فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

در حجمی از بی انتظاری



در حجمی از بی انتظاری 

زنگ بلند و سوت کوتاه 

سیمین!  تویی ؟

آوای گرمش در گوشم آمد زان سوی راه

یک شیشه می 

پر نشئه و گرم

غل غل کنان در سینه شارید 

راه از میان برخاست 

بوسیدمش گویی بناگاه

«آری منم»

خاموش ماندم ...

«خوبی ؟ خوشی ؟ قلبت چطور است ؟»

چیزی نگفتم ، راه دور است

«خوبم، خوشم، الحمدالله»

کودک شدیم انگار هر دو

شش سال من کوچک تر از او

باز آن حیاط و حوض ماهی 

باز آن قنات و وحشت چاه 

«قایم نشو! پیدات کردم

بیخود ندو! میگرمت ها!»

افتادم و پایم خراشید 

شد رنگ او از بیم چون کاه 

زخم مرا با مهربانی بوسید 

یعنی خوب شد خوب 

بنشست و من با اون نشستم 

بر پله یی نزدیک درگاه 

آن دوستی نشکفته پژمرد

وان میوه نارس چیده آمد 

آن کودکی ها حیف و صد حیف 

وین دیرسالی آه و صد آه 

«حرفی بزن! قطع است؟»

«نه نه! من رفته بودم سالهای دور 

تا باغهای سبز پر گل

تا سیب های سرخ دلخواه»

«حالا بگو قلبت چه طور است؟»

«قلبم؟ نمی دانم!  ولی پام

روزی خراشیده است و یادش

یک عمر با من مانده همراه...»

سیمین بهبهانی 


دلیل خاصی نداشت نوشتن این شعر. فقط  چون زیباست نوشتمش 

در یک عصر جمعه ی تیر ماه .

تصویری پر از شادی در یک روز برفی آن هم در یک عصر گرم تابستانی شاید مثل خوردن یک اسکوپ بستنی ایتالیایی مقابل پارک قیطریه باشد ... به همان شیرینی و لذیذی. شاید! 

نظرات 14 + ارسال نظر
صادق (فرخ) جمعه 16 تیر 1391 ساعت 19:22 http://dariyeh.blogsky.com

شعر سیمین دقیقا برای یک غروب جمعه مناسب بود ....
بوی دلتنگی می داد .... و بوی گذشته هایی که تصاویرشان تا انتهای عمر سیمین را رها نکرده بود .
یادش بخیر بانو سیمین

سلام فرخ عزیز
آره بوی دلتنگی می داد و من به عمد اون تصویر رو بهش اضافه کردم که از تلخی آن شاید کاسته شود.
ممنون

خلیل جمعه 16 تیر 1391 ساعت 20:50 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

با سپاس.

سلام

من هم ممنون

[ بدون نام ] جمعه 16 تیر 1391 ساعت 22:21


آدم‌ها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی‌ ما وارد میشوند
و با دلایلِ خاصِ خودشان از زندگی‌ِ ما می‌‌روند
نه از آمدن‌ها زیاد خوشحال باش ، نه از رفتن‌ها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی‌ که آمده اند
به هر دلیلی‌ که هستند
بودنشان را دوست داشته باش ... بی‌ هیچ دلیلی‌
شادمانی‌های بی‌ سبب ، همین دوست داشتن‌هایِ بی‌ چون و چراست
نیکی‌ فیروزکوهی
مهربون دوست داشتنی من می دونم این روزا خیلی بی معرفت شدم و نیستم ولی دلم همش باهاته ودلتنگتم. دوستت دارم ومی بوسمت.

سلام نازنین عزیزم
شاید شکل منطقی همین است که نه از آمدنشان خوشحال باشیم و نه از رفتنشان . اما میشه اینقدر با منطق زندگی کرد ؟
دوست داشتن با منطق جور در نمی یاد. منطق میگه آدمها رو تو لحظه دوست داشته باش. ولی دوست داشتن جنسش لحظه ای نیست. ما انسانیم و فرقمون با بقیه مخلوقات همینه. اگر چه گاهی وقتها حتی حیوانات هم وفاداریشون رو در دوست داشتن نشون میدن و با دور شدن از صاحبشون بی قرار می شن.
من که می گم نمی شه. دوست داشتنی که عمق داشته باشه و ریشه هیچوقت با رفتن و دور شدن کسی کمرنگ نمی شه .

ممنونم ازت عزیزم . اصلا هم بی معرفت نشدی. بی معرفت اون کسیه که کسانی رو که دوست داره خیلی راحت فراموش می کنه و غرق در روزمرگی های خودش می شه. تو بی معرفت نیستی
من هم دوستت دارم و ممنونم ازت

نازنین جمعه 16 تیر 1391 ساعت 22:22

وای بازمن اسمم رو یادم رفت بنویسم.

برای اینکه این اتفاق نیوفته اون تیک پائین زیر اسم و مشخصات رو بزن .

پرنیان دل آرام جمعه 16 تیر 1391 ساعت 22:48

کلی برات نوشتم اینجا بعد رفتم پستش کردم برای خودم

سر باز کرد حرفایی که مونده بود گوشه ی دلم با خوندنت

جدی ؟
اشکال نداره . مهم اینه که تونستی حرفهای دلت رو بزنی . حالا چه اینجا و چه اونجا.
می یام اونجا می خونمش .

آذرخش شنبه 17 تیر 1391 ساعت 11:05 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبید؟
خوش میگذره؟
فکر کنم اگه یه عصر جمعه به توصیه های من عمل کنین حسابی حالشو می برید. شنیدن یه آهنگی تومایه های "بزنم به تخته، رنگو روت وا شده. بزنم به تخته صورتت ماه شده..."
خدایی شنیدن این آهنگ آدمو سرحال نمیاره؟!؟! بجای بستنی ایتالیایی هم یه ظرف بزرگ فالوده شیرازی پر از آبلیمو
جدا از شوخی شعر زیبایی بود و عکس هم احساس خوبی توی این هوای گرم می داد
شاد و پیروز باشید

سلام آذرخش عزیز
یعنیا !‌ مردم از خنده
بزنم به تخته رنگ روت وا شده ... بزنم به تخته صورتت ماه شده
این شرایط داره
یه سفره گل منگولی باید پهن کرد روی زمین و یه قابلمه کج و کوله روحی و توش یه آب گوشت پرنخود و لوبیا و البته یک پیژامه ی راه راه و یک پیاز گنده ... و پغ بزنی با مشت له و لورده اش کنی و ... بزنم به تخته صورتت ماه شده و ........
(یاد فیلم گنج قارون افتادم)
دیگه یک عصر جمعه ای می شه که نظیر نداره
حالا سفره گل منگولی و پیژامه ی راه راه رو از کجا پیدا کنم؟
آهان احتمالا توی بازارچه تجریش پیدا می شه

همه رو ول کن و اون فالوده ی شیرازی رو بچسب !‌ این یکی رو واقعا پایه ام

مرسی برای این راه کار شیرین واسه ی عصرهای کسالت بارجمعه .


....

و جدای از شوخی ممنونم

آفتاب شنبه 17 تیر 1391 ساعت 15:21 http://aftab54.blogfa.com/



گلبمان خوب است و سرشار از دوست های مهربان !

مخصوصا گلبمان برای روز بیست تیر بسیار می زند ... دست خودمان نیست آخررررررررررر

قربون قلبتان بشوم جان جانان

پرنیان دل آرام یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 10:49

سلام عزیزم

ممنون خوبم

سلام
خدا رو شکر

ونوس یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 12:09 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
خیلی زیبا بود ممنون از انتخابت

واقعا اون بستنی و این عکس توی این گرما چه لذتی داره


شیطونها 20تیرچه خبره ؟...
آخه توی خانواده ما تیرماه کلی خبرای خوبه و...تولدو این حرفها
تولد خودمم25تیره
اگه تولدتت عزیزم بهت تبریک میگم

سلام ونوس جون

ممنونم . پس تولدت از همین الان مبارک .

سایه یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 17:02

زمستون .. فصل محبوبم !..
چه پست خنکی تو این گرما می چسبه ..

شعر بی دلیلت هم زیبا بود مثل همیشه

جدی؟ زمستون رو دوست داری؟
من توی زمستون همیشه سردمه
و مدتیه برف که می یاد یه جورائی دلم میگیره.

من پائیزیم و عاشق مهر و سی روز مهر برایم به کوتاهی یک روز می گذره.


مرسی سایه جون

قندک دوشنبه 19 تیر 1391 ساعت 10:03 http://ghandakmirza.blogfa.com

کمی من برف می خواهم خدایا؟
سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز و مهربان.

سلام عرض شد

توی این چله ی تابستون ؟
خدا چیکار کنه از دست بنده هاش آخه ؟

شما تشریف ببرید دبی اونجا یه پیست اسکی درست کردند خود خود زمستونه .
معلومه خدا می تونه حتی توی گرمای ۶۰ درجه هم آرزوی برفی بنده هاش رو برآورده کنه .

آفتاب دوشنبه 19 تیر 1391 ساعت 18:49 http://aftab54.blogfa.com/

خب !!!


کی بزن و بکوب راه بندازیم ؟

با پست جدید یا نه ؟

امشب شب تولد پرنیانی ترین پرنیان دنیاست ... مبارک باشه ..البته دو جانبه .. خودت می دونی عزیزممممممممممممممم.

سلام آفتاب جون
مرسی عزیزم
دیشب اینترنت قطع شد و نتونستم به موقع تشکر کنم .

ممنووووووون

فرید یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 21:34 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
زیبا بود... اما غمگین....

سلام
بله می دانم ...

و ممنون

نرگس(فانوس به دست) چهارشنبه 4 مرداد 1391 ساعت 13:11

خنک شدم

خدا رو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد