فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

آرام باش عزیز من


آرام باش عزیز من ... آرام باش

حکایت دریاست ، زندگی 

گاهی درخشش آفتاب ، برق و بوی نمک ، ترشح شادمانی 

گاهی هم فرو می رویم ، چشمهایمان را می بندیم ، همه جا تاریکیست 

آرام باش عزیز من ... آرام باش 

دوباره سر از آب بیرون می آوریم 

و تلالو آفتاب را می بینیم 

زیر بوته ای برف 

که این دفعه 

درست از جائی که تو دوست داری طالع می شود ...

شمس لنگرودی


یک وقتهائی لحظات مثل یک قهوه غلیظ و  تلخ و گس می ماند در دهان!  برای مدتهای زیادی. اما عاقبت بلعیده می شود این تلخی ها!  شاید قسمتهائی از آن برای همیشه در سلولهای هستی مان باقی بماند اما مزه مزه کردن شیرینی های زندگی باید کمک کند اوقاتی آن را به دست فراموشی بسپاریم.      نمی شود زندگی بدون تلخی !  می شود؟ 

نمی خواهم با تلخی های روزگار پیوندی دائمی داشته باشم. می توانم چنگ بزنم و مصیبتهایم را نگه دارم و برایشان هر روز مرثیه ای بخوانم. می توانم یک گوشه ی دلم پنهانش کنم و سر فرصت و فقط برای اینکه فراموش نکنم تمام اینها قسمتی از من هستند، مال من هستند و گنجینه های گرانبهایم که هر کدام را ارزان بدست نیاورده ام، گاه گاه مرورشان کنم.  زمانهائی هستند در نهایت شادیم، غمهای پنهانم به ناگاه و بدون اراده ی من سرباز می زند و ناخودآگاه اشکم سرازیر می شود، برایم عجیب است اما می دانم اینها قسمت جدا نشدنی ابعاد وجودی من هستند. می دانم با من مبارزه می کند، می خواهد مرا مغلوب کند، اما پنهانش می کنم، از خودم و از دیگران ... فرو می خورم بغضهایم را!  سخت است اما غیر ممکن نیست!  ترجیح می دهم پنهانشان کنم ... فعلا "! ...  حتی از خودم ! 

متن زیر را جائی خواندم و خیلی دوستش داشتم، این دوست داشتن را شریکش می کنم با شما. 


تو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن 

بر روی بوم زندگی هر چیزی می خواهی بکش ،  

زیبا و زشتش پای توست  تقدیر را باور نکن 

تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی ،  

از نو دوباره رسم کن تصویر را باور نکن 

خالق تو را شاد آفرید ، آزاد آزاد آفرید  

پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور نکن 

نظرات 38 + ارسال نظر
آفتاب یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 21:13 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان من
این رنجها خیلی گرانبها هستند .. درست گفتی .. باید نگه شون داریم تو قفسه قلبمون و محکم ازشون محافظت کنیم .. اینها یادآور استقامت ما در مقابل مصائب زندگی هستند ..حتی در مواردی تجربه ای برای آینده میشن ..

حرمت نگه دار دلم
گلم
که این اشک خون بهای عمر رفته من است
میراث من!
نه به قید قرعه
نه به حکم عرف
یک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهر و موم شده با آتش سیگار متبرک ملعون!
کتیبه خوان قبایل دور
...

سلام آفتاب عزیزم .
خون بهای عمر رفته ست تمام اشکها و رنجهای ما ...

فرخ یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 21:27

سلام با شما موافقم . اما ای کاش گهگاه قدری شکر به ما میداد دنیا تا قهوه مان را تلخ تلخ نخوریم .
با این وجود توصیه هایتان را با جدیت بیشتری به کار خواهم بست .
ممنون

سلام فرخ عزیز
دردها را اگر میدان بهش بدی مثل گرداب ما را می رباید.
نباید ماند در لحظه ... عبور باید کرد.

آفتاب یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 21:39 http://aftab54.blogfa.com/

وقتی زندگی مشکلاتی بسیار بیشتر از آنچه بتوانید از عهده اش بر آیید تقدیمتان کرد : آن را به خداوند بسپارید او نه تنها جواب آنها را دارد بلکه خود جواب است ...



این جمله رو خیلی دوست دارم نویسنده اش رو نمی شناسم اما یه جایی گذاشتمش که همیشه ببینمش .

قشنگ بود آفتاب جان

یه وقتهائی همینطور نشستیم سراپا گوش منتظر جوابی از سوی خدا برای چراهایمان! اما زمان شاید همیشه ما را به پاسخهایمان برساند.
صبور باید کرد.

غریبه یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 22:39 http://feelingofburn.persianblog.ir

سلام پرنیان عزیز . ببخش از نبودم . مثل همیشه می خوانمت . چه خبر داری از اعظم . بلاگش رو بسته و براش نگرانم خبری ازش ندارم

سلام
امیدوارم هر جا که هستی خوب و خوش باشی.
اعظم عزیز هم خوبه . یه کمی مثل اینکه این روزها سرش شلوغه .
حتما بهش اطلاع می دم .

احسان یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 23:39 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام
هریک از ما غم های بسیاری داریم که از انبوهی و عمق آن،‌
نمی خواهیم با کسی لب به سخن بگشاییم .
اما زندگی هرروزه ی ما تنها غم ها نیستند.بلکه شادی و نشاط هم سهمی بر ما دارند که متناسب با شرایط ،باید از آن ها هم بهره گرفت.

سلام احسان عزیز
فکر میکنم اگه هر کسی از داستانهای مگوی خودش یک کتاب می نوشت چقدر داستانهای عجیب و باارزشی رو می تونستیم همه بخونیم که حتما توشون یه عالمه درس بودند.
ممنونم از نظر خوبتون .

ویس یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 23:49

تجربه ی خودم را برات می نویسم.در جا زدن و ماندن حتی در دنیای علم مردود است.آنجا که فکر می کنی ماندی و روی مووضوعی طولانی غمگینی اشتباه می کنی درست لحظه ای است که داری عقب می روی.بودا رنج را معلم انسان می داند و قرآن کریم فرموده که انسان را در کبد ،یعنی رنج آفریده.چرا؟فکر کنم چون رنج لایه لایه ناخالصی ها را پاک می کند.می شوی آهن سیاهی که در کوره سرخ می شود.یک پله به جلو.تمام همان خاطرات به ظاهر تلخ ،بعد از گذشت زمان ،تجربه ای ارزشمند برای وجودت شده.آنجا که می رفتم نابود شوم،درست بهترین آموزه ام شده.من این مطلب را با تمام وجودم روزگارانی حس کردم و تجربه کردم.یاد گرفتم شادی فقط خندیدن نیست،آن بهجت درونی و بسط همراه با تسلیم است.عزیز دلم.

از ثبات هیجوقت خوشم نمی یاد. حتی ماندن در خوشی های الکی و فراموش کردنهای پی در پی هم خوشم نمی یاد. باید زندگی کرد مثل یک انسان رنج کشید ، آموخت و از بهانه های ریز و درشت زندگی برای خوشحال بودن استفاده کرد. درست زندگی کردن هنرمندیست.
حالا چقدر هنرمند باشیم اون دیگه بستگی به دریایت هر انسانی داره.
از نظر خوبت ممنونم عالی بود.

یکتا دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 01:02

به قول نفس : هوریـــــــــــــــــــــا

گویی
این بار زود رسیدم
قاصدک صادق من ،
خبر بودنت را
زودتر از همیشه
به من رساند
و من آمدم
اگر چه هنوز
دلگیرم از خودم
و از قاصدک هایی که
نگفتند با من
و من لحظه های با تو بودن را
از دست دادم
چه ساده !!!

دیگر برای آمدن
منتظر قاصدک ها نمیشوم



سلام پرنیان جونم
سلام مهربان




سلا یکتا جان
از متن قشنگت لذت بردم . به قاصدک گفتم سلام و بوسه من رو هر چه زودتر به تو برسونه ... امیدوارم ماموریتش رو خوب انجام بده

آذرخش دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 08:14 http://azymusic.persianblog.ir/

سلام پرنیان گرامی
خوبید؟
متاسفانه ما بدجوری به تلخی های زندگی عادت کردیم. اگه یه روز هم مشکلی واسم پیش نیاد ناراحتیم و منتظر وقوع یه حادثه بد هستیم.بقول معروف همیشه نیمه خالی لیوان رو در نظر میگیرم
گفتم نیمه خالی. یه سری افرادی که خوره کامپیوتر و تکنولوژی هستن و بهشون میگن"گیگ" نظرشون در این مورد اینه: مهم نیمه پر یا نیمه خالی نیست.مهم اینه که نصف حجم لیوان زیادیه
راستی ممکنه این چهارشنبه نتونم بیام و کامنت بذارم.کارهای اداری و اومدن مهمان های اداری و .... خلاصه که شرمنده اخلاق ورزشیت.
روز و روزگارت خوش

سلام آذرخش مهربان
واااای مرسی . احتمالا چهارشنبه متنظرت بودم!

خیلی برام جالب بود : «مهم اینه که نصف حجم لیوان زیادیه»!

خنده ام گرفت از حرفت که می گی اگه یه روز هم مشکلی واسمون پیش نیاد ناراحتیم! راست می گی اگه یک هفته ی معمولی و آروم داشته باشیم یواش یواش شاخ هامون می خواد در بیاد . این روزها اصلا یه جورائی پر تنش هستند گاهی فکر میکنم ما بازیگرای یک بازی کامپیوتری هستیم که داستانش دور محور جنگ و گریز می چرخه !

مهرباران دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 08:57 http://darya73.blogfa.com

سلام...
در مقابل قلم شما که از لایه های درونی روحتان سرچشمه دارند نمی توانم چیزی بنویسیم... فقط...
پرواز کن تا آرزو... زنجیر را باور نکن...
یا حق

سلام
خیلی لطف دارید ...
پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور نکن!
نیاز داشتم به دوباره خواندن این جمله ... ممنون

قندک دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 11:02

سلام و درود بر پرنیان عزیز. اولندش مثل همیشه تشکر کنم بابت انتخاب ایت تصویر زیبا و بقول معروف بکش مرگ ما هان؟ نکش مرگ ما درسته؟ ببخشید هول شدم. بعدش اینکه خدا کنه همه تلخی ها مثل قهوه باشند. که اگر تلخ هستند اما طعم و حال خاصی به ما القا می کنند که حاضریم تلخی اش را هم بجان بخریم و بنوشیم اما خدا نکند تلخی اش بسان زهر هلاهل(نمیدونم درست نوشتم یانه؟) باشد که هم شدیدا تلخ است و هم کشنده

سلام
فکر کنم مکش مرگ ما درسته!

درسته کاش همه تلخی ها مثل قهوه باشه. بعضی تلخی ها تا عمق وجود آدم نفوذ می کنه و با هیچ شیرینی به این سادگی ها محو نمی شه.

ممنونم برای محبت شما

قندک دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 11:04

به به به این ویس عزیز ما چه گفته خداگواهه!دست مریزاد

بله ! ایشون همیشه کامنتهاشون خواندنی و زیباست.

یکتا دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 13:42

برای یک بار هم که شده
بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

بگذار تنهایی را فراموش
و با لبخنــــــــــــــدات ,
زندگی کنم

این روزها
زندگی بی تو
از قهوه هم
تـ لـ خ تر ست

برای یک بار هم که شده
بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــا

تا طعم تـ لـ خ قهوه ی زندگی ام را
فرامـــــــــــــــــــــــــــوش
و با شیرینی نگاهت
زندگی کنم


برای یک بار هم که شده
بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا



" یکتا "


ســـــــــــــــــــــــــــــلام
روز قشنگتون بخیر بانوووو
خوب هستین ؟

قاصدک ها پیام پر از مهر و بوسه ی مهربونتونو رسوندند
و مــــــــــــــــــــــن برای پاسخ اش
خود آمدم
من با خــــــــودم آمدم


بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس هـــــــــــــــــــوارتا

لطف کردید بانو
یک دنیا آرامش
تقدیم دل مهربونتون

سلام یکتا قشنگم
مرررررررسی برای این کامنت بلند بالای خوشگل

تو با خود خود خودت خیلی عزیزی ... به خدا!

یه عالمه می بوسمت و برای اون دعای آخریت ممنونم که امروز انگار بیش از همیشه نیازمند آرامشم ... هیچی !‌ همینجوری !

الهام تفرشی دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 15:25

یه دعای به قول ِ خودش وارداتی داره که میگه :

الهی
آرامش
آرامش
آرامش

نویسنده ش به زودی خودش میاد احتمالا !


سلام پرنیان بانووووو

تو شاهکار ِ خالقی



پیش از هر چیز و بیش از هر چیز برات اطمینان قلب آرزو می کنم ....
تو هم برای من همینو آرزو کن ... !

سلام الهام عزیزم
روزهای دوشنبه روزهای شلوغ نویسنده ی مورد نظره.
سرشون خیلی شلوغه ... عذرشون موجه!

تو خیلی لطف داری
ارزوی اطمینان قلب یک آرزوی بی نهایت زیبائیه . ممنونم برای این آرزوی قشنگت.

من هم همین آرزو رو کردم ...

پرنیان - دل آرام دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 17:06


جای تو اگر بودم
به آهوی رمیده ای دل می بستم,
که زانوانش از
تنهایی نلرزیده باشد.
به پرنده ای دل می باختم,
که می شد
چون درختی به آوازش پناه برد.
به سرو بلند بالایی
که سبز
معنی او بود و یشم مفهومش.
جای تو اگر بودم
به بیست سالگی
دخترک هفت ساله ای دل می سپردم,
که دست هایش پر از ماهی بود.
و گل های روسری اش اسیر نبودند.
.
.
.
جای تو اگر بوددم
فراموش می کردم,
زنی را که دارد ... ساله می شود.
.
.
.
دیروز
اولین تار سفید
موهای رنگ کرده ی کوتاهش را
فتح کرد.

رویا شاه حسین زاده


سلام و دیگه اینکه دوستون دارم
آرامش سهم دل بی قرارتون از تمام روزهای زندگی تون چه تلخ و چه شیرین
گاهی آدم تو روزای شیرین و شاد زندگیشم حس می کنه اون آرامشه نیست
شاید اونو پشت نگاه کسی پیداش کنه که براش یادآور دست نوازشگر خدای همیشه همراهش باشه
من همین دست رو براتو آرزو می کنم

اولین موی سپید که جزو افتخارات محسوب می شود ترجیح می دهم هیچوقت رنگش نکنم...

سلام پرنیان عزیزم
و دیگه اینکه منم دوستت دارم ... از دعاهای خوبتون الان چه آرامشی دارم .... دنیا ... دنیا .

برای آرزوی خوبت ممنونم عزیز دلم .

آفتاب دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 18:09 http://aftab54.blogfa.com/

سلام عزیز دلم
گاهی غرور ُ جهل ُ نفرت و اضطراب وتیغ خواسته های غیر انسانی روح و روان ما رو زخمی می کنه ..روح ما مجروح این زخم هاست .. اما باید التیامشون بدیم .. می دونیم که آرامش روح در زندگی همیشه آمیخته با معنویت همراهه ..پس مراقب روح و روان مون هستیم تا آسیب نبینه .

سلام آفتاب عزیزم
امروز یه زیارتگاهی بودم از ته دلم آرزو کردم خدایا می شه یه جائی باشیم پر از نور پر از عشق پر از دوستی ... فارغ از تمام خشونتها و نامهربانی ها ؟!

مرسی عزیزم برای کامنت خوبت .

کوروش دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 23:22 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر تو عزیز نازنینم
با مطلبی جدید درخدمتم.و به علت *یلتر شدن . فقط با وی پی ان یا پیلتر شکن قادر خواهید بود به حضور
لطفا کارت ورود فراموش نشود!![نیشخند]
وهمچنان گذشته مهرورزانه خواهشمندم در نظر سنجی شرکت فرمائید
بابت اینهمه مدت محبت های بی دریغتان سپاس دارم (کوروش)

[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سلام کوروش عزیز
قربان کارت ورود لازم نبود! ظاهرا مهمان افتخاری بودیم .

باران دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 23:28

آرام باش..
حکایت دریاست زندگی!
.
.
سلام!
ممنون که از حق و حقوق ما دفاع فرمودین در مقابل لشر حسود منگلیان!!!!

مـــــــــــا
برگشتیــــــــــم..همین الانا!

لشر ؟؟؟!!!

سلام
رسیدن به خیر قربان !
خسته نباشید .
ولی خوب این لشر رو بالاخره نفهمیدم چیه ؟ کیه ؟ کجاست؟

باران دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 23:56

لشگر باباجون!!!!

هان ؟؟؟ لشگر ؟؟؟!!!

باران سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 01:06

لشکر!
سپاه
ارتش
چه میدونم شما هم که گیر دادین!
یه بار هم که تشکر کردیم!!!

رها سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 02:04

سلام عزیزم ...دیشب امدم خوندم ..انگار بایدهمیشه چند باربخونم و لذت ببرم تا دستم بره برای نوشتن و چیزی گفتن ...
زندگی شلوغ و دویدن های شب انه روز برام فرصتی نمیگداره که بتونم از خجالت دوستان در بیام و مفصل بنویسم برای همه ...هر ازگاهی میرم و سلامی میکنم تاببدونند به یاددشون هستم ...امااینجاکه میام دیگه نمیتونم چیزی ننویسم انگاردلم تلنگر میخوره برای لبریز شدن و درد دل کردن ...
نوشته هات پر از قشنگی و احساس..همیشه سلامت باشی پرنیان ا سمانی من ...

سلام رها جان
ازت ممنونم که تمام مشغله های زندگی و خستگی ها ناشی از آن باز هم محبت می کنی و یادی از من می کنی. این محبتت برام یک دنیا ارزش داره.
برات بهترین ها رو آرزو می کنم ...

نازنین سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 08:40

سلام پرنیان من
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که
حتما روزهای ما بدون غم بگذره خنده باشه بدون هیچ غصه ای یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم
در مقابل مشکلات، تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه
و چراغ راهمون میشه.
این را خیلی وقتا تو زندگیم با تمام وجود حس کردم. چه روزهایی که فکر می کردم با مشکلاتی که برام پیش اومده نمی توانم یک روز دیگه را بگذرونم ولی خدا تحمل اون روزها را بهم داد و توانستم بلند بشم واز نو شروع کنم. ممنون بابت پست زیبات.
راستی کامنت ویس عزیز خیلی خیلی زیبا بود. چند دفعه خواندمش.

سلام نازنین عزیز
غم هست که شادی معنا پیدا می کنه.
اما بعضی غمها اونقدر بزرگ می شن که شادی ها رو در خودشون حل می کنند. مرور زمان همه چیز رو کم کم به حالت عادی در می یاره . اما حیف از آن روزهای قشنگ که با غمها سپری می شن. زندگی همینه دیگه ... باید باهاش کنار اومد.

ممنونم عزیزم

اقای هیچ کس نبود سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 08:42

کاش من یک بودا بودم

که از ده هزار سال پیش

به تماشای تو می نشستم

مثل همیشه زیبا

ممنونم از این کامنت زیبا .

و باز هم ... ممنون .

باران سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 10:10

نخیر!
مث اینکه اینجا هم پارتی بازیه!
خاله رها
شما هم؟!!

حسووووووووووووود !

پرنیان - دل آرام سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 10:55

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه

چه کرد با من آن نگاه شیرین آه!
مدام پیش نگاهی ، مدام پیش نگاه!

کدام نشاه دویده است از تو در تن من؟
که ذره ذره وجودم تو را که میبینند
به رقص می آیند ، سرود می خوانند

به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر


بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر


تو را به هر چه تو گوئی ، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه ، صبر مخواه
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه

همه وجود تو مهرست و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است !!

این شعر رو که فکر کنم از مشیری باید باشه خیلی دوسش دارم
براتون گذاشتمش تو شوق خوندنش سهیم شیم

در گوش این خموش چه می خوانی ؟
پیغام کیست در غزل مهربانی ات؟
در مایه کدام نوا با کدام ساز
جاریست نغمه های لطیف پنهانی ات ؟

الهام تفرشی سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 11:53

با من بخون



"اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست

اشک ِ آن شب لبخند ِ عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی....


من دردِ مشترک ام
مرا فریاد کن.


درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبان ات برای همه ی لب ها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند

دستانت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می گویم
به سان ِ ابر که با توفان
به سان ِ علف که با صحرا
به سان پرنده که بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من
ریشه ها ی تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست


"ا.شاملو"

به تلافی ِ انتخاب قشنگت در خیال ِ روی تو ، تقدیم به خود ِ خودت

در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشم‌هایت را یافتم
و شبم پرستاره شد.
. . .

تقدیم به خود خود خودت

نرگس سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 13:43 http://w-infinite.blogsky.com/

سلامممممممممممممممممممممممممممممم
خیلی خوب بود

سلام نرگس جون
خوبی عزیزم ؟ خوب خوب باشی همیشه و همش بخندی

قندک سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 14:06

سلام و درودفراوان بر شما. فقط برای احوالپرسی خدمت رسیدیم. به قول برادران آذری کیف احوال؟

سلاااااام قربان!
لطف فرمودید

باید بگم یاخچی؟! یه کلمه هم آذری بلد نیستم . چرا یوخ بلدم
یوخ یعنی نه !

فرزان سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 14:50 http://filmvama.blogfa.com/

درود بر پرنیان
اگه رنجی نباشه آسایش معنا نداره ..
واگه تاریکی نباشه نور وروشنایی بی معنیه ...
..
..
؛زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن ؛

مرسی فرزان عزیز
کامنتت رو خیلی دوست داشتم.

ارکید سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 14:52 http://ashke-mahi.persianblog.ir

سلام پرنیان خانم
خوب هستید؟
من خیلی وقته خواننده وبلاگ شما هستم. فکر نمیکنم مطلبی رو نخونده گذاشته باشم. فوق العاده می نویسید. با اجازه لینکتون میکنم
ممنون

سلام ارکیدعزیز
چه اسم قشنگی! مرسی برای این همه لطف و توجهت . خوش آمدی به جمع دوستان خوب من . خوشحالم که یک گل به باغ من اضافه شد.

ارکید سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 15:57 http://ashke-mahi.persianblog.ir

میسی

خواهش می کنم عزیزم .
سر فرصت می یام پیشت حتما.

باران سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 21:12

یادتون باشه دارین دوستای منو یکی یکی غر می زنید ها؟!


e !

شما خودتون من رو به دوستاتون معرفی کردین !

دانیال شاد سه‌شنبه 11 مرداد 1390 ساعت 12:32

سلام...
چقدر شعر زیبایی نوشتید
چقدر حال خوبی داره

بعضی وقتا زندگی میخواد همه چیزو از ما بگیره. بعضی وقتا هم میخواد با تمام انرژی بهمون لبخند بزنه

پرنیان جان هیچوقت نا امید نباش و در لحظات سخت آرامشت رو حفظ کن

تنها کاری که یه نفر تو لحظات سخت میتونه انجام بده... توکله

سلام دانیال عزیز
شما چهارمین دانیال این وبلاگ می شین تا الان!

کاش آدرس وبلاگت رو برام می ذاشتی .

زندگی یک مسیره که سربالائی داره سرپائینی هم داره ... باید بالاخره این مسیر طی بشه . سعی می کنم در سربالائی های نفس گیرش هیچوقت ناامید نشم فقط گاهی خستگی ها نفس آدم رو می گیره.
اما خوبی این مسیر اینه که نمی تونی پیش بینی کنی بعد از این پیچ چه منظره ای رو خواهی دید و همین خودش امیدوارت می کنه.

توکل به خدا ...
مرسی دوست عزیز و خوبم

دانیال شاد سه‌شنبه 11 مرداد 1390 ساعت 14:37

پرنیان جان سلام، مرسی بابت امیدواری و جوابت

من بلاگ خاصی ندارم و لی از خوندن نوشته هات لذت مبرم....
حرف شما کاملا درسته
...
توکل
توکل
توکل

سلام دانیال عزیز
ممنونم ازت و امیدوارم همیشه دست مهربان خداوند بر سرت باشه .

آوا چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 23:26 http://lahazatebarani.blogfa.com/

سلام.متن جالبی بود.
ازتون یه خواهشی داشتم اگه میشه کد موزیک وبلاگتونو برام تو نظرات وبم بفرستید.ممنونم منتظرم.

فرستادمش .

تکتم پنج‌شنبه 30 آذر 1391 ساعت 23:26 http://http://toktambahone.blogfa.com/

مطالب این صفحه رو فقط خوندم و زیبا و دلنشین بود

ممنون

سعیده یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 13:25 http://deletoofany.mihanblog.com

سلام
متن یک وقتهائی لحظات مثل یک قهوه غلیظ و تلخ و گس و .......
نوشته خودتونه؟ میشه منم بذارم تو وبلاگم
لطفا جواب را بیاید وبم بگذارید

بله نوشته ی خودمه سعیده جان

سعیده یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 18:02 http://deletoofany.mihanblog.com

سلاممتشکرم
اگه بذارم که حتما از شما هم اسم میبرم

خیلی زیبا مینویسید بهتون تبریک میگم ایشاا... همیشه شاد و سربلند باشید

سلام
خواهش می کنم . شاید درستش همین باشد. وگرنه تعصب خاصی روی نوشته هایم ندارم. رسم امانتداری ایجاب می کند .

آرمان تویسرکانی سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 17:19 http://armantoyserkani.mihanblog.com/

سلام و درود
ببخشید میدونید این شعر ازکیست؟
تو شاهکار خالقی

تحقیر را باور نکن

بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست

تقدیر را باور نکن

تصویر اگر زیبا نبود

نقاش خوبی نیستی

از نو دوباره رسم کن

تصویر را باور نکن

خالق تو را شاد آفرید

آزاد آزاد آفرید

پرواز کن تا آرزو

زنجیر را باور نکن

سلام
راستش یادم نیست. خیلی هم گشتم تا شاعرش رو پیدا کنم ولی موفق نشدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد