای همین گاهی وقتها می رن توی قیافه ، همینیجوری الکی الکی.
بعضی از آقایان تمام مسئولیت های خانه را وظیفه ی زن می دانند و همین که پول می یارن خونه تمام وظایفشان را انجام دادند. بعضی از آقایان اعتقاد دارند به زن ها هیچوقت نباید راست گفت و ....
آقایان شاکی نشید ولی اگر در جمع خانم ها ساعتی صمیمانه باشید دردهای زیادی دارند برای گفتن.
و در این شرایط عشقی می مونه آیا؟
عشق ها در بهترین زندگی های زناشوئی تبدیل شدند به عادت و متاسفانه بعداز مدتی با اختلاف نظرهای بیشتر و عدم صداقت ها تبدیل شدند به نفرت.

ایرج میرزا یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 18:10

سلام بر قندک خان بزرگوار
آقا آتیش نزن تا برات بگم . اشتباه شده جون میرزا . یه نفر داره بین ما موش میدوونه . نمیدونم این کیه اومده جای من کامنت گذاشته . پرنیان و جاروووو؟؟؟استغفرو الله
پرنیان و دیسک کمررر؟؟؟ حاش لله
پرنیان و عصاااا؟؟؟ عمرنننننن
پرنیان و موی سفیدددد؟؟؟؟خدا مرگم بده
پرنیان و آرترووووززز؟؟؟؟واااا روم به دیوار
پرنیان و رعشههههه؟؟؟؟ کور بشه هر کی ببینه اونروزو

آقا من شهادت میدم این پری خانوم هنوزم که هنوزه توی 19 سالگی بکسوات کرده تکونم نمیخوره . فقط خدا وکیلی با دارایی کاریت نباشه بذار نونمونو بخوریم

قندک عزیز این نقشه ی به آتش کشیدن دارائی چه
تاثیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــری داشت

البته من تمام بیماری هائی را که بهم نسبت دادی ندید و نشنید می گیرم

ایرج میرزا یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 18:17

ایرج میرزا: میشه در مورد کامنت پرنیان دلارام نظر بدم ؟
پرنیان : خواهش میکنم . بفرمایید لطفا"


این موردی که ایشون گفتن مصداق این شعره .
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی/ که یک سر مهربونی دردسر بی
والا نمیشه . بلا نمیشه . صد رحمت به تنهایی . معاشرت با معاشر ناجنس همون جهنمه توی این دنیا . خدا نصیب نکنه

من دیگه چی دارم بگم ؟

هیچی . پرنیان دلارام عزیزم توجه بفرمائید لطفا".

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد