فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

تو که دستهات طوفان را مهار می کند ...




بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند

پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان


آدمها

بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
 پر از مرهم به هر زخم است ...


دیروز استاد سر کلاس از تمام دانشجویان پرسید برای چه چیزی از خدا ممنونید. هر کسی چیزی گفت .نوبت به من رسید.  گفتم: برای بودن تمام انسانهائی که آمدند در زندگی ام و رفتند و آنهائی که هنوز هستند ... و زندگی من را معنا بخشیده اند.

نظرات 23 + ارسال نظر
پرنیان دل آرام سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 09:42

با تو از خویش نخواندم، که مجابت نکنم
خواستم تشنه ی این کهنه شرابت نکنم

گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم

دستی از دور به هرم غزلم داشته باش
که در این کوره احساس مذابت نکنم

گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست
سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم!؟

فصلها حوصله سوزند بپرهیز که تا
فصل پر گریه ی این بسته کتابت نکنم

هر کسی خاطره ای داشت ، گرفت از من و رفت
تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم!!

محمدعلی بهمنی




موضوع دوری دست ها و دیدارها مطرح نیست

همنشین نفس های من شده ای بانوو ...




سلام و روزتون بخیر

چشمتونم روشن

یکتا داشته باشه امروز بیاد تهران :)))

سلام پرنیان جون

امیدوارم این بار بتونم ببینمش .

و ممنون

سایه سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 10:48 http://bluedreams.blogsky.com/

همینطوره پرنیان جان
بعضی ها با سکوت همراهت هستن هیچی نمی گم ولی هستن ...
پر از مرهمِ زخم ِ دل...

سلام

گاهی وقتها باید کشف بشن.
مرسی

نوشته های پراکنده سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 14:31 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
چه جواب با مسمایی
به منم سر بزنین
شاد باشید

سلام
مرسی .

چه جالب . همین الان داشتم مطالب جالبت رو می خوندم.

نوشته های پراکنده سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 15:08 http://thunderb.blogfa.com/

بازم سلام
ممنون بهم سر زدی
بعله دیگه منو تحویل نمیگیری و سر نمیزنی
در مورد مشکل ویندوزتون اگه راهشو پیدا کردم اطلاع میدم. برنامه Word من گاهی اینجوری میشه.
قبلا ویندوز 7 داشتم و با اینکه اوریجینال روی لب تاب بود مشکل زیاد داشت. اما ویندوز 8 که سه چهار ماهه نصب کردم خیلی عالیه. به همه توصیه موکد می کنم نصبش کنن(خداییش مایکروسافت بهم حق الحساب نمیده)
شاد باشید

سلام

من کم سعادتم .

ممنون می شم اگر مشکل ویندوز رو حل کنی.
ویندوز هشت اورجینال ریختی ؟ یا کپی؟

حیف نیست روی دیندوز هفت اورجینال یک ویندوز هشت نصب بشه ؟

باران سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 15:21

..

از خدا ممنونم
برای اینهمه کلام راست
برای دوستی های پاک و ناب ..

برای داشتن اجازه ی تنفس
در این باغ سبز سبز سبز ...

:)

مرسی خدا جون که دوستهای خوبی بهم هدیه دادی.

H.k سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 18:33 http://bescot.blogsky.com

عموما زندگی آدم با ارتباطات که دارد معنی و شکل می گیرد.
مثلا اگر شما افرادی را دور بر خود داشته باشید که وجود آنها برای شما ارزش مند باشد و بهشان علاقه داشته باشید این تاثیر خوبی در زندگی شما خواهد داشت.
ولی یک موقع های هست که دور برت پر می شود از وجود ها و شخصیت های پوچ که هیچ نیستند و چه درد ناکه وا قعا این حد اقل برای من که دارم با گوشت وپوست حیسش می کنم.

من کلا" با آدمهای زیادی در ارتباط هستم. با روحیات متفاوت و سن های متفاوت. هر انسانی برای من یک کتابه که فکر میکنم بعضی از این انسانها را باید خواند ولی بعضی ها را فقط به جلدشان اکتفا کرد. نباید زیاد واردشون شد چون به شدت ناامید کننده هستند . بعضی ها مدام در حال عیب جوئی دیگران هستندو غیبت کردن و داستان ساختن برای مردم ، اینا به نظر من بسیار خطرناکند . بعضی ها هم هیچوقت یک رو و یک رنگ نیستند همونائی هستند که باید به جلدشون اکتفا کنیم . اما بعضی ها یک کتاب جذاب تمام نشدنی هستند ، یک دنیا هستند و تو هر بار می خونیشون مشتاق تری که بیشتر و بیشتر غرق بشی تو اونا. من عاشق این آدمهام و ... بعضی ها هم فقط سرگرم کننده اند در ماه چند ساعت کافی اند.
دوستای نزدیک من برای من همیشه عزیزترینند. چون به خواست خودم و به خواست اونا این رابطه ادامه پیدا کرده و این با ارزش ترین موضوع زندگی منه.

امیدوارم همیشه آدمهایی که هرگز از خواندنشون خسته نمی شید در کنار شما باشند.

ونوس سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 18:40 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
خوبی خانمی منم خوبم عروسکمنم خوبه خداروشکر
ممنونم از توبرای بودنت

سلام
خدا رو شکر که خوبین . در کنار هم همیشه شاد باشید و پرامید

mana سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 21:31

باید به فکر تنهایی خودم باشم
دست خودم را می‌گیرم و
از خانه بیرون می‌زنیم.
در پارک،
به جز درخت،
هیچ‌کس نیست.
روی تمام نیمکت‌های خالی می‌نشینیم،
تا پارک،
از تنهایی رنج نبرد!
دلم گرفته،
یاد تنهایی اتاق خودمان می‌افتم،
و از خودم خواهش می‌کنم،
به خانه باز گردد...!
محمدعلی بهمنی

آدمهایی که میان تو زندگیمون و میرن چقدر خوب گفتی و من از خدا ممنونم برای داشتن بابا و مامانم + اون آدمایی که تو گفتی

اتفاقا" اولین کسانی که اومدند توی ذهن من همون موقع که داشتم این جملات رو می گفتم پدر و مادرم بودند ... و بقیه .

شعر آقای بهمنی خیلی قشنگه و اینکه هیچ کس مثل «خودم» با من مهربان نیست. چون هیچ کس غیر از «خودم» نمی دونه دنیای من چیه و از زندگی چی می خوام و دلم می خواد به زندگی چی بدم .

mana سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 21:47

و هیچکس به اندازه ی (پدر و مادر) ما رو دوست نداره و برامون فداکاری نمیکنه
کاش خدا فرصت جبران رو باقی بذاره

و بهترین و قوی ترین تکیه گاه و قابل احترام ترین موجود زندگی و کسانی که هیچوقت نمی شه محبت ها و خوبی هاشون رو جبران کرد و عاشقان بی انتظار و تکرار نشدنی و ...............................

من متاسفانه هر دو را از دست دادم . و همیشه با خاطراتشون زندگی می کنم

mana سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 21:54

وااااااااااااای خیلی متأسفم روحشون شاد باشه :(
منم الان از مامان و بابام دورم و خیلی هم دلتنگشونم درست تو همین لحظه هم داره بارون میباره :(
هر دو رو همزمان از دست دادی؟

ممنون .
نه . با فاصله ی زیاد.
ولی همیشه در کنارم احساسشون می کنم. خیلی زیاد احساسشون می کنم و خوابها یی که در زمانهای حساس می بینم ازشون گواه بر صادق بودن این احساس هستند.

قدرشون رو بدون . پدر و مادر هیچ چیزی غیر از احترام از فرزاندنشون نمی خوان . تو اگه کاری براشون انجام بدی اونا چندین برابر جبران میکنند ولی بی احترامی و پرخاشگری قلبشون رو زخمی می کنه اگر چه زود هم فراموش می کنند.

امیدوارم نفس های گرمشون لحظه هات رو سرشار از امنیت کنه و شکوه. انشاالله که سالهای سال زنده و سالم باشن

mana سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 22:18

البته که هیچ وقت فراموش نمیشن، مرسی پرنیان عزیز و پر احساس

خواهش می کنم . من هم مرسی

قندک چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 14:00

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز و مهربان.جواب بسیار خوبی به استاد داده اید.مرحبا.واقعا همینطوراست.این اتفاقی است که برای اغلب ما می افتد.
میگم این خارجی ها هم مجسمه می سازند ما هم سر نیایش مجسمه ساخته ایم خداواکیلی. تمام ریزه کاری ها عین واقعی است.ممنون

سلام
ممنونم

پس احتمال زیاد شما اون مجسمه ای که ساختند و اول خیابان ولنجک گذاشتند اون وسط رو ندیدید! یعنی محشره! اگر تا حالا اصلاحش نکرده باشند اگر رد شدین حتما ببینید. و درست زمانی اون رو گذاشتند که اجلاس کشورهای غیر متعد بود و من فکر کردم این خارجی ها چی در مورد ما فکر می کنند الان؟!

مجذوب چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 18:44

انگار
این سالها که میگذرد
چندان که لازم است دیوانه نیستم!
"آدم به خدا خیانت کرد!خدا درد را آفرید!غم را آفرید!تنهایی را آفرید!بغض را آفرید! اما راضی نشد!کمی فکر کرد:
و آنگاه عشق را آفرید!
نفس راحتی کشید،
انتقامش را گرفت از آدم!!...

پس تمامش زیر سر خدا بود؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 20:59

اولااگه اینارو نگیم با دلمون چکار کنیم
دوما نویسنده ها و شاعرها پس چی بنویسن؟!

اتفاقا" قشنگ بود .

راستی با دلمون چیکار کنیم ؟؟؟

اگه نویسنده ها و شاعرها نبودند احتمالا دلمون می ترکید.

مجذوب چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 21:34

خوشحالم که خوشتون اومده-به قول ویلی در مرگ فروشنده ویتامین بخوریم درست بشه!؟!
جدا از شوخی اگه میشد عشق و خنثی کرد که دیگه این همه شعر و ادبیات غنایی غنی نداشتیم
و دیگه اینکه به نظر من هر کسی برای بالغ شدن یه دوره سختی رو باید بگذرونه و چه چیزی موثر تر از عشق؟!
پس خانوم معلم نتیجه ما از این انشا این است که عقش چیز بسیییییار خوبی است
پایان

ویلی رو نمی دونم . اما شاید ویتامین با یه کمی ورزش از نوع استقامتی !
شاید کمی دل و جگر هم تقویت کننده خوبی باشه
دل دار می شیم

آفرین . نمره ی انشای شما 20 به اضافه ی چند تا ستاره

شما رو نمی دونم چند سالتونه . اما من دبستان که بودم معلمم همش ستاره های رنگی می چسبوند بالای مشق ها و دیکته هام . آبی کاربنی ش بیشتر توی ذهنمه . گاهی هم ماه بود . وای چه حسی داشت گرفتن اون ستاره ها و ماه ها ...

از کجا رسیدم به کجا ! می بینید من چقدر بی جنبه ام ؟

مجذوب چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 21:58

خیلی هم خوبه که آدم نوستال باز باشه احساس خوبی رو القامیکنه به آدم-من 22سالمه برای من چاپ با شکل های مختلف میزدن واقعا لذت بخش بود (خوشحالیامون با اینکه کوچک بودخیلی عالی بود چقدرشادیامون با قبلا فرق داره)!هووووورا من چقدر امروز 20 میگیرم

من دقیقا" دوبرابر سن شما رودارم مجذوب عزیز .

ولی این رو بگم که دهه ی چهل یکی از بهترین دهه های زندگی آدمهاست. یه جور خاصیه برای خودش . معمولا" می گن بلوغ دوم .
بفرما! این هم بلوغ که حرفش رو زدیم .

و اما دز موزد شادی ها وقتی برای شما در مورد ستاره ها نوشتم بعدش رفتم توی فکر که چقدر اون ستاره ها شادی بخش بودند . و الان ... والان برای من گرفتن یک شاخه گل مثل گرفتن اون ستاره ها ست.

البته از گرفتن عطر و کفش های خوشگل و لباس های مارک دار و ماشین های شاسی بلند و ویلا توی هاوائی هم بدم نمی یاد
...
این هم از خصوصیات دهه ی چهلی هاست که از واقعیت یهو می رن توی رویا!

معلومه این دومین بیست بوده ها !

مجذوب چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 22:45

آره فکر کنم به این خاطر که شروع دوره ی جدیدی از زندگی باشه-الان بین شاخه گل و گروه دوم تفاهمی بس عجیب است...
بله دومی بوده
من با گروه دوم موافقم(...)+یه بوم نقاشی شده هدیه از یه دوست
مرسی بابت اینکه به حرفام توجه کردید شب خوش

هر ده ای که شروع می شه یک شروع تازه ست برای ما. من وقتی 16 سالم بود فکر می کردم یک آدم 44 ساله خیلی پیره و دیگه باید کم کم بمیره . وقتی هم سن شما بودم فکر می کردم 44 سالگی یعنی خیلی تجربه و گذشت خیلی سالها ولی الان که خودم رسیدم به این سن می بینم هنوز خیلی راه مونده تا خیلی چیرها رو ببینم. و زندگی با تمام سختی ها و بارهای سنگینش اونقدر زود می گذره که من گاهی سن خودم رو فراموش می کنم .

در مورد هدایا، اگر یه ویلا در هاوائی هم به من کسی بده به هیچ درد من نمی خوره چون در حال حاضر ویزای آمریکا ندارم .
ولی یک اسپورتیج مشکی 2012 رو تحت هیچ شرایطی رد نمی کنم
می بینی توقع من زیاد هم نیست؟ لکسوس هم نبود مهم نیست.
یک بوم نقاشی شده توسط یک دوست یک هدیه ی بی نظیریه.

هدی چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 23:13 http://aftabgardantarin.blogfa.com

آدمها دو دسته اند:
یا می آیند که درسی بدهند و دمی با تو بمانند و در سایه ات بیاسایند و در سایه شان دلی تازه کنی و ... کوله بار ببندند و بروند ...
یا می ایند که ماندنی شوند ... ماندی تر از هر رهگذری که آمده ... که رفته ... و درسهای زندگی را شانه به شانه هم بیاموزید ...

بعضی ها هستند که می آیند تا وقتی که نیستند هم خاطره شان لبخندی به بار بیاورد ... دوست دارم این لبخندها و آن بعضی ها را ...

آپم عزیزم.

آیا ما جزو کدام دسته خواهیم بود؟

خدا کنه یک خاطره ی خوش باشیم

ویس پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 00:44 http://lahzehayenab.blogsky.com

کجا دیده ام پیش از این شما را؟
در آفاق افسانه یا خوابی ا زکوچه ی کودکی ها
چنین چهره های غریب آشنا را؟
مرا شستشو داد دیدارتان از شب و شک
سپاس
در این طرفه آنات هم جاودان هم گریزان ، شما را
سپاس ای عزیزان شما را
چه بسا خاطرات کسانی که با اینکه نیستند در ما زندگی می کنند.
همیشه سالم و پایدار باشی.

چه شعر قشنگی . شاعر این شعر کیه ؟
سبک شعر به نظرم به اشعار دکتر کد کنی می خوره ولی خوب شاید هم اشتباه می کنم.

و گاهی اونقدر حضور دارند که باور نمی کنی نبودنشان را.


ممنون . تو هم

فرزان پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 12:12 http://bimarz000.blogfa.com/

پرنیان جان این خیلی عالیه که علاوه بر روحی لطیف ..با دوست داشتن وتوجه به همه ی انسانها \روحت رو بزرگتر می کنی.آفرین_

این از لطف شماست . من ممنونم .

ویس پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 12:20 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام مجدد .

درست حدس زدی ، شعر از استاد کدکنی است در کتاب :هزاره ی دوم آهوی کوهی شامل 5 دفتر شعر

چه خوب پس درست حدس زده بودم . مرسی که آدرس دقیقش رو دادی

قندک یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 11:15

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز و مهربان. ایامتان بکام. عجب؟ پس نشان می دهد که من چقدر وقت است که به ولنک نرفته ام.واجب شد که بروم.

سلام

البته امیدوارم اون مجسمه ها به همان شکل مضحکی که بود هنوز هم باشه. تا بهتر متوجه بشید من چی گفتم .

ریحانه یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 19:34

عاشق نوشته هاتونم٬

مرسی عزیزم.
ممنونم از محبتت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد