فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

...


در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه می کارد ...




نظرات 30 + ارسال نظر
فرید پنج‌شنبه 16 شهریور 1391 ساعت 10:11 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
امروز روز باران است... روز جوانه زدن دانه های کاشته شده در خاطرم به لطف هر لحظه از حال هایی که درو تمام شدم....
امروز روز باران است... روز روییدن گل های آشنایی در خاک روانم.... روز بوستان شدن کویر خشکیده سرد نبودم در حجم لحظه ها....
امروز روز باران است... اگر چشم های من تاب بیاورد رعد طاقت فرسای ابرهای به هم پیچیده غربت درونم را...
امروز، روز باران است.....

سلام
بعد از مدتی چه خوش آمدین . بارانی ...

تاب می آورد .

ممنونم .

سایه پنج‌شنبه 16 شهریور 1391 ساعت 12:34

کوتاه نوشتی پرنیان عزیز ولی گویا است ...

و چه تصویر زیبایی ! پر از حس اعتماد ...

سلام سایه جون

تو همیشه به من لطف داری ، چه کوتاه بنویسم چه طومار .

خوشحالم برای این حس اعتماد.

فرزان پنج‌شنبه 16 شهریور 1391 ساعت 13:32 http://bimarz000.blogfa.com/

........
..........
غم را هم باید مزه مزه کرد__
اما در جنگِ نا امیدی وامید باید ناظری آگاه بود......
درود

آره مزه مزه کرد ...
مثل شراب ... گاهی مستت می کنه ،

گاهی دیوانه ، اونقدر که می ری از یک برج خودت رو می ندازی پائین !

ممنونم .

فریناز پنج‌شنبه 16 شهریور 1391 ساعت 23:36 http://delhayebarany.blogsky.com

دوباره
فقط
سلام

سلام فریناز جون

یه وقتهایی یک سلام هم کافیه برای خوشحال کردن و من ممنونم برای این شادی

ویس جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 00:30 http://lahzehayenab.blogsky.com

خدا نکند . دانه ی مهر بکارد به تو بیشتر میاد .مهربونم

ممنونم دوست همیشه ...



س آ د جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 01:14

در سرم صدای توست تا هنوز ...

س آ د ؟؟!

نرگس(فانوس به دست) جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 14:04 http://fanuos.blogfa.com

شاید حقیقت ان دو دست سبز جوان بود

احتمالا

خلیل جمعه 17 شهریور 1391 ساعت 17:24 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

اما ظاهرن اینجا دستی برای شاد کردن پرنده ای است. نیست؟

سلام
امیدوارم توی دستش دانه ی اندوه نباشه.

آذرخش شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 08:02

همیشه دلت شاد باد

مرسی آذرخش عزیز

اول هفته خوش .

باران شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 11:47

..

و

سکوت

سرشار از ناگفته هاست ..

سلام

حال شما ؟ امیدوارم خوب باشید و همه چیز هم عالی باشه .
و ممنون برای لطف و محبت همیشگی شما.

میله بدون پرچم شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 13:04

سلام
سکوت را بشکن
شاید که دانه متحول شود

سلام

هیچ دانه ای با هیج شکستنی تا به حال متحول نشده . شده ؟

نرگس شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 18:54

سلام بر پرنیان عزیز
امیدوارم که هیچگاه در سینه ات دانه اندودهی کاشته نشه...

سلام نرگس جون
مرسی عزیزم .

رویا شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 21:00 http://zemahestan.blogsky.com


────(♥)(♥)(♥)────(♥)(♥)(♥) _
──(♥)██████(♥)(♥)██████(♥)
─(♥)████████(♥)████████(♥)
─(♥)██████████████████(♥)
──(♥)████████████████(♥)
────(♥)████████████(♥) __
──────(♥)████████(♥)
────────(♥)████(♥) __
─────────(♥)██(♥)
───────────(♥)

حال این روزای من چیزی شبیه هیچ نیست...!!!
اونقدر دورم از تو که چیزی به من نزدیک نیست...!!!

گاهی می شود اندوه را با زمان معامله کرد... یه روز شاد بهتر از یه عمر اندوه است...

اوه سلام رویاجون

خوشحال شدم اومدی . ترانه ی داریوش رو نوشتی .

درسته یه روز شاد بهتر از یه عمر اندوهه.

مرسی

وقتی می توانی با سکوت حرف بزنی بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن......!

واقعا" !

و ممنون . قشنگ بود .

روی ماه خداوند را ببوس شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 23:43

کاش این مردم
دانه های دلشان پیدا بود...

سلام
شاید فکر میکنند اگر زلال باشند خیلی چیزها را خواهند باخت. من نمی دونم و هیچوقت نتونستم بفهمم چرا به قول شما و سهراب دانه های دلشان پیدا نیست و چه چیزی رو به دست می یارن .

ممنون

صادق (فرخ) یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 00:47 http://dariyeh.blogsky.com

چه اعتماد زیبایی .... تصویر را میگویم!
پرنده در عصر بی اعتمادیها به آن دست اعتماد میکند و سایر همنوعانش به او می نگرند . در عصری که دستها برای دلها طعمه میگذارند این تصویر بسیار گویاست .
خدا لعنت کند دستی را که برای دلها طعمه می نهد ... بی تردید هر طعمه ای برای دل اندوه به بار میاورد . دلها در نبود صداقت و راستی اندوهناک میشوند .

سلام
این هم یه تعبیر دیگه ست از این تصویر. جالبه . نگاه هر کسی یه جوریه .
دلها در نبود راستی به راحتی می شکنند.

ممنونم

مونا یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 12:47

سلام امروزاولین باره میام وبت وخیلی دوسش داشتم بخصوص این جمله تو سرفرصت همه ی مطالبتومیخونم ولی این یکی رو خیلی دوسش داشتم امیدوارم وقتی دونه اندوه نتیجه داد یه غنچه خیلی خوشکل بشه تودلت پرازفریادای شاد بیشتردوست دارم یه گل نرگس بشه بااون بوی وحشتناک دیوونه کننده اش خانمی جونم امیدوارم هرچه زودتراین سکوته رویه فریادخوبه خوبش کنه ومطالب خوشتل ترت

سلام مونا عزیز
تا حالا دیدی دونه اندوه یهو تبدیل بشه به غنچه ی خیلی خوشگل ؟
من دیدم . هیچ اندوهی پایدار نیست. خدا رو شکر

اما تاثیر خودش رو خواهد گذاشت .

از آرزوها و دعاهای قشنگت خیلی خیلی ممنونم . پر شدم از احساس های خوب با این کامنت پر از مهربانیت .

ممنونم

قندک یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 14:49 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز. دست درون تصویر بسی مهربانانه تر از دست درون متن می باشد.نبینیم اندوهتان را؟

سلام
آره شما درست می گید. می دونید می شه چه نتیجه ای گرفت؟
می شه نتیجه گرفت شاید گاهی وقتها حقیقت عکس اون چیزیه که ما تصورش رو میکنیم !!!

مگه نه؟

و ممنونم از محبت شما ... اندوهه دیگه . می یاد و یه روزی هم به بهانه ای می ره .

رهگذر سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 08:47 http://deltarak.blogfa.com

سلام!
دل نوشته هات عکسات و واگویه هات به دلم نشست
زنده باشی به دولت عشق!

سلام

ممنونم .

آذرخش سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 09:31

سلام
حال شما؟
خوبی؟
خوشی؟
سلامتی؟
خوش گذشته این هفته بعد از تعطیلات طولانی مدت؟
امیدوارم اینجور باشه و آخر هفته و تعطیلات جدید بهت خوش بگذره و پنجشنبه خوبی داشته باشی
فکر کنم واسه ما این آخرین پنجشنبه باشه که تعطیلیم
شاد و سربلند باشی

سلام آذرخش عزیز
ممنونم . امیدوارم به تو هم خوش گذشته باشه .

چه بد که این آخرین پنج شنبه آخرین پنج شنبه تعطیلی تو هست. برعکس من دیگه با کمی جابجایی در یه سری از چیزها از همین پنج شنبه دوباره پنج شنبه هام می شه مال خودم . هوررررررا .


امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشی . خیلی لطف کردی و باز هم ممنون .

نازنین سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 10:40

میان هزاران دیروز ومیلیونها فردا فقط یک امروز هست امروزت شاد عزیزم
پرنیان ، چه جالب پنج شنبه رفته بودم کنار کارون مدام شعر اندوه تنهایی فروغ رو زمزمه می کردم.

چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهائی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهائی
دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام، از عشق هم خسته
دیروز که اومدم اینجا واین پستت رو دیدم دلم گرفت. ما عادت کردیم پرنیان فتح باغمون همیشه خوب باشه. امیدوارم زودتر دلتنگی واندوهت کم بشه. می بوسمت فرشته ی مهربون وبلاگستان.

سلام نازنین عزیزم
ببخش اگر گاهی اینجوری می شه .

مرسی عزیزم و برای تمام مهربانی های قشنگت خیلی خیلی ممنونم .

باران سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 14:03

..

زندگی
رسم خوشایندی است ...

آری آری
تا شقایق هست ..

...

زندگی باید کرد!

سلام

lilita سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 18:29 http://lilitaa.blogsky.com/

درود نازنینم. کاش این دونه بی بر باشه... اصلا جوونه نزنه و سر از خاک در نیاره پرنیان ... دلتنگ نوشته هات بودم. خودت خوبی؟

سلام لیلیتا جون
ممنونم ازت .
من هم خوشحال شدم اومدی. امیدوارم خوب باشی و هیچ چیزی باعث آزارت نشه .

فرزان چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 03:58 http://bimarz000.blogfa.com/

بهتری پرنیان جان؟
کاری از ما برمی آدـ؟

سلام فرزان عزیز
من خوبم . برای این محبتت خیلی خیلی ممنونم. همین دو جمله یعنی یه عالمه کار که می شه برای دوستی انجام داد.

مرسی . من خوبم ....

pary kateb چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 09:09

salam dokhtarjan
etefaghan deltangat budam
ba ma mehrbantar bash
dar morede katuni ham hamun ruz gereftam azizam
ama na az eskan

سلام پری حون
من خیلی دوستت دارم . باور کن

کتونی ها اونقدر رنگهای قشنگی داشت که من مشکل انتخاب داشتم. راستش من هم برای پاهام خیلی احترام قائلم . چون فکر میکنم خیلی من رو همه جا تحمل کردند و همراهم بودند ، باید هواشون رو داشته باشم.

مریم پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 02:51 http://www.2377.blogfa.com

سلام خانومی . چرا اندوه ؟
شوخی بود . مشخص نبود ؟

سلام
نمی دونم ! فکر کردم جدی بود

تنها سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 22:34

:))) راستی متولد چ ماهی هستی؟؟

تیر ماه

تنها سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 23:26

پس تولدت هم نزدیکه...........مبارک باشه
هوالکریم
من:
حواست نبود ... داشتی عاشق می شدی ، همان لحظه که من بغض کرده بودم ... همان ساعتی که خاطره ها را به نت میکشیدی و عاشقانه هایت را به حجم صدا می بخشیدی ، دخترکی داشت لرزش دست و دلت را می دید ، عاشق شدنت را می دید ولی تو حواست نبود
حتی همین حالا هم حواست نیست ... دخترک زانو بغل گرفته و عاشقت شده ...
عاشقت شده است
همین!!
تو:
پاییز و دستکش های چرمی و انگشت های کشیده ات
تو می لرزیدی ولی من ...
دلم میخواست کمی دورتر از چشمانت بایستم ...
گرمای نگاهت داشت می سوزاند تنم را!
او:
دل نوشت:
آغوشت برای یک دختر خسته ی عاشق جادارد؟! ... که اشک هایش قرار است پیراهنت را خیس کند . تا در آغوشت صدای هق هق گریه اش تمام شهر را بردارد و تو آهسته در گوشش بگویی :
" آروم عزیز دلم ... آروم هستی من ..."
و اشک بغلطد روی گونه ات :(((
.
.
بغض نوشت:
دوستت دارم ... خیلی
همین!
.................................................................

مرتبط نوشت:
نقاش نیستم ولی لحظه های بی تو بودن را درد میکشم!!

.................................................................

بخند :(((
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که تو را عاشق کرد
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند


آرزو.نوشت:
گاهی وقها روی نیمکت تنهایی ام می نشینم ...
آن زمان که چشمهایم پر از غوغای رها شدن است ...
تنها خواهش دلم حضور کسی است در کنار من ...
روی این نمیکت ...
نه کلامی می خواهم ...
نه نگاهی که محسور کند مرا ...
تنها صدای آرام بخش یک نفس کافیست ...

مرسی دوست عزیزم برای این شعرها و دلنوشته های قشنگ و با احساست. سعی کن وقتی احساس تنهائی بهت غلبه کرده اشعار غمگین کمتر بخونی، آهنگهای غمگین کمتر گوش بدی و یه کاری بکن که خوشحالت کنه. هیچ کس مثل خود آدم ، نمی تونه حالش رو خوب کنه و یا حالش رو بد کنه.

تنها سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 23:41

میدونی خیلی وقت بود ک دلخوشی هام تموم شده بود....تو اصلا مثل من نیستی؛خیلی آزادی...امیدوارم خیلی خوشبخت باشی...
.
.
.
چند وقت پیش یعنی 6تیرمیشه یکماه ک من پشت هم واسه دوستام دعاکردم وازاون خواستم ک 6تیرواسشون ی اتفاق خوب بیفته ...نمیدونم ی آرزو یاخواستشون برآورده بشه,البته بعدش واسه خودم دعا میکردم ک...امیدوارم واسه ی تو مثل من برعکس برآورده نشه...
من مانده ام و لیستی از آرزوهایی که ..........
کی برآورده خواهد شد؟!
نمی دانم
یک سال به عدد سال های عمرم اضافه شد
و یک شمع بیشتر باید فوت کنم
اما با همین یک شمع دنیا روشن میشود؟!
باز هم نمیدانم

چقدر عوض شده ام
اینقدر که دیگر آینه نیز مرا نمی شناسد
شاید گم شده ام
جایی،در میانه ی راهی پیچی را به اشتباه ......
شاید دور شده ام
از آنی که باید می بودم
شاید هم نه مسیر همین است
چون کمی به ظاهر طولانی شده گمانم اشتباه ست
من این ها را نمیدانم...........

دعا معجزه می کنه. دعا مثل نوارهایی از نور از سمت تو به سمت آسمان می ره و هر چقدر که بیشتر دعا کنی ، اطرافت رو نور بیشتری احاطه می کنه و خدا داره نگاهت می کنه.
دعا باعث می شه قلبت پاک بشه از کدورت ، دعا پر از انرژی های خوبه.
و یک قسمتیش برمی گرده به خودت.
شش تیر احتمالا" روز کنکور بچه هاست. امیدوارم همه ی بچه ها هر رشته و هر دانشگاهی که آرزوش رو دارن قبول بشن. آمین

تنها چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت 11:25

دیشب کلی ب حرفات فکرکردم,درست نیست ک دنیای خودموخراب کنم...راستی دلم واسه آرامش موسیقی روی وبت تنگ شده بود خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی؛ تقریبا ب آدمهای اطرافم بی تفاوت شدم...ی جاخوندم ک ب جای پاک کردن اشک هایتان آنهایی را ک باعث گریه تان میشوند پاک کنید، حالا فکرکنم منم آزادم :) اما آدم هاهمیشه میخواند ک ی نفرباشه ک باهاش حرف بزنن ودل من هم بیشترواسه همین... بگذریم؛توعاشقانه های وبت رو واسه ی کی مینویسی؟
کی این وب رو افتتاح کردی...یعنی تولد وبت کیه؟ چرااسمشو گذاشتی فتح باغ؟

خوشحالم که تاثیر گذار بوده . دنیای تو ، به دست خودت ساخته می شه. زندگی هم خالی از اندوه و رنج نیست. رنج قسمتی از زندگیه . اما ماندن در رنج ها و بزرگ کردنشان جفا و ستمی که آدمها به خودشون میکنند. حالا من بهت میگم وقتی اشکهات رو پاک می کنی توی دلت از کسانی که اشکهات رو درآوردند تشکر کن. چون خیلی درسهای بزرگی از همون رنجها توی زندگی میگیری. این آدمها اومدند توی زندگی تو که خیلی چیزها رو بهت یاد بدند. و البته کسانی که خیلی تو را می رنجاند دور شو ازشون. اجازه نده کسی به شان انسانیت توهین کنه.
من عاشقانه هایم را برای تمام مخلوقات خوب خدا می نویسم. برای کسانی که می یان می خونند و عشق را می شناسند. کسانی که از عشق های زمینی رسیدند به عشق های آسمانی و عاشقانه هایم را برای کسانی که توی زندگیم عاشقشون هستم می نویسم

فتح باغ اسم یکی از شعرهای فروغ فرخزاده و من عاشق فروغ فرخزادم به خاطر فروغ اسم وبلاگم را فتح باغ گذاشتم و شعری که بسیار زیباست.
ضمنا" تو چرا توی آخرین پست کامنت نمی ذاری ؟ می یای این آخرها می ذاری. کامنت هات رو توی جدیدترین پست من بنویس. اینجوری برای من هم راحت تره اگر بخوام بعدها به این نوشته هامراجعه کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد