فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

اشتیاق چشم هایم را تماشا کن ...

 

میشود برگشت  

اشتیاق چشم هایم را تماشا کن  

می شود در سردی سرشاخه های باغ  

جشن رویش را بیفروزیم  

 

دوستی را می شود پرسید  

چشمها را می شود آموخت   

 

دلم تنگ شده بود برای اون قسمتی از زندگیم که گمش کرده بودم . برای تک تک دوستام . برای اونائی که نوشتند برام توی این چند روز ، برای اونائی که زنگ زدند و اس ام اس زدند ...  

برای اونائی که یه روزهائی بودند و الان دیگه کمرنگ شدند ...  

 برای قسمت قشنگ زندگی که دور شده بودم ازش.   

روزگار  هر چی که باشه و به هر شکلی که باشه من نمی تونم کسانی رو که ازشون محبت میبینم فراموش کنم . همیشه یکی هست که گوشه ی ذهنم رو به خودش مشغول کرده همیشه بالاخره یکی هست که توی دلم بگم خدایا هر جا هست خیلی خیلی  نگهدارش باش، مراقبش باش.  گاهی وقتها خستگی و هر چیزی توی همین جنس  به آدم یاد می ده که باید ... باید ... باید بیشتر دوست داشته باشه .   هر چی که اینجا نوشتم بدون ویرایش و بدون دوباره خوانی نوشتمش ...و شاید پر از غلط و اشتباه تایپی و جمله بندی . ولی ترجیح می دم هینجوری باشه ... شما ببخشید!  مثل همیشه که خیلی چیزها رو ممکنه ندید بگیرید!  توی این روزهای پائیزی دوست داشتنی و توی این روزهائی که دل آدمها به دوستی های بی توقع و بی انتظار گرم شده ... جای یک باران پائیزی فقط خالیه...  

 

نظرات 41 + ارسال نظر

سلام. حالتون چطوره؟ امیدوارم خوب و سلامت باشید و تو این چند روزی نکه بودید بهتون خوش گذشته باشه .
تو یه قسمتی از این پستتون نوشتید:
( روزگار هر چی که باشه و به هر شکلی که باشه من نمی تونم کسانی رو که ازشون محبت میبینم فراموش کنم. )
منم مثل شما هستم ولی . . . ولی این اواخر به این نتیجه رسیدم که باید بعضی اوقات تعدادی از این قبیل افراد رو فراموش کرد می دونین چرا؟ چون فراموشی نعمت بزرگیست که خداوند به ما عطا نموده .
بر خلاف شما این روزهای پائین برام اصلا دوست داشتنی نیست ! یه جورایی برام خیلی دلگیره نمی دونم چرا ! به هر حال این حسی است که من سالهاست بعد از فرا رسیدن پائیز بهم دست میده . یاعلی

سلام
ممنونم . راستش برای تفریح و استراحت نرفته بودم . اسباب کشی داشتم . در مورد فراموشی آدمها ، اونائی رو باید سعی کرد فراموش کرد که دائما باعث رنجش ما می شن ... اونا هستند که نیاز به فراموشی دارن . پائیز هم با تمام زیبائی های بی نظیرش دلتنگی های خاص خودش رو داره ، مخصوصا عصرهای جمعه . امیدوارم روزهای پائیزیتون سرشار باشه از رنگهای قشنگ زندگی .

کوروش سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 21:28 http://www.korosh7042.com

نمیدانم سلام بود یا خداحافظی!
ولی درود بود و بدرود

پس درود بر بانوی زیبا نویس
مهم نیست که چگونه می نوشتی و می نویسی
حرف دل بود

شاد باشی که آرزوی همیشگی من است برای عزیزانم


سلام کوروش عزیز
ممنونم از لطفتون . من هم براتون آرزوی شادی های بی پایان دارم .

سهبا سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 22:16 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

اما این روزهای من همیشه بارانی ست عزیز , هر چند ... کاش باران بیاید تا غبار روحم را بشوید ...
سلام پرنیان مهربان . دلتنگتان بودیم . خوش آمدید

سلام سهبا جون
خدا نکنه هیچوقت دلگیر باشن روزهات . امیدوارم هر چه زودتر دلتنگی هات محو بشن و جاشون رو یه عالمه شادی و تازگی پر کنه . همیشه باید منتظر غیر منتظره ها بود ...

و ممنونم ازت مهربون .

شبنم... سه‌شنبه 26 مهر 1390 ساعت 23:38 http://oteloo.blogfa.com

سلام پری...نازنینم من همیشه میخونمت...فقط با کمی سکوت...دوستت دارم.خودت و نوشته هات را...بهترینها برای تو

سلام شبنم عزیزم
مرسی از محبت و توجهت ولی چرا با کمی سکوت ؟؟!!
خوشحال می شم هر بار کامنتهای قشنگت رو بخونم .
من هم برات یک دنیا آرامش و شادی آرزو می کنم ..... ممنونم .

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 00:15

جدا جات خیلی خالی بود عزیزم خوشحالم که برگشتی. دوستت دارم مهربونم.
که من بر زمینم
و خود را باز یافتم
دستم بگیر تا
بگویم اینجا چه بر آدمیان میگذرد
و لذت اینجا مفهمومش
هم آغوشی نیست

شهوت نیست

حــــــــــــــــــــــتی بوسه نیست
لذت اینجا

با آدمیان بودن است
در کنارهم ماندن
و با هم از عشق مردن است

سپیده امینی


باز یادت رفت اسمت رو بنویسی که !
توی قسمت کامنت ها اون تیک پائینش رو بزن تا مشخصاتت سیو بشن .
و مرررررررسی یه عالمه .
خیلی قشنگ بود این جمله ها . کاش همه ی آدمها اینا رو درک می کردند.
می بوسمت عزیزم

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 00:51 http://www.with-parnian.blogfa.com

یه جایی اینو خوندم خواستم بزارمش اینجا همه با هم مرورش کنیم
از خوندنش لذت بردم

می دانم

حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری

آن همه صبوری

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده

هی بوی بال کبوتر و

نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید

پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم!

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام

پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟



حالا که آمدی

حرفِ ما بسیار،

وقتِ ما اندک،

آسمان هم که بارانی‌ست ...!



به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و

دوری از دیدگانِ دریا نیست!

سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟

می‌دانم که می‌مانی

پس لااقل باران را بهانه کُن

دارد باران می‌آید.



مگر می‌شود نیامده باز

به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دریا برگردی؟

پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می‌شود؟!

تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام

تمامم نمی‌کنی، ها!؟

باشد، گریه نمی‌کنم

گاهی اوقات هر کسی حتی

از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه می‌افتد.

چه عیبی دارد!

اصلا چه فرقی دارد

هنوز باد می‌آید،‌ باران می‌آید

هنوز هم می‌دانم هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

حالا کم نیستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال

که فرقِ میان فاصله را تا گفتگوی گریه می‌فهمند

فقط وقتشان اندک و حرفشان بسیار و

آسمان هم که بارانی‌ست ...!



آن روز نزدیک به جاده‌ای از اینجا دور

دختری کنار نرده‌های نازک پیچک‌پوش

هی مرا می‌نگریست

جواب ساده‌اش به دعوت دریاندیدگان

اشاره‌ی روشنی شبیه نمی‌آیم تو بود.

مثلِ تو بود و بعد از تو بود

که نزدیکتر از یک سلامِ پنهانی

مرا از بارشِ نابهنگامِ بارانی بی‌مجال

خبر داد و رفت.

نه چتری با خود آورده بود

نه انگار آشنایی در این حوالیِ‌ ناآشنا ...!

رو به شمالِ پیچک‌پوش

پنجره‌های کوچکِ پلک بسته‌ای را در باد

نشانم داده بود

من منظورِ ماه را نفهمیدم

فقط ناگهان نرده‌های چوبیِ نازک

پُر از جوانه‌ی بید و چراغ و ستاره شد

او نبود، رفته بود او

او رفته بود و فقط

روسریِ خیس پُر از بوی گریه بر نرده‌ها پیدا بود.



آن روز غروب

من از نور خالص آسمان بودم

هی آوازت داده بودم بیا

یک دَم انگار برگشتی،‌ نگاهم کردی

حسی غریب در بادِ نابَلَد پَرپَر می‌زد

جز من کسی تُرا ندیده بود

تو بوی آهوی خفته در پناهِ صخره‌ی خسته می‌دادی

تو در پسِ جامه‌های عزادارانِ آینه پنهان بودی

تو بوی پروانه در سایه‌سارِ‌ یاس می‌دادی.



یادت هست

زیرِ طاقیِ بازار مسگران

کبوتر بچه‌ی بی‌نشانی هی پَرپَر می‌زد

ما راهمان را گُم کرده بودیم ری‌را!

یادت هست

من با چشمان تو

اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را

گریسته بودم و تو نمی‌دانستی!



آن روز بازار پُر از بوی سوسن و ستاره و شب‌بو بود

من خودم دیدم دعای تو بر بالِ پرنده از پهنه‌ی طاقی گذشت

چه شوقی شبستانِ رویا را گرفته بود،

دعای تو و آن پرنده‌ی بی‌قرار

هر دو پَرپَر زدند، رفتند

بر قوسِ کاشی شکسته نشستند.



حالا بیا برویم

برویم پای هر پنجره

روی هر دیوار و

بر سنگ هر دامنه

خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهایی را

برای مردمان ساده بنویسیم

مردمان ساده‌ی بی‌نصیبِ من

هوای تازه می‌‌خواهند!

ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و

اندکی حقیقتِ نزدیک به زندگی.



یادت هست؟

گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز

همین گهواره‌ی بنفش

همین بوسه‌ی مایل به طعمِ ترانه است؟

ها ری‌را ...!

من به خانه برمی‌گردم،

هنوز هم یک دیدار ساده می‌تواند

سرآغازِ‌ پرسه‌ای غریب در کوچهْ‌باغِ باران باشد.



سید علی صالحی



سلام عزیز مهربونم سلام بهار دونه ای سلام باغ بنفشه و رویا
دلمون براتون خیلی بی قرار بود زنگ نزدیم حسابی به کاراتون برسین
هرجا هستین خدایتان یار و همراه
فدای یه دونه پرنیانیمون که جاش وسط قلبمون باشه

حالا که آمدی حرف ما بسیار ... وقت ما اندک ...
سلام پرنیان عزیزم
مرسی برای این شعر بسیار قشنگ آقای صالحی .

یادت هست
من با چشمان تو
اندوهِ آزادی هزار پرنده‌ی بی‌راه را
گریسته بودم و تو نمی‌دانستی!

خیلی قشنگه . از اون شعرهائی هست که من هر بار می خونمش یه حس تازه ازش می گیرم .
ممنونم برای همه ی مهربونی های بی ریا و بی انتهات .

یکتا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 02:13

پاییز شده بود
اما خبری از باران نبود
شاید گم شده بود
در کوچه پس کوچه های رفاقت
پاییز شده بود
اما خبری از عشق نبود
شاید گم شده بود
در کوچه پس کوچه های صداقت
پاییز شده بود
اما نه خبری از باران بود و نه عشق
و نه حتی کوچه ای به نام رفاقت و صداقت

پاییز شده بود
بی باران و بی عشق

" یکتا "



سلام بانووو
دلتون بارون می خواد ؟
دعا میکنم گم نشده باشه تو کوچه پس کوچه های رفاقت
و دست در دست عشق بیاد به دیدارتون و بباره بر دلتون




خدا میدونه که چقدر دلتنگ اومدنتون بودم
اون شب که نوشتین برام : شما ؟؟؟
هوری دلم ریخت گفتم ای وای که این راه ارتباه با پرنیان جوونمم قطع شد ... حالا چیکار کنم؟؟ اما بعدش خیال این بارونی رو آسوده کردین بانوو

خیلی خوشحالم که برگشتین مثل همیشه صمیمی مهربان و صادق


راستی بانووو ما هم به روز شدیماااا
قدمتون به چشم یکتا


بدون شک الان پرنیان صمیمی ومهربان ما دل آرام به خواب رفته و یکتا مثل همیشه یواشکی اومده تا برا دل مهربون پرنیان بانوش دعا کنه و بعد نگاش کنه و آهسته بر دلش بوسه بزنه
اما دعای امشب من برای پرنیان صمیمی و دل مهربانش:

الهی
دلش رو دلتنگ نکن
اگر کردی
دعاش بکن

سلام یکتا مهربونم

اصلا من می مونم جواب این همه مهربونی های تو رو چطوری باید بدم!
برای دعاهای قشنگت و برای نوشته های قشنگ و پراحساست ممنونم عزیزم .
در اولین فرصت می یام می خونمت .

رضا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 05:26 http://hazarhal.blogfa.com/

سلام
چقدر بعضی وقتا بعضی آدما بهم شبیه میشن و اون بخ خاطر روح بی قراریه که خدا به امانت گذاشته . و خوشحالم از وجود سرشارتان. موفق باشید

سلام دوست عزیز
خیلی لطف کردید و ممنونم از محبتتون . شاد باشید همواره

فرید چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 09:34 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
خوش اومدین...
گفتین کمرنگ یاد خودم افتادم... دلم خواست بگم...
کلبه آدم هایی همیشه پر رونقه... پر از گل های چیده نشده(؟!) امروز...
کلبه آدم هیی پر از تار عنکبوت و غم های دیروز...
کلبه شما همیشه برام رنگ امروز رو داشته... هر موقع بهش سر زدم...
ان موقع هایی اثرم موند... که مثل کلبه تون، رنگ امروز داشتم...
خوش اومدین... سلام... در نبودن تون کلبه تون خیلی غمناک شده بود...

سلام فرید عزیز
منظورم به شما نبود . می فهمم که سرتون شلوغه و با تمام این مشغله هاتون خیلی وفادارید. وقتی که می یاین حتی اگه دیر هم برسین تک تک پستها رو می خونین و با حوصله و با سلیقه ی تمام جواب می دین . و من چقدر لذت می برم همیشه از نوشته هاتون ...
این چند روز اسباب کشی داشتم و باید بگم خورد و خمیر ولی خوب دور از انصافه اگه بگم خوشحال نیستم ... برگشتم به زندگی عادی. یک سال بود دنبال یک آپارتمان نسبتا مناسب میگشتم توی این شهر تا بالاخره تقریبا همون چیزی که توی ذهنم بود پیدا کردم و گاهی خودم هم تعجب می کنم از این که به یه سری چیزها که فکر میکردم دقیقا رسیدم . و اینجاست که می گم ... مرسی خدا جون! گاهی وقتها خوب گوش می دی ... اگرچه گاهی وقتها هم اصلا گوش نمی دی !
وقتی نبودم به یاد همه بودم ... باور کنید ! توی تمام شلوغ پلوغی هائی که داشتم همونطور که نوشتم بالاخره گوشه ی ذهنم یکی نشسته بود و ناخوداگاه وقتی یادش می کردم از خدا می خواستم هر کجا هست نگهدارش باشه . جای جدید که رفتم اینترنت ندارم ای دی اس ال قبلی رو باید منتقل کنم به محل جدید و این باید بعد از به نام زدن خط تلفن باشه ... و این باعث شده دسترسی به نت برام محدود بشه . قبلا توی خونه لپ تاپ همیشه روشن بود و همیشه آن لاین بودم و هر کاری که انجام می دادم اگه دلم برای وبلاگ دوستی تنگ می شد بازش می کردم و بین کارهام مرورش می کردم . الان احساس می کنم یه چیزهائی خیلی کمه توی دقایقم ، یه چیزی که باید رنگ بده به روزمرگی هام !
چقدر حرف زدم ... حتما این هم از خوب بودن شماست که باعث می شه من هر چی توی دلم باشه بریزم روی این صفحه کلید .

و در آخر ، ممنون .... برای همه ی محبت هاتون .

نیلوفر مردابی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 09:53 http://www.mordab57.blogfa.com



سلام سلام پرنیان عزیزم

امیدوارم حالت خوب باشه ...

صبحت هم بخیر و شادی و روزت قشنگ

راستی امروز اخبار اعلام کرد که یک سامانه در راه داریم از فردا امکان داره بارندگی داشته باشششششششیم البته هیچ وقت به هواشناسی اینها مثل بقیه ی حرفهاشون نمیشه اعتماد کرد ...

سلام نیلوفر عزیزم
مرررررررررررررررررررررررررررررررسی برای این خبر خوش . بی قرار یک باران پائیزیم این روزها .
امیدوارم این دفعه استثنائا هواشناسی پیش بینیش درست از آب در بیاد.

صحرا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 11:07 http://sokutesahra.blogfa.com

پرنیان عزیز
نمیتونم بگم چقدر مطلب بدون ویرایشت... مطلبی که از دلت اومده... چقدر به حالم نزدیک بود... گهگاهی نوشته هاتون رو می خونم و لذت می برم...
شاد باشی و سرشار از عشق...

سلام دوست عزیزم
مرسی که این قدر لطف داری . خوشحالم که اینبار دیگه خاموش نیومدی. همیشه دلم می خواد حضور کسانی که می یان اینجا رو حس کنم.
من هم متقابلا یه دنیا آرامش و شادی و عشق آرزو می کنم .

باران چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 12:08

جای یک باران پائیزی فقط خالیه...

واقعن همینجوره!!

رسیدن به خیر قربان

مریم چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 14:00 http://www.2377.blogfa.com

سلام و خوش آمدی .
من هم باران می خوام ! همه مان یعنی !

سلام خانم معلم خوب
هوا خیلی عالیه این روزها فقط جای یه بارون قشنگ خالیه

یکتا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 14:02

بانو چشم و دلم رو روشن کردین با حضورتون ،
مهربونیتون ،
دقتتون
و صداقتتون

سلام و دو صد سلام
یک دنیا سپاس از اینکه بی چتر می آیبد و
می بارید بر این دل

قربون محبتتون
دوستتون دارم بی نهایت

مراقب دلتون باشیناااا












خــــــــــــــدایا، شکرت

سلام یکتا جونم
مرسی عزیزم . خیلی خانومی ...

فرید چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 14:06 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
لطف شما همیشه شامل حال این کمترین بوده... ممنونم

سلام
خواهش می کنم من هم ممنونم

الهام تفرشی چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 14:11

سلام پرنیانم


بد اخلاقم این چند روز ... چیزی ننویسم بهتره ...

خواستم بگم حواسم بهت هست ... فک نکنی نیستم .

میرم خوش اخلاق شم برگردم ...


مراقب خودت و همه ی خوبی هات باش

سلام الهام جونم
چرا بداخلاق ؟!! کی اذیتت کرده بکشمش ؟
خوش اخلاق شو زودی برگرد

ارکید چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 14:32

سلاااااااااااااااام عزیزمممممم
خوووووبی؟؟
رسیدن به خیر
خیلی جات خااااااااالی بود
دلمم برات تنگیده بود
تو دنیای مجازی هم میشه محبتها رو دید و دوستیها رو لمس کرد. فقط باید مهم باشی
موفق باشی

سلام ارکید جون
ممنونم عزیزم . من هم همینطور ... دلم برات تنگ شده بود .
مرسی یه عالمه

ویس پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 01:18 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام وخسته نباشی.وقتی جابجا شدی اونوقت با دیدن خونه ای که دوستش داری خستگی هات در میره.و جاش آرامش میاد.آمین.

الان نشستم صدای باد را گوش می کنم وفکر می کنم اگر باد نمیومد شاید بارون میومد..جای بارون خالیه؟

سلام خانوووووم
فعلا که فقط خستگی و خستگی ... امیدوارم اون آرامشه زودتر بیاد .
من صدای باد رو خیلی دوست دارم و رها شدن توی وزش باد . ولی به قول تو جای باران خالیه .

آذرخش پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 09:19 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
خوش گذشت؟
گفتم شاید رفتین مسافرت و نوشته جدیدتون خاطرات سفر باشه
امروزم روز پنجشنبه عزیزه
بهتون خوش بگذره
امروز و فردا و هر روز

سلام آذرخش عزیز
ممنونم ازت . مسافرتی در کار نبود . اتفاقا امروز به یادت بودم و مطمئن بودم که خواهی آمد . مرسی برای مهربونیت .

یکتا پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 13:38

سلام بر بانوی مهر و مهربانی

روز قشنگتون بخیر باشه پرنیان جووونم

سلام یکتای عزیزم
الان ساعت دوازده و نیمه شبه ... پس شبت به خیر نازنین .
و مممممممنون

یکتا جمعه 29 مهر 1390 ساعت 02:20 http://www.sokote-sangin.blogfa.com

ساعت که از یک می گذرد
دلم هوایی می شود
هوایی نه ، دلتنگ می شود
دست مرا می گیرد و
به کوچه پس کوچه های دلت
سرک می کشد
تا به اطراف نگاه میکنم
نگاه مرا میگیرد و
متوجه دلت می کند و بعد
آرام زیر لب می گوید :
الهی ، دلش آرام بخوابد !!

" یکتا "

سلام بر پرنیان و دل آرامش

من و دلم
هرشب
خلوت دلت را
برهم میزنیم بانووو

ببخش

سلام یکتا جون
مرسی عزیزم برای این کامنتهای زیبات و پر از لطفت .
چقدر خوبه که خلوت دل آدم اینجوری به هم بریزه .

نازنین جمعه 29 مهر 1390 ساعت 19:45

پرنیان عزیزم خسته نباشی وخونه ی جدید مبارک عزیزدلم
امروز مشغول کار بودم و آهنگ فرشته ی سیاوش رو هم گوش می دادم و همش جلوی چشمم بودی و به یادت بودم.
همون موقع دلم می خواست بیام وبت و برات کامنت بذارم ولی نشد به هرحال به قول آقای عبدالملکیان:

مهم نیست خانه ات کجا باشد

برای یافتنت کافی ست

چشمهایم را ببندم...

سلام نازنین عزیزم
ممنونم از لطفت و خوشحالم که به نیکی یادم می کنی . واقعا که نازنینی . ای کاش لایق این همه محبتت باشم .

باران شنبه 30 مهر 1390 ساعت 09:35

سلاملیکم!
شما خوب بودین بهترین انشالله؟!
این الهام چرا بداخلاقه آخه؟
مورچه کووش؟
و آفتاب؟!!
یکتا البته به قد وفور هست به رسم زنبقی و مهربانی
ارادت داریم خدمت همه ی دوستان جان هم..

سلام عرض شد
من در حال در تلاش در خوب بودنم قربان !
الهام حوصله نداره این روزا ! منتظرشم که حالش خوب تر بشه ...
پرنیان هم برام اس ام اس های خوشگل خوشگل می فرسته اگرچه حضورش توی نت کمرنگ تر شده.
آفتاب هم یه چند روزیه یه خورده گرفتاره .

شما هم که دیگه بلـــــــــه !‌ عیالواری و این حرفا

این بود گزارش جامعی در مورد دوستان عزیز و مهربان

کوروش شنبه 30 مهر 1390 ساعت 12:16 http://www.korosh7042.com

درود بر پرنیان بانو
پس بانوی مهر مارا دلمشغولی مکان جدید کم پیدا کرده . امیدوارم که این جابجایی موجب هرچه بیشتر کردن شادی دلت گردد
بله هر روز شاهد سقوط یک دیکتاتوری هستیم.
واین امید باعث شادی است . اما از سوئی نگرانی فردایی ناروشن را زیاد می کند که چه شده استعمار پیر افتاده به جان دیکتاتور ها!!!!؟؟؟؟
شاد باشی و خانه ی دلت پر نور شعف بادا


سلام کوروش عزیز
ممنونم برای دعای خوبتون . خونه ی جدیدم رو دوست دارم و با سرعت هر چه تمام تر و تقریبا به شکل معجزه ای چیدمش ولی معمولا یکی دوماه طول می کشه تا وسایل مختلف دوباره راه اندازی بشن ... پرده هائی که خدا تومن پولشون رو دادم با اون ریل و نخ ها عقب جلو نمی ره ! یا همیشه همیشه باید جمع باشه یا همیشه باید باز باشه ... پرده چوبی که برای آشپزخانه سفارش دادم به علت بی توجهی فروشنده ده سانت بزرگ در اومده روی دستم مونده ! و اگر هم توی نقل و انتقال آسیب دیده باشن مثل : تلویزیون که متاسفانه سوخت و ماشین لباسشوئی هم یه مشکلی پیدا کرد محفظه ی نرم کننده اش تخلیه نمی شه . ماشین ظرفشوئی هم کلا دیگه کار نمی کنه ! یا آلارم می ده نمک نداره نمک می ریزم میگه شاینینگ نداره شاینینگ می ریزم میگه لوله ی آبش قطعه !
خلاصه اون که گفته هر سه بار اسباب کشی برابره با یک آتش سوزی بی راه نگفته .

قندک شنبه 30 مهر 1390 ساعت 13:21 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود بر مهربان پرنیان عزیز. فی الواقع آنچه گفتی حرف دل ما بود همانطور که شاعر فرمود :جانا سخن اززبان ما می گویی. ما انسانها متاسفانه هراز گاهی آرام آرام از بخشهای قشنگ زندگی مان دور شده وشیرینی و حلاوتش را فراموش می کنیم.شاید یاد آوری تلخی ها به کاممان شیرین تر می آیند!!

سلام قندک عزیز
خوشحالم که با من موافقید . این که گفتین یعنی مازوخیسم ! یعنی با مرور تلخی ها دائما داریم به روح و روانمون آسیب می رسونیم در حالیکه می شه گاهی وقتها طور دیگه ای هم بود...

سلام. حالتون چطوره؟ خوبید شما؟
با عنوان
دختران و زنان ایرانی که بی حجاب شدند!!!
آپم.
آپم.
آپم.
خیلی خوشحال میشم نظرتون رو در مورد این پستم بدونم.پس لطف کنید و بهم سر بزنین.
در ضمن نظر یادتون نره و حتما برام نظر بزارین.
من مدتیست به لطف دوستان مجازی ام مخصوصا بوی شرجی عزیز سعی کرده ام ظرفیت انتقاد پذیری ام رو ببرم بالا و خوشبختانه تا حد زیادی در این امر موفق بوده ام.
پس نظرتون رو کامل برام بنویسین لطفا.
یاعلی

سلام دوست عزیز من
راستش آمدم و خواندم و اجازه خواستم که نظری در این باره ننویسم.
اما این خیلی عالیه که نظر مخالفتون رو می شنوید و به قول خودتون اونقدر ظرفیت انتفاد پذیریتون بالا رفته که حتما حقی برای نظر مخالفتون هم قائل می شید . این یعنی رشد ... یعنی بزرگ شدن . این یعنی خود خود انسانیت . متاسفم برای کسانی که توی گوشهاشون پنبه گذاشتند و چشمهاشون رو طوری بستند که فقط تا نوک دماغشون رو می تونند ببیند. فقط می گن همینی که من میگم درسته ...
خدا رو شکر که دوستای عزیز من هیچکدومشون جزو این دسته آدمهای کوچک نیستند.
ممنونم برای دعوتتون و لطفتون نسبت به من . همیشه شاد باشید .

رها یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 06:11

سلام عزیزم خیلی خوشحالم که برگشتی خیلی جات خالی بود امیدوارم ارامش گرفتی باشی و همه جیز مزتب باشه ..مراقب پرنیان اسمانی ما باش ....

سلام رها جون
ممنونم عزیزم . قربونت برم . تو هم مراقب خودت باش هر جا که هستی ...

باران یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 10:34

...

عجب گزارش کامل و جامعی بود!!!
مررررررررررررسی..
.
.
سلاملیکم راستی
خدا قوت
قربااااااااان..

کلا توی کار گزارش دهی خیلی قوی هستم !

علیک سلاملیکم
ممنونم قربان !
قربان شمائید

یکتا یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 11:28 http://www.sokote-sangin.blogfa.com

روز آدمی ، مثل یک فیلم میمونه
با طلوع خورشید اکران میشه و
با غروب خورشید تموم میشه
و وقتی ماه طلوع می کنه ،
نقد فیلم شروع میشه

" یکتا "

امیدوارم با هر طلوع خورشید
قشنگترین فیلم زندگیتون کلید بخوره و
اکران بشه و هیچ وقت تموم نشه
حتی اگه خورشید غروب کنه



سلام بانووو
روز قشنگتون بخیر
امیدوارم دلتون از بابت جا گیری در منزل جدیدتون آروم شده و همه چیز بر وفق مرادتون باشه ...
پوزش منو بابت تاخیر در تبریک پذیرا باشید بانووو

الهی که لحظه هایی سرشار از عشق ، آرامش ، دوستی و سلامتی رو در منزل جدیدتون سپری کنید

از صمیم قلب تبریک میگم بانوو

سلام یکتا جون
درسته وقتی شب می شه تازه می شینیم یک بررسی می کنیم ببینیم روزمون رو چطور گذروندیم . به شرط این که این کار رو بکنیم البته . خیلی وقتها یادمون می ره .
و ممنونم عزیز دلم برای محبت های بی دریغت من هم برات آرزو می کنم هر کجا که هستی پرامید و پر انگیزه و باشادی دقایقت رو سپری کنی.

پروفسور بالتازار یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 13:12 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان خانم
حال شما؟
از روی کامنت های دوستان فهمیدم که مسافرت نبودین و جابجایی داشتین. خوب می گفتین می اومدیم کمک.زورم زیاد نیست اما چیزای سبک رو که دیگه می تونستم جابجا کنم
امیدوارم هرجا هستین بهتون خوش بگذره

سلام پروفسور عزیز
ممنونم . اتفاقا برای جابجائی وسایل سبک به کمک بیشتری نیاز هست . چون همیشه وسایل حساس و شکننده رو می ذاریم توی بسته بندی های کوچک ... حیف شد ! دیر گفتی

گذشته از شوخی مرسی. با این حرفهای مهربانانه من هیچوقت احساس خستگی نخواهم کرد.

آذرخش یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 13:12 http://azymusic.persianblog.ir/

ببخشید اسمم رو اشتباه نوشتم. بالتازار منم

واقعا که پروفسور برازنده ی شماست آقای مخترع .

shaqayeq یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 16:44

salam parnian jan

:)

سلام شقایق جون
حالت چطوره ؟
امیدوارم خوب باشی و سرحال . لطف کردی .

فرزان یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 17:08 http://filmvama.blogfa.com/

صدا کن مرا ...صدای تو خوبست...
درود ...مثه همیشه باحساس بود پرنیان عزیز ..

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید ...

ممنونم فرزان عزیز
موفق باشی و شاد .

افسانه یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 19:13

سلام...
خدا قوت خیلی وقته که به اینجا سر می زنم و از نوشته هاتون لذت میبرم ...
یادداشت های خوشرنگ و ابریشمی تون و دوست دارم
وقتی میخوام نفسی تازه کنم میام اینجا و یادداشت ها رو برای خودم میخونم

سلام افسانه عزیز
ممنونم از محبتت . خوشحال شدم از آشنائیت اما ای کاش آدرسی از وبلاگ ا گه که داری البته برام می ذاشتی .
خوشحالم که اینجا رو دوست داری .

مهستی یکشنبه 1 آبان 1390 ساعت 21:29 http://www.mz991.blogsky.com

سلام عزیزم.

دوست داشتن تو
قشنگ ترین احساسی هست که
در مواقع دلتنگی
تنهام نمی زاره
مهستی

واقعا باید ی انگیزه واسه زندگی باشه .

مهم نیست در کنارت هست یا دور از تو

مهم اینه که برات مهم باشه .

شاد باشی و زندگی به کامت .

سلام مهستی جان
آره ... همیشه یک انگیزه ست که باعث قدمهای مصمم و محکم ما میشه و خدا نکنه که آدمها به بی انگیزگی برسن .

ممنونم ازت .

باران دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 00:46

شیرینی منزل جدید!
پس چی شد؟!!!!!
و اون طلب شکلات ما؟!!!

والا ... کیک بستنی از شما بعدش یک شیرینی مفصل هم از من اون هم در جمع دوستان

چطوره ؟

قندک دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 10:23 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان عزیز. خداگواهه بنده اینجا پیام گذاشته بودم؟!

سلام قندک عزیز
پس بلاگ اسکای هم کامنت خوار شده و ما نمی دونستیم !
وقتی کامنتهای دوستهام گم می شن احساس می کنم کیفم رو توی خیابون زدند !

فرید دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 10:50 http://fsemsarha.blogfa.com

امروز را هم مثل هر روز، با خدا شروع کنیم!
***
سلام

سلام
چند روز پیش یکی از همکارهام یه یادداشت گذاشت روی میزم و رفت ... نگاه کردم دیدم روش نوشته :
آنها که به خدا ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد ، آگاه باشید که تنها یاد خدا آرامش بخش دلهاست .

و من چسباندمش به دیواره ی میز کارم .

ممنونم ... لطف کردید.

باران سه‌شنبه 3 آبان 1390 ساعت 09:34

موافقم!
به خصوص با اون مفصلهههههه!!!

عجب !!!

باز هم خوبه والاااااا! ما راضیم

میله بدون پرچم چهارشنبه 4 آبان 1390 ساعت 13:24

سلام
اول این که جای بارون پاییزی رو خالی دونستی که امروز اونم مستجاب شد...
ای مستجاب الدعوه ما را دریاب
و اما بعد:
پس اعتراف می کنی که با آفتاب رابطه داری هان!؟
اگه از اون کلاغه هم صرفنظر کنیم همین هم کلی برات آب می خوره آبجی!
...
موفق باشی

سلام
محشر بود از دیشب داره می باره . اگرچه بارش باران دیشب باعث شد ساعت ها توی ترافیک گیر کنم ولی ارزشش رو داره . ای کاش باز هم بباره .

بله
با آفتاب رابطه دارم ! ای بابا چرا خوب ؟!

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 12 آبان 1390 ساعت 15:26

سلام مجدد
خوب هر رابطه ای اینجا می تونه جرم باشه!!
حتی با آفتاب

آره ... درسته!

و سلام .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد