فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

ما نباید بمیریم ، رویاها بی مادر می شوند!

 

 
در شبی نمور، کبریتی خیس 
خواب شعله‌ی خُردی در سنگچین اجاقی خاموش می‌بیند 
در جایی دور، دشنه‌ای قدیمی، خسته از کابوس کبوتران 
خواب غلافی کهنه می‌بیند، 
و من در پسِ همه‌ی دیوارهای جهان 
خواب دریچه‌ای کوچک. 

در کشاله‌ی پاگردِ دری بسته، جفتی پوزار باژگون 
خواب بازآمدنِ مسافری مُرده می‌بیند. 
در دفتری از مراثیِ دریا، تنها یکی قطره‌ی غریب 
خواب بازخوانیِ همسرایان را بر بامهای ستاره می‌بیند، 
و من در پسِ همه‌ی دیوارهای جهان 
خواب دریچه‌ای کوچک. 

در منظر مظنونِ انهدام 
بچه‌ی بلوطی بی‌ریشه از هزاره‌ی خشکسالِ ناشکیب، 
خوابِ شکفتن یک جوانه می‌بیند. 
در شنبه بازارِ ویار و تماشا 
نوعروس آبستنی از نسل انتظار 
خواب یک انارِ پابه‌زا می‌بیند 
و من در پسِ همه‌ی دیوارهای جهان 
خواب دریچه‌ای کوچک. 

کبریتی برای سیگارم 
دشنه‌ای برای تقسیم به نسبتِ نان 
مسافری ساده از تبسم رجعت 
ستاره‌ای خمیده بر دفتری خوانا 
جنگلی همه از جوانه‌های بلوط و بابونه 
زنبیلی پر از انارِ نوعروسِ بازاری 
و دریچه‌ای، که من از قاب آسمان و آفتابش 
تنها طلوع ترا زمزمه کنم ای حروف مُجرِم عشق!  

سید علی صالحی  

 

 وقتی رویاهات برات قشنگ می شن پلکهات رو محکم می چسبونی به هم تا این رویا ادامه پیدا کنه، تا نره یهو گم بشه.    می دونی! من فکر میکنم همه ی رویاها یه روزی به حقیقت می پیوندند. حتی پرواز!  وقتی در آرزوی پرواز باشی به روزی پرواز می کنی، یه روزی که شاید خیلی دیر نباشه. جسمت روی زمین و روحت توی آسمون. باید دور بشی از حقیقتهای سخت زندگی و بری بشینی کنار رویاهات و بهشون لبخند بزنی. زنده باش و زندگی کن چون که تو تنها مالک رویاهات هستی.   من گاهی چشمهام رو می بندم و می رم با رویاهام توی آسمونا. شاید اون لحظه ها جزو قشنگ ترین لحظه های زندگیم باشن. 

گاهی هم درست برعکس، واقعیت زندگی برام می شه مثل یک رویا ... مثل وقتی که توی استخر روباز دارم شنا می کنم و دانه های باران مثل یک سمفونی آسمانی زیبا جاری می شن در من و بارش دانه های درشت باران روی آب در یک روز سرد زمستانی ... حتی نمی تونی تصورش رو هم بکنی که چقدر زیباست!  و بعد یکدفعه همین باران تبدیل میشه به برف و یا تگرگ و تو می تونی صورتت رو، رو به آسمون بگیری!  و من همین کار رو می کنم و میگم: خدایا چقدر زیباست ... درست مثل یک رویا !  

 


  

بی ربط نوشت :  من عاشق این سه تا قلقلی ام . می شه برداشتهای زیادی کرد از این عکس . می شه هم گفت : دخترها  توی سرقت شکلات همیشه برنده اند!  چشمک     



نظرات 48 + ارسال نظر
ویس شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 23:48 http://lahzehayenab.blogsky.com

اول شدم.

رویاهای من در گذشته است.

اون کلاه به سره را خیلی دوست دارم.کاش بود حسابی بغلش می کردم.اگه بچه ها نبودند چقدر همه چی کسل کننده بود.

اول شدی واقعا"

در آینده هم هست ... حتما هست. مدلش عوش می شه فقط

دیدی ؟ وای عاشقشونم ...

آفتاب یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 00:06 http://aftab54.blogfa.com/

آفرررررین ...بدو تو برنده می شی ...خوشگل کپل !
.
.
.
.
ببین پرنیان جون با این قد و ماشاالله هیکلش رو سفید کرده همـــــــــــــــــــه رو !


یاد موش مدرسه موشها افتادم (کپل )

اگه قرار بشه برنامه سرقت شکلات باشه من هم برنده ام البته
میشه برم خرید شکلات توی لیست خریدها نباشه ؟ نمی شه

آفتاب یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 00:44 http://aftab54.blogfa.com/

زندگی می کنم ...مالک رویاهام هستم حتی اگر به حقیقت نپیوندند ..تو سختی های زندگی به زیبایی ها لبخند می زنم و می دونم که رنج گذراست ...




اینجایی

نشسته بر زورق خیال من

بر بستر زلال برکه ی احساس

و با پوست لطیف و نازک خویش

"پرنــــــــــــیان" موجهای مهربان آب را متبرک می کنی

اینجایی

درست در میان موجهای قلب من...❤

آفرین

عزیزم ... چقدر این شعرت قشنگ بود و البته بین خودمان باشد من کمی این شعر را به خودم گرفتم بله

آفتاب یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 00:44 http://aftab54.blogfa.com/

دنیا کوچکتر از آن است

که گم شده ای را در آن یافته باشی

هیچ کس اینجا گم نمی شود

آدم ها به همان خونسردی که آمده اند

چمدانشان را می بندند

و ناپدید می شوند

یکی در مه

یکی در غبار

یکی در باران

یکی در باد

و بی رحم ترینشان در برف

آنچه به جا می ماند

رد پائی است

و خاطره ای که هر از گاه پس میزند

مثل نسیم سحر

پرده های اتاقت را

عباس صفاری

آره ... گم نمی شن ! می رن ...

فرقی نمی کنه در مه باشه در غبار باشه در باران یا برف ...
رد پای خودشون رو همیشه روی قلبت می ذارن . ولی باید پذیرفت که حقیقت زندگی همینه .

علی یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 04:37

سلام
صبحتون بخیر

شاید اون وقتایی که زندگی واقعی میشه عین یه رویا؛ همون لحظه ای هست که یکی از رویاهامون جون میگیره و به حقیقت پیوند می خوره.
درسته!همه رویاها یه روزی واقعیت پیدا می کنند اگه فراموششون نکنیم.

آخ! این کوچولوها رو نیگاه کنین. چقدر دلم برای غزل کوچولوم تنگ شده که بپره تو بغلم و یواشکی تو گوشم بگه:
«بابایی! دوست دارم»
خیلی زود این رویای شیرین من هم حقیقت پیدا می کنه...خیلی زود!

سلام و احتمالا" بعداز ظهر شما به خیر

آخی ... دختر کوچولوتون اسمش غزله ؟ خدا نگهدارش باشه . امیدوارم به زودی زود رویاتون حقیقت پیدا کنه .

اگه حواسمون باشه خیلی از حقیقت های زندگی رویا هستند ولی ما گاهی اونقدر غرقیم توی خودمون که متوجه خیلی چیزها نمی شیم.

مرسی

آفتاب یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 09:28 http://aftab54.blogfa.com/

این یعنی چی ؟؟؟؟ "پرنــــــــــــیان"

بزرگتر بنویسم ؟
مخاطب معلومه کیه دیگه !




اگه شکلات گرفتی تلخش رو بگیر من خیلی دوست دارم ..

واقعااااااااااااااا" ؟
مرسی ... آیکون خود شیفتگی : ----->

حتما حتما ... یادم باشه شکلات تلخ دوست داری

ژولیت یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 13:51 http://true-life.persianblog.ir

یه روزی بود که من خیلی از زندگی نا امید بودم ولی به مرور زمان و با تکرار " این نیز بگذرد" ها تونستم از اون مقطع بیام بیرون و امیدوار بودن رو یاد بگیرم. تونستم بجنگم و به تلخ ترین اتفاق های زندگیم پیروز بشم. حالا خودم باورم نمیشه که این من امیدوار امروز همون من نا امید و پریشان دیروزه. باورم نمیشه این همه تغییر داشتم. نه که پرفکت شده باشم ولی اون روزا فکر میکردم از غصه می میرم و دیگه هرگز لبخند نمیتونم بزنم. حالام باور دارم که رویاها میتونن لباس واقعیت بپوشن. باور دارم که میشه رویا ها رو زنده کرد و لمس کرد و باهاشون زندگی کرد. و برای اینه که رویاهامو خیلی دوست دارم و کلا آدم رویا پردازی هستم

چه عالی ! امیدوارم همه ی رویاهای قشنگت به زودی زودی رنگ واقعیت بگیرن ...

من هم شاهدش باشم البته ... این که شوخی بود . من باشم و نباشم مهم نیست . مهم اینه که تو به آرزوهای قشنگت به زودی برسی.

باران یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 15:28

..

استخر روباز!
باران
برف
تگرگ

رویا
رویای قشنگ

و خدایی که درین نزدیکیست ..

سلام

تعطیلات که خوش گذشته ؟

باران یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 15:29

سلاملیکم!
یادم رفت اینو بکم راستی:

ما نباید بمیریم
ما باید تا آخرین نفس
بدنبال شوکولات
بدویمممممممممممممممممم ...



مواظب باشین با سرعت مجاز حرکت کنین ... خطرناکه!

نازنین یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 20:08

پرنیان جون سلام بازم دیر رسیدم و تاخیر داشتم.البته مهمان داشتم و بعداز رفتن اونها اولین کاری که کردم اومدم اینجا تا خستگیم در بیادو وقتی عکس این قلقلیها رو دیدم اینجوری شدم و وقتی عنوان پست رو دیدم بیشتر ذوق کردم کتاب بسیار زیبای آقای صالحی
نوشته ی اول کتاب رو بسیار دوست دارم و نوشتمش یکجایی و هر وقت تو زندگی کم میارم ، می خوانمش. تمام جملاتش زیباست ولی چون خیلی طولانی میشه یه قدری از اون رو نوشتم.
تکلیف ما رعایت رویاهاست. زندگی در شفا ادامه دارد. عشق ادامه ، امید ادامه دارد. من هم یکی از میان شما، یکی از شما، از همین بسیاران بی دریغ ام. بسیارانی در من زیسته و من در بسیارانی زندگی کرده ام. ما زنده می مانیم. ما باید زنده بمانیم. شعر... خوب است، باران خوب است، بوسه خوب است. بوسیدن بی پایان در تو شدن، با تو شدن، از تو شدن. کشف حلول، کلمه، خوشی، خوبی، آرامش، آغوش آدمی. خورشیدهای بی شماری در چشم های ما مخفی مانده اند، ما طلوع خواهیم کرد. صبح نزد من است. من نزد توام، تو نزد زندگی. ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می شوند.
.
.
.
من گفتم امید خوب است، و اعتماد، و علاقه بی سوال، و دانایی بی دلیل، سرشار شدن از شادمانی، رفتن به خواب رویا، و رسیدن به رضایت روشنایی، تا طلوع کامل پرنده. انسان... مبارک است، انسان خیلی مبارک است. او می داند بریدن تمرین خاستن است. او که به زانو در نمی آید، خردمند خواهد زیست. انسان خوب است، من خوبی ها را می بوسم، لمس انسان را بو می کنم، عزیز است عطر آدمی، ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می شوند.

سلام نازنین عزیزم
خسته نباشی از مهمانداری . اگرچه مهمان عزیز خستگی ندارد .

از مطالب بسیار قشنگی که انتخاب کردی از کتاب خیلی خیلی ممنونم . من با اینکه قبلا هم خونده بودم تا الان سه بار خوندمش .
امیدوارم دوستای خوبم هم بخونن .

«تکلیف ما رعایت رویاهاست» ...
« انسان مبارک است . انسان خیلی مبارک است. او می داند بریدن تمرین خاستن است. او که به زانو در نمی آید خردمند خواهد زیست» ...
مرسی ... خیلی خیلی مرسی

نازنین یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 20:21

وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد،
مثل کم داشتن یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه .
من فکر می‌کنم در غیاب تو همه خانه‌های جهان خالی‌ست
همه پنجره‌ها بسته است
اصلا کسی حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه‌ها را ندارد.
پرده‌هایی که پیدایند یک جوری شبیه دیوار دیده می‌شوند.
واقعا
وقتی که تو نیستی آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد بیاید بالای کوه.
اما دیوارها تا دلت بخواهد بلندند
سر پا ایستاده‌اند
کاری به بود و نبود نور ندارند، سایه ندارند.
باران هم گاهی می بارد بی ابر،
آدمی تعجب می‌کند!
اما خیلی زود یادش می‌رود برای چه، چرا، به کدام دلیل تعجب کرده است.
من قرار بود روی همان واقعا
تاکید کنم
بگویم:
واقعا وقتی که تو نیستی
خیلی ها از خانه بیرون نمی آیند،
خیلی‌ها پشت بی‌اسم‌ترین واژه‌ها سنگر گرفته اند.
واقعا وقتی که تو نیستی من هم تنهاترین اتفاق بی‌دلیل زمین‌ام،
چرت می‌زنم گاهی پشت میز کار
گاهی خیره به دیوار رو به رو با بعضی مردگان گمنام حرف می‌زنم.
و بعد از خودم می پرسم:
این همه اتفاق عجیب آیا علائمی ساده از آمدن بی گاه تو نیست؟

خیلی قشنگه ...

نازنین یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 20:25

راستی تا یادم نرفته منم دلم شنا در استخر روباز و باران وبرف خواست. امیدوارم همیشه خوب باشی و آروم بهترین من.

آخی ... این بار که رفتم حسابی جات رو خالی می کنم و یه عالمه یادت می کنم ... همون لحظه هائی که می رم زیر آب و کاشی های ریز ته استخر رو می شمارم حتما یادت می کنم. و وقتی آسمون رو نگاه می کنم بیشتر یادت می کنم .

مرسی نازنین عزیزم .خیلی لطف کردی و وقت گذاشتی و این مطالب زیبا رو نوشتی .

ونوس یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 20:37 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام دوست عزیز وقتت بخیر چون نمی دونم کی این کامنت رو می خونی...

وای این سه تا وروجک و منم عاشقشونم

آفرین بدو ناز نازی ...پسرها موشن و دخترها خرگوشن
یادته چقدر این شعرها ورد زبونمون بود توراه مدرسه

یادش بخیر...

درست میگی به چیزی که این روزها بدجوری بهش احتیاج دارم یه دل پرازامید وهمین جمله که ژولیت جون نوشته:
این نیز بگذرد
فکر کنم باید روزی 100بار بنویسمش تا حالم بهتر بشه
بین خودمون باشه چون درانتظارم که خدا یکی از این قل قلیای شیطون به منم بده امیدوارم که این اتفاق بیافته و من ...

سلام ونوس عزیز
بین خودمون می مونه این راز قشنگ
البته بین من و تو و دوستان

پس داری یک زنجیر محکم بین خودت و زندگی می سازی ... مبارک باشه .
امیدوارم عکس قلقلیت رو به زودی ببینم .

به خستگی هات فکر نکن این روزها ... به رویای قشنگت فکر کن تا به امید خدا به زودی به حقیقت بپیونده .

ونوس یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 21:14 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com


برای پرنیان جون

چیست دنیای من و تو غیر رویا غیر خواب
زندگی های خیالی آرزوهایی سراب
عمر را بازیچه ی دست هوس کردیم آه
لرزش شمعی گرفت از ما وصال آفتاب
روزها شب می شوند و مشق ها خط می خورند
می رویم آهسته و پیوسته تا ختم کتاب
نقد هایم را میان خویش قسمت کرده اند
...

آب چشمم خشک شد از گریه های بی حساب
مرگ آخر هر چه را ما داشتیم از ما گرفت
محو شد با قلوه سنگی نقش های روی آب ...

شعراز:احسان اکابری

مرسی ونوس عزیز

این هم حقیقتی است ...
تلخ!

اما به گفته ی سید علی صالحی عزیز :
انسان مبارک است، انسان خیلی مبارک است. او می داند بریدن تمرین خاستن است. او که به زانو در نمی آید، خردمند خواهد زیست. انسان خوب است، من خوبی ها را می بوسم، لمس انسان را بو می کنم، عزیز است عطر آدمی، ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می شوند.

وقتی که کسی می میرد ، اولین جمله ای که در ذهنم می آید و تا ابد تکرار می شود این است : پس تکلیف رویاهاش چی میشه ؟

من مدتهاست دارم روی خودم کار می کنم که مثل جمله های آقای صالحی فکر کنم ... دارم تلاش می کنم ونوس عزیزم

نازنین یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 22:33

تنفس درخت بوی تاریکی‌ست
اما نباید از غبارِ پا در هوایِ ظلمت بترسیم.
راه، راه است
اشتباه نکنید!
هر کسی که خیره به سر شاخه‌ای شد
نه به دسته‌ی تبر می‌اندیشد
نه به هیزم زمستانی.
زندگی
چیزِ دیگری‌ست،
البته اگر بگذارند از دوست داشتن خویش نترسیم!

حالا یکی بیاد جلوی من رو بگیره. پرنیان جون اسم آقای صالحی رو آوردی حالا منم هی یاد شعرای زیباش می افتم و...

توی این زمینه به من امید نداشته باش ، که جلوی نوشتنت رو بگیرم.


باران می‌آمد
مردمان در خوابِ خانه
از آبِ رفته به جوی ... سخن می‌گفتند،
همهمه‌ی یک عده آدمی در کوچه نمی‌گذاشت
لالاییِ آرامِ آسمان را آسوده بشنوم.

اصلاً بگذار این ترانه
همین حوالیِ بوسه تمام شود!
من خسته‌ام
می‌خواهم به عطرِ تشنه‌ی گیسو و گریه نزدیکتر شوم.

کاری اگر نداری ... برو!
ورنه نزدیکتر بیا
می‌خواهم ببوسمت.

به خدا من خسته‌ام
خیلی دلم می‌خواهد از اینجا
به جانب آن رهایی آرامِ بی‌ دردسر برگردم.

آیا تو قول می دهی
دوباره از اشتیاق سادگی ... اشتباه نکنم؟!

اول انگار نگاهم کرد
اول انگار ساکت بود
بعد آهسته گفت:
برایت سنجاق سری از گیسوی رود وُ
خواب خاطره آورم.
آیا همین نشانی ساده
برای علامت علاقه کافی نیست؟

حالا چمدانت را بردار
آرام و پاورچین از پله‌ها به جانب آسمان بیا،
ما دوباره به خواب دور هفت دریا وُ
هفت رود و هفت خاطره بر می‌گردیم.
آنجا تمامِ پریان پرده پوش
در خواب نی‌لبکهای پُر خاطره ترانه می‌خوانند،
آنجا خواب هم هست، اما بلند
دیوار هم هست، اما کوتاه
فاصله هم هست، اما نزدیک، نزدیک ...!
نزدیکتر بیا
می‌خواهم ببوسمت!

ایمان دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 00:08

با شعرهای سید اساسی حال می کنم...
زنده باد رویاها...تنها پناه ما در این جهان خشن...

پیروز باشی

سلام
ممنونم ایمان عزیز و پایدار باد رویاهای شیرینت .

نازنین دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 01:32

برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی است
چقدر ...

تمام تفاوت شب و روز
فقط عبور بی گاه آفتاب است
من
با اجازه ی زندانبان
اسم تو را
روی روشنائی روز گذاشته ام
اسم تو را
روی گریه های مخفی ماه گذاشته ام
و من زیر همین آسمان بودم
و من فکر می کردم
خواب آینه می بینم
اما وقتی که صبح شد
سایه ی درختی از دور پیدا بود!

نازنین دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 01:38

حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت می‌دارم ...

شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب‌ها
به بی‌راهه و راه‌ها تاختن
بی‌تاب ٬ بی‌قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی‌قرار است
این گونه که من دوستت می‌دارم ...

"محمد شمس لنگرودی"

برای ستایش تو
همین کلمات روزمره کافی است ؛
همین که "کجا می‌روی؟" ، "دلتنگم" .
...

شمس لنگرودی

رها دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 09:24

سلام پرنیان جونم ...رویاهایت همیشه شیرین و زندگیت مملو از رویاهای پر شور ....
قشنگ بود...و من ایمان دارم به اینکه رویاها یم روزی حقیقت میشه و با این تصور زندگی میکنم ....
راستی البته که شکلات را ما میبریم ....

سلام رها جون
ممنونم . به امید روزی که تمام رویاهای زیبات رنگ حقیقت به خود بگیرن.

در مورد شکلات ... ولی فکر کنم باران از ما می بره !

قندک دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:21 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی عزیز. پس با این حساب ما برویم و با خیال راحت بمیریم؟ چون رویا ها با مرگ ما بی پدر نمی شوند؟!



دور از جان ...

سلام عرض شد
شما مادر رویاهاتون هستین. اینجا جنسیت فرقی نمیکنه .

ارکید دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:31 http://ashke-mahi.persianblog.ir

سلام پرنیان عزیز
بنظر من رویاها یه جورایی نمک زندگی هستن
حقیقی و غیر حقیقی اش فرقی نمیکنه
زندگی بدون رویا محاله. در واقع این رویاها هستن که به زندگی رنگ و جلا میدن

وای پرنیان جوون
این دختر بچه چقدر گوگولیه
قیافه اشوووو نیگا
چه جوری مواظبه تا اون دو تا بهش نرسن
خیلی عکس با حالیهه

سلام
در واقع شکر زندگین .

آره تخسی از سر و روش می باره . من یه جورائی معتاد این عکس شده بودم . هر روز که لپ تاپم رو باز می کردم یه سری باید این عکس رو نگاه می کردم . آخرش گذاشتمش اینجا خیال خودم رو راحت کردم و نمی دونی با نگاه کردن به این سه تا چه احساسی دارم ... واقعا عکاس هنرمندی بوده ،‌ شکار کرده یک لحظه ی تماشائی رو .

راستی شصت پات چطوره ؟

باران دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:37

سلام!!!!!!

چه خبر از دندونا؟!!!

سلام عرض شد

دندون ؟ ...

مرسی که هنوز یادتونه

نسبت به دیروز خیلی بهتره
ممنون

علی دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:39 http://www.khoondaniha.blogsky.com

سلام.
این یه قطعه شعرو من دوسال پیش سرودم.اطرافیان بهم میگن استعدادت زیاده تو شاعری(شعر نو).میگن نوشته هات خیلی پر مفهومه.

رو صفحه زندگی
به بهانه تو حک میکنم ساعتی
اگه لازم باشه ثانیه هارو
تکرارش میکنم تا نری
نظرتون چیه؟؟؟؟؟

سلام
شعرتون قشنگه ولی اولین باره که می شنوم ازتون .
مطمئنا اطرافیانتون درست می گن .

ممنون که اینجا نوشتیدش.

ارکید دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 12:58

هم شکره هم نمکه

راستی میگی خیلی تخسن
من عــــــاشق بچه های این تیپی هستم
تخس و سرتق و شیطون و گوگولی
واقعا عکس نابیه. شکارش به موقع بوده

پام بهتره
ولی هنوز یه کم درد داره. فکر کنم ناخنش بیفته
ممنون از توجهت

آره ولی کنترلشون کار خیلی سختیه . من وقتی یه جائی باشم که بچه ی شیطونی باشه دائما نگرانم نخوره به در و دیوار و بلائی سر خودش بیاره ، حتی بیشتر از مادر خود بچه
یه روز رفته بودم دبستان پسرانه رازی برای دیدن کسی . یک عالمه وقت فقط ایستاده بودم پسربچه های کوچولو رو تماشا میکردم حتی وقتی داشتند توی صف می رفتن به سمت کلاس هم نمی تونستند آروم بایستند هر کدومشون یه جور بامزه ای شیطون بودند. هیچوقت خاطره ی اون روز رو فراموش نمیکنم. کلی بهم خوش گذشت.

امیدوارم مشکل انگشتت به زودی حل بشه ارکید جون

ونوس دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 19:11

سلام پرنیان عزیز

خیلی خوشحالم از دوستی با شما به خصوص تو وآفتاب جون

خیلی از ته ته دلم میگم

آره به قول خودت درحال وصل کردن خودم به زندگیم که متاسفانه یه بار این زنجیر پاره شد
خواست خدا بود حکمتی داشت که ما غافلیم از اون
مرسی از حرفهای زیبات و دلنشینت منم احتیاج به تمرین دارم خیلی زیاد
این روزها بدجوری با خودم و روزگار درگیرم
هرچی می خوام آسونش بگیرم بازم بهم گیر میده
مرسی از حضورتون

سلام ونوس عزیزم
من هم خوشحالم که هستی و خوشحال تر اینکه اینجا رو دوست داری.
آفتاب هم که... مهربون و گرم و وفادار .
عزیز دل منه.

برای مهم ترین تصمیم زندگیت باید خیلی قوی باشی .
همین !

مراقب خودت باش و من برات بهترین ها رو آرزو می کنم به همراه یک دنیا آرامش.

مرسی عزیزم

گنجشکماهی سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 17:00

سلام بر باغبان ِ گل و ریحان، پرنیان

---
گفته بودم که دلش با ماست، شک نداشتم و ندارم!

چه انتخاب ِ قشنگی در جواب ِ نظر ِ پُست ِ قبل نوشتین...


امروز روز دلتنگ کننده ایست!

تمام ِ رویاها زیبا هستند

جنس ِ رویاها متنوع است

بگذارید در غالبی دیگه ادامه بدم
گاهی باید جور ِ دیگری نوشت
-----------------------------------

همه ی حرف های شما راست
تمام ِ رویاهاتان سبز
آروزی من هم روییدن ِ آفتاب است،
از دل ِ هر چه سنگ!
من هم مثل ِ شما دلم می خواهد،
مهتاب ببویم در شب ِ آسمان
دلم می خواهد،
ستاره ی هیچ اقبالی در پیاله ی اشک نیفتد!

بین ِ خودمان بماند
ولی آیا رویای کفش، کفش می شود،
برای بچه های پابرهنه ی آسمان؟!
رویای نان،
سیری؟
سید ِ عزیز ِ دوست داشتنی ام می گفت:
"" اگر دوباره به دنیا بیایم
نه دنیا را تغییر می دهم!
نه کوه ها را از پیش ِ پای کسی برخواهم داشت!
تنها می روم بالای بالای کوه،
رو به آسمان ِ بلند
کسی را آواز خواهم داد:

گوش ات با من هست؟؟؟

بگو تعداد ِ زیادی کفش ِ کتانی ببارد آسمان
لباس ِ نو، خیلی
زنانه
مردانه
کودکانه... ""

باور کن،
کسی که آواره ی اندوه ِ آدمی نباشد
از حوالی ِ عشق،
سر در نمی آورد!
سر در نمی آورد از
یک مشت ِ حرف ِ ساده ی فراموش شده
می بینی،
همین حرف های ساده، گاهی چقدر پیچیده می شوند، فراموش می شوند
همین انتظار،
همین گریه،
همین اندوه ِ آدمی،
اصلن همین عشق

این ها را به تو می گویم
نه اینکه فکر کنی با کسی قهرم، از کسی بدم می آید
نه
نه به خدا
"" فقط می ترسم
من هم آدمم،
هوا بد است،
و انگار چیزی، حرفی، بُغضی
بُن ِ گلویم را گرفته است ""
می ترسم واژه از دستم در برود!
به کسی بـَر بخورد!

اما هفت پُشت ِ خیالم راحت است،
از اینکه می فهمی چه می گویم
می فهمم چه می گویی

دنیای عجیبی شده است
این که می بینم
عده ای به وقت ِ جنگ اند، وَ در کار ِ دریدن ِ هم
به وقت ِ صلح هم، در فکر ِ فرار از هم
باور کن، وَ می دانم باورت شده است
کسانی که آواره ی اندوه ِ آدمی نباشند
از حوالی ِ عشق
سر در نمی آورند!

راست می گفت شاعر _آشنای همین حوالی ِ دل ِ ما!_
که زندگی بی عشق،
"" چیزی جز مرور ِ مُردن نیست ""
و دلمردگان را چه فهم از اندوه ِ آدمی
چه فهم از رابطه ی دریا و ماه، مدّ ِ گریه در شب ِ اندوه
چه فهم از حرمت ِ جان ِ آدمی
چه فهم از فهم

و من
این من ِ آواره
دلم نمی خواهد دوباره به این دنیا بیایم!
یا دنیای بهتر، یا بار ِ آخر!
این را تو به آسمان بگو
دلیلش را هم نپرس
---
حالا که صحبت از رویا، بوسه ی باران، علاقه به آدمی، عشق و حرف های ممنوع شد!
من هم بی پرده بگویم که رویای من،
ملاقات ِ حضرت ِ خداست
شده حتا در خواب ِ این همه گریه و انتظار
ببینم و بگویمش:
__"" آیا قرار ِ قصه ی ما همین بود؟
که عمری
خیره به جای خالی ِ تو
کلمه شمار ِ شب ِ مردمان شوم؟ ""
عیب ندارد
می گویند،
رویاها روزی محقق می شوند!
این را اهالی ِ آشنای همین باغ، در فال ِ دنیا دیده اند.

من هم تا پاسخ ِ این رویا منتظر می مانم
فقط دوست دارم بدانم، رویای تو چیست؟
ای خدای دوست داشتنی ِ صبور __
----------------------------------------------

رویاهاتون تا همیشه سبز و محقق

امیدوارم رویای خدا هم زود ِ زود محقق شود!


سلام گنجشکماهی عزیز

متاسفانه این روزها هر دریچه ای رو به آسمان و آفتاب را که باز می کنی برای زمزمه ی طلوع حروف مجرم عشق ناخودآگاه دریچه ای دیگر تو را می خواهد ببرد به سمت دلتنگی و خستگی ...
امروز صبح داشتم فکر می کردم اگر تصور ما از بهشت همین باشد که هست آیا یک شهروند سوئیسی خوب و نیکوکار و انسان جایگاهش در بهشت با یک شهروند ایرانی خوب و نیکوکار و انسان یکسان خواهد بود ؟؟؟؟!!!!
احتمال قریب به یقین جایگاه ایرانی ها طبقه ی هفتم بهشت ... نه نه ... در پنت هاسی در طبقه ی صدم بهشت خواهد بود.
در این برزخ که نتونستیم توی یکی از پنت هاوس های خیابان فرشته و الهیه و زغفرانیه زندگی کنیم انشاالله در بهشت قسمتمان یکی از پنت هاوس های سه نبشی که نشیمنش رو به جنگل و اطاق خوابهایش رو به دریاست باشد.
اگر من رو هم راهم دادن به اونجا ، در این صورت به خدا میگم : لطفا آشپزخانه ام هم روبه دریا باشد



گذشته از شوخی اگر به چیزهائی که الان اعتقاد دارم بی اعتقاد بودم به پاسخ این سوال خودم هرگز نمی رسیدم !
دقت کردم که همیشه فکرهای بزرگ بزرگ صبح ها می یان سراغم !

از هذیان گوئی های امروزم مشخصه ...

این شعر شما من رو یاد شعر عصیان بندگی فروغ انداخت .

من هم اگر حضرت خدا را روزی یا شبی در خواب ببینم یک عالمه سوال تلمبار شده روی دلم دارم براش ... اما از بدشانسی تا خدا می یاد جواب بده من به دلیل مضحکی حتما از خواب خواهم پرید !

مرسی ... و من هم امیدوارم!

احسان سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 22:24 http://www.bojnourdan.blogfa.com

خانم پرنیان سلام
روزهاتان خوش ؛ کوچه هاتان پرموسیقی باد

سلام
حال شما چطوره ؟
جالبه که بگم یکی دو روز بود به یادتون بودم و می خواستم بیام بهتون سر بزنم و بگم چرا اینقدر کم پیدائین ؟
واقعا به اینی که می گن تله پاتی اعتقاد پیدا کردم .

باران چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 10:47

سلاملیکم!
جاتون سبز
این الهامووووووووووووو
18 پرس جای شما خوووووووورد!

سلام عرض شد

خوب کرد ! نوش جانش ...

...
و مرسی که جای ما رو هم خالی کردین . بودم با شما ...

آذرخش چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 11:59 http://azymusic.persianblog.ir/

امیدوارم صد و بیست سال زنده باشی و سایه ات بالا سر رویاهات باشه

سلام
خوبی؟
حال و احوال؟
خوش گذشته؟مرخصی گرفتی؟
من که یه روز مرخصی گرفتم به کارهای عقب افتاده برسم، اما غیر از خوردن خوابیدن و تلویزیون دیدن کاری انجام ندادم. البته اینم خودش کلی کاره
شنیدم یه جور دیگه هم میشه رفت توی رویا و پرواز کرد. تازه تاثیرش هم خیلی زیاده. آدم حسابی میره تو فضا
عکس ها هم متاسفانه باز نشد. همه ازش تعریف کردن اما من نتونستم ببینم. حتی با ف ی لتر شکن. حتما قسمت نبوده
روز و روزگار بکام

خداااااااااااااااااااااااااااااااااا نکنه

سلام آذرخش عزیز .

مرسی ... نه بابا کجا مرخصی ؟ مثل یک کارمند کوچولوی خوب اومدیم سر کارمون و راس ساعت ۱۶ شیرجه زدیم از ساختمان بیرون !
اون هم هر دو روزش رو ... البته یک روزش رو با ارکید نشستیم به آلبالو خشکه خوردن

خوب کاری کردی آذرخش عزیز ... گاهی وقتها باید زد به دنده ی بی خیالی و تخته گاز رفت .
اون یه جور دیگه ش رو نمی دونم البته . همون که می بره به فضا ... امیدوارم چیزی تو مایه های عباس قادری و اینا نباشه فقط

در مورد عکسها ... راستش وبلاگ خودم هم امروز باز نکرد. این سایتهای آپلود عکس هر ازگاهی یه مشکلی براشون پیش می یاد و توی زمانهائی که سایتشون مشکل داره دیگه عکسها رو نمی شه باز کرد . ولی من فکر می کنم برطرف بشه . اگه نشد با یه سایت دیگه دوباره آپلود می کنم

چون خودم عاشق اون عکس پائینی هستم .

پرنیان دل آرام چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 14:02

جز روزگار من
همه چیز را سفید کرده برف.

۲
سراسر شب
برف بارید
دو زاغچه
آینه شان را در برف می چرخاندند
در جست و جوی دانه
دعا می خواندند.

۳
سخنی بگو برف!
آنکه پس از تو از تو سخن می گوید
آب نام اوست.

۴
برف
کلامی
که فقط
بر زبان سکوت جاری می شود
سفیدخوانی آسمان است
در فصل آخر سالنامه ی بی برگ.

۵
آنچه سبک می آید
برف
آنچه سنگین می گذرد
برف برف.



شمس لنگرودی


سلام مهربونیم

دلم براتون تنگ شده بود زیاد

دیروز هم جاتون خیلی خالی بود تازشم

دیگه اینکه دعامون کنید زیاد

سلام پرنیان جونم
قسمت دوم رو چند روزیه دارم زمزمه می کنم ... داستان دو زاغچه !
خودم هم نمی دونم چرا . همینجوری

من هم خوب دلم تنگ شده . مرسی که به یادم بودین .امیدوارم در کنار هم حسابی بهتون خوش گذشته باشه و ... بقیه اش رو خودت می دونی دیگه.

باشه پرنیان عزیزم ... چشم . اگرچه خودم خیلی محتاجم به دعا ، ولی هر موقع که توی ذهنم می یای محاله که بی دعا از کنارت بگذرم.

میله بدون پرچم چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 15:26

سلام
کماکان دیده نمی شود این سه تا قلقلی!!
این اینترنته ما داریم؟؟؟؟

سلام
آخه همه چیمون باید به همه چیمون بیاد دیگه !

امشب با یه سایت دیگه آپلودش می کنم .

فرزان چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 16:38 http://filmvama.blogfa.com/

درود پرنیان جان..
اینو منهم تجربه کردم ، شنا زیر باران در استخر____
خیلی لذت بخشه...

سلام فرزان عزیز
تجربه ی بسیار بی نظیریه ...
البته ممکنه خیلی ها هم به این دلخوشی های ما توی دلشون بخندند.
نمی دونم ...

یکتا چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 17:54

چقده این پست پرنیانیییتون پرنیانییی بود بانووووو

اینکه مطلب زیر شوخی یا جدی نوشت ست را شما بگویید :

از آخر به اول اینکه
دخترها همیشه اولند البته طفلی ها بیشتر در اینجور مسابقات نه اینکه در سایر مسابقات پیروز نیستن هاااا نه هستند اما حقشان را به گروه دوم می دهند



جدی نوشت :

بانووو عنوان پستتون رو خیلی دوست داشتم و چقدر به پست اینبار باران عشق ام میخورد . چقد دلم می سوخت و گناه داشت آرزوم اگه میمردم و آرزوم بی من میشد .


آرزوها همیشه قشنگ اند حتی اگه فقط یه آرزو باشند و بدونی هیچ وقت حقیقت پیدا نمی کنند.

و چه قدر قشنگ تر ست احساس شما بانووو




دلتنگ نوشت :
باران عشقم منتظر قدوم شماست هااا ، دلش و دلمون تنگ شده براتون

حقیقت نوشت :
دوستتون دارم فراووووون


یکتا جونم یه چیزی رو صادقانه بهت بگم ؟
وقتی کامنتت رو خوندم از ناراحتی داغ کردم و باور کن یهو گفتم : ای واااای ... من دیروز قرار بود برم وبلاگت سر بزنم ... چرا من اینقدر فراموشکار شدم ؟ خجالت می کشم ... دیروز بعد از اینکه از تو خداحافظی کردم قرار بود برم وبلاگ قشنگت رو بخونم و اونقدر موارد مختلف پیش اومد که به کلی یادم رفت .
ببخش منو . همین الان می یام .

در این که دخترها (منظورم دختر بچه هاست) زبل اند که شکی نیست . دختر بچه ها یا با ناز و دلبری به خواسته هاشون می رسن یا با گریه های الکی جالبه وقتی هم به خواسته هاشون می رسن انگار نه انگار که دو ثانیه پیش داشتند اشک می ریختند ... کلک هائی اند این دخترا!
ولی اینکه از خود گذشته هم هستند رو قبول دارم.
والا توی ایران که حقی برای دخترا باقی نمونده و من خیلی خیلی دلم براشون می سوزه .

عنوان پست اسم دفتریه از اشعار سید علی صالحی که من خیلی این جمله رو دوست دارم .

امیدوارم همه ی آرزوهای خوب و قشنگت به واقعیت بپیوندند ... انشاالله .

و حقیقت نوشت : دوستت دارم یکتا مهربونم و می بوسمت

ونوس چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 19:53 http://www.blogparis-tehran.blogfa.com

سلام
دوست نازنینم
ممنونم از اینهمه لطفت مهربون
خوبم دارم سعی می کنم که خوب باشم و به هیچی فکر نکنم
یعنی به چیزهای منفی و آزار دهنده
اگه این چرخ گردون بزاره

ندیده و نشناخته دوست دارم
وفقط یه دلیل می تونه داشته باشه همدلی که همزبونی میاره
همفکری میاره
واین خودش برای دوست داشتن بسه

سلام ونوس عزیزم

ممنونم خوشحالم برای داشتن این احساس باارزش تو نسبت به خودم و این برای دوست داشتن من هم بسه

تمرین دوست داشتن کن ، دوست داشتن همه ی آدمهای اطرافت و با دوست داشتن های بی بهانه و بی دریغ تمرین آرامش کن.

برایت آرزوی آرامش دارم.

باران چهارشنبه 5 بهمن 1390 ساعت 23:32

خوب کاری کرد؟!!!!
حالا اگه من بودم ...
عجبا!
تبعیض نژادی هست دیگه نه؟!!

منظورتون تبعیض جنسیتیه دیگه ؟

نه نیست!

آذرخش پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 12:26 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
پنجشنبه عزیز رسید
بهت خوش بگذره
همچنان عکس ها دیده نمیشه
خوش باشی

سلام
ممونم . اگر چه دیر رسیدم به کامنتت ...

آذرخش پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 12:30 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام
خوبی؟
اومدم بگم پنجشنبه عزیز رسید
بهت خوش بگذره
راستی هنوز عکس ها باز نمیشه
آلبالو خشکه؟؟خوشبحالتون. اگه خواستین تخمه بشکنین منم خبر کنین.
آخر هفته خوش بگذره
(نمی دونم کامنت قبلی رسید یا نه. بهرحال این کامل تره)

سلام
آذرخش عزیز
دیگه عادت کردم که هر پنج شنبه یه کامنت حتما از آذرخش داشته باشم

در مورد عکسها والا نمی دونم چیکار باید کرد سایتش رو هم عوض کردم اشکال از نت باید باشه. اما فکر کنم الان عکسها باز می شن.
آلبالو خشکه دوست داری ؟ معمولا این جور هله هوله ها مورد علاقه ی خانم هاست و آقایان همون تخمه و آجیل رو ترجیح می دن.
چشم ... حتما خبرت می کنیم آذرخش عزیز.
کامنت قبلی هم رسیده بود.

مهتاب پنج‌شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 23:13 http://871310899.blogfa.com

هرآنچه باید باشد نیست اما بسیارند چیزهایی که نباید باشند!

منتظرم

خوندمت مهتاب عزیز ...

شاد باشی و سرشار از امید .

باران جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 13:37

سلااااااااااااااااااااااااااام
روز جمعه به خیر و نیکی..

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

سلام من بلندتر بودا!
و مررررررررسی

خلیل جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 19:51 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام،

رویاهای مثبت انرژی زایند.

سلام



و ممنون

پژمان جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 22:27 http://www.silentcompanion.blogfa.com

سلام
مثل همیشه
زیبا
دل نشین
سرشار....

سلام

ممنون . کم پیدائی پژمان عزیز. امیدوارم هر جا هستی خوب باشی و سرحال .

باران جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 23:43

سلام
عمرتون بلند و پربرکت!
شب خوش ..

سلام
عمر طولش مهم نیست عرضش مهمه .
ممنونم برای دعای خوب و دل مهربون و پر از محبتت باران عزیز.

شب به خیر .

پرنیان دل آرام شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 09:14



سلام بر زیبا بانوی هیتلر




سلام ... به همراه یک آیکون بوسه ی یاهو مسنجر

قندک شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 11:47 http://ghandakmirza.blogfa.com

سلام و درود فراوان بر پرنیان بانوی مهربان.خب خدارا شکر .دیگر نمی رویم بمیریم.البته تصاویر همچنان زیبا هستند. واین را هم عرض کنم گرچه سیگار دوست ندارم اما عاشق عطر بابونه ام. خداگواهه.

سلام
خدا نکنه . شما حالا حالاها باید باشید و زندگی از بودن شما سرشار شود.

عطر جنگل از اون عطرهای مورد علاقه ی من هم هست. معمولا بیشتر گیاهان جنگلی خوش عطرن. در مورد سیگار ... بدترین حالت اینه که سیگاری نباشی و با یه آدم سیگاری شدید که سیگار رو با سیگار روشن می کنه هم سفر باشی. چهار سال پیش با سه تا از دوستانم با قطار رفته بودیم یزد اتفاقا دوتا از دوستان سیگاری اساسی بودند و توی کوپه نوبتی سیگار می کشیدند . اون یکی که سیگارش تموم می شد نفر بعدی شروع می شد اولش من و دوستم هی سکوت کردیم هی تحمل کردیم آخر مسافرت اگر چه خیلی دیگه دیر بود یهو صبرم تموم شد گفتم ای بابا حداقل هر دوتائیتون با هم بکشید اون دوستم هم گفت خوب راست میگه دیگه ... این خودش شده یه خاطره ی خنده دار واسه ی ما چهار تا.
فکر کنم قیافه ی شاکی ما دوتا بعد از تحمل صبر زیاد خنده دار بوده احتمالا .

فرزان سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 00:03 http://filmvama.blogfa.com/

تصویر حالا روئیت شد ...
نفرٍ جلویی یه چیزٍ دیگه ستـــــــــــ

اون ووروجک شکلات دزد رو می گی ؟

من که نتونستم بفهمم کدوم رو بیشتر دوست دارم ! یه بار اون پسری که بزرگتره رو بیشتر دوست دارم ، یه بار اونی که کلاه سرش یه بار هم این سرتق رو . کلا دوستشون دارم دیگه ... خیلی

فرزان سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 12:22 http://filmvama.blogfa.com/

منظورم از یه چیز دیگه اینه که درجا میشه قورتش دادــــ

آره ... با چاشنی اسنیکرز البته .

قندک چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 09:07 http://ghandakmirza.blogfa.com

من عاشق تصاویر چهره ای شما هستم. خیلی حسن سلیقه در انتخاب بخرج می دهید.اصلا هم قصد پاچه خاری ندارم خدا گواهه.همه تصاویر زنده هستند گویا و کامل. و خداوند چه کرده واقعا.ممنون

اختیار دارین قربان ... این نظر لطف شماست. گاهی وقتها حتی یک تصویر من رو تشویق می کنه به نوشتن متنی . اگر چه با این اوضاع اینترنت آپ لود کردن گاهی وقتها خیلی سخت می شه و خیلی وقتها سایت آپلود کننده ی عکس به دلایلی مشکل پیدا می کنه و دیگه عکسها قابل دیدن نیست . به پستهای قدیمی تر که رجوع می کنم متوجه می شوم خیلی از عکسها دیگر قابل دیدن نیست.
به هر حال خوشحالم که دوست دارین و این شاید باعث بشه با رغبت بیشتری به من سر بزنید و مرا خوشحال کنید.

مونس یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 23:25 http://moonesi.blogfa.com

من مطمئن نیستم تو برداشتن شکلات زندگی هم دخترها برنده باشند اغلب

منم یه وقتهائی شک دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد