فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

در دل مـن چیزی اســـــت مثل یک بیشه ی نور ...

 

خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت 

پای هر پنجره ای ، شعری خواهم خواند

هر کلاغی را ، کاجی خواهم داد ، مار را خواهم گفت : 

چه شکوهی دارد غوک

آشتی خواهم کرد ... آشنا خواهم کرد

راه خواهم رفت ... نور خواهم خورد 

دوست خواهم داشت 


وقتی که مرگ دستان گرم و پرمهر عزیزانمان را دور میکند بعد ازمدتی مانند خواب و خیال می شوند، مانند یک رویا!  نمی دانیم آیا بوده اند یا با تصورات خودمان ساخته ایم شان. می دانم روزی که رفته باشم من هم شاید خیالی گردم بر دیگران.  اما ای کاش واقعیت امروز را دریابم.  چیزی که هست و رویا نیست . حقیقت است و خواب نیست.  زندگی گاهی به طرز تعجب آوری کسالت بار می شود ... یا نه ! روزگار ... 

« و آنچه که زیبا نیست زندگی نیست ، روزگار است»      شمس لنگرودی


اما حقیقت های زیبای زندگی ست که رنگ شادی می پاشد بر هرچه روزگار زشتش میکند. عشق به هر شکل که باشد زیباست و همین زیبائیهای امروز قشنگترین رویاهای فرداهای ما خواهند بود. زیبائی زندگی یعنی من ، یعنی تو ، یعنی دستان گرم و پرمهر من و تو ، یعنی نگاه سرشار از دوست داشتن من و تو،  یعنی یک جمله «دوستت دارم» ، یعنی مرسی که هستی ، یعنی باش و مرا در زندگی جاری کن ، یعنی چقدر خوشبختم وقتی که دوست دارم ... 

رنگین کمانی باید تا رنگ بپاشد این همه روزهای خاکستری را ...     


«وقتی به تو می رسم خیالم راحت است   

شنا میکنم ، پرواز می کنم 

همچون شناگری در اقیانوس 

یا پرنده ای در آسمان

نه جائی را تنگ می کنم نه نگران تحمیل شدنم 

چقدر دوست داشتنت را دوست دارم 

وقتی به تو می رسم خیالم راحت است .»    «نویسنده ناشناس» 


باش تا خیال من راحت باشد !  اگر همیشه نزدیک نباشی حضورت را با قلبم احساس میکنم. باش حتی اگر گاهی دور ...  جاری کن مرا در زندگی .


رود آیینه تمام نمائی ز زندگیست 

وقتی که آب تا دل مرداب می رود 

یعنی به گاوخونی دیگر  برای همیشه 

در خواب می رود

حمید مصدق

نظرات 47 + ارسال نظر
پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 11:30

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

و

گاه آنقدر حس بودن دوستی را دوست داری که لحظه ی کنارش ماندن را با تمام وجود طلب می کنی

نوشته تون من و برد تا اوج ابرا
تا بیکرانگی
تا تمام حس آرامشی که دلم می خواد سهم نگاهتون باشه از تمام زندگی

سلام پرنیان عزیزم
گاهی هم یه حرف ، یه اس ام اس ، یه ای میل اونقدر عمیقه که اشکهات رو جاری می کنه و خستگی هات رو می ذاره زمین .
تجربه اش کردم!

من گاهی نمی فهمم چرا وقتی آدمها هنر دوست داشتن رو دارن ، هنر بکار بردن حرفهای قشنگ رو دارن ، هنر عاشق شدن رو دارن ، پس چرا گاهی اینقدر تلخند؟!
هیچوقت نمی فهممشون ...

خوووووووووووشحالم از احساست عزیزم

نازنین پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 11:53

هوریا پنجشنبه و یه پست جدید.
هنوز نخواندم می خوانم برمی گردم.

سلام نازنینم
خوشحالم که اومدی .

نازنین پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 12:34

کیستی که من
این گونه
به اعتماد
نام ِ خود را
با تو می گویم
کلید خانه ام را
در دست ات می گذارم
نان شادی های ام را
با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می روم ؟
کیستی که من
این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم؟
پستت من را برد به روزهای عاشقی و ...
پرنیان عزیزم واقعا مرسی که هستی.

مرسی ... خیلی ازت ممنونم . من هم خوشحالم از بودنت
همیشه عاشق باشی و در اوج

شقایق پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 13:04

مرگ یه رویا خیلی دردناکه. می دونی رویا نبوده. اما دیگه نیست.

کمی غمگینی پرنیان؟

چی شده خانم؟

مرگ یک انسان چی ؟ دردناکتر از مرگ رویا نیست؟!
ممنونم از اینکه به فکرم هستی. خوبم عزیز دلم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 14:16

امروز امروز است
...امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش

امروز هرچقدر نفس بکشی
جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
پس از اعماق وجودت نفس بکش
امروز هر چقدر آرزو کنی چشمه ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن

امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه
پس صدایش کن
او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت
و عاشق بودن هایت است
امروز امروز است

چه کامنت قشنگی بود و چقدر به جا بود.
امروز خیلی صدایش کردم اتفاقا"!
با اینکه یادت رفت اسمت رو بنویسی ولی می دونم توئی عزیزم.

آفتاب پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 15:27 http://aftab54.blogfa.com/

جاری کن مرا در زندگی...

سلام عزیز دلم .. من هم میگم مرسی که هستی .. مرسی برای جمله های زیبات .. مرسی برای بودن هات .. مرسی برای همه چی .. مرا در زندگی جاری کن نازنینم

سلام آفتاب قشنگم
مرسی برای بودن هات ! باش و مرا جاری کن در زندگی ...

محمد پنج‌شنبه 30 تیر 1390 ساعت 16:29 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلام .با عکس خیلی خلوت کردم
من اپم
زودی بیا

سلام محمد عزیز
می یام پیشت حتما

احسان جمعه 31 تیر 1390 ساعت 01:34 http://www.bojnourdan.blogfa.com

" وقتی تو مهربان باشی، دنیای مهربانی داریم" حمید مصدق

مرسی احسان عزیز ... قشنگ بود.

شقایق جمعه 31 تیر 1390 ساعت 06:20

اره دیگه. منظورم مرگ آدم - فیزیکی یا روحی - هست که می شه انگار رویا بوده و رویا هم که کم کم انقدر دور می شه که انگار خیلی دور بوده.

امیدوارم اینجا شاد باشی! تحمل آهنگ بلاگو ندارم. انگار صدها برابر می کنه عمقی رو ..

آره شقایق جون ولی گاهی هم این رویا اونقدر نزدیک میشه که انگار همین جاست همین الانه و تو دلت می خواد اون ادمها رو از توی رویاهات بکشی بیرون و محکم در آغوششون بگیری و بگی چقدر دلتنگشونی.

محمد جمعه 31 تیر 1390 ساعت 09:10 http://www.faryadebiseda71.blogsky.com

سلام
ممنون پرنیان
برات ارزوهای زیادی دارم

سلام
ممنونم محمد عزیز. شاد باشی و سلامت

[ بدون نام ] جمعه 31 تیر 1390 ساعت 11:37

سلام
البته این سلام قهری یه ها
تازه شم دیگه پیش ما نمی یاین

اصلن حالا که اینجوری شد اسمم رو هم نمی گم

سلام
من که می دونم کامنتهای پر از شیطنت مال کیه!

ولی من که می یام!
بعدش هم قهر کار خوبی نیست! خدا آدم رو سنگ می کنه

ایلیا جمعه 31 تیر 1390 ساعت 14:57

سلام
امروز آمدم اینجا که تشکر کنم.انگار از صبح بیدار شده بودم که از تو تشکر کنم به خاطر همه چیز.
از خود خودت پرنیان عزیز!

سلام ایلیای عزیزم
برای چی آخه؟! از خوشحالیت خیلی خوشحال خواهم بود و دوستت دارم به دلایل زیادی

باران جمعه 31 تیر 1390 ساعت 15:12

سلاملیکم!
اون کامنت مال من نیست ها!
تکذیب میکنم!
.
.
کی سبک کار منو بلند کرده؟!
یه روز نبودیما!

سلاملیکم.
می گما! یهو یاد یه ضرب المثل افتادم ... ولش کنید!

دزدی ادبی رو حالا چیکار کنیم ؟!

باران جمعه 31 تیر 1390 ساعت 15:19

..

و رقص خوشه ی پاک و طلایی گندم

در دستان باد

در غروب گندم زار ...

.
.

چه عکس قشنگی..

چه تعبیر قشنگی ...

lilita جمعه 31 تیر 1390 ساعت 16:26 http://lilitaa.blogsky.com/

ای وای پرنیان ای کاش فرصت داشتم همیشه و به روز همهی پستهات رو میخوندم... اما امان از اینهمه سرشلوغی
اجالتا یه سوال: فتح باغ یعنی چی؟؟؟

سلام لیلیتا جان
فتح باغ یعنی :
سخن از پچ پج ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیاء بیهوده می سوزند
و زمینی که زکشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...
(فتح باغ نام یکی از شهرهای فروغ فرخزاد است)

پرنیان - دل آرام جمعه 31 تیر 1390 ساعت 16:48

با اســــــــــــــــــــــــم وارد می شویم

طفلی باران
نه طفلی نه
حقشه
حقشه
حقشه

گناه داره

الهام تفرشی جمعه 31 تیر 1390 ساعت 17:07

سلی ی ی ی ی ی ی ی ی


روزگاری میگذرونی با شمس لنگرودی پرنیان هااااا !

میگم این نویسنده ی ناشناس خیلی خوب می نویسه ها ... دمِشون گرم و نرم

پر از زندگی بود این پستت

تازه شم ،
چی میگه این باران ، با اون تعابیر شاعرانه ش .. این خوشه که طلائی نیست .. هنوز سبزه ، طلائی نشده ..


خوش میگذره تو باغت پرنیان.
کاش یه چایی ای ، یا ازون آب طالبیای کافه ویوونایی یه چیزی هم بود عصر جمعه ای یه کیفی میکردم

سلی به روی ماهت

مرسی الهام جون .
ضمنا باران کلا از رنگ طلائی خیلی خوشش می یاد.

و هر موقع دلت یه لیوان آب طالبی کافه ویونا خواست کافیه بهم یه ندا بدی!

الهام تفرشی جمعه 31 تیر 1390 ساعت 17:09

رضا کاظمی میگه :


حسود نیستم اما
صدای گوش خراشی خواهد داشت
هر که از تو بخواند
خواه قمر باشد ،
خواه بنان!



چه باحال بود این شعر . مرسی

یکتا جمعه 31 تیر 1390 ساعت 17:17

نبودم
و چه لحظه هایی را از دست دادم
وقتی که تو با مهر مینوشتی و
من ، نبودم که بخوانم


سلام بانو
سلام عزیز و مهربان

آمدم بالاخره
اما آیا
جبران لحظه های نبودنم می شود ؟

می بوسمتون
و دلتنگتونم عجیب

سلام یکتا جان
الان که هستی

واین خیلی خوبه

باران جمعه 31 تیر 1390 ساعت 21:37

کامنت ما رو دزدیدن
باهاش پز هم میدن!!!
.
.
دیدین موورچه خودش رو لو داد!!!
.
.
برا قالپاق ها هم جوابی ندارم!
خدا خودش قبلن زده پس کله شون!
.
.
و
آقا قبول نیست
منم آب طالبی میخوام!

من آب طالبی نخوردم ولی فکر کنم خوشمزه بود!

پرنیان - دل آرام جمعه 31 تیر 1390 ساعت 22:40

اوه اوه خاله
گول این باران و نخورین
خودشو این مدلی می کنه
الکی
که بگه آب طالبی نخورده
تازه شم
گشنش می شه کامنتاشو می خوره
بعد توهم پروانه ای می زنه
میاد
می گه
کامنت من کوش؟؟؟

واقعا؟!

باورم نمی شه !
فکر نمی کنما!

کوروش شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 02:16 http://korosh7042.blogsky.com/

دیشب بیادتت گلی را
به بستر بردم.
مادرم می گفت:
استغفار کن ننه جان

(کوروش)

چه زیبا سخنی از شمس لنگرودی نخوانده بودم
این روزکار است که نازیباست

گاه من مرگ را زیباترین بازی این سرنوشت میدانم
حقیقت است
حقیقت هم همیشه زیباست


سلام کوروش عزیز
من هم فکر می کنم که مرگ پایان تمام دردهای زمینی و خاکیست. اما تا وقتی زندگی هست روزگار باید گذراند . چه بهتر که با دوستی ها طی بشه .
ممنون

رها شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 07:51

سلام پرنیان عزیز ..مهم نیست دنیاچه رنگی مهم نیست من و تو کجای دنیا هستیم ..مهم اینکه دوست داشتن خیلی قشنگ اینقدر که دلم نمیخواد حتی یک لحظه دلم خالی باشه ازعشق و دوستی ....دلت به عشق و دوستی گرم عزیز دلم ..خیلی زیباست و پر از معنا ..اول هفته ات به خیر و شادی ...

سلام رها عزیزم
درسته . کاملا موافقم.
برات یک دنیا آرامش به همراه سلامتی و شادی آرزو می کنم.
مرسی رها مهربان

مهرباران شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 10:15

سلام...
آدم دوست داره این نوشته شما رو چند بار بخونه... پر از امید... پر از مهربانی... پر از شور زندگی...
بخصوص وقتی آدم دلش خیلی گرفته باشه... از زندگی نه... از روزگار شاید... چه سخته وقتی بازیهای روزگار را به پای زندگی می نویسیم... چه خوب وقتی رنگهای روزگار را به پای زندگی می ریزیم...
در پناه حق باشید...
...
پ.ن.: ملالی نیست جز اینکه درود بر باران مهربان که بعضیها چشم دیدن این همه خوبیش رو ندراندددد:))))

سلام
ممنونم ...
واقعا" ... سخت می شه وقتی بازیهای روزگار را به پای زندگی می نویسیم و چقدر قشنگ گفتید ... باید زیباترین رنگهای روزگار را تاآنجا که ممکنه بریزیم به پای زندگی.

در مورد پ ن : من فقط می خونم و به شیطنت بچه ها کلی می خندم.

باران شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 11:02

سلامممممممم!!
.
.
... وقتی مورچه فیلسوف شد!

سلام
نویسنده اش ؟!

باران شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 11:07

سلام!
روز خوش...
.
.
نظرات و انتقادات و پیشنهادات را هم خواندیم!
این به ذهنمان رسید:
.. وقتی موورچه فیلسوف شد!

سلام قربان روز جنابعالی هم خوش
آهان این جمله تراوشات ذهن شما بود؟؟ من فکر کردم یک کتاب جدیده!

آذرخش شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 12:53 http://azymusic.persianblog.ir/

همیشه باشی، با خیال راحت و دل شاد

سلام پرنیان عزیز
خوبی؟
آخر هفته خوش گذشت؟
چه حال و احوال؟
امروز سرم خیلی شلوغ بود.طبق معمول کارهای عقب افتاده و دقیقه نودی. این بود که نتونستم بیام و کامنت واست بذارم.از شما چه پنهان که صبح اول صبح اومد و نوشته ات رو خوندم. اما چون فکرم دگیر بود نتونستم چیزی بنویسم.الان گفتم زشته.بیام یه سلامی عرض کنم و برم
تا بعد

سلام آذرخش عزیز
برای مهربانی های همیشگی ات ممنونم. و مرسی که با کار و مشغله ی زیاد باز هم لطف داری و می یای و می خونی و نظرات پر مهرت رو دریغ نمی کنی.

یکتا شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 14:36

سلام پرنیان جونم
روز قشنگتون بخیر بانو

دیشب جای شما رو حسابی خالی کردم
رفته بودم همونجایی که خیلی طرفدارش هستید

امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشید بانوی عزیز و دوست داشتنی

دوستتون دارم هرجا که باشم و باشید
حق نگهدارتون

سلام یکتا جونم
واقعا "

امیدوارم یه عالمه چیزهای خوشگل خریده باشی و ازشون لذت برده باشی.

من هم دوستت دارم یکتای مهربونم

باران شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 15:48

یکتــــــــــــــــــــــــــــــا!!!

سوغاتی یادت نره!!!!

e !
گناه داره . نه یکتا جون فقط خودت بیا.

یکتا شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 17:35


به چــــــــــــــــــــــــــــــشم بـــــــــــــــــــاران مهربان ، به چشـــــــــــــــــــــــــــم

آخ من فدای پــــــــــــرنیان عزیز ومهربون خودم بشم که انقد به یکتا لطف داره

یه حرف در گوشی : ( بله فداتون بشم ، کلی چیزای خوشجیل خریدم ، بخدا همش جلوی چشام بودین )

دوستتون دارم خیـــــــــــــــــــــــــــــلی

مراقب خودتون باشید
بوووس بوووووووووووووووووووووس هوارتا

مرسی یکتا جونم
مبارکت باشه انشاالله . مرسی که به یادم بودی عزیز دلم .
مهربووووووووووون

آفتاب شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 18:40 http://aftab54.blogfa.com/

خوشبختی یعنی :

آرامش داشتن ..
با عزیزان بودن ..
آسوده بودن ...
اما بیش از هر چیز داشتن آن عزیزان است .
((جانی کش ))


سلام

سلاااااااااام خانووووووم

رسیدن به خیر

آفتاب شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 18:43 http://aftab54.blogfa.com/

قلب آدمی آیینه ای ست از هر آنچه نزدیک یا دور ..
همچون موج که بر سینه اش باز می تابد گلی یا ستاره ای پر نور ..
(( الیس کری ))

مرسی آفتاب جون .
قلبت همیشه پرنور .

آفتاب شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 18:45 http://aftab54.blogfa.com/

زندگی هر صبح آغاز می شود ...
هر صبح دری ست ..
گشوده بر جهانی جدید ..
دور نمای تازه جدید ُ تلاشهای نو .
(( لی هاجز ))

و هر صبح که از خواب برمی خیزم می گویم امروز روز دیگریست ... .

آفتاب شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 18:50 http://aftab54.blogfa.com/

در مسیر زندگی از یاد مبر که خداوند هر گز راز و نیاز تو را بی پاسخ نمی گذارد .
(( اوله هالسبی ))

این روزها احساس می کنم خیلی بیشتر عاشق خدا شده ام.
بدون هیچ دلیل خاصی ! عشق که دلیل نمی خواهد.

آفتاب شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 18:54 http://aftab54.blogfa.com/

آموخته ام
که داشتن دوست خوب ناب ترین عطیه الهی ست ...
چرا که عشقی ست که بهایی بر آن نمی توان نهاد .

(( فرانسس فار مر ))






قابل توجه مالک فتح باغ

وای مرسی عزیزم. باعث افتخاره برای من .
مرسی که هستی .

آفتاب شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 19:02 http://aftab54.blogfa.com/

«وقتی به تو می رسم خیالم راحت است

شنا میکنم ، پرواز می کنم

همچون شناگری در اقیانوس

یا پرنده ای در آسمان

نه جائی را تنگ می کنم نه نگران تحمیل شدنم

چقدر دوست داشتنت را دوست دارم

وقتی به تو می رسم خیالم راحت است .

.
.
.
((چقدر خوشبختم وقتی که دوست دارم ... ))
چقدر خوشبختم
چقدر خوشبختم
دووووووووستت دارم عزیز دلم .

مرسی آفتاب عزیزم
الان چی باید بگم در مقابل این همه محبت؟
نمی دونم ...

تو روحت خیلی بزرگه.

خلیل شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 19:16 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

انسان به امید زنده است.

سلام
ممنونم دوست عزیز .

فرزان شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 19:26 http://filmvama.blogfa.com/

درود برپرنیان
زندگی بستن زخم یک سگ..
برداشتن خار از کف پای یک گربه ست...
طبع شعر ما هم این شکلیه (درباب حیوانات اهلی)
حس لطیفی بود

خیلی لطیفه ... طبع شعر شما رو می گم!

اتفاقا کسانی که به حیوانها و گلها خیلی اهمیت می دن خیلی خیلی مهربونند . من اینو کاملا تجربه کردم.

نازنین شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 21:38

چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف ،
آفتابی در نگاه و
فرشته یی در پیراهن
از انسانی که تویی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
فرشته خانوم مهربون دوستت دارم و دلم خواست همین الان بهت بگم.

خجالت کشیدم

آیا شایستگی این حرفهای قشنگ را دارم ؟! مسئولیتم در مقابل خودم زیاد می شود وقتی که دوستان نازنینم مرا این گونه مورد نوازش قرار می دهند.

دوستت دارم نازنین . و از خداوند می خواهم آنقدر به من قدرت بدهد که بتوانم آرام از کنار ناملایمات زندگی و یا نامهربانی ها عبور کنم تا شاید بتوانم بگویم چیزی اندک قابل توجه هستم ... شاید!

این مهربانی ها کمکم می کند صبورتر باشم ... زیرا که می خواهم انسان تر باشم.



میبوسمت عزیز دلم

قندک یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 08:37

سلام پرنیان عزیز.گل همیشه عاشق. چقدر قشنگ بود. ممنون. افسوس که دیروز را ازدست دادم .همینطور دیروزهارا.کاش برای پیدا کردن آرامش به اینجا آمده بودم. نمی دانم چرا فراموش کردم. چقدر از دیدن تصاویر زیبا عقب افتادم. افسوس. چقدر در دنیا افسوس گذشته را خورده باشم خوب است؟درود بر شما کلی انرژی گرفتم بخدا. ممنونم

سلام جناب قندک عزیز
برای جبران از دست رفتنهای دیروز و برای افسوسهای تا به امروز ... امروز را دریابیم.
آدمهای زیادی هستند برای دوست داشتن و برای امید بخشیدن به زندگی . فقط باید دید!

مرسی ... لطف کردید .

الهام تفرشی یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 09:40

تمام بلوزم را
می شکافم
که بادبادکم
تا شهر تو برسد!


"پرسا"






سلام پرنیان بانوووووووو



ایام به کام

سلام الی جووووون
خوبی ؟

خوشگل بود شعرت

اقای هیچ کس نبود یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 10:53

«زیباترین چیز برای انسان زندگی است. زندگی فقط یک بار به او داده میشود، پس باید
آن را چنان گزراند که سالهای به هدر رقته عمر موجب عذاب دردناک نگردد و در پیشانی
داغ رسوایی نزندو تا به هنگام بدرود زندگی بتوانیم بگوییم که همه اوقاتم صرف
زیباترین چیزهای جهان، صرف مبارزه در راه رهایی بشریت بوده است. چون تصادف یا
حادثه ای تراژدیک میتواند رشته آن را بگسلد.»
مارکس

حتی اگر سالهائی به تعداد انگشتان هم خوب زندگی کنیم ، دلخوش خواهیم بود که اگر کم ... باز هم زندگی کردیم! از هیچ بهتر است . گاهی آنقدر همان زمان کم را «زندگی» می کنیم که می گوئیم تمام رنجهای دنیا به آن چند سال اندک می ارزید!

رها یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 11:56

ویس یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 13:08

یک گروهی گفتند :دنیا عکس برگردان دنیای اصلی است.وما کپی برابر اصلیم.چشم را که می بندیم ،گاهی جهان اصلی به سراغمان می آید.وما آن را خیال می پنداریم در حالیکه در خیال هستیم و زندگی می کنیم....هر جا که باشیم تعریف مهربانی و عشق یکی است.وزندگی در جریان مداومش به ما ثابت کرده که همه چیز رو به فنا دارد جز مهر و مهرورزیدن.

عزیزم همیشه قلبت پراز عشق باشد.ووقتی به یاد کسی که رفته میفتی باز هم دلت پر از عشق شود نه اندوه.آمین

کاش همه ی آدمها به این و اقعیت می رسیدند. شاید کمی دست از خودببنی ها و قدرت طلبی هایشان برمی داشتند.

مرسی عزیز دلم . من هم متقابلا؛ همین آرزو رو دارم برات.

فرخ یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 21:31 http://chakhan-2.blogsky.com

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر . . . . .
و من سالها بدین کلمه ی (ندیدم) می اندیشم . . . که چرا حافظ نفرمود : نشنیدم !
ماجرای شگفتی است ماجرای عاشقی و تا قیام قیامت رازهایش ناگشوده خواهد ماند انگار . . . اما تذکر و یادآوری شکوه عشق را از هر کس که باشد ُ می پذیرم .
سپاس که از عشق یاد کردی

شاید چونکه وقتی عشق به سخن می آید تماشائیست .
ممنونم .

فرینــــاز جمعه 7 مرداد 1390 ساعت 16:06

وقتی به تو می رسم خیالم راحت است

شنا میکنم ، پرواز می کنم

همچون شناگری در اقیانوس

یا پرنده ای در آسمان

نه جائی را تنگ می کنم نه نگران تحمیل شدنم

چقدر دوست داشتنت را دوست دارم

وقتی به تو می رسم خیالم راحت است



چقدردوست داشتمش

تقدیم به خودتون پرنیان جون

آره خیلی قشنگه.

مرسی فریناز جونم ... می بوسمت .

امیر رضا دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 01:54 http://love125.mihanblog.com

سلام. میخواستم از اهنگ آنلاینتون تشکر کنم . خیلی آرامش بخشه. میشه این آهنگو داشته باشم؟
از کجا دانلود کنم؟
مر۳۰

سلام دوست عزیز
می فرستمش براتون .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد