فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

به پیر می کده گفتم که چیست راه نجات؟ بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن!



چیزی مسخره
در دوستی ماست
از من می خواهی که
جامه ی کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاهزاده ی موناکو
عطر آگین سازم
و دایره المعارف بریتانیکا را حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز گوش فرا دهم
به شرط اینکه
همانند مادر بزرگم بیندیشم!!
از من می خواهی که پژوهشگری چون
مادام کوری باشم،
و رقاصه ای دیوانه در شب سال نو
چونان لوکریس بورگیا
هم بدین شرط
که حجابم را همچون عمه ام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه عدویه...؟
اما فراموش کردی که به من بگویی

چگونه...




گاهی زندگی برای من ، یک زن ، با پیچیدگی هایش یک کلاف سردرگم است . اما در این کلاف سر درگم :

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن ...


چند روز پیش به مناسبت بزرگداشت حافظ به یک همایشی دعوت شدم که آقای بهاء الدین خرمشاهی به تحلیل یکی از عزلیات زیبای حافظ پرداختند.  جای همه ی عزیزان خالی ... به قول استاد ، ما با حافظ کودکی میکنیم ، جوانی می کنیم و پیر می شویم ... ما با حافظ هر لحظه زندگی می کنیم.


روز حافظ گرامی 







نظرات 29 + ارسال نظر
پرنیان دل آرام یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:02 http://with-parnian.blogfa.com

شبیه هر شب در دست های ما حافظ

نشسته ایم تفال کنیم با حافظ

دقیقه ها پر از امّید و بیم می گذرند

که باز تا چه بیارد برای ما حافظ

تو کودکانه و معصوم غرق نجوایی

«رسید مژده که...» این شعر را بیا حافظ

پر از نیازی و با مخمل سر انگشتت

گشوده می شود آرام و بی صدا حافظ

نگاه های تو خیسند و من ترا نگران

که نشکند دل آیینه ی ترا حافظ

«رسید مژده ...» تبسم کنان می آرامی

بخواب خواب تو خوش نازنین خداحافظ



مهرداد نصرتی

سلام
من مصرع اول را که خوندم ، باور کن، با خودم گفتم این شعر باید سروده ی آقای نصرتی باشه. شاید چون سبک شعرهای آقای نصرتیه و شاید هم توی اون کتابی خوندم که بهم هدیه دادند. به هر حال خیلی ممنونم، شعر خیلی قشنگی بود . امیدوارم هر جا هستند خوب و سلامت باشند.

پرنیان دل آرام یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:05 http://with-parnian.blogfa.com

مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

غیرتم کشت که محبوب جهانی؛ لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

من چه گویم؟ که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد


حافظ

آخ آخ ... چه غزلی ...

مخصوصا" که من رو یاد دنگ شو می ندازه . متاسفانه سی دی دنگ شو رو از دست دادم و باید برم حتما" بخرم یکی دیگه

...
کمی آهسته تر زیبا ، کمی آهسته تر رد شو
مرا جای خودم بگذار ، خودت را جای گهواره ..........

... عاشق حافظم ... عاشقشم

پرنیان دل آرام یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:26 http://with-parnian.blogfa.com

http://boosmahi.persiangig.com/audio/Dang%20Show%20-%20Garm%20Bekhand.mp3/download

این آهنگ دنگ شو رو اگر نشنیدید بشنویدش

"گرم بخند"


و این آهنگشونو که هنوز خودم گوشش ندادم - اما متن ترانه ش قشنگ بود

http://ava.shahrmajazi.com/upload/subdomain/ava/tools/ava1391-12-16-13-18-57Dang_Show_Kiss_me_on_piano%5BAvA.shahrmajazi.com%5D.mp3

"بوسه"

خیلی خیلی قشنگ بود . مرسی

مرسی ...

دوستان گوش کنید به این دو آهنگ زیبا.

نوشته های پراکنده یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:41 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
خوبی؟
اتفاقا تعجب کردم به مناسبت همچین روزی چرا آپ نکردی
بهم سر بزن آپم

سلام
ممنونم . حتما" می یام

صادق(فرخ) یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 13:28 http://dariyeh.blogsky.com

سلام عرض کردم ... از دوره ی نوجوانی بارها از دختران و زنان بسیاری پرسیدم که : آیا از جنسیت خود راضی هستید یا نه؟ و جالب است که همه از زن بودن خود راضی بوده اند ... و من همیشه در دلم خدا را شکر کرده ام که یک زن آفریده نشدم تا به عنوان جنسی ضعیف ، محسوب شوم و دردهایی مثل درد زایمان را تحمل کنم . اما در گذر سالها و به تدریج زندگی به من آموخت که زنها از بسیاری جهات قوی ترند و ما مردها معمولا دیر متوجه میشویم . البته بارها نوشته ام که مرد بودن نیز عوارض و عواقبی دارد ... حتی دوجنسی بودن هم عوارض و بدبختیهایی دارد .
در یک کلام باید پذیرفت که انسان بودن و زندگی در اجتماعات بشری عوارض و عواقبی برای هر یک از ما دارد . . . و خوشبخت کسانی هستند که مانند پرنیان عزیز به موجودیت و هویت خویش ایمان داشته و به همه ی بدیها و خوبیهای اطراف ، نگاه مثبتی دارد . من گاهی اوقات از سعه صدر شما مبهوت میشوم و شادمانم که در این فضای مجازی دوستانی چون شما دارم . به تعبیری که نوشتی در طریقت ما نباید رنجیدن باشد ... زیرا به قول حافظ ، رنجیدن با کافری مترادف است .

سلام فرخ عزیز


پرنیان دل آرام عزیز یک کامنتی برای من نوشت که خیلی دوستش داشتم و من رو مصمم تر کرد در آنچیزی که هستم . احتمال زیاد خوندینش
یک بار دیگه متنش رو می نویسم شما هم لذت ببرید :
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت، دلگیر مباش
تو با تمام مهربانی هایت زیباترین معصوم دنیایی...
من خدایی را میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان میبارد...
اما یکی سپاسش میگوید و هزاران نفر کفر!
چرا میپنداری باید بهتر از خدا تو را قدردانی کنند؟!
پس نرنج از ناسپاسیشان و برای شادیشان بکوش...
با مهربانی روحت به آرامش میرسد...
تو با مهرت بال و پر میگیری...
خوبی دلیل جاودانگی توست.

این متن را دوست دارم . چه اهمیت داره که دیگران قدر ندونند ، درسته ، گاهی دلم می گیره و یا غمگین می شم ، حتی ممکنه غری هم بزنم و شدید تر هم که بشه هوای دلم بارونی می شه ولی بعد که منطقی تر می شم به خودم میگم: اشکالی نداره ... تو همان چیزی که دوست داری باشی ، باش.

از نظر لطف شما هم خیلی خیلی ممنونم امیدوارم لایق باشم. ولی زن بودن هم کار ساده ای نیست (دقیقا" مثل شعر بالا). خیلی سخته که بتونی همه را از خودت راضی نگه داری. و یک جوری باشی که همه تو رو با اون معیارهای خاص خودشون دوست داشته باشند. من سعی نمی کنم با معیار کسی خودم را تطبیق بدم. بلکه همیشه ی همیشه خود خودم هستم . حالا شاید به حال بعضی ها هم خوش نیام!

بنابراین ممکنه کسانی امثال من دشمن های خونی و جانی هم داشته باشند
ممکنه ! شاید!

صادق(فرخ) یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 17:02 http://dariyeh.blogsky.com

پرنیان عزیز ! صد در صد دشمن داری و در این تردیدی نیست . همیشه آدمهایی که شخصیت ثابت دارند و برای خوشایند این و اون رفتار نمی کنند ، دشمن هم دارند . مثلا ممکنه همسر برادرت باهات دشمن باشه عرض کردم ممکنه و این قطعی نیست . . . حالا چرا ؟؟ چون شما به عنوان یه زن حوصله نداری با خانومهای دیگه در مجلسی بشینی و بگو بخند راه بندازی .... و این کاملا طبیعیه . من هم دشمنانی دارم و البته از عده ای هم خیلی بدم میاد . موضوع هم کاملا ساده است ... از افراد نوکیسه که می شینند و همش پز میدن و از کمالات مادی و یا حتی معنویشون لاف میزنند ، به شدت بدم میاد . به هر حال نوشته ی پرنیان دل آرام هم آرامش بخش و زیبا بود و الحق برای من هم خیلی جالب بود .
چون خانوم مهربونی هستی اینو میگم : دوستان و دشمنانت افزون باد! چون زیادی دشمن هم نشونه ی خوبیها و ظرافتهای رفتاری است

ای وای خطرناک شد که

همسر برادرم ؟؟؟ اگه بفهمه

آخ آخ در جمع هائی که صحبت در مورد نحوه ی پخت قیمه و قورمه سبزی و یا مباحثی در همین سطح و مایه به شدت من رو به کسالت می کشونه . حوصله ام سر می ره باور کنید برای من صحبت آقایان در مورد ساختمان سازی خیلی جذاب تر از تجربیات آشپزی خانم هاست!

میشه حرفهای قشنگ تری زد مثل نقد یک تاتر یا یک فیلم و یا یک کتاب، گفتن و شنیدن خاطره های گذشته ها و یا تعریف کردن ماجراهائی که توی خیابان و کوی و برزن اتفاق می افته و هر کدومش می تونه شنیدنی باشه

برای من هم گاهی پیش می یاد که اگر از کسی دلخور باشم برای یک نفر دیگه درد دل کنم ، حالا نمی دونم این رو بهش غیبت می گن یا درد دل ؟

ایرج میرزا یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 22:33

سلام

چه خوب کردی یاد حافظ کردی . فتح باغ حال و هوای باغ رکناباد بخودش گرفته . روز حافظ به تو و همه دوستدارانش گرامی باد .

پرنیان دلارام شعری از حافظ نوشت که بی اختیار منو یاد یکی از غزلهای ناب شهریار انداخت . بنویسم که هم یادی از حافظ بشه هم یادی از شهریار .
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد(حافظ)

خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر
از خواب برآرم که نبینند به خوابت (شهریار)

چه زیباست؟ میگه قصدم از اینکه شبها تا سحر ناله میکنم اینه که نذارم مردم بخوابند که مبادا توی خواب تو رو ببینند.

سالها پیش یکی از غزلیات حافظ رو دستکاری کردم و یه غزل جدید از توش دراومد . چون خیلی دوسش دارم ، امشب که معطر به یاد حافظه ، به پاس خوبی ای که در شیراز کردی و در آب انداختی این غزلو بهت تقدیم میکنم .

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
سیاهی دل خود را ز چشمان تو می بینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
چو ابرم من تو هم چون باد امان از دست شیرینم

جهان پیرست و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد
که با افسونگریهایش تبه کردست دل و دینم

بر و پهلوش چون حوری به پر خونی لبش چون گل
خدایا کی رسد آندم که با معشوق بنشینم

جهــــــان فـانی و بـاقی فـدای ساغر ساقــی
که در جام می صافش صفای دوست می بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
کیم من گر همی خواهم بساط عیش برچینم

صبـــاح الخـیر زد بلبـل کجــایی ساقیا برخیــز
شرابم ده که برگیرد خمار از خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین
اگر لعلش دهد کامی به این لبهای خشکینم

حدیث آرزو منــدی که در این نامه ثبت افتـاد
به ایرج گو مشو غره که حافظ داد تلقینم

امیدوارم نه تنها در کودکی و جوانی و پیری بلکه در دنیا و آخرت با حافظ محشور باشی .

وااااای ایرج میرزا .... اون دعای آخرت قلب من رو به تپش انداخت.
یعنی ممکنه؟؟ ممکنه اون لحظه احتضار روح حافظ به همراه روح کسانی که خیلی دلتنگشون هستم بیان به پیشوازم؟؟؟
اینجوری باشه همین الان خودم رو از برج میلاد پرت می کنم پائین

این غزلی که از حافظ برام نوشتی ، که قسمتهائی از اون رو خودت سرودی ، اصل غزل رو دادم به یک خطاط برام نوشت و قاب کردم زدم روی دیوار خونه ، همین الان هم دارم نگاهش می کنم . یکی از صدها شاهکار حافظ عزیزمه .
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم ...
و این چیزی که تو سرودی هم بسیار بسیار قشنگه

فقط نفهمیدم ایرج این وسط چی میگه
ضمنا" تو هنوز شیراز رو یادته ؟ ای بابا ... فراموشش کن دیگه قدیمی شد

ایرج میرزا یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 23:24

من هنوز اندر خم یک کوچه ام . هنوز مست از شمیم گل شیرازم . تا کی برسم به تفال امروزت . عمر نوح باید .

شما محبت دارید قربان .

باران دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 11:57

سلاملیکم!
خوبین ما؟!!!!
حالا من اشاره مستقیمی ندارم ولی این عکس و اون شعر و بزرگداشت حافظ و ...!
والا!

علیک سلاملیکم
بی ربط اند به هم؟ رسیدم به شعری از حافظ که خیلی وقتها با خودم تکرارش میکنم و بعد هم که بزرگداشت حافظ بود، دلم نیومد چیزی از حافظ ننویسم.

باران سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 10:27

نه البته!
من منظورم از لحاظ حجاب و عفاف و گشت ارشاد و اینا بود فقط!
محض ژیشگیری از وقوع جرم ...!

مشکلی پیش اومد از شما کمک می گیرم

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 15:47

یکی باید باشد که آدم را صدا کند..
به نام کوچک اش صدا کند..
یک جوری که حال آدم را خوب کند..
یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد..
یکی باید آدم را بلد باشد
--------------------------------------------------
مث یه ستاره
که دنباله داره
به تنهایی هر شبم دعوتی تو
یه جور عجیبی
به هم ربط داریم
که ناراحتم وقتی ناراحتی تو...

همیشه هم بودن کسی که به صدای کوچک آدم را صدا می کند کافی نیست ، حتی اگر یک جان هم پشتش ببندد هم کافی نیست. باید این صدا کردن از دل باشد ... از دل .

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 15:48

.. مواظب خودت باش ...!
یک تار موی تو
شاهرگ من است...!

اوه اوه خوش به حالش ...

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 15:48

خدایا.........از روز زمینت
بلندم کن

سلام تنها جان

چه دعای عجیبی ...

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 16:09

.. مواظب خودت باش ...!
یک تار موی تو
شاهرگ من است...!
برای توبود پرنیانکم
-----------------------------------------
چراعجیب؟

مرسی عزززیزم .

مرسی برای این حرفهای قشنگت.

...

عجیب بود و جالب بود . این جمله ای که نوشتی خیلی حرف داره.
خدایا از روی زمینت بلندم کن ... خیلی قشنگه.

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 17:08

پرنیانم بیا حرف بزنیم...بخدادلم گرفته

من گوش می کنم با کمال میل ... گوش می کنم با جان و دل

تو بگو ...

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 18:12

هیچی بابا...امروز خوشوخرم نشستم پا نت..
ک اون دوستم ک باهاش بهم زدم ..اس داد..ک اسمش زهره بود
دقیقن همون اس روهم دادب همون کسی ک من ازش بدم میاد
خیلی دلم گرفت
بااین ک دیگه دوستش ندارم..ولی بازم هنوز وقتی کری میکنه از دستش گریم میگیره..

حسودی کردی؟ ای بابا!
از اینکه آدمها با هم خوب هستند باید خوشحال باشی ، توی این روزگار یخ بندان چقدر خوشحال کننده ست که آدمها با هم خوب و مهربان باشند. در ثانی مگه اگر کسی ، کسانی دیگر رو دوست داشته باشه جای تو توی قلبش تنگ می شه؟ هر کسی سهم خودش رو توی قلب آدمها داره و خوش به حال اونائی که خیلی بیشتر خوبند و سهم بیشتری می گیرند. اگه تونستی با این جمله ها کنار بیای هیچوقت از اینکه کسی که خیلی دوستش داری به دیگران محبت می کنه ناراحت نخواهی شد.

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 18:32

مهم نیست...این مخاطب همه ی دوستهامو تک تک داره ازم میگیره...
اینها چیزهاییه ک اون یادم داد روش حساس باشم....
اره خوبه ادمها باهم خوب باشن... ب شرطی ک نو ک اومد ب بازار کهنه نشه دل ازار
اصلنم دوسش ندارم....اون از نظر من ی ادم لجباز دوروئه
بره ب درک
من همون موقع ک فکرکرد دیگه نمیتونم ولش کنم ..خواست اذیتم کنه...تپش قلبمو بالا ببره..استرس از دست دادنشو داشته باشم..
..از روش رد شدم...ازش گذشتم..چون کسی ک خودخواه باشه...همش دوست داشته باشه همه بگن دوستت دارم وخودش ی کلمه از دهنش بیرون نیاد همون بهتر ک مثل چی ازش رد بشی اسمشم نیاری
حرف من اینه ک ب من اس میده..ب اونم اس میده..
ادم تااین حد دو رو؟
اصلن مهم نیست...ازش متنفــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
حال این روزهای من ک اسمشو میذاره بچه بازی سرش میاد

راستش نمی دونم چی باید بهت بگم. فکر کنم شاید اگه کمی عصبانیتت فروکش کنه ، دلخوری هات هم کمتر می شه.
تنها جان زندگی اونقدر ملایم نیست با آدمها ، که از الان تو بخوای بر سر این مسائل کوچولو اینقدر خودت رو آزار بدی. بعدها می فهمی که دوست داشتن آدمها حتی اونائی که زیاد هم دوست داشتنی نیستند قشنگ ترین قسمت زندگیه.

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 18:37

این چیزی ک تو مردها اسمشو میذارن غیرت... تو خانوم ها اسمشو میذارن حسادت..
..ولی شما ادم بزرگها نمیفهمید کسی ک خیلی دوستتون داشته باشه میخواد حفظتون کنه
میخواد باهم باشین...رفیق باشین..
میخواد از دستتون نده
اونوقت شما اسم این حالتهارو میذارین حسادت
مثل بچه کوچولویی ک عروسکشو مثل وجودش دوست داره وکافیه کسی اونو بگیره تا گریه کنه..
شما ادم بزرگها همتون ی جورید...ی جور فکر میکنید..ی جور رفتار میکنید ..ی جوربرخورد میکنین..
"ی جور حرف میزنید"...

حسادت مردانه و زنانه اش قشنگ نیست. فرقی هم نمی کنه
می دونی حسادت یعنی چی؟ یعنی این که یک نفر هست که از من خیلی بهتره و من تحمل دیدنش رو ندارم. این خوبه به نظرت؟

آدمها وقتی همدیگه رو خیلی دوست دارند ، اصلا" نمی تونند نسبت به هم حسادت داشته باشند، چون خوشحالی و آرامش اون آدم یعنی آرامش خودِ ما.

تنها سه‌شنبه 23 مهر 1392 ساعت 19:33

اصلنم حسادت نمیکنم.......گفتم ک بره ب درک
اینجور ادمها هیچی نیستن
خداروشکر ک من ازاون طرفم بهترم فقط بلد نیستم چ جوری الکی خودمو خاص نشون بدم..الکی ادا در بیارم..
..ک بقیه بگن این شخصیتش فرق داره
میفهمی چی میگم؟بلد نیستم ادای خاص بودن در بیارم
از اول تو فامیل باهرکی دوست میشدم اینقدر گرم و صمیمی بودم.. از همون اول اگه مثل این خودمو میگرفتم ..الان همه مشتاق میشدن ک باهام باشن....
.........گرچ مهم نیست..
من نمیخوام ریختشونو ببینم
و قبل از این ک عصبانی باشم ...ناراحتم..دلخور
داغونم
اره این مسائل کوچیکن واسه شما ادم بزرگا...
...بهتره در موردش حرف نزنیم

ناراحت نباش تنها جان .
حیف نیست شب قشنگت رو خراب کنی؟

امروز روز نیایش بود ، هنوز هم هست . برات دعا می کنم هر چه زودتر حالت خوب بشه

رها چهارشنبه 24 مهر 1392 ساعت 17:35

سلام بر پرنیان و سلام بر حافظ

سلام بر رها عزیز و مهربانم

هاتف پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 09:19

سلام
عید مبارک...روز حافظ هم گرامی...
حافظ اونقدر انسان بزرگ و وارسته ای هست که چون منی نیاز نباشه که راجع بهش صحبت کنه...
حافظ نه فقط برای ما ادبیاتی ها برای کل مردم ایران و خیلی از مردم جهان جزیی از زندگیشونه...
شیراز زیاد میرم و البته هرموقع هم میرم حتما سری به آرامگاهش میزنم...خدا بیامرزدش...
شعر اول هم بسیار زیبا بود...فیلمی هست به اسم "زندگی خصوصی آقا و خانم میم" به این شعر ارتباط زیادی داره...

سلام
ممنونم . عید شما هم مبارک.

من تصورم از روح حافظ بالاتر از یک روح انسانی ست.
اصلا" نمی شه در مورد اظهار نظری کرد. ممنونم هاتف عزیز ...

آفتاب پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 14:19 http://aftab54.blogfa.com/

جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد

کسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد

دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر باد

بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد

چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد

مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد


جمالت آفتاب هر نظر باد <--------- این خیلی خوبه

ونوس پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 19:49 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام عزیز
ببخش دیر اومدم درگیر تولد یک سالگی ریحانه بودم تونستی برو وبش عکسهاش وببین
خیلی مطلب خوبی بود به دلم نشست حسابی

سلام ونوس جان
تولدش مبارک . امیدوارم یه روزی یک عروس خوشگل بشه برات.

متاسفانه آدرس وبش رو یادم رفته

خلیل جمعه 26 مهر 1392 ساعت 20:02 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

شعرتان بسیار جالب بود.

سلام
ممنونم دوست عزیز

خدا رنگی یکشنبه 28 مهر 1392 ساعت 20:28 http://mylives90.blogfa.com

خیلی خوب گفتن. واقعااااااا چگونه؟؟؟؟!!!

آدمها توی هر سنی و هر شرایطی با حافظ ارتباط برقرار می کنند

قندک دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 13:32 http://ghanidakmirza.blogfa.com

سلام
حتی رویم نمی شود به شما سلام کنم. الان کلا در برابر شما تمام قد و دو دست بر سینه به حالت احترام ایستاده ام خجالت از گل رویتان خجالت می کشم بانو.الان دارم مقایسه می کنم. دارم مقایسه می کنم خودم را با خود شما. بله با خود خود مهربانتان بانو جان.واین که شما چقدر خوب .بزرگوار بخشنده و مهربانید و قندک چقدر برعکس شما بد و بی وفا و پشت پا زده به همه چیز! چقدر بد است. چقدر بد.نه تنها بد که بسیار بی وفا.وقتی امروز بعد از ماه ها نام زیبای پرنیان را بر تارک وبلاگ هدای عزیز دیدم یک آن در خود میخکوب شدم. جا خوردم. و ناگهان مثل این چماق به ملاج خورده های گیج به خود آمده به خود آمدم. دوستانم! من دوستانی داشتم مثل برگ گل .دوستانی داشتم بهتر از بهار. چه شدند؟ چه کردم ناگهان با آنها من احمق.مادرم که دومین روز بهار رفت گویا همه چیز رفت.وبم را قطع کردم وفوری یک رند آن را مالخود کرد و هرچه التماس و التجایش کردم که آدم حسابی بنده حالا یک شکری خوردم حالا شما بیا و بزرگواری کن به پسش بده. اما دریغ از یک جواب کوتاه حتی!
ومن امروز گویا تازه متولد شده ام.گویا محشر بپا شده ومن در برابر خداوندگار با رویی شرمنده ایستاده ام.واقعا نمی دانم چه بگویم. فقط همین را عرض می کنم. ببخشید.شرمنده گل رویتانم بانو

سلام
واااای خواهش می کنم ... شرمنده ام نکنید این قدر.
تمام وبلاگستان یک قندک میرزا بیشتر ندارد و روی سر ما جا دارد. شما خیلی خیلی بزرگوارید قربان و من باید از شما خیلی چیزها یاد بگیرم. نگرانتون شده بودم ، فکر میکردم خدای نکرده مشکلی پیش آمد که بی خبر رفتید و یا از ما دلخور شده بودید . الان خدا رو شکر میکنم که اتفاق خاصی نبوده و یک جور انتقام جوئی با خود بوده .

خیلی خوشحال شدم که باز هم برگشتید و من این را امروز به فال نیک می گیرم. از هدی جان هم ممنونم برای نقشش در این اتفاق خوب .
وبلاگ جدید مبارک . حالا چرا مجنون ؟

جدا" خوشحالم کردید ...

قندک سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 13:59 http://ghanidakmirza.blogfa.com

بانو جان؟ بعضی ها خیال می کنند می توان اضداد را با هم جمع بست.شما به بزرگواری خود ببخشاییدشان

از درک بالای شما احساس خوشحالی زیادی میکنم. ممنون

قندک شنبه 4 آبان 1392 ساعت 11:00

چقدر این تصویر زیباست. دست گلتون درد نکنه بانو جان که مثل همیشه گل می کارید تا ما گلستان درو کنیم.درود بر این حسن سلیقه که خدا فرمود الله جمیل و یحب الجمال.او زیباست و زیبایی ها را دوست می دارد.

من از شما ممنونم برای این همه توجه و این که پست به پست مطالب را دارید می خونید و خدا رو شکر که دوست داشتید.

مسی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 03:29 http://asmanwien.blogfa.com/

اصولا زندگی زنانه زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد