فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

دنیا در دستان توست که آغاز می شود «عباس معروفی»


...

چشمم به روی هر چه می لغزید

آنرا چو شیر تازه می نوشید
گوئی میان مردمکهایم
خرگوش ناآرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشت های ناشناس جستجو می رفت
شبها به جنگل های تاریک فرو می رفت

...

فروغ فرخزاد


و هر  بار شوقیدن آغاز دوباره ی زندگیست و آغاز دنیا و «دنیا در دستان تو آغاز می شود.» 



خیلی وقتها اندوه دوری ،  از قلب ها نیست ، از کلمات است. کلمات همیشه در عجزند. کلمات گاهی بازیچه ی انسانهاست.  باید از ورای کلمات ، تپش قلبها را ضربه ضربه خواند.  آوای قلب؛ حتی نجواگونه نیز  از فرسنگ ها راه فریادیست. گاهی نیز کلمات به قلب ها زیباترین سمفونی های هستی را می آموزد ...

یک جمله ، یک اندوه بی پایان را به یکباره سرد و خاموش میکند . بعد از مرگ نه تپشی هست و نه دستی و زبانی برای خلق کلمات . انسان زنده خالق شگرف ترین عشق هاست.  



عشق همچو رقصی است ، دیگران را همراه خود می کشد     «میلان کوندرا»  


 


پ ن : صدای بارش باران قشنگ ترین سمفونی خداست  ... . باران سکون را به حرکت ، سکوت را به سخن، خواب را به بیداری و عاشق را به سماع وامی دارد، زنده می کند و می میراند اندوه های بی پایان را  ... آسمان تهران بارید و دوباره تهران عروس زیبا شد . 

نظرات 22 + ارسال نظر
ویس پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 23:32 http://lahzehayenab.blogsky.com

می رویم و می آییم و هرگاه که می خواهیم باور کنیم که دیگر تمام شد ، تن در دهیم به گذر کسالت بار این همیشگی ،باز طپش ناگهانی دل ، به یادمان می آورد که هستیم.
آسمان که سنگینی می کرد روی شانه ها و دلمان ، یکباره فرو ریخت و سمفونی خدا نواخته شد و تازه شدیم . انگار یکایک ما بغضمان باز شد و گلویی تازه کردیم.

برای اینکه هیچ کس از خودش نمی تواند دور شود . تپش های ناگهانی از خود ماست که برمی خیزد ، از هرچه که درون ماست ...

سادگی را
من از نهان یک ستاره آموختم
پیش از طلوع شکوفه بود شاید
با یاد یک بعدازظهر قدیمی
آنقدر ترانه خواندم
تا تمام کبوتران جهان
شاعر شدند
دشوار است
هر چه بیشتر به رهایی بیاندیشی
گهواره جهان
کوچکتر از آن می شود که نمی دانم چه !
راه گریزی نیست
تنها دلواپسی غریزه ی لبخندم
سادگی را
من از همین غرایز عادی آموخته ام ...

هدی جمعه 17 آذر 1391 ساعت 00:00 http://aftabgardantarin.blogfa.com

تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب
چه اختلاف بزرگی، کجا به هم برسیم
خدا کند همه عشق ها به هم برسند
من و تو نیز در این لابه لا به هم برسیم
اونقدر این چهار مصراع رو دوست دارم که دوباره براتون کامنتش کردم

وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد
مثل کم داشتن یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه
من فکر میکنم در غیاب تو
همه ی خانه ها جهان خالست
همه ی پنجره ها بسته است
وقتی که تو نیستی
من هم
تنها ترین اتفاق بی دلیل زمین ام
واقعا ...
وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن
به کدام جانب جهان بگریزم

قشنگ بود این چهار مصراع و من هم برایت این را نوشتم .

. جمعه 17 آذر 1391 ساعت 09:37

سلام
متن های شما معمولا مضمون های مشخصی را دنبال می کند اما هر بار که می آیم اینجا مطلبی غیر قابل پیش بینی است.
هر بار تازگی دارد.

سلام نقطه عزیز

کامنتهای بدون و نام و نشان مثل فیلم آلفردهیچکاکه برای من . تنها فرقش اینه که در آخر فیلمها همه ی رازها گشوده می شه .

و ممنون

[ بدون نام ] جمعه 17 آذر 1391 ساعت 13:34

اگر عشق، عشق باشد زمان حرف احمقانه ایست...
"فروغ فرخزاد"
به هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه...

سلام

بله بی رحمه .

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست ویران کرده لانه مورچگان را

احسان جمعه 17 آذر 1391 ساعت 15:08 http://www.bojnourdan blogfa.com

خانم پرنیان، گاه با همه ی شوقی که برای نوشتن هست ، کلمه کوتاه می آید و جمله شرمنده ی نگارش می شود . تنها خواندن نوشته های پرنیان می ماند و عبارت های دلنشینی که برای دوستانش به تحریر دراورده است. گویی واژگان پرکشیده اند و به باغ تنهایی فروغ همسفر شده اند تا آغاز دنیارا از دریچه ی چشم معروفی ببینند و خرامیدن فروغ بی فروغ را در میان جنگل های سبز و زنی را درآستانه ی فصلی سرد که نشکفته، پرپر شد.

سلام
شما خیلی لطف دارین و من ممنونم . وقتی که فکر کنم حتی واژگان هم پر می کشند و دور می شوند دلم میگیره . این کامنت شما من رو عجیب یاد فروغ انداخت و فضای ظهیرالدوله و عصر جمعه ی دلگیر و ...

جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم

خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی در بسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی تصور خورشید
خانه ی پرده ، کتاب ، گنجه ، تصاویر

آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت
زندگی من چو جویبار غریبی
در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه ، چه آرام و پر غرور گذر داشت ...

روحش شاد

پیوند آسمان و زمین با ریسه های باران مبارک...

ارتباطات و انواع آن در رفع دلخستگی بسیار تاثیرگذارند...البته با آن که "آن"ی دارد...

سلام
دعوتید به دهکده ای با قدمت صفوی...

امروز بعد از دو روز باریدن و چهار روز تعطیلی تهران تمیز بود.
و از فردا باز روز از نو و روزی از نو !

«آن» هر چه و هر که دوست داشتنی ست . هر چیز دوست داشتنی ثانیه ها را از کسالت بیرون می آورد.

یک فیلم خوب ، یک موزیک خوب ، یک ملاقات خوب و یک عصر خوب جمعه با کسی که وقتی در کنارش هستی خودت هستی به صرف یک فنجان چای و یک کیک شکلاتی لذیذ

سلام جمعه 17 آذر 1391 ساعت 21:37 http://adabestann.blogfa.com/

درود
از دیاری دور به دیدارتان آمدم و چشم دارم شما نیز ............
پاینده باشی
گرجستان ـ تفلیس

سلام بر سلام عزیز

به! گرجستان و تفلیس ... سعادتیست

ممنون

پرنیان دل آرام جمعه 17 آذر 1391 ساعت 21:43

نگاهت طعم باران های بادآورده را دارد

که بعد از سالها بر سرزمینی خشک می بارد



سلام عزیزم

عاشقم بر نوشته هایت ...


هیچ چیزی شیرین تر از این نیست که کسی در گوشت زمزمه ی عشق بخواند از مهر بگوید نرم نرمک نگاهت کند و دستانت را مال خودش کند ...


سلام پرنیان جون

چقدر نگاهش معرکه ست ولی .

مرسی

مونا جمعه 17 آذر 1391 ساعت 23:18

سلام خانمیم اینقدراین پستتون اینقدر زیبادلنشینه که فقط دوست دارم برای چندمین بار بخونمش بدون هیچ حرفی حتی دوست نداشتم باگذاشتن کامنت منه بی سوادزیبایی این پست ذره ای خراب شه ولی دورازادب بودکه بگم مهسی عزیزمممممممممم واسه دیده زیاتونو نوشته های فوق العادتون همیشه شادوبرقرارباشید

سلام مونا جون
من هم از تو ممنونم .

باران شنبه 18 آذر 1391 ساعت 09:04

شکر
کاین محنت بی حد و حساب
آخر شد ..

.
.


سلام

:)

سلام
شکر ... جمعه تهران عالی بود . ولی افسوس که دوام چندانی نداره .

قندک شنبه 18 آذر 1391 ساعت 13:31

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز وخوش سلیقه که تصاویر زیبای پرنیان وار یکی پس از دیگری گزینش می کند.شاعر می فرماید باده فرووووووش می بده!
اینجا جایی است که نشئه گانش تا می آیند خمار شوند سریعا به وسیله ای دیگر وجذاب تر نشئه می شوند .آفرین بر این حسن انتخاب و سلیقه.

سلام عرض شد قربان
اون که هایده ست

من کلی انرژی می گیرم از کامنت های شما هر بار .

فرخ (صادق) شنبه 18 آذر 1391 ساعت 23:21 http://dariyeh.blogsky.com

سلام .... این پست پربار بود .... الحمدالله
گرجستان و تفلیس و باده فروش و هایده و باران و شکستن بغض و خیلی چیزهای دیگر که در راه اند .
اینها از برکت موضوعی است که برگزیده اید ....

سلام
خدا رو شکر . آقا خیلی ممنون از محبت شما. باران که بیاد یک عالمه چیزهای خوب با خودش می یاره مثل برکت

بهشته _ س یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 00:15 http://beheshte.blogfa.com

با سلام که نام خداوند است ...

با احترام دعوتید به ضیافتی [گل]

سلام بهشته عزیز
حتما می یام و می خونمت

نوشته های پراکنده یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 08:31 http://thunderb.blogfa.com/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
متاسفانه ما تا وقتی چیزی رو داریم قدرش رو نمی دونیم و وقتی ازش جدا شدیم تازه متوجه میشیم که....
شرمنده نتونستم رسیدن پنجشنبه عزیز رو خدمتتون مژده بدم
ما هم مسافرتمون تموم شد و اومدیم سر خونه زندگی
امروزم بعد از مدتها اولین روز کاریه. خیلی سخته

شاد و سلامت باشید

سلام
ممنون
آره . معمولا" همینطوره .

خواهش می کنم . امیدوارم حسابی خوش گذشته باشه . اشکال نداره عادت می کنی .

قندک یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 10:44

سلام ودرود بسی فراوان بر پرنیان بانوی مهربان.واقعا هیچکس نمی تواند مثل خداوند خالق زیبایی ها باشد.گرچه تصویرگران و عکاسان هنر مند نیز خلاقیت های خاص خود را دارند اما آنها نیز اگر زیبا آفرینی خدا نبود دستمایه ای برای عرضه نمی داشتند.پس باید گفت فتبارک الله احسن الخالقین

سلام
من فکر می کنم هنرمندان ، هنر زیبای خداوند را گاهی می تونند به نمایش بگذارند و به این وسیله یک هنر زیبا را خلق کنند . کدام موسیقی دل نواز تر از صدای آب یک جویبار یا صدای پرندگان و بارش باران است؟ یا کدام نقاشی می تونه مثل یک منظره ی زیبای دریا هنگام غروب آفتاب باشه ؟

آفتاب یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 17:43

سلام

سلام لیلا جون

هدی یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 21:46 http://aftabgardantarin.blogfa.com

حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میریم
از خانه که می‌آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است.

از: سید علی صالحی

من آپم ... منتظر مهربانی شما که قلم رنجه بفرمایید و نورانی کنید منزل ما را ...

در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ راهم را از من گرفته‌اند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید!

سلام هدی عزیز
حتما می یام می خونمت .

پرنیان دل آرام دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 00:06

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب ...


سلام دعوتید به مهر

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

سلام پرنیان جون

رها دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 05:35

دنیا در دستان توست که آغاز میشود ....
سلام عزیزم روزگار بکام ....

سلام رها جون

مرسی عزیزم

فرینوش دوشنبه 20 آذر 1391 ساعت 08:37

.
.
.

و رقص

چرخیدن با نوای روح

دست افشان

پای کوبان

مست

...

:)



کلمات

مثل نگاه

دریچه های روحند

حتی اگر نشان ندهد هم

حرف می زنند






+ چه عکس باشکوهی!

گاهی هم به بی راهه می رن


و اما در مورد عکس :

خرگوش چشمهاش در جستجوست ... در دشت های ناشناس ...

مرسی

سلام
دعوتید به سورپرایز تولد یک دوست...

سلام
تولدش مبارک . اگر چه فکر می کنم دیر رسیدم ولی خدمت می رسم

شهلا پنج‌شنبه 23 آذر 1391 ساعت 14:59 http://nostalgia53.blogfa.com

بسیار زیبا...ممنون!

ممنونم . لطف کردید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد