فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

بردرمیخانه ی عشق ای ملک تسبیح گوی/کاندرآنجا طینت آدم مخمرمی کنند


« امروز دل من پذیرای همه ی صورتها شده است: چراگاه آهوان است و بتکده ی بتان و صومعه ی راهبان و کعبه ی طائفان و الواح تورات و اوراق قرآن. دین من اینک، دین عشق است، و هرجا که کاروان عشق برود دین و ایمان من هم به دنبالش روان است.» 

محی الدین ابن عربی


این روزها زیاد  پیش می یاد که با موضوعی مواجه بشم که متعجبم کنه ولی بعد از مدت زمان کوتاهی با خودم تکرار کنم : اشکال نداره ... آدمها در چارچوب معیارهای من نیستند و در چارچوبهای خودشون باید پذیرفتشون. 


می رم بیرون برای نیم ساعت توقف دارم . پارکبان می پرسه چقدر کارت طول می کشه می گم حداکثر یک ساعت . میگه 1500 تومن میشه ! میگم هان ؟   هزارو پانصد تومن برای یک ساعت؟؟؟!!!  میگه حالا شاید هم بیشتر شما برو برگرد تا حساب و کتاب کنیم.  به نظر شما من قیافه ام شبیه احمق هاست؟    یا شبیه دختر راکفلر؟  

با خودم میگم اشکال نداره. 

خواستم امشب یه کم از روزمرگی ها بنویسم و از «اشکال نداره ها» یی که این روزها خیلی دچارشم .  این یه نمونه ی خیلی خیلی ساده اش بود. و از بقیه اش صرف نظر میکنم . اگرچه همه ی اینها چه ساده هاشون و چه پیچیده ترهاشون وقتی کمی ازشون بگذره کاملا بی اهمیت می شن. آدمها همیشه برای من دوست داشتنی هستند حتی اگر دلخور بشم باز هم دوستشون دارم.   آدمها می تونند به هم پرواز کردن رو یاد بدن، می تونند همدیگه رو به اوج برسونن، آدمها می تونن در مورد هم معجزه کنن. آدمها با عشق معجزه گر می شن. تصور کن یک آدم بدون بال بتونه پرواز کنه ...

 ...


چشمان پرنده را که از او بگیرند،

پروازش بی نهایت می شود.

چشمهایم در دست توست،

بی نهایتم باش!


پ ن 1 :    عنوان پست رو دیشب توی یکی از غزلهای حافظ خوندم و دلم خواست به بهانه ای بنویسمش. شاید ربطی به متن نداشته باشد . خیلی قشنگه که حافظ به فرشته سفارش می کنه بر در میخانه ی عشق خدا را به پاکی ستایش کن و سجده کن زیرا که آنجا مکانی ست که گل وجود آدم را با شراب عشق خمیر می کنند ... 

پ ن 2 : پراکنده گوئی های دوباره ام را ببخشید ، این روزها یه کمی بیشتر مبهوت زندگی ام . و تنها عشق ... و تنها عشق مرا به وسعت زندگی ها برد ............... و عشق ... صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر ......................

نظرات 25 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 4 تیر 1391 ساعت 22:58 http://www.2377.blogfa.com

دختر راکفلر کی بود اون وقت ؟ و چه شکلی بود ؟

یاس رازقی کدوم یاسه ؟ همسایه ی ما از اون یاسها دارن که زرد و سفیده. و عطرش هم فوق العاده است .
حالا گل های منو کی میاری ؟

راکفلر یکی از بزرگترین سرمایه دارهای تاریخ آمریکاست . البته من نمی دونم دختر داشته یا نه ولی من حاضرم دختر خونده اش بشم

یاس رازقی همون گلهای ریز چند پر هستند که عطرشون مستت می کنه و رنگش سفیده . اما اونی که تو داری میگی پیچ امین الدوله باید باشه که من هم خیلی دوست دارم و یک حس نوستالژی بهم می ده. یاد بچه گی ها و خونه ی حیاط دار مامان و بابام می افتم و الان هم که از کنارش رد می شم سرشارش می شم.
امیدوارم یه روزی با یه دسته گل مریم بیام و ببینمت .

پرنیان دل آرام دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 14:51

شعر گشن بی ربط نوشتنی

زن کــــه باشــــی
گــــاهـــی کــم میاوری
دســـت هایی را کـــه
مــــردانگی شان امــنیت میاورد

و شـــانه هایـــی را کــــه

اســتحــکام آغــــوششــان

لــــمس آرامــش را بـــه همـــــراه دارد

دســـــت خودت نیســــت

زن کـــــه باشـــــی

گــــاهی دوســــت داری

تکـــیه بدهــــی

پنــــاه ببــــری

ضـــــعیف باشـــی


دســـت خودت نیســـت

زن کــــه باشـــی

گهگـــاه حریصــــانه بو میکـــنی

دســــتهایت را

شــــاید

عــــطر تلـــخ و گـــس مــــردانه اش

لابــــه لای انگـــشتانت

باقـــی مانده باشـــــد!


زن کـــه باشـــــی گاهــی میزنــــی زیر گریـــه

کـــ ـه دلــــش بلرزد و صــــدایت کــــند بانـــــو...


دســـت خودت نیســـت

زن کــــه باشــــی

گـــاهــــی رهـــایـــش میکـــنی

و پشـــت ســـرش آب میریزی

و قـــــناعت میکـــنی به رویــــای حضــــورش

به امیـــــد اینـــکــه

او

خوشــــبخت باشــــد!!!
زن کــــه باشـــی

همــــه ی دیوانگـــی های عالــــم را بلـــدی

میتوانــــی زیر لبــ ترانه بخوانــــی و آشــــپزی کنـــی

میتوانـــی جــــلوی آینــــه موهـــایت را شـــانه کــنــــی و حــــــس کنی نگــــاهش را


زن کــــه باشی

هــــزار بار هم کـــه بگویــد دوســـــتت دارد

باز هم خواهـــی پرسی دوســـتم داری؟

و ته دلــت همیــــشه خواهــــد لرزید


زن کــه باشـــی هـــر چـــقدر هم کـــه زیبا باشی نــــگران زیباترهایی میشـــوی که شــــاید

عاشقــش شوند


زن کــــه باشــــی هروقتــــ صـــدایت میکــــند خوشـــگلکم

خـــدارا شـــکر میکنی کــــه در چشمـــان او زیبـــایی
دســـت خودت نیســــت

زن کــه باشــــی

همــــه ی دیوانگــــی های عالــــم را بلــــدی



شعر بالا رو دوسش داشتم چون با تمام کمبودها و حس ترحمش برام مملو احساس بود و هر چیزی که قلبت رو بلرزونه ارزش توجه کردن رو داره


درست گفتید گاهی از این اشکال نداره های زیادی پیش میاد که دلت می خواد از کنارشون ساده بگذری و بیش از این ذهنتو درگیرشون نکنی و از فکر کردن بهشون دچار حسای بد نشی

مثله وقتایی که بعد یه عالمه رفاقت با یه دوستی یه هو بدون مقدمه و سر سوتفاهمای کوچیک و بی ارزش میزنه دوستیشو کات می کنه بعد یه جای دلت می گه برمیگرده برمیگرده برمیگرده و اون باز برمیگرده
اون وقتاست که دلم می خواد از کنار این دلخوریام ساده بگذرم و لحظه هامو با کنکاش در مورد اون اتفاق خراب نکنم گاهی البته کم میارما و ساعت ها ذهنم درگیرشونه البته اگر اون اتفاق و مسببش برام مهم باشه ها اونوقت دنبال بهانه می گردم برای دوباره های شیرین و ماندنی



فکر کنم من از شما پراکنده تر نوشتم

زن که باشی قلبت فقط برای کسانی که دوستشان داری می تپد و هیچ دلیل دیگری برای تپیدنش وجود ندارد.

این شعر رو یک بار آفتاب جون برام نوشته بود و من هم وقتی می خونمش دوستش دارم. مرسی که نوشتی و من دوباره خوندمش.

خوشحالم که برگشت و خدا رو شکر که همدیگه رو بخشیدین. گاهی وقتها آدمها قدرت بخشش رو ندارن و به همین سادگی رابطه ها برای همیشه قطع می شه.
چند روز پیش یکی از بستگانم ازم سوال کرد توی زندگیت از چند نفر متنفری ؟ خیلی مکث کردم و فکر کردم و بعد گفتم از هیچ کس. و خودم از نتیجه ای که گرفتم خیلی خوشحال شدم. از هیچ کس متنفر نیستم ... اما گاهی وقتها از بعضی ها خیلی دلخورم . دلخوری بین ادمها طبیعیه ولی به نظر من نفرت و کینه سرچشمه اش از یک روان ناسالمه.
مرسی پرنیان جونم

پرنیان دل آرام دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 14:52

راستی از شنیدن صداتون صبحی خیلی ذوق زده شدم حیف سرکار بودم و نمی شد ذوقمو نشون بدم زیاد - اما ته دلم یه عالمه قلب جمع شد

عزیزم ...



مرسی پرنیان جونم . قربونت برم . تولدت مبارک باشه عزیزم . الهی به زودی به آرزوهای قشنگت برسی .
خدا رو شکر که به دنیا اومدی

ایرج میرزا دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 17:11

اول


نه نه نه . اشتباه نکن . این یعنی من اولین نفرم که پیش پیش تولدتو بهت تبریک میگم همه گلها فضا رو معطر میکنن و زودی میرن اما تو همچنان معطری و انشا الله که رکورد میزنی و توی گینس ثبت میشه . صد ساله بشی نازنین .

اول ؟!
نازنین نفر اوله . میگی نه برو کامنتهای پست قبلی رو بخون ایرج میرزا جان

ولی خوب از نظر من همه تون نفر اولین
و همه تون گل ...

در مورد جمله ی آخرت مرسی اما :

خدا نکنه
باز هم ممنونم . انشاالله خودت صد ساله بشی .

و برای اون کلمه که گفتی درستش کنم هم ممنونم . که جا افتاده بود درسته ولی خوب به زور جاش دادم توی اون خط . جا نمی شد که ظرفیتش تکمیل شده بود . خلاصه با هزار ترفند جا شد.

اما راست میگی ها ! الان یادم افتاد تو نفر اول بودی ...

فرید دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 21:29 http://fsemsarha.blogfa.com

و عشق کفایت می کند...
برای شکستن سکوت مرگبار خاطرات خوب خاک گرفته....
برای رهایی از بند اسارت توقعات کم و بیش متوقعان...
برای گشودن درهای گاوصندوق نهان خانه دل و بیرون آوردن تمام گنجینه های خانوادگی که دارا می کنند همه نسل های باورمان را....
برای مرهم شدن بر زخم بودن و درد کشیدن... برای لالایی خستگی های هر روزه روزمره گی و تکرارهای به ظاهر خسته کننده....
برای ...
و عشق کفایت می کند برای همه آن چیزهایی که چیزی براحتی کفایت نمی کندش.... همیشه....
....
سلام...

و عشق کفایت می کند برای رهائی از بسیاری از بندهای اسارت زندگی.
فقط باید رسمش را بلد بود.
می شه حتی عاشق یک گیاه کنار پنجره ی آشپزخانه بود و هر روز که نگاهش می کنی ندانی که توئی که به این گیاه نیازمند ی یا این گیاه به تو.
درست مثل من گلدانهای جلوی پنجره ی آشپزخانه ام را عاشقانه دوست دارم و هر برگش که می ریزه انگار یک چیزی از دل من کنده می شه.

مریم سه‌شنبه 6 تیر 1391 ساعت 01:25 http://www.2377.blogfa.com

انشالله هزیزم !

خب اگه این جوریه منم به عنوان دختر خوانده ی دومیش باید قبول کنه !

من اگه پیداش کردم حتما سفارشت رو می کنم بهش

فرزان سه‌شنبه 6 تیر 1391 ساعت 15:33 http://bimarz000.blogfa.com/

درود..
هیچکدوم ، پرنیان جان نه دختر راکفلر و نه... شبیه یه ایرانی هستیم که در طول قرون متمادی مثه بابا بزرگ ومامان بزرگمون ، فقط به همه گفتیم ..
"چشممممم______"

سلام
آره گفتیم چشم برای اینکه آرامش مون رو از دست ندیم . من وقتی یک پارک حداکثر پانصد تومانی رو هزار و پانصد می دم، فکر میکنم آرامش الانم بیشتر از هزار تومن ارزش داره پول رو میدم و رد می شم میرم و سعی میکنم دیگه بهش فکر نکنم و همینطور در موارد دیگه هم هی این قضیه تکرار می شه البته تا جائی که دیگه به شان انسانی آدم برنخوره. انوقته که باید گفت : نه.
مرسی فرزان عزیز

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 00:55 http://www.with-parnian.blogfa.com

ممنون برای حس خوب امروزم

اتاقم بوی عطر آشنایی میده


غزلی که خیلی دوسش دارم خیلی زیاد هم از شازده کوچولویی باشه تقدیم با عشق


هی ابر می‌شدم من و باران نمی‌گرفت
باید شروع می‌شد و پایان نمی‌گرفت

تصویر گیج زندگیِ با توام دریغ
از دور جلوه داشت ولی جان نمی‌گرفت

من ساده عاشقت شده بودم ولی چه سود
وقتی که زندگی به من آسان نمی‌گرفت

بین من و تو فاصله انداخت عاقبت
تقدیر از من و تو که فرمان نمی‌گرفت

کیفیت عبور تو از من....من از تو ....آه!
این گونه کاش سیر شتابان نمی گرفت

خشکید چشمه‌های امیدی که داشتیم
باران نمی‌گرفت...نه، باران نمی‌گرفت

دنیا دلش شکست برای من و تو آه!
ما دلشکسته‌ها که دعامان نمی‌گرفت

بی شک اگر که میشیِ چشمت نبود عشق
در من هنوز هم سر و سامان نمی‌گرفت

م.نصرتی


لبخند شیرینت همیشگی عزیزم

شبیه پونه ها
کناره های دلم
ازدحام کرده ای
و من چشمه ای
که باید از تو بگذرم

سلام پرنیان جون
خوشحالم ...

مرسی برای این غزل زیبا . خیلی قشنگ بود.

و تبریک به آقای نصرتی عزیز برای این سروده.
و ممنون برای دیروز .

قندک چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 08:41

سلام و درود فراوان بر بانوی مهربان پرنیان

اگه از پرنده پروازو بگیرن چی می مونه؟
اگه از مستای شب خوندن آوازو بگیرن چی می مونه؟
اگه از هر چی صداست زمزمه سازو بگیرن چی می مونه؟

کی می دونه؟ چی می مونه؟ کی می تونه که ندونه؟
من می دونم، من می تونم
واسه اینه که میخونم
واسه اینه که میخونم

پای پروانه پر از بوی گله
توی دشت باغچه ها لونه پره
گلدون عتیقه است اون کنج حیاط
اما توش یه عالمه نقش گله

فصل گل، جشن پرنده
فصل عطرهای رمنده
نرگسی گل زرد و سبزه
رو لباش شکل یه خنده
رو لباش شکل یه خنده

واسه من شوق نموندن
قد ابرهای بلنده

این ترانه رو هایده خونده . درسته ؟

مرسی . قشنگه ...

گلدون عتیقه است اون کنج حیاط
اما توش یه عالمه نقش گله
فصل گل، جشن پرنده
فصل عطرهای رمنده
نرگسی گل زرد و سبزه
رو لباش شکل یه خنده

قندک چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 08:44

ببینید پرنیان بانوی عزیز. شما هرچقدر هم خوت رااستتار کنی باز همه متوجه می شن شما کی هستی.مگه الکیه؟ فک کردین می تونین با یه عینک دودی خودتونو قایم کنین؟ نخیرم همه شمارا می شناسند نمیتونین از گیرشون در برین خداگواهه.بالا برین پایین بیایین باید ۱۵۰۰ تومنو بدین.بابا دختر راکفلری گفتند نه....

واقعا ؟!!!!

یعنی بهم می یاد دختر راکفلر باشم

...

توهمش هم قشنگه به خدا
گذشته از شوخی ، جای شکرش باقیه که شبیه احمق ها نیستم

خلیل چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 11:31 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

نگران نباش، مهم این است که دختر راکفلر باشی!

سلام
خوب نگرانم
چون مطمئن نیستم که دختر راکفلر باشم یا نه !

یعنی ممکنه باشم ؟

ونوس چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 17:58 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
دوستم خوبی؟...من و دخترم هم خوبیم
عزیزم زندگی پراز این اشکال نداره هاست
مثل من دیروز یه پول زوری مجبور شدم به دکتر بدم آخه همیشه علاوه بر ویزیت یه مبلغی هم برای سونو می گیره که مجموعا میشه هرجلسه30هزارتومنمنم میگم خوب برای اطمینان از سلامتی بچه باید بدم چه میشه کردولی دیروز برق مطب رفت وخانم دکتر با یه دستگاه کوچیکیه که فقط میشه صدای قلب بچه رو گوش داد کارش رو انجام دادو برای همون ده هزارتومن گرفت
خداییش اونقدر برای من زور بود اخه هیچ دکتری که سونو انجام نمیده برای این دستگاه پول نمی گیرهقیافه من دراون لحظه خودت بگو شبیه چی بود
ببخش زیادی حرف زدم

سلام ونوس جون
الهی شکر . همیشه خوب و سلامت باشید در کنار هم
آره می فهمم . از این پولها زیاد میدیم ماها. بدون هیچ توضیحی و بدون هیچ گلایه ای .
قیافه ات این شکلی بود یا این شکلی یا این شکلی
درسته ؟

فرینوش پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 12:47

.
.
.

متر و اندازه های خودمان ...
راست می گویید خاله جان
اما چقدر آدم باید بی خیال شود؟
از "چقدر" برایم سوال شده
زنگ می زنی به 118، داد می زند و گوشی را می گذارد و همین!
آقای تاکسی باقی پول را نمی دهد که همین است!
راننده ماشین مدل بالا روی خط عابر می ایستد و همین!

همه عصبی هستند
خب تقصیر من چیست؟!
همه مشکل مالی و خانوادگی و کاری دارند
به امید خدا حل شود، اما تقصیر بقیه چیست؟!

چرا اینقدر به خودمان حق می دهیم که دیگران باید درکمان کنند و خودمان درکشان نمی کنیم؟

ای بابا!

سلام فرینوش جون
باید خیلی بی خیال باشه. چون خودخواهیم فرینوش جون . آدمهای خودخواه نیاز مند این هستند که همیشه دیگران درکشون کنند.
انشاالله درست می شه . صد سال اول رو باید خیلی تحمل کنیم

تو خوبی عروس خانم خوشگل؟ خوشحالم برات خیلی ... مواظب خودت باش این روزها خیلی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 14:44

کامنت پراکندده: حافظ با کلمه ها معجزه میکنه بس که عاشقه و ادم و پرواز میده
خیلی وقته دارم به خودم یاد میدم از ادم ها توقع نداشته باشم وقتی یه اتفاقی می افته یه ضربه میزنن
کمتر اسیب میبینی
ما بلد نیستیم از روزمرگی هامون بنویسیم
یه کم پیچیده شدیم بس که سانسور کردیم خودمونو بس که یه جوری هی خواستیم بگیم نگفتیم و یه جوری در قالب کلمه های شاعرانه حرف زدیم سخت شده اسون نوشتن
این که بلاگفا نیستی سخته بیام
خبردار نمیشم وقتی به روز میشی
به حساب بی معرفتی نذار

آخه من از کجا بدونم این کامنت بی نام و نشان مالی کیه؟
نمی ذارم به حساب بی معرفتی میذارم به حساب تنبلی .

ببخشیدا! من که نمی دونم نویسنده کیه ولی خوب کاملا مشخصه حالش رو نداره یک فتح باغ بلاگ اسکای دات کام رو توی آدرس بارش تایپ کنه.

شوخی کردم دوست عزیزم . همین که گاهی به یادمی یه دنیا ارزش داره.

...
و من هم خیلی وقته که سعی کردم از هیچ کس هیچ توقعی نداشته باشم و کم محبتی ها رو می ذارم به حساب اینکه من پرتوقعم ... بله من پرتوقعم . من باید وابستگی هام رو به انسانها کم کنم . این دو جمله شده ملکه ی ذهنم و مدام خواسته و ناخواسته تکرار می شه.

این به نظر زیاد خوب نیست . نه ؟
چون طبیعتا ادمها وقتی هم رو دوست دارن باید بالاخره یه جورائی نشون بدن دیگه .
فقط این جمله ها تکرار می شن که یه روزی یه وقتی دلم نشکنه و اگر شکست تخریبش بالا نباشه.
درست می گی از بس که سانسور چی خودمون شدیم دیگه نمی تونیم از روزمرگی هامون بنویسیم مثل من ...
و در مورد حافظ ،
یکی از نزدیکترین دوستای آسمانی منه حافظ
گاهی وقتها غزلهاش می تونه اشک من رو در بیاره
ممنونم ازت دوست بی نام و نشانم

نرگس(فانوس به دست) جمعه 9 تیر 1391 ساعت 02:25 http://fanuos.blogfa.com

نمیدونم چرا کامنتم بی نام و نشون ثبت شده
حتما همون تنبلی که گفتی
ببخش به هر حال

اوه تو بودی ؟

آخه من حدس می زدم یه تنبل خان دیگه باشه
به هرحال مرسی .

مهرداد نصرتی جمعه 9 تیر 1391 ساعت 12:16

سلام پرنیان عزیز.توفیقی بود دیدارت تو این عصر عبوس گر گرفته.

سلام آفای نصرتی عزیز
خوشحال شدم از زیارتتون و ممنون

ویس جمعه 9 تیر 1391 ساعت 17:57 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام دوست عزیزم. خوبی ؟ خوشی؟

همیشه باید به خودمون بگیم که آدما رو به اندازه ی آرزوهای ما خلق نکردند وهرکسی مثل خودش است .معمولاً خط کشی که دست ماست ، اندازه ی خودمونه .برای همین همیشه از یکدیگر دلخور می شویم. چون هیچ دو نفری مثل هم نیستند. اما در مکتب عشق ، رنگ ها و تفاوت ها پاک می شوند . وهمه ارزش مهرورزیدن را پیدا می کنند.
در ضمن اون 1500 تومن را هم به شکرانه ی پیدا کردن جای پارک با رضایت پرداخت می کردی

سلام

مرسی . خوبم . امیدوارم توهم خوب خوب باشی.

آره دقیقا همینه که تو میگی . تو همیشه خوب و درست می گی.

و آره والا گاهی وقتها پیدا کردن یک جای پارک ده هزار تومن هم می ارزه توی این تهران بی درو پیکر .

الهام تفرشی جمعه 9 تیر 1391 ساعت 20:05 http://elitata86.blogfa.com

سلام خانوم باغبون پرنیانیم ..

ازونجا که خیلی وقته اینجا نیومدم و قسمتم نشده زیر بارون نوشته های بارونیت خیس ِ عشق بشم ، احساس میکنم قبل از نوشتن کامنت باید اذن دخول بخونم !

[در اینجا تصور میکنیم من اذن دخول رو خوندم]


مجددن سلی ی ی ی ی ی ی ی ی ی

هفت هشت تا پست همینجوری خوندم رفتم پایین .. دلم امروز خیلی خوندن میخواست ... مخصوص که پرنیان فتح باغ همیشه دم از امید و نگاه مثبت به زندگی میزنه . تازه شعرهای قشنگم که ضمیمه ش باشه اصن یه مزه دیگه میده . یه جورایی مثه حسن کچلی که نمیرفت بیرون از خونه تا اینکه براش تا دم ِ در سیب میچیدن
ولی ازینا گذشته تنها چیزی که بهم جرئت میده بعد از یه غیبت طولانی ،که معمولن هم همین بودم از اول و ازل ، هر وقت که به اینجا اومدم صابخونه خل خوش داشته و به هر حال مهربونیشو اثبات کرده ...


شعر انتخابی پست اخیرت منو یاد این بیت از فرجی انداخت :

حد پروازم نگاه توست ، بالم را نگیر
سهمم از شادی تویی ، با اخم حالم را نگیر !


خوش به حالت که پراکنده گوییات میشن این نوشته های دلچسب . ما که خودمونم پراکنده کنیم نمیتونیم چارخط به درد بخور بنویسیم!


حسنک سیب تربچه ای می خواد
لبهای غنچه ای می خواد ...
گفتی حسن کچل و بلافاصله این شعر و البته ادامه اش اومد نشست روی زبانم
سلیی ی ی ی ی به روی ماهت
وقتی کسی می خواد بره خونه ی خودش که اذن دخول نمی خواد. کلید می ندازه و می ره تو رااااااحت! بعد بقیه اهل خونه رو سورپرایز می کنه. البته من همیشه موافق زنگ زدنم و اینکه یکی در رو به روم باز کنه . منتها توی خونه ی ما همه تنبلن باید یک ساعت و نیم پشت در بایستی و جلوی آیفوت تصویری هی شکلک در بیاری تا بعد از اینکه رمز ورود رو گفتی بالاخره راه بدن بری تو .... ترجیح می دی با همون کلید در رو باز کنی و از خیر در رو به روت باز کردن بگذری
از کجا به کجا رسیدم!
بگو چه ربطی داشت اصلا به اذن دخول ؟

مرسی الهام جون . خوشحال شدم اومدی

آفتاب جمعه 9 تیر 1391 ساعت 20:59 http://aftab54.blogfa.com/

تصور کنیم که یه آدم بدون بال پرواز کنه !!!
.
.
.


فقط ردبول که آدم می تونه باهاش پرواز کنه

.
.
.
.

سلاممممممممممم پرنیان جونم .

آفتاب اووووومد!
آفتاب جون رد بول خوردم اما پرواز نکردم! چرا ؟

آفتاب جمعه 9 تیر 1391 ساعت 21:17 http://aftab54.blogfa.com/

صَف می کشــند دلتنگے های من ...

چو دانه هاے تسبیــح ِ به نخ کشیــده شُده

چقـدر بگـردانم دانــه ها را

تا تـــو بیایی

چقدر ؟

آفتاب جمعه 9 تیر 1391 ساعت 21:25 http://aftab54.blogfa.com/

ردبول رو کم خوردی ...هفت هشت تا شیشه بخور پرواز می کنی
.
.
.
اگه نشد بیا دوتایی می ریم اون ته آسمون .. کاری نداره که می شیم خواهران ویلبرایت .
.
.
.

پاسخ کامنت دوم چی چقدر عزیز جااااااان ؟برای کی ؟!

هفت هشت تا شیشه ؟؟؟؟ یا علی
می میرم که .
ته اسمون رو پایه ام!
اما مرده ی اون خواهران ویلبرایت ت ام!

پاسخ کامنت دومی چقدر هی باید این مهره ها را چرخاند برای ... برای چی ؟ واقعا برای چی ؟
اما خوشگل بود شعرش . مرسی

آفتاب جمعه 9 تیر 1391 ساعت 21:34 http://aftab54.blogfa.com/



پاسخ مهره ها :


برای آفتاب خانوم گل گلاب چرخاند .
.
.

تصویر آفتاب خودشیفته

واقعا!

دیدی دعام مستجاب شد ؟

آفتاب جمعه 9 تیر 1391 ساعت 21:42 http://aftab54.blogfa.com/

باران شنبه 10 تیر 1391 ساعت 00:12

..
و عشق
و تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد!

مرا رساند
به امکان یک پرنده شدن ..

خیال می کنم
در آب های جهان قایقی است
و من - مسافر قایق - هزار ها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم.
مرا سفر به کجا می برد؟

قندک دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 08:41

میگم هدیه فقط تهرانیش خوبه.این عکس چقدر شبیه هدیه تهرانیه. شایدم خودش باشه!

هدیه تهرانی رو موافقم باهاتون . من توی یک فروشگاه بودم که با همسرش اومد خرید کنه پس با اطمینان بهتون می گم این عکس اون نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد