فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

ای وای از آن شهر که دیوانه ندارد



در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم 

ویران شود این شهر که میخانه ندارد 

در خویش تپیدیم ولی داد فزون شد 

بیداد ز دادی که غمخانه ندارد 

دیوانه ترین مردم شهرم ، تو کجائی ؟

تا فاش بگویم ، چو تو افسانه ندارد 

رضا جمشیدی



کجا هر روز خود را جا میگذاریم؟  و هر صبح تلاش می کنیم برای پنهان کردن چیزی که هستیم و دنیایی از حرف پنهان می شود درپشت نگاهی آرام و حرفها  می ماند  در گلو ...


یک ساعت و نیم روی تردمیل راه می روم تا از خودم فرار کنم. یک ساعت شنا برای اینکه شاید در زیر آبها یک جائی خودم را جا بگذارم،  یک ساعت توی خیابان راه می روم تا ...


شهر ما پر از دیوانه هایی مثل من است . حیف که خالی ست از میخانه و فریادهای مستانه ... 


نظرات 29 + ارسال نظر
آفتاب پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 20:01 http://aftab54.blogfa.com/

وای تردمیل !

یه بار با کله رفتم تو دیوار ... دور تندش رو زدم که به حساب خودم فعالیتم بیشتر بشه ، چشمت روز بد نبینه .


سلام پرنیان جونم .. خونه تکونی مبارک .. قالب جدید خیییییییییییییییییییییلی خوشگله


خدا کنه تو شهر مثال دیونه زدی ( البته خودت می دونی چقدر باارزشی ) از این دیونه ها زیاد باشه .

گلستان می شد به خدا .. نه این جنگلی که الان داریم می بینیم .



خواستی بری میخانه من هم هستم .. با هم هوار هوار می کنیم .

مرسی عزیزم از مطلب همیشه زیبات .



وای ... مردم از خنده! قاعدتا" با کله نباید می رفتی تو دیوار! باید سر می خوردی و با پا می رفتی توی دیوار پشت سری

خوب خدا رو شکر که به خیر گذشته .

مرسی . البته از همراهی تو هم ممنونم و برای این پیشنهاد تغییر قالب.

من کلا" وقتی چیزی رو دوست داشته باشم دل کندن ازش برام سخته . اگه به پیشنهاد تو نبود تا ابد قالب صورتی باقی می موند.

حتما " خبرت می کنم

مرسی برای همه ی محبتهات ... که همیشه به دل می شینه

صادق (فرخ) جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 00:27 http://dariyeh.blogsky.com

سلام پرنیان عزیز
مشکل من خودم هستم . آن خود من هر روز و هر ساعت چیزی میخواهد و من نیز باید هر دم به ترفندی و گاه با خشم و فریاد و گاه با فریب ، خاموشش کنم . تازه از جبهه آمده بودم و موقع تحویل سال در خانه بودم . وقتی سال ، نو شد گریه ام گرفت .
تلاش اطرافیان برای فرونشاندن اشکها کار را بدتر میکرد و به هق هق افتادم . نمی دانستم چرا ؟ اما میدانستم خود من غمگین بود و غصه داشت و من ظاهری ، مثل گاو مانده بودم و نمیتوانستم برای درونم و برای قلبم و جانم کاری بکنم .
ما هر روز بیشتر از هر چیزی به خود و به باطن و روح خویش بی اعتنایی میکنیم و او را اذیت میکنیم و به خواسته هایش بی توجهیم . افسوس

سلام فرخ عزیز

مگه چیزی غیر از «خود» در ما هست که مهم باشه؟ همین «خود ماست» که دلتنگ می شه، غمگین می شه، بی مهری می بینه و می شکنه

همین «خود ماست» که رنج می کشه و ما اکثر وقت ها سانسورش می کنیم. ساکتش میکنیم. سرش رو گرم می کنیم و ........

روزهای جبهه روزهای تلخ و غم انگیز و سختی بوده. ای کاش هیچ وقت هیج حنگی نبود. مطمئنم با تجسم کردن صحنه های حنگ و جبهه و ... نمی تونم به طور واقعی به عمق تلخی آن پی ببرم. من حتی دیدن تصاویر فیلم هائی که تلویزیون ایران می ذاره به شدت غمگینم می کنه.

ما که داخل شهر بودیم و موشک ها می ریخت روی سرمون ، هنوز که هنوزه کابوس می بینیم.

چه طلم ها شد در این جنگ، چه کاشانه ها که از هم پاشید و چه خانواده ها که شکستند و چه روح ها که برای همیشه زخمی شد و چه جسم ها که به فنا رفت ...
و امروز باز هم دارن کرکری جنگ می خونند.
کاش دست از سر این مردم برمیداشتند. دیگه چیزی نمونده برای این مردم مظلوم به جز یک روان ـ پریش و یک مشت نگرانی برای آینده ی مبهم و غم نان و ااندوهی عمیق در چهره ها ...........

...............................................

« زیباترین چیزها
برای آنان که تمام زندگی شان را جنگیده اند
این است که به هنگامه رسیدن به آخرِکار بگویند:

ما به مردمان و به زندگی باور داشتیم
و زندگی و مردمان
هرگز رویمان را زمین نخواهند گذاشت

و نا امیدمان نخواهند کرد..
تنها در این راه است که مرد، مرد می شود
و زن، زن می شود،
جنگیدن به روزها و شب ها
برای مردمان، و برای زندگی... »

ایرج میرزا جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 01:18

سلام

خداییش خیلی بی سلیقه ای
عجب رنگ زاغارتی . تو انقدرا هم بد سلیقه نبودیا . حتما یه نفر اغفالت کرده

سلام

مطمئن بودم ... فکر میکردم به اون کفشدوزه ممکنه گیر بدی

چشه خوب؟ رنگ سبز زاغارته؟

رنگ سبز رو که بیشتریا دوست دارن. تازه رنگ سال هم هست.

آفتاب جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 08:47

سلام صبح بخیر .
آدم روحش شاد میشه میاد اینجا..چقدر خوش سلبقه ای..
رنگ سبز خیلی به عنوان وبت میاد.

سلام لیلا جون

ایرج میرزا دوست نداشت

آفتاب جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 09:14

من که دوست دارم .

ایشون می دونند که زیباست...کاملا مشخصه.

مرسی لیلا جون

شاید باز هم برگشتم به قالب قبلی

. جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 19:08

چه تغییری !

سبز هم خوبه. اما من عادت کرده بودم به یک صورتی که در بالای اون چمنزاری بود ...

من هم عادت کرده بودم .

. جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 19:09

شنیدن نعره های مستانه ی بانوی فتح باغ ...

در حسرت آن مردیم ...

خلیل جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 19:43

سلام،

البته ، اگر ندانی چرا این کارها را می کنی.

ضمنن بلاگفا دو روز است که به کاربرانش اجازه ورود به بخش مدیریت را نمی دهد برای گذاشتن مطلب تازه یا خواندن نظرات. به این ترتیب ارتباط تمام کاربرانش را قطع کرده است. شما می دانید چه خبر است؟

سلام

من فکر کنم شما بهتر بودنید چرا بلاگفا این کارها رو می کنه.

آقای شیرازیه دیگه !
یه روزگاری من هم بلاگفائی بودم ، وقتی که یک شبانه روز کامل کل بلاگفا فیلتر شد تصمیم گرفتم به بلاگ اسکای نقل مکان کنم و از کاری که کردم خیلی راضی هستم . بلاگفا هر روز یه مشکل داشت. والان هم که گاهی می خوام برای دوستان بلاگفائی کامنت بذارم مشکل داره . یا اصلا قسمت نظرات باز نمی شه و یا عددی که بایت تایپ بشه برای ثبت باز نمی شه.

november جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 20:46 http://november.persianblog.ir

سلام بلندبالا...
مبارکه خانه ات همیشه سرسبز باد هنرمندا همیشه خوش سلیقن شمام یک هنرمند هستید قالب صورتی هم بسیار سرشار بود از آرامش دلپذیر
***
عاشق اون فریادهایی م که گفتی (البته خیلی باید سعی کنم بسمت جیغ نرن)، بخصوص اگه رو کوه واستم...

***
دلم نمیاد یاد این شعر زیبا نکنم:
در آینه نگاه میکنم چه پیر میشوم گاهی
از تو چه پنهان که از عشق سیر میشوم گاهی
بعداز آن دیوانگی ها که کرده ام
در آسایشگاه عقل با دلم زنجیر میشوم گاهی
اگر پابه پام بیایی تا آخرین قافیه ام
مثل چشمانت در شعرهم بی نظیر میشوم گاهی

سلام دوست عزیزم

من هنرمند نیستم ولی هنرمندها رو خیلی دوست دارم

بهترین جا برای اون جیغ ها و فریادها یک پارک آبی با سرسره های وحشتناکشه ...
تجربه اش رو داشتم و تا سه روز صدام در نمی اومد


شعرت خیلی قشنگ بود. مرسی که نوشتی این جا.

و ممنونم برای محبت هات.

باران خان و بانو! جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 21:11

با عرض سلاملیکم و تبریک قالب جدید و کفشدوزک و گل و پروانه و ...
ایشالا که همیشه سبز و سرزنده باشید!
البته پنهان نمیکنیم که ما به قالب قبلی بدجوری عادت کرده بودیم!
و اما اصل مطلب که الوعده وفا:
اینم گزارش تصویری داستان ارسال ۶۵ جلد کتاب به بچه های محک البته به همراه ۲۲۰ هزارتومان کمک هزینه دارو!
ممنون از پرنیان و یه دوست و آقای دکتر و خانوم آفتاب و مورچه و همه و همه و همه بچه های ایران و ...!

http://s1.picofile.com/file/7785786341/IMG_1416.jpg
http://s1.picofile.com/file/7785788488/IMG_1417.jpg
http://s1.picofile.com/file/7785789565/IMG_1418.jpg
http://s1.picofile.com/file/7785789886/IMG_1419.jpg
http://s2.picofile.com/file/7785790107/IMG_1420.jpg
http://s2.picofile.com/file/7785791933/IMG_1421.jpg

همین دیگه ..

:)

سلام بر باران خان و بانوی عزیز

من هم بدجوری عادت کرده بودم بهش !

بابت تمام زحمتهائی که کشیدید صمیمانه تشکر میکنم.


امیدوارم بازتاب این قدمهای خوب هر چه زودتر برگرده به زندگی قشنگتان.

تصاویر رو دیدم و سرشار شدم از احساسات خوب . امیدوارم روزی برسه که هیچ بچه ای از هیچ بیماری در رنج نباشه. الهی آمین

قابل توجه تمام دوستانی که در این کار خوب سهیم بودند.

ایرج میرزا جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 22:49

سلام
وااااای چقدر اینجا قشنگ شده
مبارکه انشاء الله

در ضمن اگر میخوای از خودت فرار کنی راهش تردمیل و شنا و خیابونگردی و میخوری و عربده کشی نیست . فقط سیانور راست کارته . یه دونه بنداز بالا و خلاص .

سلام
من زندگی رو دوست دارم ایرج میرزا

اگه سیانور بخورم که زندگی رو از دست می دم

بالاخره قشنگ شده یا زاغارته ؟

پرنیان دل آرام شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 00:33

ااااا

اولش فک کردم خونه رو اشتباعی اومدم



مبارکان باشه

امیدوارم رنگ نگاهتون همیشه به زندگی این رنگی باشه




ولله که شهر بی تو مرا حبس می شود ...

سلام پرنیان عزیزم

ممنونم . سبز باشی همیشه ...

پرنیان دل آرام شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 10:10

به به

دست جناب باران خان و بانوشون درد نکنه

و همه دوستای عزیزم

دستای پر مهرتون تا همیشه تو دستای خدا


ازشون ممنونم . مخصوصا" چیدن با حوصله و باسلیقه ی کتابها مطمئنم کار فرینوش جون بوده.

از تو هم ممنونم پرنیان جون

بارانپوش شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:58

آدمی از همه فرار کنه... از "خودش" نمی تونه فرار کنه...
همیشه انعکاس خودش هست که در روزگار می بینه... انعکاس رفتار... افکار... آروزها... دعاها... خواهستنها... و شاید تقدیرها...
....................................
چقدر سبز به باغ شما می آید...
باغ دلتان همیشه سبز باد...
......
درود بر شما...
اینجا خیلی قشنگ شده... دست مریزاد

غاری یک نفره ام
در طبقه ی دوم آپارتمانی
در محله ای شلوغ
صبح ها
بیرون می زنم از خودم
دنبال کوهی
که جا برای غاری یک نفره داشته باشد

شب ها
بر می گردم به خودم
آتش روشن می کنم
و روی دیواره هایم
طرحی می کشم
از معشوقه ای
که ندارم...!
جلیل صفر بیگی


سلام
یه وقتهائی همه ی ما خیلی دوست داریم ، یه جائی خودمون را بذاریم و در بریم ...
اما نمی شه !
گاهی فراموشی خوبه، گاهی یک نفر دیگه بودن خوبه، گاهی این جسم با تمام نیازها و خواهش ها و تمایلات زمینی دور شدن از روح خیلی خوبه ...

ولی نمیشه تا ..................... زمان مرگ. اونوقت اون روحه که جسم رو قال می ذاره .

ممنونم . پس نظر شما اینه که این قالب خوبه . با هزار تردید عوضش کردم.
انگار یک قالب هویت یک وبلاگه ، ولی حقیقتا" نیست.

از لطف شما سپاسگزارم

ونوس شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:20 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
آفرین به این همدلی دوتایی باهم قالب عوض می کنید دیگه

هیچ نظری ندارم من که خیلی وقته دیوونه شدم از دست این روزگاراینم شاهدم

سلام ونوس جان

کی دیگه قالبش روعوض کرده؟

آفتاب جون ؟ اصلا" ایده آفتاب بود تغییر قالب .

...
همون شاهد کوچولو؟!

هاتف شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:26

من مست و تو دیوانه...ما را که برد خانه...
نمیدونم چرا یهو یاد این شعر افتادم
شهر ما پر شده از آدمهای عاقلی که فقط عقل خود را برای کلاه بر سر هم گذاشتن به کار میگیرند...و وای به عاقلان ما...

پس آفرین به ما دیوونه ها !

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:59

کامنتی برای پست و خدا من را آفرید تا تو را ستایش کنم (اونجا نمیشد کامنت گذاشت !!! )


بانــو کـه صدایمـ میکنیــــ

تمام احساساتــــ زنانه امـــ را

میپیچمـــ میانـــ پوششیـــ از عشقـــ

و میگذارمـــ میانـــ دستانـــ مردانه اتـــــ ...


برای زن بودن به معنای واقعی باید همیشه مردی در کنارت باشد ... آن وقت که می فهمی عشق یعنی چه ...

سلام دوست بدون نام عزیز

الان رفتم اون پست رو چک کردم . قسمت نظراتش فعاله و مشکلی نداره.

یک «بانو» گفتن چه معجزه ای می کنه ...


هنوز
دست‌ام
نقش ِ دستانِ تو را
زندگی می‌کند..

قرارنبود جهان
به این بزرگی باشد!

گیج شده‌ام،
کدام دلهره
پاسخِ نگاهِ تو بود !؟

سیدمحمد مرکبیان



ممنونم دوست عزیز

آفتاب شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 18:24

چقدر قالبت خوشگله
.
.
.
.

اوووه ! مرسی

هدی شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 23:39 http://aftabgardantarin.blogfa.com

دیوانگی هم عالمی دارد ...
سلام

دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
باما ، سر دیوانگی داری اگر، دیوانه جان
...

سلام به روی ماه شما

نوشته های پراکنده یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 09:19

سلام
حال شما؟
خوبید؟
قالب وبلاپ مبارک باشه.قشنگه
خوشبحالتون اینقدر وقت دارین که به این کارا برسین
روز خوبی داشته باشید
آپم. خوشحال می شم بیاین

سلام

ممنونم.

من همیشه وقت برای همه چیز پیدا می کنم. فکر کنم مدیریت زمانم خوبه


حتما می یام و می خونمت .

آفتاب یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 14:03 http://aftab54.blogfa.com/

من باشم و تو باشی و باران، چه دیدنی است...

بی چتر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنی است

پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست!

با تو، صدای بارش باران شنیدنی است

ابری و چکّه می کنی و مست می شوم

طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است!!

خیسم، شبیه قطره ی باران، شبیه تو

تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است

این جاده با تو تا همه جا مزّه می دهد

این راه ناکجای من و تو، رسیدنی است؟!!

باران ببار!! بهتر از این که نمی شود

من باشم و تو باشی و باران ... چه دیدنی است!!

بوی بهار می شنوم از صدای تو ...

آفتاب یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 14:46 http://aftab54.blogfa.com/

نازنین یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 15:08

سلام.خسته نباشی خانم.
نوشته این قسمت از وبلاگتون عـــــــــــــــــــالی بود.
اونقد دوست داشتم که واقعا نتونستم سکوت کنم.
============
راستی من شمارو از وبلاگ پشت صنوبرها پیداکردم.
مطلبی که راجع به آسایشگاه نوشته رو خیلی خیلی دوست داشتم.
دارم واسه تابستونم یه برنامه ریزی میکنم یه سرچی رو شهرمون که داخلش سکونت دارم کنم یه آسایشگاه پیدا کنم و برم اگر توفیق داشتم هر خدمتی ازم براومد انجام بدم.
راستش یکم از خودم خجالت میکشم.
سالمم .اما ناسپاسم.
خدارو به خاطر همه داشته هاو حتی نداشته هام واقعا از صمیم قلبم سپاس میگم.

سلام

ممنونم دوست عزیز


تصمیم بزرگی گرفتی . این جور کارها خیلی احساس سبکی به همراه داره. گاهی برای رهائی از رنج ها و یا سنگینی زندگی خوبه. البته در آسایشگاه کار کردن خیلی قدرت بزرگی می خواد ، مواظب باش خودت زیر بار فشارش نشکنی.

همیشه سلامت باشی و همیشه در آرامش

شلم شوربا یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 15:34 http://WWW.NIMARASI.BLOGFA.COM

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت....واسه اینه که میخانه ای نیست ..نکته کنکوری اش اینه

شاید هم داشته باشه!

در اینجا بین علما اختلاف نظر هست

دوست عزیزم من منظورم از این مطلب «میخانه» نبود.

raha دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 02:22

salam ...che baghe sar sabzi shode inja ....mobarake ....omidvaram hamishe shad bashi va salamat ....

سلام رها جون

ممنونم . تو هم همینطور

قندک دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 13:39

سلام و درود بسی فراوان بر پرنیان عزیز. مبارک باشه.بسی زیباتر شده است. احسنت.سبز سبزم ریشه دارم.
شمع و گل و پر وانه منم.رسوای زمانه منم .دیوانه منم

ای خدای من
شنو نوای من
زمین وآسمان تو می لرزد
به زیر پای من
مه و ستارگان تو می سوزد
زناله های من


ز خود بیگانه منم
مست می خانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
....


رفتم توی ترانه ...

ممنونم . همیشه سبز باشید

قندک دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 13:41

این قندک بیچاره دل از کف داده آخرش در برابر این تصاویر زیبای شما جان به جان آفرین تسلیم خواهد نمود. حالا ببینینید!!!!فتبارکالله احسن الخالقین.

باید از خالقش تشکر کرد .

خدا نکنه . انشاالله که سلامت باشید همیشه با عمری طولانی

Roj پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 ساعت 04:18 http://rojna.blogfa.com

بلاگ شما رو از کامنتی که آبان ۱۳۹۱ برای روی ماه خدا را ببوس پیدا کردم! و نوشته هاتون چه دلنشینه .. خوشحالم از آشنایی با بلاگتون

سلام دوست عزیز
ممنونم از محبتت.
با سفرنامه و عکس هائی که گذاشته بودی در وبلاگت من رو حسابی هوائی کردی .

قندک پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 18:37

سلام بانو جان مهربان.چشمتون چطوره؟بهتر شدین؟تردمیل چیز خوبی نیست ها.پزشکان گفته اند.برقرار باشید.خوشحالم که برگشتید.خیلی خیلی خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد