فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

دوست کوچولو




 

 

وقتی می گوید دوستت دارم می دانم که دوستم دارد بی هیچ تعارفی!  وقتی می گوید تو خیلی خوشگلی مطمئنا"  این مهربانیم است که بر دلش نشسته است .  

وقتی می نشیند کنارم و دستانش را در دستانم می گذارد از این همه عشق معصومانه نمی دانم باید چه کار کنم دستانش را آرام به طرف لبانم می برم و بر آن بوسه می زنم . 

آنقدر معصومیت در وجودش نهفته است که فکر می کنم طفلک  ... اگر امروز دردش نداشتن یک  دوچرخه یا عروسک است بعدها باید دردهای خیلی بزرگ را تحمل کند .  عمویش صدایش می زند که بیا می خواهیم برویم مهمانی ، با استیصال به من نگاه می کند دلش می خواهد بماند به او می گویم برو مهمانی من منتظر می مانم تا برگردی . می رود و همانطور که دور می شود  احساس می کنم چقدر دلم نمی خواهد که برود ...

وقتی اولین بار دیدمش آمد جلو و بی هیچ سلامی گفت خاله بابام توی باغ بود از پنجره موهاتو دید آخه روسری نداشتی !  خنده ام گرفته بود گفتم : خوب تو هم که روسری نداری کوچولو. گفت آخه من هنوز کوچولوام اما تو بزرگی ... 

و دوستی ما از همین جا شروع شد ...

دختر کوچولوی گیلکی که با لهجه ی شرینش یک عالم خودش را در دلم جا کرد.


وقتی با بچه ها دوست می شوم از دنیای آدم بزرگها بیرون می آیم. می دانم از احساسم تا لبخندم تا عمق قلبش نفوذ خواهد کرد. مطمئن خواهم بود به قضاوتم نخواهد نشست . دنبال عیبهایم نخواهد گشت. آرزوهایش را می بینم ، می شنونم و به سادگیشان غبطه می خورم به کوچکیشان و به ممکن بودنشان. و خوشحال می شوم که کسی را در آن دقایق در کنارم دارم که هنوز مبتلا به روزمرگی نگردیده و خوشحالم  که ساعتها فارغ از تمام مسئولیتها و خستگی و داشتن ها و نداشتنها در دنیای زیبایش سهیم باشم.  و خوشحالم در کنار دویدنهای گاه بی حاصل دقایقی با سادگی کنارش بشینم روی تاب و دو قدم به آسمان نزدیک تر شوم. 



در قناری ها نگه کن در قفس تا نیک دریابی 

کز چه در آن تنگناهاشان باز شادی های شیرین است ...


نظرات 42 + ارسال نظر
فریناز پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 11:11 http://delhayebarany.blogsky.com

یه موقع هایی برمیگردم به دنیای کودکیم و آدم ها رو با قلباشو ن دوست دارم نه برانداز کردناشون

چه قدر شیرین بود حرفاش

کوچیک که بودیم رک حرف میزدیم کسی بدش نمیومد اما انگار الان خیلی ها برداشت میکنن اونم بد!

اصلا میدونین چی میخوام؟

کاش آدم ها بلد نبودن برداشت کنن
یا اینکه مثل آدم برداشت میکردن

چون روح بچه ها مثل یک لوح سفیده بدون هیچ خط و خشی و وقتی حرف می زنند حرفهایش پاکه و ساده برای همین هیچ کس دلگیر نمی شه.

می فهمم حرفتو فریناز جون . من هم از قضاوتها و یا خود محوری بعضی از آدم بزرگها گاهی دلخورم. از خودباوریهای بیش از حد که فکر می کنند فقط خودشان درست فکر می کنند با چشمان کاملا بسته و گوشهای کاملا کر.

دانیال پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 11:58 http://www.danyal.ir

وقتی کنار دریچه خاطرات مینشینیم ، این رایحه لبخند کودکان رؤیا هستند که رنگین تر از حتی نسترنهای جهان ، در باغ ذهنمان شکوفه میدهند و گل میکنند !

چقدر قشنگ نوشتی .

و یهو به خودت می یای و می بینی دلت شده باغی پر از گلهای زیبا و معطر و می ری توش یه جور قشنگی گم می شی ...

پرنیان دل آرام پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 11:59

سلاخی می گریست ...
بر قناری کوچکی دل بسته بود ...

سلام شیرینی صبح امروزم
سلام پرنیان صمیمی
سلام ساده دل
سلام


بچه ها صادقن زلالن به قول تو به دور از روزمرگین
واسه خاطر همینم هست خیلی راحت و آسون تشخیص می دن محبت واقعی آدما رو
مثل اون زمانی که خیلی کوچولوئن و تو بغل مامانی شونن تا کسی رو نشناسن نمی رن بغلش
کاش همونطور می موندیم پرنیان
همونطور سادگانه نگاه می کردیم
و به لبخند هرکس روحمونو در اختیارش نمی زاشتیم

پرنیان خوب
لبخند اون کوچولوی عزیز انعکاس مهربانی صادقانه و پاک توئه که نثار دل کوچولوش کردی
خوش به حال اون خانوم کوچولوئه
و خوش به حال من که دارمتون

سلام عزیز دلم

و خوش به حال من .
گاهی وقتها تو رو مثل یک بچه ی پاک و معصوم تجسم می کنم که خیلی زود افتاد وسط دنیای آدم بزرگا . اونقدر که لطیفی .
امیدوارم همیشه لبخندت نثار کسانی بشه که لایقش هستند.

فرخ پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 13:20 http://chakhan-2.blogsky.com

شاید قبلا هم برایت گفته باشم که من نیز معاشرانی از طبقه کودکان دارم و گاهی به هم زنگ میزنیم ... اغلب دخترند
یکی سنا و دیگری کیمیاست . وقتی با آنان دمخور میشوم چنان لذتی میبرم که گفتنی نیست ... برخی اوقات اطرافیانم انتقاد میکنند که چرا اینقدر با بچه ها گرم میگیری؟ اما من عاشق آنها هستم و همیشه اضطراب دارم که وقتی بزرگ شدند و از من بریدند آیا باز هم مثل آنها را خواهم یافت؟
شما به زیبایی و مهارتی درخور این دوستی را توضیح دادی و من واقعا از خواندن این یادداشت کیف کردم

مرسی فرخ عزیز . ولی چرا انتقاد ؟ خیلی خوبه که آدم بزرگا هنر دوستی با بچه ها رو بلد باشن. برای اینکه بچه ها خیلی محافظه کار هستند و با هر کسی زود قاطی نمی شن. و اگر با کسی قاطی شدند یعنی دوستش داشتند خیلی.
حالا چون هم شهری شماست بذارید براتون بگم که این دختر بچه یک لهجه ی شیرین گیلکی داشت که من از خنده روده بر می شدم چون به قد و قواره ی کوچولوش نمی آمد که لهجه داشته باشه و شاید بهتر باشه بگم برای من تازگی داشت . یک بار اومد در روباز کنه در به شدت باز شد و یهو گفت : اووووو از همونا که گیلانی ها خیلی توی حرفهاشون بکار می برن. من منفجر شدم از خنده . بعد برای اینکه منو به خنده بندازه هر دوسه تا جمله که حرف می زد این کلمه ی کشدار رو هی تکرار می کرد . متاسفانه دوستی ما خیلی کوتاه بود و من وقتی عکسش رو می بینم دلم براش خیلی تنگ میشه .

ممنونم از شما.

فریناز پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 16:08

پرنیان جون این عکس اون نیست که؟


راستی یه چیزی بگم؟مگه شما بزرگ نیستی؟خب چرا روسری نداشتی؟مامانم میگه اگه موهاتو نپوشونی بقیه روش تاب بازی میکنن با چشماشون!
ولی من این حجاب اجباریمو دوست ندارم

چرا عکس خودشه .
توی اطاق بودم خوب !
اگه تاب بازی کنند که دیگه مو برات نمی مونه .... چه بی رحمانه ولی!

باران پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 17:24

ای بابا!!!!!
خب میخواستین اقلا منو بهشون معرفی کنید!

نگفته بودین !
دفعه ی بعد حتما

فرخ پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 17:35 http://chakhan-2.blogsky.com

پس الان از هم دور موندید چقدر حیف شد؟!
چهره اش خواستنی و زیباست ... من با بچه ها زیاد حرف میزنم و برای همین همه عصبی میشن ... یعنی اگه پا بده از صبح تا شب این کار رو میکنم و معمولا در این حرفها اونقدر خیال براشون میبافم و مخ شون رو کار میگیرم که اطرافیان خسته میشن .
اما من و بچه ها خسته نمیشیم ... اونها خیال و خیالپردازی رو دوست دارند و دلشون میخواد در همون عالم بمونند . چقدر دلم میسوزه براشون وقتی فکر میکنم که روزی مثل ما بزرگ میشن و دیگه وقتی برای خیال و ترانه و بازی و شعرخوانی ندارند .
همون که شما هم گفتی

چه جالب! باید جالب باشه این مکالمه .
من هم دلم می سوزه براشون . برای همین بچه ای رو مدتها ندیدم و وقتی می بینم بزرگ شده یه جورائی دلم می گیره.

احسان پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 18:39 http://http:/www.bojnourdan blogfa.com

سلام ؛ دنیای کودکان جز صداقت و پاکی ، حرف دیگری برای گفتن ندارد.دوستی پراز سلامت و مهربانی از ویژگی های آن هاست و دوست داشتن های صادقانه؛ یا قلبی پراز زلالی و مهر.کاش می شد برای لحظه ای کوتاه ؛ یه کودکی هایمان برمی گشتیم .دوستی تان مبارک

سلام احسان عزیز
بله درسته و من تعجب می کنم وقتی می شنوم بعضی ها می گن اصلا حوصله ی بچه ها رو ندارن و یا بجه ها رو دوست ندارن.
ممنونم .

یک زن جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 10:53

سلام وایییییی نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. هنوز پستت رو نخواندم. نظرات خودم رو هم تایید نکردم . فقط اومدم اعلام حضور کنم. می بوسمت.

سلام اعظم عزیزم
چقدر جات خالی بود. خیلی خوش آمدی
امیدوارم بهت خیلی خوش گذشته باشه .
من هم میبوسمت

فرید جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 12:01 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
معصومیت نگاهشان به اندازه تمام پاکی ها،
طراوت لبخندشان به اندازه تمام گلبرگ ها،
گرمای دست هایشان به اندازه تمام خورشیدها و
حضور پر از حال و قال شان... به اندازه تمام بودن هاست....
گاهی فکر می کنم کودکان.... فرشته های رحمت خداوندی هستند...
که به یادمان بیاورند... چگونه بودیم.... چگونه باید باشیم و باید، بمانیم...
فکر می کنم... اگر نبودند.... معیار وجودمان گم می شد... خیلی خیلی دورتر ازین که هستیم می شدیم به گمانم

ای کاش گاهی مثل کودکی بخندیم ... گریه کنیم ... بهانه بگیریم ... گاهی مثل کودکی آدمها را دوست داشته باشیم . گاهی مثل کودکی دوستمان داشته باشند.

دنیا بدون بچه ها یعنی کسالت.
مرسی فرید عزیز

ویس جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 12:21

عاشق بچه ها هستم.بچه های دو سه ساله.دخترای کوچولو.پسرای تخس.واقعا دوستشون دارم.کاش یاد بگیریم اینهمه سادگی و طراوت را.بی رنگی را. این عکس خیلی قشنگه.چطور کسی بتونه به یک فرشته کوچولو صدمه بزنه؟!!!!!!!!یاد هانیه افتادم.دیشب عکسشو تو ماهواره دیدم.خدایا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تا کجا سقوط میشه کرد.این ها چه کسانی هستند ؟؟؟؟؟؟؟//

خوشبختانه این روزها اینقدر شلوغم که هانیه رو ندیدم. می دونم که دیدن این صحنه ها تا چند روز بیمارم می کنه.

پرنیان دل آرام جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 12:30

مثل نامه ای ولی / توی هیچ پاکتی / جا نمی شوی / جعبه جواهری / قفل نیستی ولی / وا نمی شوی / مثل میوه خواستم بچینمت / میوه نیستی ستاره ای / از درخت آسمان جدا نمی شوی...

عرفانه نظر آهاری

تقدیم به تو عزیز مهربان

همیشه با نوشتن کامنتها و اس ام اس های قشنگت سورپرایزم می کنی .
اسمت رو که می بینم خوشحال میشم همیشه .... بعد هم از خوندن نوشته هات خوشحال تر .
قشنگترین ها و بهترین ها رو برات می خوام .

یک زن جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 13:03

ای جانم چه دختر کوچولوی نازی. پرنیان جون به نظر من بچه ها برای روح پاکشون خیلی زود آدمای خوب و مهربون رو تشخیص می دند و جذبشون میشند. تو انقدر خوبی که بزرگ وکوچیک رو جذب خودت می کنی. به قول آفتاب عزیز مهره ی مار داری.
بچه ها محبتشون پاک و نابه. واقعا کاش همیشه مثل بچه ها درگیر قضاوتهای و روزمرگیها نبودیم.
خوشحالم که هستی.

مرسی عزیز دلم . تو همیشه محبت داری نسبت به من
ممنونم نازنینم

غریبه جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 15:15

پرنیان !! دنیای بچه ها چقدر زیباست .

خیلی زیباست ... خیلی

آفتاب جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 17:48 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان من
دنیای بچه ها خیلی بکر و زیباست .. یکدست بدون هیچ گونه عداوت و دشمنی .. اونا بهشتی هستند .. پاکترین موجودات روی زمین .. روح لطیف و بزرگی دارن که گاهی ما آدم بزرگها به داشته های اونا حسادت می کنیم ..
دنیای خیلی زیبایی دارندو آرزوهای قشنگ و دوست داشتنی ..
لذت با اونها بودن رو با هیچ چیزی عوض نمی کنم ...

سلام آفتاب عزیزم
کاملا باهات موافقم ... مرسی برای این نظر خوبت .

پژمان جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 19:39 http://silentcompanion.blogfa.com


سلام
کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم...
من از همون بچگی زود بزرگ شدم. تازه میخواستم باهاش همه بچه گانه های دلمو که سالها نگهشون داشته بودم تجربه کنم...اما نشد، من بازم بزرگتر شدم...
بگذریم
عاشق نگاه بچه ها هستم...خیلی پاک و صادقانه است.

سلام پژمان عزیز
هیچ چیزی بدتر از این نیست که آدم زود بزرگ بشه. یه جورائی حق آدم ضایع شده ... خیلی !

مرسی ...

آذرخش شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 08:21 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
تعطیلات خوش گذشت؟از پنجشنبه دوست داشتنی لذت کافی بردین
نوشته قشنگی بود(مث همیشه)
آخی چه کوچولوی نازی
دنیای بچه ها خیلی جالب و شیرینه.منم همیشه همصحبتی با بچه ها رو دوست دارم. معمولا جایی باشم با بچه ها بیشتر حرف میزنم تا با بزرگترها.خصوصا اگه اسباب بازی زیاد داشته باشن.البته اسباب بازی های پسرونه.ماشین کنترلی و تفنگ و لگو و ....
روز خوب و پر از موفقیتی داشته باشید

سلام آذرخش عزیز
ممنونم . امیدوارم شما هم خوب باشید .
بله ... خوب بود . ممنونم . امیدوارم تعطیلی آخر هفته خوبی بوده باشه برات.

خوب این نشون می ده که شما هم کودک درونت هنوز غالبه. و کسانی که هنوز به کودک درونشون پر و بال می دن آدمهای خوبی هستند. دنیاشون خیلی قاطی آدم بزرگا نشده.
مرسی آذرخش عزیز

پانی شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 09:56 http://panygallery.persianblog.ir/

سلام. دوست خوبم با یه کار جدید آپم.

سلام

پرنیان - دل آرام شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 11:23

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام به پرنیان بانوی خانوم گل
شنبه و هفته تون قشنگ و بهارونه
با یه دنیا تازه گی تو هواتون

سلام عزیز دلم
سلامی به گرمی سلام خودت ...

شنبه و یکشنبه و ..... همه ی روزهات روشن و گرم و پرامید.

سهبا شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 12:32 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

ای جان چه نازه ! به قشنگی یه پروانه خوشگل . خیلی خوشگلتر از پروانه روی لباسش !
کاشکی معصومیت بچگی مون رو گم نمیکردیم هیچوقت ...

سلام سهبا عزیزم
ای کاش ...

سایه شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 12:47 http://shadowplay.blogsky.com/

بهترین دوستان ... بی ریا مهربان شیرین ... کودکان

من هم دوستی آنان را دوست می دارم !!

مانا باشی پرنیان عزیز

سلام سایه جان

زنده باشی و سلامت همیشه عزیزم
لطف کردی .

یک زن شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 14:56

ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشته ایم شادمانی بی دلیل ، دوست داشتن بی دریغ، کنجکاوی بی انتها.
کاش کودک بودیم و می توانستیم زود فراموش کنیم.

اما من می گم این سه چیزی که نوشتی را هیچوقت هیچ جا جا نگذاریم.
میشه ... گاهی خیلی خوب میشه .

الان هم می تونیم زود فراموش کنیم . تمرین می خواد عزیزم

باران شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 15:28

...
طرف شنبه خواب مونده بود
یکی بیدارش کرد بره سر کارش اخراجش نکنن!
اونوقت میاد به همه تبریکم میگم شنبه و یکشنبه و ...!
واقعا که!!! به قول این خانوم شیرزاد!

شما هم که دیگه نو اومده به بازار و ...
بله دیگه!!!

اون از آفتاب
اینم از این مورچه!!!
حالا هی من هیچی نمیگما!!!

ببخشید! خوب دیرش شده ! شما هیچوقت دیرتون نشده تا حالا؟!

این خانوم شیرزاد رو من به توصیه یکی از دوستان عزیز نشستم نگاه کردم. شقایق دهقان چقدر بازی قشنگی داره.

شما هم هی گیر می دین به دوستای من ها! گفته باشم !
الان خوبه همشون بریزن سرتون ؟!

باران شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 17:48

من اصلن رفتم مرخصی!!!!
بدروووود!
این شما و دوستاتوون!!

چی شد ؟ فرار کردین ؟ این بار زود رفتین مرخصی ؟؟؟!!!

آفتاب شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:04 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان جان چی شده باران شمشیر از رو بسته ؟!!

چی بگم والا!

سلام آفتاب جون

آفتاب شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:14 http://aftab54.blogfa.com/

آخه چی شده ؟
وبلاگ منم باقهر اومده !!

ایشون شوخی می کنند بابا! تو که می دونی دیگه ...
باران و قهر ؟!!!

آفتاب شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:22 http://aftab54.blogfa.com/

فکر کنم رفته بال مگس هارو بیاره نه پرنیان جون ؟!!



بال مگس برای چی ؟؟؟!!!

آفتاب شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:31 http://aftab54.blogfa.com/

یادت نیست !
بالشت بال مگس !
3 تا گزینه گذاشته بودیم براش !
برای همین رفته مرخصی .. خوش بحالش واقعا بقیه سالی 1 ماه مرخصی دارن ایشون سال به 12 ماه مرخصی هستند .

آهان ... آره !
صبر کنیم ببینیم خودشون چی می گن در این مورد!
من قبلا گفتم بهشون مرخصی هاشون زیاد شده دیگه باید بدون حقوق بگیرن

باران شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:48

حیف که من نیستم
و در مرخصی
و جاده به سر میبرم!
وگرنه....

حیف شد!

باران شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 21:50

بر که می گردم بالاخره یه روزی!
رقبا به گوش و هوش...!

به امید دیدار هر چه زودتر .
قابل توجه آفتاب جان و پرنیان عزیز.

آفتاب شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 22:31 http://aftab54.blogfa.com/

پرنیان جون ماهستیم !! محکم و استوار !

وای .
خطرناک شد که ...

پرنیان دل آرام شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 22:34

می بینی پرنیان
می بینی تو رو خدا
چطور با آبروی یه جوون بازی می کنن بعضیا!
اسم خودشونم گذاشتن .... اینا

سلام پرنیان عزیزم
خوبی ؟
راستی اسمشون چی بود ؟؟؟!!!

پرنیان دل آرام یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 00:54

همونا که از سقف آسمون چکه می کنه
از ناودون می ریزن کف زمین
همونا دیگه

همونا که یهو سیل می شن ، می زنن همه چی رو با خودشون می برن و داغون می کنند ....آهااااان !

کوروش یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 02:07 http://korosh7042.blogsky.com/

با متن زیبا و احساسی اتن بخصوص پاکی صفای کودکانه وهمچنین دخترکی گیلکی
یاد دریا افتادم
دستت درد نکنه که هراز گاهی یاد آور عاطفه ای

درود بر تو نازنین بانو

سلام کوروش عزیز
شما که به دریا نزدیکید . اراده کنید دریا جلوی چشماتونه.

مرسی ...

یک زن یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 09:34

سلام عزیزم. صبحت بخیر. امیدوارم خوب خوب باشی.

سلام اعظم عزیزم
مرررررسی. امیدوارم تو هم خوب باشی و روز قشنگی رو آغاز کرده باشی.

باران یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:33

سلام بانو

دعوت هستین با افتخار..

سلام
می رسم خدمتتون حتما

قندک یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:33

آخه عزیز من دوست کوچولو تو که می ترسی چرا سوار تاب می شی؟
سلام
ببخشید فضولی کردم. ولی چه دوستی قشنگی و چقدر راحت شروع شد.مبارک باشد این دوستی بی شیله پیله و ساده و ماندنی

سلام جناب قندک عزیز
نترسیده ... دلبری داره می کنه.
مرسی ...

باران یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:37

با این دشمنای من بگین
اگه جرات دارین بیاین وب من!

دشمن ؟؟؟!!!‌ کدوم دشمن ؟ دچار توهم شدید شما

ر.جنکی یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 16:15 http://fly.blogsky.com

سلام.
انقدر مسخ آهنگ وبلاگت شدم که الان یه ۱۵ دقیقه ای هست که دارم گوش میدم.

این مینیمال رو خیلی دوست داشتم
خدایا بیا پائین ، یک استکان ... نه تو بزرگی یک لیوان چای مهمان من

بیا چند کلمه حرف حساب بزنیم ...

سلام
خیلی خوش آمدید دوست عزیز.
خوشحالم دوست داشتید .

باران یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 17:25

نه!
منظورم این بود که بیان
حساب جاریشون رو چک کنیم!!!

من که نیستم ! گفته باشم!

فتح باب دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 14:54

به به. پس باید این شعر خوانده شود که دلبروم دلبر خونه خرابوم کرد. چشم بسته اش دیده پر آبوم کرد...

سلام
چه جالب! همیشه یک جواب خوب دارین برای این چیزها!
در واقع یک شعر خوب . مرررررسی

اقای هیچ کس نبود سه‌شنبه 21 تیر 1390 ساعت 18:17

(خواندن روسپیگریست ،اما بکارت مدام متن را چه کسی می تواند منکر شود)



اگر نخوانم ، اگر ننویسم ، لذتی نخواهم برد ؟ من می خوانم ، من می نویسم ، سرخوش ام من

ـ رولان بارت ـ

ممنونم برای این جمله های انتخاب شده ی زیبا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد