فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

می توان همچون عروسک های کوکی بود ...


می توان چشم تو را در پیله قهرش 

دگمه ی بیرنگ کفش کهنه ای پنداشت 

می توان چون آب در گودال خود خشکید

می توان زیبایی یک لحظه را با شرم

مثل یک عکس سیاه مضحک فوری 

در ته صندوق مخفی کرد 

می توان در قاب خالی مانده یک روز 

نقش یک محکوم یا مغلوب یا مصلوب را آویخت 

می توان با صورتک ها رخنه دیوار را پوشاند

می توان با نقش هایی پوچ تر آمیخت 

می توان همچون عروسک های کوکی بود 

با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید 

می توان در جعبه ای ماهوت 

با تنی انباشته از کاه 

سالها در لابه لای تور و پولک خفت 

می توان با هر فشار هرزه ی دستی 

بی سبب فریاد کرد و گفت 

آه من بسیار خوشبختم !

فروغ فرخزاد


زندگی شاید احساس مزه ی شیرین یک هلو در دهان باشد. تازه ، نوشین ، دلچسب و معطر. یک هلو گذاشتم توی بشقاب و به چند قسمت تقسیم کردم و چشمهایم را بستم و تکه تکه و آرام آرام جویدمش و فقط به مزه و عطر خوب هلو فکر کردم و شدم پر از تازگی و این حس زندگی را در من بیشتر بیدار کرد. یک پرچم بزرگ روی تپه های عباس آباد یا همان پارک طالقانی تهران نصب کرده اند شبها از پنجره تماشایش می کنم یک پرچم بزرگ که تا آنجایی که می دانم صدو پنجاه متر ارتفاع میله ی آن است و هزار متر مربع هم وسعت پارچه.و با سرعت باد هفت متر در ثانیه .  در شب با نورپردازی قشنگی که دارد بسیار زیباست و من از آن فاصله ی خیلی دور هر وقت به آن نگاه می کنم حس ناسیونالیستیم بیدار میشود. آه وطن عزیزم ... وطن بیچاره ی معصومم ... . به نظر می رسد آقای قالیباف شهردار فعالی بوده اند . ایام عید نوروز گذشته چند باری که از روی پل میرداماد رد شدم احساس میکردم رنگ های گلها با چند روز  پیش تغییر کرده اند . ظاهرا گلها را هر چند روز یک بار عوض می کردند. و نصب این پرچم بزرگ یک کار بسیار قشنگی بود که در تهران انجام شد . حداقل من احساساتی را که تحت تاثیر قرار داده است.

...


یک زندگی آرام که خیلی به آن چیزی که قلبت را به تپش وامی دارد فکر نکنی ، به طعم لذیذ یک میوه فکر نکنی ، وطنت هم برایت آنچنان مهم نباشد،  در دوست داشتن هم خودت را هیچوقت به دردسر نیاندازی، فقط و فقط به خاطر قضاوتهای مردم زندگی کنی ، برای  خوشحالی خودت هیچ وقت هیچ هدیه ای به خودت ندهی ، به جایی برسی که خوشحالی دیگری به خودش مربوط است و رنجش هم، برای دلتنگی هایت هم یک قطره اشک خرج نکنی ، هیچ کس را نداشته باشی که لحظه ای آرزوی بودن در کنارش را داشته باشی بی تردید یک مردابی !  



حسرت نبرم به خواب آن مرداب

کآرام درون دشت شب ، خفته ست.

دریایم و نیست ، باکم از طوفان 

دریا همه عمر، خوابش آشفته است .

شفیعی کد کنی



از پیشی های ساکن پشت بام همسایه دیگه خبری نیست اما به جاش همسایه بالایی نوه هاش از خارج اومدند و ساعت های زیادی یکسره از این طرف خونه به اون طرف خونه می دوند و  من گاهی لذت می برم از شنیدن صدای دویدن دوتا موجود کوچولوی بامزه ی پر انرژی و خستگی ناپذیری که کاملا شبیه چینی ها هستند چون پدرشون چینیه! 

نظرات 29 + ارسال نظر
رها جمعه 21 مهر 1391 ساعت 21:19

سلام عزیزم ...الان داره بارون میباره ...هوای کمی سرد شده و من مثل ادمهای ندیده کلی شال و کلاه کردهام . انگار به جنگ اعزام شدهام ....
جایت خالی از ماشین تا کتابخانه زیر بارون قدم زدم به همه فکر کردم از جمله پرنیان عزیز ...دلم میخواست یکی از شماهات اینجا بود تا باهم کلی گپ میزدیم و زیر بارون راه میرفتیم ....اتفاقا یک هلوی خوشرنگ خورد شده هم با خودم اوردم ..وقتی مطلبت را خوندم دلم خواست یک تکه ازش را یواشکی از کیفم در اوردم و خوردم ..چون توی کتابخانه نمیشه چیزی بخوری ..باورت نمیشه چه حالی داد هم مطلب قشنگ تو هم ....
مراقبم پرنیان اسمانی ما باش ...هفته ی خوبی داشته باشی عزیزم ...

سلام رهاجون
اینجا هم داره بارون می یاد و صدای رعد و برق و ... . یک هوای معرکه ی پاییزی . اما هنوز خیلی مونده به شال و کلاه .
مرسی که یاد ما هستی همیشه .
و نوش جانت هلوی خوشمزه ی خوشرنگ

مرسی رها جونم . تو هم تعطیلات آخر هفته ی خوبی داشته باشی

ایرج میرزا جمعه 21 مهر 1391 ساعت 23:24

سلامی به بزرگی همون پرچمه و درازی میله اش

میبینم که بارون پاییزی حسابی سر کیفت آورده و زندگیت طعم هلو میده . نوش جونت . کامت همیشه شیرین . ولی گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس . عکست کام ما رو هم هلو آلود کرد . فقط حیف که حلقه داشت

عجب بابا!

متاسفم که صاحب عکس به دردت نخورد
البته به دردت هم میخورد : دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

البته از کجا معلوم دست چپش باشه ؟! من که فکر می کنم دست راستشه .

....

و چه عجب !

از این طرفها !
البته می دونم که اینترنت نداشتی ولی خوب من باید تیکه ام رو بندازم به ایرج میرزا وگرنه امشب بی خواب می شم

آفتاب شنبه 22 مهر 1391 ساعت 07:06

سلام هلو

صبح زیبات بخیر

بر می گردم ..

اوه !



الان این هلو_ که گفتی با من بودی ؟!


مچکرم



صبح تو هم زیبا آفتاب جون

آذرخش شنبه 22 مهر 1391 ساعت 08:25

سلام
حال شما؟
خوبید؟
هرچقدرم شهرتون تروتمیز باشه به پای شهر ما که نمیرسه(جمله کاملا طعنه آمیز)
خوشبحالت اینقدر با اعصابی صدای پای بچه هارو تحمل می کنی
شاد باشی

سلام آذرخش زیز
ممنونم


آره واقعا ! در مورد گرد و غبار وحشتناکی که دارین زیاد شنیدم .

از همون روز اول که سر وصداها شروع شد با خودم تصمیم گرفتم به جای اینکه صداها اذیتم کنه ، لذت ببرم از حضور دوتا فرشته ی معصوم کوچولو در بالای سرم.
و خوشبختانه در تصمیم کاملا مصمم باقی موندم .

بهشت شنبه 22 مهر 1391 ساعت 09:15

سلام
بازم اومدم تا یه دنیا آرزوی خوب واستون داشته باشم..نوشته هاتون خیلی خیلی قشنگن و آرامش هست پشتشون..من زلالی و خوبی شما رو از آقای نصرتی و دوستانشوم شنیدم ..امیدوارم هرگز به دل خودتون و خونوادتون غم نیاد و زندگی سراسرشادی و موفقیت داشته باشین.

سلام
بسیار خوش آمدی دوست عزیز بهشتی . آقای نصرتی عزیز و دوستانشون هم نسبت به من خیلی لطف دارن و خیلی بزرگوار هستند.

برای آرزوی قشنگ شما خیلی سپاسگزارم و من هم متقابلا همین آرزو رو برای شما دارم.

قندک شنبه 22 مهر 1391 ساعت 13:35 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر بانو.راستش من با بعضی از اشعار فروغ نمی تونم درست و حسابی و راحت کنار بیام. البه فقط با بعضی هاش مثل همینی که روایت کرده اید.شاید چون زن نیستم! نمیدونم.آدمی که خودکشی می کنه خیلی نوشته هاش برام جالب نیستند.و نمی تونند باشنو چرا که مدام یاس و ناامیدی را به انسان القا می کنند.یاس خودشان را.لذا افراد مایوس را مایوس تر می کنند. من شمارا اصلا فرد وانسان مایوسی تلقی نمی کنم. شما سراسر نشاط هستید. نشانه اش همان گربه ها و یا کودکان وحتی آن پرچم بزرگ دست ساز قالیباف. لذا نمی توانم باور کنم شما چنین شعری را اینجا گنجانده باشید!

سلام
فروغ خودکشی نکرده بود .

تعجب کردم چنین فکری کردین. البته در طول زندگی، قبل از مرگش دست به خودکشی زده بود که نجات پیدا کرد و چندین بار هم در بیمارستان روانی بستری شده بود. به نظر من فروغ یک زنی بود که از زمان خودش و حتی اگر الان هم بود از همین الان هم جلوتر بود. شاید یکی از دلایل یاس و ناامیدی هایش این بود که خیلی می دانست. و یکی از دلایلی که دیگران دوستش دارند ، جسارتهایش بود.

البته حق با شماست . شاید جنس شعرهای فروغ کمی زنانه است و برای من که یک زن هستم خیلی قابل لمس میباشد.
من خودم عاشق فروغ هستم و یک زمانی هفته ای نبود که به مزارش نرفته باشم.
اگر دوست داشتین زندگی نامه اش را بخوانید . البته زندگی نامه ای که توسط دوستان نزدیک و خانواده اش نوشته شد. چند وقت پیش مصاحبه مسعود بهنود با ابراهیم گلستان را در بی بی سی فارسی دیدم که بعد از سالهای سال (سال ۱۳۴۵) که فروغ رفته تا نام فروغ آمد ابراهیم گلستان به خاطر گریه نتوانست ادامه بدهد .
فروغ چنین زنی بود .
من ممنونم برای نظر خوب شما در مورد خودم . خوشحالم از نوع نگاهتون .

قندک شنبه 22 مهر 1391 ساعت 13:37 http://ghandakmirza.blogfa.com

انتخاب تصویر همچنان از جمله انتخاب های بسیار خوب شماست که نشانگر تداوم زندگی است. ممنون

ممنونم
خوشحالم دوست داشتین .

قندک شنبه 22 مهر 1391 ساعت 13:48 http://ghandakmirza.blogfa.com

بی سبب فریاد زدن و خودرا بر عکس آنچه هست شاد نشان دادن فکر نمی کنم کار عاقلانه ای باشد و فکر هم نمی کنم خود شما اهل چنین وضعیتی باشید. انسان سالم با رضایت و طیب خاطر احساس خوبش را بروز می دهد و یا اگر درد دارد خیلی راحت می گوید. نیازی به بازی کردن و ادا در آوردن ندارد . اون کار کار افراد بزدل و ترسوست وگرنه چطور ممکنه که انسانی درد و رنج بکشه اما به دیگران وانمود کنه خوشحاله و شاد؟این از یک انسان کامل و سالم بسیار بعید به نظر می رسه.این خصلت فقط خصلت یک انسان بیمار روحی است.حالا به هر دلیلی. من دنبال دلیلش نیستم اینجا.

یادم نمی یاد وقتی احساس خوشبختی نمی کردم فریاد خوشبختی سرداده باشم. شما از نوشته های من دیگه متوجه شدین چقدر صادقانه ست.

همیشه دوست دارم اول برای خودم و بعد برای بقیه زلال زلال باشم. شاید گاهی خوب هم نباشه.

ممنونم برای کامنت خوبتون .

نازنین شنبه 22 مهر 1391 ساعت 14:00

دل روشنی دارم ای عشق
صدایم کن از هر کجا می توانی
صدا کن مرا از صدف های سرشار باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است ؟
بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفرکرد ؟
بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد ؟
سلام عزیزم خوشحالم که خوبی وامیدوارم همیشه خوب وآروم باشی.

سلام نازنین عزیزم
این شعر مال کیه ؟ نشنیده بودم

مرسی . تو هم همینطور .

ممنونم برای شعر قشنگت

................
محمد رصا عبدالملکیان . الان یه جایی خوندمش !

ایمان شنبه 22 مهر 1391 ساعت 19:27

پر تپش باشی دریای مهربان...

پیروز باشی

ممنونم ایمان عزیز ...

الهام تفرشی شنبه 22 مهر 1391 ساعت 22:36 http://elhamtafreshi.blogfa.com

حسرت نبرم به خواب آن مرداب...

به به . چه انتخاب قشنگی. سلام پرنیانیم

یاد این بیت افتادم از صائب:

ز انقلاب جهان بی بران نمی لرزند
که هر چه میوه ندارد نمی فشانندش

در نهایت مضمونش مربوطه به شعری که نوشتی

هلو نوش جونت.. تازه نارنگی رو امتحان نکردی ینی یه لذتی داره که نگوووو آآآ ..
جای همه ی میوه های عمرم بهم نارنگی میدادن راضی بودم!!

ای که در دل جای داری
برسر و چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو


سلام الهام جون
نارنگی هم نوش جانت !
بیا پیش خودم یک جعبه نارنگی مهمون من .

الهام تفرشی شنبه 22 مهر 1391 ساعت 22:40 http://elhamtafreshi.blogfa.com

دوباره اومدم بگم که ..
داشتم فکر میکردم به اینکه من معمولن هر وقت میام اینجا به علایقم فکر میکنم! ینی وادار میشم به علایقم فکر کنم.
مثلن شاید کمتر پیش بیاد جایی بنویسم که دیوونه ی آلو اسفناجم یا خل و چل ِ نارنگی ام

همین دیگه. حس خوبیه مرسی که باعثش خوده خوده خودتی :)

خوب این خیلی خوبه که هر وقت می یای اینجا به علایقت فکر میکنی.
این برای من حس خوبیه .

یادمه !‌ یادمه پارسال ناهار خورش آلو اسفناج داشتین توی خونه و کلی پزش رو بهم دادی

ما هم همون روز در حسرتش ناهار بی مزه ی اداره رو خوردیم !

ویس یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 02:05 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام

نه ،تو جنس پاراگراف اولت هستی .در پاراگراف دوم نمی گنجی .اونجا جای آدمای کسالت باره که هم خودشون کسل هستند و هم دیگران از بودن با آن ها خسته می شوند.
حساب کن همه جور جنس چینی دور و برت هست فقط همینو کم داشتی .بچه ی چینی.خوب شوخی کردم .بچه ، بچه است و دوست داشتنی.

سلام
خوشحالم که بودنم به کسالت نمی کشونه تو رو .
دلم برات تنگ شده
می دونی چند وقته ندیدیم هم رو ؟!

انشاالله به زودی ......

و در مورد بچه های چینی ... اینجوری به موضوع فکر نکرده بودم

فکر کن !‌ چینی - ایرانی !!!
چه شوووووود ~ !‌

مهرباران یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 08:05

دریا... دریا...
وسیع... بی قرار... آرام... با آغوشی همیشه باز...

...
دریایی باشید و برقرار...
در پناه حق

سلام

سعی می کنیم دریایی باشیم قربان !

و ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 10:00

مرا می شناسی تو ای عشق !
من از آشنایان احساس آبم
و همسایه ام مهربانی است
و طوفان یک گل مرا زیر و رو کرد.
پرم از عبور پرستو
صدای صنوبر
سلام سپیدار
پرم از شکیب و شکوه درختان
و در من تپش های قلب علف ریشه دارد.
دل من ، گره گیر چشم نجیب گیاه است
صدای نفس های سبزینه را می شناسم
و نجوای شبنم مرا می برد تا افق های باز بشارت
سلام پرنیان مهربونم. صبحت بخیر امیدوارم خوب خوب باشی. شعر برای آقای عبدالملکیان پدر بود. این یکی هم همینجور. می دونی که من وقتی خدا نکنه به اشعار یه شاعر گیر بدم.

سلام
شعرهای عبدالملکیان رو خیلی دوست دارم . قشنگن .

مرسی که فرستادی . از خوندنش لذت می برم .
نمی دونی چقدر قشنگه وقتی نجوای شبنم آدم رو ببره تا افق های بشارت ...

الهام تفرشی یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 14:36 http://elhamtafreshi.blogfa.com

بیا پرنیانیم یه چیز قشنگ آپلود کردم

شاید تازه باشه برات

اوه !‌چه عالی ...

اومدم .

روی ماه خداوند را ببوس یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 17:36

آبی که بیاسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

هستم اگر می روم / گر نروم نیستم...

و بگذریم./

سلام

دقیقا" !

و ممنون

مریم یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 18:46 http://www.2377.blogfa.com

به قول این فیس بوکی ها لایک به نوشتت !
سلاااااااااااااااااااااااااااااام .

سلام

و لایک به تو معلم با ذوق و مهربون .

باران دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 14:14

سلاملیکم!

اولن که این عکسه اصلن قشنگ نیستش!
دومن این پست و هلو نارنگی هم بدآموزی داشت!
ناسلامتی ما پیشگیری از وقوع جرمیم ها!!
بعدشم نمیشود اعتراف ننمود که دلنوشته ی صادقانه و زیبایی بود!بسی مشعوف شده طبعمان تشویز گشت!
آخرشم اینکه خسته نباشی دانشجوی قهرمان

سلام عرض شد قربان
کلی در غیابتان غیبتتان را کردیم

قشنگ نیست؟ واقعا" ؟

معلومه خیلی سخت گذشته کمپینگ شبانه

هلو هم به خیل ممنوعیات پیوست ؟ ای بابا!
حالا هلو یه چیزی . نارنگی دیگه چرا ؟!

مرحمت فرمودید قربان و با تشکرات فراوان استاد گرامی

پرنیان دل آرام دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 22:27

سلام

یه چیزی هباشکی بگم؟؟؟

من و دهلام دیشب اون پرچم روی تپه عباس آباد رو دیده باشیم نورشم رفته باشه تو آسمون بعد یه هویی دو تاییمون با هم گفتیم این همون پرده هه نیست که پرنیان گفت؟

اونوقت جفتمون خندیدیم


حالا می تونید بقیه شو بلند بخونید

تازشم دلتنگ صداتونم همش دلم بخواد بهتون زنگ بزنم همش نشه
کاش خاله رها بیاد باز ایران حداقل بهانه ی دیدن دوستای ایرانمون می شه

دلم انار می خواد از اون انار گرمزا - دو تا بخری یباشکی بری تو پارک بلرزی بشینی بخوری

سلاااااام
یه چیزی گفتم که هر کسی نگاه کرد بهش مجبور باشه یاد من بیوفته !
پرچم بزرگ روی تپه های عباس آباد !



خیلی خوشحالم که دیشب بهتون خوش گذشته . خدا رو شکر

آره واقعا این رهاجونه که مثل یک بزرگتر خوب همه رو دور هم جمع می کنه

پس تو هم انار دوست داری ؟ من انار دوست دارم ولی خوردنش برام خیلی سخته و به همین دلیل اکثر مواقع از خوردنش صرف نظر می کنم!

الان باران می گه انار رو هم اسمش رو نیارین . جرمه !

مرسی پرنیان جون هر موقع که دوست داشتی زنگ بزن . مطمئن باش که خوشحال می شم صدای قشنگت رو بشنوم
به الی من هم سلام برسون

باران سه‌شنبه 25 مهر 1391 ساعت 09:35

سلاملیکم!
صبح عالی متعالی ..

عیلک سلاملیکم استاد

صبح عالی نیز متعالی

محبت فرمودید

شاعرشنیدنی ست چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 10:22 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

زندگی شاید همین باشد..
بله دوستم اگه بی خیال باشی خیلی راحت می تونی یه بهانه ای پیدا کنی برای لذت بردن از زندگی
راستی ..سلام!
خیلی وقت بود فروغ نخونده بودم/مرسی بابتش
به روزم

سلام
بله . زندگی شاید همین لحظه باشد ...

به طرز باورنکردنی کوتاه .

ممنونم برای کامنت خوبتون
.........................................

سلام دوست عزیز
من برای دوستانی که عضو پرشین بلاگ هستند نمی تونم کامنت بذارم حتی با کامپیوترهای مختلف امتحان کردم و با ای اس پی های مختلف ولی نشد .
دو بار اومدم و برات کامنت گذاشتم ولی موفق نشدم

solar چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 12:34

سلام پرنیان جان
صبر کن سهراب ! گفته بودی قایقی خواهم ساخت دور خواهم شد از این خاک غریب ، قایقت جا دارد ؟ من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم

سلام دوست عزیزم

من هم گاهی دلگیرم ... اگه یه وقتی جا داشت ، شاید یه بار اومدم ... اما اگه یک بار بیام که دیگه نمی شه برگردم !

باران چهارشنبه 26 مهر 1391 ساعت 14:53

...

به تو سر بسته و در پرده بگویم:
تا کسی نشنود آن راز گهربار جهان را،
آنچه گفتند و سرودند، تو آنی ...
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی ..

خود ِ تو جان جهانی،
گر نهانی و عیانی
تو ندانی
که خود آن نقطه ی عشقی
که تو اسرار نهانی ..


تو سکوتی
تو خود ِ باغ بهشتی
تو به خود آمده از فلسفه‌ی چون و چرایی..

نه که جزیی،
نه که چون آب در اندام سبویی
خود اویی
خود اویی
به‌خود آی ..


سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
...

سلام

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 27 مهر 1391 ساعت 11:11


خوابیم و با خطاب تو بیدار می شویم
مستیم و با عتاب تو هشیار می شویم

حلاج پیشه ایم و گمانم که عاقبت
با حلقه های موی تو بر دار می شویم

فرجام تلخ ِ قصه ی ابلیس است سهم ِ ما
وقتی به دام سجده گرفتار می شویم

چشم تو بود میوه ی ممنوع ِ عشق و ما
روزی از این دسیسه خبردار می شویم

همواره قصه های من و تو شنیدنی است
ما آن حکایتیم که تکرار می شویم ...


مصطفی رستگاری


ما آن حکایتیم که تکرار می شویم ....


سلام خوب مهربان

سلام پرنیان جونم

اولا" شعرت خیلی قشنگ بود دو سه باری خوندمش
و دوم اینکه ... مرسی که به یادمی

آذرخش پنج‌شنبه 27 مهر 1391 ساعت 16:52

سلام
خوبی؟
خوش می گذره؟
خدمت نمی رسیم!!!
اومدن پنجشنبه مبارک باشه و آخر هفته خوش بگذره

یسلام آذرخش عزیز
ممنونم .

کم سعادتیم .
امیدوارم تعطیلات آخر هفته خوش بگذره

خلیل جمعه 28 مهر 1391 ساعت 02:06 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

و بسیاری خواب های آشفته را دوست ندارند.

از آشفتگی ذهن فرار می کنند.

اما مزه ی هلو را خوب می فهمند!

من مزه ی هلو رو خوب می فهمم ، اما خوابهای آشفته ، هم آشفته ام می کند.

آذرخش پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 11:01

سلام
حال شما؟
خوش میگذره؟
چه خبر مبرا؟
حتما حسابی الان هوا خنک شده و حالشو می برید
ما که هنوز شرجی داریم و زیر کولر هستیم
رسیدن پنجشنبه عزیز مبارک و آخر هفته خوبی داشته باشید

سلام
ممنونم . آره هوا سرد شده بود ولی امروز یه کمی گرم تر شده .
من زیاد با سرما میانه ای ندارم
مرسی آذرخش عزیز . خیلی لطف کردی
برات تعطیلات آخر هفته ی خوبی آرزومی کنم.

جمال جمعه 21 تیر 1392 ساعت 20:19 http://baranzolal.blogfa.com

سلام وعلیکم و رحمت ا...
دوست عزیز و ارجمند .خیلی از جاهای وبت را خواندم .
از خداوند منان بهترین ها را برات آرزومندم
انشا ا...همیشه شاد بدرخشید .
چند نکته را خدمتتان یاد آوری کنم :
شما مسئول بی ادبی و حماقت هیچ کس نیستید .
ما نمی توانیم دنیا را تغییر دهیم اما میتوانیم در بهتر کردن آن موثر باشیم .
خوبو بد همیشه بوده هست و خواهد هم بود اما مهم این است زاویه ی دید ما به کدام طرف است .
زندگیتان لبریز از عشق و امید .
التماس دعا داریم

سلام دوست عزیز
خیلی محبت کردید و ممنون از توجه شما

بله نظرات شما کاملا" منطقی است و بسیار قابل تامل.

از دعای خیرتان سپاسگزارم . محتاجم به دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد