فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

اینجا همه چیز درهم شده !

 
دستها ...  دستهائی که در انجماد لحظه ها یخ زده اند و از سرمای اطراف لرزیده اند. دستهائی که گاهی توانسته اند قشنگ ترین کلمات را به رشته نگارش درآورند ، دستهائی که دلتنگی ها را نوشته اند. دستهائی که در هوا به دنبال گم شده ای آواره می شدند. گلی را به آرامی بارها نوازش کرده اند، بر صورت یک کودک معصوم کشیده شده اندو ............ دستهای دوست داشتنی، دستهای مهربان.   دستها پر از رمز و رازند. و من هر گاه دلم برای کسی  تنگ می شود چشمانم را می بندم و   به دستهایش فکر میکنم.  و چشمها که دریچه ی قلبند!  گاهی سکوت و فقط نگاهی آتشی خواهد شد بر قلبت. کافیست قلبت کمی لرزیده باشد. و شانه ها محکم ، مهربان ، وفادار و تکیه گاه لحظه های تنهائی و  پناه و آرامش برای او...  و قلب جایگاه تجلی انوار الهی ، واسطه ی میان عالم جسم و عالم معنا ... که با هر تپشش ضربان زندگی را در روح دیگری ترانه می خواند.  و این است افسانه «انسان» .    و هر انسان به دنبال دیگری ... برای عبور از انجماد و رسیدن به گرما، برای بودن، برای ماندن ، برای بزرگ شدن . 

گاهی هست ، گاهی نیست، گاهی دلش می خواهد باشد اما نمی شود، گاهی هست اما دلش می خواهد نباشد.  صاحب آن دست و نگاه و شانه و قلب را میگویم. 

و این نیز افسانه «انسان» ...  اوئی که پس از میلیاردها سال هنوز مجهول مانده است. آنقدر که درحل خودش هم عاجز است.  پیچیده و تو در تو ، می خواهد و نمی خواهد، دوست دارد و دوست ندارد. گاهی میان ماندن و رفتن ، در آوارگیست.  گاهی سرگردان در امواج خروشان هستی. گاهی مبهوت سناریو نوشته شده ایست که حال باید بازی کند. گاهی ...............

...
لجظه های پریشانی ، نه پریشانی نیست ، سرگردانیست ... در لحظه های سرگردانی تنها چیزی که دنیای آرامش است برایم حافظ است.  ده ها بار بازش می کنم و می خوانم و آرام می شوم 

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا ...


پ ن : 


باز دارم پرت می نویسم ... بگذریم . بریم توی سبک خودمانی خودمان .  روز زن هم که تمام شد و رفت و من امروز متوجه شدم عددی که بالای اس ام اس می زنه روی گوشی و تعداد اس ام اس ها رو نشون می ده ، عدد یک هزار و هشت هست!  یک هزار و هشت ؟!!  کنجکاو شدم بدونم توی این یک هفته اخیر چند تا اس ام اس مربوط به روز زن گرفتم . اونقدر زیاد بود که وسط کار منصرف شدم از این آمار گیری . 

جالبترینش این بود : روز ننجون مبارک ! ایشالا قد ... عمر کنی  ننه !   

بله !  قابل توجه بعضی ها .

و یکی از قشنگهاش این بود :  زن بودن مثل ققنوس بودن است ، هی آتش می گیری و باز ناامید نمی شوی و از خاکسترت زن متولد می شود. زن قداست دارد . برای با او بودن باید مرد بود نه نر! 

از تمام اس ام اس های قشنگی که برام فرستادین ، ای میل ها ، کامنت ها و تلفن ها ... بی نهایت ممنونم. نمی دونید هر کدومش چقدر خوشحالم کرده . خدا رو شکر که بهانه هائی هست که به هم یه جورائی  بگیم: دوستت دارم. 


پریروز صبح توی بزرگراه صدر یک تصادف وحشتناک دیدم یک پژو 206 مچاله شده . تا ظهر یک شیشه عرق گیاهی آرام بخش را تمام کردم ...  

یکی می آید و یکی می رود و این نیز افسانه ی زندگیست ... و خدا نشسته و مواظب است که سنگهای آسمانی نخورد به کره ی زمین و از کنارش عبور کند ، ستاره ها سقوط نکنند ، ماه به دو نیم تقسیم نشود،  زمین تعادلش را از دست ندهد ،  یکی بیاید و یکی برود تا تعادل زمین حفظ شود ... و من دلم را به او می سپارم تا خودش میزانش کند. از پشت پنجره دارد نگاهم می کندو منتظر است که بگویم : یا لطیف ! 

نظرات 34 + ارسال نظر
ایرج میرزا سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 00:07

اول شدم؟

باز هم که اول شدی

ایرج میرزا سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 00:17

سلام
امروز داشتم کتاب علی علیه السلام نوشته دکتر شریعتی رو میخوندم . تا صفحه ۳۳ خوندم . وقتی میخوندم یاد بعضی نوشته های پرنیان افتادم . و الان که این مطلبت رو خوندم باز همون حرفهای شریعتی یادم افتاد . نمیگم چی نوشته بود تا بمونی تو خماری . همونطور که منو مجبور کردی برم چند هزار صفحه جان شیفته رو بخونم
«برای با او بودن باید مرد بود نه نر » . این جمله خیلی قشنگ و پر مغز بود .





































ای بابا ! حالا ما رو بذار هی تو خماری .
خوبه والا! کتاب شریعتی رو بخونن و یاد آدم کنند. یه کم دچار خودشیفتگی شدم

جان شیفته می خونی بالاخره یا علی - دکتر شریعتی؟
تو هم که مثل من یه میلیون تا کتاب دور خودت چیدی و از هر کدوم سه خط سه خط می خونی.

مرسی ایرج میرزا عزیز .

پرنیان دل آرام سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:00

وااااااااااااااااااای چه عکس نازیه




دوباره میام فعلا این عکسه رو باز نگا کنم یه کم

واقعا ؟
مثل پنجره ی آشپزخونه ی منه یه کمی با یه کوچولو اختلاف .

پرنیان دل آرام سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:06

ای جان

جان

جان

چقدر این پستو تن تنی خوندم چون خیلی دل بود خیلی کلماتش درست کنار هم نشسته بودن

آفرین زیاد زیاد از اون کارت طلاییا برای پرنیان فتح باغ بخاطر این نوشته ی با احساسی که نوش جونمون کرد

پرنیان عزیز بی اغراق می گم قلمت گاهی منو به خیلی حسای خوب می بره اونقدری که فکر میکنم یه لحظه اوج می گیرم و تو برام بال پرواز می شی تو و کلام قشنگت

می بوسم قلب مهربون و عاشقت رو عزیز دوست داشتنی م

like
به تمام متن زیبایی که نوشتی

خدا نشسته و مواظب است که سنگهای آسمانی نخورد به کره ی زمین و از کنارش عبور کند ، ستاره ها سقوط نکنند ، ماه به دو نیم تقسیم نشود، زمین تعادلش را از دست ندهد ، یکی بیاید و یکی برود تا تعادل زمین حفظ شود ... و من دلم را به او می سپارم تا خودش میزانش کند. از پشت پنجره دارد نگاهم می کندو منتظر است که بگویم : یا لطیف


چشمها دریچه ی قلبند

چشمهات پر از شوق زندگی بانوی نازنین

باورت می شه وقتی داشتم می نوشتم گاه گاه می اومدی جلوی چشمهام ؟
باور کن ... نمی دونم چرا ... ولی توی لحظه های نوشتنم تو هم جزو کسانی بودی که اون لحظه بهش فکر کردم.
مرسی عزیز دلم . برای همه چیز ... و برای همه چیز

و حیف که نمی شه لایک رو لایک گذاشت !

آی لاو یو سو مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاچ

قندک سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:08 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام بر پرنیان عزیز.آری امان از دست ها و نیروی عجیب و شفا بخش آنها .هرکجای بدن که درد میگیرد دست است که نگران می شود و مثل اورژانس به سویش می شتابد و کمی آرامش می کند.وچه تاثیر مثبتی میگذارد.دست برای بخش های مختلف جسم مانند خواهری دلسوز به مجرد درد بی اختیار هول برش می دارد و می دود به سمتش.بمیرم الهی! چی شدی؟!

سلام قندک عزیز
هیچوقت شده بود به دستهای آدمها فکر کنید؟ وقتی کسی داره با شما حرف می زنه هیچوقت شده که به دستهاش عمیق نگاه کنید؟
من خیلی وقتها این کار رو می کنم و دستهاش رو توی ذهنم نگه می دارم .

قندک سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:11 http://ghandakmirza.blogfa.com

میگم خداراشکر که عرقش گیاهی بود.وگرنه می گویند یک شیشه کامل غیر گیاهی دومان آدم را برباد می دهد!البته من و شما فقط وفقط اهل گیاهی اش هستیم که بسیار مقوی است و بی ضرر!چه میدانیم؟

بله قربان . من اگه از اون مدلی هاش رو یه شیشه بخورم مثل کارتون تام و جری و مثل تام یهو دراز به دراز می افتم و دست و پاهام صاف می رن به سمت سقف و دار فانی رو احتمال زیاد وداع می گم .

فکر کنید : علت مرگ ، مستی

قندک سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:17 http://ghandakmirza.blogfa.com

راستی به نظر شما که عاشق حافظ می باشید آیا ایشان هم اهل عرقیات گیاهی بوده که تمام اشعارش وصف چنین چیزی است؟می گویند مال شیراز حرف ندارد خداوکیلی. گیاهی اش را عرض می کنم. از اون یکی اطلاعی ندارم!؟

نمی دونم والا ولی من تصور می کنم بله ... شاید

شراب شیراز ... می دونستید شراب شیراز کارخانه اش توی اسپانیاست و روی شیشه هاش با خط بسیار زیبای انگلیسی نوشته : شراب شیراز ؟

در مورد گیاهی هاش هم من نوروز ۹۰ که رفتم عرقیات گیاهی خیلی خوبی خریدم از شیراز .

قندک سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:18 http://ghandakmirza.blogfa.com

لا حول ولا قوه الا باالله.یالطیف.چقدرزیبا.سپاس

ممنونم .

وقتی که چشمهام رو می بندم و از اعماق وجودم می گم یا لطیف ... پر می شم از لطافت حضورش و بیشتر از قبل عاشقش می شم.

قندک سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 11:25 http://ghandakmirza.blogfa.com

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز.(یعنی چی اون وقت؟)
راستی این درخت بیچاره چرا پانسمان شده؟

گیر دادین به حافظ آ !

....


مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز

(حرفه ای هم بوده ) ...
................

پانسمان نشده ، یه چیزی گذاشته شده کنارش که ساقه اش ولو نشه به یه طرفی و اون قسمت پائینش هم جوانه زده .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 12:48

شعر بی ربط قشنگ باشی


دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟
تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ !
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

مهدی فرجی

من خیلی این غزلو دوسش دارم خیلی زیادا تقدیم به پرنیان عزیز من

خوب ، من هم دوستش داشتم .
خوشگل بود ... و بی ربط هم نبود .

پرنیان جونم تو بودی اسمت رو یادت رفته بنویسی عزیزم ؟

قندک سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 14:01 http://ghandakmirza.blogfa.com

خب من فکر می کنم قضیه چیز دیگری است.نه اینی که تصورماست.بعضی ها اعتقاددارند که حافظ می می خورده خیلی هم علاقه داشته. اما من می گویم کسی که عالم و آگاه می شود.کسی که وصل به کر می شود مثل عامی ها عمل نمی کند.کسی که می گوید هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم هرگز چنین عمل منکری را انجام نمی دهد.این شراب شراب عرفانی است.شرابا طهورا.می دوساله و یار چارده ساله....اشاره به قرآن و پیامبر .ببخشید زیره به کرمان آوردم.شرمنده

بله . حتما همینطور بوده . حافظ مست عشق بوده و عالم مستی اش عالم عاشقی بوده.
به هر حال هر چه که بوده برای من همیشه عزیز هست و بزرگ .

ممنونم از نظرتون.

ایرج میرزا سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 18:17

سلام
دفعه قبل گفتم که معمولا من اول میشم . فقط برای اینکه بعضی از دوستان سرکار ضایع نشن صدامو در نمیارم دلشون نشکنه . وگرنه ما شبها هم بالای یکی از درختهای همین باغ لحاف تشکمون پهنه .

به قول سعدی:
ما رفیقان پرنیان جانیم
باغ او را همیشه مهمانیم
در تمام فضای اینترنت
فتح باغی دگر نمیدانیم
دیگران روند و می آیند
ما ولی همچنان مقیمانیم
وای که اگر بخندی به این شعر من
حالتو چطور بگیریم خود میدانیم

سلام
جدا" ؟

یهو نیوفتی از اون بالا

وااااااای سعدی هم برای من شعر گفته بوده و نمی دونستم .
فکر کن ....

مرسی ایرج میرزا جان . تو خیلی لطف داری .
من بخندم ؟
کلی ذوق کردم واسش

خلیل سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 19:21 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

خوش بحالت که پناهگاهی داری.

سلام
خیلی هم دارم ... این فقط نیست . استخر ... آب ... اون هم برای من دنیای آرامشه و رهائی .... ساعتها ... ساعتها .

پرنیان - دل آرام سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 22:17 http://www.with-parnian.blogfa.com

از ججا فهمیده باشین من باشم بدون اسم اومطم که

از «قشنگ باشی» !

ایمان سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 22:32

ما در همین جا اعلام می کنیم که عاشق بی ربط نویسی هستیم چون خودمان هم یک جورهایی بی ربط نویس هستیم!!

همیشگی باشی و پیروز

سلام ایمان عزیز
خوب ... مرسی که تائید کردی این بی ربط نویسی رو

لطف کردی
موفق باشی و شاد .

برزین سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 23:31 http://ghalameh.blogfa.com

دست ها مظهر قدرتند ، چه آن هنگام که درمانده و ناتوانی ، باید بکارشان بگیری تا در باتلاق درماندگی مدام دست و پا بزنی و چه آن هنگام که در اوج قدرتی و می توانی دست درمانده ای را بگیری تا او را از منجلاب گرفتاری برهانی .
دست ها مظهر عشقند چه آن هنگام که تمام احساست را در نوک انگشتانت جمع میکنی و صورت تشنه ای را نوازش می دهی و چه آن هنگام که در مقام پاسخ به احساس و عطوفتی ، خاشعانه بر آنها بوسه می زنی .
دست ها مظهر حضورند چه آن هنگام که دست مهربانی را به بهانه دیداری صمیمانه می فشاری و چه آن هنگام که در وداع عزیزی ، با آن به یادبودنت را به او یاد آور می شوی .
دست ها مظهر زندگیند .......

سلام برزین عزیز
خیلی خوشحالم که باز دوباره اومدین.
و این کامنت خیلی زیبا بود ... ممنون.

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 00:02 http://www.with-parnian.blogfa.com

کمکی کن ای خدا تا بعد از این

عشقمون رنگ ترحم نگیره

توی دست بی امان خستگی

عشقمون زنده بمونه نمیره

هدیه کن به چشمام

یه نگاه تازه

یه شروع دیگه

نه سراغ تازه



ای جان پرنیانی اگر بدونی چه شوقی دارم یه آدرس از آهنگای قدیمی و برام گذاشته بودیش امشب چند تاشو دانلود کردم

کلی شوق گوش کردنشو دارم

بخاطرش ممنون برای این حس خوبی که دارم که بوی سادگی می ده برام بوی روزای قشنگی که خیلی همه چی ساده انگاشته می شد

همه چی خیلی راستکی بود

من هم خوندمش .... با تو ، الان.

بتی یه آهنگ داره اون هم قشنگه . اگه خوشت اومد دانلودش کن. خدا رو شکر که امشب حالت ، حال خوبیه.دوباره تکرار می شن ، قول می دم بهت. صبر کن ...

آفتاب چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 08:40 http://aftab54.blogfa.com/

عمریست در گرمای آغوشت گرمی آسمان را احساس میکنم

عمریست در گرمای آغوشت گرمی آسمان را احساس میکنم

عمریست در دستان گرم و مهربانت دستان خدا را احساس میکنم...

عمریست در وجودم عشق تو را احساس میکنم. عشق تو ..

...


.
.
.

در دستان گرم تو

دستان عاشقم را گره می زنم

دست در دست تو

تا غروب خورشید می روم



نوازشم کن

نگاهی در چشمانم کن تا دو فرشته را ببینی در چشمانم

نگاه کن

چشمانم

بهترین جای دنیا برای توست



در دستان گرم تو

دستان عاشقم را گره میزنم

بوسه ای عاشقانه به دستت می زنم

تا باور کنی

آرامش

هیچ جا نیست

مگر در دستان تو



محکم در کنارت گام بر می دارم

آنجا که توفان حوادث

جان می طلبند

آنجا که باد

گل را بر می کند



در دستان گرم تو

دستان عاشقم را گره می زنم

تو را در آغوش میگیرم

زیبا ترین اشعارم را

برای تو میخوانم

که زیبا ترین گل جهانی



تو

تک گل سرخی در میان انبوه خار

فرشته ای در بند دیوان زمان

خورشیدی پشت کوه های بلند تنهایی



طلوع کن

طلوع کن و شب را روشن کن

کینه را

غم را

تنهایی را

آتش بزن

طلوع کن تا روشن شوم

طلوع کن تا گرم شوم از گرمای تو

من زمینم

طلوع کن

بهار می شوم




سلام پرنیان عزیز من ..چشم هات رو که بستی منم تصور کن



دست تو چه گرم است ...وجود یخ زده را گرم می کند ..


اندازه ی همین کامنت جواب می خوام !

می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفل های ماست
می شناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دستهای تو
پلی به رویت خداست


سلام لیلا قشنگم

برای تصور کردن تو نیازی به بستن چشمها نیست . با چشمان باز هم می شود هر لحظه به تو فکر کرد. چون مهربانی هایت بی انتهاست.

من رسما اعلام می کنم در مقابل این کامنت زیبا ، کم آوردم و نمی تونم اون جوری که شایسته هست جواب بدم .


عزیز من !
این بیمار کودک صفت خانه ی خویش را از یاد مران!
من محتاج آن لحظه های دلنشین لبخندم
لبخندی در قلب
علی رغم همه چیز.

فرزان پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 01:57 http://bimarz000.blogfa.com/

درود به پرنیان عزیز..
خودت میگی خدا اون بالا اینهمه گرفتاره وداره بدقت تموم تعادل کائنات رو برقرار می کنه اونوقت شماهم توی این هیری ویری..
رفتی تعمیر گاهش برای تنظیم دلِ ...بابا دس خوش__

سلام
خوب چه اشکال داره . شاید دلش سوخت و بدون نوبت ما رو ویزیت کرد.
خدا رو چه دیدی ؟!

کوروش پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 04:48 http://www.korosh7042.com/

دستها در راستای نگاه چشمهاست
دستی دراز می شود که چشمی مهربان نگاهش کند
چون روز زن را ویژه تبریک گفتم و شماره ندارم که اس داده باشم
یکبار دیگر و ویژه عرض تبریک دارم به بانوی پرنیان خیال
روزگارت خوش و خرم باد

سلام کوروش عزیز
خیلی ممنونم . از تبریکتون بسیار سپاسگزارم. فرقی نمی کنه از چه طریقی باشه ، حرفهای خوب از هر راهی که به ما می رسند به یک اندازه ارزشمند هستند.
همیشه شاد و پیروز باشید.

سلام پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 21:06

این دنیاست
که کارد دست ما می دهد
تا نگاه و باور و احساس هم را سلاخی کنیم
همیشه در فاصله ایستاده ایم
در یک قدمی هم
هر کس شبیه خودش می بیند
هر کسی شبیه ِ خودش عاشق می شود
شبیه خودش شعر می گوید
هر کس شبیه خودش دوست می دارد
شبیه خودش شعر می شنود
با این همه باز
فصل مشترکی هست
بهار نیست
تابستان و پاییز، نه
زمستان هم نیست
انسانیت است با تمام مخلــّفاتش
نه،
بالاتر
حقیقت ِ بی رنگ ِ بی زمان ِ بی خواب
کاش
به حرمت آن هم که شده
به حرمت هر اندازه!
که از آن چشیدیم
به ما چشانده شد
انسانی را حرمت نگه داریم
از
عشقی که می چشد
زیبایی ای که درک می کند
قطره که از سر شوق می بارد
.
.
.
تا
نیاز و نازی که می کشد و ابراز می کند
قطره ای که از چشم غم می چکد و می چکاند
.
.
.


نمی دونم،
واقعم نمی دونم، نظرو که نوشتم این شعر از حافظ به ذهنم رسید یا شعر حافظ در ضمیرم بوده که اینا رو نوشتم، اصلن هر چه

دیـگـر ز شــاخ ســرو سـهی بـلـبـل صـبـــور
گلبـانـگ زد که چـشـم بـد از روی گل به دور
ای گل ! به شکر آن که تویی پادشاه حُسن
بــا بـلـبـــلان بـیــدل شـیــدا مـکـُـــــن غـرور
از دســت غـیـبـت تــو شـکـایـت نـمـی‌کـنم
تــا نـیـسـت غـیـبـتـی ، نـَـبُـوَد لـذّت حضــور
گر دیـگران بـه عیش و طرب خرّمـنـد و شـاد
مـا را غـم نــگـــــــــــار بـُـوَد مـایـه‌ی ســرور
زاهـد اگــر بـه حـور و قـصـور سـت امـیــدوار
مـا را شـرابـخانـه‌ قـصـورسـت و یــــار حــور
مِیْ خور به بانگ چنگ و مـخور غصّه، ور کسی
گـویـدتـرا کـه بـاده مخور ، گو : هُـوَ الغَــفـور
حـافــظ شکایـت از غم هجران چه می‌کنی ؟
در هجر وصـل‌بـاشـدو در ظُـلـمـت‌سـت نـور !

سلام ، سلام عزیز
شاید هم کار روزگار باشه . هر کسی منحصر به فرده . برای همین هر کسی مثل خودش عاشق می شه ، مثل خودش نگاه می کنه و ... . اما همیشه یک فصل مشترک هم هست به قول شما و این فصل مشترک ، سهم مشترک انسانها می شود با یکدیگر در یک مقطع زمانی که شاید از یک ساعت باشه ، روزهائی باشه ، ماهها و شاید سالها ولی بالاخره همه ی آدمها یک روزی به پایان این سهم مشترک خواهند رسید و این قانون روزگاره ... بی برو برگرد!

یکی از غزلهای زیبای حافظ رو نوشتید ... و ممنون .

ویس پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 21:09 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام عزیزم.موضوع دست ها جلب توجه کرد ویاد شعری از فریدون مشیری در باره ی دست افتادم چند بیتش را می نویسم:نام این شعر ، دست هامان...

از دل و دیده گرامی تر هم آیا هست؟

؛ دست ؛!

آری زدل و دیده گرامی تر ، دست

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان

بی گمان ، دست ، گرانقدرتر است

هرچه حاصل کنی از دنیا ، دستاورد است

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست

...

دست گنجینه ی مهر و هنر است

خواه بر پرده ی ساز

خواه در گردن دوست

خواه بر چهره ی نقش

خواه بر دنده ی چرخ

خواه بر دسته ی داس

خواه در یاری نابینایی

خواه در ساختن فردایی

...

ببخشید که طولانی شد ولی این شعر بسیار بلند است .پیشنهاد می کنم اگر دوست داشتی بخونی.

خانم اجازه یه چیز دیگه هم بگم .در مورد حافظ ، البته جسارته ولی خوب ولش کن نگم بهتره.

به هر حال ، یا لطیف

سلام
اتفاقا وقتی داشتم این متن رو می نوشتم دائما این شعر فریدون مشیری می اومد توی ذهنم .

فکر کنم اسم شعرش هم «دستها» باشه.

ای کاش در مورد حافظ اون چیزی رو که می خواستی بگی می گفتی.

باران پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 21:21

یعنی اون سه نقطه ی جالب ترین اس ام اس چی میتونه باشه؟!!!!
.
.
سلاملیکم!

علیک سلاملیکم
رسیدن به خیر

... چی می تونه باشه ؟

...

باران پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 23:37

..

الهی
عشق
آرامش
لبخـــــــــند ..

آمین ...

آفتاب جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 14:59 http://aftab54.blogfa.com/

سلام نــــــــــــعلیکم

به همراه یک لبخند مونالیزا ....>

جمعه شما به خیر و خوشی خانم خانما

سلاااااام آفتاب جوووونم
عاشق لبخند مونالیزاتم

مرسی ... تو هم همینطور

باران جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 16:46

..

پنجره را باز میکنم

هر روز با آفتاب

هر شب چهره به چهره ی ماه

هر جا

هر دم

همیشه

تا همیشه

روی ماه خداوند را ببوس ..

.
.

آره ...
من که خودم بیشتر وقتهای بی کاری کنار پنجره ها در حال چشم چرانی آسمان و ماه و ستاره ها و ابرها و کلاغها و ............. هستم.

پرنیان - دل آرام جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 23:36 http://www.with-parnian.blogfa.com

حــالا کــه رفتــه ای،


پــرنــده ای آمــده اســت

در حــوالــی همیــن بــاغ روبــرو!



هیــچ نمــی خــواهــد،

فقــط مــی گــویــد: کــو کــو . . .



محمدرضا عبدالملکیان




ابل شعرش غلط اندازی بودا بهدنش حقشو میزاره کف دستش

خوبش شد

تازشم چشم چرونی ماه و ستاره ها رو می کنین خدا رو خوش میاد

بابا خب بد بختا چیکار کنن یه ماهه و این همه ستاره دور و برش نمیشه آخه



شیطوووون .
آره خوبش شد !‌

آخه می دونی چیه پرنیان جونم ؟ تا حالا کسی بهم نگفته حق نداری به آسمون هی نگاه کنی . احتمالا مشکلی نیست ! هست ؟

آذرخش شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 08:55 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مجدد
با کلی تاخیر روز زن مبارک باشه
و شرمنده که نتونستم دو تا پنجشنبه خدمت برسم

سلام
ممنونم آذرخش عزیز
راستش داشتم نگرانت می شدم دیگه .

امیدوارم همه چیز خوب باشه .

پرنیان دل آرام شنبه 30 اردیبهشت 1391 ساعت 12:37

نه راحت باش

منم هباشکی نگاشون کنم تازشم روزا از پشت عینک دودی آفتابم هباشکی نگا کنم کلی مزه میده هیشکی ندونه

من که راحتم
تازه یه تصویر از آسمان و دریا انداختم روی بک گراند گوشیم که هر وقت دسترسی نداشتم بهشون عکسشون رو نگاه کنم

اوه ... پس تو سلاح سرد هم داری !
خلاف رفت بالا

علی یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 09:21 http://khoondaniha.blogsky.com

سلام پرنیان خانم گل.
تا به حال چقدر به این سوال هایی که نوشتم فکر کردین؟
راز خلقت ما چیه؟وجود ما چرا به وجود اومده(چرا باید من نوعی وجود داشته باشم؟)
پشت پرده این دنیا چه اتفاقهایی داره میافته و خواهد افتاد؟
آخرتی که هست واقعا چطور خواهد بود؟چون ببینید راستش این تعاریفی که از آخرت میگن هرکس به یه نوع من قبول ندارم به نظر من اصلا یه جور دیگه ای هست که هیچکی تصورشو نمیتونه درک کنه(زیاد بریم جلو گسترده تر میشه ببهتره همین جا قطع کنم)
چرا انسان اشرف مخلوقات تعیین شده؟و هزار تا سوال از این قبیل.البته میبخشید که خارج از بحث صحبت میکنم ولی گفتم که نیاز هر انسانیه که یه خورده هم شده راجعبه اینا فکر کنه هرچند که بازم به جواب صحیح و کامل نخواهد سید.
من خودم خیلی فکر کردم و با چند نفری هم صحبت کردم ولی متاسفانه چون نه مطالعه داشتم وفکر انسان هم محدوده و نمیتونه خیلی چیزارو بگیره و درک کنه و هر کی هم نظری راجبه اینا بده بازم میشه یه احتمال چون کسی واقعیت محض رو نمیدونه.
از همین رو آدم میمونه چی کار کنه تو این نا پیدایی.

سلام علی آقا عزیز

راز خلقت ما رشد ماست. رشد روح ما. اومدیم که هر بار بزرگتر بشیم و برگردیم به عالم ملکوت
این اعتقاد منه. درست یاغلطش رو نمی دونم ولی اعتقاد دارم بهش.
آخرتی که هست همان جایگاه ابدی انسانهاست که با توجه به درجه ی خوب بودن جایگاه خاص خود را خواهند داشت.
اعتقاد داشتن چیز خوبیه کلا. اعتقادات ماست که می تونه در مواقع رنج ها وسختی ها به ما کمک کنه استوار باشیم.
چیکار کنه ؟
خوب باشه .... هر چیزی که برای خودش می خواد برای تمام انسانها بخواد . فقط کافیه که تمام تلاشش رو بکنه که انسان خوبی باشه . همین.

ممنونم .

ز- حسین زاده یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 11:09 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام. در شهر ارومیه هم کسی هست که مطالب شیرین و دلچسب تان را می خواند و از ته دل بهترین ها را برایت آرزو می کند. هر چند که گاهی آنقدر مشغول خواتدن مطالب باشد و به عمق معنای آن ها فکر کند که سلام و خداحافظی یادش برود.خوشبخت و سعادتمند و برقرار باشید

سلام
باعث افتخار منه که در شهر ارومیه که من دو سه باری هم به صورت ماموریت به این شهر سفر کردم و یک عالمه خاطرات خوب دارم ازش ، به یاد من هست .

من افتخار می کنم به داشتن این دوستی ها ...

صادق یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 17:39 http://dariyeh.blogsky.com

سلام .... پرنیان عزیز !
از خوندن تعداد اس ام اس های روز زن ، شگفت زده شدم .
به نظرم شما از رییس جمهور هم محبیبت بیشتری دارید ...
همیشه برقرار و آباد و سلامت باشی و هیچ وقت توی عمرت مچاله شدن 206 رو نبینی الهی

سلام
اشتباه نشه این تعداد که نوشته بودم فقط مربوط روز زن نبود. مربوط به احتمالا دو ماه اخیر بوده . ممنونم .
لطف کردید.

پرنیان - دل آرام یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 ساعت 20:33 http://www.with-parnian.blogfa.com

مرگ

چیزی شبیه دست های من است

که حتی با ده انگشت نمی توانند

یک ذره از گرمی دست های تو را نگه دارند

و چیزی شبیه صدایم

که هر بار دوستت دارم

تارهای صوتی ام را عنکبوت ها تنیده اند



و چه انتظار بزرگی است

اینکه بدانی

پشت هر "دوستت دارم" چقدر دوستت دارم



لیلا کردبچه


سلام مهربونیم [لبخند]

سلام پرنیان گلم

چقدر چسبید ...

چقدر این جمله قشنگه :
...
این که بدانی
پشت هر دوستت دارم چقدر دوستت دارم .

و من «دوستت دارم»

باران خان باغیرت! دوشنبه 1 خرداد 1391 ساعت 00:23

چشم چرانی؟!!!!!!!۱

چشمامون روشناااااااااااااااا!!!

اوه اوه ! ترسیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد