فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

یا لطیف

 

 

عاشق شد و عشق قطره قطره پشت دلش جمع شد و یک روز رسید که قلبش ترک برداشت  و عشق از شکاف دلش بیرون ریخت . 

سیلی از عشق راه  افتاد و جهان را عشق برد فردای آن روز خدا دوباره جهانی تازه خلق کرد   

مردم اما نمی دانند جهان چرا این همه  تازه است . زیرا نمی دانند که هر روز کسی عاشق است و هر روز سیلی از عشق جهان را می برد و هر روز خدا جهانی تازه خلق میکند. 

عرفان نظر آهاری   


 

گاه چون ماری در دل می خزد  

و زهر خود را آرام در آن می ریزد  

گاه یک روز تمام چون کبوتری  

بر هره ی پنجره ات کز می کند  

و خرده نان بر می  چیند  

گاه از درون گلی خواب آلود بیرون می جهد  

و چون شبنمی بر گلبرگ آن می درخشد  

و گاه  حیله گرانه تو را  

از هر آنچه شاد است و آرام دور می کند  

گاه در آرشه ی ویولونی می نشیند 

و در نغمه ی غمگین آن هق هق می کند  

و گاه زمانی که حتی نمی خواهی باورش کنی  

در لبخند یک نفر جا خوش میکند.  


 

وقتی دلت از زمین گرفت به آسمان نگاه کن. بی انتهاست و سخی ، زلال است و مهربان و از خشونت زمین به دور . عاشق آسمان باش و به وسعت  آسمان بزرگ شو. عاشق برگهای معصوم درختان شو که تشنه ی محبتت هستند و با سبزی خود پاسخگوی عشق تو خواهند بود. خدا همین جاست ... همین نزدیکی ها در قلب من در قلب تو و با هر تپش عاشقانه ای لبخند خواهد زد . و همانیست که صدایش می زنیم : «یالطیف» ...

نظرات 28 + ارسال نظر
قندک چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 09:10 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان. من یعنی امروز واقعا مردم. مردن به معنای واقعی کلمه که اول کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.همه چیز این پست دیوانه کننده بود و محشر.درد مندانه کیف کردم و محظوظ شدم. دست شما و عرفان عزیز درد نکند.سپاس

دردمندانه ؟

سلام قندک عزیز
خدا نکنه . انشاالله زنده باشید و زندگی با بودن شما به خودش ببالد.
ممنونم ... زیاد .

قندک چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 10:40 http://ghandakmirza.blogfa.com

ممنونم پرنیان عزیز. خب راستش وقتی دل ترک بر میداره لاجرم درد مندانه میشه دیگه.دردی شیرین منتها.دست مریزاد

درسته ...


مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد ...
...
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگر سوز دوائی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد ...

ممنونم قندک عزیز و مهربان

باران چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 10:51

...

من از جهانی دگرم
ساقی زین عالم واهی رهایم کن
نمی خواهم در این عالم بمانم
بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن
تو را اینجا به صدها رنگ می جویند
تو را با حیله و نیرنگ می جویند
تو را با نیزه ها در جنگ می جویند
تو را اینجا به گرد سنگ می جویند
تو جان می بخشی و اینجا
به فتوای تو می گیرند جان از ما

نمی دانم کیم من
آدمم،روحم،خدایم یا که شیطانم
تو با خود آشنایم کن
اگر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حواست
پس ای مردم،خدا اینجاست، خدا در قلب انسانهاست
خدا در قلب انسانهاست
به خود آ،به خود آ تا که دریابی خدا در خویشتن پیداست
همای از دست این عالم
پر پرواز خود بگشود و در خورشید و آتش سوخت
خداوندا بسوزانم،همای ام کن


سلام!

من از جهان دگرم
ساقی از این عالم واهی رهایم کن ...

...
این شعرش رو دوست دارم . ممنون
دی وی دی کنسرتش رو که می بینم گاهی قلبم از جا کنده می شه .
ممنون ... بردین من رو توی حال و هوای شعرهاش

باران چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 10:53

" ... مردم اما نمی دانند جهان چرا این همه تازه است . زیرا نمی دانند که هر روز کسی عاشق است و هر روز سیلی از عشق جهان را می برد و هر روز خدا جهانی تازه خلق میکند. "
.
.

خدا
همین جاست!

وسیع باش
و تنها
و سر به زیر
و سخت ..


باید به ملتقای درخت و خدا رسید
باید نشست
نزدیک انبساط
جائی میان بیخودی و کشف ...

ونوس چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 11:15 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
مرسی از مطلب زیبات

سه چیز می ماندایمان ..امید وعشق
وعشق برترین آنهاست

چرا عشق مهم تر از ایمان است چون ایمان فقط راهی ست که مارا به عشق اعظم می رساند

عشق عطیه برتر است به انسان
مرسی

و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
...

سلام ونوس عزیزم
و من هم ممنون برای این کامنت قشنگت .

ارکید چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 14:14 http://ashke-mahi.persianblog.ir

سلام به پرنیان خانم گل
اصلا میدونی چیه؟؟

"داستان‌هایت را دوست دارم
حکایت یک نیمکت خالی‌ نیست
عصر یک غروب دلگیر جمعه نیست
درخت خشک منتظر مانده به تبر نیست
قصه مرگ مجنون و سوگ لیلی نیست
مرز بین دست‌ها و صحبت از فاصله نیست
داستانت پر از دشت‌هایِ سبز زیر آفتاب
پر از صدای نم نم باران
پر از مهربانی جاری در هر کلام
پر از رویا ... پر از خواب شیرین
داستانت پر از قصه‌های با هم بودن است"

دوستت دارم

سلام ارکید عزیزم
مرسی ... عزیزم .
می بوسمت و یه عالمه ممنون

فریناز چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 16:09

داستان های زیبای عرفان نظرآهاری حکایت خوش قلبی ست با خدا آشنا.... با عشق همنوا .... و با ایمان هم صدا...

چه زیبا سروده و چه زیبا بیان نمودید بانوی پرنیان

دیروز داشتم بین درختای پارک راه می رفتم...یادمه همین حسی که شما گفتینو به برگا و درختا و برکه ی قشنگشو و دنیای سبز سروهای قدکشیده داشتم...

چه قدر برام قشنگ بود تداعی دو حس در یک زمان

سپاس

سلام فریناز عزیزم
خوشحالم برای این حس مشترک.

طبیعت من رو آرام می کنه و وقتی به آسمان نگاه کنم به گیاهان به دریا به جنگل و ... دست مهربان خدا رو روی گونه هام احساس می کنم.


ممنونم عزیزم

آفتاب چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 18:54 http://aftab54.blogfa.com/


یا لطیف
ابرها به آسمان تکیه می کنند و درختان به زمین و ما آدم ها به مهربانی یکدیگر...
ای همه لطف و مهربانی ما را از لطف و مهربانیت محروم نساز..
یالطیف تکیه گاهم تویی نا امیدم نکن..





سلام پرنیان جونم .. مثل همیشه عااالی عزیزدلم .. ممنونم .

قشنگ بود خیلی ...

و به نظر من قشنگ ترین نام خدا همین است که می نامیمش : یا لطیف!

سلام آفتاب عزیزم
مرسی ...

رها پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 09:28

یا لطیف ....و چه حس قشنگی وقتی احساس میکنیم شانه به شانه ما حضور دارد و تمام ارزوها و خواسته های ما را حتی کوچک و بی ارزش را میشنود و مستجاب میکند ....
چند روز پیش همکارم گفت با دوستانش برای شام میروند بیرون ..دلم گرفت کسی را نداشتم که دعوت کنم به یک بستی ....تمام دوستانم برنامه شان پر بود ...یک ساعتی گذشت پیغامی گرفتم از یک دوست که نمیتونم بروم بیمارستان امپولم را بزنم لطفا به من سری بزن ...رفتم پیشش ...بعد از اینکه امپولش را زدم ..با خنده گفت شما دعونید به یک بستی ...!!!!!!!!!!!!!!!!! فقط اشک جاری شد ....
راستی سلام پرنیان اسمانی ...اینقدر قشنگ بود که احوالپرسی یادم رفت

سلام رها عزیزم
چقدر جالب بود! گاهی آرزوها به همین سادگی به حقیقت می پیوندند.

راستش یه لحظه آرزو کردم ای کاش نزدیکم بودی دعوتت می کردم به بستنی یا به کیک بستنی یا به یک قهوه فرانسه با یک کیک شکلاتی (مخصوص شیرینی فروشی بی بی ) به یک قهوه ترک یا به یک ناهار ایتالیائی یا به یک دیری مخصوص ترمه ! و ........... یه عالمه چیزهای لذیذ به همراه یک دوستی قشنگ .
امیدوارم این بار که اومدی یک روزاین آرزو به حقیقت بپیونده . البته اگه بخوایم همش رو توی یک روز بخوریم احتمالا بوووووووووووووم

چقدر دلم برات تنگ شد ... دقت کردی یه وقتهائی یک آرزو چقدر دلتنگی باخودش می یاره ؟

۲۶۲ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 10:46 http://www.mandnh.blogfa.com

سلام
زندگی معنای بازی کردن است
و بازی هم نوعی بازیست
و ما هم
پس بیایم درست بازی کنیم
مطلب جدید گذاشتم ...
فعلاً .. ..... ..

سلام
یاد این جمله افتادم :
زندگی شاید اون جشنی نباشه که انتظارش رو داشتیی اما حالا که به اون دعوت شدی تا میتونی زیبا برقص

و ممنون .

باران پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 11:48

..

که یکی هست و هیچ نیست جز او ..

.
.

سلام!
روز خوب پنجشنبه تون به خیر و نیکی ..

یا لطیف ! بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
خواجه عبدالله انصاری

سلام ... حال شما چطوره قربان؟
روز پنج شنبه ی شما هم خوش .

باران پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 20:37

...

یا لطیف

گفتند " خدای را ، نشانی بده که به آن بدانیم که تو با کی بیشتر می باشی به عنایت ورحمت ؟"
گفت : " هر که خدای مرا بیشتر یاد می کند "

یادی ست بر زبان و
یادی ست در جان ..

ممنون ...

باران جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 11:22

...

ورقی فرض کن ، یک روی در تو ، یک روی در یار . یا در هر که هست . آن روی که سوی تو بود خواندی ، آن روی که سوی یار است هم بباید خواندن ..

"شمس"

هربار نفس میکشم ... هر بار که این جمله های زیبا را می خوانم .


باران جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 14:26

" این همه عالم پرده ها و حجاب هاست گرد آدمی در آمده : عرش غلاف او ، کرسی غلاف او ، هفت آسمان غلاف او ، کره ی زمین غلاف او ، قالب او غلاف او ، روح حیوانی غلاف او ، روح قدسی همچنین!
غلاف در غلاف و حجاب در حجاب ،
تا آنجا که معرفت است ... " شمس!

و باید این غلافها را یکی بعد از دیگری درید تا به معرفت رسید ...

اینا توی کتاب من نوشته شده ؟!!

...
و ممنون

باران جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 19:59

واقعا" ؟

کوروش جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 23:36 http://www.korosh7042.com/

گفت برویم هوا خوری
گفتم نه
میترسم باز عادت کنم
و نفس تنگی فراق بگیرم

(کوروش)

درود بر بانوی پرنیان خیال که از ترک می گوید و شیرین گوی عشق با نگاهی فراتر از زمین

شاد باشی و سلامت




چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم.


سلام کوروش عزیز
خیلی ممنونم از لطف و محبتتون
امیدوارم لحظه هاتون سرشار از شادی باشند.

رها شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 09:10

سلام رنیان جان هقته خوبی داشته باشی عزیزم ....

سلام رها جون
مرسی عزیزم . امیدوارم تو هم تعطیلات آخر هفته ی خوبی داشته باشی.

الهام تفرشی شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 10:27 http://elitata86.blogfa.com

سلام پرنیانیم..

لطیف همون اسمیه که بیشتر از همه ی اسماء الهی بهش میاد...
عالم آسمان پر از لطیفه ست. زمین هم البته پر از لطیفه ست... با این تفاوت که زمین عکس ِ آسمانه.. همونی که توی وبلاگ خودم نوشتم ..
کاش انقدری بزرگ بودیم که عکسا حواسمونو پرت نمیکردن...

آدم به آسمون که نگاه میکنه همه چیز براش آسون میشه . موافقی؟ آسمونی بودن ینی شکل خدا بودن . خدا همه چیز براش آسونه و الله علی کل شی قدیر...

ولی لطیف خیلی اسم قشنگیه

سلام الی جونم
موافقم ... آسمون همیشه من رو رها می کنه از دردهای زمینی ام.
تصور کن روی چمن های یک جائی سرسبز و زیبا خوابیدی و داری حرکت ابرها رو نگاه می کنی ... به کلی فراموش می کنی دردها و رنج هات رو. البته این آرزو رو نمی شه توی تهران داشت نه چمنش هست که تو بتونی بری راحت دراز بکشی بدون تحمل نگاه کنجکاو رهگذران ونه اون آسمون آبی و ابرهای سفیدش !

جاده های سرسبز چهار محال و بختیاری رو بهت پیشنهاد می دم جون میده واسه ی این جنگولک بازیا !

مرسی الهام جونم ... دلت همیشه آسمونی
و دست پرمهر خدا همیشه توی دستهات

آذرخش شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 13:37 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
به به از این نوشته قشنگ
دستتون درد نکنه
بازم شرمنده پنجشنبه نتونستم بیام. البته از قبل مجازش کردم.
روزهای خوب و خوشی داشته باشید

سلام آذرخش عزیز
ممنونم . به لطف تو خوبم .

معلومه سرت این روزها خیلی شلوغه ها. امیدوارم شلوغ خوب باشه.
خیلی لطف کردی ...

یکتا شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 17:08

سلام بانو
امیدوارم لحظه هاتون سرشار باشه از لطف ، آرامش ،مهربونی و رحمت ِ لطیـــــــــــــفــــــ

لطیفــــــــــــــ !!!
بله به حق اسم قشنگیه برای خـــــــــدا





یا لطیفــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام عزیزم
مرسی یکتا جون. یکی از نشانه های او خلق دختری لطیف و بااحساس و مهربانی مثل تو هست. امانتی من پیش زهره جونه که هنوز نتونستم برم بگیرمش اما دل تو دلم نیست برای گرفتنش . می دونم یک دنیا مهربونی توش هست که من برای جبرانش خیلی ناتوانم .
خیلی دوستت دارم ... می بوسم روی ماهت رو
مراقب خودت باش .

۲۶۲ شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 17:38 http://www.mandnh.blogfa.com

سلام ...
زمانی می رسد که با این که زمان می گذر ما احساسش نمی کنیم
و آنگاه زمانیست که هیچ وقت نمی فهمیم در کجا هستیم
یک جا میان زمین و هوا
اما هیچ وقت نمی گویم
چه خوب
و در همان زمان است
که ناامید می شویم از هر آنچه که بودیم
نمی نگریم که شاید این خود دوباره نگریستن به خود است
نه نابود کردن خود
نه نابود شدن خود
بلکه دوباره از نو شدن
دوباره بودن
چشم ها را باید شست تا جور دگر دید

من دگر من نیستم من نیستم
حیف از عمری که با «من» زیستم ...

سلام
زمانهائی که گذر آن را احساس نمی کنیم عجیب تند می گذرند . انگار که یک چشم برهم زدن بودن و تمام ...

ممنونم

[ بدون نام ] شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 23:47

اومدم در زدم هیچکس نبود
کجائی؟؟؟

ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
فرصتت باد ، که دیوانه نواز آمده ای ...
...
کامنت بی نام و نشان ... !

سلام

نازنین یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 11:15

دوستت دارم..
نه تنها برای آنچه که هستی ؛
بلکه برای آنچه که هستم ؛
هنگامی که با توام .
دوستت دارم ؛
نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای ؛
بلکه برای آنچه که از من می سازی .
دوستت دارم ؛
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی ؛
دوستت دارم ؛
چون دست بر دل فسرده ام می نهی ؛
زنگارهای بی ارزش و بی مقدار به سویی می زنی ؛
و نور می تابانی بر گنجینه های پنهانی که ؛
تاکنون در ژرفا مانده بودند .
دوستت دارم ؛
چون یاریم می کنی ؛
که از تخته پاره های زندگی ؛
نه یک کپر ؛
که معبدی در خور بنا نهم .
کمک می کنی ؛
که کار روزانه ام ؛ نه یک سرشکستگی ؛
بلکه ترنم ترانه ای باشد .
دوستت دارم ؛
چون بیش از هر کیش و آیینی
به رویش من یاری رسانده ای .
فراتر از هر سرنوشتی ؛
شادی را به من ارزانی داشتی .
این همه را هدیه داده ای ؛
بی هیچ تماسی ؛ کلامی و یا اشارتی .
به این کار توانا گشته ای ؛
چون خود بوده ای ؛
شاید دوست بودن در نهایت به همین معنا باشد........

سلام نازنین عزیزم
وقتی می یای عطر دوست داشتن ها رو با خودت می یاری .
انتخابهات رو همیشه دوست دارم و از خوندنشون لذت می برم .
خیلی وقته ازت بی خبرم . خوبی ؟ همه چیز روبراهه ؟
برام ای میل بزن ...

قندک یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 14:42 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز و مهربان. بنده هستم در خدمتتون منتها تا آخر سال آپ جدیدی نمی کنم. خیلی مخلصیم قربان

حیف شد که !‌

سلام عرض شد قربان

حتما دلیل موجهی هست برای اینکار ولی با وجود تمام این حرفها امیدوارم پشیمان بشین

ونوس یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 15:21 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام خانمی خوبی؟
میای میگی هیچی همین جوری سلام دیگه حالا!

این شعر زیبا هم تقدیم پرنیان خانمی

بهار اسم نیست، بهار گل کردن لاله عباسی،
در باغچه کوچک حیاط نیست
بهار بشقاب سبز تنگ بلور،
و بوی عیدی و لباس نو نیست
بهار یک ماجراست
ماجرای بین خدا و آفرینش
بهار معجزه‌ای‌ست،
در گودی دستان عشق
هر آن‌گاه چیزی خودش را در آغوش خدا بیندازد،
بهار می‌شود
زمین خودش را به خدا می‌سپارد
و خورشید قاصدک‌های بهاری‌اش را به سبزه‌ها می‌دهد
و خدا با آن‌ چنان می‌کند که می‌خواهد
لبریزشان می‌کند، لبریز از خودش
و آن‌گاه دانه می‌شکفد، شاخه گل می‌کند
و زمین سبز می‌شود
من و تو بنده اوییم.
به ربمان دل می‌سپاریم تا بخشی از بهار شویم
ای دوست بگذار بهار با تو زیباتر شود
با لبخندی عاشقانه به پدر و مادر
از: مجتبی جباری


.
.
.

سلام ونوس جون
بهار با تو هم خیلی زیباتر می شود . لحظه هات بهاری ...
و ممنونم برای این شعر قشنگت

آفتاب یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 17:11 http://aftab54.blogfa.com/

سلام علیکمممم و رحمته الله و برکاته !

کیف حالک ؟
.
.
.
.
.

Hi

thanx



goody goody

علی یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 18:49

سلام و عصر بخیر

دچار باید بود
دچار یعنی عاشق
و فکر کن چه تنهاست اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بی کران باشد...

عشق در تمامی زندگی جاریست. اگر عاشق باشی، میتوانی هر لحظه در هر گوشه ای از زندگی لمسش کنی. چه در فراخ آسمان و چه در گستره زمین.

خیلی وقتا عشق رو آسمونی میدونیم اما باید پای درد دل زمین بشینی که از عشقش به انسان برات حرفهای زیادی داره.


پیغام‌ات کردم از پس پیغام که مقام تو جای‌گاه بنده‌گان نیست،
که در این گستره شهریاری تو و آنچه تو را به شهریاری برداشت نه عنایت آسمان که مهر زمین است.
.
.
.
آن افسون‌کار به تو می‌آموزد که عدالت از عشق والاتر است. دریغا که اگر عشق به کار می‌بود هرگز ستمی در وجود نمی‌آمد تا به عدالتی نابکارانه از آن‌دست نیازی پدید افتد. آن‌گاه چشمان تو را بربسته شمشیری در کف‌ات می‌گذارد، هم از آهنی که من به تو دادم تا تیغه‌ی گاوآهن کنی!
اینک گورستانی که آسمان از عدالت ساخته است!
دریغا ویران بی‌حاصلی که من‌ام!

خداوندا! عاشقم بمیران.

بدرود

سلام
عصر شما هم به خیر

با حرفهاتون کاملا موافقم و این که اصلا از عشق های زمینی ست که به عشق های آسمانی و الهی می رسیم
کسی که دوست داشتن زمینی رو تجربه نکرده به عشق آسمانی هرگز نخواهد رسید
و چه دعای قشنگی ... به به ! خداوندا عاشقم بمیران
خوش به حال اونائی که عاشق می میرند .

ممنونم برای کامنت خوبتون

رضابیدار پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 17:22 http://www.reza-bidar.looxblog.ir

با سلام دوست عزیز وبلاگ خیلی خوبی داری من که از وبلاگ ات زیاد بهره می برم لطفا به وبلاگ من هم سر بزن و با پیشنهادات و عضویت در سامانه پیامک و وبلاگ مرا راهنمایی کن
www.reza-bidar.loxblog.ir .
و اگر با تبادل لینک موافقی پیام بده؟

سلام دوست عزیز
آدرسی که گذاشتید باز نمی شه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد