فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

از تصویر تا واقعیت

   

  

  

 

زندگی بی شباهت به یک جشن بالماسکه نیست . دائما در رفت و آمد وهر بار با یک نقاب . آنقدر این نقابها مکررا عوض می شوند که گاهی فراموش می کنیم بی نقاب کدامینیم؟  

گاهی در حس پرواز اوج می گیریم تا انتهای ستاره ی آخرین ،  گاهی جاری می شویم در زلال زلاترین ، گاهی سکوت و نگاه و خاموشی ، گاهی خنده ... آنقدر که خودمان هم ناگهان باورمان می شود،‌  گاهی اشکها ظالمانه رسواگر می شوند ، گاهی دلتنگی ها می رود گوشه ی صندوقچه ی قلبمان پنهان می شود تا ... سر فرصت !   گاهی سرتاپا ایثار می شویم و خود را به درک می سپاریم . گاهی به خود می آئیم و آنوقت  تاب تحملمان را ندارند ....

به راستی من کدامین بی نقابم ؟!‌    

نظرات 18 + ارسال نظر
ویس چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 22:08 http://lahzehayenab.blogsky.com

گه چرخ زنان همچون فلکم گه رقص کنان همچون ملکمhttp://lahzehayenab.blogsky.com

مسافر پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 00:22

چرا نقاب؟؟ چرا ما نقاب به صورت می زنیم؟؟ اصلا نقاب خوبه یا بده؟ .. حالا خدایی شما از نقاب می زنید یا نه؟........... ..

۱-محیط نا ایمن".. یکی از عامل هایی که باعث می شود فرد از نقاب استفاده کند. امنیت روانی و اجتماعی است. به طور معمول افرادی که از وجود یک محیط امن و شاداب محروم اند از فضای روان شناختی مطلوبی نیز بهره مند نیستند از این رو برای کسب امنیت خود و دور کردن ترس و اظطراب پشت نقاب خود پنهان می شوند در واقع نقاب در این افراد فقط به عنوان یک سازوکار دفاعی به کار می رود. دروغ...ظاهرسازی...غیبت...تهمت.. از جمله این رفتارهای دفاعی است.

۲-انسان نقاب دار".. فردی است که مرز بین شخصیت خصوصی و شخصیت اجتماعی را بر هم زده است و در هر دو حوزه از یک ماسک استفاده می کند و در قبال صمیمی ترین اطرافیان تا غریبه ترین و دورترین آنان یک نوع رفتار و واکنش نشان می دهد. چنین فردی به خاطر حل شدن در نقاب شخصیتی خود توان فرق گذاشتن بین خود واقعی و خود ساختگی اش را ندارد. در نتیجه در همه حال در چهار چوب همان نقاب یا قاب عکس که برای خود ساخته ظاهر می شود.

۳-انسان بی نقاب".. چنین فردی از خود واقعی اش غافل نیست و "نقاب" را زمانی به کار می گیرد که ضرورت اقتضا می کند. انسان بی نقاب خود را از طریق قاب عکس به دنیا نمی شناساند بلکه ضمن حفظ سازگاری اجتماعی و ملاحضه مرز های دیگران خود واقعی اش را به نمایش می گذارد و خود را آن چنان که هست نه بیش تر و نه کمتر باور دارد. چنین فردی از یک انعطاف پذیری ویژه برخوردار است به گونه ای که در هر مکان و زمانی زفتار خاصی از خود نشان می دهد. البته نباید آنان را با افراد متظاهر و ریا کار که برای دست یابی به خواسته های نا معقول خود به ایفای نقش های بیمار گونه می پردازند اشتباه گرفت. برای نمونه در مواجه با یک کودک.. کودک درون را نمایان می سازند و در برخورد با یک بزرگ سال به زبان او سخن می گویند. در قبال همسرشان یک وظیفه انجام می دهند و در قبال دیگران وظیفه دیگر.
۴-نقاب خوب یا بد؟ نقاب به همان اندازه که مفید وضروری است خطرناک نیز می تواند باشد. خطر جدی زمانی است که فرد با نقاب ساختگی خود یکی می شود یعنی آن صورتک کاذب جایگزین خود واقعی او می شود. در این حال فرد یک بعدی شده و از شکوفایی باز می ماند.

5.. تولد انسان جدید".. به اعتقاد"یونگ" و "راجرز" شخصیت واقعی هر انسانی در پشت نقاب او قرار دارد. از این رو هنگامی که فرد به فرو پاشی نقاب خود اقدام می کند در مسیر یک تولد دوباره قرار می گیرد و انسان جدیدی متولد می شود که تا این زمان در پس نقاب خود پنهان شده بود

فکر میکنم این مقاله مربوط به دکتر عبالملکی باشد البته بعضی ها دلایل دیگری را برای نقاب زدن ما آدم ها بیان می کنند:
الف - بدلیل ترس از برخورد با واقعیت
ب - شکست در گذشته
ج ـ تکراری نبودن
د ـ ترس از حقیقت
ی ـ سایر موارد
ژیشنهاد می کنم این چند علت را در این ژست به رای بگذارید تا با رای دوستان بتوانیم این موضوع را جمع بندی کنیم
رای من گزینه « ترس از حقیقت »

ممنون ار نظرتون . ولی اون نقابی که منظور من بود کمی فرق می کنه .
نقاب زمانیکه برای فریب دیگران و یا آسیب رساندن به دیگران بکار برده شود از نظر انسانی بسیار ناپسند است . اما گاهی لزومی ندارد احساس درونی خود را بر کسی آشکار نمائیم در این صورت فکر نمی کنم زدن این نقاب مشکلی در روابط انسانی ایجاد کند . این نظر من است .
باز هم برای همه چیز سپاسگزارم

پرنده پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 12:11 http://parvaz-93.blogfa.com

سلام عزیز
مرسی از لطفی که داری و شرمنده از بی معرفتی من.
والا چیز خاصی نبود، فقط باران یه مقدار نگران شده بود. همین
در هر صورت ممنونم که لطف کردی و اومدی و مرسی بابت آدرس جدید

سلام
خیلی خوشحالم که چیزمهمی نبوده .

ایلیا پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 12:31

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم...

نقابهایمان گاه ملال انگیز و گاه فرحبخش.
گاه تهی و سرد و گاهی زنده و پویا شاید نشانه هایی باشد.نشانه ای برای اینکه بفهمم همه چیز و همه کس را شناختم مگر خودم.
درست همانکه فلسفه ی عرفان روشنفکران دینی بر آن تاکید دارند و دلیل انحطاط را در عدم خودشناسی می دانند...

نمیدانم...!

هر دو پستتون زیبا بود.سرشار از -آ ر ا مش-

مرسی ایلیا عزیز نظرت برام جالب بود . امان از این ؛خود؛ !
از محبتت ممنونم

ققنوس خیس پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 13:20

سلام دوست عزیز
ای بازیگر گریه نکن
ما همه مون مثل همیم
صبا که از خواب پا مییشیم
نقاب به صورت می زنیم
کهنه نقاب زندگی
تا شب رو صورتای ماست
گریه های پشت نقاب
مثل همیشه بی صداست
و اما :
هر کسی هستی یه دفعه
قد بکش از پشت نقاب

سلام ققنوس جان
شعرت خیلی قشنگ بود
... گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست !
مرسی

باران پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 22:32 http://sari-galin.blogfa.com

منم میخواستم همین شعر ققنوس رو بنویسم!
ای خدا
همیشه دیر میرسم!!!

ققنوس برنده شد !‌

باران پنج‌شنبه 11 شهریور 1389 ساعت 22:36 http://sari-galin.blogfa.com

کاشکی میشد توو زندگی
ما خودمون باشیم و بس
حتی برای یک نگاه
حتی برای یک نفس
تا کی به جای خود ما
نقاب ما حرف بزنه
تا کی سکوت و...!

باران عزیز در جواب کامنت خصوصیت چی می تونم بگم ؟!!
فقط .... ممنون با بهترین آرزوها
منتظرتم

برزین جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 01:39 http://naiestan.blogsky.com

سلام
گاهی وقت ها در فصل بهار کنار باغچه ای که هنوز نم باران از خاک آن استشمام می شود به تلاش مورچه ای می نگرم که آذوقه زندگی اش را سرسختانه چنگ زده و فارغ از هیاهوی اطراف به جز توشه خود و رساندن آن به لانه نمورش به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد . کاش ما انسانها راه و رسم زندگی را از مورچه ها یاد می گرفتیم .... واقعیت این است که این توشه بی مقدار زندگی ارزش این همه نقاب عوض کردن ندارد .....

سلام
چه تصویر قشنگی از زندگی روزانه ی یک مورچه به نمایش گذاشتید . به نظر من گذاشتن نقابهای مختلف در زمانهای مختلف برای فریب دیگران به حدی که شخص حتی در آن مقطع زمانی کاملا خود واقعیش را فراموش می کند ناپسند است . اما زمانی که ما با یک مجموعه احساسات که کاملا خصوصی و شخصیست درگیر هستیم حالا خوب یا بد ، پریشانی و آشفته گی یا برعکس شادی و احساسات لطیف روحی و در شرایطی که خود واقعیمان برایمان محفوظ است اما ناچار هستیم در جمعی که هستیم برای حفظ آرامش و امنیت خود و اطرافیان نقاب خود را حفظ کنیم باز هم گذاشتن نقاب ناپسند است ؟
...
پشت این نقاب خنده
پشت این نگاه شاد
چهره خموش مرد دیگری است
مرد دیگری نشسته پشت این نگاه شاد
مرد دیگری که روی شانه های خسته اش
کوهی از شکنجه های نارواست
مرد خسته ای که دیدگان او
قصه گوی غصه های بی صداست

شاهین رهنما جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 01:53

سلام .از لطف تان ممنونم . پیروز باشید .

سلام

جوجه کلاغ جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 12:01

همه اینا واسه خاطر اینه که آدم تغییر میکنه

سلام

برزین جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 13:24 http://naiestan.blogsky.com

سلام مجدد
این نقابی که شما تصویر کرده اید را نمی توان نقاب نام نهاد همرنگی و همراهی با جماعت است . این نه تنها بد نیست که به نظرم از خود گذشتگی است . خیلی خوب است که انسان دردهایش را برای خودش نگه دارد و شادی هایش را با دیگران تقسیم کند .

درسته . اما من تا قبل از این بهش می گفتم نقاب !‌

آفتاب شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 06:31 http://aftab54.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز
زندگی همه ما همین طوره ولی کسانی هستند که اگر نقاب واقعیشون رو بر دارند ماهیتشون دیده میشه ...ترجیح میدن که همیشه زیر نقابشون باقی بمونن .

سلام . مرسی از نظرت

ز- حسین زاده شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 11:58 http://autism-ac.blogfa.com/

امروز هم گذشت
فردا چه خواهد شد ؟
آیا چنین تلخ و غم انگیز است ؟
سرد است؟
دلگیر است؟
از غصه های درد لبریز است ؟ یا قصه های بهتری دارد؟
آیا همین امروز در فرداست ؟ آیا همین تکرار فرداهاست ؟ یا لحظه های بهتری دارد؟
امروز هم بگذشت .
فردا چه خواهد شد؟
در آرزوی مبهم فردا
امروز خویش را برده ایم از یاد
با درد می سوزیم
با آه می سازیم
یا خود را از این بند کنیم آزاد
یا در سکوتی سر به سر فریاد
زیر لب آهسته می گوییم :
ای روزگاران هرچه بادا باد
این شیوه ی هم آشیانی نیست
این راه و رسم زندگانی نیست !
امروز هم درگیر فرداهاست
درگیر این آینده ی پیچیده ی مبهم
درگیر بازی کردن با یک گروه آدم
سهم من اینجا چیست ؟
اینگونه باید زیست ؟
با ید چو مرغی مسخ دست آموز
با چند کلامی از مردم دیروز
امروز را از چشم خلق افکند؟
من خود اسیر هستی ام
با حکم بودن در قفس پابند
گر چه شعر فردا می کنم آغاز
سرگرم می کنم درون را با کلامی چند ...

من هر روز که چشمم به روی نور باز می شود فکر می کنم شاید امروز شکل دیگری باشد ، اما روزها عجیب شبیه هم شده اند !‌
گاهی هم خدا را شکر می کنم به خاطر اتفاقات بدی که ممکن بود رخ دهد و نداد !‌
گاهی هم با بهانه های ساده ی خوشبختی خوشحال می کنم خود را .
بهانه های خیلی ساده !‌

سلام . مرسی از شعر قشنگتون

نرگس شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 13:28 http://w-infinite.blogsky.com/

سلام
آدرس وبلاگ جدیدم
پشت دیوار خاکی توسط من اداره نمی شه
خوشحال می شم بهم سر بزنید
نرگس یا همون آفتاب

سلام
خونه جدیدت مبارک نرگس جان

قندک شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 14:52 http://ghandakmirza.blogfa.com

با سلام و عرض ادب. ظاهرا آدمی را آه و دم نیز نامیده اند. گاهی خنده گاهی گریه گاهی شادی گاهی غصه آخه این چه کاریه؟!

این چه رسم روزگاریه ؟؟
سلام با احترام

فرید یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 10:09

سلام
زندگی های واقعی سراسر نقابست
هر روز یک شکل و هربار یک سیرت
اما.... زندگی حقیقی سراسر بی رنگی و بی شکلی ست
شکل خود حقیقیت
بدور از هر رنگ و لعاب زمان
بدور از هر قید و بند روزمره
آزاد و رها...
مثل خود خدا!

دلم برای یک نفس زندگی حقیقی بیتابست !‌ آزاد ... رها مثل خود خدا...
سلام

Mw چهارشنبه 17 شهریور 1389 ساعت 15:27 http://mw7.blogfa.com

فکر می کنم مانند مهره های شطرنج،،
گاهی مانند سرباز فداکارانه قربانی می شوم،،
گاه همچوم اسب بر آرزوهایم فرود می آیم و
گاه همچون وزیر برای چیره شدن بر این زندگی!
مهم نیست برنده کیست،،
مهم اینه که باور دارم،،
باور...

چاره ای جز جنگیدن نیست جنگ در نهایت مصلاحه !‌
برد و باخت می گن زیاد مهم نیست بازی مهمه !‌
بیایم سعی کنیم بازیگر خوبی باشیم !

بی خوابی دوشنبه 17 آبان 1389 ساعت 02:59

غیر از چند پست حذف شده که این جا خبری نیست !!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد