فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

عقاب باشید و سربلند و همواره در اوج

 

  

آدمها دو دسته هستند غازها و عقابها. 

مطلب زیر کمی طولانیست ممکن است احساس کنید خواندش خسته تان می کند ولی من به شما می گویم ارزش خواندنش را دارد. من بارها و بارها خواندمش. 

 

مطلبی است از کتاب عظمت خود را دریابید از دکتر وین دایر.   

 

وقتی این مطلب را خواندم دائما فکر میکنم چقدر غاز هستم و چقدر عقاب؟!  و گاهی اطرافیانم چقدر عجیب غاز هستند!‌

هرگز نباید عقاب ها رو به مدرسه فرستاد و نباید افکار دست و پا گیر غازها فکر عقابها رو مشغول کنه. کسی که مثل غاز هست و تعلیم داده شده نمی تونه درست پرواز کنه و به خار و خاشاک گیر می کنه که مانع پروازش میشه. ولی عقاب رسالتش اوج گرفتنه. عقابی که مثل غاز رفتار می کنه از ذات خودش فرار می کنه. 

بدترین چیز ندونستن قوانین عقاب هاست. این که ندونیم چطوری عقاب باشیم. 

غازها همه مثل هم فکر می کنند و همیشه هم ادعا می کنند که درست فکر می کنند. افکارشون کپی شده هست واصلا خلاقیت نداره. اکثر مواقع هم با هم به نتایج یکسان می رسند چون دقیقا مثل هم فکر می کنند. 

 عقاب ها می دونند زمانی که همه مثل هم فکر می کنند در واقع اصلا کسی فکر نمیکند! 

غازها همیشه می دونند غاز دیگه چطوری زندگی کنه بهتره!  هر کسی جای دیگری تصمیم میگیره. برای همین اکثرا یا دیر به بلوغ (فکری- جنسی- احساسی) می رسند و یا اصلا بالغ نمی شن.  

عقابها به خلاقیت ذهن هر کسی اعتقاد دارند و در زندگی ماهیگیری به فرد یاد می دن و نه ماهی در محله عقابها هر کسی جای خودش باید فکر کنه و کسی مسئولیت زندگی کس دیگه رو به عهده نمی گیره. 

غازها از جسمشون بیش از حد کار می کشن و تمام توان داشته و نداشته رو به کار می گیرن و به نتایج دلخواه نمی رسن. 

عقابها اول تمام جوانب کار رو در نظر میگیرن، با توجه به تجارت قبلی و برنامه ریزی های ذهن خلاقشون تصمیم می گیرند و بعد شروع به کار میکنند. عقابها ایمان دارند که تلاش جسمی به تنهائی اصلا برای کار کافی نیست. 

غازها حریم شخصی ندارند و بارها و بارها وارد حریم خصوصی عقابها می شند چون حرمت ندارند. 

عقابها به حریم شخصی هر فردی احترام می زارن و قاطعانه به افرادی که وارد حریم خصوصی اونها می شن تذکر می دن. 

غازها باید همه رو راضی نگه دارند و تمام تلاششون رو در روابط می کنند که همه انسانها ، تک به تک از اونها راضی باشند. به جای انجام وظایف و رسالت خودشون، رضایت همه اطرافیان رو با هر زحمتی شده به دست میارن چون اگر به دست نیارن احساس خلا می کنند. 

عقابها می دونند که به دست آوردن رضایت همه افراد امکان نداره و نیمی از مردم همیشه با نیمی از افکار اونها مخالفند و این وظیفه یک عقاب نیست که مخالفانش رو راضی نگه داره. 

غاز نه نمیگه و همش شاکی هست که چرا باید اینهمه به دیگران توجه کنه. 

عقاب در مواقعی که لازم هست، به راحتی نه می گه.  

غاز شرط اول ارتباط رو صمیمیت بیش از حد می دونه. 

عقاب شرط اول ارتباط رو احترام متقابل می دونه.   غاز نمی خواد باور کنه که دشمنی داره. 

عقاب می دونه که باید دشمنش رو ببخشه ولی بهش اعتماد نمیکنه.  

غاز از تجربیات درس نمی گیره و فقط آزار می بینه. 

عقاب بعد از گذروندن سختی مسئله ،‌ به فکر پذیرش مسئله و درسهای ممکنه هست. 

غاز از دلش هیج وقت حرف نمی زنه.  عقاب با دلش زندگی می کنه  

غاز یا احساسیه و یا منطقی! 

عقاب میدونه که در دورانی از زندگی باید مغز رو پرورش و ورزش داد و در دورانی دیگه باید دل رو نوازش داد و به حرف دل بها داد. 

غاز اشتباه نمی کنه!‌  عقاب می دونه اگر هیچ وقت اشتباهی نکرده، دلیلش اینکه اصلا دست به عملی نزده. 

غاز جای دیگران زندگی می کنه. 

عقاب می دونه که باید به دیگران کمک کنه ولی جای کسی نباید زندگی کنه چون تجربه خود بودن رو از اون فرد گرفته.  

غاز همیشه همه کار می تونه انجام بده. 

عقاب می دونه چه کارهائی رو می تونه انجام بده و چه جائی باید اعلام کنه که از عهده اون بر نمی یاد. 

غاز همیشه مجبوره!  

عقاب همیشه مختاره و اگر به جبر روزگار مجبور شد کاری رو انجام بده ، می پذیره و می گه: ترجیح میدم این کار رو انجام بدم. 

زمان تفریح غاز مشخص نیست.  

عقاب برای تفریحش برنامه ریزی می کنه و می دونه که فاصله خالی این نت تا نت بعدی در موسیقی، دلیل دل نشین بودن اون هست. 

غاز همیشه راضیه و شاکی و همیشه در حال شناخت عامل این بدبختی هست. 

عقاب همیشه راضیه و  می دونه هر سختی هم پایانی داره. 

غاز عبادت عادتش شده. عقاب تکرار و عادت و روزمرگی  رو مرگ دل و پرستش  می دونه.  

غاز نسبت به عقاب یا احساس برتری می کنه و یا احساس ضعف. 

عقاب باور داره برتری وجود نداره. اصل فقط تفاوت است که باعث برتری کسی بر کس دیگه نمیشه.  

غاز زیاد از مغزش کار می کشه البته بدون بهره وری لازم. 

عقاب مفید فکر می کنه واز اشتباهاتش درس می گیره.  

غاز می خواد غاز باشه چون غاز بودن و نپریدن خیلی آسون تر از پرواز و اوج گرفتن هست. 

عقاب بر عقاب بودن اصرار داره، حتی اگر بارها به مدرسه غازها رفته باشه و به خاطر عقاب شدن بهای سنگینی رو بپردازه.  

یک نکته کنکوری برای عقابها: 

غازها همیشه می خوان یک عقاب یک جور دیگه باشه، یک جور دیگه عمل کنه!‌   براشون ارتباط هیچوقت کافی و رضایت بخش نیست. 

دقت کن : غاز چون خودش رو نپذیرفته و خودش رو درست نمیشناسه، از تو می خواد که یه جور دیگه عمل کنی!   هیچ وقت براش رضایت بخش نیستی وعملا بهت میگه که براش کافی نیستی چون همیشه یه کاری کم کردی!  

سعی کن خودت باشی و بهترین نقش رو داشته باشی( به عنوان دوست- همسر- خواهر- برادر- بچه) ولی سعی نکن که خودت رو مجبور کنی که طبق خواست اون خودت رو تغییر بدی. اون ناراضی به دنیا اومده و از دنیا می ره.  

 

از زندگی عقب نیفتی چون قرار نیست که غاز باشی. 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 09:15

پرنیان عزیزم بد جوری ما رو معتاد وبلاگت کردی. الان با اینکه مشغول تهیه ی یک گزارش هستم وحسابی گرفتارم ولی هی سرکی به وبلاگت می زنم.
اتفاقا سه روز پیش داشتم این متن رو می خواندم و خیلی بهش فکر کردم وحس کردم گاهی عقابم و گاهی غاز. البته خواندنش در وبلاگ تو یک صفای دیگه داره.

قربونت تو دوست مهربونم. واقعا در مقابل محبت هات کم می یارم و نمی دونم باید چیکار کنم!‌

عزیزم مرسی که با اینکه خونده بودی باز هم اینجا خوندیش.
اما من هرگز دلم نمی خواد یه لحظه غاز باشم و دائما هم دارم تلاش می کنم.
غازهای دور و برم گاهی عصبیم می کنند ولی تمرین می کنم که بپذیرم هر کسی رو در حد خودش ازش انتظار داشته باشم نه بیش از آن.

خیلی خوبی تو

قندک چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 10:51 http://ghandakmirza.blogfa.com

خب راستش باید بگم که غاز ها هم حق زندگی دارند دیگه؟ گناه دارن. نمی شه که فط عقاب بود. باید دوکفه ترازو تراز باشه. من هرچی دقت کردم دیدم یک غاز اصیل و به تمام معنا می باشم. هرگز هرگز هرگز نمی تونم عقاب باشم.آخی. مگه نه؟!

در مورد شما نمی تونم باور کنم یک غاز هستین!‌ اصلا نمی تونم باور کنم.
اصلا با روحیات و مهربانی ها و انسانیتی که در شما دیدم جور در نمی یاد.
غازها در اینجا موجوداتی هستند که دائما برای دیگران می خوان تصمیم بگیرن، دیگران رو مورد قضاوتهای خودشون قرار میدن، دائما سرک می کشن توی زندگی دیگران و ...........
نه شما یک غاز نیستید!

آفتاب چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:10 http://aftab54.blogfa.com/

برعکس توصیفی که شما از غاز و عقاب کردید ولی من هم به خاطر زیبایی غاز و هم بخاطر اینکه غاز رو بهتر از عقاب در همه زمینه ها می دونم ولی عقاب هر چیزی رو که می خواد بدست بیاره با خشونت عمل می کنه
البته این نظر شخصی منه

نویسنده عقاب رو مثال زده به دلیل اوج گیری که در آسمان دارد.
عقاب برای حفظ بقا خودش طبیعتا حیوانات ضعیف تر رو شکار میکنه. مثل ما که به گوسفندان رحم نمی کنیم !!!
اصلا کاری به عقاب و غاز نداریم بدون در نظر گرفتن عقاب و غاز به شخصیت های پرداخته شده فکر کن.
کاری نداشته باشد به کلمه «عقاب» و «غاز» . فقط دو نفر آدم رو با این خصوصیاتی که نوشته شده در نظر بگیر. باز هم از شخصیتی که غاز نام داره خوشت می یاد؟

آفتاب چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:35 http://aftab54.blogfa.com/

من چون تصور بدی از عقاب دارم هر چقدر هم بخواد اوج بگیره ولی نمیدونم چرا تو لیست حیوانات سیاهم قرار داره

ای وای !
خوب اشکال نداره ... اصلا فراموش کن عقاب ها رو

آفتاب چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:39 http://aftab54.blogfa.com/

آفتاب چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:42 http://aftab54.blogfa.com/

در مورد نظرتون در مورد گوسفندان موافقم
من به شدت این کار رو نهی می کنم ریختن خون حیوانی به خاطر سلامتی انسانی !

فرخ چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 15:04 http://chakhan.blogsky.com

پرنیان عزیز
چقدر دوست دارم که عقاب باشم...لااقل غازی در حد استاندارد .... اما من شبیه اردکی هستم که توی رویاهاش "قو" میشه!

سلام فرخ عزیز
غازه زیاد هم استاندارد نیست!
خیلی قشنگ نوشتید.
امیدوارم همیشه همون قو باشید.

فرید چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 15:20

سلام
عقاب یا غاز...؟!
وین دایر رو خوب می شناسمش و 6 سال پیش با کتاب زیبای "ببینید تا باور کنیدش" بزرگ شدم....
بگذارید خودم رو محدود به انتخاب این دو گزینه نکنم
الان دلم می خواهد خود واقعیم رو از پشت پرده های پندار پیدا کنم....
اونوقت شاید بتونم بگم نه غاز و نه یه عقاب....
بلکه سعی می کنم یه انسان باشم...
انسانی که همه خوب های عقاب و غاز را با هم دارد ...
اصلن همه خوب های هستی را در خود دارد....
البته شاید....

سلام
این که عالیه ... ولی دشواره .
این که چیزی باشیم که هم خودمون از خودمون راضی باشیم در عین حال دیگران هم راضی باشن. گاهی به تناقض برخواهیم خورد.

امیدوارم در این راه همیشه موفق باشید.

ویس پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 11:50 http://lahzehayenab.blogsky.com

من بیشتر وقتا جوجه اردک زشت هستم.دور خودم می چرخم.کنار هرکسی راه میفتم ،دوستش دارم.ولی بعد می بینم از جنسش نیستم.

تو یک جوجه اردک خوشگلی!

کوروش جمعه 19 آذر 1389 ساعت 03:39 http://korosh7042.blogsky.com/

ببخشید بانو که این متن رادیرتر خواندم .گذاشته بودم در فرصتی مقتضی بخوانم . ما اغلب متولدین دهه ی 40 گاه غاز و گاه عقابیم
و نه غازیم و نه عقاب
اگرچه تلاش ها کردیم که عقاب باشیم و لی چه سود که در جمع سیمرغ راهمان ندادند.
در اموخته های قدیممان از ما تعبیری تحت عنوان خورده بورژوا میدادند
بینابین بودیم و هستیم
عقابانی بودند که همراهیشان کردیم و لی توان بلندپروازیشان را نداشتیم
دیگر عقاب هم اگر باشیم
به کدامین می خواهیم رسید
پرواز را به نا امده گانمان اموختیم
خود دانند که ایا بخواهند یا نه
همچون همیشه به داشتن فرهیخته گانی در کنار دارم به خود خواهم بالید
پیروز باشی و بلند اسمان جایگاهت

سلام
بله حرفهای ناگفته ی من را زدید. بالهایمان را بستند ...
دیگر گاهی حتی توان پریدن تا نیم متر آن طرفتر را هم نداریم چه برسد به اوج گرفتن!

ممنونم خیلی لطف دارید.

پاییز طلایی دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 14:41

ما کدومیم حالا؟!!!

شما سعی کنید عقاب باشید

ساخته شده برای اوج گرفتن

طناز چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 11:03

پرنیان عزیز
به عنوان کسی که هر دوی اینها را بودم و تجربه کردم باید بگویم که بر خلاف تصورت کاهی همیشه عقاب بودن خوب نیست کاملا به یاد دارم زمانی که از یک غاز تمام عیار همراه با احساسی از ضعف و خشم از سالهای از دست رفته شروع به استحاله ای به سمت عقاب شدن کردم همه ی اطرافیانم مرا به خودخواهی متهم می کردند و من در دونم به خود می گفتم اینها نمی دانند در حد خودشان می دانند و به اینها ارتباطی ندارد و ... به دلایلی عاشق دورانی هستم که از یک غاز مطلق بودن پرواز را شناختم اما زمان و تجربه هنوز چیز هایی برای آموختن به من داشت آرام آرام در برخی از لحظات زندگی با غاز هایی روبرو شدم که تسکین روحم بودند آن زمان به یاد آوردم که گای پیشتر چگونه تسکین دردهای دیگرن بودم با آنکه خیلی چیزها را از دست دادم آرام آرام شروع به شناختن چیزهای خیلی ظریفی کردم که ارزشهای بزرگ اما پنهانی بودند و به مرور دانستم که آنان که ناراضی بودند گاهی چه بر حق سخن گفته بودند...شاید این سخت ترین قسمت برای من بود که بپذیرم گاهی عازها درست تر می بینند با تمام غازیشان...در نهایت گذر زمان به من آموخت که هر یک از این دو بودن موهبت های خاص خود را در بر دارد برای دنیا و برای خود...هاچ نیازی نیست که سعی کنی چیزی جز آنچه که هستی و در ذات توست باشی ...امروز به جایی رسیدم که هم قادرم گاهی به سادگی عقاب باشم و هم قادرم با افتخار عاز باشم و قدر هر دوی آنها را بدانم پرنیان عزیز تمام مراحل مطلقا چیزی بودن و به آن ایمان داشتن را لازم بود بگذرانم اما آرزو میکنم که در یکی از آنها نمانید و به مرور موهبت های هر چیزی را دریابید. هیچ چیزی با ارزش تر یا بی ارزش تر از چیز دیگری نیست و ارزش واقعی این است که من قادر باشم در هر لحظه انتخاب کنم که چه باشم آزادانه و قادر باشم به هر چیزی که هستم و هر چیزی که دیگران هستندافتخار کنم و با دیده ی عشق و احترام بنگرم

سلام طناز عزیز

از خواندن تجربیاتت خیلی لذت بردم ... آفرین!
عزیزم هر کدام را باید در زندگی تجربه کرد و در نهایت به یک نتیجه گیری مناسب رسید.

مرسی .

لیلا سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 19:22 http://panjarekhuneman.persianblog.ir

سلام

سلام لیلا عزیز
وای چقدر پنجره ی شما سرشار از رنگهای شاد و سرشار از زندگیه!
یهو دلم باز شد وقتی نگاهم به پنجره ی شما باز شد!
به خصوص که طرفدار رنگهائی در طیف صورتی هم هستم که دیگه ... هیچی!

لیلا سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 19:23 http://panjarekhuneman.persianblog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد