فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

بنال هان که از این پرده کار ما به نواست ...

 

 

گاهی یک رابطه می شود عین زندگی، زندگی که چهار فصل دارد و با بهار شکوفا می شود و با تابستان به بار می نشیند اما خزان آغازی می شود برای زمستانی سرد.  نمی شود برای بهاری ماندن یک رابطه هیچ ضمانتی کرد.  ما تغییر میکنیم و نگاهمان به زندگی همان نگاه گذشته نخواهد بود، آرزوهایمان و آرمانهایمان هم تغییر خواهند کرد. گاهی ماندگاری در یک رابطه ای که به فصل زمستان کشیده شده ما را به انجماد خواهد رسانید. نه انگیزه ای خواهد ماند برای ادامه نه قدرتی برای ایستادن و دری باز نیست برای رفتن . ریشه ها در خاک تنیده شده اند و زمین تو را محکم نگاه داشته است .  هیچ راهی نیست جز ماندن، چاره ای نیست ، باید با ریشه در خاک سرد بمانی و تا می توانی شکوفه بزنی !    

... 

سردی زمستان به من آموخت در انجماد شکوفه بزنم.

 


بی ربط نوشت :  بر بی قراری هایم سوالها دارم که جوابش را نیافتم . گاهی دلتنگم بدون آنکه بدانم برای چیست و برای کیست. گاهی غمگینم می دانم برای یک غم بزرگ است اما آنقدر گم است  که دلیلی نمی شود برای دردهایم ... فقط گاهی بی قرارم ... دلم می خواهد بروم ... بروم تا ته دنیا. شاید در ته دنیا یک دلیل پیدا شود! 

  

در اندرون من خسته دل ندانم کیست  

که من خموشم و او درفغان و در غو غاست ...

نظرات 34 + ارسال نظر
فریناز شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 17:28

یکیه که از جنس خودمونه ولی هر چی بزرگ تر می شیم پشت قلب های بزرگ شده مون قائم تر می شه

یکی که خیلی وقتا بهش کم لطفی میکنیم بااینکه از جنس خودآسمونیمونه


زمستون...
بهمون یاد می ده می شه مثل سرو سبز موند...

خیلی قشنگ گفتی فریناز جون . زمستون هم یه فصله ... سازنده ترین فصل زندگی . هر جوری که بخوایم بهش نگاه کنیم .
آفرین ...

یکتا شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 17:39

هر چه با دلتنگی مدارا کردم فایده نداشت
چند روزه که دلم میخواد سرش داد بکشم
بلکم بهش بر بخوره و بگه دلیلش چیه و برا کیه
اما میدونم اینم فایده نداره
اونقدر دهنش قرصه که ...
گاهی دلم میخواد از درونم که هیچ
از دنیا بیرونش کنم بانووو

با این وجود خیلی هم دوستش دارم
یه حس خاصی داره دلتنگی
یه حس متفاوت
انگاری دلش میخواد حس کنی چیزیو داری که شاید توی اون لحظه خیلیا ندارن
نمیدونم عجیب غریبه

اگه بدونی واسه چیه یا واسه کیه
خیالت راحت و دلت آروم میشه
اما امان از وقتی که ندونی
دلت میخواد کل ادمای دنیا رو ردیف کنی و دلشونو مخاطب قرار بدی و ببینی به دلت راه دارن ؟ اصن دل به دل راه دارنی که میگن راسته یا نه ... با اینکه بارها درستیش بهم ثابت شده
کدوم یکیشونه که اینجوری دلت رو دلتنگ کردن
علتش چیه ؟ چی در وجودشون دارن که دلی رو با این حس و حال همخونه کردن ؟


در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او درفغان و در غو غاست ...

این جمله که نه بیتی بود که پریزاد زمزمه میکرد وقتی
یکتاش حرف از دلتنگی میزد
چقد جاش خالیه این روزا
چقد دلم هواشو کرده
چقد


هیچ چیز مثه سابق نیست
حتی دلتنگی دلها برا هم


سلام بانوو
دلم گرفته یا تنگه نمیدونم
فقط میدونم لبخند روی صورتم گم شده

ای داد بی داد
یکتا جونم ؟؟؟؟
حیف اون لبهای قشنگ نیست که لبخندهای شیرینش رو گم کرده ؟!!!
اون لبهای خوشگلت بدون لبخند زیبائیشون کم می شه .
دلت گرفته ... دلت تنگه ... می فهممت عزیزم
گاهی این دلتنگی ها مثل یک طوفانی می یان و رد می شن می رن امیدوارم سرعتش اونقدر زیاد باشه که سریع رد بشه ولی اونقدر شدید نباشه که بزنه یه چیزهائی رو تخریب کنه.
یه وقتهائی یه چیزی کمه ... یه چیزی لنگ می زنه .
اما درست می شه مطمئن باش
دلتنگی هم قسمتی از زندگی . حالا من دلتنگ باشم حق دارم ! به قول باران خانوم بزرگم دیگه ... به قول باران خانوم بزرگی گفتن !

می بوسمت ... تا شاید لبهات به خنده باز بشن

باران پوش شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 17:40

همه چیزا فصول مختلفی دارند... و چه خوب بتونیم خودمون رو براش آماده کنیم...
شاد و سلامت همیشه استاد

توی بهار آماده باشیم برای زمستون ...
همیشه باید آماده بود برای هر چیزی ... همیشه یک غیر منتظره در راهه.

مرسی آقای دکتر

آفتاب شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 18:01 http://aftab54.blogfa.com/

من اولم !

د نه د !
این دفعه نشد دیگه !
ولی تو توی خوبی ها همیشه جزو اول اولائی
این خودش خیلی مهمه لیلا جونم

آفتاب شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 18:18 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان عزیزمن .
در مواقعی رابطه ها محکوم به فناست ..عشق و محبت باید دست در دست هم حرکت کنند در یک مسیر تا دوام داشته باشند ..زندگی ما انسانها عرصه ی کمال است نه صحنه پیکار .. باید گذشت .. باید چشم پوشید و از بسیاری از مواردی که باعث رنجش خاطرمون می شه اغماض کرد .. من معتقدم که یه وقتهایی به جای اینکه عشق رو جستجو کنیم با عشق و محبت به زندگی و اطرافمون نگاه کنیم .. قشنگ گفتی در خاک سرد هم می شه جوانه زد ..می شه .

سلام لیلا جونم
تنها چیزی که می تونه لحظه هات رو شکوفا کنه عشقه ...
به هر چیزی ... به چند تا گیاه سبز ... به کلاغهای پشت پنجره ... به آسمون ... به ماه و البته ه ه ه ه به آفتاب !

دلتنگی ها هستند اما وقتی عشق در کنارش باشه رنگشون عوض می شه یه جور دیگه می شن ...
اما یه وقتهائی هم دلت می خواد بری ... کجا ؟ خودت هم نمی دونی ؟
خل که میشی اینجوری می شی

آفتاب شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 18:19 http://aftab54.blogfa.com/

در ضمن من می دونم دلتنگیت برای کیه !
.
.
.
.
.
.
آفتاب

پس چرا دیروز که آه کشیدم نیومدی ؟!

آفتاب شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 18:39 http://aftab54.blogfa.com/

من که تا گفتی ( آ ) بدوووووووواومدم اینجا !

نبینم پرنیانم رو غمگین باشه !

حس کردم ... بودنت رو حس کردم!

قربونت چیزی نیست ... شاید مال آب و هواست
یه چیزی گفتیما !

سلام
خوبید؟ سلامتید؟
دقیقا حرف دلم رو نوشتین
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر
تشکر

به به سلام
کجا بودین این همه وقت ؟
ممنونم ... به همون اندازه که نوشتین

سایه شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 22:55 http://shadowplay.blogsky.com/

بی ربط نوشتت همه بی ربطی های من است ...

خوب می فهممت پرنیان عزیز

مرسی سایه جون
بعضی وقتها هیجی مثل شنیدن یک کلمه اونم «می فهممت» حال آدم رو خوب نمی کنه.

رها یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 09:35

سلام عزیزم ....زندگی قشنگ با ۴ فصلش ...و هر کدوم دیگری را به وجود میاوردند ...خواب زمستانی لازم تا در بهار حوانه بزنی و رشد کنی گاهی سکوت گاهی دلتنی ....اما وقتی عشق هست پشت تمام اینها زیبا میشند ...حتی گاهی ادم دلش برای دلتنگی هم تنگ میشه ...البته من که همیشه دلتنگم ...:( شاید دوری خودش یکی از دلایلش باشه ..نمیدونم ...همیشه شاد باشی و اسمانی پرنیان عزیز

سلام رها جونم
وقتی سرشار از عشق باشی توی سرمای منفی ۱۷ درجه راه می افتی می ری تو برفها و ساعتها قدم می زنی بدون اینکه سرمائی احساس کنی . می ری توی گرمای بالای چهل درجه ساعتها راه می ری بدون اینکه گرما اذیتت کنه . وقتی که عشق هست از زمان جدا می شی ... و از زمین ... همه چیز قشنگه و تو عاشق تمام دنیائی دیگه.

عاشق باشی همیشه رها عزیزم

دلتنگی هات هم یه مقداریش برمیگرده به غربت . هر چقدر هم اون طرف دنیا خوشحال باشی حتی دلت برای خاک وطنت تنگ می شه. می دونم ...

مرسی ... برات آرزوی عشقهای بزرگ دارم اما بدون دلتنگی

[ بدون نام ] یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 09:42

با تو چهار فصلم

صبح بهارم

ظهر تابستان

غروب پاییز

و شب زمستان ...

با تو همه چیز دارم و بی تو هیچ !!!


تقدیم به پرنیان عزیز

خیلی قشنگ بود . مرسی


اما این کامنت زیبای بدون نام نفهمیدم مال کی بود!!

رها یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 10:57

ببخشید این شعر برای شما بود پرنیان جان از همان خط خطی های همیشگیم ...

اووووه ! مرسی رها جون باید حدس می زدم

خیلی قشنگ بود بماند که دچار خودشیفتگی شدم یه کمی همچین

آذرخش یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 11:46 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
حال شما؟
خوبید؟
اگه راه حلی واسشون پیدا کردین به منم بگید
احتمالا همه اش بخاطر مشکلات زندگی و گرفتاری هایی هست که خودمون درست کردیم
راستی معذرت پنجشنبه نتونستم خدمت برسم. امیدوارم که تعطیلات خوش گذشته باشه
موفق و شادمان باشید

سلام آذرخش عزیز
کجائی ؟؟؟
معلومه که پنج شنبه نیومدی ... کاملا واضحه
...
الان من چیکار کنم ؟

.
.
.
اینجوریاس دیگه ... لطف که بکنی دیگه تا ابد بدهکار می شی

شوخی کردم. به یادت بودم ...

واگه راه حلی واسش پیدا کردم حتما بهت می گم !

م.ن یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 12:21 http://www.ninart.blogfa.com

زیبا و دلنشین می نویسید اگر موافق باشید با تبادل لینک موافقم!

سلام
ممنونم . چشم حتما

آذرخش یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 13:42 http://azymusic.persianblog.ir/

اختیار داری
شما صاحب اختیاری
راستی بگم که این پنجشنبه هم نیستم
از حالا اجازه بگیرم
واسه یه روز غیبت که لازم نیست ولی باشه؟!؟!؟

خواهش می کنم شما لطف دارید
.
.
.
کجا به سلامتی ؟ برای چی اونوقت ؟ چرا ؟ که چی بشه ؟ چند وقت اونوقت ؟

نترس !
ببین ! رئیس من هر موقع می خواستم برم مرخصی اینجوری برخورد می کرد.
ولی من دموکراتم ! برو ولی زود بیا به ولی تون هم سلام بنده را برسونید !

ارکید یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 15:37 http://ashke-mahi.persianblog.ir

سلام پرنیان عزیز
شاید بخاطر آینده ای باشه که بهترین روزهای عمرمونو حروم دیدنش کردیم
و هیچی از حال نفهمیدیم
روز و روزگارت خوش

سلام ارکید جون
این هم می تونه باشه. ولی من مدتهاست که یاد گرفتم در حال زندگی کنم.
فردا معلوم نیست باشم یا نباشم. مهم همین حالا است ... همین لحظه.

ممنونم عزیزم

ونوس یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 18:29 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز خوبی

درسته گاهی توی هر رابطه ای آدمها به این زمستون می رسن
اما بازم با قلبهای گرم و مهربون به قول خودت میشه شکوفه بزنی
و از انجماد در بیای
مرسی هم مطلب عالی بود هم عکسش ...این عکسهای خوشگل و از کجا میاری چرا من نمی بینم

راستی منتظر اون اتفاق خوبی که بودم افتاد و خدا لطفش شامل حالم شد...یه فرشته ناز هدیه اش به ما

سلام
واقعا؟ مبارکه ....
چه خبر خوبی ! عزیزم ...
خیلی خوشحال شدم. خیلی مراقب خودت باش ... خیلی زیاد.

این عکسها رو اگه بگم از کجا می یارم ، بعدش که میذارم دیگه واستون جدابیت نداره دیدنش که! ولی باشه اگر باز هم خواستی بدونی میگم کجا دارمشون

علی یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 19:09

سلام و عصر بخیر

زندگی فراز و نشیباهای خودشو داره. امیدوارم زمستون شما هم مثل زمستون طبیعت رو به پایان باشه و بهار سبز دوباره سراغتون بیاد.


پنجه در افکنده‌ایم
با دست‌های‌مان
به جای رها شدن.

سنگین سنگین بر دوش می‌کشیم
بار دیگران را
به جای همراهی کردنشان.

عشق ما نیازمند رهایی است
نه تصاحب.

در راه خویش
ایثار باید
نه انجام وظیفه.




بدرود

سلام
حتما همینطوره تمام حس های زمستانی باید منتظر یک بهار باشند.
وگرنه قانون زندگی می ره زیر سوال.
دختر خوشگلتون چطوره ؟ امیدوارم خوب باشه و همچنین دلتنگی هاتون تموم شده باشه.

این همه پیچ این همه گذر این همه چراغ این همه علامت،
و همچنان استواری به و فادار ماندن به راهم ، خودم ،هدف و به تو
وفایی که تو و مرا به سوی هدف راهنمایی می کند .
جویای راه خویش باش از اینسان که منم در تکاپوی انسان شدن
در میان راه دیدار می کنم حقیقت را، آزادی را ،خود را،
در میان راه می بارد و به بار می نشیند دوستی که توانمان دهد
تا برای دیگران مامنی باشیم و یاوری
این است راه ما
تو و من
در وجودهر کس رازی بزرگ نهان است
داستانی راهی بیراهه ای
طرح افکندن این راز راز من و راز تو
پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است .

... و ممنون

علی یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 19:37

سلام دوباره

سپاسگذارم از توجهتون.
یه ۱۰ روزی میشه که دوباره برگشتم. و روزی نیست که غزل من با شیرین زبونیها و شیرین کاریهاش هزار تا نشونه برای ایمان داشتن به زیبایی زندگی برام رو نکنه.

همیشه دعا میکنم مشکلات زندگی که قطعا توی یه بخشیش هم من سهیمم؛ مانع انجام وظایفم در قبال این فرشته معصوم نباشه.

خدا نگهدار

سلام
چه خوب ... پس پایان یافت این دلتنگی ها! ای کاش همیشه دیدار خاطره ی شیرینی بذاره برای دلتنگی هامون.
چقدر احساستون نسبت به این فرشته ی کوچولو قشنگه.
غزلی که شده تمام شعر زندگیتون. خدا نگهش داره واستون ... سالم و خوشبخت .
چند شب پیش مهمان داشتم که یکی از خانواده ها یک دختر کوچولو چهار ساله داشت . توی مهد کودک امام ها رو به شعر بهشون یاد داده بودند . خیلی جالب بود آخر هر اسم امامی یا یک حرف اضافه می گفت یا یه حرفش رو کم می گفت . همیجوری حفظ کرده بود . خیلی بامزه بود با اون قیافه ی موشی معصومش.
دختر کوچولوی شما هم حتما اونقدر شیرینه که تونسته خودش رو حسابی جا کنه.

امیدوارم همیشه تکیه گاه محکمی باشید براش توی زندگی .
شب خوش

باران یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 19:49

آقا قبول نیست!!!!!
این اینترنت ما قطع بوووووووووووود!!!

شما هم که با این اینترنتتون

بدینش یه خروس قندی بگیرین به جاش

والا!

ب یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 19:54

...

" هیچ سرمائی مرا به انجماد نخواند رسانید
پایداری خواهم کرد
با عشق ...
که وسیله ی دیگری نیست
جز عشق ... "
.
.

سلام بر عشق ..

سلام ب جان

باران یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 19:59

..
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او درفغان و در غو غاست ...


تقدیم:
http://paieze89.persiangig.com/audio/bazham.wma
البته با رعایت حق کپی رایت از آفتاب بانو!

ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم ، خاموش کنم ، ترسم که فرمان بشکنم ...

...

و ممنون برای آهنگ سرقتی .

سرقتی بود ؟

لذت بردیم ... ممنون از شما و از آفتاب جون

باران یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 20:18

..

راز این بهت و این لال مانی
بی سوالی است یا
بی جوابی است ..؟!

.
.
.

بنال
هان ..!

دلم ز پرده برون شد ، کجائی ای مطرب ؟

باران یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 21:49

اون ب هم من میباشم در ضمن!
چرا اسم آدمو سانسور میکنین آخه؟!!!

فهمیدم خودم !
یاد قدیما افتادم

باران یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 21:53

بعدشم ما ۲ تا سوال داشتیم!
این خانوم محترم الان خوابیده تووی ننوو یا تکیه داده به سیم خاردار؟!!
چی چی توو دستش هست حالا؟!
سوال سوم هم اینکه چرا آخه غمگینه آخه
یارانه ها واریز میشه این برج هم!!!
لبخند بزن خانومه!!!

این که شد سه تا !
احتمالا باید خوابیده باشه توی ننوی ساحلی
موهاشه توی دستهاش گرفته


غمگین نیست خاموشه اما توی دلش فغان و غوغاست

باران یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 22:58

نه بابا!!!!!؟؟؟؟؟
ما فکر نمیکردم این خانومه
ببخشین این عکسه اینقدر عمیق باشه!!!!
وووووووووووووووووووووووووویییییییییییییی!!!!

پس چی الکی که نیومده بالای این مطلب نشسته

ونوس دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 16:38 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام گلم
مرسی خانمی از لطفت
نه همون بهتر ندونم اینجا دیدنش با اون مطلب زیبایی که تو میزاری یه لطف دیگه ای داره

سلام ونوس جون
خواهش می کنم و ممنونم
هر کدوم رو که دوست داشتی اگه دلت خواست کپی کن و بذارش توی وبلاگت .

آفتاب دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 17:43 http://aftab54.blogfa.com/

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلامممم

ســــلامی چو بوی خوش بهترین دوستی

خوبی ؟

باران دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 20:01

منم سلاممممممممممممممممم!

ســـــــــــــــــــــــــــامممممممم
حال شما ؟

خلیل دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 20:38 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

گل داودی چنین است و چه زیبا است.

سلام
ممنونم . لطف کردید .

میله بدون پرچم سه‌شنبه 9 اسفند 1390 ساعت 11:07

سلام
به امید بهار

سلام
کوتاه بود اما چقدر خوب بود ...

آفتاب سه‌شنبه 9 اسفند 1390 ساعت 14:56 http://aftab54.blogfa.com/

با تاخیر :

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن خوبـــــــــــــــــــــم

آفتاب همیشه در صحنه !

سلام آفتاب جونم
وقتی آفتاب نباشه دنیا یخ می زنه .

آفتاب سه‌شنبه 9 اسفند 1390 ساعت 18:39 http://aftab54.blogfa.com/

جانم !
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
می رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز ...

نگار م. سه‌شنبه 9 اسفند 1390 ساعت 22:04

درود
دنیا چقدر زیباست...
حال که تو را دارد...
---------------------------------------------------------------------

دلم یک دنیاااااااااااااااا برای فتح باغ تنگ شده بود...

دوستت دارم

خیلی ساده...

و من عاشق دوست داشتنهای ساده ام نگار عزیزم

وقتی مدتی نمی یای دلم برات تنگ می شه. دسترسی هم بهت ندارم . امیدوارم لحظه هات سرشار از شادی باشن همیشه
مرسی عزیزم ... میبوسمت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد