فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

همونائی که دوست تر داریم!



من آدمها رو دوست دارم ...

اما بعضی هاشون رو دوست تر دارم!  همونائی که وقتی کنارت هستند احساس می کنی الان تموم دنیا باهاته.  همونائی که وقتی حرف می زنند هیچوقت خسته نمی شی و دلت می خواد یک سوال رو صد بار بپرسی ازشون تا مجبور بشن صدبار جوابت رو بدن و تو  فقط به صداشون فکر کنی!  همونائی که وقتی می خندن انگار تمام دنیا داره برات می خنده، همونائی که وقتی بغض دارن دلت می خواد واسشون بترکه،  همونائی که نگاهشون هزار تا حرف داره برات ... حرفهای قشنگ، و تو اگر هزار سال هم در سکوت بنشینی کنارشون ، باز هم دلت می خواد دنیا باشه و سکوت . همونائی که  اونقدر توی دلت هستند که مثل آینه ست دلت براشون. همونائی که وقتی هستند در کنارت، اونقدر هستند که باورت نمیشه هستند، و وقتی هم که نیستند با خودت میگی واقعا" بودند؟ 

همونائی که دو ساعت قبل ازت خداحافظی کردند و رفتند و تو یهو دلت تنگ می شه و نمی دونی باید چیکار کنی  ، شماره اشون رو میگیری و بعدش میگی: ای وااااای  من چرا شماره ی تو رو گرفتم ؟!  اشتباهی گرفتم و سعی میکنی صدات رو متعجب از خنگی خودت نشون بدی و احساس می کنی همونا، چقدر از این اشتباه تو خوشحالند و این مکالمه ممکنه دو ساعت طول بکشه!  همونائی که وقتی بهت یک شکلات می دن ، دلت نمی یاد شکلات رو بخوری ، بعد که کلی بهت می خندن و میگن بابا بخور باز هم برات می خرم ، تو شکلات رو ذره ذره می خوری و کاغذش رو با دقت تا می کنی و میذاریش لای یک دفترچه ی امن تا آخر عمرت داشته باشیش !   همونائی که هر چی بهت کادو می دن هی دوست داری قایمشون کنی ته کمدت و هر چند وقت یکبار درشون بیاری و هی لبخند بزنی ، همونائی که وقتی بهت یه آدامس تعارف می کنند آدامس رو دلت نمی یاد بندازیش دور می چسبونیش روی صفحه ی دوم کتابی که داری می خونیش و یک چسب نواری می زنی روش  و هر بار کتاب رو داری می خونی هر چند دقیقه یک بار صفحه دوم رو باز می کنی و نگاه می کنی انگار که یک اثر نفیس هنری رو داری تماشا می کنی !   

همونائی که دو ساعت قبل از اینکه بری به مهمونی که دعوت شدی زنگ می زنند و حالت رو می پرسند و می گن برنامه ی امشبت چیه ؟ تو می گی مهمونی دعوتم ، بعدش که میری مهمونی یهو توی مهمونی می بینی از راه می رسن و از دور بهت چشمک می زنند و تو از خوشحالی می خوای پس بیوفتی ، همونائی  که بلدند هی سورپرایزت کنند!  

همونائی که وقتی هر تغییری در ظاهرت ایجاد بشه چشماشون می درخشه و می گن چقدر خوشگلتر شدی!  

همونائی که وقتی داری با کسی حرف می زنی یواشکی گوشیت رو بر میدارن که تلفنها و اس ام اس هات رو تند تند چک کنند و تو که کاملا حواست هست  زیر چشمی نگاه می کنی،  بعد گوشیت یهو می گه بیب!  و تو بر میگردی و با خونسردی می گی : این گوشی سکیورتی کد داره! همونائی که توی خیابون وقتی داری باهاشون راه می ری ، و از گرسته گی دارین می میرین اونوقت می رن دو تا نان بربری می خرن و دوتائی اونقدر می خورین که دلتون باد می کنه و بعدش یک نوشابه ی زمزم می خورین و بعد که حسابی باد کردین یکساعت الکی  از ته دلتون به خودتون و کارهای مسخره اتون می خندین.

همونائی که بهترین ها رو براشون می خواین و توی دعاهاتون همیشه نفر اول صف هستند. همونائی که وقتی نیستند، انگار توی یک برهوت غریب رها شدین و نمی دونین چه جوری باید پیدا بشین ... 

همونائی که رابطه باهاشون ساده ی ساده است اما در عین حال پره از رنگهای قشنگ زندگی!  

 

... 

 

 با تو اول کجاست ؟ 

با تو آخر کجاست؟

از نداشتنت می ترسم  

از دلتنگیت  

از تباهی خودم  

همه اش می ترسم  

وقتی  نیستی تباه شوم  

بی تو اول و آخر کجاست؟ 

واژه ها را نفرین می کنم 

و آّه می کشم در آینه ی مه آلود 

پر از تو می شوم 

بی چتر  

من بی تو یعنی چی ؟ 

غمگین که باشی  

فرو می ریزم مثل اشک  

نه مثل دیوار شهر  

که هر کس چیزی بر آن  

به یادگار نوشته است  

تو بیش تر منی  

یا من تو ؟  

در آغوشت ورد می خوانم زیر لب  

و خدا را صدا می زنم  

آنقدر صدا می زنم که بگوئی :   

 جان دلم!  

عباس معروفی 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 08:56

غریبه دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 08:57 http://feelingofburn.persianblog.ir

می دونی اول که عنوان رو خوندم یاد کتاب قلعه حیوانات افتادم اونجا که میگه همه حیوانات برابرند اما بعضی برابرترند و خنده ام گرفت . بعد که خوندم . یادم اومد که چند تا پوست شکلات دارم . چند تا کاغذ کادو دارم . یه روزی عسل این آشغالا رو میریزه بیرون بدون اینکه بفهمه چرا اینا نگه داشته شدن . یکی رو گم کردم که احساس میکنم توی یه برهوت غربت گم شدم . . .

آشغال ها رو؟؟؟؟؟؟؟ اینا که آشغال نیستند!
...
دوست عزیز پیدا می شی ... بالاخره پیدا می شی!
اما بهت بگم از اون روزی که پیدا کردی خودت رو گه گاهی دوباره توی همون برهوت غربت میشه که گم بشی. یه چیزهائی توی سلولهای ما حک می شن برای همیشه ...

امیر علی دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 08:59

خیلی قشنگ و پر از امید و اعتماد بود. فقط امیدوارم این ادمایی که میگی ارزش دوستی و مهربانیتو بدونن .

مرسی خیلی لطف داری ... اما من همیشه در مرحله اول به خاطر خودم به دیگران محبت می کنم بعد به خاطر همان دیگران. با محبتهام به یک رضایتمندی می رسم ...
ممنونم از محبتت

یک زن دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 09:14

وای چقدر این پست رو دوست داشتم.
پرنیان جون تصور کن دارم یه کار محاسباتی مهم انجام می دم که نباید هیچ اشتباهی داشته باشم امروز به خودم قول داده بودم نیام نت ولی اینجا رو نتوانستم بگذرم. انقدرم این پست دوست داشتنی بود که کلا بیخیال کار شدم ومن رو برد به رویا.

متاسفم که باعث می شم از کار و زندگی بیوفتی!
ولی خوشحالم که دوستش داشتی . و ااحساس خوبی داری از خوندنش

[ بدون نام ] دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 10:18

سلام

چقدر ساده و خوب حرفت را گقتی. اینجایش جالب بود:

" همونائی که وقتی داری با کسی حرف می زنی یواشکی گوشیت رو بر میدارن که تلفنها و اس ام اس هات رو تند تند چک کنند و تو که کاملا حواست هست زیر چشمی نگاه می کنی، بعد گوشیت یهو می گه بیب! و تو بر میگردی و با خونسردی می گی : این گوشی سکیورتی کد داره!"

عجب مهربانی متقابلی!!!!!!!!!!

سلام
اول اینکه اسمتون رو فراموش کردید بنویسید متاسفانه.

دوم اینکه متوجه نشدم این جمله : «عجب مهربانی متقابلی» کنایه آمیز بود ؟ یا تائید و تاکیدی بود بر مهربانی؟

دانیال دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 11:05 http://www.danyal.ir

جان دلم ، ما هم دوستتون داریم !

شما خیلی لطف دارین قربان!

ویس دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 12:49

عزیز دلم تو درست همونی که من دوست ترت دارم.همونی که وقتی باهامه زمان از دستم در میره،همونی که وقتی میگه میام پیشت با تمام دلم منتظرش می شینم.همونی که بدون گفتن ،می شنوه.تو برای من درست همونی.به قول لات ها،خود جنسی

وای! پس چرا این بلاگ اسکای آیکون خودشیفتگی نداره؟!

الان دچارشم ...

مرسی عزیز دلم . همه اینا که گفتی متقابلا؛ !

غریبه دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 13:00 http://feelingofburn.persianblog.ir

از دیدگاه من و شما نه اینا بهترین خاطرات یه زندگیه اما از دیدگاه عسلهامون یه مشت آشغاله

آره درست می گی! از دید همه کسانی که تجربه ندارن نه فقط عسلها.

آذرخش دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 13:31 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان خانم
حال شما؟
خوبید؟
چقدر قشنگ و زیبا در مورد "همونها" نوشتین.اگه صد سال فکر میکردم به ذهنم همچین جملات قشنگی نمیرسید.گاهی آدم یه چیزایی رو حس می کنه اما قادر به بیانش نیست. و شما چه خوب اینکارو می کنین
موفق و شاد و سلامت باشید

سلام آذرخش عزیز
مرسی . خوبم . امیدوارم شما هم خوب باشی

اولش فکر کردم شاید جنس نوشته ها یک کمی زنانه باشه ...
ولی در مورد دوستمون «آقای غریبه» متوجه شدم که زنانه مردانه نداره.
همه ی آدمها در هر جنسیتی ممکنه این احساسات رو تجربه کنند.

ممنونم ازت

نانی دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 14:32 http://atlasi19.blogfa.com

خیلی دوستون دارم

و نوشته امروزتون هم مثل همیشه عالی بود

مرسی نانی جون ... من هم خیلی خیلی دوستت دارم.
و خاطره ی قشنگی از دیدارمون برام مونده با یک پذیرائی گرم و عالی و یک میزبان بسیار دوست داشتنی و گل .

قندک دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 14:58

سلااااااااااااااااام و هزارااااااااان درود. من کشته و مرده این مطلب پست جدیدت هستم خدا گواهه.بابا چطور ممکنه ؟هیچ حرف دیگه ای نمی تونم بزنم. عالیه عالی. اگر اجازه بدی بعد از تغییر پستت در پستم کار کنم البته به نقل از خودتون؟ سپاس.عالی مثل همیشه.بی تعارف میگم بخدا

سلام جناب قندک
شرمنده ام کردین ... حسابی!
لطف می کنید می ذارید .
خیلی محبت دارید همیشه

یک زن دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 15:07

سرم خلوت شد دوباره اومد با حوصله بخوانم. وای انقدر به کامنت دکی خندم گرفت.

مرسی عزیز دلم. آره بامزه بود کار عسلکش!

آفتاب دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 16:25 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان من
آدمها رو دوست دارم
همونائی که بدی هیچ کس را باور ندارند ...همیشه هستند ..همیشه لبخند به لب دارند .. تو غم وشادی کنارمند ..
هر وقت دلم تنگ میشه براش می یام تو وبش شبها یواشکی نوشته های نابش رو می خونم .. اونی که نمی بینمش ولی دل اندازه یه دریاست .. مهربونه و فاتح باغ دوستی هاست .

سلام آفتاب گرم و دوست داشتنی من
یواشکی نییییییییییا
یه طوری بیا بفهمم خوب! دوست دارم حضورت رو احساس کنم .
مرسی عزیز دلم ... تو از بس که خوبی.

آفتاب دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 16:28 http://aftab54.blogfa.com/

عکسو برم من !!!
شبیه آدامسهای لاویز قدیمی خودمونه !

می بینیشون چه بامزه اند. عاشق قیافه اشونم و دلبری هاشون

معجزه خاموش دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 16:54 http://mmahmoodichemazcoty.persianblog.ir/

سلام.
بابت این پست دلنشینتون ممنونم.
با اجازه تون قسمتی از نوشته ها و همچنین همه ی اشعار رو کپی کردم.
فردا قراره به یکی از عزیزانم هدیه ای تقدیم کنم و قصد دارم از اشعار فوق به همراه قسمتی از نوشته ها استفاده کنم.
اگه مایل باشین خیلی دوست دارم وبتون رو لینک کنم.
چون وبتون پر محتوا و البته با احساس است.
خیلی خیلی خیلی زیاد با احساس.

سلام دوست عزیز
خوش آمدید
ممنونم از لطفتون و خوشحالم که اینجا رو دوست داشتین .

danial سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 00:32

merci ali bood

من هم ممنونم

آذرخش سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 08:37 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان خانم
خوبید؟
چرا فکر کردین مطالبی که نوشتین زنونه باشه؟یعنی ما مردها احساس نداریم؟!؟! شاید خیلی ها بروز ندن اما اینجور نیست. واسه ما هم همین حالات پیش میاد ولی ممکنه نتونیم به این خوبی بیان کنیم
روز خوبی داشته باشی

سلام آذرخش عزیز
نـــــــــــــــــــــــــــــــــه! معلومه که احساس دارین . خیلی از آقایون هم خیلی قشنگ احساسات عاطفیشون رو بلدند بیان کنند ولی کمی تردید داشتم که آیا بروز احساسات در آقایان هم می تونه به این شکلها باشه یا نه !

شما هم روز بسیار بسیار خوبی داشته باشید.
ممنونم ازت

شقایق سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 09:17

تو بیش تر منی یا من تو؟؟
:)
منم گل ها و درخت ها و پرنده ها رو دوست دارم.
چی بگم وااللا.

سلام
هر چی دلت می خواد!

یک زن سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 10:25

سلام صبحت بخیر. هر روز صبح حتی وقتی که خیلی درگیر کارم باید بیام اینجا وانرژی مثبت بگیرم. ممنون که هستی عزیزم.

سلام عزیز دلم

هر روز صبح حتی وقتی که خیلی درگیر کارم همیشه منتظرتم. و خوشحالم که تو رو دارم ...

پیام سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 10:51

سلام و درود وتجدید عرض ارادت. آثاراستاد معروفی را اینجا شناختم. زیبا می سراید ممنون

سلام
آقای عباس معروفی نویسنده هستند بیشتر تا شاعر ولی اشعارشون به نظر من خیلی زیباست.
شعر را کامل نذاشتم اگر دوست داشتید کاملش را برایتان میگذارم.

مهرباران سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 16:51 http://darya73.blogfa.com

سلام استاد...
شما اینقدر کامل می نویسید که چیزی دیگر نمی توان گفت... هم نوشته... هم شعر... هر دو زیبا بودند... نوشته ای پر از خاطرات بیامانده که هر کسی کم یا زیاد... داره... خاطراتی شیرین...
سپاس این نوشته زیبا...

سلام قربان
شما لطف دارین . خیلی خیلی محبت کردین . ممنونم

فرینوش سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 17:50 http://www.saraybanoo.blogfa.com

.
.
.

آدمها چقدر خوشبختند
که تو را دارند
با این لبخند ِ کشیده ی همیشگی
...

سلام فرینوش عزیز .
لبخند کشیده ی همیشگی ... جالب بود! مررررررررسی

مسافر سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 17:54

سلام پرنیات عزیز
من هم با همه شما عزیزان موافقم اینها آدم های دوست داشتنی تری هستند اما بعضی از آدما هم هستند که خیلی ساده ولی دوست داشتنی هستند مثل:



1- مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی،آن لحظهء قبل از رها

کردن دست، با نوک انگشتهاش به دست هایت یک فشار کوچک می دهد....

چیزی شبیه یک بوسه.

2- مثل راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید:

روز خوبی داشته باشی دخترم!

3- آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه

رو برنمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.


4- آدم هایی که حواسشان به بچه های خستهء توی مترو هست، بهشان پشت

نمیکنند، گاهی بغلشان می کنند .

5- آدم هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.


6- آدم هایی که اس ام اس های آخر شب میدهند، که یادشان نمی رود گاهی قبل

از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند!


7- آدم هایی که اس ام اس های پرمهر بی بهانه میدهند، حتی اگر با آن ها بدخلقی

و بی حوصلگی کرده باشی.

8- آدم هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می

خوانم و بعد هر یادداشت غمگین خط هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که

غم هیچ کس را تاب نمی آورند.

9- آدم هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.

10- آدم هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را به

لبخند تعارفت می کنند که غریبگی نکنی!

11- آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند.

12- دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت

ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشانی ،کتابی .....

13- آدمهایی که توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی

می کنند.

همین آدم ها، چیزهای کوچکی هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی

کردن .........................

پس بیایید یکدیکر را دوست بداریم.................

سلام
بله همه اینا کسانی هستند که ما دوست تر شون داریم! گاهی هم خیلی خیلی دوست ترشون داریم !

مرسی

اقدس خانوم سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 19:01 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

شاید چون از دل بر میومد انقده به دلم نشست ...
همیشه همو دوست تر داشته باشین

سلام
خوبی اقدس خانوم؟
باشه ... همیشه

مریم سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 23:44 http://www.2377.blogfa.com

خدا این همونایی را برامون و براتون نگه داره !

انشاالله

یک زن چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 08:20

سلام نازنینم
اومدم اینجا به همونایی که بیشتر دوست می دارم سلام وصبح بخیری عرض کنم و بگم دوستت دارم عزیزدلم.

سلام دوست باوفا و مهربون و عزیزم
خیلی عزیزی تو.

رها چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 09:41

سلام پرنیان عزیزچقدر دلم تنگ شده برای تمام اینهایی که گفتی ...

سلام رها جان
آرزو می کنم تجربه اش کنی ... خیلی زود.

فرخ چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 10:43 http://chakhan-2.blogsky.com

شیفته ی آن حسی ام که مرا از تنهایی
رهایی میدهد
و تو این را چقدر خوب می دانی
و تو چقدر این را خوب شرح می دهی

شاید به این دلیل که خیلی ملموس تجربه کردم .
با آدمهای خوب و عزیز و دوست داشتنی .
خیلی ممنون فرخ عزیز

باران چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 12:32

...

همونایی که صورتی هستن!

نه!!!
اصلن همونایی که تازه از راه میرسن و میبینن اوووه..

نه!!!
همون که ویس گفت..خود ِ جنس!
یا همون لبخند کشیده ی همیشگی!
یا همون که ...

اصلن هیچی..گفتنی نیست! همونایی که گفتی و ...

سلامممم پرنیان

همونائی که صورتی هستند

همونائی که از راه می رسن ؟؟؟؟

و همه اونائی که توی دنیای مجازی بهم یه دنیا محبت دارن

سلام

باران چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 17:11

"من آدمها رو دوست دارم ...
اما بعضی هاشون رو دوست تر دارم!"
.
.

یعنی کی میتونن باشن اونا؟!!!
منظورشون کی بود آفتاب بانو؟!!!

حالا می خواین با آفتاب جونم دست به یکی کنین علیه من ؟!

نه خیر موفق نمی شید قربان




آرایش جان چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 18:47 http://abdossamad.blogfa.com

سلام
چقدر زیبا بود این پستتان و آموختنی .و چقدر دور بر ما را این آدما گرفته اند و ما بی توجهیم و چقدر با این آدما زندگی مان شیرین می شود و تنهاییمان التیام می یابد .کاش ما هم بتونیم برای دیگران از آدمای شما باشیم .

سلام
چرا که نه ؟ حتما می تونیم باشیم . انرژی مثبت رو به اطرافیانمون منتقل کنیم طوری که حداقل وقتی نیستیم جای خالی ما رو احساس کنند.
خیلی لطف کردین و خوشحالم دوست داشتین.

آفتاب چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 22:27 http://aftab54.blogfa.com/

سلاممممممممممممممممممممممممممممم
پرنیان من
یه امروز من گرفتار بودم چشم ما رو این جناب باران دور دیده ها !!!
.
.

سلام آفتاب عزیزم

چی بگم والا؟!

آفتاب چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 22:35 http://aftab54.blogfa.com/

وبلااااااااااااااااااگ رو برم من !
چقدر قالبش خوشگل بلا شده !

مررررررررسی ... گلبهی شد!

پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 01:09

پرنیان باورت نمی شه این پستت و چند بار خوندم
هر روز از وقتی گذاشتیش روزی چند بار مرور می کنم با خودم تا یادم نره خدا چه عزیزی رو به من هدیه کرده
خیلی بیشتر برام عزیز تر شدی این روزا
کاش همیشگی باشی برام پرنیان
همش دلم نمی خواست بیام کامنت بزارم حوصله شو ندارم این روزا
اما دلم نیومد نیام
بودن آدمایی که تو زندگیم ساعت ها کنار هم بودیم وقتی یه لحظه بعد از رفتنشون گذشته انگار یه عالم حرف نگفته داشتم براش و کلی دلتنگشون شدم هنوز دارمشون هنوز با تمام وجود بودنشون رو شاکرم و براشون بهترین ها رو آرزو می کنم
تازه یه چیزی یادم رفت بگم پرنیان من هم یکی از همیناست که ندیده یه عالم دلتنگشم

حوصله نداشتی ؟؟؟!!
حوصله نداشتی برام بنویسی ؟

مرسی عزیز دلم. امیدوارم همیشه شاد باشی و هیچوقت هیچ چیزی نتونه تو رو از میدون زندگی به در کنه. همیشه ادامه بدی محکم و استوار.

من هم خیلی دوستت دارم.

فرزان پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 02:41 http://filmvama.blogfa.com/

درود
عالی بود .پرنیان عزیز ...فعلن فقط نگاهی به نوشته های دوستان خوبم میندازم ..اما بس که باحس وزیبا نوشتی.برای تشکر خدمت رسیدم...شاد باشی

سلام فرزان عزیز
خیلی لطف کردی و من ازت ممنونم . خوشحالم که دوستش داشتی.

کوروش پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 12:41 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر بانوی مهر و اندیشه های ناب

که حتی در دل دود و مه زرمداران. هوای احساس دارد . به نم نم بارانی
سیر عالم رویا دارد

سپاسگذار همیشگی



راستی از کامنت من خبری نیست
شاید به علت اشکالی که سیستمم پیدا کرده بوده
امیدوارم به حساب کم لطفی ات نگذاری عزیز
که میدانی بیان احساس تنهائی از قلم توانای کسی که از استواری قلمش همیشه روحم را به غلیان میدارد.چقدر زبان الکن مرا به ترکتازی می اندازد.
نمیتوانم سکوت را برگزینم .
شاد باشی و غنچه های اندیشه ات همه گاه شکوفا باد

سلام کوروش عزیز
کامنتی از شما نگرفتم متاسفانه. محبت شما همیشه به من رسیده قربان.
و همیشه و همیشه به من لطف داشتید و دارید.
ممنونم ازتون من هم آرزوی شادی و سلامتی دارم برایتان.

آذرخش پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 18:09 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان خانم
حال شما؟
خوبید؟
با پنجشنبه دوست داشتنی؟
امروز بازم اینترنت مشکل پیدا کرد
یه ترانه جدید آپ کردم. البته فکر کنم یکم دانلودهاش مشکل داشته باشه.اینترنت خوبی دم دستم نیست بتونم درستش کنم
بهرحال...
آخر هفته خوبی داشته باشید

سلام آذرخش عزیز
ممنونم. و مرسی که پنج شنبه ها یادم می کنی.
امان از این اینترنت ...
...

گوش کردم . وای چه آهنگیه ! دیوونه می کنه آدم رو

محمد پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 19:57 http://mohamed.blogsky.com

پرنیان عزیز سلام
پستت انگار یه عالمه بغض رور یخت تو گلوم.
همونایی که یه روز اگه یه هفته نمیدیدیشون دغ میکردی
هموناییکه یه هفته منتظر بودی تا باهاش هم کلام بشی
هموناییکه شنونده ی حرفه ای دردلات بودن
هموناییکه فققطططط به خاطر خودشون دوسشون داشتی
هموناییکه مدتهاس دیگه ...


چققدر دوست خوب و از جنس آدماییکه گفتی ناب هستن ولی اکثرا نامردن... بالاخره تنهات میذارن...بالاخره...

پرنیان دلم لک زده برا همون آدمایی که گفتی...دلم به خدا لک زده برا ...

سلام محمد عزیز
چی بگم ؟! زندگی همینه دیگه . هیچ کس تا آخر نمی مونه. باید واقعیت ها رو پذیرفت .
یا می مونن و از دل می رن و یا از دیده می رن و همیشه توی دل می مونن.

چی بگم ....

باران جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 00:15

اوووووووووووووه!!!!
قالبو رو!!!!

گل بهی
یا
صورتی غلیظ!؟!!

عجب آخر هفته ی قشنگی..

والا اینجا با کامپیوتر من گلبهیه !

غریبه جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 12:35 http://feelingofburn.persianblog.ir

رفتم نشستم با یادگاریهای کوچکم کلی خلوت کردم

چه خوب! به شرط اینکه مرورشون اندوهگینت نکنه و گاهی هم لبخند بزنی دوست من و خاطرات خوشت رو عادت کنی به نیکی یاد کنی ...

چکاله جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 12:37 http://chekale.persianblog.ir

درود خاننمیییییییییی.پوسته جدیدت مبارک....خیلی خوشمل شده انگار روح دمیدی تو وبلاگت...شعر عباس معروفی محشر بودی...میتونم بپرسم مال کدوم کتابشه؟؟

سلام

مرسی و خوشحالم که می گی خوشگل شده. این شعر عباس معروفی رو من توی سایتش در فیس بوک خوندم . البته من کاملش رو اینجا نذاشتم ولی الان کاملش رو برات می نویسم .


عاشقت باشم می‌میرم

یا عاشقت نباشم؟

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا

همراهت می‌آیم

تا آخر راه
و هیچ نمی‌پرسم از تو

هرگز

عاشقم باشی می‌میرم
یا عاشقم نباشی؟

این که عاشقی نیست
این ‌که شاعری نیست
واژه‌ها تهی شده‌اند
عزیز دل
به حساب من نگذار
و نگذار بی تو تباه شوم

با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟

در بوی نارنجی پیرهنت
تاب می‌خورم
بی‌تاب می‌شوم
و دنبال دست‌هات می‌گردم
در جیب‌هام
می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا می‌گردم
و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم

بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟

نمی‌دانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را می‌گذارم
آخر خط من
باشد؟

بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟

همین که باشی
همین که نگاهت ‌کنم
مست می‌شوم
خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو

با تو بمیرم
یا بخندم؟

امشب اسبت را می‌دزدم
رام می‌شوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت

با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟

از نداشتنت می‌ترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همه‌اش می‌ترسم
وقتی نیستی تباه شوم

بی تو
اول و آخر کجاست؟

واژه‌ها را نفرین می‌کنم
و آه می‌کشم
در آینه‌ی مه‌آلود
پر از تو می‌شوم
بی چتر

من
بی تو
یعنی چی؟

غمگین که باشی
فرو می‌ریزم
مثل اشک
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است

تو بیش‌تر منی
یا من تو؟

در آغوشت
ورد می‌خوانم زیر لب
و خدا را صدا می‌زنم
آنقدر صدا می‌زنم که بگویی

جان دلم

آفتاب جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 13:04 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیزم ..پرنیان خوب من .
هر چی این مطلبت رو می خونم سیر نمی شم که !
آفرین به این قلم پر احساس و قشنگت .

سلام آفتاب جونم
خوبی ؟
مرررررسی عزیزم ... چه خوب که دوستش داشتی

کوروش شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 06:21 http://korosh7042.blogsky.com/



سلامپرنیان عزیز
این چهارمین ویندوزیست که عوض کردم.
مطمئن شدم که اشکال از طرف من بوده ضمنا در کامنتی که خوشبختانه ثبت شده کم لطفی ام (ات ) آمده که پوزش می خواهم

سلام کوروش عزیز
خدا رو شکر بالاخره کامپیوترتون درست شد.
از محبتتون بسیار ممنونم . امیدوارم هفته ی بسیار خوبی باشه براتون.

فرید دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 17:10

سلام
همونهای زیبا و جدید شما من رو یاد قسمتی از شعر شاملو انداخت که به نظر من زیباترین و خدایی ترین عشق ها را نثار همسرش می کرد....
در مجموعه آیدا در آیینه اش در خاطرم هست....
".... و من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...."
بسیار دوست دارم این عبارت کم واژه و پر عمق را....

سلام
عشق شاملو به آیدا برای من خیلی جالب بوده همیشه. و این جمله هم حقیقتا دوست داشتنیست .

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد