فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

اگربه خانه من آمدی نیازبه چتر نیست! اینجا چیزی جزمهربانی نمیبارد

 

 


در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری اینجا محبت آرزو کردم ...


بگذار مردم هر چه هستند باشند، هر چه می خواهند باشند. «من» باید آنچیزی باشم که «باید» باشم!  


بگذار فکر کنم که خوش باورم،  بگذار فکر کنند که خوش باورم،  اما اصولم را فراموش نکنم!  اصولی که خیلی رنج کشیده ام تا به آنها رسیدم. 


اگر بی تفاوت باشم و یا نامهربان، تمام سختی هائی که کشیدم برای رسیدن به یک انسانیت قابل قبول لگد مال خواهد شد.   بگذار مردم هر چه می خواهند باشند و اگر آنان نیز اصولی دارند، پایبند بمانند در آنچه که اعتقادشان است.  اما «من» همان «منی» باقی بمانم که سالها برایش تلاش کردم. 

نظرات 39 + ارسال نظر
آفتاب دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 16:30 http://aftab54.blogfa.com

من عاشق سادگی ها هستم... عاشق بی ریایی ها ...عاشق صداقت عاشق خوبی ها و اینجا واقعا نیازی به چتر نیست چون کسی که فاتح این باغ دوستی هاست نمونه یک انسان تمام و کمال است .

مرسی آفتاب عزیز و همیشه مهربانم

این پست را الان نوشتم که مهر تائیدی زده باشم بر تصمیماتم! و هر بار که می خوانمش یک یادآوری مجدد باشد برایم که ........ هرگز فراموش نکنم.

تو خیلی لطف داری .

آفتاب دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 16:33 http://aftab54.blogfa.com

بیا تا سری در سر خم کنیم

من و تو ، تو و من همه گم کنیم

بیایید تا جمله مستان شویم

ز مجموع هستی پریشان شویم

چو مستان به هم مهربانی کنیم

دمی بی‏ریا زندگانی کنیم ...



بیا ، من هستم ... به قولی : من پایه ام!

آفتاب دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 16:39 http://aftab54.blogfa.com

هستی ؟!
منم هستم نازنینم
می خواستم اینو بیارم ☂چون وقتی بارون میاد دلم میگیره اما دیدم دیگه نیازی نیست مهربانی تو همه جا راپر کرده عزیزم

آخی ... چترشو! چه خوشگله!
خیلی وقته دیگه اینجا باران نمی باره ... اما قول می ده که همیشه مهربانی بباره

مرسی که هستی ...

آفتاب دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 16:57 http://aftab54.blogfa.com

امروز می خوام فقط من نظرات را پر کنم

باعث افتخار خواهد بود برای اینجانب ...

اینجا کلا در مالکیت تو!

آفتاب دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 17:05 http://aftab54.blogfa.com

همچنین عزیزم ...
ولی نه همین قدر جزو اولین نظرات بودم برایم کافیست بله .

مرسی آفتاب عزیزم که اینقــــــــــــــــــــــــــــــدر زیاد... لطف داری

اعظم دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 17:53

وای پرنیان عزیزم چقدر به این پستت این روزا احتیاج داشتم. انگار این پست رو واسه ی من نوشته بودی. این روزا بین حس های مختلف درگیرم گاهی فکر می کنم باید یکجور دیگه باشم وبرخوردهام رو با همه عوض کنم ولی وقتی پاش میافته نمی توانم با آدما عین خودشون برخورد کنم.
پرنیان مهربونم این مدت به من ثابت کردی که اینجا چیزی جزمهربونی نمی بارد ومن امیدوار ودلگرم شدم. دوستت دارم ومی بوسمت.

سلام اعظم عزیزم
اول باید تشکر کنم برای دنیای مهربانیت. اگرچه قدرشناسی من در این کلمات و جملات هرگز نمی گنجند. و ارزش خوبی های تو بیشتر از هر حرف و سخنیست. همیشه به من لطف داشتی و من در مقابلش همیشه کم آورده ام.
خوشحالم که با این نوشته احساس نزدیکی کردی. ،
گاهی پیش می آید در احساسات مختلف در تضاد باشم. دلخورم اما کسی در درونم ندا می دهد: ببخش!
گاهی می بخشم نه برای دیگری ... می بخشم برای آرامش خودم!
و می خواهم فراموش کنم تا بتوانم بر اصولم پایبند بمانم.

امیدوارم آنقدر دلخوری ها عمیق نباشد که قادر به فراموش کردن نباشیم.

اقدس خانوم دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 18:19 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

آفرین ... همون باش که باید باشی



مرسی

اعظم دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 19:02

ممنون عزیز مهربونم.
همیشه نوشته هات و ایمیلهات به من آرامش میده.

خواهش می کنم عزیزم .
خوشحالم ...

پاییزطلایی دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:13

سلام!
و همیشه همینطور بمان..

..

سلام
مرسی ... مرسی برای همه چیز.

کوروش دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:55 http://korosh7042.blogsky.com

تو همان باران باش
به لطافت و پاک کننده گی
چقدر امید دراین متن زیبا چون هاله ای احاطه ام
(البته نه از نوع ان هاله)

ممنون که یاد اورم شدی که اصولم را گرامی بدارم


شما لطف دارید ولی سعی می کنم !

مرسی کوروش عزیز

ویس دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 23:39 http://lahzehayenab.blogsky.com

پرنیان عزیزم،فکر کردم تمام این اشفتگیها و سرکردانی های ما درست برای این است که ما می خواهیم خودمان باشیم نه چارچوب های تعیین شده ی اطرافیانمان.همیشه همینطور مهربان بمان.

و چقدر گاهی دشوار است سرگردانی میان دو «من» . مرسی عزیزم

پیراهن کاغذی سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 00:29 http://pirahan.blogsky.com

سلام
باقی ماندن در همان "منی" که سالها برایش تلاش کرده ایم بسیار سخت است . می گویند در جوامع جهان سوم مردم اسیر قضاوت های جامعه اند . آنچه دیگران قضاوت می کنند ما بر مبنای آن رفتار می کنیم .
رفتار بر خلاف عرف جامعه دیوانگی و عشق می خواهد . باباطاهر عریان در این زمینه داستان شیرینی دارد که بعدا خصوصی برایت خواهم گفت

سلام
قضاوتهای جامعه یک طرف ، رنجشهائی که از بی مهری دیگران باعث تغییر خلق و خوی ما می شود و ما را از خود واقعیمان دور می کند از سوی دیگر باعث سرگردانی ست.

داستان بابا طاهر عریان را هم منتظر می مانم تا بگوئید.

ممنون

رها سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 01:21

سلام عزیزم ...امیدوارم همیشه انی باشی که دلت میخواهد و همین فرشته کوچکی که ما میبینیم ...همیشه اسمانی باشی مهربان

سلام رها جان
مرسی عزیزم از دنیای محبتت. و برای دعای خوبت هم ممنون

احسان سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 02:08 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام

سلام

فریناز سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 10:30 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام پرنیان عزیز
این روزا شاید این جور مطالبه که میتونه یه کم آرومم کنه...
ممنون
زیبا بود
و
واقعی

سلام فریناز عزیز

خوشحالم که آرومت کرد. مرسی عزیزم

یک زن سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 12:38

مهربونم سلام
امیدوارم خوب باشی وباران مهربانیت برقرار.
راستی پرنیان عزیز از روی ماه خداوند رو ببوس خبر نداری؟ خیلی وقته نیستش.

سلام عزیزم
من خبری ندارم از ایشون. امیدوارم هر جا هستند خوب و خوش و سلامت باشند.

امیدوارم تو هم خوب باشی .

فرخ سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 17:36 http://chakhan-2.blogsky.com

سلام ... این اصل مهمی ست !!
یه سنگ هر جا که باشه ُ یه سنگه ... اما انسانها تمایل دارند که در هر موقعیتی اون جوری باشند که تشخیص میدن !!
کاش همه از سنگ یاد بگیرند و از پرنیان عزیز که خودشون باشند و خودشون باشند

سلام
ممنون فرخ عزیز

گاهی دلم می خواست یک سنگ بودم ...

پاییزطلایی سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 18:50

سلام

بابا اصول گرا!!!

سلام

نداشتیما!

ما جزو هیچ حزب و گروهی نیستیم ... اونم اصولگرا!!

پاییزطلایی سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 19:57

نه بابا!
منظورمون اون نبود که!
این بود:
در متن بالا فرموده بودین به اصول پایبندین!!!
ای خدا!!!!!!!!!!

آهان ... از اون جهت ؟!
خوب شد که رفع ابهام شد.

یک زن سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 23:30

دلم گرفته بود اومدم به مهربونترین بانوی وبلاگستان سربزنم وآرامش بگیرم.

خدا نکنه دلت گرفته باشه . مرسی عزیزم ... ممنون از محبتت

حسین.ر چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 01:49 http://entegham.persianblog.ir

سلام اشنایی/ نوشته جالبی است هرچند که ریز نوشتهشده اما خواندنیست /بخمن خم سربزن خمخ جوره مطلب هست /پست قبلی داستانی است بین شاملو وسهراب /دوست خواهی داشت/

سلام .
ممنونم . حتما می یام

رها چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 09:08

سلام ...

سلام رها جان

ز-حسین زاده چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 09:57 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام . خیلی عالی ! اصولی که به آنها پایبند هستیم ، ارزان به دست نیاورده ایم ، ...
دلم هوای دین تازه ای کرده است . دین انسانیت ! ... از هرچه تزویر و ریا در دوروبرم می بینم بیزارم . دین من این نیست ، دین ریا کاری را نمی خواهم ...

سلام جناب آقای حسین زاده
دین انسانیت! واقعا.
قشنگ نوشتید ... مرسی
و ممنون از لطف شما

ققنوس خیس چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 11:13

مهرباران چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 12:47 http://darya73.blogfa.com

یادآوری زیبایی است...
شاد باشید و سلامت

متشکرم . شما هم همینطور

پاییزطلایی چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 13:58

سلام

سلام

میله بدون پرچم چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 19:05

سلام

ضمناً برزین جان من هم منتظر شنیدن داستان باباطاهر هستم

سلام
قابل توجه برزین عزیز

حسین.ر پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 05:21 http://entegham.persianblog.ir

ممنون که سر زدی /حرف تازه /حکایتی از موسیقی ونکاه صادق هدایت به ان/سر بزن ونظر بگذار /خدا حفظت کنه

سلام ... در اولین فرصت می یام

حریر پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 07:05 http://harirestan.blogfa.com/

سلام پرنیان عزیز
من هم دوست دارم همانی باشم که هستم
اما گاهی نمی گذارند
شاید ایراد از خودمه که تو نه گفتن ضعیفم
به هر حال از اونی که باید باشم و نیستم شاکی هستم
و یه خشم درونی گاهی رنجم میده

سلام حریر جان
گاهی انتظارات اطرافیان خیلی بیش از حد منطقی میشه و وقتی مجبور میشیم نه نگیم خودمون تحت فشار قرار می گیریم.
می دونم چی می گی ... خیلی برام پیش اومده.

آفتاب پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 15:02 http://aftab54.blogfa.com

کسی از پرنیان من خبر نداره کجاست ؟!

سلام آفتاب مهربانم
ببخش منو ... یه جورائی گرفتار بودم ...
می بوسمت عزیزم و تبریک می گم بهت برای قلب بزرگ و مهربانت

محمد پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 15:27 http://mohamed.blogsky.com

خیلی سخته پرنیان جان!خیییلی...

گاهی اصولی که یه عمر براشون زحمت کشیدیم و بهشون یقین کردیم و خوشبختی رو تو دلشون کسب کردیم مورد شک قرار میگیرن... فقط باید واقع بین بود و منعطف و مسوول و انسان...

هیچوقت اکثریت برایم ملاک و اصل نبوده است... هیچچچوقت...

در واقع منظورت از اکثریت فکر می کنم «حرف مردم» باشه.
بعضی وقتها انگار خدا یه آدمهائی رو توی مسیر قرار میده یا یه اتفاقاتی رو ، تا محکم بودن ما و یا صبوری ما رو امتحان کنه.... نمی دونم ... واقعا نمی دونم. این روزها خودم هم گیج شدم!

مشنگ خان پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 18:52 http://mashangzade.blogfa.com/

و چه تلاش زیبایی

مرسی دوست عزیز

پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 19:52 http://www.with-parnian.blogfa.com

سلام مهربان
یه چیزایی رو آدم با سختی به دست میاره مثله خوب موندن
ولی یه زمانی میاد که یه آدمایی تو زندگیت ازت می خوان خوب نباشی کنارشون باشی و همه ی باوراتو فراموش کنی کنارشون باشی و یادت بره و دستتو آروم آروم از تو دستای خدای همیشه تو را دوست بکشی بیرون
خوشحالم که یکی هم اسم من هست که هنوز محکم دستای خدای مهربونیا رو گرفته
در پناه آفریدگار دلهای پاک

سلام عزیزم
مرسی عزیزم که اینقدر منو خوب می بینی... امیدوارم همیشه همینطور باشه که تو می گی.

آفتاب پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 19:58 http://aftab54.blogfa.com

همیشه از خدا بخواه که تو را تمنای دلی کنه که مثل خودت پر از محبت باشه .

چقدر حرفات قشنگ بود عزیزم ... چقدر دوست داشتم.
مرسی نازنینم

قندک شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 10:58 http://ghandakmirza.blogfa.com

آفرین.این همان منی است که من آرزویش را دارم. همان منی که دوست دارم همه همشهریانم همه هموطنانم و همه انسانهای جهان به آن معتقد باشند و بدان عمل کنند.چقدر دوست دارم حتی یک روز هم که شده چنین وضعی را ببینم.
انتخاب تصویر مثل همیشه تک است.ممنون از حسن سلیقه تان

مرسی .
همان من واقعی ... همان منی که «من» دوستش دارم... همان من بی نقابی که عصبانی نیست ... دلخور نیست و ...

ممنونم از لطف شما.

م.ه شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 12:02 http://www.saz-dahani.blogfa.com

درود سبز باشید

ممنون

قندک شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 14:58 http://ghandakmirza.blogfa.com

این نماد در روشنایی ایستاده ولی به تاریکی چشم دوخته.او بدنبال چیست؟ چه چیز را در تاریکی جستجو می کند.چرا به این سمت که نور و روشنایی است متمایل نیست و چشم به تاریکی دوخته؟

این شاید احساس من است. که گاهی دوست دارم در تاریکی مطلق دقایقی بمانم تا شاید گمشده هایم را در ظلمات پیدا کنم !!!
آنچیزهائی که حتی در نور هم نیافتمشان!

فرید شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 18:28

سلام
چقدر زیباست باقی ماندن بر سر حرف حقیقت مان...
وقتی تمام بایدها، می گویند که نباید و ....
تمام هست ها.... می گویند که نباش....
تمام رنگ ها.... می گویند که محو شو....
گاهی که نه، خیلی می شود که همه، خودآگاه و ناخودآگاه.... می خواهند نباشیم آنچه باید....
ولی چه ستودنی ست این حس مبارزه ماندگار...
علیه جور هر روزه و هرلحظه ی
برخورد با هرکس، مثل خودش....
رنگ گرفتن از رنگ زمان...
دمیدن همسوی نسیم همگان....
خانه تان، همیشه بارانی... از هر بارانی که دلتان می خواهد... می دانم که دلتان جز خوبی، هیچ چیزی را برنمی تابد....
یا حق

سلام
همیشه از خواندن کامنتهایتان لذت می برم.
چقدر قشنگ می نویسید و چقدر مرا می کنید و می برید به جائی که خیلی دور است از اینجا!!!

و برای دعای زیبایتان هم ممنون. من هم بهترین ها را برای شما آرزو می کنم.

آذرخش دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 09:15 http://azymusic.persianblog.ir/

من معمولا از چتر استفاده نمی کنم
چون جاش میذارم. اشکالی که نداره بدو چتر بیام؟؟

اتفاقا من هم از چتر استفاده نمی کنم. یه چتر از اول زمستان روی صندلی عقب ماشینم افتاده حتی یک بار هم استفاده نشده!
دوست دارم برم زیر بارش های آسمان بی چتر!

اما اینجا که گفته بودم نیازی به چتر نیست ... راحت باش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد