فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

مثل باریدن باران ...

 

 

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند ، فقط تنها به خاطر آورد . انسان نه قادر به تکرار لحظات  هست نه قادر به بیان آنها.  

هاینریش بل


چیزی که بیشتر از هرچیز دیگری در زندگی عذاب آور است، یادآوری لحظه های شیرین گذشته است و تلاش برای دوباره بدست آوردنش. در حالیکه باید پذیرفت که هر اتفاق مربوط به همان لحظه بوده است ، مربوط به آن روزها ، مربوط به آن سالها. شاید لحظه هایی که در راهند مثل بارش باران پر از تازگی و طراوت باشند و ما زیر چتر خاطرات به دور دستها می نگریم بدون آنکه حتی بتوانیم عظمت واقعی آنها را برای کسی بازگو کنیم!‌  در حالیکه آن آدمهایی که خالق آن لحظه ها بودند  دیگر نیستند،  یا شاید هم هستند اما همان آدمها نیستند. آن اتفاق خوب ، آن بودن ها ، آن داشتن ها برای آن لحظه ها ساخته شده بودند و امروز در حال ساختن لحظه های دیگریست که باید با تمام وجود پذیرایش بود.  

باید ... باید !   


پ ن : اگر بپذیری هر احساس عمیقی از هر جنسی روزی نقطه پایانی دارد ، در این صورت می توانی از لحظه  لحظه های آن لذت ببری و سیراب شوی و در آخر به خودت بگویی منتظر پایانش بودم و مجازی کمی غمگین شوی! 

نظرات 17 + ارسال نظر
ویس چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 00:23 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام ای بابا هل شدم چون اول شدم

حرفت از نظر فیزیک هم ثابت شده ، مثلاً بدن من ،اکنون ، دیگر همان بدن یک ساعت پیش من نیست.هر" لحظه "حرف خودش را دارد.در عرفان ما بسیار به توجه به "حال " تاکید شده.
تقریباً همه ی آدما لحظه را بخاطر بی توجهی و یا ماندن در گذشته ، از دست می دهند.جدیدترین حرفی که از فیس بوک در این باره خوندم این بود: چرا شیشه ی عقب ماشین ،کوچکتر است از شیشه ی جلو.چون گذشته دور شده و آینده هنوز نیامده است.



سلام
یک حقیقتی که باید پذیرفتش اگر چه گاهی وقتها خیلی درگیرمون می کنه.

مرسی

ایرج میرزا چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 00:49

اگه این متن از خودت باشه...

سلام ایرج میرزا عزیز
تعجب می کنم بعد از این مدت این جمله رو می نویسی !‌
مگه تازه اومدی توی فتح باغ ؟

نوشته هایی که از خودم نباشه رو با خط مورب می نویسم مثل پاراگراف اول که نویسنده اش رو هم زیرش نوشتم .

آفتاب چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 16:58 http://aftab54.blogfa.com/

سلام




سلام

رها- مشقِ سکوت چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 21:58 http://mashghesokoot.blogfa.com/

اونقدر غرق خاطرات گذشته و دوباره ساختنشون میشیم که از حال غافل میشیم، از ساختن جدیدهایی که شاید از اون قدیمی ها هم بهتر باشن

آره ... همینطوره

ایرج میرزا پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 01:07

سلام مجدددد
اگه این متن از خودت باشه یه جایزه داری
وقتی خوندم اینجوری شدم
یه سر و گردن از بقیه نوشته هات بالاتر بود . خیلی جالب بود .
دختر این حرفها از کجا به ذهنت میرسه؟ هااا؟
آفرین . با اجازه این متنتونو کش میرم

سلام

پس شاید نوشته های قبل خیلی ضعیف بوده . نمی دونم چی بگم.
به هر حال خیلی ازت ممنونم .

رها پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 09:21

سلام پرنیان اسمانی ...

من لحظها را با تو هزار بار مرور میکنم تا بر من سالی بگذرد از این شیرینی ...!!!

مراقب پرنیان ما باشید بانو ...

سلام رها جون
مثل همیشه قشنگ بود .

مرسی عزیزم . می بوسمت

آفتاب پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 17:32

امروز در حال ساختن لحظه های دیگریست که باید با تمام وجود پذیرایش بود.

......

درسته .. امروز روز دیگریست که باید شروع کرد .. از افق روشن .

سلام آفتاب عزیزم

امیدوارم هر روزت پر از نور و روشنایی باشه .

ایمان پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 22:10

همه چیز نسبی است...همه چیزی برای تمام شدن به کمال می رسد...

پیروز باشی

خیلی چیزها برای تمام شدن باید به کمال برسند.
بعضی چیزها هم هرگز تمام نمی شوند و در کمال باقی می مونند.
ممنونم . سلامت باشی

مهردادنصرتی جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 22:37

سلام
با یک غزل تازه به روزم و منتظر خوانش شما...

سلام
ممنون که اطلاع دادید . می یام می خونم الان

سایه شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 01:46

مثل همیشه زیبا .. هی میام می خونم و میرم باز میام می خونم و می رم ...

سلام سایه جون
ممنونم . امیدوارم خوب باشی و لحظه هات سرشار از امید باشن .

قندک شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 08:43 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز. بله این جمله باز گو کننده واقعیتی محض است.آفرین

سلام
ممنونم و از محبت شما بسیار سپاسگزارم .

قندک شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 08:45 http://ghandakmirza.blogfa.com

آفرین بر ویس عزیز.مرحبا. خصوصا در خصوص شیشه ماشین. محشر بود. مرررررسی.درود

قابل توجه ویس عزیز .

کویر شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 11:54 http://faramushshodeh.blogfa.com

پرنیان عزیز...این بودن ها حتی اگر یک کلید هم باشد دلخوشی هستند...
اما وقتی که نباشند..به خصوص دل...دیگر به جایی گرم نیستیم.

سلام
حتی یه کلید ؟ حتی یک کلید هم می خواهد نباشد ؟
باور نمی کنم ...

مرسی کویر عزیز

راستی ! کویر هم زیبایی عجیبی داره .

میله بدون پرچم شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 21:08

سلام
آره متاسفانه همینجوریه...تکرار نمی شوند
آقامون هاینریش بل هم که تایید کرده

سلام

بله دیگه ! تکرار نمی شه

نرگس(فانوس به دست) یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 13:44 http://fanuos.blogfa.com

این حال وقتی برام پیش میاد که اون خاطره های شیرین رو خاطره های تلخ احاطه کنه
انگار باخته باشم و نخوام این شکست و قبول کنم
هی نقب میزنم به گذشته

و بدتر از اون وقتی هست که توی لحظه های شیرینت هم خاطرات شیرین گذشته رهات نکنه و توی شادیت یهو غمگین بشی
این دیگه اشکال از ما نیست . اشکال از عظمت اون خاطراته

و اینکه خاطرات خوب گذشته همیشه جزو افتخارات زندگی ماست. برای همینه که نقب می زنی به گذشته و برمیگردی به افتخارات زندگیت.

فرزان دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 01:42

موافقم..درود
میدونی پرنیان جان ما درست اون زمانی الآنمون رو از دست میدیم که غرق درگذشته میشیم غم یا شادی اینجا دیگه توفیرِ چندانی نداره چرا که حسی نوستالژی ایجاد کرده وما با غمی از گذشته ای تلخ یا گذشته ای شیرین که از ما بسیار فاصله داره مواجهیمــ پس خواه ناخواه از لحظات زیبایی که میتونیم برای آینده خاطره ی خوش بسازیم وامیمونیمــ

سلام
بیشتر زمان خستگی هاست . وقتی دیگه اونقدر خسته ایم که درواقع یه جورایی وا می دیم !
امیدوارم هیچوقت به این حال نرسیم .

صادق (فرخ) پنج‌شنبه 9 شهریور 1391 ساعت 00:35 http://dariyeh.blogsky.com

پرنیان عزیز موافقم خیلی
اما .... اما به سیر سالها دریافته ام که سلولهای کسانی چون من و امثال من در درک شیرینی لحظات ، سستی و ضعف می پذیرند.
کاش جهان بینی ام مانند گذشته ها پر از سادگی و صداقت و قناعت بود .... اما امروز با جهان بینی تازه و انبوه تجاربی که سادگیهایم را تهدید می کند ، قادر نیستم از لحظات لذت ببرم .
این را به مثابه ی درددلی از من به یادگار داشته باش .

چرا ؟ چرا به اینجا رسیدی فرخ عزیز ؟
پس اون سادگی و صداقت کجا رفت؟ نمی شه رفته باشه ، یه جای پنهان شده.
باید آشکار بشه دوباره و بروز کنه ، برای اینکه همون سادگی و صداقته که لذت زندگی رو دو چندان می کنه . و باعث می شه ببخشیم و حتی گاهی وقتها فراموش کنیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد