فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

پرنده باش ...

 

  

 

زخم هایم  بهترین چیزی است که زندگی به من داده است ,  زیرا هر کدام آن نشانه ی گامی به پیش است .                      رومن رولان
    

 «جان شیفته» و «ژان کریستف» بدون شک بهترین رمانهائی بوده اند که تا به امروز خوانده ام. گذشته از جریان داستانها ، همیشه روح نویسنده مرا به دنبال خود می کشاند و در آن لحظات آرزو می کردم  ای کاش کنارم بود و سوالهای بی پاسخم را جواب می داد. کتاب «جان شیفته» ای داشتم که هر پاراگرافی که دلم را می لرزاند های لایت می کردم . متاسفانه کتاب امانت گرفته شد و دیگر بازنگشت!  البته نوش جانش هر کسی که کتاب را از من گرفت حتما نیازمند داشتنش بوده است .  دوباره خریدمش اما انتخابهایم را دیگر گم کرده بودم. گاهی چیزی اگر در بین این کتاب قطور باز به چشمم می خورد جایی می نوشتمش .  

 

جملات بالا را از یکی از کتابهایش برداشتم  ...  
 

یقین دارم ،‌  زخمهای بزرگ،  بی مهری آدمهای اطرافمان نیست . زیرا آدمهای بی مهر بزرگ نیستند که بی مهری هایشان بزرگترین زخمها  شود.  زخمهای بزرگ خیلی بزرگتر از این حرفهاست.  و وقتی تجربه کردی به زخمها و دردهای کوچک خواهی خندید .  بی مهری آدمها هم چند روزی پریشانت می کند، غمگینت می کند ولی عاقبت فراموش می کنی و در نهایت می بخشی!    و تنها چیزی که در میان زخمهای ریز و درشت تو را سرپا نگه می دارد عشق است. عشق به همه ی خوبها به همه ی خوبی ها ... عشق در  یک گیاهی که با محبت بی دریغ تو به زندگی برگشته و در حال جوانه زدنهای پی در پی است.  در نگاه مهربان سگی  که در جنگل به او می رسی و تکه نانی به او می دهی و وقتی سیر شد می نشیند  تو را بر و بر نگاه می کند.  عشق در حس رضایتت از اینکه پیرمردی ناتوان را تا چند خیابان آن طرف رساندی حتی اگر مسیرت به کلی عوض شد .    عشق در دلتنگی های من است برای کسی که دوستش دارم ... عشق در نگاه من است به کسی که دوستش دارم و در ضربانهای قلبم زمانیکه سرشار از احساس دوست داشتنم.   عشق یعنی مزه شیرین یک لیوان آب میوه در کنار یک دوست که نگاهش را دوست داری که روحش را دوست داری ... و بودن آن لحظات با طعم پرتقالیش را ...  عشق یعنی بودن یک «تو» در تمام لحظات دلتنگی و تنهائی ...     عشق یعنی هر چیز قشنگ ...    

 

قشنگ یعنی چه ؟ 

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ای اشکال 

و عشق تنها عشق  تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس  

و عشق تنهاعشق  مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد  

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن ...    

 

گاهی «باید» به جای پرداختن به زخمها و کالبد شکافی آنها ... رفت و یک پرنده شد!  در کنار تمام چیزها و تمام کسانی که قادر خواهی بود دوستشان بداری .  تمام آن چیزهائی که برایت می شود «تو»!   و دراز بکشی روی چمنها ، چشمهایت را ببندی و یک پرنده شوی ...

 

من درست رفته ام

در تمام طول  راه 

دره های سیب بود و خستگی نبود  

در تمام طول راه  یک پرنده پا به پای من  

بال می گشود و اوج می گرفت  

پونه غرق در پیام نورس بهار  

چشمه غرق در ترانه های تازگی  

فرصتی عجیب بود  

شور بود و شبنم و اشاره های آسمان  

رقص عاشقانه ی زمین  ...

زاد روز دل

ترانه

چشمک ستاره

پیچ و تاب رود   

هر چه بود ، بود  

فرصت شکستگی نبود  

در کنار من درخت  

چشمه  

چار سوی زندگی  

روبروی من ولی  

در تمام طول  راه  

روبروی  من تو بوده ای ...   

نظرات 42 + ارسال نظر
پرنیان - دل آرام چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 11:51

دریا دریا مهربانی‌ات را می‌خواهم
نه برای دست‌هام
نه برای موهام
نه برای تنم
برای درخت‌ها
تا بهار بیاید.

و تو فکر می‌کنی
زندگی چند بار اتفاق می‌افتد؟
و تو فکر می‌کنی
یک سیب چند بار می‌افتد
تا نیوتن به سیب گاز بزند
و بفهمد
چه شیرین می‌بود
اگر می‌توانستیم
به آسمان سقوط کنیم؟
چند بار؟
راستی
دریای دست‌هات
آبی زمینی است؟
می‌دانی
سیاه هم که باشد
روشنی زندگی من است.
و تو فکر می‌کنی
من چند بار
به دامن تو می‌افتم؟
...
من فکر می‌کنم
جاذبه‌ی تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سیب نبوده
از دست‌‌هات بوده
از خنده‌هات
موهات
و نگاه برهنه‌ات
که بر تنم می‌ریخت.

"عباس معروفی"


این شعر زیبا هدیه تولدم از مهتاب ترین هام بود
دوسش داشتم تقدیم به قلب مهربونتون

کنار واژه های سربی نگات فقط و فقط باید نفس کشید تا طعم
تازه گی و زنده گی و حس کرد
پرنیان اونقدر دلم پریشون بود اینا رو خوندم دلم جمع شد
و صدات کرد دوست دارم، شنیدیش؟

شنیدمش ... با گوش جانم !
و یک دنیا حس قشنگ جریان پیدا کرد در رگهایم ... جاری شد در تمام سلولهایم تا که رسید به قلبم.

ممنونم عزیزم و برای این شعر زیبا هم ممنونم .
خوب باش . باشه ؟

فرزان چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 12:05 http://filmvama.blogfa.com/

درود
درهر زخمی تجربه ای بس گرانبها نهفته که لذت بخشیدن و رهاکردن رو دوچندان میکنه..
وعشق ..تنها عشق تورا به گرمی یک سیب...

سلام فرزان عزیز
و زخمهای بزرگ باعث می شوند که به زخمهای کوچک بخندی!

و عشق تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد .

مرسی .

آذرخش چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:03 http://azymusic.persianblog.ir/

"در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد"

امیدوارم شما هیچ مدل زخمی نداشته باشی و همیشه عاشق و پرنده باشی
در ضمن شما از کلمه "ممنون" هم استفاده نکنی ما راضی هستیم

تعطیلات خوش بگذره

نمی شه نداشت ! زخمها بودند یک روزهائی که امروز امکان پرنده شدن هست!


مرسی آذرخش عزیز ... و باز هم ممنون

پرنیان - دل آرام چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:10

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

بی‌رنگ‌تر از نقطه‌ی موهومی بود
این دایره‌ی کبود، اگر عشق نبود

از آینه‌ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

در سینه‌ی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی‌عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی‌گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

قیصر امین پور

خانوم مهلم؟
خب شما از آدم درسای سخت سخت می خواین
همیشه که نمی شه
اما یاد بعضی حلفاتون می افتم دلم می خواد بگم ببین یه دوست خوب داری نه یه عالمه دوست خوب داری زندگی ارزش غصه خوردن نداره
پس بخند

دوست کوچولوی من ... خوشحالم برای همه ی دوستای خوبی که اینجا دارم که همینا خودشون یک دنیا قشنگن ... بودنشون و مهربونی هاشون . و مرسی برای این شعر قشنگ آقای امین پور

بهارِآرزو چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:18 http://www.bahar-e-arezoo.blogfa.com

سلام بانو .../

قشنگ یعنی وقتی که تو می خندی .../

به همین سادگی .../

قشنگ یعنی تمام سادگی های تو . یعنی خود تو!

پارسا چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:22 http://www.bahar-e-arezoo.blogfa.com

سلام خاله جون

مامانم همیشه بهم میگه قشنگم قشنگم

مامانم همیشه بهم سیب میده و من می دونم این کارش از روی عشقه خاله جون

راستی اون روز که دستم اوف شده بود یعنی یه زخم بزرگ تو زندگی ؟

راستی خاله جون بهتون گفته بودم مماخم اوف شده بود

عزیززززززززززززززززززززم ! عاشقتم
ایشالا دلت هیچوقت اوف نشه ... خوشگلم

باران چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:23

...
و
زخم هایم..

و زخمهایم که هر چند وقت یک بار سر باز می زند ...

باران چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:24

راستی!
چقدر این عکسه آشناست!
من میشناسمش..
.
.
سلاممممممم

شما لطف دارین قربان
و
سلاممممممم

باران چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 13:37

نه!
خیلی هم خوبه!
خیلی هم قشنگه!!!

مرسی .

کوروش چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 14:37 http://korosh7042.blogsky.com/

مردآن است که هر بار او را بیازمایند زودجوش بی غش تر از پیش ار بوته ی آزمون بیرون آید . رومن رولان

مرد اصیل اگر ذلیل بشود رذیل نمی شود . رومن رولان

البته فارغ از کلمه ی مرد



زخمها گاه عفونی شده و اونی هم خوب بشه باز اثرش میمونه
و تا آخر عمر همراه آدمه
ولی خوبهایی در زندگی ادمی هستند
که این زخمها تحملش راحت تر میشه


شما هم های لایت کردین ؟

فقط کافیست یک نفر در زندگی باشد که تمام باشد . همان یک نفر کافیست . رومن رولان

مرسی کورووش عزیز

مهرباران چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 14:43 http://darya73.blogfa.com

سلام...
متنهای شما همیشه اینقدر توش مطلب هست که آدمهای پیری مثل من چند بار باید بخونندش تا همه تصاویر زیبایش رو مجسم کنند...
فعلا میتونم بگم:
قشنگ یعنی چه ؟
قشنگ یعنی روبروی من تو بوده ای...
...
با احترام
در پناه حق

سلام
اختیار دارین قربان شکست نفسی فرمودید.

اون «تو» ئی که قشنگ شما رو ساخته اگه الان این کامنت شما رو می خوند چقدر احساس غرور می کرد.

ممنونم .

نرگس. چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 16:34 http://w-infinite.blogsky.com

سلام

سلام به روی ماهت .

دانیال چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 17:44 http://www.danyal.ir

پایگاه شما دستگاه شوق سازی منست !

خوشحالم .

آفتاب چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 21:12 http://aftab54.blogfa.com/

سلام پرنیان من
چقدر خوبه که در برابر زخمها سکوت کنیم .. پرنده بشیم .. اما اینجوری از نظر دیگران هالو حساب می شیم یا کسی که فرار می کنه از مشکلات ...
گاهی انقدر زخمها عمیق میشن که دلت می خواد واقعا پر داشته باشی و بری به دل آسمون .. اما باید رها شون کنیم به حال خودشون آدمهایی که باعث میشن حفره های عمیقی از درد بر دل ما بذارن .
وقتی از کسی انسان آسیب می بینه برای چند وقتی با خودش جدل میکنه از رنجی که برده اما وقتی به خودش میاد می بینه آدمهای خوب اطرافش کم نیستن .. پس می بینیم که هنوز دوست داشتن و عشق می تونه باشه .. هنوز مهر می تونه باشه و هنوز قلب هایی هستند که بجای بذر کینه محبت می کارند .


باران محبت نثار همه قلبهای عاشق مخصوصا پرنیان عزیز من

سلام آفتاب عزیزم
هیچوقت افکار دیگران برات خیلی مهم نباشه. هر کسی بنا به تشخیص خودش فکر می کنه . آرامشت از هر چیزی مهم تره .

دلخوش باش به همه ی خوبها و همه ی خوبی ها ...

ممنونم از دعای قشنگت .

آفتاب چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 21:34 http://aftab54.blogfa.com/

خدا رو شکر هنوز انسانهای خوب تو دنیا تعدادشون زیاده ..

واقعا دلخوش باید باشیم به همین خوبیها و مهر ورزیدن ها ..
دلم می خواست خیلی در این مورد بنویسم اما از حوصله شما خارج می شه عزیزم .

آره خودش یک دنیا دلخوشیه .
هر چی دوست داری بنویس عزیزم

ویس پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 02:07

درست می گی.تنها عشق می تونه آدمو سر پا نگه داره و نگذاره بیوفته.یک عشق فراگیر.نه تنها به یک نفر ،به تمام هستی.خود عشق دریایی است که ناخالصی ها را با امواجش بیرون می ریزد واین ،همان رنجش ها است.

همواره وجودت لبریز از عشق باد.

ممنونم از نظر خوبت و آرزوی قشنگت . من هم یک دنیا آرزوی خوب دارم برات.

رها پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 08:37

سلام عزیزم دیشب امدم و خوندم ولی اینقدر قشنگ بود متن قشنگ که نتونستم چیزی بنویسم ..این روزها امدن و گوش کردن به اهنگ قشنگ بلاگت و خوندن نوشته های سراسر احساست یک ارامش عجیبی به من میده ..همیشه عاشق باش و شاعر دوست نازنین من...

سلام رها جان
ممنونم از این همه محبت و لطفت . خوشحالم که اینجا به آرامش می رسی. من هم متقابلا" آرزوی شادی و سلامتی و امید دارم برات.

محمد پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 11:32 http://mohamed.blogsky.com

پرنده بودن یعنی خود زندگی...عبور کردن از کنار همممه...گیر نکردن و تلاش برای به دام نیفتادن... آزادانه به هر کجایی سرک کشیدن و آرمیدن آرام بر بالای درختی...

پرنیان عزیز یه چیزی رو با تمام قلبم میگم و برای چندمین بار میگم و تعارف نمیکنم.ایینجا خییییییییلی احساس آرامش میکنم.مثل تو که با خوندن اون رمانها با روح نویسنده همراه میشدی منم اینجا و پشت این نوشته های عاشقانه روح لطیف و مهربانی میبینم که با خوندن مطالبش لذت میبرم...

بااااااور کن گاهی اصلا نمیدونم برات چی بنویسم.خییلیوقتا اینجوریه...خودت کاامل میگی همه چی رو.

سلام محمد عزیز
اینجا رو دوست داری و اینقدر دیر به دیر می یای ؟

به هر حال خیلی ازت ممنونم و از اینهمه لطف و محبتت.
پرنده باشی ... همیشه .

آفتاب پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 12:55 http://aftab54.blogfa.com/

سلااااااااااااااامممممممممممم پرنیان دوست داشتنی من
عیدت مبارک عزیز دلم .

سلام
به روی ماه و خوشگلت عزیز دلم
عید تو هم مبارک .

پرنیان - دل آرام پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 15:58

عیدانه تون مبارکا باشه پرنیان عزیز

مرسی عزیزدلم . عید تو هم مبارک باشه .

غریبه پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 17:13 http://feelingofburn.persianblog.ir

من جان شیفته را خیلی میپسندم . . . خیلی

«لایک» .

فرخ پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 17:39 http://chakhan-2.blogsky.com

زخمها وقتی کاری اند که توان حرکت در تو مرده باشد ... تا وقتی رمقی برای رفتن و نوشتن و اندیشیدن است ُ زخمها بی ارزش و ناچیزند . این را زندگی در جبهه و خط مستقیم به من آموخت .
اکنون وقتی به آن رنجها و دردهای بی پایان فکر میکنم میبینم که دلم برایشان تنگ است . گاهی در دلم از صدام راضی میشوم که آن جنگ را شروع کرد تا کسانی مانند من این تجربه های تلخ و مفید را به دست آورند . بیش از این سخنی نیست

خاطرات جبهه در عین غم انگیز بودن و تلخ بودنش خیلی شیرینی ها و درسها داره . گاهی اگر صحنه هائی از جنگ رو ببینم جائی میخکوبش می شم برخلاف اطرافیانم که دوست ندارن ببینند و ناراحتشون می کنه .
یه حس عجیبی داره خستگی چهر های رزمنده ها و در عین حال آن نگاه مصمم .
شما که جبهه رفتین حتما خیلی خاطرات شنیدنی دارین برای گفتن.
بنویسدش ... خیلی با ارزشند .

آفتاب پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 20:05 http://aftab54.blogfa.com/

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند...

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،

فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه

امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد...



آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،

به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود

لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی، معنای واقعی

سرسختی، استواری و مصمم بودن را،

در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.

گاهی لازم است کوتاه بیایی...

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست

و عبور کرد

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی....

ولی با آگاهی و شناخت

و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت

مرسی آفتاب جونم برای این مطلب بسیار زیبائی که فرستادی . پاور پوینتش رو دارم ولی خوندن مطلبش هم لطف زیادی داشت و بارها و بارها خوندمش.

ممنوووووووووووون برای کامنتهای قشنگت

یک زن جمعه 10 تیر 1390 ساعت 00:52

سلام پرنیان عزیزم
جان شیفته از اون کتابایی که هرچند بار خواندمش از خواندنش سیر نشدم.
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند . مارکوس بیکل

زندگی بدون عشق همانند قولی است که به آن عمل نشده باشد .
(باربارا راسکین )

سلام اعظم عزیزم
ژان کریستف را هم اگه نخواندی حتما بخوان.

احسان جمعه 10 تیر 1390 ساعت 01:50 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام خانم پرنیان
شاید بااطمینان بتوان گفت که رومن رولان رانسل کتابخوان در دهه ی شصت، باجان شیفته اش شناختند وشیفته اش شدند. انسان هایی پراز شعورکه در غرب درخشیدند ورفتند.غم ها همیشه با ما هستند و یاید تحملشان کرد.
" یکی از درد های درد بی درمان که دارد درد
همین است ، که باید به تنهایی کشید آن را
ونتوان باکسی چون شادی و چون بار،
تقسیم و تحمل کرد"
« عشق در دلتنگی های من است برای کسی که دوستش دارم »

ای ما همیشه با هم و بی هم..
آه ای یگانه،
وقتی تو مهربان باشی،دنیای مهربانی داریم.

"حمید مصدق"
سلام احسان عزیز
البته ترجمه م.فرزانه هم تائیر زیادی در جذابیت این کتاب گذاشته . یادم می آید روزی که پدرم از دنیا رفت مصادف شد با رفتن م.فرزانه و این اتفاق یک حس غریبی در من ایجاد کرد ...
کتاب ژان کریستف را نمی دانم خواندید یا نه! ولی می شود گفت قسمتهائی از آن حتی از جان شیفته هم جذاب تر است.

فریناز جمعه 10 تیر 1390 ساعت 11:36

خوش به حالتون
چه قدر تجربه های قشنگ دارین
واسه همینه که میتونین فراتر از غم بنویسین
ولی من حس میکنم درکتون نمیکنم
این همه تجربه ی عشقو درک نمیکنم

امیدوارم بیشتر از اینا شاد باشین و عاشق و تجربه های فراتر از اینا

فریناز عزیزم وقتی به سن من برسی اگه سعی کنی همیشه عشق به انسانها و همه ی موجودات زنده رو در درون خودت پرورش بدی ، عاشق برگ برگ درختان باشی وقتی یک پشه را می کشی دلت براش بسوزه و بهش فکر کنی، می تونی ببخشی، می تونی فراموش کنی ،می تونی لحظه های نابی رو با عشقهات به اوج برسی . حتی اگر گاهی هم غمگین باشی و یا دلشکسته.
کینه و خشونت آفت روح انسانه. باید ازش پرهیز کرد.
می شه دلخور بود ،می شه عصبانی بود و ... اما باید یاد بگیریم زود رها بشیم از این احساسات تیره و تار و دوباره بشیم همون آدم عاشق ... عاشق همه چیز و همه کس .
و من مطمئنم با این روح قشنگت موفق خواهی بود.

احسان جمعه 10 تیر 1390 ساعت 11:44 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام ، روحشان شاد و یاد آن فرزانگان گرامی.این هفته کتاب دفترچه ممنوع رو خوندم. با شباهت هایی بی نظیر با زندگی امروزه ی ما آدم ها دراین آب وخاک.موفق باشید

سلام
دفترچه ممنوع رو خوندین ؟ خیلی دلم می خواد دیدگاه یک آقا رو در مورد این کتاب می دونستم . من وقتی این کتاب رو خوندم از وجود یک حس مشترک خیلی متعجب شده بودم. به نظر من شاهکار خانم آلبا دسس پدسس «از طرف او» هست. اگه نخوندینش حتما بخونید.
چقدر خوشحال می شم وقتی می بینم آقایان هم این کتابها رو می خونند.

سلام
با اینکه ژان کریستف مفاهیم عمیق تری داره و حتی نوبل 1915 رو نصیب رومن رولان می کنه اما جان شیفته مشهورتره،چرا؟
رابطه ژان کریستف کرافت با اون جوان فرانسوی اولیویه از عمق جذاب و عجیبی برخورداره که جهان امروز این روابط رو یا درک نمی کنه و یا مسخره می کنه!
اینکه برای مفهوم دادن به زندگی بری سراغ موسیقی،اون هم در اون دوره تجربیات تلخ جهانی و چه زیبا از صلح و دوستی و دوری از نفرت خانمان سوز صحبت کنی به طوری که تبدیل به باور خواننده بشه.
یه جمله ی زیبا از این اثر حجیم:
اگر با انجام فداکاری به جای شاد شدن اندوهگین می شوید از این کار صرفنظر کنید؛شما شایسته ی آن نیستید!!!
اما نمیشه اینا رو گفت و از ترجمه محمود خان اعتمادزاده(به آذین) یادی نکرد.درود بر همه ی شیفتگان./

سلام
یادآوری این متن هائی که نوشتید خوشحالم کرد. فراموشکار شدم ...
راستی چرا جان شیفته مشهورتر شد؟
من هم نمی دونم ...
حالتهای ژان کریستف برام خیلی جالب بود ... توی سن های مختلفش.
در واقع خواننده یک دوره ای با قهرمان داستان زندگی می کنه .
جمله ای که از ژان کریستف آوردین خیلی عالیه .
ممنونم ...

بی ربط با پست با ربط با کامنت:

وقتی توی زندگی شخصی نویسنده ها کنکاش می کنی ردپای زیبایی از مسائل شخصیشون رو در آثار خلق شده میتونی پیدا کنی که به درک مفهوم مطلب کمک شایانی می کنه...مثلا وقتی اثر جاودانه ی "از طرف او " رو خوندم کنجکاو شدم در مورد نویسند ه ش تحقیقی انجام بدم یه کار جالبی درمورد مشاهیر خانم خراسانی انجام داده بود ازش گرفتم و وقتی فهمیدم خانواده ی آلبادسس پدس همه از طراز اول های عهدشون بودن به نکات جالبی رسیدم...پدربزرگش اولین رئیس جمهور کوبا بوده،پدرش سفیر کوبا مادرش از خانواده ای با نفوذ در ایتالیا و همسرش سرهنگ ایتالیایی که باعث میشه تابعیت اونجا رو بگیره...وقتی با روزنامه ی ضد فاشیستی همکاری می کنه زندانی میشه و بعد از آزادی میره فرانسه...حالا به از طرف او و تازه عروس دقت کن...یا مجموعه دیر یا زود می بینی که ردپای جالبی از مسائلی که گفتم با کنایه و گاهی حتی انتقاد توش موج میزنه...اگه از این کتاب خوشت اومده توصیه می کنم "مثل آب برای شکلات" اثر لورا اسکوئیول رو حتما بخون...سبکش رئالیسم جادوییه مثل "کوری ساراماگو" اما فرم کاملا زنانه داره و عجیب به دل میشینه مخصوصا ما با این شرایط اجتماعی که داریم...
بگذریم./

چه همتی ! آفرین.
کتاب آب برای شکلات را پنجاه شصت صفحه اش را خونده بودم که فکر می کنم توی یک فرودگاهی روی یک صندلی جا گذاشتمش و هنوز نرفتم دوباره بخرمش. ولی به توصیه شما حتما می رم دنبالش برای خریدن دوباره .
شاید همین امروز رفتم شهر کتاب!
از توضیحات خوبتون ممنونم .

قاصدک جمعه 10 تیر 1390 ساعت 15:52 http://deleghamginotanha.blogfa.com/

به روزم.

بی یار جمعه 10 تیر 1390 ساعت 18:18

زخم های آدم سرمایه س...سرمایه تو با این و اون تقسیم نکن...
(از دیالوگ های شاهکار فیلم شب یلدا)
این فیلم از اون فیلمایی هست که بعد از دیدنش به خودت می گی باید آدم های نارفیق و نامهربان را گذاشت به حال خودشان و به کسانی فکر کرد و دل داد که دوستمان دارند و خودمان خبر نداریم...باید بروم پی کشف این آدم ها...نه این که مدام غصه نارفیقان رفته رو بخوریم...
به قول تو...گاهی باید رفت و پرنده شد...

پیروز باشی

پس از این زاری نکن هوس یاری نکن. تو ای ناکام دل دیوانه
با غم دیرینه ات به مزار سینه ات بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم ... بی تو باز آمدم از سر کوی او دل دیوانه
پنهان کردم در خاکستر غم آن همه آرزو دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی ....

بازی فوق العاده ی فروتن و سناریوی زیبای این فیلم تا سالها رهات نمی کنه . من هنوز که هنوزه گاهی باهاش زندگی می کنم.

زن بی‌حجاب نداریم. زن با حجابم نداریم. مرد بی‌غیرت نداریم. مرد با غیرتم نداریم. نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم. صور قبیحه نداریم. حشیش، گرس، تریاک، ذغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص، آواز، خوشی، خنده، بشکن و بالابنداز نداریم. شرمنده‌تونم هیچ چیز ممنوعه کلاً نداریم.. نداریم. مهمونیه ولی مهمون هم نداریم... جشن تولد یه بچه‌س ولی بچه هم نداریم.

من رو بردی به شب یلدا!!!!
ممنونم از کامنتت

پرنیان - دل آرام شنبه 11 تیر 1390 ساعت 00:55

بی تو دلم می‌گیرد
و با خودم می‌گویم
کاش آن یک بار که دیدمت
گفته بودم
که بی تو گاه دلم می‌گیرد
که بی تو گاه زندگی سخت می‌شود
که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه‌ام می‌کند
اما نمی‌گفتم
که این «گاه» ها
گهگاه
تمامِ روز و شب من می‌شوند
آن وقت بغض راه گلویم را می‌گیرد
درست مثل همین روزها

خدا نکنه عزیز دلم دلت بگیره .
تمام گاه هات سرشار باشن از شادی و شور زندگی ...

باران شنبه 11 تیر 1390 ساعت 01:16

سلاملیکم!
ما هم هستیم!!!!
.
.
میگم یه پیشنهاد:
اینهمه کامنت و پاسخ قشنگ رو کتاب کنید
بفروشه ها!!!
سودشم نصف نصف!!!
به بقیه هم هیچی نمیگیم!!!

به ! سلام عرض شد
مرسی ...
از لطف دوستانه .

قاصدک شنبه 11 تیر 1390 ساعت 08:42 http://deleghamginotanha.blogfa.com/

سپاس از حضورتان.

قندک شنبه 11 تیر 1390 ساعت 12:00

سلام و درود. از شانس بد باید اعتراف کنم که نیمی از عمرم بر فناست چون هیچکدام را نخوانده ام.
شما با انتخاب این تصاویر بالاخره آدم را می کشید.


خدانکنه!

ولی الان هم اگه حوصله داشته باشید شروع کنید به خوندن دیر نیست. البته کتاب ژان کریستف دو جلد اولش یه کم خسته کنند ه ست و صد بار پشیمان می کنه آدم رو از خوندن این کتاب ولی دو جلد بعدش دیگه نمی تونید بذارید زمین ...

پانی شنبه 11 تیر 1390 ساعت 12:49 http://panygallery.blogfa.com/

سلام. زیبا بود و دلنشین. قشنگ یعنی همین

سلام
ممنونم پانی عزیز

باران شنبه 11 تیر 1390 ساعت 13:11

"شما با انتخاب این تصاویر بالاخره آدم را می کشید."
.
.
با جناب قندک
کاملن موافقم!!!!
.
.
سلام
روز خوش!

عجب ! خدا نکنه کسی رو بکشیم ما !
اگه اینجوریاس دیگه نذارمشون! خطرناکه . مخصوصا با این نرخهای دیه این روزها!

سلام ... خوبید ؟

فرید شنبه 11 تیر 1390 ساعت 13:15 http://fsemsarha.blogfa.com

سلام
عشق همیشه معنا می دهد به بودنم آنگاه که بی مقدار می پندارمش و پندارم را بر باد می دهد...
عشق جلوه می کنذ در تمام لحظاتی که به حق یک لحظه اند و در آن هست و نیست می شوند... نه از گذرایی خود که در ذات بی زمان ست... که از حال ناتمام من... که زود، دیر می شوم و از حال، فرار می کنم....
عشق های تان همیشگی و آسمانی...
و مملو از نور خداوندی...

سلام
مثل همیشه زیبا بود و کامل .
ممنونم برای کامنت زیبایتان . متقابلا؛ من هم برایتان همین آرزو را دارم.

فرزان شنبه 11 تیر 1390 ساعت 16:10 http://filmvama.blogfa.com/

درود
سهراب .سوال زیبایی میپرسه
قشنگ یعنی چه؟

سلام
و خودش جواب می ده : قشنگ یعتی تعبیر عاشقانه ی اشکال

باران شنبه 11 تیر 1390 ساعت 18:18

نه از اون کشتن ها!
از اون کشتن ها!!!
پس ادامه بدین لطفن!!!!!!!!
.
.
سلام
خوبیم شکر!
فقط گرمه هوا خیلی!
یه کاری بکنید آخه بابا شما که رابطه تون خوبه با خدا!

آهان !!! از اون کشتن ها!

سلام عرض شد.
گرمه ؟! یک مانتو مشکی بپوشید با یک مقنعه بلند مشکی که گریبانتون رو دائما" تحت فشار قرار میده در حدی که هر آن ممکنه خفتون کنه و راه بیوفتید توی خیابونهای معمولا سربالائی، به دنبال یه «مقصدی» که هر کسی یه آدرسی می ده یکی میگه مستقیم برو چپ یکی مستقیم نرو چپ ... اونوقت تازه می فهمید گرما و خفه گی ناشی از گرما یعنی چی؟!
تشکر

رها شنبه 11 تیر 1390 ساعت 19:58

سلام پرنیان جان خسته نباشی و روزگارت خوش ...

سلام رها جان
ممنونم . من هم همین آرزو رو برات دارم

کوروش یکشنبه 12 تیر 1390 ساعت 08:46 http://korosh7042.blogsky.com/

سلام پرنیان عزیز
بعضی پستها را نیاز است دو یا چند باره خواند


سلام کوروش عزیز
این از لطف و بزرگواری شماست. و من همیشه ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد