فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

نام ها ...



از مخالفت ها نهراسید ، بادبادک ها با باد مخالف بالا می روند.


این جمله ی بالا  بر روی یک تابلو خیلی بزرگ از این طرف عرض خیابان تا آن طرف خیابان شریعتی ، حوالی ایستگاه مترو قیطریه، توسط شهرداری نصب شده   بسیاری از اوقات یک جمله که خونده می شه، یا یک حرفی که شنیده می شه، شاید هم خیلی ساده و معمولی ولی در یک لحظه ی خاص یک پیامِ.  در اون لحظه فکر کردم ، ترافیک الان و ماندن پشت ماشین ها و افتادن چشم من به این جمله ، مطمئنا" یک پیام است.... 

نتیجه : الان اگر تصمیم به انجام کاری دارید که می ترسید، نترسید این یک پیام است . و شما در میان بادهای مخالف بالاتر و بالاتر خواهید رفت .  شکلک های یاهو     کد لایک در فیسبوک


ضمنا" در بزرگراه مدرس یک تابلو تبلیغاتی از این سمت بزرگراه به آن سمت بزرگراه زده اند با این عنوان :  

هتل پنج ستاره درویشی .  من هر بار رد می شم نمی دونم هتل را باید هضم کنم یا درویشی رو.  اون هم از نوع پنج ستاره. یاد دوستی افتادم که میگفت : تا حالا رفتی کله پزیِ  ویکتور هوگو؟  




پ ن : 

نامت را به دست گرفته

به سرعت باد می دوم 

خاموش نمی شود

آتشِ نامت از درون است ... 


بعضی نام ها برای ما فقط یک نام نیست ، یک تقدس است ، نه فقط برای خود آن نام، بلکه برای احساس مقدسی که در مرور آن نام وجود دارد .


نظرات 36 + ارسال نظر
معصومه جمعه 15 آذر 1392 ساعت 20:22

نوشته و تصویر این پست واقعن بی نظیره....
یادمه ی بار سر ی زنگ هامون دبیرمون 40 هزار تومن میدم ب کسی ک نام 5 نفر اول کنکورو بگه...هیچ کس نگفت
گفت40تومن میدم ب کسی ک نام 5 نفر از افراد ثروتمند اول جهان رو بگه...ولی بازم کسی نگفت
گفت انگار که اینا کسایی هستن ک همیشه اسمشونو میگن و مطرحن ولی هیچکدومتون حتی اسمشونم بلد نیستین..
حالا اسم5 نفر از کسایی ک واقعن روتون تاثیر گذاشتنو ب یاد بیارین...ایناا نه نفر اول کنکور...نه ثروتمند...نه زن یا مرد موفق سال..
..ولی کسایی هستن ک همیشه توی ذهن میمونن

آره معصومه جان . همیشه ... . ای کاش آدمها با خاطرات خوب ، نام های خود را ماندگار کنند برای هم .

مرسی

ویس جمعه 15 آذر 1392 ساعت 21:25

دقیقاً درست گفتی ، گاهی یک حرف ، یک شعر ، یک عمل ، روی آدم تاثیری دارد که اگر مدت های زیادی به دنبال دانستنش بودیم ، شاید نمی رسیدیم.
یادمه سال ها پیش می خواستم تصمیمی برای شروع یک تفکر جدید بگیرم ، اما نزدیک به دو سالی طول کشیده بود و من فکر می کردم لیاقت رفتن در اون راه را ندارم. و خوداتهامی داشتم. یک روز سوار یک تاکسی شدم . رادیو داشت می گفت ، بازآ هرآنچه هستی باز آ . حالم خیلی بد شد پیاده که شدم تکلیفم روشن بود.
جمله ی متروی قیطریه بزرگ نوشته شده ، شاید همه می بینند ، ولی بعضی ها را تکان می دهد. کسانی که گیرنده های قویی دارند.. من از توجه کردن همیشه بهره ها بردم.

شهرداری تهران گاهی شعارهای قشنگی روی بنرها و تابلوها می نویسه. من کلا" به نوشته های روی تابلوها دقت می کنم. به تابلوهای تبلیغاتی و ... اگر چه ایران از نظر گرافیک و طراحی در تبلیغات خیلی ضعیفِ . که شاید به خاطر سانسورهائی که بایداعمال بشه هست.
ولی به قول تو گاهی این نوشته ها، یک جرقه ای برای شروعِ .

مرسی

هستی جمعه 15 آذر 1392 ساعت 22:51 http://hastie.blogfa.com

اولا
به قول حافظ
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
مولانا و سرقت ادبی
نخطه.

خب نامها برای خیلیا فقط جنبه تبلیغاتی دارن و طرف اصلا نمیفهمه چی نوشته ربطش چیه(بجز بادبادک)
یکی بود فامیلیش ترکیب اسم یه کشور اروپایی و یه شهر تو آذربایجان بود
مام هیچوقت هضمش نکردیم
سه برابر ما ابعاد داشت
اصن کار ما نبود
+
تکرار بعضی اسما
تند تند به زبون آوردن بعضی اسما خوبه
خوببببببببببب
یه دنیا خاطره و آرامش میده
همینه میگن:
تکرار خاطر دوست دل را قرار بخشد
ورنه عبث مروریست تکرار زندگانی

تکرار خاطر دوست
تکرار باور دوست
تکرار نامت ای عشق
تکرار خاطر دوست

ولم کنین بابا
نمخام شعر اشکی مَشکی بگم

مرسی هستی جان

رها شنبه 16 آذر 1392 ساعت 05:49

سلام پرنیان حان ..همیشه خیلی از کلمات برای ما مقدس میشوند چوت بار عاطفی خاصی را با خودشون میکشند ....مثل دوست مثل مادر ....

مثل مادر ...

مرسی رها جان

پرنیان دل آرام شنبه 16 آذر 1392 ساعت 16:45 http://with-parnian.blogfa.com

سلام عزیزم

منم امروز تو رادیو این جمله ی خوبو شنیدم:

"باارزش ترین ها به چیز نیست به کَسه"

سلام پرنیان عزیزم

چه جمله ی خوبی. یک دوستی دارم که خیلی صمیمی نیستیم و دوستی مون در حد یک سلام و علیک و گاهی یک شوخی و اینهاست . بهش گفتم کجا کار می کنی؟ گفت توی رادیو نویسنده هستم. کلی ابراز احساسات کردم و گفتم چه عالی به به چی می نویسی ؟ ببخشید البته که اینو میگم خودش گفت . گفت : اراجیف. گفتم : چی ؟؟؟؟ گفت : رادیو فقط یک مشت اراجیف از نویسنده ها می خواد .
ولی انصافا" این جمله که تو شنیدی اراجیف نبود. یادم باشه بهش بگم

november شنبه 16 آذر 1392 ساعت 17:54

سلام.
بعضی نامها هم هستند که از نَـه خاطر میروند و نـَه از خاطره ها...
و بعضی از این تابلوهای تبلیغاتی هم هستن که ایده های خوبی رو به ذهن آدمی یادآور میشن...

ایام بکامتان باد پرنیانِ عزیز

سلام نوامبر عزیز

بله همینطوره. امیدوارم خوب باشی ...

قندک شنبه 16 آذر 1392 ساعت 19:28

سلام. شبتون بخیر
من زیاد متوجه این متن نشدم.باد مخالفی وجود ندارد.اتفاقا موافق است.باد می زندوزیر بادبادک و هردو بالا می روند.پس نمیتواند مخاف باشد.

سلام شب شما هم به خیر
راستش من تا حالا به تنهائی بادبادک هوا نکردم که بدونم . ولی لابد یه چیزی هست که کارکنان محترم شهرداری به اون بزرگی زدند سرتاسر خیابان. نمی دونم ، من تخصص بادبادک بازی ندارم .
ولی خودِ جمله پرمفهوم و پرباره به نظر من.

قندک شنبه 16 آذر 1392 ساعت 19:30

اصلا حال مساعدی ندارم .فقط اومدم سلامی عر ض کنم

بزرگواری کردید قربان. انشاالله که چیز مهمی نباشه .

حضرت حافظ شنبه 16 آذر 1392 ساعت 21:16

کوچکتر که بودیم ایمانمان بزرگتر بود
بادبادک می ساختم و نمیترسیدیم که باد نباشد


آنجایی که باد نمی وزد ، آدمها دو دسته میشوند :
آنهایی که بادبادکشان را جمع میکنند و آنهایی که میدوند تا بادبادک بالا بماند !


خوبی بادبادک اینه که
میدونه زندگیش فقط به یه نخ نازک بنده
ولی بازم تو آسمون می رقصه و می خنده

کوچکتر که بودیم دنیا خالی از این اندوه های بزرگ بود ... یادش به خیر
اندوه من کچل شدن عروسک قشنگم بود ، از بس موهاش رو برس کشیده بودم. ای کاش همون اندوه را داشتم ، الان قدرتش رو داشتم که برم یک عروسک دیگه برای خودم بخرم با موهای قشنگ...

هنوز هم عروسک ها رو دوست دارم ...



من دوست دارم در باد بدوم ... حتی اگر قرار باشد باد من را باخودش ببرد ...



آفرین به بادبادک



(ای کاش این گل ها قرمز بودند به جای آبی)

ایرج میرزا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 23:06

"از مخالفت ها نهراسید ، بادبادک ها با باد مخالف بالا می روند"

مشکل باد مخالف نیست عزیز . مشکل مثل بادبادک به استقبال باد رفتنه . کو رستمی ؟

تو قصه ها ... تو قصه ها زیادند رستم ها ایرج میرزا .

خیلی از آدمها این روزها ناامید کننده شده اند. یا توی لاک خودشونند و یا دائما" سرک می کشند توی مسائلی که اصلا" بهشون ربطی نداره . دیگه خیلی نه از پرواز خبری هست و نه از رهائی در باد و نه از رقص در باران ...

از جمعه عکسهای نلسون ماندلا رو توی سایتهای مختلف می بینم غمگین میشم . این زمینِ ما خیلی از این آدمها کم داره ... حیف واقعا" حیف که همین کم ها هم ما رو می ذارن و می رن

دیروز یکی ازهمکاران در شبکه اینترانت محل کارم یک سری جمله از قول ماندلا نوشته بود . اولش فکر کردم که خوب ماندلا عزیز هم به جمع دکتر شریعتی و کوروش کبیر و حسین پناهی و... پیوست و دیگه هر حرف و شعاری رو از این به بعد نسبت می دن به ماندلا. ولی جمله های قشنگی بود. حالا برای تاثیر پذیری بیشتر این جمله را به بزرگان نسبت می دن شاید اصلا" نویسنده اش یک آدم در ظاهر خیلی معمولی و گمنام باشه ولی فکر قشنگه . چند تائیش رو نوشتم که بزنم روی در یخچال .

من باور دارم :
- که زمان زیادی طول می کشد تا من آدمی بشوم که می خواهم
- که گاهی هنگامی که عصبانی هستم، جق دارم که عصبانی باشم ، اما این به من این حق را نمی دهد که ظالم و بی رحم باشم.
- که همیشه کافی نیست که توسط دیگران بخشیده شویم ، گاهی باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم
- که صرفنظر از اینکه چقدر دلمان شکسته باشد، دنیا به خاطر غم و غصه ی ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.
- که نباید خیلی برای کشف یک راز کند و کاو کنم ، زیرا ممکن است برای همیشه زندگی مرا تغییر دهد.
و
- که کسانی که بیشتر از همه دوستشان دارم ، خیلی زود از دستم گرفته می شود.

این جمله ی آخری عجیب تلخ و حقیقیِ. و من دارم وانمود میکنم که کسانی رو خیلی دوستشون دارم اصلا" دوستشون ندارم ... از دست دادن خیلی وحشتناکه .

چقدر حرف زدم

مهدی یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 01:44 http://shabname-m.blogfa.com/

نظر واسه این پست بمونه بعدا . فقط همین که هتل ! درویش ! شبی یک میلیون تا دو میلیون ! شبی ! ما کجا داریم زندگی می کنیم؟

اما نظر اصلی در مورد دوستتون + نویسنده + رادیو و اراجیف .
اون سالها ( همون سالها که کوچکتر بودیم و ایمانمان بزرگتر بود و بادبادک می ساختیم ) یادمه موقع رادیو گوش کردن دعوایی میشد اگه کسی سرو صدایی میکرد یا بی ربط می خواست حرف بزنه . خیلی ساله دیگه رادیو گوش نمی کنم.

با یکی از بستگانم روز جمعه ار روبروی این تابلو رد شدیم ، بهش گفتم به پارادوکسی که در این تابلو هست دقت کن . هتل پنج ستاره ی درویشی!!! گفت اتفاقا" هر بار با نامزدم رد می شیم کلی به این تابلو می خندیم! و جالبه که دیشب دوباره از مقابلش رد شدم متوجه شدم کل تابلو رو عوض کردند و نوشته شده بود هتل پنج ستاره ی مجلل و تاپ درویشی با تصویری از لابی آنچنانی هتل. ظاهرا" تابلو قبلی صاحبش رو اقناع نکرده بود . چند میلیون تومن هزینه شده برای ساخت این تابلو؟
ما در ایران زندگی می کنیم. سرزمین شعارها و حرفها

بادبادکهایی که با کاغذهایی که فکر کنم بهش میگن کاغذ الگو و یادمه با چوب حصیر و سیریش سرهمش می کردند. معمولا" پسرها این کارها رو میکردند و ما دخترها تماشا می کردیم . همون روزهائی که اگر کسی موقع گوش کردن رادیو کسی حرف میزد دعوا می شد...

من هم سالهاست رادیو گوش نکردم و حتی تلویزیون هم نمی بینم گاهی وقتها دوستها پیغام می دن که فلان کانال داره یادگاری رو نشون میده یا قند پهلو و فقط این جور مواقع به توصیه دوستان بشینم چیزی نگاه کنم.

هدی یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 09:25

اشتباه می‌کنند بعضی‌ها
که اشتباه نمی‌کنند!

باید راه افتاد،

مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند

بعضی هم به دریا نمی‌رسند.

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!

"سیدعلی صالحی"

سلام پرنیان عزیز

این شعر خیلی زیباست.

رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد ...

مرسی هدی جان

باران یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 11:28

ای واااااااااااااااااااااااای!
نیفته این خانومه!!!
خیلی خطرناکه حسن!!!

بلده

ندا یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 20:42 http://nedaeeha.blogfa.com/

namat ra dost daram

سلام ندا جان

نام کی رو؟ اگه نام من ، که مرسی .

ساجده دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 01:43

دوتا از این تابلوهای تبلیغاتی تو مسیری که از خونه میرم به دانشگاه هست که همیشه خوندنش ونگاه کردن به تصاویرش حسه خوبی بهم میده....
اولیش:تصویر یه تونل هست که در دل کوه کنده شده وکنارش نوشته شده
همیشه در سخترین شرایط هم یک راه حل وجود دارد....
دومیش تصویر یک آبشار خیلی زیباست وکنارش نوشته شده:
گاهی اوقات سقوط هم می تواند باشکوه و زیبا باشد...



سلام پرنیان عزیز

سلام ساجده عزیز

خدا رو شکر که شهرداری در این زمینه کمی متحول شده. راستش من دارم به سقوط فکر میکنم که آیا می تونه گاهی هم باشکوه باشه ؟

قندک دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 10:28

حرف زیاد اما خوب زدن خودش هنر مهمی است. من همیشه برای حرفهای خوبتان به فتح باغ می آمدم.سلام

سلام

شما خیلی محبت داشتید . این یعنی دیگه حرفهایم خوب نیست؟
چون فعل ماضی به کار بردین می پرسم .

اگر این طور باشه ، نکنه در من اتفاق بدی افتاده که متوجه نیستم.

قندک دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 11:37

نه اصلا چنین منظوری نداشتم.چرا فکر نکردید شاید ماضی اش از نوع استمراری بوده؟دلیلش هم همین آمدن ها و خواندن هاست با اینکه در بستر بیماری افتاده م!

گاهی وقتها زشتی های زندگی بدون اینکه ما خودمان هم متوجه باشیم، ما را تحت تاثیر قرار میدهد. نگران بودم نکند تحت تاثیر این زشتی ها قرار گرفتم ، با تمام تلاشی که می کنم تا کوچکترین تاثیری در آن چیزی که هستم نگذارد.

خوب خدا رو شکر .

قندک دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 11:44

بارها گفته ام وباردگر می گویم،که بدین در نه پی حشمت وجاه آمده ایم،ازبد حادثه هم نی به پناه آمده ایم،لطف دیدیم و کرم وزهمین رو بشتاب آمده ایم

ممنون.

دعا می کنم کسالت به زودی برطرف گردد.

معصومه دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 16:21

میدانی ....
میدانی که!؟
دوستت دارم
چه از اسمان به زمین بخوانی
چه از زمین به اسمان!!!
----------------------------------------------------------
باران گرفت
زنده شدی از میان هزار سال خاطره
خیس شدم از عطر بودنت

سلام معصومه جان

مرسی برای کامنت قشنگت.

باران قشنگی هم داره می باره ...

آفتاب دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 18:30 http://aftab54.blogfa.com/

دلم گاهی
یک کلبه میخواهد
یک کلبه ی چوبی
کنار دریا
شایدهم وسط جنگل
دلم بوی چوب باران خورده ی نم گرفته میخواهد
دلم یک دنیا سکوت میخواهد
یک دنیا آرامش
یک بغل عشق ...
اما امشب
زیر نور نقره گون مهتاب
درست همان زمان که خیالت پهن می شود بر صحنه ی چشمانم
دلم
گرمای وجودت را
صدای گرمت را بر پیکره ی گوشم می خواهد...
دلم بوسه های پاکت را بر گونه های از شرم سرخ شده ام می خواهد...
دلم امشب یک بغل "تو" میخواهد


...

سلام عزیزم .. عاشقانه ها برای تو بود

این جمله رو این دفعه من باید بزنم رو یخچال !


از مخالفت ها نهراسید ، بادبادک ها با باد مخالف بالا می روند.

(( کافیست اراده و تلاش کنیم ))

سلام آفتاب جان

اینائی که گفتی رو من هم دلم خیلی خواست . وای یک کلبه کنار دریا شاید هم وسط جنگل سکوت و بوی چوب باران خورده و یک دنیا آرامش ... اون هم با عزیزی مثل تو ، می تونه معرکه باشه.

ممنونم عزیزم

[ بدون نام ] دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 23:42

برای قندک عزیز که کسالتش بر طرف شود:

مبادا گرفته باشی....
که شهری را برایت
به نماز آیات وامیدارم......


برای آفتاب جان تا کلبه اش کامل شود

پاییز است
انار نیستم
که برسم به دستهای تو
برگم
پر از اظطراب
افتادنم.......


و اما برای پرنیان قشنگ و دوست داشتنی که بداند همیشه بیادش هستیم


برف پاک کن خاطرات بیهوده جان میکند.....
یاد تو این سوی شیشه است....

دوست بدون نام و نشان عزیزم این کامنت پراز مهربانی ات من رو به یاد یک دوستی انداخت که شاید روی هم رفته 5 - 6 بار بیشتر هم رو ندیدیم و در انجام یک معامله بود و در دفترخانه و ... این خانم 5-6 سالی از من بزرگتر هستند و از خیلی جهات از من خیلی بزرگتر هستند . سه سال هست که هم رو می شناسیم. بین ما یک دوستی خیلی قشنگی بوجود آمد. هر دو عمیقا" و قلبا" همدیگه رو دوست داریم و انگار که سالهاست هم رو می شناسیم . ایشون برای من اس ام اس زیاد می فرسته ولی در طی ماه چندین بار صبح ها ساعت 5 صبح برای من یک اس ام اس می فرسته. اس ام اس های خیلی قشنگ و پراحساس . اس ام اس دیروز ایشون متنش این بود :

گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند ، چقدر دوست داشتنی اند این لبخند ها و چه عزیزند این بعضی ها ... !
این اس ام اس رو من از خیلی ها گرفتم ولی وقتی یک نفر 5 صبح پیام می فرسته یعنی واقعا" داره بهت فکر می کنه و من ناخودآگاه بعد از خوندن پیام هاش لبخند می زنم و قلبم و وجودم در اون لحظه پر می شه از گرما . یک حس خوب ... یک حس بی نظیر .

یک کامنت که صاحبش یا دوست نداره نامش رو بنویسه و یا فراموش کرده ، می تونه قلب یک آدم دیگه رو گرم کنه و این قشنگ ترین کاریِ که هر کسی می تونه در این روزگار یخبندان انجام بده .
قندک عزیز نوروز امسال مادرشون رو از دست دادند و من شاهد بودم در این چند ماه چقدر غمگین بودند . این پیام می دونم که چقدر خوشحالشون می کنه .

و آفتاب عزیزم که مهربونی هاش ته نداره ...

و اون قسمتش که مربوط به خودمِ ... مرسی ... مرسی .
هر کسی که هستی و هر کجا که هستی برایت قشنگ ترین زندگی ها رو آرزو می کنم .

قابل توجه قندک عزیز و آفتاب مهربانم

پرنیان دل آرام سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 00:40

سلام
وقتی داشتم این مطلب رو می خوندم بی اختیار یاد شما افتادم
برای همین به اشتراک می گذارمش اینجا
البته تمامش صدقیت نداره اما تا حدودی درست می باشه

روانشناسی خانواده


اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد ...تلفن را قطع کن. هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی. یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است. هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند. از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است. در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن. وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟" هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن. هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن. وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت رابشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای. هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور. راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن. هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر. شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد. سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش " هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد. چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد. وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور. هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن. وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن. در حمام آواز بخوان. در روز تولدت درختی بکار. طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند. بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر. فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی. ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن. هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند. شیر کم چرب بنوش. هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد. فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود. از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس. فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند

سلام پرنیان عزیزم

متن بسیار قشنگی بود. من که لذت بردم مخصوصا" وقتی به جاهائیش می رسیدم که خودم انجامش دادم

من چتر نمی خرم اما یک بار هم که خریدم رنگارنگ بود و شادِ شاد که متاسفانه توی بار هواپیما در یک چرخش پیچ روی اون غلتک ها به دیوار گرفت و دسته اش از ته شکست من موندم یک چتر خوشگل بدون دسته که از اون طرف دنیا اومده. کت و شلوار هم که یادم نمی یاد تا به حال پوشیده باشم ولی هر چیزی که بپوشم خوردن شیرینی ناپلئونی فاجعه ای به بار خواهد آورد . کتاب رو هم که ... والا چی بگم؟ وقتی یک دوستی می یاد و می ایسته جلوی کتابخونه ام و میگه من اینو و اینو و اینو می خوام ببرم بخونم ، تو باشی می تونی بگی : خیر ... نمی شه ؟!

خلاصه که خیلی خوب بود ... مرسی . و ممنون که اینجا نوشتی و ممنون تر که یادم کردی عزیزم

. سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 12:26

خوب خوب نازنین من !
نام تو مرا همیشه مست می کند ،
بهتر از شراب ،
بهتر از تمام شعرهای ناب !

نام تو ، اگر چه بهترین سرود زندگی است
من تو را

به خلوت خدایی خیال خود :

بهترین بهترین من خطاب میکنم
ــ بهترین بهترین من ــ !

سلام
این شعر را خیلی مناسب دیدم برای درج کردن در این جا.

سلام
ممنونم . شعر خیلی قشنگی ست.

معصومه سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 14:17

من...
...شدیدن
ب موسیقی روی وبت احتیاج دارم :(((

معصومه جان نصب مجدد کردم ولی متاسفانه اجرا نمی کنه و نمی دونم مشکل از کجاست.

آفتاب سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 17:09

سلام پرنیان جان و سلام بر دوست بی نام و نشان که منو شرمنده محبتش کرد..کاش نامی ..نشونی ..چیزی میذاشتی دوست عزیز ..ممنونم از تو و از پرنیان نازنینم.

قابل توجه دوستِ خوب.

سلام لیلا جان

حضرت حافظ سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 19:13

باز هم برای کلبه تنهایی آفتاب عزیز و آروزیش:

چه سخت است هم ژاییز باشد
هم ابر باشد
هم باران باشد
هم خیابان خیس باشد
اما
نه تو باشی
نه دستی برای فشردن
نه ژایی برای قدم زدن
نه نگاهی برای زل زدن

حافظ از بادِ خزان در چمن دهر مرنج ...

اگه قرار بشه من برم توی کلبه اش که دیگه کلبه ی تنهائی نیست اونجا.

سلام
پس نویسنده ی آن کامنت قشنگ شما بودید؟

مرسی حضرت حافظ .

-----------
راستی در کیبورد شما جای «پ» حرف «ژ» است . فکر کنم حرف «پ» در کیبورد شما اون بالا سمت چپ باشه . البته من و بقیه می دونیم اون پاییزِ و اون یکی هم پایی است .

چه شعر قشنگی بود. کاش هیچ کس تنها نبود!

....................

آفتاب جان این کامنت برای شماست .

حضرت حافظ سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 19:33

پرنیان عزیز
سلام عصر بخیر

فکر کنم باید هم من و هم شما و هم آفتاب جان و هم معصومه جان هم ایرج میرزا هم نوامبر هم پرنیان دل آرام و همه و همه باید برای نماز آیات مهیا شویم!! آخه مدتیه ماه همه ما _قندک عزیز _ گرفته است
خوب اگه آماده اید فردا برویم و دسته جمعی توی یه باغ پاییزی که پر از برگهای زرد و قرمز و.....هستند نماز آیات بخونیم...موافقید یا اینکه ماه گرفتگی رفع میشه و نیاز به نماز آیات برای قندک عزیز نخواهد بود؟؟؟

سلام

من می رم باشگاه انقلاب

باشه ؟
هر کسی هم دوست داشت می تونه بیاد.
آخه قشنگ تر از اونجا الان دیگه وجود نداره . ما که دسترسی به اون کلبه ی آفتاب نداریم ، به جاده ی قشنگ چالوس هم نداریم و ... اونجا پر از برگ های زرد وقرمز و نارنجی ، پر از عشق و زیبائی . شرط قبولی عبادت اینِ که باید باغش قشنگ باشه .

------------------------------

امیدوارم حالشون زودتر خوب بشه .

قندک سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 21:10

سلام.وقتتون بخیر.خیلی از لطف و مراحم شما و دوستان ممنونم بخصوص از دوست بی نشان و همچنین جناب حافظ.از این که همگی شما عزیزان نسبت به بنده کمینه عنایت دارید خوشحالم .بنده که افتخار آشنایی ندارم ولی این نشاندهنده بزرگواری شا عزیزان است.سپاس.وهمچنین ممنونم از پرنیان عزیز این مهربان همیشگی که دوست خوب را خوب می شناسد و حس اورا خوب درک می کند ومثل بعضی از ما نیست.برقرارباشید

سلام

خوبین؟ کسالت برطرف شده انشاالله ؟
دوست بی نام و نشان حضرت حافظ هستند. فراموش کرده بودند اسمشان را بنویسند.

خوشحالیم که برگشتید . سلامت باشید همیشه

حضرت حافظ سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 23:13

قندک عزیز

یقین دارم ما روزی پروانه می شویم
بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند.....


مرسی که بازم ماه شدی و از گرفتگی بیرون آمدی

قندک عزیز این کامنت برای شماست .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 23:24

آخرین شبانه تنهایی برای آفتاب عزیز


نذر کرده ام
یک روزی که خوشحالتر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحالتر بودم
میایم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.
یک روزی که خوشحالتر بودم
یک نقاشی از پاییز می گذارم، که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود، رنگارنگ، از همه رنگ، بخر و ببر!
یک روزی که خوشحالتر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان
و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.

مهدی اخوان ثالث



دستم نقاشی بلد نیست
اما
دلم
برایت
پر می کشد....

آفتاب جان این کامنت برای شماست عزیزم .

حضرت حافظ سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 23:30

سلام پرنیان قشنگ و زیبا

ببخشید که دو باره یادم رفت در کامنت آفتاب عزیز نامم را بنویسم لطفا اگر امکان دارد اصلاح فرمائید.

سلام مهربان

بلاگ اسکای متاسفانه این امکان رو نداره که من یک کامنت رو ویرایش کنم . آفتاب جان خودش می دونه آن کامنت را چه کسی برایش گذاشته و البته این کامنت هم تائیدی ست بر آن.

شما خیلی مهربانید ... ممنون

آفتاب چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت 05:49 http://aftab54.blogfa.com

سلام بر حضرت حافظ!
مرسی از این همه مهر شما... من و پرنیان نازنین حافظ رو بسیار دوست داریم.. شما نیز اگر از عالم غیب هستین برای ما عزیزین..باز هم ممنون

:)))))

h@m!d چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت 13:10

سلام
چقدر دوستی و مهر و محبت تو این کامنتها موج میزنه :)

بعضی اسمها و جمله ها واقعا عجیب "میشن" .. نمیدونم چجوری یه عالمه خاطره و حس میتونه تو یه اسم جمع بشه ..

دوستان جمله های زیبایی نوشتن و من هم یه مدل دیگه مینویسم .. بعضی جمله ها بار احساسی و عاطفیشون خیلی زیاده .. پشت بعضی جمله ها خیلی حرف و احساس هست مثل"من بهت ایمان دارم" ، "من باورت دارم" .. این جمله ها به نظرم از "دوستت دارمها" هم بالاترن ..

یه چیزی که جدیدا بهش دقت میکنم اینه که خیلی از اسمها تو ذهنمون با یه رنگ خاص ثبت میشن ..

سلام حمید عزیز

آره ... دوستی هایی که قشنگند.

مرسی برای جمله های قشنگ و پربارت . جمله ی آخرت هم جالب بود . من دارم بعضی از اسم ها رو در غالب رنگها می برم . تجسم جالبیِ .

ترانه بهاری چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت 16:52 http://taraneh-bahar.mihanblog.com

لایک میشه
هر دو بخش + عکس

ممنون

ایرج میرزا پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 00:07

161

:))))

raha پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 19:51

salam parniyan jan ,,,har chi dar vaiber pigham midam nisti ..???khobi ???

سلام رها جان
وایبر من فقط زمانی که خونه هستم و اینترنت وایرلس دارم کار می کنه امروز هم زیاد خونه نبودم ولی معمولا وقتی می رسم خونه پیام های قبلی رو دریافت می کنم. امروز چیزی ازت نداشتم متاسفانه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد