فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

کمترین تحریری از یک زندگی ...

 

 

وقتی پرنده ای را معتاد میکنند تا فالی از قفس به در آورد و 

اهدا نماید آن فال را به جویندگان خوشبختی 

تا شاهدانه ای به هدیه بگیرد

پرواز ...

قصه ای بس ابلهانه ایست 

از معبر قفس  

نصرت رحمانی 

 

پرنده ، پروازهایش را  به چه قیمتی می فروشد ؟  گاه پرنده زندانی عادتش می شود نه دلخوش شاهدانه ای  . پرواز جسارت می خواهد  و گاهی نیز پرنده امنیت پوچ قفس تنگش را به خطر کردن پرواز ، می خرد. 

امنیت پوچ قفس و دلخوشی یک شاه دانه ..... 


پ ن : تغییر جسارت می خواهد .‌ همین !

نظرات 30 + ارسال نظر
پاییز طلایی جمعه 30 مهر 1389 ساعت 00:34

تغییر جسارت می خواهد .‌
و جسارت، شهامت میخواهد .
و شهامت، صداقت...
همین !
.
همین ها که من ندارمشون!

می فهمم .

[ بدون نام ] جمعه 30 مهر 1389 ساعت 01:18

دوست ارجمند

من آدمی بودم با قالب ها و چارچوب های بسیار که هرگز تصور

نمی کردم پس از دو دهه ، با چند ارتباط جدید ، تغییری در خود

ببینم که این گونه شد.دیگر حتی نمی خواهم به گذشته ها

بیندیشم .(گارا )

سلام

خوش به سعادتان .

پاییز طلایی جمعه 30 مهر 1389 ساعت 01:22

استاده ام چو شمع،مترسان ز آتشم...
.
سلام عزیز
نوشتم عاقبت!

آتش آن نیست که از شعله آن رقصد شمع
آتش آن است که بر خرمن پروانه زدند ...
...
سلام

بهار ِآرزو جمعه 30 مهر 1389 ساعت 02:13 http://bahar-e-arezoo.blogfa.com/

سلام .../

بــــــه ! سلام ......

پاییز طلایی جمعه 30 مهر 1389 ساعت 02:17 http://paieze89.blogfa.com

عادت کرده ایم انگار اینروزها چون پرندگان قفسی...به بی کسی!
باور کرده ایم تنهایی خویش را...گریزی باید!
و
این درد مشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمیشود...

سلام ....

پاییز طلایی جمعه 30 مهر 1389 ساعت 11:53 http://paieze89.blogfa.com

سلام...مهرباران ِ همیشه!

ظهر بخیر دوست همیشه وفادار

پاییز طلایی جمعه 30 مهر 1389 ساعت 14:29 http://paieze89.blogfa.com

پرنده پنج خصلت داشت /نخستین,اوج در پرواز/سپس پرواز بی همراه/سه دیگر,به منقارش هدف گیرد فراز کهکشانها را /چهارم رنگ بی رنگی / و در پایان, نوایش همچنان نجوا ...
.
.
سلام
عجیب دلتنگم بانو
مهر ام تمام شد و من هنوز...!

... پرنده روی هوا
و برفراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد .
پرنده ... آه .... فقط یک پرنده بود .

سلام
چه بگویم که این روزها خودم هم دلتنگم ....

شاید وقتی دیگر !
امیدوارم .

ویس جمعه 30 مهر 1389 ساعت 15:34 http://lahzehayenab.blogsky.com

برای تغییر جسارتش را دارم.ولی امکانش را ندارم.همه چی سرده مثل سرد خانه.

... اگر گلی به گیسوی خود می زدم از این تقلب ، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده تر نبود؟

...
سرد است و بادها خطوط مرا قطع می کنند
آیا در این دیار کسی هست که هنوز از آشنا شدن با چهره ی
فنا شده ی خویش وحشت نداشته باشد ؟!

خوبه ! یک قدم جلوتری !

زهرا جمعه 30 مهر 1389 ساعت 19:12 http://http://ghadimy.blogfa.com/

سلام .من هم موافقم که تغییر جسارت میخواد .زمانی دلم میخواست جسور باشم .اما برای تغییر امتحان کردم

سلام .... ممنون .
نتیجه ؟ ارزش این همه جسارت را داشت آیا ؟

آفتاب شنبه 1 آبان 1389 ساعت 07:38 http://aftab54.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز
ما اگر خودمون اراده کنیم میتونیم برای تغییر هم جسارت پیدا کنیم وشهامت .
به شرطی که استوار باشیم .
البته برای تغییر بسیار سخته ولی میشه عملیش کرد.

سلام آفتاب عزیز
به دلیل اینکه زندگی های ما زنجیروار با اطرافیانمان بسته شده است در شرایطی فقط اراده به تنهائی کافی نیست . گاهی هر تصمیم برای هر تغییری تاثیراتی را بر اطرافیان ما می گذارد و این تصمیم گیری را دشوار خواهد کرد . گاهی مثلا تصمیم برای تغییر در محل زندگی ، شغل و ... زندگی اطرافیان ما را کاملا تحت شعاع قرار می دهد.
مرسی

آفتاب شنبه 1 آبان 1389 ساعت 08:09 http://aftab54.blogfa.com

عزیزم
برای من خیلی مهم بود که یه دوستی که تو فضای مجازی نت دارم چنین مطلب ( سخن رانی ونه گات ) رو ارسال کرده و
مهم تر اینکه به یادم بوده

خواهش می کنم .

وبلاگت همیشه پرباره و من هر موقع برمی گردم از این فضای مثبت ، پر از انرژی و پر از احساسهای خوبم .

قابل تو رو نداشت عزیزم .

آذرخش شنبه 1 آبان 1389 ساعت 08:47 http://azymusic.persianblog.ir/

دوست عزیز ما که مثلا اشرف مخلوقاتیم معتاد به چیزایی خیلی کم اهمیت تراز شاهدانه و ارزن میشیم، اون موجودات کوچیک گناهی ندارن. فکر کنم جسارت و شجاعت اونها بیشتر از ما باشه.
تازه اونها خیلی از تابو هایی که تو زندگی ما دست و پا گیره رو ندارن

پرنده گفت : " چه بویی ، چه آفتابی ، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت . "
پرنده از ایوان
پرید ، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمیکرد
پرنده روزنامه نمیخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری میپرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه میکرد
پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود



آذرخش عزیز
این شعر یک تمثیل بود .
شاید بتوانیم حس یک پرنده محبوس شده در قفس را درک کنیم ....

قندک شنبه 1 آبان 1389 ساعت 10:52 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام ودرود. تمام مشکلات من از همین نطقه شروع می شود. نداشتن جسارت. وچون ندارم همیشه ار تغییر واهمه دارم.حتی جرات نمی کنم مسیر خانه تا محل کارم را تغییر دهم

سلام
کاملا درک می کنم .
یکی از دلایل آن می تواند این باشد که چون این روزها با توجه به شرایط نامساعد جامعه گاهی با مشکلاتی مواجه می شویم که حل کردنش به راحتی ممکن نیست کمی جسارتهایمان برای تغییرات کمتر شده زیرا که با روبرو شدن با مشکلات جدید و اضافه تر وحشت داریم .

چه خوب که به زودی برگشتید.

مریم شنبه 1 آبان 1389 ساعت 12:53 http://www.2377.blogfa.com

همیشه دلم برای این پرنده ها سوخته !

یاد یه مستندی افتادم که طوطیه با نوکش در قفسو باز و فرار می کرد !

کاش همه ی پرنده ها مثل اون طوطی بودن !

آره ......

رئیس...! شنبه 1 آبان 1389 ساعت 14:41 http://lalmoonigerefte.blogfa.com/

خواستن وهمه میخوان...باس بلد بود...
بلدی و باس یاد گرفت....

امیدی نیست رئیس جان

رئیس...! شنبه 1 آبان 1389 ساعت 15:02 http://lalmoonigerefte.blogfa.com/

کتاب مسخ کافکا دقیقا اشاره به این موضوع داره.
تسخیر یه فرد یا یه موجود در نکبت عادت.
اون پرنده فال گیر شاید خو گرفته است به این قفس.
مثل ما که خو گرفتیم به این زندگیه راکت و گاهی نکبت بار.

مسخ رو چند سال پیش خونده بودم . اما دوباره وسوسه ام کردی برم سراغش .
یه وقتهائی یک انقلاب لازمه . اما صحبت سر همون جسارت ست .

پاییز طلایی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 16:01

پرنده ،
آه ،
فقط یک پرنده بود ...


پرواز را به خاطر بسپار ....

پاییز طلایی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 16:26

من و شعر وجوبار
رفتیم و رفتیم
به آنجا رسیدیم
آنجا که دیگر
نه جا پای کس بود
و نه آشنا بود

درختان به ایین دیگر
و مرغان به ایین دیگر
صدایی که می آمد از دور
صدای خدا بود
رها بود

به هنگام پرواز
از روی باغی به باغی
کسی زیر بال پرستو و پروانه ها را
نمی کرد تفتیش
شقایق
ز طوفان نمی گشت خاموش
چراغش همیشه پر از روشنا بود

نمی دانم آنجا کجا بود
نمی دانم آنجا کجا بود...

بیا برویم به استانه گل های سرخ در صحرا
و مهربانی را ز قطره قطره ی باران ز نو بیاموزیم ....

ناخودآگاه به یاد این شعر افتادم ...

پاییز طلایی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 16:58


من کم آوردم...

چرا ؟!

پاییز طلایی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 17:21

پیش ناخودآگاه شما...
.
سلام
راستی ویدیوی آواز بانو مرضیه رو دانلود کردین؟
چطور بود؟

سلام
بله امروز موفق شدم ببینمش اما لینک قبلی وقتی دانلود شد به صورت یک صفحه ای سی دی سی باز شد که اصلا قابل اجرا نبود.

فیلم مرضیه خیلی قشنگ بود . ممنون

پاییز طلایی شنبه 1 آبان 1389 ساعت 17:44

کدوم رو میفرمایید؟!
.
در ضمن ما پیش یکی از دوستان غیبت شما رو کردیم
اگر فرمودن به شما
قبلا مراتب تکذیب میگردد!
(اینگونه رفتار شترمرغی رو یاد گرفته ایم از مسئولین محترم خدمتگذار!!!...حالا هی انتقاد بفرمایید!)

آلبوم هشت .
غیبت منو ؟؟؟

اشکال نداره

ولی بهتره الگوتون رو عوض کنید !

یک زن شنبه 1 آبان 1389 ساعت 18:51 http://boyesharji.blogsky.com/

خیلی زیبا نوشتید.

ممنون

فرخ شنبه 1 آبان 1389 ساعت 19:54 http://chakhan.blogsky.com

من در یک قصابی ُ شاهینی را میشناسم که رها و آزاد بر سکویی در انتهای مغازه نشسته و برای پریدن شوقی ندارد...
به تکه های گوشت در دکان و مهمتر از آن به تریاکی که هر روز قصاب به او میدهد ُ عادت کرده .... و این همیشه آزارم داده است... شاهین تریاکی و تن دادن به چهار دیواری دکان و از پروازدر کوهستان باز ماندن ... تلخ است خیلی هم
تلخ است

خدای من !‌ خیلی ......

این کامنت شما منو یاد آدمهائی که گاهی توی خیابان و کوچه ولو هستند و از کنارشون عبور می کنیم انداخت هر کدام ممکن بود افراد مفیدی برای جامعه می شدند . اما متاسفانه پروازهاشون رو ارزان فروختند.

یک زن شنبه 1 آبان 1389 ساعت 20:59 http://boyesharji.blogsky.com/

پرنیان عزیز مدتهاست نوشته هات رو می خونم همیشه نظراتت و نوشته هان رو دوست داشتم. تا امروز که نتونستم چیزی ننویسم.
ممنون که سر زدید.

ممنونم . خوشحالم از آشنائی با شما

برزین شنبه 1 آبان 1389 ساعت 22:36 http://naiestan.blogsky.com

سلام
تمکین کرمانشاهی شاعر توانایی است نمیدانم با آثارش آشنایی داری یا نه ؟ اما شعری با همین مضمون دارد البته به زبان کردی کرمانشاهی که هر وقت میخوانمش موهای تنم را سیخ می کند :
داخل برانتز ترجمه آن را نوشته ام :

بلبل گلزار عشقم بال پروازم نیه
(بلبل گلزار عشقم که بال پروازم نیست)
تا وّ سوزدل بنالم کس هم آوازم نیه
( تا که از سوز دل ناله کنم اما کسی هم آوازم نیست)

رنجه له خارفراقم راحتی بخشم کوّه
(از خار فراق رنجیده ام راحتی بخشم کجاست؟ )
آرزو دار وصالم یارطنازم نیه
( در آرزوی وصال هستم اما یار طنازم نیست )

درد دیرم رووّه کی کم تاکه دردم چاره کی
(دردی دارم ، رو به کی آورم تا دردم را چاره کند؟)
رازدل اِفشا وّه کی کم چون که هّمرازم نیه
(راز دلم را پیش کی افشا کنم چون که همرازم نیست)

یالّه وّصلی زندگی کّم یاله هِجرانی مِرم
(یا با وصالش زندگی می کنم یا از هجرانش میمیرم)
غیریّه چِشتی تِِرِک اّنجام وآغازم نیه
( غیر از این چیزی برای آغاز و انجام کارهایم نیست)

سلام برزین عزیز
شعر خیلی قشنگی بود ، مخصوصا اگر با گویش و لهجه ی شیرین کردی خوانده شود ...

بلبل گلزار عشقم که بال پروازم نیست
تا که از سوز دل ناله کنم اما کسی هم آوازم نیست ....
جرات نمی کنم کردی آن را بنویسم که در این زمینه بی سواد بی سوادم !
مرسی

فرید یکشنبه 2 آبان 1389 ساعت 14:15

تغییر کردن چیز بدی نیست
به شرط آنکه انسان متوجه باشد که دارد تغییر می کند...
این جمله رو دوست عزیزی به من همیشه میگه...
تغییر کردن خوبه، به شرطی که آگاه باشیم...
با جسارتش هم کاملن موافقم... ما آدم ها دوست داریم همیشه همدیگه رو اونجوری که خودمون دوست داریم ببینیم و بشنویم... در حالیکه هر لحظه زمانی برای تغییره... و ای کاش همیشه تغییرات مان... به نفع خود و اطرافیانمون باشه...

سلام
که معمولا نیست همیشه یه عده ای این وسط ممکنه آسیب ببینند.


و با شما موافقم تغییرات باید آگاهانه باشه تا نتیجه ای رو که ازش انتظار داریم بدست بیاریم .

ممنون

لی لا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 19:43

اون جمله پی نوشتت رو باید با طلا نوشت عزیزم.

مرسی لی لا جان

می فهممت .

ققنوس خیس دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 21:58

تغییر جسارت می خواهد ... درست ! اما چیزهای دیگر هم می خواهد ...
تغییر خوب است !

چه چیزهای دیگری ؟ کاش توضیح میدادی

ندا پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 00:09

مرسی

ندا پنج‌شنبه 3 مرداد 1392 ساعت 00:12 http://nedaeeha.blogfa.com/

اینجا انتهای شب است
جغدان....
در شکار عیّاران
و
پرواز در تاریکی ......


"سید علیرضا رئیسی گرگانی

پرواز در تاریکی هم خودش هنر بزرگیه .

مرسی ندا جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد