فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

سرود برف و باران است امشب

 

 

هوا سرد است و برف آهسته بارد 
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ 
زمین را بارش مثقال، مثقال 
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ 

سرود کلبه ی بی روزن شب 
سرود برف و باران است امشب 

ولی از زوزه های باد پیداست 
که شب مهمان توفان است امشب 

دوان بر پرده های برفها، باد 
روان بر بالهای باد، باران 

درون کلبه ی بی روزن شب 
شب توفانی سرد زمستان ...  

 

یک روزی عاشق برف بودم، اما امروز وقتی برف می بارد انگار بر روی قلب من می بارد. نفسم میگیرد و سینه ام سنگین می شود. دلم می گیرد از هر چیزی که سپیدیست و سردیست و جای خالیست ... . زندگی من برایم کم کم دارد می شود یک رویا. رویائی که نمی دانم واقعیتی بوده است یا زائیده ی خیال!   یه چیزی این وسط گم شده است.  یه چیزی که رشته ی زنجیر زندگی را از هم گسسته است. به گمانم این منم که در زنجیر زندگی گم شده ام!

 

پ ن : تصویر بالا باشگاه انقلاب زمستان ۸۶ ............ 

نظرات 23 + ارسال نظر
سجاد اسکندری جمعه 24 دی 1389 ساعت 01:21 http://www.1920.blogsky.com

شعر برفیت قشنگ بود
یه روزی برسه که عکس خودمونم برای خیلیا داستانها بگه

داستانهائی که گاهی ترجیح بدی نگی ! شاید فکر کنی ارزشش به نگفتنش باشه ...

مرسی

پاییزطلایی جمعه 24 دی 1389 ساعت 01:47

و همیشه حرفهایی هست برای نگفتن

و ...!



کاش زندگی واقعیت نداشت!
کاش فقط رویاها زندگی بود...

اصلا زندگی مگه واقعیت هم داره؟!

کوروش جمعه 24 دی 1389 ساعت 02:05 http://korosh7042.blogsky.com


سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب

ولی این آرامش را طوفانی در پیش است که مهمان اگرچه ناخوانده ولی میزبانی چشم به راه دارد
راجعه به قالب شعری حرفی دارم که مناسب این حال نیست
شاید وقتی دیگر
فقط گویا ابیاتی از آن به عمد حذف شده و از حالت چهارپاره خارج شده است
زیباست و پر رمز و راز
ببینم خطای تایپی ندارم

سلام کوروش عزیز
این شعر از اخوان ثالث است.
کامل آن را اگر چه طولانیست اما برایتان می نویسم

هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال ، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ
سرود کلبه ی بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برفها ، باد
روان بر بالهای باد ، باران
درون کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان


آواز سگها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک است
کشد - مانند گرگان - باد ، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است ؟
کنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاک اره های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه
عزیزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن ته مانده های سفره خوردن
و گر آن هم نباشد استخوانی
چه عمر راحتی دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی
ولی شلاق! این دیگر بلایی ست
بلی ، اما تحمل کرد باید
درست است اینکه الحق دردناک است
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهایمان را و ما این
محبت را غنیمت می شماریم

خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه ی بی روزن شب
شب توفانی سرد زمستان
زمستان سیاه مرگ مرکب


آواز گرگها
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد - مانند سگها - باد ، زوزه
زمین و آسمان با ما به کین است
شب و کولاک رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک و سرما
بلای نیستی ، سرمای پر سوز
حکومت می کند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشه ی گرم کنامی
شکاف کوهساری سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان
در آن آسود بی تشویش گاهی
دو دشمن در کمین ماست ، دایم
دو دشمن می دهد ما را شکنجه
برون : سرما درون : این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه
دو ... اینک ... سومین دشمن ... که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین ... بی رحم ... بی رحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت
بنوش ای برف ! گلگون شو ، برافروز
که این خون ، خون ما بی خانمانهاست
که این خون ، خون گرگان گرسنه ست
که این خون ، خون فرزندان صحراست
درین سرما ، گرسنه ، زخم خورده ،
دویم آسیمه سر بر برف چون باد
ولیکن عزت آزادگی را
نگهبانیم ، آزادیم ، آزاد

ممنونم

فریناز جمعه 24 دی 1389 ساعت 08:19 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام پرنیان بانو...

اگه برف را به مثل تصویر بالا تجربه کردی هیچ وقت گلایه نکن از بودنش حتی اگه حس سنگینی داشته باشی

میدونی سال هاست که اصفهان(خودشهرش که زندگی میکنم)همچنین برفی را ندیده!!!!

شاید این سنگینی شده آرزو واسه من و همشهری هام


سلام فریناز جان
همیشه خاطرات هستند که همه چیز را برای ما معنا می کنند.

چه جالب ! از اصفهان هستی...
اصفهان خیلی سرمای خشک و بی بارشی دارد و زمستانهایش به قول معروف استخوان می ترکاند.
اما شهریست زیبا و دوست داشتنی.

فریناز جمعه 24 دی 1389 ساعت 08:21 http://delhayebarany.blogsky.com

برف سنگین نیست ...
این دل های ماست که کوچیک شده و طاقتشو نداره!!!

دارم فکر میکنم به گذشته و الانم....
میبینم حتی توی این زمان اندکی هم که گذشته دل من چه قدر کوچیک شده از زمان بچگی هام....

انگار باید دلت کوچیک بشه تا خودت بزرگ تر بشی!!!!

برف را به همه ی وجودم دوست دارم...
کاش بر سرما هم میبارید

شاید هم دلها بزرگ شده! که همه چیز براش کوچیک شده ...
دعا می کنم برف حسابی بر آسمانتان ببارد.

اعظم جمعه 24 دی 1389 ساعت 10:10

پرنیان عزیزم با اینکه منم این روزا حس های مشابه تو رو دارم ولی دوست ندارم تو رو ابن جوری ببینم. جواب کامنتت به فرخ رو که خواندم دلم گرفت. دوستت دارم عزیز دلم.مراقب خودت باش.

سلام اعظم جان
یه احساس دلتنگی بود در یک نیمه شب زمستانی و نوشتمش

خوبم عزیزم ... سرحال و خندان

مرسی که به فکر و به یاد من هستی همیشه
من هم دوستت دارم عزیزم و میبوسمت

الان فرخ عزیر بخونه دوباره میگه این خانومها چقدر واسه ی هم لاو می ترکونن!!!!

شبنم جمعه 24 دی 1389 ساعت 12:41 http://shabnambahar.blogfa.com

درود پرنیان جااااااااااااان..نبینم غمگین بنویسی ها...برف و سپیدی برف باید باشه که یکمی سیاهی دل آدمهای دور و بر را محو کنه ...بوس

سلام شبنم جان
مرسی عزیزم . اگه برف سیاهی دل آدمها رو محو کنه که خیلی خوبه.
اونوقت دوست دارم همش بباره!

مرسی عزیزم

کوروش جمعه 24 دی 1389 ساعت 14:06 http://korosh7042.blogsky.com


قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی‌ثمر می‌گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری – باری
برو آن‌جا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آن‌جا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطن خویش غریب.
قاصد تجربه‌های همه تلخ،
با دل‌ام می‌گوید
که دروغی تو، دروغ،
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی … آخر … ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی …!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی – طمع شعله نمی‌بندم – خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دل‌ام می گریند.

اخوان عزیز

ممنون از این شعر بسیار زیبا.
لطف کردید.

برزین جمعه 24 دی 1389 ساعت 17:18 http://naiestan1.blogsky.com

بسیار زیبا بود
آن غم نهفته در کلامت به همراه آن تصویر و تداعی خاطراتش را درک می کنم
گل

مرسی ...
خیلی ممنونم.

فرخ جمعه 24 دی 1389 ساعت 19:45 http://chakhan-2.blogsky.com

همه اینطورند خانوم !! ما در سنین مختلف احساسات متفاوتی داریم ... میبینید که واقعا این روزها نمیشه مثل دوران کودکی از برف و سرما لذت برد! من بارها به این موضوع فکر کردم و برام همیشه تعجب آور بود که چرا دیگه نمیشه مثل دوران کودکی از برف لذت برد؟؟ الان فهمیدم که سن آدمیزاد تاثیر میگذاره!!

خوب شکر خدا یک نفر پیدا شد که احساسش مثل من باشه!

رفتن در برف و قدم زدن در آن یک روحیه ی خاصی می خواد. که مدتیه من اون روحیه رو ندارم.

سال 84 تمام جمعه های فصل زمستان را اسکی می رفتم اما الان هرگز حاضر نیستم توی این سرما برم اسکی!

فرید جمعه 24 دی 1389 ساعت 21:37

سلام
شب برفی تان مبارک
ما که در این پایین های شهر باران هم بزور می بینیم
می بینید که خدا هم فرق می گذارد بین بندگانش....!
گم شدگی در زندگی.... تعبیر جالبی ست که شاید در شب های برفی بروز کند....
گاهی فکر می کنم زندگی ما آدم ها شده مجموعه ای از عادت ها و تکرارها که همه با هم با تلاش زیاد و طاقت فرسایی می خواهیم هر روز داشته باشیم شان....
آنوقت شاید دیگر از زندگی لذت نبریم.... شاید خیلی چیزها فراموش شود این وسط...
فکر می کنم در زندگی گم نمی شویم اگر...
عاشقانه به او احترام بگذاریم...
و برای او زندگی کنیم... خالصانه.... زندگی کنیم برای زندگی و نه هیچ چیز دیگر....
یا حق

سلام
خواهش می کنم فرید عزیز!
برفی هم نیامد آنچنان! دو سه روزش که من نبودم بقیه اش هم خیلی کم بارید! یعنی خدا ما رو بیشتر دوست داره؟! فکر نمی کنما!
درست می گید اونقدر توی روزمرگی ها عرق می شیم که دیگه یادمان می رود که باید از روزها لذت برد.
این احترام گذاشتن عاشقانه به زندگی بستگی به عواملی هم داره. باید یک سری عوامل مهیا باشه. در شرایطی که در جائی زندگی می کنیم که انسانها با دید انسانی دیده نمی شوند کل زندگی در آن جامعه می رود زیر سوال حالا بماند چه بلائی به سر انگیزه های زندگی می آید.
شکایتی نمی کنم ... اما انگار گاهی خیلی شکایت می کنم!!! شاید شکایت نباشد یه جور سردرگمیست که گاه گاه می اید سراغم.

آذرخش شنبه 25 دی 1389 ساعت 09:00 http://azymusic.persianblog.ir/

مجددا سلام
وقتی اینجا این همه سرد شده خدا میدونه اونجا چه خبره
شعر قشنگی بود
و مطلب قشنگی
خوش بحال باشگاه انقلاب که این همه ازش عکس گرفتی

سلام
پس جنوب هم سرد شده؟!
اینجا وقتی می ریم توی فضای باز یخ می زنیم . البته من نسبت به آدمهای معمولی خیلی سرمائی هستم و وقتی من یخ می زنم بقیه سردشونه!!!

باشگاه انقلاب ... چهار فصلش زیباست و ...

قندک شنبه 25 دی 1389 ساعت 11:56 http://ghandakmirza.blogfa.com

عجب زیبا بود این شعر. دست مریزاد ولی کاش نام شاعر را هم ذکر می کردید پرنیان عزیز؟

خوشحالم که دوست داشتید.
شعر از اخوان ثالثه و در پاسخ به کامنت کوروش عزیز شعر کاملش را نوشته ام، چند کامنت بالاتر .

مرسی

قندک شنبه 25 دی 1389 ساعت 11:58 http://ghandakmirza.blogfa.com

هنر آن است که بتوانیم از غوره شیره بسازیم. غصه خوردن دردی را دوا نمی کند خدا گواه است. رنج روح بر تن اثرات سوء می گذارد.

بله حق با شماست ...
اما خودش می یاد یهو ... غصه رو می گم

قندک شنبه 25 دی 1389 ساعت 12:18 http://ghandakmirza.blogfa.com

چه جالب!.... غصه رو می گمو میگم!

آره ... همینجوریه دیگه ... هرچی هم ازش فرار کنی یهو سرو کله اش پیدا میشه!‌

قندک شنبه 25 دی 1389 ساعت 12:38 http://ghandakmirza.blogfa.com

آهان! اوکی. (بقول اون ور آبی ها. البته بعضیاشون!) ما که قادر نیستیم بریم اون ور آب .پس کلامشونو تقلید می کنیم.شاید اون بر آب مالیده بشیم و قسمت بشه بریم !

امیدوارم روزی برسه که هر کسی هرجای دنیا که دوست داشت به راحتی بتونه سفر کنه

قندک شنبه 25 دی 1389 ساعت 13:23 http://ghandakmirza.blogfa.com

ممنونم عزیز. ولی گویا این مرحوم م. امید هم دلش خیلی از روزگار پر بوده ها؟! بنده خدا!!!!

خواهش می کنم.
بله همینطوره . اگه دقت کرده باشید بیشتر شعرهاش در همین سبک هاست.

محسن شنبه 25 دی 1389 ساعت 17:55

همسایه ماه سلام
بجز چند شاعر پر اوازه شاعری را ندیدم که از برف وزمستان دل خوشی داشته باشد .البته ان چند شاعر هم به کنایه زمستانی شده اند.
(کمال الدین اصفهانی ) در قرن ششم اینطور از برف می نالد.
هرگز کسی نداد بدین سان نشان برف
گویی که لقمه ایست زمین در دهان برف
گرچه سپید کرد همه خان ومان ما
یارب سیاه باد همه خان ومان برف

ویانیمای بزرگ می اورد
درشب-سرد -زمستانی-کوره خورشید هم-چون کوره ای گرم
چراغ -من نمی سوزد.
وبه مانند -چراغ -من
نه می افروزد چراغ هیچ !
نه فرو بسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد.

ودر حالی دیگر شاملو می نوازد
برف نو ! برف نو! سلام سلام
بنشین خوش نشسته ای بر بام
پاکی اوردی ای امید سپید !
همه الودگی است این ایام

و مادر زمان فروغ دلسردانه این ابیات را می اورد.
مو سپید اخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی
در دلم باریدی ای افسوس
بر سر گورم نباریدی

ولی هوای اخوان ثالث به مراتب سردتر وگرفته تر از شاملو وفروغ است.
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستهاپنهان نفس هاابر دلها خسته وغمگین درختان اسکلتهای بلور اجین
زمین دلمرده -سقف اسمان کوتاه
غبار الوده مهر وماه...زمستان است ...زمستان...

ولی محمد علی افراشته ی گیلانی زمستان رابه نوعی طبقه بندی اجتماعی می کند.ودر طرف اغنیا می اورد
توی این برف چه خوبست شکار ای گفتی
گردش اندر ده ما اونور غار ای گفتی
ران اهویی و سیخی و کباب و دم ودود
اسکی وویسکی واجیل اچار ایگفتی!
ویسکی وکتلت وکنیاک فراوان خوردن
بله دادن به سر وسینه یار ای گفتی!

اما کودکی ما باشادی و برف بازی همراه بود وصد افسوس که زود گذشت.
گوله گوله برف می یاد
سرد هوا زمستونه
سرمای بی حد هوا تن ادمو میلرزونه
برف که میاد از اسمون سفید میشن درختچه ها
شادی داره صفا داره
بازی تو کوچه ها داره
وقتی زمستون میرسه
همش بخاری روشنه
باید پوشید لباس گرم
که وقت سرما خوردنه

البته شاعر شعر بالا رو نمی شناسم ولی با همین چند بیت کودکانه هم میشود به یاد کودکی افتاد .
همسایه ماه سرت را حسابی درد اوردم ولی گویی اهل دل دل خوشی از زمستان ندارند از عکس زمستانی شما هم لذت بردم.گرمای خورشید همراهتان و محبت ایزدم به کامتان بدرود.

دوست دارم این همسایه ی ماه رو.

چقدر زحمت کشیدید برای نوشتن این شعرها . همشون قشنگن نمی دونم بگم کدومشون رو بیشتر دوست دارم . اما این شعر محمد علی افراشته ی گیلانی چه بامزه ست.

الان از بیرون اومدم . برف یه احساس عجیبی به آدم می ده اما از سرما بیزارم. توی سرما هیچ کاری نمی تونم انجام بدم انگار یخ می زنم.

اصلا هم سرم درد نگرفت کلی لذت بردم از خوندنشون . باز هم می خونمشون.
مرسی

کوروش شنبه 25 دی 1389 ساعت 21:55 http://korosh7042.blogsky.com

چه حسن تصادفی من الان تو وب شما بودم
که سیستم ریست کرد
بازگشتم کامنت پرمهرت را دیدم
ممنون
این قالب هم نچسب شده .ممنون که توجه می کنی

شب شما به خیر کوروش عزیز

عوض کردن قالب برای تنوع خیلی خوبه. من زمانیکه در بلاگفا بودم اولین قالبم سبز بود بعد صورتی شد. بعضی از دوستان وبلاگی می گفتند ما به همون سبز عادت کرده بودیم و تو رو با همون قالب سبز تجسم می کردیم. اما بعضی ها هم که مثل خودم از رنگ صورتی خوششون می آمد استقبال کردند. سلیقه ها خیلی متفاوته و هر کسی نظری داره ولی توی بلاگ اسکای قالبی که خیلی دوست داشته باشم ندیدم. یه بار با یه جنگل عوضش کردم وقتی دیدمش خودم داشتم پس می افتادم بلافاصله مثل قبل تغییرش دادم ... اووف چقدر حرف زدم!!!!

مرسی

ویس یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 11:21 http://lahzehayenab.blogsky.com

تا حالا وقتی برف میومده سرت را بالا گرفتی وتوی چشم برفی که می باره نگاه کردی؟ذرات برف در این حالت تو را بالا می کشه ومی بره.سبک و آرام.آرامشی که هیچ جا نیست.در بستری از حریر نرم سپید.واگر خودت را رها کنی به گوشت زمزمه می کند ،زندگی پرشکوه است هر چند که با خود در مراحل مختلف کوله بار سنگین خاطرات را حمل می کند.گاهی بدون این خاطرات به این بارش قو مانند نگاه کن و لذت ببر .عزیزم

مدتی بود جرات نمی کردم برم توی برف قدم بزنم ، همیشه از پشت پنجره نگاهش می کردم و غمگین می شدم . اما دیشب آشتی کنان من بود با او . رفتم در خلوت و سکوت نیمه شب و باهاش درد دلها کردم.

و رها کردم خودم را در آن .......

میله بدون پرچم یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 21:22

سلام پرنیان عزیز
این شعر اخوان رو خیلی دوست دارم
اما این وسط برف بیچاره چه گناهی داره؟ یه نگاه دیگه به اون عکس بیانداز... خدایی حیف نیست دل آدم از برف بگیره...البته بماند که من از سرما بیزارم

سلام
دیشب با برف آشتی کردم. قبل از این یادآور خاطراتی میشد که خیلی غمگینم می کرد.
من هم از سرما بیزارم
منفعلم می کند

مهرباران دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 06:13 http://darya73.blogfa.com

یه چبز برزگی برایم گم شده است... این سوالی است که مدتهاست گریبانگیر من است... با جوابهایی که پازل دلتتگیهامو رو یا پر نمیکنن... یا نمی خوام پر کنند!
شاد باشید و سلامت... دیگه هم برای این برف زیبا از این چیزا ننویسید که دل سپیدش می شکنه....

گاهی وقتها هم این خود ما هستیم که گم شدیم توی برهوت زندگی!

حتما... دیگه نمی نویسم.

مرسی

عاشق کوهستان شنبه 27 فروردین 1390 ساعت 16:35 http://mountain.persianblog.ir

سلام عزیز

زیباست
ممنون

سلام
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد