فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

حال من خوب است ... تو باور کن!


در برابر این همه ستاره عریان  

این همه باران بی سوال  

یا چند آسمان بلند و  

چند ترانه از خواب کودکی  

تو حاضری باز آوازی از همان پسین پُر بوسه بخوانی ؟



در مسابقه ی سنگ پرانی روی یک برکه ، سنگی پرتاب کردم و مستقیم خورد بر سر یک ماهی و در بهت و ناباوریم ماهی کوچک صاف و مستقیم آمد روی آب!  انگار که سالها مرده بود!  ... با اشک و بغض می گفتم : خدایا مرا ببخش ... و هنوز که هنوز است فکر ماهیان دیگری که در آن برکه بودند رهایم نمی کند. ماهی هائی که می دانم احساس دارند حتی اگر مطمئن باشم حافظه شان سه ثانیه بیشتر نیست!   فکر آن ماهی کوچک و ماهی های دیگر آن برکه رهایم نکرده و گمان نمی کنم دیگر در هیچ مسابقه ی سنگ پرانی روی هیچ رودخانه و هیچ برکه و هیچ دریائی شرکت کنم! 




می خواهم تمام خشونتهای اطرافم را امروز نبینم ... می خواهم امروز با تو رها شوم در جائی دور از زمین!  بیا لحظه ای رها شویم از این زمین و از این زمان!  بیا فراموش کنیم مرگ های مکرر انسانیت را، خشونت را ، پلیدی را ! گاهی این فکرها آدم را  می خواهد دیوانه کند!  

بیا ... اشکال ندارد لحظه ای به گرسنگی بچه ی همسایه ی ده کوچه آن طرف تری که پدرش در میان سلولهای سمج سرطان دارد بال بال می زند فکر نکنیم. بیا فکر نکنیم که مرگ حسادت می کند به گرمی دستهای ما!  و فکر نکنیم به آن تنهائی در آینه، که تا ابدیت ادامه دارد. فکر نکنیم به اینکه چشمانمان مدام به دنبال چیزی می گردد که گمانم با این چشم زمینی قادر به دیدنش نیست! گمشده ی ما چیزیست در ملکوت که اینجا هر چه بگردی بیشتر نخواهیش یافت!  اینجا زمین است سخت است، گاهی هم تلخ است ...  یک لحظه ... نه چند لحظه!  به زمین فکر نکنیم! به آینه نگاه نکنیم تا که به ابدیت تنهائیش هیچوقت نرسیم!  و من همین لحظه که داریم به زمین فکر نمی کنیم ، ناگهان به تو فکر می کنم که بودنت برایم یعنی آسمانی ترین آسمان خیال است . تو ... آسمانی من ... عطر بودنت تمام دلتنگی هایم را به باد می سپارد.  دیگر حتی آینه هم معنای دیگری دارد ... 

و چقدر حال این ساعت آسمان خوب است! 

نظرات 44 + ارسال نظر
آفتاب پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 14:25 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان عزیز من
امیدوارم همیشه همیشه حالت خوب باشه وگرنه ما وبلاگی ها هم حالمون خوب نیست عزیز دلم ..
.
.
.
.
هی ازم می پرسن چکار کنم ؟بگم ؟

آخه هنوز ننوشتی برام که ؟!

سلام آفتاب عزیزم
همین «تو» خودت تو هستی! همه ی دوستای خوبم هستند که جه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی زمین من رو آسمانی می کنند.

در مورد سوالت : نمی دونم چی بگم ! همچین اتفاق مهمی نیست ... آخه!
در مقابل این محبت های شما به خودم خیلی خجالت می کشم ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 14:30

حال من خوبست اما با تو بهتر می شوم
آه - تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
م.فرجی

این تقدیم به شما و این هم

در حنجره های و هوی خاموشی هاست
چشمم همه پرده خطاپوشی هاست
تا کینه به دل راه نیابد - هر شب
در حافظه ام جشن فراموشی هاست ...

و این هم واسه فراموشی هرچی تلخیه
کاش افق نگاهتون حتی از کنار یک پنجره کثیف هم زیبایی منظره رو ببینه تا همیشه هرچی خوبی و قشنگیه برای خودتون جمع کنین
زندگی با یه بغل خوبی و شیرینی خیلی دلپذیرتر و خواستنی تر می شه
نگاهتون زلال و آسمونی

چقدر این شعرها قشنگ بود و چقدر لذت بردم از خوندنشون
از دعای قشنگت ممنونم . هر چه خوبی و شیرینیست در آغوش می گیرم بدون اینکه یک لحظه به رها کردنش بی اندیشم.
اسمتان فراموووووووووووش شد.
این کامنت زیبا نویسنده اش کیست ؟!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 14:42

پرنیان جون خیلی قشنگ بود نمی دونم چرا بعد از خواندنش گریه ام گرفت.

سلام
فکر کنم متوجه شدم این کامنت بی نام نویسنده اش کیه !
درست فکر کردم ؟!!!

یکتا پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 15:04 http://adi-nadi.blogsky.com

زیبا بود
سرنوشت ماهی شاید این بود که با اون سنک بمیره
شاید سنک تو نکشتش
شاید خودش و به سنک زد
ماهی ها هم خودکشی میکنن

واقعا" ؟ چرا باید خودکشی کنند! خوب شد آدم نشدند پس!
مرسی از نظر دلگرم کننده ات!

دانیال پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 15:22 http://www.danyal.ir

سلام ، حالمان خوب است ، از جیب هم میدزدیم ، کنار هم توبه میکنیم ، میشکنیم آن را با هم دوباره ، هفته پیش عمل کردم راستکردم روده هایم را ، دستم ولی هنوز کج است و فکرم .... با خواندن این پست یاد این جملات افتادم که قبلا در جایی خوانده بودم .. موفق بباشی پرنیان عزیز

اونائی که از جیب هم می دزند، توبه می کنند و هر وقت نیازمند شدند دوباره می شکنند، اونائی که برای انسانهای دیگر هیچ حقی قائل نیستند به جز حقی که خودشان تعیین می کنند و می گویند اگر این طور که من می گویم نباشی و فکر نکنی و نپوشی و ... پس گورت را از روی زمین گم کن و برو ، اونائی که با خشونت هاشون انسانیت را لگد مال می کنند، توهین میکنند ، تحقیر میکنند ، زور می گویند به انسانی دیگر در حالیکه می دانند هر انسانی از روح متعال خداوند است . اونائی که چشمهاشون رو به روی نیازمندان خیلی راحت می بندند و هر روز یک سکه بر روی سکه هاشون اضافه می کنند و هر روز حسابهای بانکیشون رو چاق و چله تر می کنند، اونائی که توی تاکسی و جاهای عمومی به خودشون اجازه می دن به حریم یک زن دست درازی کنند بدون اینکه یک لحظه فکر کنند شاید همین اتفاق برای خواهر و یا همسر خودشون ممکنه پیش بیاد و اونائی که ..... و اونائی که .... ، اینا همشون کلا حالشون خوبه! چون فقط و فقط به خودشون فکر می کنند و توی آینه تا ابدیت فقط خودشون و منافعش رو می بینند و بس!
ممنونم از نظر خوبت دانیال عزیز .

روی ماه خداوند را ببوس پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 15:44 http://saraab2012.blogfa.com

فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ، زلال که باشی ، آسمان در توست...
و وقتی آسمان را در آغوش کشیدی و خدا را دیدی روی ماهش را ببوس!!!

وقتی آسمان را در آغوش گرفتم و خدا را در سلول سلول هستی ام احساس کردم بوسیدمش و بهش گفتم : خدایا عاشقتم!

آفتاب پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 18:54 http://aftab54.blogfa.com/

-

یک زن پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 19:34

با هر چه عشق نام تو را می‌توان نوشت / با هر چه رود راه تو را می‌توان سرود
بیم از حصار نیست / هر قفل کهنه را با نام تو می‌توان گشود
پرنیان آسمونی من امیدوارم همیشه امیدوار و عاشق باشی.

داشتن یک تو ، یک توئی که می فهمد تورا ، می آید با تو تا هر کجا که خواسته باشی ، هر کاری می کند برای خوشحالیت و همیشه می گوید روحت را دوست دارم ، و برای تمام دوست داشتنهایت ارزش قائل است... برای گشودن هر قفل کهنه و زنگ زده کافیست.

مرسی عزیز دلم برای دعای قشنگت در این عصر پنج شنبه ی غبار آلود و گرم...

پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 23:20

سلام
لفطن اسم ما رو حک کنین رو باغ مهربونیتون
اون کامنت بدون نام شعری از من بودددددددددددددد

سلام
اسمت حک شده عزیزم ... از مدتی قبل.
حدس می زدم از انتخاب شعرها کامنت مال تو باشه ولی خیلی کار خوبی کردی بهم گفتی.

صریخ جمعه 17 تیر 1390 ساعت 01:34 http://www.razesarikh.blogfa.com

دلم دیگر از اینجا گرفته است ......
که همه چیز در ان بر این اصل پایداراست ......
یا باید ظالم باشی یا مظلوم .... یا ظلم کنی یا به تو ظلم کنند....
عزم سفر باید ...... خدایم دست و بالم را مبند !!!

اینجا رو موافقم! یا باید ظالم باشی یا مظلوم!
اما خودت با خودت ، خودت با دنیای خودت می تونی عاشق باشی و معشوق.
و گاهی فراموش کنی هر چیزی را که بیرون از خودت داره اتفاق می افته.
بذار آدمها همدیگه را به خاطر هیچ و پوچ تیکه پاره کنند. تو با دنیای خودت خوش باش. تمرین می خواد صریخ عزیز ...

مرسی از آمدنت

باران جمعه 17 تیر 1390 ساعت 01:44

حقیقتی غیر از محبت نیست...
.
.
سلام!

مهر می ورزم ، پس هستم!

سلام

هستی نمونه جمعه 17 تیر 1390 ساعت 01:59 http://d.blogsky.com

.....´´´´´´´´´´,;****,´´´´
´´´´´´´´´´´´,*¨¨,“¨¨*,´´´
´´´´´´´´´´´,**¨¨¨@“;“;;-…
´´´´´´´´´-,¨**¨¨¨¨“)““-““““عیدتون مبارک*
´´´´´´´´//,***¨¨¨¨*
´´´´´´´(,(**/*“¨““¨¨*
´´´´´´((,*/*;*)¨¨¨¨*
´´´´´((,**)*/**/¨¨¨”¨*
´´´´,(,****.*¨¨¨¨¨¨*
´´´((,*****)¨¨¨¨¨¨¨*
´´,(,***/*)¨*¨¨¨¨,¨*
´´,***/*)¨*¨¨,¨*
´)*/*)*)*¨¨*
/**)**¨¨“\\)\\)
*/*¨¨¨¨,...)!))!).....,(
“,¨¨¨¨_)--“--“------/_.

عید شما هم مبارک ... ممنونم

باران جمعه 17 تیر 1390 ساعت 14:36

۱۸
۱۹
۲۰
.
.
.
بیستــــــــــــــــــــــ ...

این بیست نمره ی منه الان یا نمره ی شما؟

پرنیان - دل آرام جمعه 17 تیر 1390 ساعت 15:50

آخ جوننننننننن ۲۰
چند وقت بود دلم برای این نمره تنگ شده بود

هوررررررررررررررررررریا

چی؟ چرا؟

خوب من بهت بیست میدم!

آفتاب جمعه 17 تیر 1390 ساعت 19:37 http://aftab54.blogfa.com/

۱۷+۳





=
۲۰

عزیزززززی

کوروش جمعه 17 تیر 1390 ساعت 20:44 http://korosh7042.blogsky.com/

اگر روزی آسمان ابی دریا می بود
و خشکی دریائی که چشمان در آن ماهی های کوچولوی معصوم
براستی اینهمه سنگچشمهای هرز
آیا می توانستند سر بر آسمان سائیده و بگوید من ستاره ای بیگناه را نشانه نرفته ام؟
سلام بر پرنیان عزیز
زیاد جدی نگیر . امیدوارم حالت خوب باشد بخصوص که دیر به دیر آپ می کنی
شادباشی و سلا مت

سلام کوروش عزیز
امیدوارم هیچ کس خواسته و از روی عمد باعث آزار هیچ موجودی نشه .

ممنونم از لطف شما . من که تند تند آپ می کنم قربان !
خوب این هم از لطف و محبت شماست و سپاسگزارم

مجتبی جمعه 17 تیر 1390 ساعت 21:33 http://chaparkhane.persianblog.ir/

این تلخی ها همه جزئی از همین زدگی ما هستندُ قبول سخته اما اجباریه و اختیاری در کار نیست.

کاش تلخی ها همیشه در همین حد و اندازه باقی بمونند.
خیلی لطف کردی دوست عزیز ... ممنونم

پرنیان دل آرام جمعه 17 تیر 1390 ساعت 22:15

خدا گاهی یه چیزایی میده ....یه چیزایی نمیده ...
شکرت خدا ... شکر .... شکر....
تو از اون داده هایی .... دوستت دارم و ...شکر به داده اش ...
و شکر به نداده اش ... چون تو هستی .....
شاد و خوشبخت و .... باشی عزیز مهربون

مرسی پرنیان مهربونم
من هم برای بودن دوستیهای قشنگ خدا رو شکر می کنم.

[ بدون نام ] جمعه 17 تیر 1390 ساعت 22:43

زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا
زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد
زیبا
آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را
احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

این شعر رو امروز جایی خواندم دلم خواست تقدیمش کنم به تو با آرزوی بهترینها.
سه جهار روز دیگه مونده و اونی که ازت می خواستم نفرستادی.

وای مرسی عزیزم
لذت بردم از خوندنش ... زیااااااااااااد زیبا!
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد
بادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دلها معنا شود.
...
مرسی .
و در مورد اون جمله ی آخرت باید بگم : نووووچ !

چکاله جمعه 17 تیر 1390 ساعت 22:44 http://chekale.persianblog.ir

سلام پری نازم...حال تو که خوب باشه ما هم خوبیم...کاش به خوبی من نباشی که اینروزها این بغض لعنتی بدجور خرابم میکند...
نوشته هاتو عمیق میخونم و دوستت دارم...

من هم گاهی وقتها خیلی بغض دارم عزیزم ...
اما انگیزه های قشنگ زندگی باعث می شه حالم خوب بشه.
انگیزه های قشنگ ... همان بهانه های ساده ی خوشبختی.

بگردی پیداش میکنی ... مطمئنم. باید ادامه داد هیچ راه دیگه ای نیست.
نمی شه فرو رفت .

یک زن جمعه 17 تیر 1390 ساعت 23:13

هورااااااااااااااااا کامنتا 20 تا شدن عین خودت و عین روزت . 20 ام یه ماه گرم عین خودت.
اون بدون اسم آخریه من بودم وای پیری و فراموشیه.البته فکر کنم خودت فهمیدی عزیزم.
دوستت دارم هوار تا.
برا اونم همش تقصیر تو و ویسه.

مرسی عزیز دلم
متوجه شدم کامنت تو بود.
محبتت به من زیاد رسیده . همیجوریش هم توی جبرانش موندم . دیگه نمی خوام بیشتر از این خجالت زده بشم .

مهم اینه که محبتت رو با تمام وجودم می فهمم و یه دنیا برام ارزش داره . اینا قشنگترین هدیه های دنیاست عزیزم .

یک زن جمعه 17 تیر 1390 ساعت 23:20

حالا که شعر رو دوست داشتی اینم بقیه اش ما که دستمون به شما نمیرسه مجبوریم به همینا اکتفا کنیم.

زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا
کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ی عشق
بنشان مرا به منظره ی باران
بنشان مرا به منظره ی رویش
من سبز می شوم

زیبا
ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق
بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود و عشق
بچرخانم
بر حول این مدار

زیبا
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا

محمدرضا عبدالملکیان.

مرسی عزیزم
وقتی که آدم یه مطلب یا یک شعر زیبا رو می خونه از زمین و زمانش جدا می شه می ره یه جاهای دیگه.
و تو منو بردی به یک جاهای خوب ... ممنونم

آذرخش شنبه 18 تیر 1390 ساعت 08:19 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان عزیز
حال شما؟
تعطیلات چطور بود؟خوش گذشت؟
قبلا خونده بودم که حافظه ماهی ها چند ثانیه بیشتر نیست.اما یه ماهی دارم که ظاهرا نابغه اس.چون حافظه اش خوبه و منو میشناسه و مث خودم شکموئه و تا منو میبینه دو متر میپره از آب بیرون تا بهش غذا بدم. از ناز کردنم خوشش میاد

این کارهایی که گفتین انجام دادنش اشکال نداره.اما این افکار بد و ناراحت کننده هستن که مارو رها نمی کنن

تا بعد...

سلام آذرخش عزیز
ممنونم
خوب بود می شه گفت یک استراحت خوبی بود.
عجب ماهی نابغه ای! اما من ناز کردن ماهی رو تا حالا ندیدم. البته هیچوقت ماهی نگه نمی دارم ... از اینکه توی یک تنگ کوچولو اسیرش کنم دلم می گیره.
برای هفت سین هم که می گرفتم بعد از یک هفته آزادشون می کردم ولی دو سه سالی هست که برای هفت سین هم ماهی نمی گیرم. چون آخرین باری که ماهی گرفتم برای هفت سین یکی از بستگانم گفت می ری مسافرت ظرف ماهی رو بذار توی یخچال که خنک باشه . وقتی برگشتم چون در یخچال باز نشده بود دو تا ماهی ها توی آب یخ زده منجمد شده بودند .

آذرخش شنبه 18 تیر 1390 ساعت 09:58 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مجدد
آره کار زیاد خوبی نیست ماهی رو توی یه جای کوچیک نگه داشتن.اما چه کنم از بچگی اکواریوم داشتم.چند سال پیش هم دوباره یه اکواریوم راه انداختم
این ماهی من زیاد هم بهش بد نمیگذره.توی اکواریومه.از این ماهی گلی ها نیست.یه نوع ماهی گوشتخواره به اسم "اسکار".با اینکه گوشتخواره اما بچه خوبیه و احساساتی. دستمو که میبرم داخل اکواریوم به هوای اینکه می خوام بهش گوشت بدم میاد نوک میزنه و بعد هم که نازش می کنم حرکت نمی کنه و صداش در نمیاد. گاهی هم که گرسنه اش میشه و یا می خواد جلب توجه کنه از آب میپره بالا و خودشو محکم میزنه به شیشه بالای اکواریوم.

سلام
آکواریوم داستانش فرق می کنه . دیگه یک ماهی توش تنها نیست و فکر کنم بهشون کلی هم خوش می گذره توی اون جا. غذاهای خوب و منظره های قشنگ و توجه زیاد آدمها بهشون .
خیلی جالب بود برام که معنی محبت رو اینقدر قشنگ فهمیده . همین حیوونی که ما اغلب فکر میکنیم خالی از احساسه.

فرخ شنبه 18 تیر 1390 ساعت 10:59 http://chakhan-2.blogsky.com

ماهی و دوری جستن از خشونت .... هارمونی زیبایی داشت !
توازنی دوست داشتنی تا مرا نیز اندکی به فکر وادار کنی ...
نوشته هایی که مرا به اندیشه فرو میبرند نوشته های دلخواه من هستند .... ممنونم

سلام فرخ عزیز .

شما که خودتان استاد نوشتن مطالب جالب و خواندنی هستید.

و بسیار سپاسگزارم .

بهارِآرزو شنبه 18 تیر 1390 ساعت 11:00 http://www.bahar-e-arezoo.blogfa.com

سلام بانو .../

هر روز زیباتر می شود این خانه .../

عطرافشانی میکنی بانو .../

سلام بهار همیشه ها ...
اگر اینجا زیباست به دلیل بودن تو و بقیه ی دوستان نازنینم است.
همین.

آفتاب شنبه 18 تیر 1390 ساعت 15:01 http://aftab54.blogfa.com/

سلااااااااااااااممممم
۲۰=۴×۵
۲۰=۱۸+۲
؟
دیگه چند تا چند تا میشه ۲۰تا ؟ پرنیان جون میدونی ؟


10x2 هم میشه 20
آهااااااان
20= آفتاب+من
اینقدر منو لوس نکن ... جنبه ندارما

آفتاب شنبه 18 تیر 1390 ساعت 15:21 http://aftab54.blogfa.com/

شمارش معکوس آغاز شد...
قلبها می تپد .❤....❤....❤..❤ 20

آفتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چیکار کنم از دست تو ؟
عزیزززززززی یه دنیا

یک زن شنبه 18 تیر 1390 ساعت 15:50

حالا که آمده‌ای
فقط به همین لحظه بیندیش
به این همه شادمانی که آمده‌اند و
برای دیدنت به هم تنه می‌زنند.

خیلی قشنگ بود .

البته من این شعر قشنگ رو به خودم نمی گیرم ...
ولی مررررررررررررسی

باران شنبه 18 تیر 1390 ساعت 17:10

به بانو آفتاب و باقی دوستان مشتاق:
یعنی اگه هزارتا هووورا هم بگین ها
ایشون کیک و سوور بده نیستش!
من تجربه دارم!

باشه ... اشکال نداره !

پرنیان - دل آرام شنبه 18 تیر 1390 ساعت 17:44

امشب دلم از آمدنت سر شار است
فانوس به دست کوچه ی دیدار است
آن گونه تورا در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است



یه عالم ذوق دارم برای دیدن مهربانی های چشمانی که از دور نگاشونو حس می کردم
هورررررررررررررررررریا

مرسی پرنیان جونم . امیدوارم توی ذوقت نخوره !

پرنیان - دل آرام شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:18

آخه چه بغضی داره تو کامنتش این جناب باران خااااااااااان

اشکال نداره پرنیان جونم ! من که بهش شیرینی نمی دم .

یک زن شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:28

باران جان ایشون اجازه نمی دن ما هم براشون کیک و هدیه بگیریم.

محبتهای شما برای من قشنگترین هدیه ست عزیزم

یک زن شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:38

ما دلمون می خواست. به خاطر شما نبود ،برا دل خودمون بود ولی...

مرسی . ولی برام امکانش نبود عزیزم . ببخش منو مهربون

یک زن شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:46

زمین در انتظار تولد یک برگ ، من در حال شمارش معکوس
صفر همیشه پایان نیست گاهی آغاز پرواز است . .
می دونم عزیزم. دوستت دارم و پیشاپیش تولدت مبارک.

خیلی خوشحالم ... با بودن تو و بقیه ...
روزهام شده پر از عطر خوش دوستی.
مرسی عزیز دلم

بی یار شنبه 18 تیر 1390 ساعت 19:06

چه خوب...

پیروز باشی

ممنون دوست عزیز

آفتاب شنبه 18 تیر 1390 ساعت 20:09 http://aftab54.blogfa.com/

اوووووووووووووووووووووووووه !!
چه خبره !!
وایسین منم دایره آوردم




بزنین اون دست قشنگ رو برای پرنیان من

دایره شووووووو!

این روزها من همش دارم خجالت می کشم

ویس یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 02:54

این روزا تمام دنیا آسمون میشه تا از اون بالا به تولد یه فرشته ی مهربون نگاه کنه.وستاره ها به این فکر کنند که اگر اون فرشته به دنیا نمی اومد چقدر جاش خالی بود و دنیا دلش براش تنگ میشد.پس همیشه بمان و زندگی کن.تولدت تا چند ساعت دیگه مبارک.الان ساعت هفت دقیقه به سه نیمه شبه.
یعنی روز ۱۹ تیر شروع شده.حالا چند ساعت مونده؟

سلام عزیزم
مررررررسی برای این کامنت قشنگ و پر از محبتت. گرچه اتفاق مهمی نیست و به دنیا اومدن یعنی شروع یک مبارزه ... مبارزه با هر چیزی که فکر میکنی درست نیست و یا اینکه نه! تمرین سکوت ...

به هر حال مرسی عزیز دلم . خوشحالم اگر که اومدم شماها هم هستین در کنارم.

پرنیان - دل آرام یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 09:16

بازی که از اول شود، پرت می‌شویم به 5 سالگی، تو چشم می‌گذاری و من گم نمی‌شوم هیچ وقت، بشماری حتی اگر تا آخر عمر، از روی تمام سختی‌های دنیا، لی لی خواهیم پرید، از دست گرگ‌های گرگم به هوا فرار خواهیم کرد، اجازه نمی‌دهیم که کسی قاطی خاله بازی تو شود وتا نوک کوه یک نفس می دویم، بر موهایت شاخه گلی خواهم زد و باز، بازی از اول!

بازی که از اول شود، سر بر می‌آوریم از سر بلوغ، دوباره عاشقت خواهم شد و هزارباره مسیر هر روزه‌ات را خواهم رفت، به اخمی گذر می‌کنی و هر شب به خوابت می‌آیم و به خوابم می‌آئی هر شب! از خواب می‌پریم و من چنگ می‌زنم که نگهت دارم و تو لبخند می‌زنی که توی خواب هم دست بردار نیستم، طاقتت را طاق می‌کنم که حسابمان برابر شود و هی فکر می‌کنم و فکر می‌کنی هی‌هی که چطور این خماری سر نرود از حوصله عاشقی‌مان. نقشه می کشم که سر راهت را بگیرم و تو خط می‌کشی همه‌شان را دوباره و باز بازی از اول!

بازی که از اول شود، دستان چون آفتابت را در همه ی خیابان‌های شهر خواهم گرفت! تو ریز ریز بخندی که دوستت دارم و من دستت را فشار بدهم که من هم همین‌طور! وسط همه مردم شهر خواهم بوسید تو را و به آغوش خواهم گرفت، آنقدر که عطر آغوشت بیاویزد با تنام، آنقدر سخت که کسی مرا از تو باز نشناسد، با نام کوچکت صدا خواهم زد تو را تا تمام پاسبان‌ها از فرط عصبانیت بمیرند، گره از زلفت باز می‌کنم که گره نزنی ابروان را و باز بازی از اول!

بازی که از اول شود، دیر نمی‌شویم، قول می دهم، خواب نمی‌مانیم، قرار می‌گذاریم که بی‌قرار نشویم، اجازه نمی‌دهیم که قطار روزگار جایمان بگذارد، انتقام تمام عشاق را خواهیم ستاند، بازی عاشقی را تا ته می‌رویم که دوباره قصه‌ی همه‌ی عاشقان شود بازی از اول!

(صراحی)

خیلی این نوشته رو دوست داشتم
تقدیم به مهربان ترین پرنیان دنیای من
با آرزوی هرچه که به دلت آرامش می دهد

من هم خیلی دوستش داشتم ... و چشمام شد پر از اشک.
مرسی عزیزم ...اگر چه این کلمه خیلی تکراری شده ولی احساسم همیشه تازه ست نسبت به مهربونی هات.

مرسی

آذرخش یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 13:35 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حالتون چطوره؟
خوش میگذره؟
اومدم حال و احوالی ازتون بپرسم و بگم که آپ کردم و تشریف بیارید و خوشحالم کنین
خوش بگذره

مرسی آذرخش عزیز
توی این لحظه هیچ چیزی مثل گوش کردن به یک آهنگ خوب خستگیم رو در نمیکنه . البته اگر اینترنت یاری کنه!

مرسی ... خیلی خیلی ممنونم

باران یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 13:36

..
سلامممم!
منم تبریک و شادباش عرض میکنم دوباره!
چه شیرینی بدین
چه...!

ممنونم ، زیاد. ...
ضمنا شیرینی خوب نیست ! برای سلامتیتون ضرر داره !

باران یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 13:52

برا سلامتی مورچه ها و باقی دوستان ضرر نداره؟!!

نه!

نداره !

باران یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 14:07

...

اینجا چرا آیکون زنجه موووره نداره!!!!!!
ای خدااااااااا!!!!
ای روزگار...

وااااا ! ابن همه آیکون!

والا!

یک زن یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 15:54

پرنیان جون میشه یه سر بیای اون طرف.

قلب مهربونت همیشه سرشار از عشقهای زیبا و ماندگار باد....
هیچ چیزی نمی تونم بگم ... همانطور که نوشتم برایت احساساتم در کلمات و جملات نمی گنجند . خیلی عظیم تر از اینهاست.
میبوسمت و خیلی دوستت دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد