فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

معصومیت انسانی


ما به چشمانمان بسیار بدهکاریم برای تمام بغض های شکسته ای که هفت دریا را پر کردند و  به قلبمان برای شکستن و فرو ریختن هزار باره اش بخاطر تمام دوست داشتنهایمان. ما شاید حتی، گاهی  به خودمان بدهکاریم بابت تمام عشق هایمان. ما به خود بدهکار خواهیم بود تا روزی که زیر خروارها خاک شاید آسوده آرمیدیم.  زیرا که شاید عشق بزرگترین ستم بود که بر خود روا داشتیم  و یقینا" اعتماد به زمان ، بزرگترین خیانتی بود که بر خود کردیم. و زمان چه زیرکانه فریبمان داد، خیال کردیم موفق شدیم که فراموش کنیم، گمان کردیم زمان یک مشت عادت به خوردمان داد و  آرام گرفتیم. اما زخمهایی که بر روحمان باقی ماند همواره در ستیز با بازی های زیرکانه زمان پیروز شد و بسیاری مواقع زمان را مغلوب کرد. زخمهائی که بر ما تا ابد به یادگار ماند. 


اما می توانستیم مثل یک مجسمه سنگی فقط یک گوشه ای ایستاده و در سکوت و بی تفاوتی نگاه کنیم.  می توانستیم از سنگ باشیم با دو چشم شیشه ای ثابت و خیره، با دستانی سرد و یک شکل، با کالبدی تهی از قلب و به زندگی خیره بمانیم و  همواره رهگذران فقط زیبائیمان را  تحسین کنند. اما انسان بودن یعنی هر بار با عشق های سترگ زخمی بر قلب خود به یادگار گذاشتن. شاید این بدهکاری رمز ماندگاری انسانها باشد.


...


ما به خود بدهکاریم که در جائی ، که جای ما نبود ماندیم، نه همیشه از روی ضعف و ناتوانی، بلکه بسیاری از مواقع جائی برای عصیان وجود نداشت. ما بابت تمام سکوت ها و رنج ها و دردهائی که تحمل کردیم، بنا به مصلحت و یا به تصور غلط حفظ آرامش ظاهری، به خودمان بدهکاریم. شان انسانی مان خدشه دار شد و ماندیم که به دیگران ثابت کنیم، همه چیز مثل همیشه ایده ال ماست. ماندیم و برای خود یک بیگانه شدیم، خود را گم کردیم. و بیشتر مواقع شدیم چیزی که نمی خواستیم باشیم.


اما قانون ماندگاری نیز گاهی در عصیان است.  گاهی شرط انسان ماندن در  عصیان کردن * است، عصیان در مقابل هر چیزی که ما را به ناامیدی می کشاند، عصیان در مقابل چیزهائی که ما را از خود دور می کند و ما را با خود بیگانه می سازد و در این عصیان زخم برداشتن و دست یافتن به امید و برای اثبات انسانیت. عصیان در برابر  اهانت به فهم و شعور ما. اما ما یا ضعیف بودیم که توانائی تغییر را نداشتیم و یا آنقدر اعتماد به نفسمان را نابود  کرده بودند که به قدرت های خود ایمان نداشتیم و یا ایثار گونه ماندیم، تا خود را قربانی دیگران کنیم.


ما همیشه به خود بدهکاریم ...


* فکر کردن دلیل بودن نیست. من عصیان می کنم پس هستم. انسانی که معترض نباشد انسان نیست «آلبرکامو»

  

نظرات 26 + ارسال نظر
نوشته های پراکنده شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 13:38 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
شرمنده دوباره این هفته هم نتونستم خدمت برسم
فکر کنم مسافرت رفتین
خوش بگذره
آپم

سلام
ممنونم .
مسافرت نرفتم. زیاد موافق سفرهای جاده ای در روزهایی که باید ساعتها در ترافیک جاده وقت تلف کنیم نیستم . این روزها شهر خلوت خودمان و مهمانی رفتن و مهمانی داشتن و چند تا فیلم خوب دیدن و رستوران رفتن بهترین فرصت برای استفاده از تعطیلاته.
امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه تا الان.

قندک شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 13:59

آلبر جونی؟ همین چیز میزارو نوشتی صادق جان مارا وادار به خودکشی کردی ها؟ نمیگم حرفات درست نیست چرا اتفاقا چون خیلی درسته آدم یه جوریش میشه

سلام و درود فراوان بر پرنیان عزیز.عالی بود.ممنون.

بله همون آلبر جونی !

سلام و درود متقابل بر قندک عزیز

به قول یک نفر : صادق هدایت آنچنان با دنیای خود صادق بود که در خود نگنجید.

خودکشی هم خودش یک جور عصیانه ، ولی خدا نکنه که آدمها دیگه اونقدر ایمانشون رو از دست بدن که دست به چنین کاری بزنند. همیشه برای آدمهائی که خودکشی کردند بی نهایت دلم می سوخت و فکر می کردم به کجا رسیدند که قید همه چیز رو زدند و رفتند . امیدوارم هیچ انسانی در چنین شرایطی قرار نگیره .

ممنونم

قندک شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 14:03

ما نه تنها به چشمانمان که به همه اعضایمان تک تک بدهکاریم. به زبانمان به لبانمان به مغزمان و فکرمان و به قلب و روحمان جدا جدا بدهکاریم.چه کنیم بااین همه بدهی که بالا آورده ایم؟!

امیدوارم حداقل زندگی پس از مرگ جبران این بدهی ها را بکند و در آنجا به جائی نرسیم که فکر کنیم چه بیهوده بود این همه ستم به خود.
امیدوارم آنجا دیگر هیچ کس به خودش و به دیگری بدهکار نباشد.

پرنیان دل آرام شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 18:24

می دانی چقدر به این روزهای من بدهکاری؟؟



به ثانیه های بی تو بودنم که می سوزند چقدر چقدر چقدر خاکستر سرد بدهکاری؟؟؟



کاش می دانستی



کاش می دانستی تا لااقل دلم همراه تمام زندگیم نمی سوخت ...


پ. دل آرام



یه دوستی می گفت اونقدر با کسایی که دوسشون داری لبریز خاطره شو که وقتی نداشتی شون شرمنده و بدهکار قلب و دلت نشی



ما بدهکاریم به دوستت دارم هایی که در وجودمان داشتیم و به همدیگر هدیه اش ندادیم ...


سلام پرنیان عزیزم
من هم با دوستت موافقم .


ای کاش کسی می آمد که موقع رفتن نرود.

مرسی عزیزم
ضمنا شعرت قشنگ بود . خنده ی بامزه ات هم همینطور

من شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 21:55

شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

حاف

من ؟!!

حافظ ؟

به هر حال مرسی بیت بسیار قشنگی بود

هدی شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 23:01 http://aftabgardantarin.blogfa.com

ما به یکدیگر بدهکاریم
و به تمام دوست داشتن هایی که پشت دیوار غرورمان
پنهان ماند ...
عصیان ... چقدر این کلمه رو دوست دارم ... چقدر روح سرزندگی و انسان بودن در این کلمه کم واژه،
پیداست ...
سلام پرنیان عزیزم
من آپم
با خوندن این پستت حسابی رفرش شدم ...
مرسی عزیزم

سلام

مرسی هدی عزیزم

H.k شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 23:42 http://bescot.blogsky.com

مطلب بسیار جالبی بود، واقعا جای فکر کردن دارد.
و چه زیبا این نوشته کامو را در انتهایش آوردید.
بی تفاوتی آفت بدی است...متاسفانه ما از این نظر بسیار ضربه خورده ایم...

سلام

ممنونم دوست عزیز
بله موافقم با نظر شما . ما به خاطر سکوتها و گذشت هامون بسیار ضربه خوردیم.

ویس یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 00:08 http://lahzehayenab.blogsky.com

چیزی که آدمو داغون می کنه ، اینه که عصیان در اکثر ما فقط یک فکره ، و هرگز عملی نمیشه یعنی نمی تونه به هزار و یک دلیل عملی بشه.وزنه هایی که به پای آدمی وصله، فرزند ، اطرافیان ، جامعه ، وقتی از هیچ کجا حمایت نشوی ، نتیجه ی عصیانت چه می شود.هیچ !!جز بهتی که در دلت می ماند همچون اژدهایی که باز نه چندان دور سر بر خواهد داشت.و یک دور و تسلسل بی معنا که جز فرسایش روح و روان و جسمت ، کاری نکرده.اما چه می شود کرد؟ هیچ راهکاری ندارد.مگر این که دلت را از همه چیز و همه کس بکنی. که خوب بسیار سخت است.و تازه با ذهنت چه کنی؟ خاطرات را ؟ کسانی که دوستشان داری ....

واقعا" که آدمها چقدر طفلکی اند ...

در حسرت یک مشت آرزو و آرمانهای دست نیافته یک عمر زندگی می کنند. دست آخر به شکل غم انگیزی می میرند .
به جز اونائی که با کلک و دو روئی و نمایش اموراتشون رو می گذرونند و یک عمر با دروغگوئی ، حتی به خودشون ، به هر هدفی که دارند دست پیدا می کنند. حتی اونا هم به شدت قابل ترحمند اگر چه خودشون باور ندارند.

ممنونم ویس عزیزم

. یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 22:46

are ... ma hamishe be kodh bedehkarim

........

مرسی نقطه ی عزیز

مونا دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 01:48

سلام خانمم مث همیشه عالی

سلام مونا عزیز

مرسی

علی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 03:03

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت



سید مهدی نقبایی

سلام

ممنونم دوست عزیز . شعر خیلی قشنگی بود

هاتف دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 13:54

اعتراض همیشگی هم آدم رو از چشم همه میندازه من اگر از خودمم طلبکار باشم دیگه کسی سراغمم نمیگیره
اعتراض اگر چارچوب داشته باشه موفقه مخصوصا اگر ظلم ستیز گونه انجام بشه
حالا اینکه ظلم چیه و ظالم کیه و چه جاهایی اعتراض صحیحه اون بماند...

سلام هاتف عزیز
ظاهرا" شما متوجه منظور من از این متن نشدید.

بله . اعتراض های مکرر از یک آدم ، یک آدم غرغرو می سازه . اعتراض هائی که فقط در حد شکوه و شکایت باشه بدون هیچ تلاشی برای تغییر وضع.

یکسری حس ها هست که بین ادمها مشترکه . شاید گروه های سنی دهه های چهل و پنجاه (سال) بهتر متوجه این متن بشن.

ممنونم هاتف عزیز

محمدی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 15:30 http://ham-bahar.blogfa.com

سلام . خسته نباشی
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود ....

سلام

آهسته و پیوسته ...

برداشتهای مختلفی کردم از این جمله .

خوشحالم که برگشتید.

سایه دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 18:46 http://bluedreams.blogsky.com/

سلام پرنیان جان

مثل همیشه خوب نوشتی و معترض !..

سلام

مرسی سایه جون .

خوبی ؟
امیدوارم خوب باشی .

سایه سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 00:05 http://bluedreams.blogsky.com/

سلام پرنیان جان

شبت خوش و آرام ..

سلام سایه جون
ممنونم .
برات آرامش آرزو می کنم.

فرخ(صادق) سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 01:05 http://dariyeh.blogsky.com

سلام پرنیان عزیز
چه حسن تصادفی؟!! همین امروز چند بار خواستم در وبلاگم یادداشتی برای زیانهای انسان بنویسم و نشد .
راستش حال و حوصله ام اجازه نداد ... به نظرم زیبا نوشتی و اگه من هم بنویسم در برابر این یادداشت ، ضعیف خواهد بود .
علی ایحال شاید نوشتم . من از جمله کسانی هستم که بسیار ضرر دیده ام .. برای دیگران اغلب از منافع و خواسته هایم گذشتم و علیرغم شهامت بسیار زیادی که در ریسک کردن دارم
برای اینکه دیگران نرنجند و از آنان دور نباشم ، صبوری کردم .
ان الانسان لفی خسر .... من به این آیه از قرآن بسیار معتقدم . همیشه داریم ضرر می دهیم و این مطلب تا انتهای عمر رهایمان نخواهد کرد . ممکن است همین روزها به ریسک بزرگی دست بزنم . فکر می کنم دیگر نمیتوانم بیش از این شکیبایی بورزم .... برایم دعا کن تا هر آن چیزی که خیر است ، همان پیش بیاید

سلام فرخ عزیز
شما نوشته های بسیار زیبا و قوی دارید. مسلما" اگر چیزی هم بنویسید تاثیر گذار خواهد بود.

و اما در مورد ریسک ، یا همان عصیان ، فراموش نکنید که عصیان کردن ، معمولا" بهای سنگینی داره . دعا میکنم خداوند اونقدر به شما آرامش بده که بتونیددر جای مناسب تصمیم مناسب بگیرید. اگر چه صبوری هم تخریب های روانی خاص خودش رو برای هر انسانی داره ولی شاید میزان خرابی ها کمتر از ویرانی یک ریسک باشه.

امیدوارم همه چیز در جهت خیر درست بشه .

محمدی سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 08:55 http://ham-bahar.blogfa.com

دست مریزاد پرنیان عزیز
ما همیشه به خود بدهکاریم

سلام

خیلی ممنونم .

آیا قیامتی وجود داره که ما رو جلوی خودمون بنشانند و در مقابل خودمون بازخواستمون کنند؟

این روزها سوال های عجیب و غریب زیاد برام پیش می یاد ...

زدم تو خاکی

شهلا سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 21:48 http://nostalgia53.blogfa.com

ما به یکدیگر هم بدهکاریم..بابت تمام دوستت دارم های نگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماندند و ما آن ها را بلعیدیم تا احمقانه ثابت کنیم چقدر مغرور و محکمیم!

سلام

بله ... ما به یکدیگر هم بدهکاریم

یک دوست سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 23:20


حس زیبا دیدن

یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا بود، ازدواج کرد.اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آن ها از هم جدا شدند.طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد.
همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی بود.اما به نظر می‌رسید که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.بعضی از اطرافیان از او می پرسیدند:فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟دوستم با قاطعیت به آن ها جواب می‌داد:نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی می شد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید.اما همسر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.


نتیجه گیری اخلاقی :

انسانها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند،بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛

اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.ا

گر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آن ها را زیبا هم خواهید یافت.زیرا “حس زیبا دیدن” همان عشق است

سلام

و زشتی ها قدرت عجیبی دارند برای نابودی زیباترین عشق ها.
حتی تا آنجا که عشق به نفرت مبدل می شود.
...
عشق زیبائی می بخشد، به آسمان به زمین ، به گیاه ، به پرنده و به بارانی که الان دارد می بارد ...

...
چه سیب های قشنگی
حیات نشئه تنهایی ست

و میزبان پرسید :
قشنگ یعنی چه ؟

«قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال»

...

مرسی دوست عزیز

هاتف چهارشنبه 25 بهمن 1391 ساعت 19:53

یه جاده ی خاکی همیشه بد نیست بعضی وقتها میون بر میشه برای رسیدن به مقصد و خوب بعضی وقت ها هم چنان از مسیر دورت میکنه که باید کلی زمان بگذره تا دوباره به جاده اصلی برسی هرچند که این دور شدن هم تجارب خوبی از جاده به آدم نشون میده اما بهاش خوب خیلی سنگینه...
این رو به خاطر یه جوابات که نوشته بودی زدی تو خاکی گفتم

مرسی هاتف عزیز که به کامنت ها توجه داری .
همه ی کامنتها قشنگند . برای من عزیزند. بعضی ها هم خیلی قشنگند.

نزدیک به یک ماه پیش نیمه های شب زد به سرم . پاشدم لپ تاپم رو روشن کردم و اومدم روی فتح باغ. دستم رو گذاشتم روی دگمه ی حذف وبلاگ، و شاید حدود یک دقیقه نگه داشتم . داشتم حذفش می کردم . این هم یه جور خودکشیه دیگه

بعد یاد کامنتها افتادم و فکر کردم نهایت بی معرفتی به تمام دوستان عزیزم هست که هر بار اومدند اینجا و خطی نوشتند و احساسی رو ریختند روی صفحه کلید و منصرف شدم .
و عزیزترین چیزی که اینجا هست برای من نوشته های دوستامه .
خیلی وقتها شده که این کامنتها قلب من رو لرزونده، و یا اشکم رو درآورده و یا لبخند بر لبهام نشونده و یا عمیقا" من رو به فکر فرو برده و ................

واما در مورد جاده خاکی ، پیش می یاد گاهی به جائی می رسی که زیک زاک می ری ، بعد یهو می بینی رفتی تو جاده خاکی . اما بالاخره برمیگردی دوباره به همون مسیر مستقیمت . زندگیه دیگه

مجذوب پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 12:24

ما جهان نم زدگانیم در این عمر فنا
زندگی جرم کمی نیست که بستند به ما
سلام ما از همه بیشتر به قلبمان بدهکاریم چون او به ما اعتماد میکند اختیار خود را دست ما میدهد و ما بلا هایی که گاهی بر سر دشمن خود هم نمی آوریم با کمال میل به او تقدیم میکنیم او را میشکنیم در عشق میسوزانیم
لگد مال میکنیم و... درآخر هم همه بدبختی های خود را از او میدانیم و حتی اگر میتوانستیم از پس قفسه سینه او را با دستانمان خفه میکردیم ...
دل من خیلی وقت است که به من اعتماد نمیکند

سلام مجذوب عزیز

ما قلبمون رو نمی شکنیم . قلبی که جایگاه عشق های ماست توسط ما شکسته نمی شه. اونائی که صدای تپیدن های قلب ما رو نمی شنود قلب ما را می شکنند. حتی شاید از روی نادانی . مواظب باشیم قلب کسی رو نشکنیم چون ارزشمندترین گنجینه ی اون آدم قلبشه.

مرسی

یک دوست پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 15:54

وای
چرا هیچکی به پرنیان خوشگل ناناز ممانی ما نمیگه :
وانتاین مبارککککککککککککککککککککککککککککک ؟؟؟؟؟؟؟

شما ها چه جور عاشقائی هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پرنیان جوونم
ولنتاین مبارک


بسه عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

WoooooW !



چه سورپرایزی !

اون هم از یک دوست! اون هم از دوستی که نمی دونی کی هست

مرسی مهربان خوب

دیروز یک اس ام اس از یک دوستی گرفتم با این عنوان :
« زیبائی زندگی در این است که ندانی و دعایت کنند، نبینی و نگاهت کنند، نشنوی و صدایت کنند و بی خبر باشی و دوستت داشته باشند»

دوست داشتم در جوابش می نوشتم : ولی خیلی زیباتر می شه اگه بدونی


حالا من با این همه قلب چیکار کنم ؟؟؟

روز عشق بر تو هم مبارک و مرسی دوست عزیز و مهربان من . برات قشنگ ترین های زندگی رو آرزو می کنم . اول سلامتی ، دوم یک دل خوش
و بعد آرزو می کنم زندگی ات همواره سرشار از لحظه های گرم عاشقانه باشه ،اونقدر که تو رو ببره به اوج و حس پرواز داشته باشی

خیلی حس قشنگیه ... می دونم آخه

...
ضمنا" دیروز دوستان با تلفن ها و اس ام اس های قشنگشون کلی مشعوفمان کردند . مخصوصا یکتا و رها که معرکه اند هر دوشون
اگه یشناسی اونا رو البته

نوشته های پراکنده پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 19:43 http://thunderb.blogfa.com/

تا پنجشنبه تموم نشده بیام خدمتتون رسیدنش رو مژده بدم

سلام
خوبید؟
سلامتین؟
آخر هفته خوبی داشته باشید
آپم

سلام
ممنونم . هنوز پنج شنبه است

لطف کردی . می یام می خونمت .

خلیل پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 22:37 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

برای دوستی نوشتم؛

دانستن:

1 - کارکرد اولیه ی مغز است؛بسیار محدود در میمون ها و نامحدود در انسان.

2- انتزاعی کرد ن، دومین کارکرد و گام بعدی کار مغز در انسان است که معمولن به صورت واژه ها ظاهر می شود.

3 - اندیشیدن عالی ترین کارکرد مغز است با ترکیب واژه ها.

این سه مرحله ربطی به تصمیم انسان نداردکه بیاندیشد یا نه!

اما این که در باره ی چه چیزی بیاندیشد ،می خواهند مستقل بیاندیشند با همه ی تبعاتش و بعضی می خواهند تقلیدی بیاندیشند با همه ی فواید روزانه اش!

می توان با ترکیب واژه ها اسب بالدار ساخت، یا عصایی ساخت که تبدیل به اژدها شود یا ماشین بخاری ساخت تا انقلاب صنعتی را باعث شود یا زنتیک را کشف کرد.

سلام

آخه اگه تصمیم به نیاندیشیدن بگیره که که نمی تونه انتزاعی کنه. می تونه؟
همه چیز در اثر اندیشیدن به وجود می یاد!

...

فرزان دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 09:05

درود به پرنیان عزیز ..
با عصیان در شرایطی خاص موافقم__
برای اینکه بعضی وقتا نا امیدی از شرایط زندگی و عادات دستوپا گیر زمینگیرم نکنه ،دست به عصیان می زنم والبته می دونم که از نگاه عموم واطرافیان این کارم چندان مطلوب نیست.
میشه گفت.با این جمله ی کامو زندگی می کنم__
راستی این معصومیت انسانی خودتونین_؟

سلام فرزان عزیز

عصیان بها داره ... گاهی بهائی سنگین !

...
عکس رو میگی ؟
نه .

shamsa دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت 01:07 http://hastybeing.blogfa.com

سلام مرسی ی ی ی ی ی
گل هستی ی ی ی ی ی
امیدوارم سلامت و شادونه و موفق باشین
منتظر حضور پرمهرتون در عنوان :
دوستی قسمت دوم هستم
راستی اول آهنگ وبتون چندین مرتبه مرا
شگفت زده نمود و جالب. آخه وقتی دارم میخونم " فتح باغ "
یکدفعه آهنگ شروع میشه و برام جالبه مرسی ی ی ی
-----------------------------------------------------------------

آاااای . باز کن پنجره را

استخوان هایم سرما خورده اند

این روزها که آسمان، دل نازک شده

کمی زودتر می شکنم

کمی بیشتر می بارم ...

مصدق حمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد