فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

هوس باد بهارم به سوی صحرا برد/ باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد «حافظ»

 

روی دریا خم شده بودم  

دریا شب بود  

چند ستاره در ته دریا می درخشید  

و آذرخشی را می دیدم  

که لبخند تو بود  

و سیاهی امواج را  

به هم می دوخت  

 

هر کسی به روش خودش دیگری را دوست دارد و هر کسی هم به روش خودش دیگری را می رنجاند.  شاید به نظر می آید بهتر باشد هیچ کدام را جدی نگرفت، نه دوست داشته شدن ها را و نه رنجاندن ها. اما آدمهائی که می خوانند، می نویسند و یا فکر میکنند، آدمهایی نیستند که نه از دوست داشتن ها به راحتی بگذرند و نه از رنجش ها.  همیشه آواها، واژه ها، نگاه ها و حتی دستها خالق زیباترین احساسات میگردند. گاه یک واژه آدمی را زیر و زبر می کند و گاه یک بی تفاوتی، تلخی و یا سردی کوچک به ویرانی می کشاند.  تمام اینها رابطه ی ما آدمهاست با یکدیگر، احساسات روحی و عمیق ما با هم،  آنچه که می تواند به لحظه های برگشت ناپذیر و گران بهای ما رنگ دهد، گاه قرمز و نارنجی و گلبهی و زرد و ... گاه خاکستری خاکستری!  و هیچ چیز به جز شدت و عمق یک احساس نمی تواند به لحظات آدمی رنگ بدهد.  مرز بین دوست داشتن و نفرت بسیار باریک است، قلب های مهربان و قلب های عاشق می شکنند و شکسته شدن یک قلب گرم با سردی های مکرر به یکباره تبدیل به منبعی از نفرت می شود،  متنفر می شویم ولی باور نداریم، درست مثل یک فاجعه یا مرگ عزیزی که پذیرش آن زمان می برد تا از شوک واقعه بیرون بیائیم و به حقیقت تلخ برسیم. نفرت هم دقیقا مثل مرگ یک انسان است، می میرد یک نفر و هر بار که کسی می میرد قسمتی از ما ویران می شود. کاش ما آدمها فراموشکار نبودیم، فراموش نمی کردیم که با هر سلام یک احساس متولد می شود،‌ و با هر دوست داشتن یک زندگی در درون دیگری بوجود می آید،  یک نور در تمامی سلولهای هستی یک انسان آغاز به درخشش می کند، یک گرمای هستی بخش، یک حال، یک چیزی متولد می شود!  و یک سلام و یک حس، رنگ می بخشد به عمر گرانبهای انسانی دیگر.  شاید بهتر بود که هیچ دوست داشتنی جدی گرفته نشود و هیچ نفرتی نیز ... اما در این صورت عشق هرگز بوجود نمی آمد و تمام واژه ها و نگاه ها و زیبائی های خلق شده در عالم هستی معنا نداشت و دیگر انسان معنا نداشت، گاهی شاید آدمها به هر دلیل به خود بگویند بگذار از من متنفر شود، ولی نمی دانند این گذشت یا بزرگی آنان نیست، این یعنی ویرانی لایه لایه های وجودی انسانی دیگر.  رابطه ی آدمها با هم پر از تعاریف مختلف است، پر از ابعاد پیچیده ی حیاتی.  وقتی کسی وارد زندگیمان شد، قسمتی از زندگی اش در دست ماست، وقتی کسی دوستمان داشت، احساساتش ارزان قیمت نیست، دوست داشتنش هم، او قسمتی از وجودش را به ما سخاوتمندانه داده تا به او زندگی ببخشیم و از او زندگی بگیریم ...  

 


 

 پ ن : دوستان خاموش عزیز ممنونم برای کامنت هائی که در تماس با من گذاشتید این روزها ای میل زدن کمی سخت شده با آمدن وایبر و اسکایپ و لاین و واتز اپ و اینستگرام و ... ای میل زدن  مثل استفاده از گوش کوب چوبی است به جای یک بلندر برقی در آشپزخانه    (چه تشبیهی) !  و دوستی که گفته بود نمی دانم آقا هستی یا خانم!  خانمم من دوست عزیزم  

 

ب ن :  تعطیلات نوروز چند روزی یک جائی بودم که توی رستورانش دستمالهای روی میزها اسمش پرنیان بود، و من رو همش یاد خودم می انداخت .   دریا هم داشت ضمنا

 

پ ن : بگذارید زندگی بازی کند، آدمها هم.  در کائنات و در سلولهای شما عشق هرگز و هیچ وقت به تمامی نخواهد مرد، حتی اگر آدمها بمیرند!   

و یک جائی خواندم :‌ طوری بجنگ که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد و طوری خوب زندگی کن که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود.  

 

پ ن : با هم صادق باشیم و به این ترتیب به همدیگر و به خودمان احترام بگذاریم.  

 

 خیلی حرف زدم

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
. یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 12:30

دل سنگین ترا اشک من آورد به راه
سنگ را سیل تواند به لب دریا برد



سلام

سلام
غزل بسیار قشنگیه.

آفتاب یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 16:12 http://aftab54.blogfa.com/

سرخ ابی من ..

لبخند که می زنی دلم بهار میشود

گل میدهد

برای من همیشه نوروز باش ..

..

آهان .. اینه .. باید هر چند وقت یکبار بفرستیمت بری مسافرت تا برامون بنویسی .. سنگ تموم گذاشتی .. این دفعه می فرستمت "دستی لوکس" !

اون عکس عشقولانه هم منو کشته و شعر حضرت حافظ ..

این خط هم همینطور :

با هر سلام یک احساس متولد می شود،‌ و با هر دوست داشتن یک زندگی در درون دیگری بوجود می آید، یک نور در تمامی سلولهای هستی یک انسان آغاز به درخشش می کند، یک گرمای هستی بخش، یک حال، یک چیزی متولد می شود! و یک سلام و یک حس، رنگ می بخشد به عمر گرانبهای انسانی دیگر.

من که دوستت داشتم ..اما در سال جدید یکبار دیگه دوستت دارم تا زندگی دوباره متولد بشه ..

اینم قلب هاش

سلام
این دستی لوکس کجاست ؟ دوره؟ تو خاک ایرانه؟ دریا و جنگل چی؟
چمدانم را آماده کنم ؟
مرسی لیلا جون . شعرت هم قشنگ بود. مرسی که باز هم دوستم داشتی.
گفتی بنویس نوشتم، دیدی چه حرف گوش کنم؟

خلیل یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 19:38 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

دوست داشتن کمبود زندگی ما است.

سلام
این یک جمله می تونه خیلی قابل بحث باشه.

ایرج میرزا دوشنبه 18 فروردین 1393 ساعت 23:27

سلام
بازم سال نو مبارک . سالها به از این سالها که گذشت پیش رو داشته باشی ایشالاااا

اون جمله که گفتی « گاهی شاید آدمها به هر دلیل به خود بگویند بگذار از من متنفر شود، ولی نمی دانند این گذشت یا بزرگی آنان نیست، این یعنی ویرانی لایه لایه های وجودی انسانی دیگر » خیلی بهم چسبید . حرف جدیدی بود . مرسی.

اما هیچوقت نتونستم این جمله ی " فاصله عشق و نفرت باریکتر ار مو ست " یا به قول تو "فاصله بین دوست داشتن و تنفر خیلی باریکه " رو هضم کنم و همیشه باهاش مشکل داشتم .
اگر بتونیم دور خاطرات خوب از یه دوست خوبمون رو دیوار بکشیم و اجازه ندیم هیچی حتی بدیهای آینده همون دوستمون هم وارد اون چهارچوب مملو از زیبایی بشه ، اینطوری همیشه جایی برای سیزده بدر خواهیم داشت . در عجبم از مردمی که همین دیوار رو بین یه بدی گاها" کوچک از یه دوست قدیمی میکشن و اجازه نمیدن سالها خاطرات خوب اون دوست وارد اون قلعه بشه و اونجا رو آباد کنه . انگار گرایش باطنی بعضی آدمها به بزرگ دیدن بدیهای دیگرانه . در حالی که میدونن گل بی خار نمیشه . به سلامتی زنبور که وارد یه محیط پر از زشتی و آلودگی میشه و هیچ چیز توجهشو جلب نمیکنه مگر یه گل در یک گوشه

سلام
ممنونم . برای تو هم همینطور

در مورد فاصله ی کوتاه عشق تا نفرت ، باید بگم آدمی که قلب و روحش عادت به دوست داشتن داره خیلی سخت به نفرت می رسه. کسی که بی دریغ محبت می کنه و عشق می ورزه وقتی به جائی می رسه که می بینه تمام مدت در این رابطه کلک خورده ، دوروئی دیده ، دروغ شنیده اول کمی شوک می شه ولی بعد به مرور زمان وقتی به بی تفاوتی رسید این بی تفاوتی خالی از نفرت نیست . حرفهای تو حرفهای قشنگی هستند ولی باور کن و بپذیر که بالاخره آدمها به این نقطه ی تیره در رابطه هم می رسند. برای اینکه به فهم و به وجودشون بارها و بارها توهین شده . تمام اون ایثارها و عشق ها هیچ بوده و بد به حال اون کسی که پس از دوست داشته شدن کسی را به حس نفرت و بی تفاوتی می رسونه چون خیلی چیزها رو از دست می ده و معمولا" خودشون هم متوجه این مسئله می شن. رابطه ها رو اگر به ظروف قشنگ و قیمتی تشبیه کنیم مثل اینه که یک ظرف قیمتی و بسیار زیبا داری و همیشه مراقبش هستی و برات خیلی ارزش داره می افته و می شکنه همون ظرف زیبا رو یا می ندازی دور و یا اگر هم دلت نیاد و با چسب قطعه های شکسته اش رو بچسبونی به هم دیگه هرگز اون ارزش اول را نخواهد داشت و عاقبت یک روز با بی تفاوتی می ندازیش دور ...

خوشحالم بالاخره کامپیوترت درست شده

ویس سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 15:23

جایی خوندم : مهربون بودن اتفاقی نیست ، انتخابیه . و قبول دارم . آدمی که انتخاب می کنه و مهربونی را در خودش تربیت می کنه ، چون هدفش رشد روحی خودش است ، با رنجشی از کسی زود از راهش بر نمی گردد. مقصودم اینه که اگر باور کنیم که جواب محبت ، محبت نیست ، رشد کردیم . ولی اگر مابه ازا بخواهیم در برابر عشق و مهر خودمان ، رشدی صورت نگرفته.خیلی سخته . معمولاً ما آدما حتی در روابط عاطفی خودمون ، بده بستون داریم. ووقتی دریافت نمی کنیم ، می رنجیم.
یه درخت دارم که امسال هرچی سیمان بود از همسایه ی کناری ، روی سرش ریخت ، و جالبه که الان پر از شکوفه است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

سلام ویس عزیزم
به یه جایی رسیدم که هر کسی هر رفتاری می کنه و ناراحتم می کنه میگم عیبی نداره ... ولی نمی تونم گوشهام رو ببندم بر روی صدای شکستن دلم .
منتظر آلبالوهاش هستم ! درخت توی حیاط خونه اتون

مجذوب سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 16:52 http://www.tabandeh121.blogfa.com

سلام
واسه همینه که میگن وقتی میخواهی بگویی دوستت دارم خوب به این جمله بیندیش که شاید با گفتن این حرف نوری در دل کسی روشن کنی که بعد ها با خاموش کردنش او هم تا ابد خاموش شود

قصه عادت خیلی وحشتناکه اولین کسی رو که از دست میدی کمرت خم میشه تا مدت ها روی پا نمیتونی بایستی نفر بعدی اوضاع آروم تره و همینطور برای نفرات بعدی بی تفاوت تر تا جایی که کسی برات مهم نیست دیگه.....

سلام مجذوب عزیز

همیشه یاد جمله ی شازده کوچولو می افتم که می گه تو در مقابل کسی که اهلیش می کنی مسئولی .

عادت نمی شه ، یاد می گیری چطور محکم تر بایستی. هیچ از دست دادنی مثل از دست دادن قبلی نیست. هر کدوم دردهای خودش رو داره ... من آدمهای خوب زیادی رو از دست دادم کسانی را که از دنیا رفتند و هر کسی که رفت باعث شد قبلی را پذیرا تر باشم.

alireza سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 23:21 http://asmani1111.blogsky.com/

سلام
گویا دریا تاثیر خودش رو گذاشت و ما رو میهان چند سطری بیشتر از شما کرد منم شما رو میهمان میکنم به این شعر زیبا/موفق باشی
آغوش تو چقدر می آید به قامتم
در آن به قدر پیرهن خویش راحتم

( علیرضا بدیع)

سلام علیرضا عزیز
وبلاگت از اون دسته وبلاگهائی هست که نمی تونم برات کامنت بنویسم و باید با چندین کامپیوتر امتحان کنم تا بالاخره موفق بشم.

دریا و هوای تمیز و استراحت و فراغت و طبیعت و یه سری چیزهای دیگه همیشه حالم رو خوب می کنه . خیلی شعر قشنگی بود .

نوشته های پراکنده چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 10:18 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
خوبی؟
حال و احوال؟
ما که از خوندن نوشته هات سیر نمیشیم
بازم به تو. من که چند روز پیش اسممو روی یه مغازه پنچرگیری دیدم
رسیدن پنجشنبه عزیز هم مبارک باشه

سلام مرسی . خیلی ممنون .باز هم پنچر گیری خوبه . اسم یک کله پاچه فروشی ویکتورهوگو بود! روحش الان روی ویبره ست


آخ از الان عاشق فردام

شادی چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 11:35 http://Shadi1919.blogfa.com

وبلاگ خوبی داری هرزگاهی میام نوشته هاتو می خونم
امیدوارم قلبت همیشه از شکوفه محبت لبریز باشه

سلام
ممنونم . برای تو هم همینطور

لطف کردی .

نمیگم یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 16:01

شانسی اومدم

خواستم بگم قلمت عالیه

مهرکه س

خوبه منم بگم : نمی گم مرسی؟



مرسی

ونوس سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 15:07

سلام مهربون خانم
برات دلی بهاری مثل همیشه آرزو می کنم

سلام عزیزم
من هم ...

آفتاب چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت 09:19

سلام .. دستی لوکس = ترکیه

جزایر قناری..

کنار دریا ..

سیسنگان ..

میای ؟

با دومیش خیلی موافقم


سلااام

پرنیان دل آرام جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 18:47

سلام پرنیان عزیزم

روزهای بهاریت پر از تارگی و زیبایی

رنگهای زندگیت روشن و آسمونی

با احترام

تقدیمی دارید

http://s5.picofile.com/file/8120442400/Rameshgar.mp3.html

سلام پرنیان عزیزم
صبحم را ساختی

ترانه بهاری چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 18:15 http://taraneh-bahar.mihanblog.com/

ای بابا !
یادم رفت بگم
اجازه هست لینکتون کنم آیا !؟

خیلی هم محبت می کنی ، ممنونم

باران شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 11:44

ما هم داریم از این دستمال کاغذیا!!!!
.
.
عکس پست هم معرکه بود!
دزدیدیمش!!!

شما هم دارین؟

پس یادم کنین هی

حلاله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد