فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

به سلامتی اونائی که ...


زندگی خاطره ی روشنی از یک لبخند
رویِ لب هایِ تو
در مرحله ای از رویاست!
چینشِ هندسیِ
پیکره ی یک شعرست
علمِ معماریِ ناممکنِ قصری زیباست!
زندگی ساده ترین ترجمه ی دلتنگی ست
وقتی اندازه ی یک ثانیه
از من دوری!
زدنِ پلک و
همان فاصله ی کوتاهی ست
که به چشمِ منِ عاشق شده سالی نوری!
زندگی عطرِ گریبانِ تو باشد
در باد
که شب و خانه
به او یکسره می پردازند
فرصتی نو
که خدایانِ طبیعت هر سال
جمله از گردشِ این رایحه گل می سازند!
زندگی لمسِ رسیدن به تو
پیش از فرداست!
فرصتِ کشفِ دلیرانه ی
شب بیداری!
شوقِ بارنده ترین چشمِ غنی از باران
که ز خاکِ قدمت تازه شود پنداری!
برقِ چشمانِ تو...
تابنده تر از اخترها
هرمِ آغوشِ تو...
سوزنده تر از خورشید است
رهنِ سجاده یِ ابریشمیِ گیسویت
فرصتِ مغتنمِ زندگیِ جاوید است!
 بوسه ات رختِ عزا از تنِ شب می گیرد
خلسه... یک ثانیه از...
نعمتِ بودن با توست!
صحبتِ مهر و محبت به میان آوردن
لذتِ واقعیِ لطفِ سرودن با توست!
زندگی جز تو و
این با تو شکفتن ها نیست!
بی تو غم یک شبه دامانِ مرا می گیرد
غصه پروا کند از قلبِ رها چون با توست
تو نباشی... نفسم جانِ مرا می گیرد!



به سلامتی اونائی که عصرهای جمعه یه جورائی ، یه جورای غم انگیزی دلشون تنگه ... اصلا" به سلامتی اونائی که دلشون خیلی وقتها  برای کسی تنگه ...

نظرات 37 + ارسال نظر
پژمان جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 20:15

به سلامتی خود شما ...

مرسی دوست عزیزم ...

. جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 22:36

بانو چرا دلتنگی ؟

دلتنگی که چرا نداره! به اندازه دوست داشتن ها دلتنگی وجود داره.

ایرج میرزا جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 23:13

سلام

الان یه پیامک از یکی از همکارام رسید که : « مکن ای صبح طلوع »
اما راستش بعد از کلی خوردن و خوابیدن و دور از هیاهوی شهر و استرسهای اداری احساس میکنم دلم داره تنگ میشه . دیگه سکوت خیابونها که انگار خاک مرده توش پاشیدن داره کلافه ام میکنه . فکر کنم دلم برای آدمها تنگ شده . هر چند آزار و اذیت هم میرسونن اما بودنشون خیلی بهتر از نبودنشونه . خبر مرگ آدمها ناراحت کننده است اما نمیدونم چرا این ایام خیلی بیشتر آدمو دلگیر میکنه .
راستشو بخوای من با وجود اینکه خیلی روحیه ام حساسه و زود دلم میشکنه ولی دوست دارم مردم شهرم برگردن و دور و بر من بچرخن تا دلم وا بشه . گاهی توی تاکسی وقتی دو نفر اینطرف اونطرفم ولو میشن و جا برام نمیمونه با خودم میگم ولشون کن چیزی نگو اگه دوست نداشتن که اینجور بهت نمی چسبیدن
خلاصه دلم برای همه تنگ شده . از طرف من به همه مردم شهر بگو که با تمام بد اخلاقیهاشون بازم دوسشون داررررررررررررررمممم

سلام

درسته من هم دلم برای خیلی ها تنگ شده بود. ما مردمی اجتماعی هستیم و بدون هم و دور از هم بهمون سخت خواهد گذشت. حالا بماند اونائی که خیلی عزیزند و دلتنگی هاشون هم عمیق تره.

امیدوارم امروز با تازه شدن دیدارها دلتنگی هات کمتر شده باشن.

بعد از مدتها یک کامنت خیلی جدی از ایرج میرزا گرفتم

آفتاب جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 23:39 http://aftab54.blogfa.com/

پرنیان من دلتنگ نباشه

مسافر زود می یاد نازنینم .

آفتاب جونم خاصیت عصرهای جمعه ست که همه ی دلتنگی های عالم می یاد به سراغ ما.

مرسی برای مهربونیت

صادق (فرخ) شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 02:52 http://dariyeh.blogsky.com

عصرهای جمعه ... وقتی که تنها باشم ، خیلی ها را به یاد میآورم ... و گاه از آن همه که در یادم زنده می شوند ، شگفتی و حیرت ، تمام وجودم را فرا می گیرد .
یاد کودکیهایم می افتم ... یاد دخترانی که خاطرشان را میخواستم... یاد مردانی که مثل یک شهاب در آسمان زندگی من و در ایام جنگ درخشیدند ... یاد آنهایی که برای شان عزیز بودم و اکنون در این عالم نیستند ... یاد حیواناتی که در طول عمر به آنها دل بستم ... یاد همسایگان و دوستان و خویشاوندانی که مدتهاست از حال و روز یکدیگر خبری نداریم .... و یاد خیلی چیزهای دیگر!
در عصرهای جمعه و زمانی که کودکی بیش نبودم ، گاهی به آسمان خیره می شدم تا شاید بادبادکی را ببینم که یکی از بچه های همسایه رها کرده است .... و عجبا که در همان دوران و در عصرهای جمعه بر و بچه های محل حتی بادبادک نیز به هوا نمی فرستادند . همان موقع بود که فهمیدم صدای قارقار کلاغها و جیک جیک گنجشکها هم در غروب جمعه متفاوت است . هر وقت از کنار مغازه های کهنه و قدیمی رد میشدم ، دلم برای قفلهای شان می سوخت .
نمیدانم چرا؟؟ اما کودکیهایم این طور بوده است . اینک باز هم حس و حالی شبیه همان دوران دارم ... و گاهی در غروب جمعه بی آنکه مقدمه ای فراهم بیاورم ، گریه میکنم .
به سلامتی خودم به سلامتی خودت به سلامتی نارونهای پیر و تنها که در غروب جمعه دلتنگ اند .... به سلامتی شمعدانیهای خانه های قدیمی و متروک که سالهاست کسی سراغی از آنها نمی گیرد .... به سلامتی آدم بدهایی که در همین غروبهای جمعه از کرده های خود پشیمان میشوند ... به سلامتی راز بزرگی که در پشت هر غروب جمعه و در طول سالهای طولانی خوابیده است ... و باز به سلامتی خودت که می دانم دوستی موافق و یاری همیشگی هستی!

خیلی عجیبه این غمگین بودن عصرهای جمعه . من بیشتر وقتها مهمون دعوت می کنم و یا حتما" یک برنامه ای می ریزم که سنگینی اون رو احساس نکنم ولی با تمام این حرفها کافیه یک ساعت بیکار بشم ، کار خودش رو می کنه .

آیا نارونها هم دلتنگند؟ چنارها چی ؟ درخت های چنار خیابانی که خونه ی ما توش بود در دوران کودکی، خاطرات قشنگی رو به یاد من می یاره و گاهی فکر می کنم همشون یک رویا هستند . بعدها همین روزها هم غیر قابل باور خواهند شد و شاید فکر کنیم که این روزها یک رویائی بیش نبود.


و به سلامتی شما ...

رها شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 09:56


و به سلامتی انهایی که همیشه دلتنگ کسی هستند و چشم انتظار ...به سلامتی تمام دلتنگی های اخر هفته فرقی نمیکنه جمعه باشه یا یک شنبه ...البته بگم من عاشق جمعه ها عصرم !!!!اما یکشنبه ها دوست ندارم ...

آخه عصر جمعه های شما همون عصر چهارشنبه های ماست که خیلی دوستش داریم .

مرسی رها جون . به سلامتی تو که از اون طرف دنیا محبت هات بسته بسته می رسن به اینجا.

پرنیان دل آرام شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 10:10

آدمهای این روزها مثل جمعه می مانند

معلوم نمیکند " فرد " هستند یا " زوج "

پر از ابهام اند !



سلام پرنیان عزیز

اولین روزهای کاریتون پر از طراوت بهار

آره والا پر از ابهامند ...


فقط خدا کنه مثل عصرهاش نباشند.

سلام پرنیان جون

برای تو هم همینطور. ولی خدائیش صبح زود اومدنش زور داشت یه کم

پرنیان دل آرام شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 12:06

شعر بالا از کیه اینقد خواستنیه؟؟؟

راستش یادم نیست. خیلی هم فکر کردم که شاید یادم بیاد ، چون حدس می زدم شاید یکی از دوستان سوال کنند.

می بخشی

فرینوش شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 13:20

.
.
.

به سلامتی خاله خانووووووووووووم خودم!

و به سلامتی دلش
که مهربونی رو
و آرامش رو
و زندگی رو
لمس می کنه ...

:)

سلااااام فرینوش عزیزم

امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه حسابی .
و ممنونم

پرنیان دل آرام شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 13:46

یه جا خوندم امیر ساقریچی اگر اشتباه ننوشته باشند البته

دقیقا" . شاعرش آقای امیر ساقریچی هست.

هاتف شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 14:52

شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است

آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده است

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم

چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده است

بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند

دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است

دوک نخ ریسی بیاور؛ یوسف مصری ببر

شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده است

شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهر

از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده است

چه شعر غم انگیز ولی قشنگی بود . چند باری خوندمش

مرسی هاتف عزیز

احسان شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 15:08 http://بجنوردان

سلام بر پرنیان عزیز
سپاس برای انتخاب شعری قشنگ. لحظه ای فکر کردم سروده ی حمید مصدق باشد" بی تو پنداری اشکم آهم دردم "
عصر جمعه ها همیشه در شهر ما برای من دلگیر بوده و بدتر در فصل پاییز که نه بهار است و نه زمستان سردو برفی. و دلتنگی برای کسانی که همواره دوستشان داشته ایم و گاه از ین دوستی بی خبرند دلتنگی برای عزیزانی که هرگز باز نمی گردند .......

بی تو خاکستر سردم خاموش
نتپید دیگر در سینه من دل با شوق ...

سلام احسان عزیز
شهر تهران ، اصولا" شهر غمگینی نیست. کافیه یک عصر جمعه با یک دوست و یا یک همراه خوب و یا حتی تنها بزنی از خونه بیرون ، شلوغی شهر و مردم و هیاهو و زنده بودن ، حال آدم را خوب می کند. گاهی وقتها در یک عصر جمعه اگر هیچ برنامه ای نداشته باشم و دلم گرفته باشد برای حتی یک ساعت هم که شده می زنم بیرون . اطراف و در نزدیکی خانه ی ما سینما و مجتمع فرهنگی و فروشگاه های رنگارنگ زیاد هست ، یک دور که بزنی حالت معمولا" خوب می شه. مگر اینکه دلتنگی اونقدر عمیق باشه که حتی حوصله ی زدن بیرون را نداشته باشی و دچار مازوخیزم بشی و بشینی و تو دلتنگی خودت باقی بمونی

اگر کسی ، کسی رو دوست داشته باشه و جرات و جسارت گفتنش رو نداشته باشه ، این خیلی بده. کسی رو دوست داشته باشی و اون اصلا ندونه . اونوقت ببیشتر عصرها غم انگیز می شه.

آفتاب شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 18:53 http://aftab54.blogfa.com/

من باشم و تو باشی و باران، چه دیدنی است...

بی چتر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنی است

پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست!

با تو، صدای بارش باران شنیدنی است

ابری و چکّه می کنی و مست می شوم

طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است!!

خیسم، شبیه قطره ی باران، شبیه تو

تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است

این جاده با تو تا همه جا مزّه می دهد

این راه ناکجای من و تو، رسیدنی است؟!!

باران ببار!! بهتر از این که نمی شود

من باشم و تو باشی و باران ... چه دیدنی است!!

یه عالمه بار این شعر رو خوندم

پرشدم ازش.

مرسی لیلا جونم ....

امشب داره باران می باره اینجا . اونجا رو نمی دونم

هدی شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 22:10 http://aftabgardantarin.blogfa.com

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد /
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد /
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند /
سایه در سایه ی آن ثانیه ها خواهم مرد /
شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند /
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد /
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار /
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد .

کلافگی یعنی دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله کسی را نداشته باشی که ... هست ...

دلتنگی یعنی
ثانیه به ثانیه را خدا خدا بکنی
ته دلت مدام پا به پا بکنی
برای سوت پایان انتظار ...
جمعه و شنبه هم نداره ...
دلتنگی خزنده و اروم میاد و مل موریانه میفته به جون استقامتت ... دلتنگی گمونم تنها چیزی باشه که جلوش کم میارم اساسی ... و با هیچ هیچ هیچ دارویی هم تسکین پیدا نمی کنه جز پایان انتظار ...

سلام پرنیان عزیز ...

سلام هدی جون

مردن که خوبه ! زنده بودن و هر دم مردن خیلی وحشتناکه.

یک روزی به یک نفر گفتم اگه دور بشی از من می میرم . دور شد و من نمردم اما خیلی مردم ...

آه از دلتنگی ... کلافگی و ... تحمل و تحمل ...

هدی شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 22:16 http://aftabgardantarin.blogfa.com

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن.

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن..

از شدت سرریز شدن دلتنگی ست که هرآنچه مرا به یاد دلتنگیهایم می اندازد، اینچنین آشفته اش به دنبالش می دوم ...

در این پست شعرهای خیلی قشنگی از شماها گرفتم.

....


پیدایش هم می کنی ؟

احسان شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 23:57

خانم پرنیان، سال هاست که گذرم به پایتخت نیفتاده است اما در شهر ما که از بد روزگار مرکز استان هم هست، سه چهار سالی ست که دیگر سینمایی وجود ندارد حتی در کل استان. درشهرهای کوچک، به دلیل نبود امکانات تفریحی، عصرهای جمعه و پس از شروع تاریکی ، جایی برای تفریح وجود ندارد .آدم ها می مانند و تنهایی خودشان و مرور خاطرات خوش گذشته که اگر داشته باشند.

واقعا" باعث تاسفه. اگر چه فیلم ها الان چنگی به دل نمی زنه ولی نبودن یک سینما در شهری مثل شهر شما باور نکردنیه. هر چی باشه دیدن یک فیلم معمولی در سینما از اینکه اصلا" سینمائی وجود نداشته باشه خیلی بهتره. یکی از جذابیت های شهرهای بزرگ مخصوصا" تهران امکانات فرهنگیه اونه. سینما، تاتر ، کنسرت و ... البته کنسرتها هم خیلی گرون شده . آخرین کنسرت کامکارها بلیطش نود هزار تومن بود و من یکی که از رفتن منصرف شدم. البته خود کامکارها هم از این موضوع راضی نیستند ولی این نرخ را ظاهرا" کسی دیگه ای تعیین می کنه.

کاش خود شما و دوستانی و آشنایانی که فرهنگی هستند یک کاری می کردید ، حداقل برای مردم شهر خودتون . با یک سری مکاتبات و پیگیری ها شاید نتیجه بخش باشه.

لیلیتا یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 07:51

چه شعر قشنگی بود پرنیان عزیزم. خیلی قشنگ... به نظرم این روزا همه یه جورایی دلتنگن... نه؟

سلام لیلیتا جون

آره . این روزها خیلی ها دلتنگن.

مرسی . امیدوارم سال خوبی داشته باشی

سایه یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 09:47 http://bluedreams.blogsky.com/

وقتی اندازه ی یک ثانیه
از من دوری!
زدنِ پلک و
همان فاصله ی کوتاهی ست
که به چشمِ منِ عاشق شده سالی نوری!


همیشه بهترین انتخاب و داری !! سلامتی خودت !!

مرسی سایه جون

به سلامتی اونائی که توی دلشون یک جائی برای کسی گذاشتند . به سلامتی اونائی که هنر عشق ورزیدن توی خون و روحشونه. به سلامتی اونائی که با یاد کسی شاد می شن، غمگین می شن، دلتنگ می شن، به اوج می رسن و ....

به سلامتی تو

هدی یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 12:18 http://aftabgardantarin.blogfa.com

به سلامتی اونایی که
دلی دارن
برای جا گذاشتن .......

مرگ را حقیر می کنند ، عاشقان
زندگی را بی نهایت
بی آنکه سخنی گفته باشند جز چشمهایشان
فراتر از حریم فصول می میرند
بی نشان
در فصلی بی نام
بی صدا، ترانه می شوند بر لبها
در اوج می مانند
همپای معراج فرشتگان

...

به سلامتی آنها

ویس یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 16:08 http://lahzehayenab.blogsky.com

امان از عصرهای جمعه. شعر فروغ هی میاد توی ذهنم ، جمعه ساکت ، جمعه ی متروک ....واقعاً چه خبره ؟
بیکاریه؟ انگار آدم انتظار داره یه چیزی بشه و نمیشه.شک دارم.
به سلامتی خودت و خودم که همیشه ی خدا دلتنگ کسی هستیم.
شعر زیبایی بود.

یکی شعر فروغه که همیشه روزهای جمعه تداعی می شه ، یکی هم ترانه ی جمعه ی فرهاد . جمعه ها روزهای کالبد شکافی یک عمر اندوه گذشته است و یک خروار دلتنگی امروز .

مرسی ویس عزیزم

نوشته های پراکنده دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 12:25

سلام
حال شما؟
خوبید؟
خوش گذشته؟
منم خوبم. بد نیستم. این چند روزه اصلا دل و دماغ کار کردن ندارم
درسته بهم سر نمیزنین اما من میام
در جواب کامنتم که در مورد لپ تابم نوشتین راستش ظاهرا هاردش مشکل اساسی پیدا کرده و باید عوض یا تعمیر بشه که از عهده منم خارجه. البته هنوز گارانتی داره. باید حوصله کنم و فایل هاش شخصیم رو کپی کنم و بفرستم واسه تعمیر

روز و روزگارتون خوش

سلام
ممنونم

امیدوارم خوب باشید و این کسالت بعد از تعطیلات فکر کنم طبیعی باشه .

شرمنده که نیومدم این مدت

در مورد هارد لپ تاپ واقعا" ناراحت شدم. چون الان وقتی یک چیزی خراب می شه باید هزینه ی زیادی برای تعمیرش صرف کرد به اضافه ی اینکه الان اصلا" قطعات خوب در بازار نیست.
کلا" ما مدتیه به وسایلمون و کیف و کفش و لباسهامون خیلی احترام می ذاریم !

مرسی دوست عزیز

قندک دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 13:57

سلام و درود فراوان بر شما. خیلی از لطف و محبتتون ممنونم پرنیان عزیز. خداوند عزیزانتونو براتون نگهداره. خوشحالم که خطررفع شده.

سلام

من از شما ممنون و سپاسگزارم .

محبت کردید.

قندک دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 13:59

سیستم داره خاموش میشه. میام دوباره خدمتتون

فرزان دوشنبه 19 فروردین 1392 ساعت 16:03 http://sangava.blogfa.com/

به سلامتی شما__
و درود به پرنیان عزیز

سلام فرزان عزیز

به سلامتی همه ی دوستهای خوب من

ممنونم از محبتت . امیدوارم سال خوبی داشته باشی

قندک سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 10:57

سلام ودرود فراوان بر پرنیان عزیز.پرنیان عاشق. همیشه عاشق. عاشق زیبایی های خداوندی.چقدر شعرو عکس باهم تناسب دارند. من عاشق خدا هستم یکی به خاطر این که زن را به غایت زیبا آفریده و پر مهر.شاید خواسته نمادی از خودش را در زمین بجا گذاشته باشد. برقرار باشید.درود

سلام

نمی دونم چی بگم ! ممنونم از شما

من برای این نگاه مثبت شما به جنس زن تشکر می کنم.

قندک سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 10:58

اما چرا این همه تلخ باید باشد
شرابِ چشمانی که برقشان
تاکستان‌های سرتاسرِ سویل را خاکستر می‌کند؟

آخه اونهائی که شراب نوشیدند ، میگن هر چه تلخ تر باشه مست تر می کنه!

باران سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 12:52

به سلامتی
دوستی
راستی
و معرفت!
.
.

سلام
عیدتون مبارک قربااااااااااااان ..

سلام

یاد کلاه قرمزی افتادم

خوش اومدین استاد. سوغات چی آوردین برای ما؟

november سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 17:40 http://november.persianblog.ir

به سلامتیه سلامتی ...

اونایی که دم دمای غروب، همون موقع که خورشید سُرخ میشه که شاید از خجالتش باشه (ناسلامته خورشید خانمه) خجالت زده میشن ... به خاطره همه اون چیزایی که میدونیم که چرا انجامشون دادیمو اونایی که نمیدونیم ...

به سلامتیه بچه های کوچولویی که طفلی ها توی شرایطی هستن که هر روزشون انگار غروب جمعه منو توست ... که ای کاش اینطور نبود ...
جانم می سوزد لبالب از داغ شانه های کوچکشان که از همان بچگی شانه هاشان گاه سنگین اند ... و رویاهای کودکیشان مثل منو تو نیست -شاید .
میدانی امروز روز اول کاریم بود آن هم مدرسه ای ابتدایی دور افتاده که در شهر بود اما در شهر نبود!!

با آنکه صدای خنده هاشان جانم را تازه میکرد اما همان روز اولی دلم را لرزاند، میخواهم به یسلامتی آنها را یاد کنم...

به سلامتی.

به سلامتی اونا

می فهمم حالت رو دوست عزیز. بچه های معصوم و دوست داشتنی که توی سرنوشتشون نوشته شده از اول محروم باشند ، محروم از ساده ترین چیزهائی که بچه های معمولی دارند.

پدر و مادرهای بی فکری که فقط به زاد و ولد فکر می کنند بدون اینکه لحظه ای فکر کنند چقدر در مقابل موجود زنده ای که به دنیا می آورند مسئولند.

به سلامتی این بچه های کوچولوئی که گفتی

هدی سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 21:55 http://aftabgardantarin.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز
منتظرتم
به اندازه دو تا پست چشم انتظاری ...
اگه گاهگاهی بی دعوت هم بیای روشنای چشمم میشی هاااااااا

سلام
حتما می یام. می بخشی من رو . حتما می یام

. چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 18:41

دلتنگی من تمام نمی‌ شود !

همین که فکر کنم

من و تو

دو نفریم

دلتنگ‌ تر می‌شوم ... برای تو

...

بعضی کامنتها جواب دادنش سخته.

به هر حال مرسی نقطه عزیز

محمدی پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 12:17 http://ham-bahar.blogfa.com

زیبا بود پرنیان عزیز

به سلامتی آن دلبری که روزی بر سر خاکم خواهد آمد ، نمی توانم جلوی پایش بلند شوم اما خیالم راحت است که خاک زیر پایشم !

به سلامتی شما آقای محمدی که خیلی برایتان احترام قائلم.

خدا برای هیچ عاشقی نخواد ...

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 13:41

سلام
به سلامتی اونایی که لوازم ماشینشون رو دزد می بره

سلام



فکر کنم این روزا این اتفاقات دیگه عادیه!

فقط اگه یک روزی کیف دستیم رو بزنند بی برو برگرد از هستی ساقطم!
به همین دلیل مدتیه اگه حواسم باشه توی خیابون دو دستی چسبوندمش به خودم . اگه ببره احتمالا" نصف خودم رو هم می بره !

به سلامتی میله عزیز که کامنت هاش اکثرا" یک خطی و غافلگیر کننده ست!

رها پنج‌شنبه 22 فروردین 1392 ساعت 22:29

سلام عزیزم ممنون از احوالپرسیت ..خوبم ...اما کمی دل تنگ ..خوب میشم انشالله....!!! فرصت میخوام از دنیا ....

سلام رها جون

آدم دلتنگ یعنی آدم زنده . یعنی یک کسی با یک قلب مهربان

آرزو می کنم مهربانی هات با پرجا اما خالی از دلتنگی ...

خودم سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 10:21 http://69315110.blogfa.com

من که همیشه دلم برا کسی تنگه..
خودم می دونم و خودش..
اصلا خرابشم عصرای جمعه..
تو نباشی..نفسم جان مرا می گیرد..

برای همین تعجب کردم !

عصرهای جمعه که تکلیفشان معلوم است . همیشه آوارند برای دلهای تنگ ...

تنها جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 14:15

فکرکنم دیگه فهمیدی جنسیت من چیه؟؟
توتنهایی؟؟روز های جمعه توی خونه؟؟
بزرگترین دوست من قبل از تو،تاچندماه دیگه اولین نوه اش ب دنیا میاد...راستی دنیای تو چطوره؟؟
امیدوارم ناراحت نشی ک ب جای شما میگم تو،اگه میشی تاطرز صحبت هامو عوض کنم،هان؟؟
______________________________________________
شازده کوچولوگفت:بیا بامن بازی کن.من خیلی غمگینم.
روباه گفت:نمیتوانم باتوبازی کنم،مرااهلی نکرده اند.
شازده کوچولوگفت:من دنبال دوست میگردم؛اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت:چیزی است ک دیگر فراموش شده...اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه...
شازده کوچولوگفت:ایجاد علاقه؟؟؟؟؟؟؟؟...
روباه گفت:بله درست است،اگرتومرااهلی کنی،ب همدیگر نیازمند میشویم...توبرای من یگانه ی جهان خواهی شد و من برای تو یگانه ی جهان خواهم شد
آدم بزرگ ها این حقیقت رافراموش کرده اند ولی تو نباید فراموش کنی ک همیشه مسئول چیزی هستی ک اهلی اش کرده ای... .

من حدس می زنم تو یک دختر جوان با احساس باشی .

شاید هم من اشتباه می کنم (در قسمت اول حدسم وگرنه قسمت دومش را با اطمینان می گویم)

خیلی هم خوشحالم که من را تو صدا می کنی.
اون دوستت هم مبارکش باشه اومدن نوه ی قشنگش به این دنیا.

من تنها نیستم. یک خانواده ی دوست داشتنی دارم
باور نمی کنی که یک زن هم خونه اش رو تمیز کنه، هم غذا درست کنه ، هم بره بیرون کار بیرونش رو انجام بده ، هم به گلدون هاش برسه، هم موزیکش رو گوش کنه ، هم وبلاگ بنویسه و جواب کامنت ها رو بده؟
زنها رو دست کم نگیر!

دنیای من جطوره ؟
آخه من یک دنیا رو چطور می تونم توی چند خط برات خلاصه کنم؟
به نظرت ممکنه؟
دنیای من را می تونی لابه لای این نوشته ها پیدا کنی.

-------------------

و اما در مورد شازه کوچولو :
قشنگ ترین قسمتش رو برام نوشتی . مرسی

تنها جمعه 20 اردیبهشت 1392 ساعت 15:16

یک زن هم خونه اش رو تمیز کنه، هم غذا درست کنه ، هم بره بیرون کار بیرونش رو انجام بده ، هم به گلدون هاش برسه، هم موزیکش رو گوش کنه ، هم وبلاگ بنویسه و جواب کامنت ها رو بده.،
پس واقعا زن هارو دست کم گرفته ام...

بله درسته،من یک دختر آریایی ام...این روح خدااست ک در من دمیده شده....تنهاییم راقسمت نمیکنم و این منم :)
خیلی امروز وقتت روگرفتم...ببخش

ودرمورد دنیای تو ،لاب لای این نوشته ها یک دنیای پراز آرامش
لبخندمیزنه...


وچون زمان جدایی آنها رسید،روباه گفت:آوخ...من خواهم گریست...
شازده کوچولوگفت:من نمیخواستم تورا اذیت کنم.توخودت خواستی اهلی ات کنم.
روباه گفت :بله درست است.این رازی است ک میخواهم باتوبگویم:همیشه میئول چیزی هستی ک اهلی اش کردی...
تومسئول گلت هستی.
وشازده کوچولوبرای این ک یادش بماند تکرارکرد:من مسئول گل خودم هستم.

پس سلام به دختر آریائی با یک روح بزرگ ...

مرسی دختر آریائی .

من دوست دارم تو رو با این اسم صدا کنم


ضمنا" امروز چقدر من با شازده کوچولو بودم و یا چقدر شازده کوچولو با من بود ...

تلار شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 09:58 http://man1zan.blogsky.com/

به سلامتی خودت پرنیان عزیزم.

مرسی دوست عزیزم

خوشحالم کردی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد