فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

چه آرام و پر غرور گذر دارد ، زندگی چو جویباری غریب !‌

 

 

 

از لحظه ای که  بیدار میشویم وچشممان به نور باز می شود تا زمانیکه سر بر بالین میگذاریم زندگی ما پر از سوال است ! 

بیشتر آنها آسان هستند و زود فراموش می شوند . 

اما بعضی از سوالها پرسیدنشان خیلی دشوارتر ، زیرا که ما خیلی از جوابهایشان میترسیم!‌  

 

پی نوشت : تصویر بالا جزیره ای در اندونزی

مناجات نامه !

  

یارب ! 

از آنچه نخواستی چه آیــــد؟ و آنرا که نخواندی کی آیــد؟ نا کشته را از آب چیست؟ و نا بایسته را جواب چیست؟ تلخ را چه سود اگر آب خوش در جوار است؟ و خار را چه از آن کش بوی گل در کنار است؟  

خواجه عبدالله انصاری

   

 

 

 

  

 

 


شوخی نوشت با خدا : 

خدایا به خاطر تمام چیزهائی که دادی ،‌ ندادی  

دادی پس گرفتی ،  

ندادی بعدا؛ دادی ،

ندادی بعدا؛ می خوای بدی  ،  

دادی بعدا؛ می خوای پس بگیری ،

داده بودی  پس گرفته بودی ،

اگه بدی ، پس میگیری  ،

پس گرفتی ، دادی ،

پس گرفتی بعدا می خوای بدی  ،

اگه می دادی پس می گرفتی  ،

نداده بودی فکر می کردیم دادی و پس گرفتی  ،

خلاصه سر تو درد نیارم ...  

 به خاطر همه شکر 

   

پی نوشت : تصاویر بالا معبد هندوها در جزیره بالی - اندونزی