فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

تکرار و ... بیهودگی!‌

 

 

سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست.    عاشق کم است، سخن عاشقانه فراوان.    عشق عادت نیست،  عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را.    از شباهت به تکرار می رسیم،   از تکرار به عادت،  از عادت به بیهودگی،   از بیهودگی به خستگی و نفرت!  

نادر ابراهیمی

... 

 

همین!   

نظرات 48 + ارسال نظر
فرید چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 09:42

سلام
از تمرین عشق دو نفر، لذت ها برده ام...
شاملو و ابراهیمی....
بسیار عاشقانه عشق می ورزند و فرضیه عشق را زیبا به تئوری و عمل تبدیل کردند... به نظر من....
اما بیت الغزل زیبای حافظ...
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم
******
خیلی وقت ها فکر کردم چرا حافظ در اختتام غزل هایش خودستایی می کند...
در تحقیق خلاصه ای که بر دیوانش کردم چیزهای جالبی دستگیرم شد که البته استنباط شخصی یک زیست شناس است نه یک ادیب....
یکی اینکه بیت ها غزل های حافظ عجیب بهم پیوسته اند... یعنی خیلی از اوقات درک بیت اول از مصرع 7 رخ می دهد و گاه بالعکس....
دیگر اینکه حافظ عجیب استاد حرف زدن به زبان رمزست که اگر کلیدواژه هایش را دربیاوریم و موارد استفاده اش را در ابیات با هم مقایسه کنیم بسته به درک خودمان می توانیم حدود 70-80% از حس و حال این به گمان من عارف را درک کنیم....
این غزلی که شما را به خود مشغول کرده به گمان من جزء یکی از پررمزترین غزل هایش است....
دیافت من از این شعر طولانی ست... خسته تان می کند... اما خلاصه آنکه به گمانم حافظ در این غزل به شرح خوابی می پردازد که در آن معاشقه ای جانانه با من معنوی خود داشته و آن چنان دگرگونش می کند که آرزو می کند وقت جان دادن فرارسد و او همراه همیشگی اش را که عاشقانه دوستش دارد دوباره ببیند....
همان که تیر عشقش پیکر عقلانیتش(دین) را سخت شکافته و کاسه وجودش سرشار از گهر دردی ست که مرهم عشق مابین عاشق و معشوق ست....
ببخشید که طولانی شد...

سلام
خوب!‌ شما سربزنگاه رسیدید و قبل از اینکه بی ربط نوشتم را پاک کنم ، خواندیدش! دلیل خاصی برای پاک کردنش نداشتم فقط فکر کردم خیلی بی ربط است با موضوع و پشیمان شدم از نوشتنش. اما انگار مصلحت بود که شما بخوانیدش!

من با حافظ داستانهائی داشته ام. گاهی در تنهائی هایم آنچنان مرا مبهوت کلامش کرده است که حتی وقتی برای دوستانم می گفتم چه غزلی در چه شرایط و چه حالی برایم آمده تعجب می کردند. هر جائی که هستم حداقل یکی از دیوانهایش همراهم می باشد. و شاید بیشتر مواقع با او مشورت می کنم. دوغزل دارد که تاثیر عجیبی در زندگی من داشته اند یکی همین که اینجا آوردم و یکی دیگر :
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر براید ...
به حدی که اگر بر حسب اتفاق جائی بشنوم حالم دگرگون می شود.

از توضیحی که دادید و خواندم خیلی خوشحال شدم.
اگر بیشتر هم می نوشتید مطمئن باشید بسیار لذت می بردم.

حریر چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 10:12 http://harirestan.blogfa.com/

سلام پرنیان همیشه عزیز
بعضی وقتا آدما می خوان از حقیقت فرار کنند
اما عشق رو فقط احساس آدما می تونه بفهمه نه گوششون
خیلی ها به خاطر منافع شخصیشون ادعای عاشقی دارند و حرفهای قشنگی می زنند که به صورت سناریو حفظ کردند
اما دوست من تا کی میشه این حس دروغ رو نقش بازی کرد
بلاخره یه جا رسوا میشه
پرنیان اگر من مردم مدیون من میشی چون هر بار که آهنگ وبلاگتو گوش می دم می میرم و زنده میشم شاید یه روزی دیگه زنده نشدماااا

سلام حریر جان
اصلا من نمی دونم رابطه ای که دیگه احساس توش وجود نداره چرا باید ادامه پیدا کنه؟ چه اصراری هست برای ادامه ی این ارتباط خسته کننده؟!

خدا نکنه عزیزم! امیدوارم سالهای خیلی زیادی زنده باشی و آهنگهای خیلی قشنگتری بشنوی و لذت ببری.
خوبه! باز به بهانه ی گوش کردن این آهنگ می یای بهم سر می زنی!

رها چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 10:22

سلام دوست مهربان من دردنیایی که عشق کم شده و همه ادای عاشقی را در میاوردند ..اثبات دوست داشتن هم مشکل تر شده ...تا جایی که بارو نمیکنند دوست داشتنهای به بهانه و بیدلیل را ..همیشه عاشق باشی دوست من...

سلام رها جان
اما من فکر می کنم بالاخره به مرور زمان می فهمند که این دوست داشتن یک دوست داشتن بی دلیله! مگر اینکه طرف درکش خیلی پائین باشه. دوست داشتن واقعی بالاخره خودش رو نشون میده به شرط اینکه در یک رابطه اعتماد خدشه دار نشده باشه.

مرسی عزیزم

آذرخش چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 10:26 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
حق با شماست
اما راهکار چیه؟!؟!

همیشه عاشق بی تکرار باشید

سلام آذرخش عزیز
خوبم ممنون
من فکر می کنم چندین عامل برای حفظ یک رابطه سالم وجود داره . اولش اعتماد به یکدیگره و بعد احترام متقابل و بعد احترام به آزادی های فردی و در واقع موی دماغ همدیگر نشدن و پذیرفتن اینکه هر انسانی نیاز به این داره که ساعتهائی در اختیار خودش و علایقش باشه و این نیاز به تنهائی دلیل نمی شه بر بی توجه ی . در واقع چیزی که من همیشه می گم: زنجیر نساختن از یکدیگر!

و اگر روزی رسید به تکرار و بیهودگی من فکر می کنم دو نفر باید مدتی از هم دور باشند تا اون رابطه ترمیم پیدا کنه!

مرسی آذرخش عزیز

آذرخش چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 10:27 http://azymusic.persianblog.ir/

راستی
عکس خیلی قشنگی بود
یعنی یه زمانی منم اینجوری میمونم؟!؟!؟!

مرسی . خوشحالم که دوستش داشتی
البته ممنون از سوژه ها و عکاس!

و اینکه تو هم اینجوری می مونی ... خوب! بستگی داره به اینکه الان چه شکلی باشی!

ایشالله که خوب خوب بمونی

برزین چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 11:18 http://naiestan1.blogsky.com

سلام
بسیار زیبا
جمله انقدر کامل و گویاست که نوشتن و اضافه کردن زیبایی اش را مخدوش می کند .
عکس هم که فوق العاده است . برای لحظاتی آدم را به فکر فرو می برد . هر چند خیلی ها در مذمت عشق پیری گفته اند و آن را موجب رسوایی دانسته اند اما من به این باور ندارم . عشق پیری کامل ترین عشق است .
آیکون عشق

سلام
خوشحالم دوست داشتید این پست رو.

هر چه سن بالاتر می رود دوست داشتنها بیشتر فارغ از مادیات می شوند و عشقها عمیق تر.
مخصوصا که تجربه ها بیشترند و رنجها که بیشتر می شوند ، آدمها قدر عشق را خیلی بیشتر می دانند.
مرسی برزین عزیز

محسن چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 11:29

همسایه ی ماه سلام
ساعتی میشود که به عکسی که گذاشتی خیره شده ام ولی خسته . نه . نمی دانم شاید این لبخندها برایم اشنا باشد.
شاید هم ان دستهای در اغوش کشیده هم.
ادمهای این عکس در کنار پاییز میل بهاردارند.می بینی با لبخند هایشان چگونه ما خسته دلان را به نیشخند گرفته اند.
ولی نه / شاید میخواهند از روزگار خوششان بگویند برای مایی که زیر یک سقف زندگی را زندان کرده ایم
وتا دوربینی دست کسی می بینیم سراغ گردن های هم میرویم و سرها را از روی اجبار به هم نزدیک می کنیم /توی این عکس از این خبرها نیست
توی عکس خاصیتی هست که توی فیلم نیست البته شاید برای من اینطور باشد.
عکسها میتوانند ذات ادمها را نشان دهند.
اری عشق سن وسال نمی شناسد.وادمهای این عکس عشق درونشان موج میزند.من از دیدن این عکس خسته نمی شوم و می توانم ساعتها به ان خیره بمانم.
سر صبح با این عکس حالی کردیم حالستان.همیشه همسایه ماه باشید . بدرود محسن

سلام

خوبه که این عکس بر همه ی دوستان تاثیر خوبی گذاشته ... مثل من که از دیدنش همیشه لذت می برم!
در مورد عکس نوشته بودید. کاملا با شما موافقم. من هر مناسبتی که باشد و یا مسافرتهائی که می روم چیزی حدود دویست سی صد عکس می گیرم (البته بیشتر در سفرهایم) و معمولا چیزی حدود سیصد عکس چاپ می شود و در آلبومهای جداگانه نگهداری میشود. گاهی مورد اعتراض اطرافیان قرار می گرفتم که چه لزومی دارد این همه عکس را چاپ می کنی اما الان که خودشان هم از دیدن عکسها فیض می برند دیگر کمتر اعتراضی می شنوم.
در مورد فیلم این احساس رو خیلی ندارم. علاقه ی من به عکس باعث می شود بیشتر وقتها برای هر پست یک عکس هم بذارم.
یکی از دوستان هر موقع عکسهای خودش و همسرش را به من نشان می داد به او می گفتم شما دوتا چرا خبردار ایستادین دوباره؟! و باز هم تکرار می شد تااینکه آخرین عکسی رو که دیدم صمیمانه تر شده بود. خندید و گفت:‌این عکس هم فقط به خاطر تو!!!

مرسی

قندک چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 11:49 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود. خب این هم برای خودش عکسی بود ما را به یاد خودمان آورد. حتی میشه گفت این دیگه از موی سپیدو توی آینه دیدم هم گذشته. کجایی جووونی که یادت بخیر(به کسی نگو جونی هم همچنی چنگی به دل نزد خداگواهه!)

اما در خصوص پست جدید این شعر به خاطرم رسید:

نانوا هم جوش شیرین می زند!
بیچاره فرهاد!!

سلام جناب قندک عزیز
جوانی و پیری به قدمت شناسنامه است مگه؟؟؟ من که قبول ندارم!
به همین دلیل هم با شجاعت تمام سنم را توی شناسنامه ی وبلاگم ثبت کردم و خیلی هم خوشحالم که هر روز بزرگتر می شم!!!!

هیچ وقت دیر نیست برای دوست داشتن آدمها و لذت بردن از این دوست داشتنها!

چه شعری بود! نشنیده بودمش ... قشنگ بود.
مرسی

پاییزطلایی چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 11:54

یه روز یه نفر بهم گفت:
توی این دنیا عادت کن که به هیچی عادت نکنی!
حتی به عشق...

البته من هیچوقت به حرفش گوش نکردم! عادت کردم یا بهتره بگم خو گرفتم به دوست داشتنهای بی بهانه!...همیشه اعتماد کردم و هیچ وقتم ضرر نکردم!

سلام پرنیان همیشه
چه متن زیبا و درستی بود و رو راست!
و چه عکس قشنگ و صمیمی
کاش من روی اون نیمکت بغلی بودم اونوقت حرفا داشتم با این دو تا مرغ عشق!

سلام
اما من به شما می گم به هیچ چیز عادت نکن به جز عشق!

مرسی ... ممنون
خوب فکر کن الان اونجائی چی می گفتی بهشون؟!
(فوضولی )!!!

قندک چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 12:02 http://ghandakmirza.blogfa.com

از قوت قلبتان متشکرم پرنیان عزیز. ممنون
ضمنا از این مطلبی که بر سر در وبلاگتان نوشته اید خیلی خوشم میاد:

مردم اغلب غیر منطقی ،
خود محور و متعصب هستند.
کار خوب امروز تو را اغلب افراد
فراموش می کنند!
در هر حال تو کار خوبت را انجام بده .
بهترینهایت را به دنیا بده و
این ممکن است هرگز کافی نباشد
در هر حال تو بهترینهایت را به دنیا بده .
سپاس


خواهش می کنم ولی تعارف نبودا واقعیت بود.
اگر بگویم شاید شما هم مثل آفتاب عزیزم بخندید به من!‌ اما این متن از جمله نوشته هائی هست که من چسبوندمش به در یخچال. و خوبیش اینه که دائما مرور میشه !!!
الان سه ساله که باخط خوش کامل نوشته شده و چسبیده روی در یخچال!

پاییزطلایی چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 12:33

اگه اونجا بودم
اگه بودم اونجا
اونجا اگه بودم
اونجا بودم اگه
بودم اونجا اگه
بودم اگه اونجا
.
.
.
میرفتم میشستم وسطشون میگفتم:
بابا بده این کارا چیه جلوی ملت آخه؟!
مگه اینجا هاید پارکه؟!!!

ولی دور از شوخی
جوونم جوونای قدیم!



الهی شکر که نبودین!

ما رو باش ... چی فکر می کردیم چی شد؟! اینهمه اگه و اونجا و بودم ... فقط هی جاهاشون عوض شد!

پاییزطلایی چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 13:18

میگن حسود هرگز نیاســــــــــــود!

البته خودمان را گفتیم برداشت چپکی نفرمایید!

روز خوش...

اتفاقا ...........

ذکر خیرتان در کامنتهای پست قبلی شده بود!
اما ما گفتیم اصلا این طور نیست! بله

روز خوش

محمد چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 13:41 http://mohamed.blogsky.com/

چه انتخاب زیبایی کردی پرنیان جان!عااشق عاشقانه های نادر ابراهیمی هستم.
من معتقدم کسانی که حداقل حرف عشق هم میزنند خییلی بهتر از کسانی هستند که در این وادی لال و کرند.
معتقدم گفتگوی صادقانه در مورد عشق به عشق منجر خواهد شد.

سلام محمد عزیز
آخه چه فایده داره حرف بی عمل؟! در واقع یه جور دل کسی رو الکی خوش کردنه. کسی که احساسی نسبت به کس دیگری داشته باشه گاهی حتی نگاهش هم گویاست! نمی دونم گفتگوی صادقانه منجر بشه به عشق یا نه؟ راستش کمی فکر کردم در مورد این جمله ات.
اما اینو می دونم که عشق بیشتر وقتها حتی نیاز زیادی به گفتگو هم نداره ، یهوئی سرو کله اش پیدا میشه!
البته تو هم درست می گی : بعضی ها اصلا هنر عشق ورزیدن ندارند.

مرسی

قندک چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 14:08 http://ghandakmirza.blogfa.com

بنده نیز تصور نکردم تعارف بوده. عرض کردم قوت قلب.

چه کار خوبی کرده اید. می گویند همیشه بعضی از مطالب را همواره جلوی رویتان بگذارید تا ملکه ذهن شوند.این یک قانونه

پس خوش نویس هم هستید؟ آفرین .یواش یواش دارید هنر هایتان را رو می کنید!

راستش دادم استاد خطم (خط نسعلیق) برایم نوشت!
روز اولی که آمد درس بدهد گفت یه نمونه خطی که ازقبل نوشتی را بهم نشون بده. من هم همین متن را که به طور کامل نوشته بودم روی یک برگ کاغذ و زده بودم روی یخچال بهش نشون دادم و ایشان چون خیلی متن رو دوست داشت گفت میشه یک نسخه از این رو من داشته باشم گفتم به شرط اینکه با خط خودتون برایم بنویسید من هم نوشته ی خودم رو می دم به شما!
بله داستان از این قرار بود.
البته خط خودم را هم که شاید دیده باشید در یکی از پستهای قدیمی شعری نوشته بودم در همین وبلاگ
در تاریخ ۲۷ شهریور پستی با عنوانNo Subjetc۰

.... قابل تحمل است!

شبنم چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 15:33 http://shabnambahar.blogfa.com

درود.زیبا بود..

سلام و ممنون

محمد چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 15:42 http://mohamed.blogsky.com/

چیزی که میگی رو یه جورایی هم قبول دارم هم نه! این که عشق یه اتفاقه! این که گاهی برا احساسش نیاز به گفت و گویی نیست! ولی چیزی که برام مسلمه اینه که برا بقای عشق و تازه موندنش بااید گفت و گو کرد و به قول پرنیان مهربون هنر عشق ورزیدن داشت!باید بتونیم راجع به عشق حرف بزنیم.اون هم فقط صادقانه!نه کمتر و نه بیشتر! گفت و گو ی صادقانه روح عاشق رو سیراب میکنه و به این احساس تداوم میده!

پرنیان عزیز چه بسسسیار عشقهای آتشینی که بدون حتی یک کلمه و فقط با تلاقی نیگاههای سوزان شروع شدن و با نفرت تموم شدن!فقط به خاطر نداشتن این هنر و سکووووت....

ببخش بابت پرحرفی!حرف عشق که میشه به قول نادر ابراهیمی حراف میشم.)

من نگفتم برای احساسش نیاز به گفتگوئی نیست. اتفاقا اعتقاد دارم هرگز نباید در ابراز احساسات کوتاهی کرد. اما گاهی وقتها یه دوستی واقعی رو توی رفتار و برخوردهای طرف مقابل میشه فهمید.
بله من هم با شما موافقم مخصوصا در زندگی های مشترک حتما باید ابراز عشق و توجه نسبت به شریک زندگی وجود داشته باشه تا یادآوری بشه که باز هم چقدر همدیگه رو دوست دارند.

ممنونم محمد عزیز

فریناز چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 18:40 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام پرنیان جونم
به قول داداشم عشق مثل انرژی هسته ای میمونه
هم نتایج مخرب داره هم مثبت...
زمانی که عاشق بودم همه چیز برام جور دیگه ای بود...پر انرژی
الانم خالی ام...نمی دونم اینم یه خوبیهای دیگه ای داره....

سلام فریناز جون
نتایج مخرب رو دقیقا نمی دونم چی بگم! اما رنج زیاد داره.
یه روزی عاشق بودی اما الان دیگه نیستی؟ خوب احتمالا عشق واقعی نبوده. عشق واقعی میره توی سلول سلول بدن آدمیزاد ... برای همیشه.
گاهی وقتها یک رابطه ای بوجود می یاد و بعدش هم یک علاقه ی شدید، و به دنبالش یک وابستگی . نمی شه گفت حتما این یک عشق بوده. یک دوستی بوده با یک احساس عمیق که شاید یک روزی هم بنا به دلایلی به پایان برسه. بالاخره انسانها وقتی از نظر روحی به هم نزدیک می شن مطمئنا علاقه مند می شن به همدیگه ولی دلیل نمیشه همیشه این علاقه ، یک عشق باشه.

اعظم چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 19:08

سلام پرنیان عزیز
دو دفعه است دیرمیرسم.
عکس رو خیلی دوست داشتم. عاشقانه های ابراهیمی رو همیشه دوست داشتم. از همه بیشتر گردآورنده ی این دو رو کنار هم دوست دارم.

سلام اعظم عزیزم
خوشحالم که این پست رو تو هم دوست داشتی و خوشحال تر اینکه گردآوردنده اش رو بیشتر از پست دوست داشتی
من همیشه در مقابل ابراز محبتهای تو کم می یارم.
ولی می تونم بگم خیلی خیلی برایم عزیزی ...

کوروش چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 22:33 http://korosh7042.blogsky.com

نمیدانم چرا عکس رو دیدم به نظرم رسید .فرازمینی است
برای ما که در این گربه خفته بر بام اسیا زندگی می کنیم
عشق هارا هم که می بینم چنین سرنوشتی ندارند
چه رسد به پیوندهائی از سر عرفی . خانوادگی و...

چقدر خوب میشد دست دست و عاشقانه در پارکی را تکرار بود و تکرار

سلام پرنیان عزیز که یادم رفت
داره به منم سرایت می کنه ببخش

سلام کوروش عزیز
هست شاید کم و نادر باشه ولی هست . زوجهای پیری هستند که عمیقا همدیگه رو دوست دارند و بی نهایت به هم وابسته اند اگر چه تعدادشون خیلی کمه. ولی چیزی که متوجه شدم از سن حدود شصت سال به بعد زوجها خیلی به هم وابسته تر می شن.

ما زیر این فرکانسها و امواج مختلف هستیم در تهران و همه داریم دچار هواس پرتی و آلزایمر می شیم . شما دیگه چرا؟!

فرانک چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 23:51 http://bestbooks.blogfa.com

نادر ابراهیمی واقعا عاشقانه فکر می کند و عاشقانه می نویسد

سلام

فرخ پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 00:33 http://chakhan-2.blogsky.com

... و من همیشه عشق را در هجر و دلتنگی و فراق دوست داشتم!! اگر بپیوندی و وصل شوی و همچنان روزگارت شیرین باشد هنر بزرگی است ... اعتراف میکنم که من نیز چون بسیاری دیگر ُ تنها گفته ایم و نوشته ایم و هنرمندی توانا نبودیم!
این پست همین را تذکر داد ... اگرچه خواب آلودگانی را که همچنان در نقش عاشقانه بازی میکنند ُ این همه کافی نیست تا
غفلت شان را بتاراند!!

می توانید نوشته هایتان را چاپ کنید. شما هم قلم توانائی دارید.

اما من از هر چیزی به نام هجر و دلتنگی و فراق است بیزارم.
تا به خود می آئیم سوت پایان مسابقه را داور کشیده است. بعد به پشت سر که نگاه می کنیم می بینیم هر چه بود درد بوده و رنج و دلتنگی ... پس کی زندگی کردیم؟!
خواب آلودگان این چیزها بیدارشان نمی کند فرخ عزیز! این نوشته ها برای بیداران است همیشه ... آنها می فهمند معنای واقعی این جملات را.

پاییزطلایی پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 00:35

بله خواندیم دفاع جانانه شما را!
بسیار سپاس!!!
توقعی هم غیر از این نبود...


البته امروزه روز حسودی و فوضولی صفات ممتازی است در اجتماع پریشان و گیج ما!!! باعث پیشرفت و ترقی به مدارج...

خدا رحمت کند خواجه ی شیراز را که به جا فرمود:
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است...

بله
حالا اگه کسی نه حسود باشه نه فوضول تکلیفش چیه در این اجتماع گل و بلبل ما؟!

احسان پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 01:05 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام گرامی ؛ وقتی کمی دیر برسی ، و دوستان بهتر از جان همه را گفته باشند، بهتر انست که گلی بفرستی . اما بیایید باور کنیم که « عاشق کم است » و عشق را باید دوباره تعبیرش کرد.که اگر عاشقی هم باشد غم زمانه و اندوه زیستن ، او را از راه به در خواهد کرد. به باور شما ، چند نفر از بزرگ ترهای ما در داخل خونه هاشون با چنین لبخندی کنارهم برای گرفتن عکس می نشینند؟ این عکس زیبا پر است از نشاط و عاشقی، اما افسوس....

سلام احسان عزیز
زوج پیری را می شناختم و می شناسم که تا آخرین لحظه ای که می توانستند و قادر بودند با هم می جنگیدند و آنقدر با هم کشمکش داشتند تا آخر اون خانم سکته کرد و پشت سر آن نیر باز چندین بار سکته کرد و با زبان بی زبانیش حالیه اطرافیان می کرد که شوهرش را نمی بخشد. اون آقا هم عین خیالش نبود می آمد می رفت و برای خودش خوش بود . خیلی تلخ بود ... خیلی! اون خانم یک سال پیش فوت کرد. دو روز پیش اون آقا اومده بود به دیدن من و مابین صحبتهایش گفت: 5 سال با دلسوزی همسرم را پرستاری کردم الان می خواهم از خواهرم پرستاری کنم! از خنده داشتم منفجر می شدم! از همان خنده هائی که از گریه غم انگیز تر است. دلم گرفت از زندگی و پیری و احساسات باقیمانده در زمانیکه آدمها چقدر به هم محتاج می شوند. از بی مهری انسانها با هم که بعد از 50 سال زندگی مشترک این احساس باقی خواهد ماند ... دلخوری و نفرت!

نانی پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 01:53 http://atlasi19.blogfa.com/


کندن گاهی خیلی خوب است! کندن از دلبستگی ها،

مسئولیتها و از خاطرات دور و نزدیک!

اما در نهایت بازگشتن به خود است ...

کاش می شد یه جوری از خود فرار کرد! کاش ...



دلم می خواد فقط اینجا با هم دوست باشیم
اینجا خیلی دوست دارم خیلی خیلی


ازم چیزی نپرس چون خیلی خودم هم نمی دانم از کس دیکری هم نپرس



سلام نانی جان
خوبی ؟ خوش آمدی
مرسی عزیزم ... من هم دوستت دارم

مهرباران پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 09:09 http://darya73.blogfa.com

من به پایان دگر نمی اندیشم... که این دوست داشتن زیباست...

خیلی فکر خوبیه.

فیروزه پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 11:09

البته نمیتونم قاطع بگم عشق را نمیشناسیم ولی واقعا ربطی به کلام نداره و در فعل خودشو نشون میده . پس اگه دنبالشی نباش که اون غافلگیرت میکنه.
بعدشم!!!! بازم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا اینبار قراره کجا ببرتت تا هم فال باشه هم تماشا؟؟؟؟؟
میگم ها جعبه مخملی رو مثل حقوق ماهیانه کن تا اینقدر حرص نخوری..اینجور لازم نیست چند روز یکبار تایید بگیری

کلام عاشقانه ی ناب بعداز یک عشق ناب خلق میشه. ربطش در اینه!

کی ؟ قراره کجا ببره؟! سفر قبلی یک ماموریت اداری بود!
بر فرض که درست میگی دوستی رو میشه خرید؟ با یک سفر ... با یک دست گل... یا با یک هدیه؟؟؟؟
نمی شه جانم ... نمی شه

احسان پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 13:30 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام گرامی، آن چه شما نگاشتید، حدیث غمگنانه ی مردان وزنانی ست که سال ها با رنج با هم بودن ساختند وسوختند. من هنوز مردانی را می بینم که در کوچه و بازار با یکی دومتر فاصله از عیال، جلوتر می روندو اینان بقایای تفکری استبدادی از فرهنگی بسته و کهنه هستند که زن را به هیچ می انگارند. به نظر شما ، ما روزی شاهد چنین تصاویری که گذاشته اید خواهیم بود. همیشه سلامت باشید

سلام
وقتی مسیر یک زندگی مشترک با آگاهی و احترام و در کنار آن علاقه ی فی مابین پیش برود در کهنسالی هم شاهد یک رابطه ی عاشقانه ی زیبا خواهیم بود. اما متاسفانه در زندگی های مشترک بعد از مدتی هر دو طرف قضیه «من» هستند! و تکیه بر «منیتهای» خود دارند. اگر یکی از این دو زوج در مسیر زندگی کمی جلو بیافتد . حالا یا با مطالعه و یا با روابط اجتماعی خوب، یا هر عامل دیگر، دیگری شروع به حسادت ورزیدند می کند. من در زندگی های مشترک امروزه بیشتر می بینم آقا می گوید: خانم من را برای پول فقط می خواهد ، خانم هم می گوید : آقا من را فقط برای رفع نیازهایش می خواهد. این نشان می دهد که هیچ کدام طرف مقابل را اصلا نمی بینند. بدترین عامل در یک زندگی مشترک زنجیر ساختن از چیزی که خودشان عشق می نامد از یکدیگر است و این به کسالت ختم می شود. و در کنارش بی احترامی و حق انسانی قائل نشدن برای همدیگر. روابط زناشوئی خیلی حرف دارد برای گفتن اگر بخواهیم بنویسیم یک پست طولانی با کامنتهای طولانی خواهد بود.
باید با آگاهی ازدواج کرد ، باید با خانواده ای وصلت کرد که دارای فرهنگ مشترک و یا حداقل یک فرهنگ نزدیک باشند ، اگر با عشق شروع نمی شود باید عشق را در زندگی پروراند. هیچ وقت برای یک ازدواج موفق دیر نیست. هیچ وقت نباید برای ازدواج عجله کرد. من به عنوان یک زن این را اطرافم زیاد دیده ام مردهائی که به مرور زمان از نظر مالی موفق تر می شوند دیگر آن رفاقت را با همسرانشان ندارند و دچار خود بزرگ بینی می شوند. فراموش می کنند که این همان زنیست که در تنگناهای مالی در کنارش بوده و با مهربانی و بی توقع زندگی کرده است.

فریناز پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 13:36 http://delhayebarany.blogsky.com

آره شاید یه عشق نبوده...یعنی یه عشق واقعی نبوده
پرنیان جونم من عشق داقعی رو فقط با خدام تجربه کردم....
میشه با انسان ها هم عشق واقعی رو تجربه کرد؟!!!

جمله ای را جائی خواندم که نوشته بود: خداوند تنها معشوقیست که عاشقهایش به یکدیگر هرگز حسادت نمی کنند.
اما من فکر می کنم عشق ما به یکدیگر ، عشق به خدا را در ما می پروراند. وقتی انسانها همدیگر را خیلی دوست دارند به خداوند خیلی نزدیک می شوند در واقع خدا را در قلبشان می یابند و خود را در خدا.

شاید تجربه ی یک عشق واقعی با یک انسان هم باید به خواست پروردگار باشد ... نمی دانم!

سجاد اسکندری پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 14:27 http://www.1920.blogsky.com

همه ی اینهایی که گفتی درست
ولی اینجا عشق جز کالاهای ممنوعه است
اگه عاشق بشی یکی پیدا می شه که بهت یه گیر بده
پس بهتره ..........

پس بهتره اصلا عاشق نشی ؟!! درسته؟

پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 14:45 http://www.with-parnian.blogfa.com

سلام مهربان صمیمی
دوست عزیز خواندم و لذت بردم مخصوصا پست پایینی شعر زیبای پنج شنبه ها و متن آرامی که نوشته بودید
شعر رو با اجازتون برداشتم
از کی بود
مسیح؟آدرس وبلاگ ندارن؟

بی بهانه عاشق باشید و بمانید

سلام پرنیان دل آرام عزیز
هیوا مسیح رو نمی دونم وبلاگی داره یا نه. من ندیدم یا حداقل دنبالش نگشتم.

ممنونم عزیزم

آفتاب پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 15:04 http://aftab54.blogfa.com


از صـــــــــــــــــــــــــــــــدای عشق ندیدم خوشتر ...

آفــــــــــــــــــــــــــــــــــرین

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 15:13

سلام
همین! همین هم کم چیزی نیست برای ما که در دایره زندگی دایروی مان مشغول چرخشیم و....!!!
من هم تشکر می کنم بابت عکس
بالاخره یکی هم عکسی از رده سنی ما انداخت توی وبلاگش

ممنون

Realy ؟؟!
پس از این به بعد پدر جان صدایتان می کنم!

سلام و ممنون

آفتاب پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 15:25 http://aftab54.blogfa.com

از نظر من پرنیان جان عشق با دوست داشتن فرق میکنه ...
عشق در زندگی گاهی دچار تزلزل میشه ولی دوست داشتن واقعی همیشه هست البته می دونم عشق بالاتر از دوست داشتن است ولی نگهداریش برای بعضی ها مشکله اونم اگر بخوان تا آخر عمر نگه دارند ...
این عکسی که شما گذاشتید معنای عشق واقعیست !

ولی در هردوتا آثار یکدیگر همیشه مشهود می شود. عشق مثل یک طوفان است می آید و همه چیز را زیر و رو می کند و در نهایت آدم را باخودش می برد...

در زندگی مشترک در مواقع سختی ها و گرفتاریهاست که عشق شروع به خودنمائی کردن می کند. وقتی یکی از زوجها به مشکلی برمی خورد دیگری بی تاب می شود. البته زندگی مشترکی که عشقش هنوز زنده مانده است.

یکی از بستگان من ، خانم سکته مغزی کرد و چهار ماه در بستر ماند و متاسفانه فوت کرد، همسرش خیلی بی تابی میکردو سه ماه پس از رفتن او، او نیز متاسفانه فوت کرد. خانم 60 ساله بود و آقا 70 ساله.
و من با اینکه اون خانم خاله ی من بود ولی هرگاه بر سرمزارشان می روم برای شوهر خاله ام اول گل می ذارم و فاتحه می خونم و اشک می ریزم. نمونه ی یک مرد عاشق تمام عیار بود ... از زمانیکه من به یاد دارم. و همیشه بی نهایت برایش احترام قائلم.
این تصویر گاهی وقتها اونا رو به یاد من می ندازه...

یک زن پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 15:42

سلام عزیزم دلم برات تنگ شده بود. اومدم یک هوایی تازه کنم.

سلام اعظم جان
لطف کردی عزیزم. هوای من رو هم تازه کردی

آفتاب پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 15:44 http://aftab54.blogfa.com

چقدر خوبه که می شنویم عشق های واقعی را که تا آخر عمر می مانند مثل شوهر خاله شما (خدا رحمت کنه هم ایشون و هم خاله محترم شما را )
اما من برعکس این قضیه را هم دیدم کسانی بودند که در زندگی مشترکشون دائما مشکل با یکدیگر داشتند و در نیمه راه یکی از آنها فوت کرده بعد از سالها که اون طرف ازدواج مجدد نموده وتازه معنای عشق و محبت را یاد گرفته و راه و رسم زندگی مشترک ولی به چه قیمتی ؟!! از دست دادن عشق اول زندگیش ...
برای اینجور افراد واقعا باید خوشحال بود یا ابراز تاسف کرد ؟!

برای سالهای از دست داده شان باید متاسف شد!
باز هم خوبه که در ازدواج دوم موفق بوده ... جای شکر داره.
ممنونم آفتاب عزیز

پاییزطلایی پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 18:23

سلام
و با آرزوی آخر هفته ی خوب و خوش و آفتابی..

سلام
ممنون و متقابلا".

پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 21:50 http://www.with-parnian.blogfa.com

نگاه مهربانت رو دوست داشتم
لینکتون کردم
تا همیشه جلوی چشم های دل آرامم باشید

مرسی پرنیان دل آرام عزیز
از لطفت بسیار سپاسگزارم

بی یار پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 23:10 http://www.talkhkade.blogfa.com/

عشق هم سرانجامی جز عادت و تکرار ندارد...

پیروز باشی

به اعتقاد من جنس عشق اصلا هم خوانی با عادت و تکرار ندارد. عشق همیشه تازه است و هرگز دچار تکرار نمی شود، اگر شد عشق نبوده.

ممنونم

سحر جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 00:05 http://saharstar1.blogfa.com

آی گفتی...جمله اولت خیلی چسبید خیلی

نوش جان عزیزم

پاییزطلایی جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 18:29

سلام علیکم...

سلام ...

خوبین شما ؟

حسین.ر جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 18:42 http://entegham.persianblog.ir

شگفتی ها در سایه تکرار میمیرند/

ممنون که سر زدی لطف میکنید اگر برای مطلبی تازه چیزی بنویسید/ خدا حفظا کنه/

سلام
این هم جالب بود : شگفتی ها در سایه تکرار می میرند.

حتما. ممنون

آفتاب جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 19:10 http://aftab54.blogfa.com

خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که :

عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر...
.
.
.
قلبت سر شار عشق و دوستی پرنیان من .

جالبه که وقتی داشتم این پست را می نوشتم دائما این جمله دکتر شریعتی با ذهنم بازی می کرد.
اما به نظر من دوست داشتن را نمی شود با عشق مقایسه کرد. هر کدام جایگاه خاصی برای خود دارند.

مرسی آفتاب عزیزم ... تو هم همینطور

لی لا جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 21:41

سلام مهربان. چند روزه که خیلی به یادتم. دلم برات تنگ شده. امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی.

سلام لی لا جان
باور می کنی من هم همینطور؟!

لی لا جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 21:45

این عکسی که گذاشتی خیلی واقعی تر از عکس های دو نفره منه. خوش به حالشون

لی لا جان اوووووه تو خیلی مونده برسی به این دوران زندگی.
خیلی راه در پیش داری عزیزم.

ز-حسین زاده شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 08:43 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام. خیلی لذت می برم وقتی که دو محبوب و دو عاشق را در کنار هم می بینم. خیلیییییییییییییییییییییییییییییی
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آن که دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
قیصر امین پور

سلام
خوشحالم لذت بردید .
... و این عکس چقدر طرفدار داشت! همه دوستش داشتند

از شعر زیبای قیصر ممنون . این هم یکی از شعرهای بسیار زیبائیست که من همیشه دوستش داشتم.

ممنون

اعظم شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 09:24

سلام عزیز دلم
امیدوارم خوب باشی وهفته ی خوبی رو شروع کرده باشی. می بوسمت.

سلام اعظم عزیزم
مرسی از محبتت ... یک دنیا ممنون.
تو هم همینطور عزیزم

فریناز شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 15:52 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام

ویس یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 14:59 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام پرنیان عزیز.واما ای عزیز:من فکر می کنم همینکه ازدواج کردی عشق از بین می رود.وزندگی بوی نا می گیرد.اون وابستگی هم که گفتی در سنین بالا است.به خاطر ترس از تنهایی و برآورده نشدن نیاز های روز مره است.عشق در دوری و تپیدن هایش برای من معنی دارد.زیر یک سقف دو نفر به هم عادت می کنند.در کنار هم بودن توقع می آورد.توقع برطرف کردن احتیاجات مادی و..واین عشق نیست.

الان با تمام نوشته هات موافقم.
دقیقا همینطوره. اصلا جنس عشق جنس عادت پذیری نیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد