فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

یخ آب می شود در روح من در اندیشه های من. بهار حضور تو است!

چند بار امید بستی و دام برنهادی
تا دستی یاری دهنده
کلامی مهرآمیز
نوازشی
یا گوشی شنوا
به چنگ آری؟
چند بار
دامت را تهی یافتی؟
از پای منشین
آماده شو که دیگر بار و دیگر بار
دام باز گستری! 

 

خدا را سپاس که دنیا پر از آدم است اگر از کسی می رنجم، او تمام دنیای من نیست.  

با هر بی مهری هر بار دلم می شکند با هر قضاوت اشتباه هر بار می شکنم. اما ... باز هم خدا را سپاس که آموخته ام فراموش کنم و آموختم دوباره تکه های قلبم را کنار هم بچینم و با عشق و مهری دوباره قلبم مثل قبل زنده و دقیق بتپد.  

و روزی اگر دیگر کسی را نداشتم برای دوست داشتن، آن روز پایان قلبم و پایان زندگیم خواهد بود.    

و دوست دارم اگر کسی را رنجانده ام او هم فراموش کند .... درست مثل من!‌ 

ببخشیم یکدیگر را تا با هر بخشش هر بار بزرگتر شویم.   

ببخشیم هم را ... گاهی رها کنیم یکدیگر را تا در خلوت خود بتوانیم خود را بازیابیم ... و با مهر خود تنهائی های یکدیگر را مرهمی باشیم .... 

   

امروز صبح فلش مموریم ناگهان از بین هزار آهنگ ایستاد بر روی یکی از آهنگهای زیبای هایده ...  

 

اگر پائیزیم از برگ تا قعر
اگر از درد تو خسته ترینم
اگر از کوچ تو خانه نشینم
اگر از تو به تن جامه دریدم
اگر از تو به خودسوزی رسیدم
تو رو می بخشم ای مغرور شبگرد
...

 

نمی دانم چرا دلم خواست متن اهنگ را اینجا بنویسم ... شاید به این دلیل که خیلی از آن پر شدم ... پر از احساس!‌   

نظرات 35 + ارسال نظر
ویس سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 10:15 http://lahzehayenab.blogsky.com

هیچ کس گمان نداشت،این/کیمیای عشق راببین/امشب به شکرانه ی بارش پرنثارنگاهت/ای ابر بارانی ی مهربانی/من با شب وجوی وساحل غزل می سرایم/زین خشک سالان وبی برگی ی دیرگاهان/تا جوشش و رویش لحظه های ازل می گرایم/ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت وپرشکوه تنهایی وخلوت من

خیلی قشنگ بود شعرت عزیز دلم

مرسی

ای ابر بارانی ی مهربانی
من با شب وجوی وساحل غزل می سرایم ...

نرگس سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 10:38 http://w-infinite.blogsky.com/

ُسلام
"تو رو می بخشم ای مغرور شبگرد"

بخشش حس خوبی داره به شرطی که طرف مقابل متوجه اشتباه خودش شده باشه

مهم نیست بفهمه یا نفهمه. تو که می فهمی!‌ همین کافی نیست؟

اون هم بالاخره خواهد فهمید یک روزی.

فرخ سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 10:50 http://chakhan.blogsky.com

پرنیان عزیز از کجا فهمیدی که من از دوستی نارفیق رنجیدم و حالا اون میخواد تا من ببخشمش؟؟
برای بخشش قلبی با وسعت بی نهایت لازمه... و به این راحتیها نمیشه چنین قلبی رو تدارک دید!! من بعد از این همه سال هنوز در اینکه توان بخشیدن آدمها رو داشته باشم ُ تردید دارم.
... اگرچه من قبلا توی زندگی کسانی رو بخشیدم که با هستی و هویت و سرنوشتم بازیها کردند!

برای همین است که بزرگ شده اید . برای همین است دریچه هائی از زندگی برایتان باز شده است که برای هر کسی هنوز باز نشده است. برای همان بخششها بوده، بخششهائی که در زمان خودش بسیار دشوار بوده است اما محال نشده.

فرخ عزیز با بخشیدنهایمان بار خود را سبک می کنیم. ببخش تا این بار سنگین را از روی دوش روحت برداری و نفس بکشی.

جائی خواندم : ببخش نه بخاطر اینکه انها سزاور بخشش تو هستند بلکه فقط بخاطر اینکه تو سزاوار آرامشی و بخشیدنی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 11:12

سلام
نوشته‏هاتو می‏خونم. قشنگ می‏نویسی و من یه جورایی معتادم به افسون دلانگیز کلمات
واقعا تکه‏های قلبت دوباره کنارهم جمع می‏شن؟ واقعا!؟ یا این طور دلت می‏خواد؟
اگر همه ظرفیت عاطفی آدم له شده باشه
اگر با مقدس ترین و عمیق‏ترین واژه‏هات درّ مکنون وجودت رو دریده باشند و به لجن کشیده باشن بازم تکه‏های قلبت دور هم جمع می شن؟
آدم می‏بخشه چون کینه با دوست داشتن سنخیت نداره
می‏بخشه به خاطر اصالت محبت خالص توی وجود خودش
ولی بغضی مدام بین گلو و قلب آدم سنگینی می‏کنه
دوست داشتن و شکستن آدمو بزرگ می‏کنه
روون می‏کنه
ولی طراوتش رو می‏بره
حتی اگر به تردستی پشت هزار کلمه پر ترنم صورتک دیگه‏ای رو نقش بزنه بازم آهنگ جملاتش دستشو رو می‏کنه

شکستن
اونم از سر تعمد و ...
بدترین ظلمیه که میشه مرتکب شد
ولی ناچاریم از بخشیدن؛ به خاطر اصالتی که با دوست داشتن هست
و روزمر‏گیی که روزی به هزار ترفند ازش می‏گریختیم
آمد و شدهای روزمره، آدم‏ها، نگاه‏ها، حرف‏ها و نوشتن‏های روزمره
میشه مهربون ترین پناهمون برای ادامه دادن
برای نشکستن اون‏هایی که صادقانه دوستمان دارند
با همه وجود به آغوشش می‏کشیم برای پنهان کردن بغضی که رنگ غم بر صورت عزیزانمان می‏نشاند

با همه اینها
اگر قصه دوباره از سر شود
بازهم دوست خواهم داشت
و پاره های قلبم را به باد خواهم داد

باز هم ممنون به خاط نوشته های لطیفت

سلام
ای کاش نامتان را می نوشتید.دوست داشتم بدانم نویسنده ی این کامنت کیست، اما باشد! هر جور که شما راحت تر هستید.

بله واقعا کنار هم جمع می شن و دلم می خواد که بشن .... به شرط اینکه شخصی که مدام ناراحتم می کنه مدام جلوی چشمهام نباشه که دائما این دلخوریها تکرار بشه . اما واقعا می بخشم ... هر بار می بخشم و گاهی حتی ممکن است از این گذشتن هایم احساس کنم کمی احمقم. اما اهمیت نمی دهم به این احساس ...
دعا می کنم اونقدر رنجشم زیاد نباشه از کسی که بخشش برایم سخت باشه و به همین دلیل همیشه در ارتباطاتم خیلی محتاطم ... محتاطم که یک ارتباط آنقدر نزدیک و دائمی نباشد که به ویرانی کشیده شود ... و من از هر کسی بیشتر آسیب ببینم.
در کل هیچ چیز قابل پیش بینی نیست اما می شود برای رسیدن به انگیزه ای تلاش کرد.
هیچوقت نمی شود با اطمینان گفت همیشه می بخشم همیشه هم خواهم بخشید اما میشود گفت تلاشم را خواهم کرد در این راه.

در حال حاضر می تونم بهتون بگم بله می بخشم اما برای اینکه ثابت بمانم در خواسته ام و نیتم از کسی که باعث رنجشم میشود تا حد ممکن دوری میکنم.

و البته بعضی از بخشش ها نیاز به (کمی) زمان دارد. به هرحال باید آرام شویم کمی تا بتوانیم فراموش کنیم.

من هم از شما بسیار سپاسگزارم که به من لطف دارید.
اما کاش می دونستم کدامیک از دوستانم هستید

ضمنا خیلی قشنگ نوشتید ... بارها خواندمش پرینت گرفتم و خواندمش و هر بار یک خط به جواب اضافه کردم.

قلبتان بد جور شکسته شده .... امیدوارم با زیباترین عشقها و استثنائی ترین مهرها ترمیم یابد.

پاییزطلایی سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 11:45

اگر پائیزیم از برگ تا قعر...
.
.
.
ببخشین به بزرگی خودتون خلاصه!

خوب شد که توی شعرمون کلمه ی پائیز داشت!!!




... و ممنون

آذرخش سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 12:19 http://azymusic.persianblog.ir/

از ترانه زیبایی که نوشتی معلومه احساس قشنگی بوده

سلام آذرخش عزیز

شما هم از دیدگاه خودتون نگاه کردید ... و البته کمی هم احساس غم!

آهنگش خیلی زیباست.

قندک سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 12:45 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود بر پرنیان عزیز. خیلی خوشحالم که حالتون بهتر شده.ولی کاش این شعر از هایده اومده بود:
حالا لالای لالای لالالای لای
حالا لالای لالای لالالای لای
یه امشب شب عشقه همین امشبو داریم
چرا قصه دردو واسه فردا نذاریم
یه امشب شب عشقه همین امشبو داریم
چرا قصه دردو واسه فردا نذاریم
عزیزان همه با هم بخونیم که امشب شب عشقه
که امشب شب عشقه
بخندیم و بخونیم بدونیم که امشب شب عشقه
که امشب شب عشقه
نمیدم دل به این درد دنیا
تموم قصه ها مال فردا
کیه اهل جهنم که خونش تو بهشته
کی میدونه که تقدیر تو فرداش چی نوشته
یه درمونده امروز واسش فرقی نداره
که فردا سر راهش زمونه چی میزاره
عزیزان همه با هم بخونیم
که امشب شب عشقه , که امشب شب عشقه
نمیدم دل به این درد دنیا
تموم قصه ها مال فردا
زمونه رنگارنگه شبو روزش یکی نیست
خوشی دووم نداره غمش همیشگی نیست
اگه فردا برامون پر از صلح و صفا بود
چه خوب بود که تو دنیا یه فردا مال ما بود
عزیزان همه با هم بخونیم
که امشب شب عشقه , که امشب شب عشقه
بخندیم و بخونیم بدونیم که امشب شب عشقه
که امشب شب عشقه
نمیدم دل به این درد دنیا
تموم قصه ها مال فردا
زمونه رنگارنگه شبو روزش یکی نیست
خوشی دووم نداره غمش همیشگی نیست
اگه فردا برامون پر از صلح و صفا بود
چه خوب بود که تو دنیا یه فردا مال ما بود
عزیزان همه با هم بخونیم
که امشب شب عشقه , که امشب شب عشقه
بخندیم و بخونیم بدونیم که امشب شب عشقه
که امشب شب عشقه
درود

سلام بر شما

باور کنید وقتی شروع کردم شعر آهنگ رو خوندن ناگهان شروع کردم به قهقه زدن ... مرررررررسی خیلی جالب بود.

آخه باید ببینیم امشب چطور خواهد بود! آیا می شود کمی خندید کمی خواند ....

ممنونم ازتون.

سحر سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 13:00 http://saharstar1.blogfa.com

خیلی خیلی خوب.

مرسی سحر جان

آفتاب سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 13:03 http://aftab54.blogfa.com/

برای اینکه چه طور می شه بخشش کرد، این کاملا وابسته به خود آدمه. این که بخواد فراموش کنه یا نه. ببخشه یا نه
اما لذتی که در بخششش هست رو نمی توان نادید گرفت
ولی من خودم بدی رو هیچ وقت نمی تونم فراموش کنم حتی اگر ببخشم

حتی اگه طرفت درصدد جبران باشه باز هم نمی تونی فراموش کنی؟

اما قبول دارم بعضی از آدمها با نادانی هاشون بهترین سالهای زندگی آدم رو خراب می کنند ... سالهائی که دیگه هرگز بر نمی گردند.

ققنوس خیس سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 13:12

سلام ققنوس عزیز

آیکون دومی رو فهمیدم یعنی لبخند ولی اولی رو نفهمیدم ... تعجبه؟ دلخوریه؟ همدردیه؟ معصومیته؟ .... چیه ؟ هان؟

مذاب ها سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 13:51 http://mozabha.blogsky.com

بخشش تنها مرهمی است که دل بر زخم های یک روح میگذارد، البته بخششی که در آگاهی به تصمیم بیانجامد و اگاهانه و از روی اختیاری بی قید وشرط صورت پذیرد و اینگونه است که همهء انرژی های منفی نفرت به انرژی های مثبت عشق مبدل میشود ! عشقی که انسان را با معراجی نامرئی به صعود از این هبوط هدایت میکند.... لذتی که در بخشش است ، در نفرت و انتقام نیست.

زیبا بود پرنیان گرامی.

کامنت شما هم خیلی زیبا بود.

ممنونم

قندک سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 14:10 http://ghandakmirza.blogfa.com

ممنونم. بازم خوشحالم چون ایام ایام شادیه.ولی از جوابی که به یکی از دوستان داده بودید رفتم توی فکر برای خودم البته:

بعضی از آدمها با نادانی هاشون بهترین سالهای زندگی آدم رو خراب می کنند ... سالهائی که دیگه هرگز بر نمی گردند. با نادانی هاشون... بانادانی هاشون.... خیلی برام جالبه وهی با خودم تکرار می کنم....بانادانی هاشون.اگر از روی آگاهی خراب می کردند غمی نبود...بی خیال..
یه درمونده امروز واسش فرقی نداره
که فردا سر راهش زمونه چی میزاره!

این شعره یک آهنگه من هم با شما زمزمه اش کردم ... اما خدا نکنه هیچوقت درمانده باشید.

خدا رو شکر کنید که از روی نادانی بوده اینجوری راحت تر می تونید ببخشیدش. نمی دوسته دیگه ! نمی فهمیده.... اگر از روی آگاهی می کرد بخشیدنش سخت تر می شد.

من گاهی فکر می کنم که باید این اتفاقات می افتاد تا بالاخره من یاد بگیرم با افرادی که دائما دنبال ضربه زدن هستند چطوری برخورد کنم.

سعی می کنم خاطرات این مدلی رو هر طوری شده از ذهنم دور نگه دارم . فقط یک دوستی دارم که گاهی با هم درد دل می کنیم از گذشته ها ... از حال و مرور می کنیم هم خاطراتمون رو هم احساسات دیروز و امروزمون رو .

شما اونقدر مهربون هستید که مطمئنم بخشندگی هم جزو لاینفک مهربانیهاتون هست.

فرخ سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 16:35 http://chakhan.blogsky.com

برای رسیدن به آرامش و بزرگی که گفتید .. واقعا به قلبی به بیکرانگی اقیانوس نیازمندیم.. من علیرغه همه ی بخشیدنهای گذشته هنوز آرامشی ندارم ... هنوز توفانهایی کوچک و بزرگ در درونم برقرارند... خیلی دشوار است!!
خیلی دشوار است به درجه ای از ان همه عظمت و بزرگی برسیم... و چه راهی دراز و طولانیست این راه

آرزو می کنم این راه برایتان هموار شود .... و بسیار کوتاه.
آرزو می کنم به آن آرامشی که در طلبش هستید به زودی دست یابید.
گاهی کدورتها عمیقند و خیلی زمان می خواهد تا به بخشش تبدیل گردد. اما به آنها اجازه ندهید باعث آزار روحتان گردند.

یک زن سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 17:17

پرنیان عزیز من همیشه سعی می کنم زود ببخشم ولی متاسفانه خیییلی وقتا فراموش نمی کنم .
یکجایی خوانده بودم این نوع ببخشش ، کاذب است که می گوید می توانم تو را ببخشم چون از تو برترم. بنابراین به حای اینکه عمدا دست به هلاکت تو بزنم که واقعا لایقش هستی ، خشم حود را فرو می نشانم. وگفته بود اغلب ما این نوع ببخشش کاذب رو بلدیم که فقط گناه رو تقویت می کندچون بر جدایی گناهکار وبی گناه تاکید می کند و این برعکس بهبودی وآزادییه که بخشایش واقعی به وجود می آورد.
من متاسفانه خیلی کم توانستم اون ببخشش واقعی رو با تموم وجود حس کنم.

اعظم عزیزم
هر کسی یک اندازه است، یک مقدار است. به اندازه ی هر کسی از آن کس انتظار داشته باش. بعضی ها حدشان کم است اندازه هایشان کوچک است، چون روحشان کوچک است. وقتی این را بپذیری انتظارت باید کمتر شود و در نتیجه ارزشی برای رفتارهای اشتباه و خطاهایشان قائل نخواهی شد. از کسی واقعا باید رنجید که احساس کنیم انسانیست با روحی بزرگ و دارای ارزشهای انسانی بارز.
در مورد بعضی از آدمها باید بگوئیم خوب این همین است دیگر روحش هیچوقت بزرگ نشده نگاهش هنوز وسعت نیافته پس بهتر است از کنارش بگذریم و بگذاریم در دنیای خودش سیر کند.
من که اینها را برایت می نویسم شده بارها از آدمهائی که به نظرم رشد نکردند خیلی رنجیده ام و شاید روزهائی هم ذهنم درگیر بوده ولی بالاخره با خودم درموردشان به نتیجه ای رسیده ام و خیلی راحت از کنارشان گذشتم. فقط گاهی لجم را در می آورند .... خوب این هم فکر می کنم طبیعیست چون من هم یک انسانم با ضعفهای انسانی خودم اگر غیر از این باشیم حتما یک قدیس خواهیم بود.

ایلیا سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 18:10 http://no1but1.blogfa.com

و این زندگی ست که هنوز می تازد.بی رحم تر از قبل!

گوشه ای از دلم اینجا مانده بود.این نظر ناشی از همان است!

سلام ایلیا عزیز
زندگی همیشه بی رحم بوده و هست. خاصیت روزگار همین است .
بعضی مواقع آنچنان نامردی می کند که باورش را هم نمی کردی.
یک جمله هست فکر می کنم مال چگوارا باشه که می گه ما باید با شاد بودنمان از زندگی انتقام بگیریم.

برایت بهترین ها را آرزو می کنم.

پیمانه سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 19:05 http://peymanehjamshidi.blogfa.com

عزیز دلم... همواره میخوانمت اگرچه کمتر فرصت نوشتن یادداشتی برایت دارم...

و بالاخره... با لبـــخـــند به روزم!

سلام پیمانه عزیز

ویس سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 19:16 http://lahzehayenab.blogsky.com

پرنیان عزیز،دنیا خیلی خوشحاله که تو ،توش زندگی می کنی.ومن خیلی خوشحالترم که تو را دارم،عزیزم.زبان حالی بود.

عزیز دلم چطور باید بگویم که چقدر دوستت دارم ؟

چطور بگویم که برایم یک دنیائی؟

باش ... تا آخرین لحظه ی زندگیم.

قلب های بزرگ با تمرین بخشیدن انسانهای بزرگ می سازند و نگاه زیبایی که باغ خاطراتم رو فتح کرد چنین آدمیه...

نمی دونم چی باید بگم!‌ راستش زبان ناتوان است !

ممنون ..............

زهرا سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 19:37 http://http://ghadimy.blogfa.com/

کاشکی آیکون یه سبد گل بود تا هدیه میکردم .

عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده بود. چه خوب که آمدی خودت باارزشترین گل روی زمینی الان.

آلفا سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 19:39 http://blackpupil.blogsky.com/

من هر کسی رو که بخشیدم، نه تنها نفهمید.. بلکه همه جا پشت سرم حرف زد که من قدرت اینکه باهاش مقابله کنم نداشتم! مثل اینکه برای بعضی‌ها نباید هیچگونه بخششی قائل شد..

نمی‌خوام خیلی سیاه باشم.. خودم خیلی بخشیده شدم.. جاهایی که من رو خیلی شرمنده کرده.. و چه لذتی داشت.. قدرش رو می‌دونم دوست من..

اشکال از تو نیست دوست عزیز. اشکال از همون کسی هست که نمی فهمه. تو دیگه مسئول فهم و درک دیگری که نیستی. بذار هر کسی می خواهد تا هر وقت که می خواهد در بلاهت هایش باقی بماند.
تو ببخش
و چقدر خوبه که تو بخشش دیگران را فهمیدی.

لی لا سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 21:32 http://www.tar-did.blogfa.com

سلام مهربون.
باور میکنی دارم یاد میگیرم ببخشم. حتی فکر میکنم تا یه حد زیادی بخشیدم. من. من. باورت میشه؟ منی که اونهمه پر از خشم و کینه و نفرت بودم. باورت میشه. دارم می بخشم و دارم کم کم به اون آرامش واقعی می رسم.

سلام لی لا عزیزم
معلومه که باور می کنم. ازت انتظار می رفت.
تو خیلی مهربونی عزیزم ... خودت رو باور نداری .
یک سال پیش یک نیمه شبی بشدت به هم ریخته بودم و یک پست دو سه خطی نوشتم ...... پیغامهای پر از مهرت رو شاید تو یادت رفته باشه ولی من یادم نمی ره.

لی لا سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 21:33

راستی صدای شاملو پیچید توی گوشم وقتی شعر اول پستت رو خوندم... لذت بردم

خوشحالم

نون سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 22:10 http://www.inky.blogsky.com

و درآن کوه غریب؛
فاتح از عقابان جوان پرسیدیم :
که چه باید کرد؟

سلام

مسافر سه‌شنبه 2 آذر 1389 ساعت 23:20

سلام شب بخیر
فکر کنم این ترانه بیشتر با حال و هوایمان جور باشد:

منو بگیر از این روزای در به در
از این روزا ، از این شبای بی ثمر
منو ببر به خاطراته رفتمو
روزایی که تو جا گذاشتی پشت سر

تو کوچه ها نمیشه بی تو پرسه زد
خیابونا غریب و غم گرفته ان
کجا برم ، چرا نمیرسم به تو؟
کجایی پس ، چرا نمیرسی به من؟

حالا که نیستم اشکاتو کی پاک کنه
کی عاشقونه مینویسه اسمتو
بدونه من هزار ساله دیگه هم
بدون کسی نمیشکنه طلسمه تو

چقدر حرف مونده و نمیشنوی
چقدر راه مونده و نمیکشم
ببین کجایه قصه پس زدی منو
محاله بی پناه تر ازین بشم

غریبگی نکن دلم غریبه نیست
همونه که برات ستاره چیدمو
بگو که یادته بگو که یادته
همون که گفتی از خدا رسیده بود

تو شونتو نمیسپری به هق هقم
نه میگی عاشقی نه میگم عاشقم
نه تو دیگه برام اون عشق سابقی
نه من دیگه برات گله شقایقم

سلام
ممنونم اما نشنیده بودم تا حالا

فانوس به دست چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 00:01 http://fanuos.blogfa.com

چه قدر تیتر نوشتت در گیرم کرد
خوبی شمیم جان؟

مرسی عزیزم

نگار چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 09:24 http://negarname.blogfa.com/

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود....

آری من نیز آموخته ام که شعله های خاموش را فراموش کنم و بگذارم به آرامی باد خاکسترش را از دلم بزداید
سخت است ولی شدنی است

چه جالب!‌ همین الان یه کلیپ دارم گوش می کنم با صدای خسرو شکیبائی با همین شعر زیبا.....
چه تفاهمی!

اعظم چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 10:58

سلام عزیزم
تعطیلات خوبی داشته باشی.

سلام

مرسی عزیزم

پاییزطلایی چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 11:30

سلام
.
من زنده ام هنوز و رباعی فکر میکنم...
.
.
عیدشما مبارک پیش پیش!

سلام
انشاءالله صد سال دیگه به اضافه این ۸۸ سال زنده باشید.

عید شما هم مبارک

پ.ط چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 11:52

کوچیکیم البته...اونم زیاد ســــــــال!!!

فکر نمی کنما!

پ.ط چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 12:00

چراااااااااااااااااااااا!!!!
کلهم کوچیکیم
پیش اینهمه مهربانی شما!
.
.
.
بابا عیدتون مبارک دیگه...!

خواهش می کنم .

لطف دارید.

مرسی ...

ققنوس خیس چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 14:35

سکوته ...

همون که سرشار از ناگفته هاست.....

یک زن چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 15:23

من چقدر خوشبختم که تو دنیای به این بزرگی با تو آشنا شدم. دوستت دارم عزیزم وممنون برای مهربونیت وبودنت.

ممنونم از محبتت عزیز من

مریم چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 17:02 http://www.2377.blogfa.com

روح بزرگی داری !
و سلام!
این شعر اول از شاملو با صدای خودش خیلی خیلی شنیدنیه !

سلام
لطف داری مریم عزیز

آره خیلی زیباست..
ممنونم

روی ماه خداوند را ببوس چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 18:33 http://saraab2012.blogfa.com

سلام
پیشاپیش خوش اومدی...[گل]

سلام
حتما و ممنونم

احسان چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 21:58 http://www.bojnourdan.blogfa.com

خانم پرنیان سلام " حرف را باید زد ، درد را باید گفت"
برای بخشیدن هیچ گاه دیر نیست ، امابخشیدن همراه رضایت ، روحی بزرگ می طلبد که به سیر سال ها باید بدان رسید.هر چند که برخی بخشیدن ها ، آثار نامطلوبش هم چنان به جا می ماند.

سلام احسان عزیز
گاهی وقتها می شود اسمش را گذاشت فراموش کردن به جای بخشیدن.
البته بستگی به اندازه ی رنجش دارد. قبول دارم بعضی مواقع آنقدر ضربه مهلک است که بخشیدن هم به همان نسبت دشوار می شود.
من خودم وقتی کسی کنارم باشد که احساس کنم دائما به دنبال ضربه زدن میباشد سریعا فاصله های خودم را با او حفظ می کنم. به خاطر روحیه ی حساسی که دارم می دانم که می شکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد