فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

Th nearest thing to heaven, You're my angel from above

 

آسمان همچون صفحه ی دل من  

روشن از جلوه های مهتابست 

امشب از خواب خوش گریزانم  

که خیال تو خوشتر از خوابست 

 

خیره بر سایه های وحشی بید 

می خزم در سکوت بستر خویش 

باز دنبال نغمه ای دلخواه 

می نهم سر بر روی دفتر خویش ... 

 

دلیلی باش برای بودن من ...

صبح که چشمانم را بر روی آفتاب باز می کنم، خوشحالم که تو هستی!  ضربان قلبم را می شنوم مطمئنم دلیلی دارد این تپشها.    

هر خریدی در پشتش انگیزه ای می شود برایم.  وقتی سوال می کنم شال گلبهی بخرم یا شال طوسی با گلهای صورتی به من بگوئی: هر چه که بپوشی برای من زیباترینی.    وقتی خرید می کنم به من بگوئی همیشه انتخابت بهترین است.  دیر می کنم می دانم نگرانم هستی ... می دانم دیوانه خواهی شد.    وقتی دلخور می شوم از تو، و اشکهایم را با زحمت زیاد فرو می دهم نگاهت و کلامت بهترین مرهم دنیا می شود برای کوچکترین دلخوری های دنیا. 

شب می شود، خوشحال می شوم  که شب هست و تو هستی و در ظلمت شب چقدر خدا پیداست و چقدر نور است و گرما .  باز آفتاب سر می زند با بودنت احساس می کنم  امروز هدیه ی خداوند است به من.  کودکی می شوم پر شر و شور و به هر چیز مضحکی از ته دل می خندم.  احساس نفس می کشد، بالا و پائین می پرد و گاهی نیز می رقصد.   

 

به آسمان نگاه می کنیم و به تغییر شکل ابرها یک عالمه می خندیم گاهی به شکل غول بی شاخ و دمی در می آیند و هر دو فکر می کنیم چقدر این غولها بی آزارند ... و ما به ساده ترین چیزها چقدر می خندیم!   

وقتی تو هستی زندگی بهترین دلیل برای زندگیست. 

    

وقتی نیستی همیشه سردم است و هیچ چیز مرا گرم نخواهد کرد.   گلها مصنوعی می شوند و می دانی چقدر از گل مصنوعی بیزارم، درست مثل جنازه های مومیائی شده می مانند.   و  درخت، گل، نسیم و احساس ناتمام می ماند. باش که در کنار تو احساس کنم در زمان گمشده ایم و دیگر حتی به دنبال یافتن لحظه های گمشده مان نباشیم.  تو که هستی گنجشکها چقدر دوست داشتنی اند و کلاغها  سمفونی شماره ۳۱ موتزارت را برای شادی روحش تکرار می کنند.   

شاید هم این منم که دیوانه میشوم از این حجم بودن. 


اما تو باش و دلیلی باش برای بودن من.    


  پ ن : این پست مخاطب خاص ندارد. فقط یک احساس زنانه است. 

نظرات 37 + ارسال نظر
فرخ دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 09:42 http://chakhan.blogsky.com

بله میدونم خانوم بعضیها منتظرند تا خودشون رو جای اون ؛تو؛ بذارن و شما هم بجا توضیح دادید!!
اما خداییش عاشقانه ای بود لطیف .. با مضامینی که بوی تکرار و کلیشه نداره ... خب هر کسی تحریک میشه تا جای اون ؛تو؛
باشه ... پرنیان عزیز آدمهای بی جنبه زیاد شدند.
ارادت و قربانت

سلام فرخ عزیز

خوشحالم که با خواندنش احساس خوبی داشته اید.
و ممنونم از توضیحاتتان
آدمهای بی جنبه :


شما بزرگوار هستید و ممنونم.

فرح دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 10:23

باسلام ،بسیار زیبا ودلنشن بود. حرفی که از دل برآید قطعاً بردل نشیند.مثل این که از زبان من صحبت کردی.
ساده وبی ریا بیان احساسات لطیف درون ،کار هر کسی نیست توان یا بهتر بگویم جسارت میخواهد.
برایت آرزوی سلامتی وموفقیت دارم .

سلام
خیلی خوشحالم از این احساس خوب اینک و الان شما.
و از این احساس مشترک.

برایتان زیباترین و فناناپذیر ترین عشقها را آرزو می کنم.
عشقی از جنس عشقهای لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، ویس و رامین و ... اما بدون فراق و رنجهای آن.

فرح دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 10:25

مرسی لطف دارید.

خواهش می کنم.

[ بدون نام ] دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 10:53

و چه احساس قشنگ و پاکی
امیدوارم همیشه سرشار از این احساس های خوب باشی

راستی فکر کنم بعضی از نوشته هات رو مخفی می کنی. چرا؟
مثلا فکر کنم بین این نوشته و نوشته قبلی دوتا پست دیگه هم باشه. اله اعلم
ممنون که زحمت می کشی و بهم سر میزنی. افتخار بزرگیه

ممنونم .
چطور متوجه شدید شما ؟؟؟؟

ضمنا نامتان را فراموش کردید بنویسید.

سحر دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 11:30 http://saharstar1.blogfa.com

سلام.خوووووبی؟
آدرس وبلاگ یکی از دوستامو گذاشتم پست اول وبلاگم بیا و برو بهش یه سری بزن و عقاید زیبا و افکار روشن و نظرات قشنگتو بهش بگو .ممنونم دوست خوبم[گل]

سلام

آذرخش دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 11:43 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام مجدد
اونیکه اسمشو فراموش کرده بنویسه من بودم
آخه من همیشه با مرورگر اپرا کار می کنم. اما واسه دیدن وبلاگ شما مجبورم برم سراغ اکسپلورر. و اکسپلورر من اسم و آدرس وبلاگم رو برای بعد ذخیره نمی کنه.
این بار یادم رفته بود که اسممو بنویسم
در مورد نوشته های مخفی درست گفتم؟
خواستین توضیح میدم. البته اگه حوصله خوندنش رو داشته باشید

سلام
مرسی که برگشتی و من را از کنجکاوی!!!!! نجات دادی آذرخش عزیز.

شرمنده ام برای دیدن وبلاگ من به دردسر می افتی ولی برایم ارزشمنده.

حتما توضیح بده خیلی هم خوشحال می شم.

[ بدون نام ] دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 13:06

و طلوع و سحر و فروغ و اثر
و چراغ شب یلدای کسی باش گلم و بهار
و نسیم و نگار و ندیم
و دل آرام و تسلای کسی باش گلم
ابر شو , باران باش
برف کوهستان باش
چشمه ی جاری صحرای کسی باش گلم
زندگی دریایست
پر تلاطم پر موج
گاه موجی آرام , گاه موجی در اوج
با دلی دریایی
زورق و ساحل و دریای کسی باش گلم
اختری کن هر شب
روشنی کن هر روز
یاوری کن هر دم
ماه و خورشید کسی
قهرمان غم و کم های کسی باش گلم
جرسی نفسی
و مسیحای کسی باش گلم ...!
و طلوع
نفسی
و مسیحای کسی باش گلم ...!
....
سلام
غافلگیر شدم از این عاشقانه ی بی دریغ
چیزی نداشتم از خودم برای نوشتن...
خوشا به اینهمه صداقتت و سادگی.....

سلام
چه شعر قشنگی!

شما همیشه چیزهای خوب داشته اید برای نوشتن.

ممنونم

پاییزطلایی دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 13:20

...
زندگی خالی نیست،
مهربانی هست
سیب هست,
ایمان هست ,
آری ... آری
تاشقایق هست زندگی باید کرد...
.
.
سلام

سلام

زندگی گاهی دوستی ست و چقدر زیباست ...گاهی کدورت است یا دلتنگی ... اما شقایق هم هست!
تا شقایق هست رنج هم هست ... زندگی باید کرد.

مرسی

قندک دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 13:35 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلااام ودرود. با وجود اینکه مخاطب خاص ندارد اما بسیار زیبا و آرامش بخش است.نشان می دهد که هرگاه عشق جلوه گر میشه دنیا رنگ و بویی خاص بخودش می گیره. و بگونه ای میشه که حتی دیو و دد هم بی آزار می شوند و مهربان.
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت( صائب). درود بر شما ممنون

سلام
مرسی شما لطف دارید.

فرینوش دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 13:37 http://www.saraybanoo.blogfa.com

.
.
.

سیاه ِ نقطه نقطه، وقتی هستی و می دانم که می مانی، می شود حریری نور باران که دوست دارم بر سرم بکشم تا بماند و بدانم که می مانی ...

...

پرنیان ِ مهربان!
دوستی گفت به شیرینی پرنیان نوشته ای
و راست می گفت ... مثل همیشه!
چه شیرین رشته کرده ای کلمه ها را کنار هم
تا فرق بودن و نبونش را نشان دهی
...

اما بگذار نقد هم بکنم!
فکر می کنم حس ِ تو، فقط مربوط و منحصر به خود توست
نیازی نبود برای من و مایی که می خوانیم و لذت هم می بریم و به قول آقای فرخ، دوست داریم خودمان را جای شخصیت ِ گمگ و مهربانت بگذاریم، بگویی نوشته ات مخاطب نداشت.

که داشته!
حالا مخاطبت نام ندارد، که نداشته باشد!
مگر "او" چه اشکالی دارد؟!
همان "او"یی که مهربان است و هست تا باشی و رشته رشته حریر ببافی ...

...

آسمان دلت نیلگون و آرام ...

چه جمله ی زیبائی بود... حریر نورباران!‌
سلام فرینوش عزیز
از دوست عزیزی که شما را به اینجا دعوت کرد سپاسگزارم.
و از شما نیز سپاسگزارم از محبت و لطفتان.

ممنونم از نقدتان. خوشحال شدم نظرتان را خواندم.

نمی دانم چرا بغض گلویم را فشرده است......

[ بدون نام ] دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 14:01

شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت

به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت تو رفتی و هر چه بود گذشت

شبی به عمرم ا گر خوش گذشت آن شب بود

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی بر دلم به جای گذاشت

شبی که با تو مرا در کنار گذشت

گشود بس گره آن شب زکار بسته ما

صبا چو از بر آن زلف مشک سود گذشت

مراست عکس تو یاد آور سفر آری

چنان توانم ازین طرفه یاد بود گذشت

غمین مباش و میاندیش زین سفر

اگرچه بر دل نازک غمی است، گذشت......
(الان دقیقن یادم نیست که برای کیست این مثنوی زیبا)

مرسی قشنگ بود و از خواندنش لذت بردم

اما نامتان را فراموش کردید بنویسید.

پاییزطلایی دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 14:45

و طلوع و سحر و فروغ و اثر
و چراغ شب یلدای کسی باش گلم
و بهارو نسیم و نگار و ندیم
و دل آرام و تسلای کسی باش گلم
ابر شو , باران باش
برف کوهستان باش
چشمه ی جاری صحرای کسی باش گلم
زندگی دریایست
پر تلاطم پر موج
گاه موجی آرام , گاه موجی در اوج
با دلی دریایی
زورق و ساحل و دریای کسی باش گلم
اختری کن هر شب
روشنی کن هر روز
یاوری کن هر دم
ماه و خورشید کسی
قهرمان غم و کم های کسی باش گلم
جرسی نفسی
و مسیحای کسی باش گلم ...!
و طلوع نفسی
و مسیحای کسی باش گلم ...!
باش
گلم...
---------------------------------------
فراموش کرده بودم بنویسم نامم را...شرمنده!
و با فرینوش کاملا موافقم و تکرار میکنم:
فکر می کنم حس ِ تو، فقط مربوط و منحصر به خود توست
نیازی نبود برای من و مایی که می خوانیم و لذت هم می بریم و به قول آقای فرخ، دوست داریم خودمان را جای شخصیت ِ گمگ و مهربانت بگذاریم، بگویی نوشته ات مخاطب نداشت.
که داشته!
حالا مخاطبت نام ندارد، که نداشته باشد!
مگر "او" چه اشکالی دارد؟!
همان "او"یی که مهربان است و هست تا باشی و رشته رشته حریر ببافی ...

و باز هم از خواندش لذت بردم.....

خواهش میکنم من هم گاهی از این اشتباهات می کنم!
مرسی برای همه چیز.

پاییزطلایی دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 15:16

...
چو تخته‌پاره بر موج
رها، رها، رها من...

...
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من ...

مریم دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 15:24 http://www.2377.blogfa.com

واقعا دلنشین بود .

ممنونم مریم عزیز

آناهید دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 18:16 http://www.persianbastan.blogfa.com



سلااااااام

آناهید دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 18:17 http://www.persianbastan.blogfa.com

خیلی خیلی ماهی پرنیان جوون...بووووووووووس

سلام آناهید عزیز
رسیدن به خیر

آفتاب دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 20:41 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان عزیز
دستنوشته ات را خواندم ... سرشار از عاطفه و احساس
اما به واقع میتونم بگم :
چنین م ... وجود نداره از نظر من که اینطور برایش عاشقانه بنویسیم
البته این نظر شخصی من هستش
روح و احساس خانمها بسیار لطیفه ولی ...
بماند

سلام آفتاب عزیز
شاید تا وقتی مسائل مادی نیاد وسط و دو نفر فقط احساس و روح همدیگه براشون ملاک رابطه باشه، بتونه احساس اینقدر عمیق باشه و لطیف.
اما متاسفانه مسائل مادی که میاد وسط همه چیز به مرور زمان خراب میشه. همینه که درصد بالای ازدواجها بعد از مدتی به کسالت کشیده می شه و خستگی های روحی.

مسافر دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 22:46

سلام و شب بخیر
اگر دوباره خرده نگیری این ترانه خیلی با حال و هوای متن سازگار است
البته اگر خرده نگیری و نگوئی : مخاطبش کیه و .......؟
...........................................................................


ای که بی تو خودمو تک تنها میبینم

هر جا که پا میذارم تو رو اونجا می بینم

یادم چشمهای تو پر درد و غصه بود

قصه غربت تو قدر صد تا قصه بود

یاد تو هر جا که هستم با من داره عمر من وآتیش میزنه !

تو برام خورشید بودی توی این دنیای تلخ

گونه های خیسم و دستهای تو پاک میکرد

حالا اون دستها کجاست اون دوتا دست های خوب

چرا بیصدا شده لب قصه های خوب

من که باور ندارم اون همه خاطره مرد

گوشه آسمون ها پشت یک پنجره مرد

آسمون سنگی شده خدا انگارخوابیده

انگار از اون بالا ها گریه هامو ندیده !

یاد تو هر جا که هستم با منه

داره عمر من آتیش میزنه

سلام
شوخی کرده بودم.

آهنگ قشنگیه. داریوش رو خیلی نمی پسندند چون غمگین می خونه ولی من دوست دارم .

ممنون

کوروش دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 23:39 http://korosh7042.blogsky.com/

قرار نیست همه ی شعر ها و دلنوشته ها ی ادمی برای کسی
باشد
اسمان و درخت وباران
و...

همه و همه به گاه وجا
تکیه گاه عاطفه است
تا بران دل شکسته و یا شادی لم داده و واگوی احس کند

سلام

بله . موافقم باشما. ممنونم

یک زن سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 08:21

سلام عزیز دلم.
خوبی؟ دلم برات خییییییییییلی تنگ شده بود. این چند روز مهمان داشتم از شهرهای مختلف ایران، یک لحظه بیکار و تنها نبودم. ممنون که به یادم بودی و سر میزدی.

به !‌ سلام

رسیدن به خیر. خدا رو شکر که مشکلی نبوده. خسته نباشید ازمهمان داری.
خوشحالم که اینجائی

یک زن سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 08:26

وای چه عاشقانه و با احساس. دوستش داشتم خیلی زیاد. چقدر زندگی لذت بخش میشه اگه آدم یکی رو اینجوری دوست داشته باشه.

آره احساس قشنگیه ... اگه می خواستم نوشتن درمورد این احساس رو باز هم ادامه بدم یک تومار می شد.

مرسی اعظم عزیز

قندک سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 08:59 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود. صبح تان بخیر و شاد کامی.و افتخاری چه زیبا خوانده در آلبوم تو می آیی که در همین رابطه است تقرببا:

هر چه شکفتم تو ندیدی مرا

رفتی و افسوس نچیدی مرا

ماندم وپژمرده شدم ریختم ..تا که به دامان تو آویختم

دامن خود را متکان ای عزیز.. این منم ای دوست به خاکم نریز

وای مرا ساده سپردی به باد ..حیف که نشناحته بردی زیاد

همسفر بادم از آن پس مادام

میگذرم بی خبر از بام و شام

میرسم اما به تو روزی دگر

پنجره را باز گذاری اگر

درود برشما

سلام و درودی متقابل

شعر خیلی زیبائیه.
متاسفانه آقای افتخاری به خاطر رفتارهای اخیرش محبوبتیش را در بین مردم از دست داد.


ممنونم

آذرخش سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 09:31 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما خوبید؟
زحمتی نیست.وبلاگتون حتما ارزشمنده واسم که میام سراغ اکسپلورر.تازه چند بار هم میام و جواب نظراتتون رو می بینم
در مورد سئوال: هرکدوم از پست های شما یه لینک ثابت داره، مثلا این نوشته لینکش اینه:
fathebagh.blogsky.com/1389/09/08/post-101
شماره 101، اما نوشته قبل از اون لینکش این بود:
fathebagh.blogsky.com/1389/09/08/post-98
با این حساب شماره های 99 و 100 بینشون نیست که این میتونه نشون دهنده دوتا پست غیر آشکار باشه. شاید چیزی نوشتین و بعدا آشکارش می کنین. حالا از کجا فهمیدم!:
مرورگر اپرا یه قابلیت خوب داره. در وبلاگ ها معمولا لینکی به اسم RSS هست. وقتی روی RSS کلیک بشه، اون وبلاگ توی لیست Feed Reader اپرا میره. مثلا وبلاگ شما رو اینکارش کردم. وقتی وبلاگ آپ بشه حداکثر بعد از یک ساعت اپرا یه پیغام میده که چه نشستی وبلاگ فتح باغ آپ شده، بدو برو نظر بده تا نفر اول باشی. اما چون معمولا شما شبها آپ می کنی و من معمولا صبحها میام، این سعادت نصیبم نشده اولین نفرات باشم.
خلاصه که چون نمی تونم با اپرا بیام سراغ وبتون، لینکشو توی اکسپلورر کپی می کنم و این باعث میشه که آدرس های نوشته هاتون یادم بمونه و متوجه بشم که یکم ترتیبش پشت سر هم نیست

سلام
ممنونم به لطف شما.

جالب بود. مرسی از اطلاعاتی که دادین کلی چیز یاد گرفتم. من اپرا رو روی لپ تاپم دارم اما هیچوقت ازش استفاده نمی کنم یعنی در واقع به ندرت استفاده می کنم. حالا این که می گید ترتیبش ردیف نیست به این دلیله که من گاهی یک جمله ی زیبا یا یک متنی می یاد توی ذهنم و برای اینکه یادم نره (ونمی خوام روی کاغذ بنویسم) تحت عنوان پست جدید ثبت موقتش می کنم اما شاید هیچوقت هم پیش نیاد ثبتش کنم معمولا جمله هائی هستند که برای خودم می نویسم و می خوام یه جائی داشته باشمشون.
ممنونم از این کامنت خوب و محبتی که نسبت به من دارین.
راستش هر بار یه پستی رو می نویسم به خودم میگم این دیگه آخرین پسته، دیگه نمی نویسم ولی وقتی کامنتهای پر از محبت دوستان رو می خونم باز دلم میخواد دلنوشته هامو با دوستان خوبم شریک کنم.
و می دونم که چقدر دلم برای همه دوستانم تنگ خواهد شد و چقدر به تک تک دوستانم عادت کردم.
اوووه چقدر حرف زدم !

نگار سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 09:43 http://negarname.blogfa.com

بسیار زیبا بود
حس کردم زبان خودم را در نوشته ات می بینم
دوست داشتم

"گلها مصنوعی می شوند و می دانی چقدر از گل مصنوعی بیزارم، درست مثل جنازه های مومیائی شده می مانند. "
"کلاغها سمفونی شماره ۳۱ موتزارت را برای شادی روحش تکرار می کنند. "
مرسی

سلام نگار جان
خوشحالم که دوستش داشتی عزیزم.

ممنونم

ققنوس خیس سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 09:59

بسیار زیبا و شاعرانه ...

ممنونم

قندک سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 11:04 http://ghandakmirza.blogfa.com

بله حق با شماست. اما استاد شجریان را هم که محبوبیتش را از دست نداد هم دیگر صدایی ازش پخش نشد انگار که نیست! چه می شود کرد؟من حتی زمانی از مرحوم مرضیه به خاطر کاری که کردبشدت عصبانی شدم. اما بعدش با خودم گفتم شاید اگر با کفش های او راه رفتی و پایت را نزد هنر کردی. برای همین فقط سعی کردم به هنرشون فکر کنم نه به عقایدشون. و دیدگاهم که عوض شدحالم هم بهتر شد.

من واقعا استاد شجریان رو دوست دارم. مردی که در شاخه های مختلف هنر، هنرمنده . یک هنرمند مردمی و شجاع و مهربان.
یک مصاحبه توی بی بی سی باهاش کردند که خیلی جالب بود نمی دونم دیدید یا نه!‌ یک قسمتی از مصاحبه گزارش گر ازش در مورد خواننده های مورد علاقه ی استاد سوال کرد و استاد از سلین دیون - ویدینی هوستون و خولیو ایگلاسیس نام آورد و دو سه نفر دیگه که یادم نموند این سه تا خواننده رو به این خاطر در خاطرم ماند که خواننده های مورد علاقه ی خودم هستند و از استاد که در زمینه ی سنتی کار می کنه اصلا انتظار نداشتم یک همیچین چیزی رو بشنوم. معمولا اکثر سنتی پسندها تعصب دارن روی سبک مورد علاقه اشون و خیلی موزیکهای پاپ و کلاسیک و ... گوش نمی دن

به طور کلی هر چیزی که س ی ا س ت واردش بشه، خراب میشه.

اما حق با شماست در مورد مرضیه من هم همین احساس رو داشتم.

محمود سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 11:08

سلام
شما خوبین؟!

من خوبم...حتما!
چون
"فردا روز دیگری است..."

سلام

ممنونم . الهی شکر که خوبید.

خوشحالم

آذرخش سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 11:36

فکرشو می کردم که اینجور باشه(در مورد بترتیب نبودن نوشته ها)
صحبت از آخرین نوشته نکنین که خوب نیست. حبف نیست وبلاگ به این قشنگی

مرسی . واقعا ممنونم

ز-حسین زاده سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 12:16 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام. ببخشید مدتیه که سرم خیلی شلوغه . ممنونم که جویای احوالم هستید. دلتنگ نوشته های با احساستان بودم . شکر خدا که باز فرصتی فراهم شد و باز هم مطالب زیبایتان را خواندم. سربلند باشید .

سلام جناب آقای حسین زاده

رسیدن به خیر. دلم برای پستهای بسیار مفیدتان و کامنتهای زیبایتان تنگ شده بود. امیدوارم شلوغی ها همه خیر بوده باشند.

ممنونم

فرید سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 12:17

کسی که گاه گاه نامش را فراموش می کند...

سلام
کامنت بدون نام مال شما بود پس!‌

ممنون که بهم اطلاع دادید. و ممنونم از کامنت زیبایتان ... مثل همیشه عالی بود.

ایلیا سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 12:37

زیباتر از همیشه حسی را بیان کردید که مدت هاست شبیه اش را در میان انسانهای مسخ شده ی اطراف ندیده بودم.

یک فوت برای زدودن این همه غبار ناشی از عادت هامان کافی نیست.هست؟!

سلام ایلیا عزیز

در مورد بعضی از آدمها خیلی طول می کشد تا با عشق آشنا شوند. اصلا نمی دانند که احساسات لطیف هم جزو زندگی هست، اون هم جزو اصلی ترین ارکان زندگی.

گاهی بیشتر از یک فوت نیاز هست!

ممنونم ازت

همسایه سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 18:31

سلام اول یه سوال عامیانه ، این همه احساس و من قبول ندارم کسی بتونه بدون مخاطب بیان کنه ، واقعا بدون مخاطبه ؟
دوم اینکه خیلی خوب بود ولی بوی عادت می ده ، نه دلداده گی من سر همین چیزها کلی باهاتون حرف دارم که مفصل براتون می نویسم

سلام
حتما صحبت خواهیم کرد.

ممنونم

ویس سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 23:21 http://lahzehayenab.blogsky.com

سال هاست که چشمانم یتیم ندیدنش است.ودر نی نی چشم هیچکسی ،نگاهش را ندیدم.

سکوت میکنم ....

nima چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 00:07 http://nimafatehi.blogsky.com

تمام رنگ ها ترسیم دستهای توست
از زمین تا آسمان نگاه کن
چیزی جز تو نمی بینم.

این زیباترین و گرانبهاترین تابلوهائیست که در موزه ی زندگی نگهداری میشود.

احسان چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 01:29 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام،این دلنوشته اگر نگوییم بیانیه ای از سوی عاشقان است کم نگفته ایم .به خصوص دوستانی که هنوز سوگوار اولین عشق از دست رفته ی خود به هر دلبلی هستند.شما از زبان دل بسیاری سخن گفته اید که یا خموشند و یا گوشی برای شنیدن و چشمی برای خواندن بدون قضاوت عجولانه نمی یابند. حسی دلنشین برای همه ی کسانی که غم فهمیده نشدن دارند و یا در گوشه ای ازین جهان هستی عزلت نشین گذشته های خودشده اند.اما چرا در پی نوشت دلیل آورده اید؟ چرا باید این حسی مشترک بین انسان ها نباشد. احساسی عمیق و انسانی نسبت به کسی که دوستش می داریم ویا به یادش هستیم .ما هر روز می توانیم با چنین نگاهی از طلوع خورشید تا دیدن ماه و ستارگان، زندگی را پشت سر بگذاریم .

سلام احسان عزیز

واقعا نمی دانم در پاسخ کامنتت چه بگویم. فقط خوشحالم که چقدر احساس مشترک دراین متن یافتم. ممنونم از این همه لطف و محبت همیشگیت.

هادی امیری دوشنبه 15 آذر 1389 ساعت 23:55 http://darya73.blogfa.com

سلام..
این متن بسیار زیباست... البته همه نوشته هاتون زیبا هستند...
بدون اغراق.. اما کاش آدمی بودنش به دیگری وابسته نبود.. دلیلی برای تپش نمی خواست.. دلیلی برای بودن دیکری نبود... چون دیر یا زود باید رخت بریست... بگذریم...
با همه این اوصاف... این متن فوق العاده است.... ممنون برای این ظرافت قلم... آفرین به این نوشتن...در پناه حق

سلام
طبیعت انسان همیشه با عشق آمیخته است. برای رشد و متعالی شدن روح باید از یکدیگر تاثیر پذیریم و یا همیشه با هم آمیختن است که روحمان تکامل خواهد یافت به همین دلیل ناخودآگاه همیشه به دنبال نیمه ی گم شده ی خود می گردیم (گاهی حتی بدون آنکه خود بخواهیم). به هرحال با عشق زندگی معنا پیدا می کند و دوست داشتن است که این قفس تنگ زندگی را قابل تحمل می کند ولی باید پذیرفت که هر کدام تنها به دنیا می آئیم و تنها نیز از دنیا می رویم و حقیقت ما تنهائیست.
در از دست دادنهاست که بسیار می آموزیم ... و چه تلخ است.
زندگی لبریز از رنج هاست و از دست دادنهای پی در پی و گاهی به شدت نفس گیر می شود ولی راهیست که باید رفت و تا آنجا که ممکن است باید دوست داشت حتی اگر به قیمت رنجهای از دست دادن باشد.
عاقبت یک روز همه در کنار هم خواهیم بود و این خود امیدی ست برای تحمل دردهای این راه دشوار.

ممنونم از لطف بیکران شما

امیری سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 08:07

سلام دوباره... متن جوابیه تون خود کتابی کامل شد... هر چه من توان در خلاصه نوشتن دارم شما در بلند و کامل و جامع نوشتن...
...
برای تغییر ذائقه گفتم چیزی بگم سر صبحی ...
یکی از آشنایان ... دختر خانم مجری هستند که به نظر خودشان سنشان بالاست.... حدود ۳۴ ... ۳۵ سالشون هست...
یه روز میگفت منتظرم که با اسب سفید و یا پرایدوی سفید بیاد... حالا میگه... اگه با یه الاغ سفید هم بیاد خوبه یا با پراید سفید:))
این اواخر میگه من خودم مزدای سفید خریدم... حالا بگو بیاد:))
...
روز و روزگار بر شما دوست گرامی خوش

سلام
ببخشید اگر خسته اتون کردم با پرگوئی ها...

جالب بود این چیزی که نوشتید دختر جوانی هست در نزدیکی من تمام خواستگارانش را ندیده رد می کند بااینکه کلا موافق دیر ازدواج کردن هستم اما به شوخی بهش می گم تاریخ مصرف داریا ... حواست باشه! البته شوخی می کنم واقعا اعتقادی به این قضیه ندارم به نظر من در هر شرایطی که زندگی می کنیم باید خوب زندگی کنیم تاهل و تجردش زیاد مهم نیست. تا اونجائی که ممکنه باید سفر رفت و آدمها رو دوست داشت ... آدمهای خوب رو و آدمهای بد رو فراموششون کرد.

باز هم ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد