فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

هر روز چیزی آغاز می شود


اشکهایت را پاک کن 

و با همان چشمان غمناک ، لبخند بزن 

هر روز چیزی آغاز می شود

هر روز چیزی زیبا آغاز می شود 


آری! هر روز چیزی آغاز می شود . زندگی پر شده از غیر منتظره های گاه و بی گاه .  فقط باید دعا کنی که غیر منتظره هایت چیزی نباشد که بر دوش های خسته ات زیاد سنگینی کند. چیزی باشد که بتوانی با خودت به هر جا بکشانی. واگر غیر منتظره ات زیبا باشد و درست لحظه ای شگفت زده ات کند که روحت از خستگی مچاله شده است آنوقت روحت مثل یک کودک ساده ی معصوم به هوا خواهد پرید و از شوق فریاد خواهد کشید و آن چیزی که زیبا می نامی اش را محکم در آغوش خواهد گرفت  و تو می مانی و یک حجم خوشبختی . یک روح خسته با یک غیر منتظره ی زیبا و پاهایی که دیگر بر روی زمین قرار ندارند. 


یکی پرسید اصلا خدا اندوه را برای چه آفرید؟ خدایی که سرشار از مهر است و مهربانی؟  و دیگری پاسخ داد اندوه را آفرید تا تو کوچک نمانی ...  


آری!  هر روز چیزی آغاز می شود . شاید آن چیز زیبا باشد. شاید زندگی همان شادی بین دو اندوه باشد و نه اندوهی بعد از اندوه دیگر . اصلا شاید زندگی تمام عشق تو باشد به هر کسی که دوستش داری، آنجا که دیگر خودت را نمی بینی و فقط معشوقت،  زندگی تمام اینهاست ، شادی های گاه و بی گاه و  اندوه های وقت و بی وقت ، این جمله ها شاید کمی تکراریست ، اما امروز می گویم  زندگی وقتی است که تو از دوست داشتن مثل مرغ اسیری در قفس تنگ خود به در دیوار می کوبی تا رها شوی، رها از چه چیزی؟ رها از دوست داشتن ؟ رها از خود ؟ و در می یابی هر چه هست از توست ، از خود تو، اگر توانستی از خودت فرار کنی نه دوست داشتنی در کار خواهد بود و نه اندوهی. پس اگر می توانی از خودت دور شو، اگر توانستی از خودت دور شوی یک چیز دیگر خواهی شد، شاید چیزی که هیچوقت دوستش نخواهی داشت . 

زندگی هر چه که باشد شادی ، اندوه، عشق، اشکهای پنهان، تپیدن قلبها، انتظار ... انتظار، فاصله و ....... اما بازیگر جالبی هم هست. به طرز مضحکی تو را به تمام داشته ها و نداشته هایت عادت می دهد. عادت می کنی به همه چیز، اما در عمق روحت همیشه یک اندوهی باقی خواهد ماند ،به همان چیزی که بی رحمانه به آن عادت کرده ای. 


گاهی پراکنده می نویسم ... می دانم!  حرف زیاد و حروف کم ! کلمات همیشه عاجزند.

ما وقتی کم می آوریم از سه نقطه ها کمک می گیریم . و من گاهی از سه نقطه های آخر داستانها خیلی می ترسم ... 


نظرات 20 + ارسال نظر
آذرخش پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 10:16 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
خوبی؟
کاش همیشه اتفاقات و غیرمنتظره های خوب واسمون پیش بیاد
رسیدن پنجشنبه عزیز هم مبارک باشه

سلام آذرخش عزیز
خیلی خیلی ازت ممنونم .
امیدوارم لحظه هات سرشار از غیرمنتظره های خوب باشن .

سایه پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 10:22

نهایت این دوست داشتن ها چیست ؟! کجاست ؟! همیشه از خودم می پرسم برای چی اینقدر دوست داری و به جواب نمی رسم فقط "به قدر شادی بین دو اندوه دوست می دارم " و.. سلام

سلام
نهایت دوست داشتن ها اندوه!
در زمان بودن ، اندون اگر نبودن! و اندوه نبودن .
اما با تمام رنجهاش ، خوبه ... خیلی خوبه دوست داشتن.

ونوس پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 12:44 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
احوال شما خانمی

درسته اما همون رها شدنه هم بعضی وقتها غیر ممکن میشه
نمی دونم چرا ؟

سلام ونوس جان
چون متاسفانه دوست داشتن وابستگی با خودش می یاره. هر کاری هم که بکنی و مدعی بشی که نه ، آدم وابسته ای نیستی ، در حقیقت به خودت دروغ گفتی . چون ما انسانیم ...

هر دوست داشتنی یک وابستگی ست و همین وابستگی که خیلی هم خوب نیست ، خیلی وقتها میشه قشنگی زندگی .

آفتاب پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 17:55



هنوز هم پنجره را به نام تو باز می کنم

هر صبح

با طلوع چشمان تو

آفتابی‌ست وُ نورانی

سرزمین دلم


سلام پرنیان جونم

معبد عشق و محبت در دل همه ما وجود داره نیازی به ساختن اون نیست .. تنها باید با محبت لبریزش کنیم .اما گاهی به خاطر این دوست داشتنها فرو می ریزیم اما نمی تونیم رها کنیم .. شاید کمرنگ بشه اما نمی تونیم بگذریم .. این خا صیت هر انسان خوب و مهربون هست ..

سه نقطه گاهی نیز خوب می شن برای حرفهایی که دوست داریم بمونن ته دل تا بازگو نشن ..شاید اگر گفته بشن از ارزششون کم بشه .. لازمه باشن برای حرفهایی که نیاز به سکوت دارند ..

عزیزم پراکنده نمی گی .. دوست داریم این وب و عاطفه ی صاحب وبلاگ رو ..

سلام آفتاب جون
مرسی برای شعر قشنگت . دوستش داشتم

سه نقطه یعنی خیلی حرفها ، حرفهایی که یا نمی شه گفت ، یا نباید گفت و یا میشه گفت و نبایدی نداره ، اما نگفتنش اززشش رو بالاتر می بره.
سه نقطه گاهی یعنی خستگی
سه نقطه گاهی یعنی استیصال
سه نقطه گاهی یعنی کلمات قدرت بازگو کردن احساس رو ندارند
و سه نقطه یعنی خودت می دونی چی می خوام بگم

ممنونم ازت . از تمام محبت هات ، از تمام بودن هات و معرفت هات
نمی دونی بودن آدمها توی یک لحظه ها چقدر ارزش داره برای یک نفر.

رها پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 22:43

سلام عزیزم ...هر روز چیزی در من اغاز میشود ..چیزی که مرا سوق میدهد به دوست داشتن های بی بهانه ...به دوستی های بی دلیل ....و بعد میبینم که زندگی چقدر زیباست با این همه اغاز ...
و تو امروز روزی دیگر را اغاز کن ....
با حضور دل پرنیانی ات ...بعد فاصله ها محو میشود ...میدانم که حس میکنی این محو فاصله را ...

سلام رها جون
همین که بدونم کسی که دوستش دارم خوشحاله و سلامت ، همین برای من یعنی خوشحالی . گاهی وقتها دوست داشتن فاصله ها رو به تمسخر می گیره.
مرسی رها جون ... یه عالمه مرسی

امید جمعه 27 مرداد 1391 ساعت 00:41

سلام.بسیارزیبا بود. بزرگترین کشف عصر ما اینه که انسانهامیتونن با اصلاح نگرش ذهنی خودشون زندگیشونو اصلاح کنن. خدا کنه هروز واسه ی همه ی آدما هروز باچیزه خوبی آغاز بشه.موفق باشید.

سلام
به قول سهراب چشمها را باید شست . بعضی وقتها حتی بد نیست گاهی خودمون رو گول بزنیم. با این اوضاع و اجوالی که ما این روزها داریم ، نگرانی ها از آینده ی نامشخص ، اوضاع بیمار اجتماعی و اقتصادی و ... خیلی باید قوی باشیم و مثبت اندیش تا بتونیم ادامه بدیم.

ممنونم

ویس جمعه 27 مرداد 1391 ساعت 01:06 http://lahzehayenab.blogsky.com

تصویر من از زندگی همیشه همراه یک پارادکس است. آمیزشی گاه خشن و گاه نرم از تمام انچه در ذهنم جمع شده است.نمی تواند خطی افقی باشد.بلکه همیشه نموداری با خطوط عمودی با فاصله های نجومی از هم هستند. گاه در فراز و گاه در نشیب، لحظه ای مرا در هم می پیچاند.هیچگاه به یک حال نیستم.گاهی خیلی فرساینده است.

همه ی ما همینطور شدیم . اما با کوچکترین بهانه شاد می شیم . چون دلیل برای غمگین شدن و نگران شدن به حد وفور وجود داره و با یک بهانه ی کوچک فکر می کنیم ، خوبه ، اوضاع خوبه و ما باید راضی باشیم.

یک عمر با مرگ زیستیم
از بس خسته ایم
دگر خسته نیستیم
....

ایرج میرزا شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 00:43

سلام

خسته از روز و شبم نیست مرا همنفسی
گل خونین جگرم مانده به کنج قفسی

خوب بید؟؟؟
این شعر مال این عکسی که گذاشتی

سلام

آفرین بر ایرج میرزا شاعر ... خیلی خوب بید

قندک شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 12:04 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانو
گاهی واقعا به پوچی می رسم.خالی خالی می شوم.از دنیا و روزگار بیزار می شوم. اما روز دیگر به قول دوستان انگار نه انگار خانی رفته و نه خانی آمده.دوحالت متفاوت.خوبه که زود تموم میشه

سلام
فکر میکنم با این اوضاع و احوالی که همه داریم ، این احساس طبیعیه. گاهی وقتها از زندگی آدم رو بیزار می کنند. همین که روز دیگه انگار نه انگار ، این خیلی عالیه . در مورد کسانی که می مانند توی یک حال ، خیلی بده . و امروز و فردا و یک هفته با زمین و زمان قهر می کنند.

قندک شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 12:05 http://ghandakmirza.blogfa.com

متاسفانه تصویر برای من باز نشد. نمیدونم چرا

احتمالا سرعت اینترنتتون پائینه .

قندک شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 12:08 http://ghandakmirza.blogfa.com

برادرمون ایرج میرزا پاک با شعرش مارا بیچاره کرد رفت پی کارش. دستت درد نکنه آمیرزا.من کامنت دیگران را نمی خوانم. ها؟ همین یک نمونه اش!!!

قابل توجه ایرج میرزا خان

مرسی از توجهتون

نرگس(فانوس به دست) شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 13:14 http://fanuos.blogfa.com

اشک هام و پاک میکنم
من سخت تر از اینا رو گذروندم

درود به تو نرگس جون

فرزان شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 17:18

درود بشما پرنیان عزیز
زندگی به هر حال جاریه .تلخ شیرین با هیجان بی لذت..
اما همونطور که میگی ما باید در این فاصله بازیگر خلاقی باشیم تا لحظه های تلخ ویا شاد اونو خیلی جدی نگیریم__
من سه نقطه ها رو به بی ثباتی همه چیز غیر از زمان تعبیر می کنم__ بسیار لذت بخشه که بدون توقع از همدیگه وبدون اینکه هم رو ببینیم برای هم دوستای خوبی هستیم__

سلام فرزان عزیز
خیلی حرفت عالی بود . این که هیچ چیزی رو خیلی جدی نگیریم . نه غمها ر و و نه حتی شادی ها رو . همه چیز در حال گذره .
ممنونم برای کامنت خوبت و ممنون برای محبتت .

خلیل شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 20:23 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

هیچ کس غم را انتخاب نمی کند. شرایط غم را به ما تحمیل می کنند. و این شرایط برای ما پس زمینه ای ساخته اند که غم ها ماندگار باشند و شادی های زود گذر.

سلام
راستی ! چرا؟

آفتاب یکشنبه 29 مرداد 1391 ساعت 09:43 http://aftab54.blogfa.com

سلاااااااااااااااااامنعلیکمممممم ..

عیدت مبارک ..

سلام به روی ماهـــــــــــــــــــــــــــــــت .

عید شما هم مبارک

امید یکشنبه 29 مرداد 1391 ساعت 16:13

سلام قبل از هرچیز عیدو بهتون تبریک میگم طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق.چند روزه به وبلاگتون سر میزنم چیزه جدیدی نمینویسید.به نوشته هاتون بد جوری عادت کردم.منتظره نوشته های قشنگتون هستم.

سلام
ممنونم از توجهتون به اینجا. نوشتن برای من یک نیاز به نوشتنه و نوشته ها یک احساس که جاری می شن . اگر بخوام همینجوری بنویسم دیگه شاید همون احساس نباشند.
باید جاری بشن .
خوشحالم که منتظر نوشته های ناقابل من می مونید. وقتی آدم احساس کنه کسی منتظره ، حس می کنه چقدر وجه اشتراک بین حس ها وجود داره و کسانی رو که نمی شناسه یا ازش دورند رو خیلی نزدیک به خودش احساس می کنه .
...

کلا" خوبه

و من باز هم ممنونم .

solar دوشنبه 30 مرداد 1391 ساعت 20:30

تا وقتی کسی از ما زنده است خیلی از اون سراغ نمی گیریم
وقتی دقت کنی می بینی خود زندگی هم موضوع کاملی نیست !
گاهی اوقات شکوفه ها جلوه چشمگیری دارن
گاهی اوقات هم با مرگشون درخت رو زشت می کنن
کاهی اوقات ناراحتی
گاهی هم هست قوی و نیرومندی
گاهی مجبور به رفتن هستی
گاهی مجبور به برگشتن
بخاطر همچین چیزهای تغییرناپذیری
تو مجبور هستی که همیشه هوای خودت را داشته باشی
البته خود زندگی کردن تجربه باارزشی است .،
((
اشکهایت را پاک کن
و با همان چشمان غمناک ، لبخند بزن
هر روز چیزی آغاز می شود
هر روز چیزی زیبا آغاز می شود )) "
این ترانه فریدون فرخزاد به نام یاد ایران بخیر را به شما تقدیم می کنم
http://s1.picofile.com/file/7228192147/yade_iran_fereyduon_farrokhzad.mp3.html

سلام
خود زندگی که همیشه ی خدا یه جائیش می لنگه !
این مائیم که مدام باید بالانسش کنیم .
زندگی هر ماجراش یه عالمه تجربه است و من همیشه فکر میکنم لحظه ی مرگ اگر فرصت فکر کردن داشته باشیم آیا به کدامیک از این تجربه ها فکر خواهیم کرد؟ کدامیک از این ها اون لحظه برای ما مهم تر خواهد بود؟ مهم نیست خیلی ، مهم اینه که اون لحظه به خودمون نگیم : حیف شد زندگی نکردم ، حیف که خیلی چیزها یا خیلی فرصت ها رو از دست دادم
ممنون
و ممنون برای آهنگ فریدون فرخزاد مخصوصا که چند روز پیش سالگرد مرگش بود و یادی ازش شد .

نرگس(فانوس به دست) سه‌شنبه 31 مرداد 1391 ساعت 15:45 http://fanuos.blogfa.com

پری کاتب چهارشنبه 1 شهریور 1391 ساعت 08:16

salam jane delam
ruzet mobarak azizam
chera dige nemiai be didane man

سلام پری جون
می خونمت و همیشه تحت تاثیر قرار می گیرم . کلا با قسمت نظرات پرشین بلاگ مشکل دارم . نمی دونم چرا کامنت هام تائید و ارسال نمی شه

anahitafarshid دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 09:55

سلام، ما اجازه نمی دهیم "دلواپسان" آینده ما را تباه کنند.

من که نفهمیدم ربطش را به موضوع!

دلواپسان به ما چه ربطی داره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد