فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

مست کرده ام خدا! آسمان با همه ستاره هایش چند ؟


همه گان به جستجوی خانه می گردند

من کوچه خلوتی را می خواهم 

بی انتها ، برای رفتن 

بی واژه ، برای سرودن 

و آسمانی برای پرواز کردن 

عاشقانه اوج گرفتن ، رها شدن 


 ...



بعد نوشت :  متن زیر را یکی از دوستان که فراموش کردند نامشان را بنویسند کامنت کرده بودند.

خوب من هم دوست دارم جواب بدین :


قیمت آسمان :

یه نم باران عشق 

یه نگاه مهربون 

یه دل سنگ صبور 

یه آغوش گرم 

یه بوسه دلتنگی

یه شانه همیشگی 

و 

و

و 

یه دوستت دارم از ته قلب

...................

...................

می بینی در عین ارزانی چقدر گرونه و نایاب؟

کسی را می شناسی که دارائی اش اینقدر باشه که بتونه آسمونو بخره ؟

راستی عزیزان پرنیان عزیز 

با سلام و تبریک سال نو به همه شما عزیزان ، شما چه نظری دارید؟ ممنون میشم نظرات شما را هم داشته باشم 


نظرات 26 + ارسال نظر
ز- حسین زاده سه‌شنبه 8 فروردین 1391 ساعت 11:13 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام . شیرین ترین لحظات و ایام را برایتان آرزو دارم. دو روز پیش همراه پسرم و چند نفر از آشنایان به کوه رفته بودیم. جایتان خالی بود . بعد از کلی شادی و ذوق کردن کمی دلم گرفت ، پسرم پرسید : چی شده ؟ گفتم : با خودم می گویم : کجاست آن آتش پاره ای که که قله های بلند محل رقص و پایکوبی اش بود ؟ دوران کودکی ام را به یاد آوردم و حاضر بودم تمام دار و ندارم را بدهم و به دوران خوش کودکی و نوجوانی برگردم. حالا این پست شما را خواندم و دوباره همان خاطرات برایم تداعی شد. ضمنا از نظر لطف تان در مورد اشعارم ممنونم. می دانم که به پای اشعار شما نمی رسد و همیشه در برابر نوشته های زیبای شما زانو می زنم.

سلام جناب آقای حسین زاده
ممنونم برای این آرزوی قشنگ.
یه وقتهائی که به خودمون می یایم ، می بینیم همش داریم با خاطراتمون زندگی می کنیم و انگار که این دنیای پیرامون ما دنیای ما نیست. گاهی این خاطرات غمگینمون می کنن گاهی لبخندی بر لبهایمان می نشانند. گاهی دلمون می خواد اون لحظه ها رو از توی هوا چنگ بزنیم و دو دستی نگهشون داریم که دیگه از ما جدا نشن. اما ... هر چه بوده گذشته و تمام شده و واقعیت همین چیزیست که پیرامون ماست. گاهی اصلا باور نکردنی هستند گذشته ها و مثل یک کتابی که خونده شده ، یک روزی و تمام شده و بسته شده و رفته و اثرش برای همیشه مونده.
اما من هرگز حاضر نیستم به کودکی برگردم ... هرگز . راه دشواری بوده تا امروز و تصور دوباره طی کردنش تمام تنم را به لرزه در می یاره .
زندگی پر از غیر منتظره هاست و من همیشه منتظر غیر منتظره ها خواهم ماند.
حتی اگر این غیر منتظره مرگ باشد و خداحافظی همیشگی با این دنیای خاکی . نه از مرگ می ترسم نه فرار می کنم و نه به استقبالش می روم . این هم حقیقت زندگیست.
برایتان شادی های غیر منتظره آرزومندم
بی تعارف غزل هایتان بسیار زیبا بودند.

سایه سه‌شنبه 8 فروردین 1391 ساعت 11:29 http://shadowplay.blogsky.com/

می شه تصورش کرد ... زیباستــ...!!

سلام

سلام سایه عزیز

آره ... می شه تصورش کرد.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 فروردین 1391 ساعت 16:04

قیمت آسمان :
یه نم باران عشق
یه نگاه مهربون
یه دل سنگ صبور
یه آغوش گرم
یه بوسه دلتنگی
یه شانه همیشگی
و
و
و
یه دوستت دارم از ته قلب
....................
....................

می بینی در عین ارزانی چقدر گرونه و نایاب؟
کسی را می شناسی که دارائی اش اینقدر باشه که بتونه آسمونو بخره؟
راستی عزیزان پرنیان عزیز
با سلام و تبریک سال نو به همه شما عزیزان ،شما چه نظری دارید؟ ممنون میشم نظرات شما را هم داشته باشم

ارزان نیست ! خیلی گرانقیمته .


کسی که دلش به بزرگی آسمون باشه ...

و یا

کسی که دلش به تنگی زمین باشه ...

بی خوابی سه‌شنبه 8 فروردین 1391 ساعت 18:16 http://bikhbi54.bligfa.com

سئوال این است ؛ چرا با وجود این همه اشاره و خواستی که نسبت به عشق ، دوست داشتن و حضور دیگری در زندگی وجود دارد ، با این حجم از نابسامانی ها در روابط و تنهایی انسان روبه رو ایم !؟
بر می گردم و سئوال طرح شده در این پست را می خوانم ؛ در هیچ کجای آن به سهم یک من ، به آن چه باید در خود داشته و پرورانده باشد تا منیت و شخصیتش شکل بگیرد و با آن داشته وارد هر کدام از این خواست ها بشود ، نمی بینم ... و دوم ؛ سئوال پیش و بیش از آن که زمینی و انسانی و مطابق با الگوهای قابل تطبیق با زندگی ما باشد ، اثیری و ایده آلیستی است ...
این گونه نگاه ها منجر به خواست حداکثری از یک رایطه ، از زندگی یا هر اسم دیگری که برایش بگذاریم می شود ... و به تجربه ی زیسته ام خواست حداکثری بی تردید منجر به سرخوردگی و شکست است ...
جواب شخصی من بر این سئوال این است ؛ من انسانی هستم که دوپایم بر این زمین شریف است ... کاری به آسمان ندارم ... نگاهم به جای معطوف بودن به آن یا هر چیز دیگری ، مستحق است که از اول تا به انتها بر درونم متمرکز باشد ... چرا که هیچ احساس صادقانه ای از من صادر نخواهد شد مگر این که من خودم را شناخته باشم و با خودم ، با شرایطم و با آن چه هستم به صلح رسیده باشم و در پی گسترش کرانه های وجود خود ... این جا و در این حال عشق ، آسمان ، یک درخت یا هر مفهوم دیگری از سر ضرورت و شناخت در من شکل خواهد گرفت ... یاد دکلمه شاملو افتادم در کاست سکوت سرشار از ناگفته هاست ... می گوید ، دلتنگی های آدمی را باد ترانه می خواند
و رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد ...
بگذریم ...

سلام حمید رضا عزیز
تا حالا شده توی زندگیت روی زمین نباشی ؟ تا حالا شده احساس کنی توی آسمانهائی ؟ اگه تجربه کرده باشی زمین برات تحملش دشوار می شه. دیگه دو پایت هم روی زمین شریف قرار نخواهد داشت. قرار خواهد داشت و بی قرار خواهد بود. به آسمان نگاه می کنی و دلت به جای دو پا دو بال می خواهد.
آسمان اثیری نخواهد بود. واقعیتی ست که فکر می کنی اگه دستت رو دراز کنی شاید بهش برسی ولی همان زمین شریف جاذبه اش اسیرت کرده است.
بله ... این خواستنها ، در آرزوی همنشینی ستاره و نشستن بر گرده ی ماه ایده الیستی هستند اما اثیری نیستند.
شاید یه مقطع کوتاه هر کسی تجربه ی پرواز رو داشته . اما خوش به حال اونی که داشته . لازم نیست جسم بره اون بالا بشینه روی ماه و ستاره ها رو در آغوش بگیره . فقط کافیه توی اون حس قرار بگیره وقتی که پاهاش روی زمینه ، مثل بقیه می خوابه ، غذا می خوره ، راه میره ، کار میکنه و .........

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد/ گفتا اگر که دانی هم اوت رهبر آید
...

ممنونم از کامنت خوبت .

ژولیت سه‌شنبه 8 فروردین 1391 ساعت 20:40 http://true-life.persianblog.ir

زیبا بود سوال سختیه پرنیان عزیز فکرم رو به خودش مشغول کرده ولی جوابی نمیتونم براش پیدا کنم.

خودت چی ؟ خودت هیچوقت نبودی ؟

ایرج میرزا چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 01:04

سلام . رسیدن بخیر خانوم . باز هم سال نو رو بهت تبریک میگم و خوشحالم که این اول سالی با یه پست جدید که طعم و بوی عشق میده به جمع دوستان اومدی .

و اما در مورد موضوع این پست و کامنت دوست عزیزمون:

شعر شما منو بیاد این بیت از سعدی انداخت که میگه :
بیا که فصل بهار است تا منو تو بهم / به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
یعنی اکثر مردم دغده ای دارند که باهاش خوشند و در عین حال درگیر ؛ ولی بعضیها هستند که در اقلیت هستند و تفاوت دلخوشیها و دغدغه ها و آرزوهاشون با دیگران زمین تا آسمونه .
یکی بدنبال خانه و سقف بالای سر و دیگری در تکاپوی شکافتن سقف آسمان و طرحی نو .
یکی بدنبال گشت و گذار در باغ و چمن در فصل بهار و دیگری بدنبال یار سرو بالا در گلستان جهان .
یکی بدنبال پایبند شدن در زمین و دیگری در فکر خلاصی از این زندان و پرواز در آزادی محض .
زمین با تمام فراخی برای اونهایی که اهل آسمان هستند قفسه . به قول مولوی : این جهان زندان و ما زندانیان/ حفره کن زندان و خود را وارهان .
بزرگی و مقدار آدمها به بزرگی و مقدار آمالشونه . تو همانی که دربند آنی .
اینها مطالبی بود که بر اثر خوندن شعر شما به نظرم خطور کرد .
و اما در مورد نوشته دوست عزیزمون .
به نظر من کسی که قطره ای از زلال عشق رو در دل داشته باشه ، کسی که مهربونی توی نگاه چشماش باشه ، کسی که درد دیگران براش درد باشه و برای تسکین اون از هرکاری دریغ نکنه ، کسی که شانه هاش تکیه گاه دیگران باشه و گرمی بوسه هاش گرمی بخش دل دلشکسته ها ؛ آیا این آدم ، این آدمی که ته دلش جز محبت چیزی ته نشین نشده ؛ توی آسمون جا میشه؟ آیا آسمون و آسمونیها حسرت همنشینی با چنین آدمی رو نمیخورند؟ دل این آدم عرش خداست .
آسمان طاقت کشیدن بار این امانت رو نداره . نه آسمون و نه اهل آسمون . فرشته عشق نداند که چیست . دیوانه ای از جنس آدم فقط میتونه این بار رو بکشه . دیوانه ای که از نظر دیگران دیوانه و مجنونه ولی این دیوانگی رو با دنیا دنیا غقل نمیشه قیاس کرد .
من معتقدم همین الان بین مردم تعداد زیادی اهل دل وجود داره ولی طفلیها برای ابراز و عرضه محبتهاشو ظرفی پیدا نمیکنن . آب هست ولی تشنه نیست .

سال خوبی برات آرزو میکنم . باغت چهر فصل سرسبز و مملو از هزاردستان

سلام ایرج میرزا جان
ممنونم . من هم سال خوبی برات آرزو می کنم.
خیلی قشنگ بود این کامنت. چیزی ندارم که بگم .

خیلی لطف کردی و باز هم ممنون

فرخ چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 01:09 http://chakhan-2.blogsky.com

قیمت آسمان و آنهایی که نوشتید ، همزمان با بالا کشیدن قیمت ارز و طلا افزایش تصاعدی دارد ... و انسان روز به روز برای خرید آنها فقیرتر می شود . یادم هست در دوران جبهه زیر آسمان پرستاره ی خوزستان دراز می کشیدم و احساس میکردم همه ی آسمان مال من است . زیرلب میخواندم :
شب است و ماه می رقصد ستاره نقره می ریزد
زلبهای هوس آلود زنبق بوسه می ریزد
... اما اینک پس از گذشت سالها با این همه قیدها و بندهایی که مرا پاگیر کرده است ، نمی دانم چگونه میتوان آن سبکبالی و فراغ را باز هم به دست آورد. پرنیان عزیز !
من و بسیاری چون من روز به روز بیشتر از ستاره ها و آسمان و زیباییهای نهفته در عواطف انسانی ، دور میشویم .
باور کن که بهترین آدمهای امروز از خواندن عاشقانه های ادب فارسی چندان لذت نمی برند ... در حالی که تا همین سالهای اخیر میتوانستیم به راحتی با لیلی و مجنون و فرهاد گریه کنیم و حداقل به خویش قول دهیم تا در مقام عاشقی صادق و پاکدل ، امانتدار و شیدا باشیم .
در روزگاری که رسم عاشقی از کوی و برزن رخت برمی بندد ، نمی توان با قطعیت به این پرسش جواب داد!!
اما از جانب خودم اطمینان دارم که قلبم دیگر توان گذشته را در عشق ورزیدن ندارد . سالهاست که در احوال آدمها تحقیق میکنم و وقت میگذارم .... نتایج پژوهشهای من متاسفانه
غم انگیز است

سلام فرخ عزیز
بله قبول دارم . انسانها اونقدر درگیر زندگی ماشینی و غم نان شدند که دیگه فرصتی برای فکر کردن به آسمان و ستاره ندارند.
توی زندگی خیلی ها چیزی به نام عشق وجود نداره . خیلی ها رو می بینم که فقط درگیر قیمت سکه و ارز و اوراق مشارکت و سهام هستند و این آدمها واقعا برای من عجیب هستند .
و دلم می خواد یک بار هم شده از زاویه ی دید اونا دنیا روببینم و بفهمم چه احساسی دارن نسبت به زندگی آیا هیچوقت به احساس رضایت کامل هم می رسن یا هیچوقت از صمیم دل به وجد می یان و چطور ممکنه به این جال برسن .
خیلی لطف کردین .
و البته خاطرات جنگ و جبهه هم برای من همیشه شنیدنیه چون هیچوقت تجربه نکردم و فقط تجربه های دورادور داشتم و یاد اون روزها و عملیاتها و حمله ها و شهیدان و ........ من رو می بره به گذشته های دور وغریب .

مجید چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 02:55

تا هستم جهان ارث بابامه
سلاماش

همه ی عشقاش

همه ی درداش و تنهایی هاش

وقتی هم نبودم...

مال شما



اگه دوست داری با من ببین

یا بذار باهات ببینم

با من بگو

یا بذار با تو بگم

سلامامون و

عشقامون و

دردامون و

تنهاییامون و




(حسین پناهی)

خیلی قشنگ بود .

ممنون .
دوستش دارم حسین پناهی رو . این آدم ساده ی پیچیده ی عجیب و دوست داشتنی رو

لطف کردید.

ز- حسین زاده چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 07:44 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام. اون چیزهایی که دوستمان به آنها اشاره کرده نمیشه قیمت گذاشت. ولی حیف که وقتی آسان به دستمان می رسند قدرشان را نمی دانیم و فقط موقعی که از دست می دهیم و یا شدیدا به آنها نیاز پیدا می کنیم به قدر و اهمیت شان فکر می کنیم. امیدوارم هزگز از این نعمتها بی بهره نباشید. ضمنا از بابت پاسخی که به کامنت قبلی داده اید ممنونم. شرمنده ام کرده اید. شاد و پیروز باشید

سلام جناب آقای حسین زاده

من تشکر می کنم برای توجه و محبت و لطف شما.
بله یه وقتهائی هم اونقدر راحت از کنار قشنگترین ها و آسمانی ترین های زندگیمون می گذریم که طاوانش افسوس خوردن برای تمام عمر می شه .
امیدوارم برای کسی اتفاق نیافته و هر کسی لحظه لحظه های دوست داشتنیش رو مثل شراب چهل ساله مزه مزه کنه .

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 10:00 http://www.with-parnian.blogfa.com

خیلی ها رو الان تو زندگیم دارم که دلشون بی انتهاست

مهربونیشون تمومی نداره

هر وقت بخوای برات شونه می شن و پشتتن

هر وقت بخوای برات پا به پات اشک می ریزن

دارمشون و به شکرانه شون دستای خدا رو می بوسم

پرنیانی که تو شادی و غم هام کنارم بوده حسش کردم وقتای دلتنگیم وقتای تنهاییم اونقدر پر رنگ بوده که مهربونی خدا رو حس کردم

اونقدر هستن که وقتای دلتنگیم زیاد باشن براشون

قربونت برم عزیزم

خدا رو شکر ... خدا رو شکر که هستند و خدا رو شکر که بودنشون رو احساس می کنی. تو خیلی خوشبختی ...

ونوس چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 13:11 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز

ممنونم از لطفت خانمی

منم میگم :
قیمت یه روز بارونی چنده؟

قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر

به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو
.
.
.
تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو


دل تنگم از این دلتنگی

قیمت یک روز زندگی چقدره ؟!

اگه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده ؟


قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده ؟



چقدر باید بابت مکالمه روزانمون به خدا پول بدیم ؟

و...


اون وقت می فهمی که زندگی یعنی چی؟

حالا قیمت زندگی بیشتره یا آسمون؟

خوش و سلامت باشی

سلام ونوس جون
به زندگی ایمان داشته باش تموم قشنگی های دنیا مال تو .

خیلی قشنگ بود . همش قشنگ بود . مرسی

زندگی هم گرونه ها !

باران چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 16:01

...

"ره آسمان "


هله عاشقان! بکوشید ، که چو جسم و جان نماند

دلتان به چرخ پرد ، چو بدن گران نماند



دل و جان، به آب حکمت ، ز غبارها بشویید

هله ، تا دو چشم حسرت ، سوی خاکدان نماند



نه که هر چه در جهانست، نه که عشق جان آنست ؟

جز عشق ، هر چه بینی ، همه جاودان نماند



عدم تو همچو مشرق ، اجل تو همچو مغرب

سوی آسمان دیگر، که به آسمان نماند



ره آسمان درونست ! پر عشق را بجنبان!

پر عشق چون قوی شد ،غم نردبان نماند



تو مبین ! جهان ز بیرون ، که جهان درون دیده‌ست

چو دو دیده را ببستی ، ز جهان جهان نماند



دل تو، مثال بامست و حواس ناودان‌ها

تو ز بام ، آب می‌خور، که چو ناودان نماند



تو ز لوح دل فروخوان، به تمامی این غزل را

منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند



تن آدمی، کمان و ، نفس و سخن، چو تیرش

چو برفت، تیر و ترکش ، عمل کمان نماند



(مولانا / غزل 771)

...
این هم نظر ما!

سلاملیکم!
ما دوباره زدیم به جاده
دعا بفرمایین..

ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان .
پر عشق چون قوی شد ، غم نردبان نماند .

خیلی انتخابت عالی بود باران عزیز . ممنونم

و علیک سلاملیکم
مسافر جاده ها ... خدا نگهدارت باشه .
به سلامت بری و به سلامت برگردی انشاالله .
برسان سلام ما را به شکوفه ها ...

فیروزه چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 19:52

سال نو شما هم مبارکمنم شما رو فراموش نکردم و نمیکنم ولی خوب درگیریه دیگه و وقت کم...مدتیست مهاجرت کردم و در دیار غربت دارم لنگ میزنم برام دعا کن

جدی می گی ؟!!

چه جالب ! امیدوارم اونجا هیچ مشکلی نداشته باشی .
هر جا که هستی موفق باشی فیروزه جون .
خوشحال شدم ا ومدی .
سال نو مبارک ... همراه با یه دنیا آرزوی خوب .

کوروش پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 01:50 http://www.korosh7042.com/

درود بر پرنیان خیال
اگر چه دلها را کمتر بوی بهار و شادی نوروز می بینیم
اما به همت فرهاد عزیزم مدیر فنی سایت تغییر زیبایی صورت گرفت . خوشحالم که مقبول طبع مهرت واقع شد
شاد باشی و سلامت

سلام کوروش عزیز
خیلی قشنگ شده بود . پر از تازگی و زندگی .
مبارک باشه .

papillon پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 06:32

هیچ کس!
هیچ کس را نه اینگونه شناخته ام و نه حتی به خواب دیده ام.حتی گاه فکری به سرم می زند که همه ی اینها اوهام است و خیال.همه ی اینها شاید واژگانی ست که من و مای متوهم برای گران قیمتی دست نایافتنی آسمان لحاظ می کنیم!
اگر کسی داشته باشدشان،آسمان که هیچ ،تمام دنیا ارزانیش!

ممنون پرنیان

سلام
اوهام نیست . اما کم یاب . ولی هست ...

مرسی . لطف کردی .

دوست پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 12:44

سلام دوست جون

تو که مست کردی و میخوای از خدا آسمون بخری ، آیا حاضری آسمون تهرانو بهت بدن ؟ البته نه آسمون الانشو . اگه الان پول بریزی به حساب بعد از سیزده بهت تحویل میدن
به نظرت آسمون شهرها قشنگتره یا آسمون دریا ؟ مگه نه اینه که زیبایی آسمون دریا از زیبایی دریاست و هرچی دریا زلالتر باشه عکسش قشنگتر توی آسمون منعکس میشه .
پس دریا زیباتر و دست یافتنی تره . پیشنهاد میکنم دریا رو بخری .

یه دوست دارم اسمش پرنیانه . هفته پیش که از دریای شمال برگشته بود برام سوغات آورد . اگه کفتی چی ؟؟؟ دلت بسوزه . دریا . دریا رو ریخته بود یه گوشه از دلش و برای دوستاش عیدی آورده بود . کاش رفته بود اقیانوس . مطمئنم دفعه بعد خود خدا رو میاره . حالا وقتی از مکه برگشت بهت میگم

سلام دوست جــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
هر چی فکر کردم نفهمیدم حضرتعالی کدومیک از دوست جان های من هستید.

آسمون ، آسمونه دیگه چه فرقی می کنه ؟ آسمون تهران تحویلش هم که فوریه و مثل ایران خودرو بدقولی نداره

آسمون دریا هم یه دنیای دیگه ای داره واسه ی خودش. با یک پاراشوت پرواز بالای اقیانوس رو هم تجربه کردم ... بی نظیره . خوب آسمان دریا رو می خرم اصلا که هم دریا باشه و هم آسمان

مرسی

دعا کن برای دوستت . بره یه جاهایی که بتونه هر چیزی که از جنس آسمانه برات بیاره .

سایه پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 17:29 http://shadowplay.blogsky.com/

سلام پرنیان عزیز
...می دونی ! یه چیزایی رو نمی شه خرید ، ولی می شه به چنگشون آورد !!..

خیلی جالب بود !!!


سلام ...

دوست شماره 2 پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 18:37

سلام
نام ِ یک شعر است

عمر آدم کمه
گذرا هم هست
البته زیباست که این _کمه عجیب_ گذراست
زمان ِ توقف آدم هم در دنیا به راستی کمه
اما
همین زمان ِ کم
به اندازه ی دوست داشتن ها، به اندازه ی عشق ها، به اندازه ی صمیمیت ها، دلتنگی ها و ... منبسط می شه
به اندازه ی روزمرگی ها، فراموشی های مسخره (عذرخواهی می کنم البته!)، بهانه های بی ارزش و ... منقبض می شه
برکت ِ زمان به چیزی که در فکر و قلب ِ ما آدم ها می گذره، بستگی ِ عجیبی داره
گاهی یک لحظه ی کوتاه، که حاوی ِ یک کلام ِ ژرف، یک نگاه ِ عاشقانه، یک دوستت دارم ِ ...
یک پُست ِ قشنگ که هفته ای به انتظارش می نشینیم
و ... هستش،
به اندازه ی یک عمر مستدام می شه/کشیده می شود.
گاهی ندیدن و نشنیدن ِ کسی که دوسش داریم، کسی که برامون ارزشمنده و ...
حتا به مدت یک روز و چه بسا کمتر، برامون سخت و دلتنگ کننده و طولانی میشه.
اینا زندگیه!
اینا چیزی هستش که آدمو از روزمرگی و سر در گمی، در کلاف ِ پیچیده شده ی! مادّه نجات می ده.

زیباترین بیتی که این روزها زمزمه می کنم رو با همه ی گل های این باغ به اشتراک می ذارم، بو کنیم، و ریه های احساس و تفکرمون رو لبریز کنیم از عشق
"محبوب ِ من جهان غزلی عاشقانه است...این بهترین تصوّر ِ من از زمانه است"

به خدا که آسمون ِ خدا،
با تموم ِ ستاره هاش توی چشمای ماست، در دل ماست، توی فکر ِ ماست. ایثارش که کنیم بی بهانه و سخاوتمندانه،
می بینیمش،
وجودش رو لمس می کنیم
و تازه، بزرگتر می شه، پر ستاره تر می شه
---
و اصلن نه تنها آسمون ِ خدا، بلکه تمام ِ دنیا
نه
اصلن خود ِ خدا
چه قدر قاطی ام

دوستان منعم نکنین!

خطاب به دوست،
مکـّه؟!
پرنیان ِ این باغ، همیشه برای ما خدا آورده،
از هر جا که می آید با خدا می آید
هر جا که می رود با خدا می رود
هیچگاه فراموشش نمی کنیم
چون زیبایی ها رو در حقّ ِ ما ایثار می کنه
یاد عزیزی در نوشته هاش برای من تداعی میشه
که هیچگاه فراموشش نمی کنم


خطاب به کسی که فکر می کنه این حرف ها، تعارف و خالی بندی و سادگی و نمی دونم، از این قبیل حرف هاست
_این ها تعارف و ...نیست، باور کنید_
باور نکنید برا خودتون ضرر داره

به قول باران خان جان ما سلاملیکم

آقا / خانم ... من اعتراض دارم !!!!
چرا این پست دوستان یا بدون اسم می یان یا با اسم مستعار؟؟!!
هان؟

من الان از کنجکاوی این شکلی شدم

... انبساط زندگی به اندازه ی عشق ها و دوست داشتنها

خیلی دوست داشتم این جمله ها رو
اونی که می گه توی چشمهای ماست ، توی فکر ماست ...
اصلا همشون قشنگن

راستش من هم خیلی قاطی ام !
نمی دونین که !

یکی از قشنگترین جمله هایی که توی زندگیم می شنوم اینه :
هیچگاه فراموشت نمی کنم. از بس که از خودراضیم احتمالا

دست خودم نیست ... دوستش دارم این جمله رو . حتی اگه به مرور زمان به دست فراموشی سپرده بشه . مهم نیست مهم اون لحظه است که آدم می شنوه

مرسی برای این حرفهای خوب که نه خالی بندیه و نه تعارف.
توی یک عصر دلگیر که آدم ندونه چشه ! بدونه چشه ! ولی ندونه چشه ... خوشحال می شه دیگه.
شما فهمیدین من چی گفتم ؟
گفتم که قاطی ام

مرسی دوست شماره 2 عزیز و مهربون
هر کسی که هستی هر جائی که هستی برای دلت یه آسمون پرستاره آرزو می کنم.

----------------------
بعد نوشت :
راستش دوباره اومدم خوندم این کامنت رو .
و چندباره لذت بردم .
خیلی حرف های قشنگ داره توش.

و یه چیزی ... چرا من همیشه یک نفر رو یاد یک نفر می یارم ؟

فرزان پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 21:41 http://bimarz000.blogfa.com/

درود بتو پرنیان عزیز...
امید که سال جدید رو زیبا شروع کرده باشیــ..
ــ
بنظرم ما جا موندیم از زمان ..تکنولوژی وهجم زیاد اطلاعات مارو از تمرکز نسبت بزمان واکنون غافل کرده و این بحران بشرِ حالاست .والان نیاز به یه بازگشت داریمــ..

سلام فرزان عزیز
ممنونم . خدا رو شکر خیلی زیبا آغاز کردم .
امیدوارم شروع زیبا ادامه ی زیبائی هم به دنبال داشته باشه.

ما جا موندیم از زمان و یا شاید از خودمون . فرزان عزیز گاهی وقتها خیلی خودمون رو فراموش می کنیم. و این زمانی و تکنولوژی که تو گفتی هم مزید بر علت می شه.

ممنونم ازت . سفر خوش بگذره

دوست شماره 2 پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 22:50

سلام
نام ِ یک شعر است

این یک انسان ِ دو پای دو دست ِ دو چشم ِ ... نیست که یک نفر رو یاد ِ یک نفر میندازه
این رسم ِ شماست که من رو به یاد ِ رسم ِ یک نفر میندازه
خوبان ِ عالم همه در خوبی مشترک اند _ببینید که من چه قدر چشم بسته غیب می گم_
و یقینن هم که انسان، همین انسان ِ دوپای دو دست ِ دو چشم ِ ... نیست
اگر انسان فقط همین بود، دیگه خوبی، دوست داشتن، عشق، نگاه، خاطره و ... چه معنی می داد
زندگی لااقل از دید ِ من، بر اساس ِ این فاکتورها، ارزیابی میشه
به قول ِ بهار ِ عزیز
"من نیم این بدن ِ پـُر خط وخال
کیستم من؟ خرد و عشق و خیال"
آه، چه خوبه درس پس دادن پیش ِ استاد، و خوب تر سربلند بیرون اومدنه

ممنونم به خاطر ِ بودن ِ شما، به خاطر ِ خوب بودن ِ شما
و به استناد آیه ای از پستی از شما که آمده بود،
"به دوستان و همه ی آنهائی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگوئی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی بااهمیت نخواهی داشت"
چندباره و چندباره از شما و از همه ی خوبان، از همه ی انسان های با ارزش تشکر می کنم.
.......................................................
چند خط حرف ِ دل زدن هم، خالی از لطف نیست
نوشتین که جمله ی "فراموشت نمی کنم" یکی از قشنگ ترین جمله هایی هست که می شنوین.
زیرش نوشتین (البته طنزآلود و نازمندانه)، "از بس که از خود راضیم"
خب اینکه خیلی خوبه، ما هم از شما راضی هستیم
به دور از هر قضاوتی در باره ی شما و با گفتن ِ اینکه این جمله ی شما فقط منو به یاد جریانی انداخت، و امیدوارم فقط به دید ِ یک حرف ِ دل بهش نگاه کنین، کوتاه ادامه می دم

عزیزی که هنوز هم در لحظه های من سهیمه، به من می گفت "دوستت دارم"
من هم همیشه در جوابش می گفتم "من هم دوستت دارم"
همیشه هر وقت که این جمله ی زیبا (که منو مسرور و کیفور می کرد) رو به زبان می آورد، یک پرده ی اشک روی چشماشو می پوشوند.
خلوص ِ احساسش برای من از هر چیزی با ارزش تر بود. همیشه همین طور بود (و البته هنوز هم هست)
یک روز زمانی که در جواب ِ این جمله ی زیبا گفتم: "من هم دوستت دارم"
گفت: چرا همیشه می گی "من هم"
دوزاریم افتاد که جریان از چه قراره !!!

خب طبیعیه که در جواب، آدم به طور ِ طبیعی می گه "من هم"،
شاید هم تقابلی از سر ِ عادت
...
با خودم فکر کردم، صادقانه، که دقیقن علت ِ این سرور و کیفور شدن چیه؟
فهمیدم، من به طرز ِ عجیب و مرموز و مخفی ای دچار ِ از _خود راضی ای_ شدم
دیدم که شعف ِ من بیشتر به خاطر ِ احساس (یا شاید غرور ِ مخفی ای) بوده که من نسبت به خودم پیدا می کردم، با گفتن ِ خالصانه ی دوستت دارم ِ عزیزم، و جواب ِ من هم این بو را میداده.
به راستی که شامه ی احساسی ِ خانم ها چقدر قوی هست.
سرتونو درد آورم، این حقیقت ِ ریزی بود که از کشف کردنش خوشحال شدم.
_نمیدونم چه قدر تونستم منظورمو بیان کنم_
به هر حال
این طور بهش گفتم:
دوستت دارم به خاطر ِ خودت، به خاطر ِ انسانی که هستی، انسانی که شایسته ی دوست داشتنه، انسانی که تونسته زیبایی ِ خاص و عامی رو در من کشف کنه، و به خاطر ِ اون منو دوست داشته باشه.
و از اینکه شایسته ی دوست داشتنه شدن هستم خدا رو شاکرم، خدا رو شاکرم که به من زیبایی هایی رو عطا کرده، تا به واسطه ی اون دوست داشته بشم، شاکرم خدا رو که چشمای زیباشناس و زیبابین به هر دوی ما داده تا بتونیم همو دوست داشته باشیم.
و از اون روز من بیشتر در جهت ِ کشف ِ زیبایی هاش قدم برداشتم، تا گفتن ِ "دوستت دارم" بهم بچسبه و بوی قشنگتری بده
...............................................
به راستی که بیان ِ زیبایی، خودش زیباست
ساده و پیشدستانه می گم که دوستتون داریم و از شما چندباره و خالصانه تشکر می کنم، پرنیان ِ عزیز، که زیبا هستین، زیبا می بینین و از زیبایی ها می نویسین. زشتی بماند برای کسانی که دوستش دارند، و البته امیدوارم روز به روز زشتی ها کم و کم تر بشه. زیبایی ها زیاد و زیادتر بشه و ...




راستی، من تابلو ام که
قبلنا اینگونه مسائل رو بیان نمی کردم
خب آدم ازین حرفای دلانه که می زنه، بهتره یه کم مخفولانه تر باشه
اگر چه ما دل آشنای همیم، همه ی کسانی که اینجاییم، فارغ از نام و نشان

ممنونم از بابت ِ دعای زیبایی که درحقم کردین.
به رسم ِ بچگی ها، آینه!

سلام
این کامنت شما رو که خوندم قطره قطره اشکهام از روی گونه ام می ریخت روی لباسم ... که البته مهم نیست .

مرسی که از من راضی هستین . البته ناگفته نماند که این قسمت رو با صدای بلند خندیدم . شیطنت بامزه ای بود. مرسی

چرا گاهی گفتن این جمله سخت می شه ؟ چرا گاهی یک سرآغاز لازم می شه برای گفتنش (من هم)

چرا طول می کشه تا بعضی ها بدون من هم این جمله رو پیش دستی کنند؟ شاید دوست داشتن را باور نداشتند قبل از این. شاید فکر می کنند گفتن این جمله قدرت زیادی می خواد و یا فکر می کردند تعهد ایجاد می کنه و یا .......
نمی دونم .

و اینکه چرا یک پرده اشک روی چشمهاشو می پوشاند ، میگم چرا . برای اینکه این جمله نمی تونسته احساس واقعیش رو به مخاطبش منتقل کنه و این استیصال و این حقارت کلمات در مقابل عظمت احساسش چشمهاش رو اشک آلود می کرده .
برای اینکه جسمش توانائی کشیدن این احساس روحانی و آسمانی رو نداشته و همیشه اشکها هستند که آدمها رو از خفقان نجات می دن.
و شما چیکار می کردین اون موقع ؟ می تونم حدس بزنم با استیصال نگاهش می کردین و یا توی دلتون و یا باصدای بلند می گفتین : عزیزم ... و نمی دونستین در مقابل این حجم خوشبختی چیکار باید بکنید.

واقعا چطور می شه که آدمها اینجوری همدیگه رو دوست می دارند؟
چه اتفاقی بین دو روح می افته که دلش می خواد یکی بشه.
اگه به زندگی های متوالی اعتقاد داشته باشید فکر می کنید که در زمانهای گذشته و در زندگی های قبلی ما در کنار هم بودیم . یا مادر و فرزند بودیم یا پدر و فرزند و یا ......... و اگر فراغی باشه مطمئنا در زندگی بعدی همدیگه رو ملاقات خواهیم کرد . خدا می دونه با چه مناسبتهائی .
چقدر زیباست که ما رو به خاطر خودمون دوست داشته باشن. به خاطر روحمون . به خاطر همین چیزی که هستیم با تمام نقاط ضعف .
چقدر قشنگه وقتی می شنویم که بهمون میگن تو یک استثنائی . تو بی نظیری . مثل تو ندیدم و و و و .....
و چقدر قشنگتره که ما این حرفها رو به کسی که برامون بی نظیره گفته باشیم.
اونوقت آسمون و با تمام ستاره هاش مالک شدیم . بدون هیچ هزینه ای.

ممنونم که دوستم دارین . دوست دارم دوستم داشته باشید . این هم نشانه ی دیگه ای از خود راضی بودن منه . شاید هم عاملی باشه که از خودم راضی باشم . راستش امروز از خودم دلگیر بودم . و شاید شنیدن این جمله لازم بود تا کمی با خودم کوتاه بیام و دست از سر خودم بردارم.
وقتی از کسی دلگیرم از خودم دور می شم. بد می شم ... خیلی بد.
و با خودم درگیر می شم. مرسی که از اون حال بد به حال خوب رسوندین من رو
چقدر بی سانسور و خالصانه می نویسم براتون .
امیدوارم فردا که می خونم اینا رو از صراحت کلامم وحشت نکنم.

و شما تابلو این. بله .
این بار دیگه مطمئن شدم. البته یک تابلو ارزشمند.

وقتی دوستی به صورت ناشناس برام کامنت می ذاره سعی می کنم کنجکاوی نکنم در شناختنش . می خوام راحت باشه . خیلی بهش فکر نمی کنم کی بود و چی بود. می خونمش بدون اینکه حساس بشم بر شناختنش فقط به خاطر اینکه می خوام راحت باشه . و همونطور که دوست داره بخونمش می خونمش . فارغ از اسمش و فارغ از تمام آشنائی های قبلی.

مرسی ... مرسی که بودید امشب . خراب بودم خیلی . از خودم نه هیچ کس دیگه.

احسان جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 03:01 http://www.bojnourdan.blogfa.com

خانم پرنیان سلام ، ساعت 3 بامداده و من گرم خوندن نظرات دوستان بهتراز جان و شمایی که صبورانه پاسخی برایشان می گذارید. و من غرق این پندارم ، که چگونه ی صفحه ی کوچک توانسته است دل های مارا تا این حد به همدیگر نزدیک کند. که شاید همین فرصت هم اشاره ای به داشته های خوشبختی ماست که بسیاری ازآن محرومند. و بسیاری دارند که داشته ی آنان برای ما ارزشی نداشته و ندارد. شادمان یاشید .

سلام احسان عزیز

من ممنونم برای بودن همه ی شما. برای بودن شمائی که ساعت سه بامداد هم اینجا حضور دارید.

و ممنونم برای نزدیکی این دلهای بزرگ و خوشحالم .

پری کاتب شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 18:58

سلام دوست زیبای من
ممنون بخاطر بودنت
ممنون که پری رو تنها نمیزاری
به خلوتم بیا...

سلام پری عزیزم
من هم ممنونم برای بودنت .

فرزان یکشنبه 13 فروردین 1391 ساعت 01:30 http://bimarz000.blogfa.com/

درود ...
بله باید از نو...اغاز کرد___

سلام
باید آغازی نو کرد .

رها یکشنبه 13 فروردین 1391 ساعت 21:28

سلان عزیزم ...این پست را از وقتی یک نظر داشت تا حالا بارها خوندم ...ولی شک داشتم برای نوشتن ...اما حالا دیگه شک ندارم ....تنها چیزی را که نمیتوانم قیمت نهاد و ساخت و یک لحطه هم بدون خواست خدا نمیشه تمدید کرد عمر ادمی و واقعا جوان پیر نمیشناسد ....یک چیز ساده و گاهی احمقانه باعث از بین رفتن عزیزی میشود که خیچ را قادر برگرداندند او نیست ...هیچ چیز حای خالی او را برای همراه ۲۱ ساله اش نمیتواند پر کند هیچ گاه مادر و پدرش نمیتوانند او را لحظه ای از یاد ببرند ....و زندگی را قیمتی نیست ...خوب و بد هم فرقی نمیکند ...اما خوبها همه را عمری میسوزانند و خاطرات زیبا به یادگار میگزارند و بدها با تمام شدن مراسمشان از یاد میروند ....
پدر رضا در سن ۸۲ سالگی فوت شد ۸ سال پیش ولی من هنوز هر هفته و هر ماه با حرف میزنم برایش خیرات میکنم حلوا میپزم و دعا میخوانم ...پول و ثروت نداشت مقام و معروفیت نداشت ...اما انسانی بود از جنس اسمان ....خوبی و مهربانی اش را نمیتوانم هیچ گاه از یاد ببرم و همیشه گفته م او را برای خودش دوست دارم نه به خاطر پسرش ....
خوبی و مهربانی قیمت ندارد ....و چقدر سخت است تمام بی قیمت های دنیا را داشتن و قدر دانستن ...

سلام رها جون

الان خوندم وبلاگت رو . متاسفم ... خیلی . نمی تونم بگم چه حالی شدم وقتی خوندمش . خیلی سخته و وای به وقتی که خدا بعضی از بنده هاش رو انتخاب می کنه برای آزمونهای سخت و چه سخت امتحان میگیره.

آفرین به وفاداری تو نسبت به اون مرحوم. خیلی ها خوب بودند و به راحتی فراموش شدند. مردم به طور کلی فراموشکارند متاسفانه.
امیدوارم روح ایشون شاد باشه و دعاش بدرقه ی راه تو.

خیلی لطف کردی و ممنونم که پی گیر این مطلب و کامنتهاش بودی .
امیدوارم همه ی عزیزانت در سلامتی کامل و شادی های بی پایان در کنارت سالهای سال حضور داشته باشند.

قندک دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 08:35 http://ghandakmirza.blogfa.com

ولی میگه: مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه؟!
چقدر اون کامنت ارسالی قشنگ بود.ممنون

شب که از راه می رسه غربت هم باهاش میاد
تـــوی کوچــه های شهــر بـاز صــدای پاش میاد
...

بله خیلی قشنگ بود . و ممنون

قندک سه‌شنبه 15 فروردین 1391 ساعت 11:00 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز و مهربان. واقعا اگر روزی قرار باشه من به تصاویر منتخب زیبای شما امتیاز بدهم جدا توی بعضی هاش می مانم و نمیدانم چند بدهم که حق مطلب ادا بشه. مثلا یکیش همین تصویر بسیار زیبا و تحسین بر انگیز!
عجب آدمی می باشم من ها؟ بچه چشماتو درویش کن.کدخدا توی باغش انگورزیاد داره ها ولی تورا سنه نه؟! هان؟پس زودی بزن به چاک و اینجا وای نیسا.برو خدا روزیتو جای دیگه حواله نماید جانم. برو.دیگه... ای بابا باز ایستاده بروبر منو نیگا می کنه. د برودیگه.... چی میخوای؟!نکنه لنگه گیوه می خوای بفرستم واست؟

این صدای وجدان بود ؟؟؟

سلام عرض شد قربان
ممنونم . خوب اگه تشویق های شما نباشه که من انگیزه ای ندارم برای گذاشتن عکسها.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد