صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین، عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن ...
امروز از صبح این شعر سهراب در ذهن من می چرخید و می آمد و می رفت.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است!
بیا ... زندگی را بدزدیم! نمی دانم شاید هم خاصیت جمعه شبهاست که انگار باید دلتنگ شوی که تنها شوی و .............................
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو، بیدار خواهم شد
...
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش«استوا» گرم،
ترا در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.
بیا تا زندگی را بدزدیم ....................................
سلام عزیزم واسه من که این تصویر باز نشد ولی یک ساعته نشستم و نوشته های آرشیو رو دوباره یا بهتره بگم برای چندمین بار می خوانم.
امیدوارم این بار باز بشه . پستم هنوز کامل نشده بود .
مرسی عزیزم برای توجهت به نوشته های من
...
سلام
چه فرقی میکند که چه روزی باشد
بیا تا زندگی را بدزدیم ..
سلام
آره ... چه فرقی می کنه ... موافقم بیا زندگی را بدزدیم
آخ جوووون!
دزدی زندگی!!!
چه کار خوبی...
روی کمک من همیشه حساب کنید قرباااااان..
دوستان
هر کی با من موافقه دستش بالا!
آخه من چه جوری رو شما حساب کنم.
شما الان از رئیس جمهور امریکا هم سرتون شلوغ تره .
اصلا معلوم هست کجائین شما ؟
قبلا یه جور دیگه بودا ...
اما من دستم همیشه برای دزدیدن زندگی بالاست
سلام مهر پرنیان عزیزم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهاییه من بزرگ است...
قدر دریاها
یا نه
اقیانوسی آرام
یا نه
اصلا کره ی زمین
یا نه اصلا منظومه ای شمس نام
یا نه اصلا کهکشان راه شیری
یا نه اصلا اصل کهکشان ها
یا نه اصلا...
بزرگ قدر تمام نبودن هایت
سلام فریناز عزیز
ما همه تنهائیم . اصل انسانیت یعنی تنهائی .
شاید دور و برمون پر آدم باشه اما چند تاشون می تونند درکمون کنند؟
اما با تمام این حرفها بیا زندگی را بدزدیم
عزیز دلم تو خیلی مهربونی و مطمئنم توی قلب خیلی ها جا داری پس خیلی هم تنها نمی تونی باشی
می بینم که سهرابی شدین
میدانید چرا؟
چون دیروز سالگرد سهراب بود و من به یادش بعضی از شعر هایش را تقدیم میکنم و خواهش من ار همه یاران ژرنیان عزیز اینست که در این ژست فقط از سهراب بنویسند - البته با قرائت فاتحه ای
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است...
من نمی دانم
که چرا می گویند : اسب حیواننجیبی است ،
کبوتر زیباست .
و چرا در قفس هیچکسی کرکسنیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمزدارد.
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید
کار ما نیست شناسایی رازگل سرخ .
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخشناور باشیم
28212 فروردین 1390 ساعت 02:07
دوستان من کجا هستند؟
روزهاشان پرتقالی باد !
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من....
19922 فروردین 1390 ساعت 15:12
کجاست سمت حیات؟
حیات، غفلت رنگین یک دقیقه « حوا » ست.
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است.
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
و عشق
تنها عشق تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس
تا شقایق هست زندگی باید کرد
روحش شاد
اینها را نوشتم تا یاران همیشگی شما این پست را با سهراب آغاز و با شقایق به پایان برند
سهرابیان تسلیت
عجیبه واقعا؛ ... من اصلا یادم نبود ولی چه اتفاق خوبی
روحش شاد
ممنونم برای این قطعه های زیبائی که نوشتید
بلاگ اسکای بی معرفت باز این دست زدن یا شکلک گل را نذاشت
خدا زنش رو بیوه کنه
سلامی دوباره بانو
همبشه فکر می کنم چه چیز مشترکی ما وبلاگ نویسان را اینهمه
در پیوند دارد.
احساس مشترک تنهائی ها و دلتنگی ها
تنهائی هایی بزرگ که حجمش را دنیا جواب کرده
در پیس بوک امروز نوشتم
هرشب پشت پنجره می ایستم ودفتر خاطرات را در زیر نور ماه می خوانم. روزی تو را به ماه شبیه کرده بودم.ماه شرمنده در زیر ابرها گم می شود
شاد باشی و عاری از دلتنگی ها
سلام
چه جالب من تا حالا این نفرین رو نشنیده بودم : خدا زنش رو بیوه کنه.
خدا نکنه بیچاره رو
امیدوارم هیچوقت احساس تنهائی نکنید . اما خوب نمیشه . میشه ؟
نوشتتون خیلی قشنگه .
ممنونم خیلی لطف کردید.
چه انتخاب زیبایی
فقط باید سکوت کرد و از خوندنش لذت برد
ممنون پرنیان جان
ممنونم پرنیان عزیز .
سلام، سهراب یعنی تنهایی، یعنی تنهای تنهایان
سهراب، یعنی عاشقانه زیستن و راز گل سرخ را فهمیدن
اوحتی هنگامی که درآخرین لحظات زندگی اش که سربر شانه ی
بهترین دوست همه ی سال هایش گذاشته بود، تنها بود.
یاد معصومه سیحون همراه با سهراب عزیز گرامی باد.
مرداب اتاقم کدر شده بود
و من زمزمه ی خون را در رگهایم می شنیدم.
زندگی ام در تاریکی ژرفی می گذشت.
این تاریکی ، طرح وجودم را روشن می کرد.
در باز شد
و او با فانوسش به درون وزید.
زیبائی رها شده ای بود
ومن دیده به راهش بودم.
رویای بی شکل زندگی ام بود.
عطری در چشمم زمزمه کرد.
رگهایم از تپش افتاد.
همه ی رشته هائی که مرا به من نشان می داد
در شعله ی فانوسش سوخت
زمان در من نمی گذشت
شور برهنه ای بودم.
او فانوسش را به فضا آویخت .
مرا در روشن ها می جست
تار وپود اتاقم را پیمود و من راه نیافت
نسیمی شعله ی فانوس را نوشید.
وزشی میگذشت و من در طرحی جا می گرفتم
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می شدم
پیدا برای که ؟
او دیگر نبود
آیا با روح تاریک اتاق آمیخت ؟
عطری در گرمی رگهایم جا به جا میشد
حس کردم با هستی گم شده اش مرا می نگرد
و من چه بیهوده مکان را می کاوم
آنی گم شده بود ...
سلام و ممنون
پرنیان مهربون سلام وصبح اول هفته ات بخیر دیشب که من اومدم اینجا نه شعری بود نه نوشته ای فقط یه عکس بود که اون هم برای من باز نشد. صبح که نوشته ها رو دیدم وشعر زیبای سهراب رو اینجوری شدم.
دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا می خواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.
رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار بهم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
تو ناگهان زیبا هستی . اندامت گردابی ست
موج تو اقلیم مرا گرفت
تو را یافتم ، آسمانها را پی بردم
تو را یافتم درها را گشودم شاخه ها را خواندم
افتاده باد آن برگ ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید : رویا درهم شد .
تپیدی :شیره ی گل به گردش امد
بیدار شدی : جهان سربرداشت ، جوی از جا جهید
به راه افتادی : سیم جاده غرق نوا شد .
در کف توست رشته ی دگرگونی
از بیم زیبائی می گریزم و چه بیهوده : فضا را گرفتی
این شعر سهراب رو تقدیم تو می کنم که از گل برام زیباتری عزیزم
ضمنا اسمت رو یادت رفته بود بنویسی .
بیا تا رسم زندگی رو بیاموزیم
به سان نسیمی از روی خودم برخواهم خاست
درها را خواهم گشود
در شب جاویدان خواهم وزید ........
سلام پرنیان عزیز
خوبی؟
ممنونم بهم سر زدی
فکر می کردم بعد از پنجشنبه دوست داشتنی امروز مطلبت به این غمگینی نباشه.
احتمالا به همین زودیا یه آهنگ در مورد غمگینی جمعه ها می ذارم و به قول معروف حسابی زیر آبشو می زنم
امروز هم یه آهنگ جدید آپ کردم، خوشحالم می شم بیای
شاد و موفق باشی
پنجشنبه هم زودی برسه
سلام آذرخش عزیز
تاثیر غروب جمعه ست .
احتمالا آهنگ جمعه ی فرهاد رو می خوای بذاری
چه خوب می یام حتما.
مرسی برای همه ی محبتهات
سلام عزیزم. صبحت یخیر. پرنیان باور می کنی که این شعر همیشه زمزمه منه در ۴ سال اخیر وقتی تنها راه می رم. حتی وقتی با کسی ام ناخوداگاه اینو زمزمه کردم و دست خودم نیست و برای بقیه عجیب بوده . همین ۱ ساعت پیش تو راهرو راه می رفتم می گفتم صدا کن صدای تو خوب است صدای تو گرم ترین است صدای تو سبزینه ی ان گیاه عجیب است ... بیا ذوب کن مرا گرم کن مرا .. چه جالب .. چقدر سهراب رو دوست دارم. جالب بود .....
سلام شقایق جون
چه جالب! خوشحالم ازاین حس نزدیکی که باهات دارم
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا «شقایق» هست زندگی باید کرد
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند
این شعر زیبا هم تقدیم به شقایق عزیزم
سلام
صبح زیبای بهاریتون به خیر و شادی
شنبه ی خوبی هست..
سلام
ممنونم . چه جالب که شنبه ی خوبی هست. خوشحالم
ممنونم برای همه چیز
پرنیان جون سخت مشغول تهیه ی یک گزارش مهم و پیچیده هستم ولی اعتیاد بد دردیه عزیزم. هی میام اینجا و کامنتها رو چک می کنم هرچند از اول صبح تا حالا هنوز کامنتها تایید نشدند.
سلام عزیزم
چقدر خوشحالم که به من معتاد شدی
خیلی بدجنسم ... می دونم!
ببخشید یه کم سرم شلوغ بود. عزیز دلم
" چقدر خوشحالم که به من معتاد شدی "
.
.
اینم از اون حرفا بود ها!!!!
کلی خندیدیم!!
پرنیان
مرکز پخش و تکثیر مواد اعتیاد آور به مهربانی..
جالبه! بیاین یه بیزنس راه بندازیم!!!!
e ! خوب مگه چیه؟!
خوشحالم دوست عزیزم بهم معتاد شده !
دوستش دارم خوب! خوشحال می شم بهم معتاد بشه !
من هم کلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خندیدم واسه ی این جمله ی شما :
مرگز پخش وتکثیر مواد اعتیاد آور به مهربانی
سلام مجدد
آره آهنگ جمعه اس (البته برای پست بعدی)
از کجا متوجه شدی؟
نکنه علم غیب داری ؟!؟!؟
سلام
شاید چون خیلی دوستش دارم این آهنگ رو
و خیلی باهاش زندگی کردم.
نکنه علم غیب دارم ؟ خودم نمی دونستم ؟
(شوخی کردم)
نه. مطمئن باش علم غیب نداری(حداقل در این مورد). راهنمایی من خیلی تابلو بود.
خدمت نرسیدیم!!!!
منتظرم
کاش می ذاشتی یه کم دچار توهم و خود بزرگ بینی بشم!
چه اشکال داشت ؟!
شوخی کردما...
همین الان خدمت می رسم
هوررررررا بلاخره کامنتها تاییدشدند. راستی پرنیان جون اون بی نام ونشونه من بودم انقدر ذوقمرگ شدم از دیدن نوشته هات یادم رفت اسمم رو بنویسم.
باران عزیز جمله ات خیلی بامزه و بامعنی بود دقیقا چیزی که مد نظر من بود رو نوشتی ،خیلی خیلی ممنون.
مررررسی عزیز دلم
تو خیلی لطف داری
ضمنا قابل توجه باران عزیز ! تحویل بگیرید لطفا
سلام و درود بر تو مهربان. از دعاهای خیرت شکر خدا داره بخیر میگذره.ممنون.این قسمت شعر را خوش دارم عزیز:
ببین، عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
موفق باشی و پایدار
سلام جناب قندک عزیز
خیلی خوشحالم .
و براتون این شعر سهراب رو می نویسم :
من مسلمانم قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه ، مهرم نور
دشت سجاده ی من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج
البته می دانم بارها و بارها شنیدین خودتون این شعر رو
ولی دوست داشتم تقدیم شما کنمش
درود
اهل شعر سهرابی.؟.خوشحالم ازین حیث..
درک و حالو هوای شعر سهراب به ادم تمرکز میده....
وعشق ..تنها عشق ترا به اندازه یک سیب میکند مأنوس..وعشق تنها عشق...
سلام فرزان عزیز
ممنوم
و یکی از شعرهاش رو برای شما می نویسم :
از خانه به در ، از کوچه برون ، تنهائی ما سوی خدا می رفت
در جاده ، درختان سبز ، گلها وا، شیطان نگران : اندیشه
خار آمد و بیابان و سراب
کوه آمد و خواب
آوازی پری : مرغی به هوار فت؟
نی ، همزاد گیاهی بود، از پیش گیا می رفت
شب می شد و روز
جائی ، شیطان نگران : تنهائی ما می رفت ...
سلام..خیلی نانازه وبلاگت..خوب بود مطالبت..به منم سر بزن..بابای
آهان ... بله !
چشم
سهرابیان سلام
خوشحالم که همه بیاد سهراب هستید و از شعرهایش بهره مندمان می کنید امیدوارم دین مان را ادا کنیم
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد :
چه سیب های قشنگی!
حیات نشئه ی تنهائیست .
و میزبان پرسید :
قشنگ یعنی چه ؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال
و عشق ، تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد.
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
- و نوش داروی اندوه؟
- صدای خالص اکسیر می دهد این نوش
و حال ، شب شده بود. چراغ روشن بود
و چای می خوردند.
- چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهائی ؟
- چقدر هم تنها !
- خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
- دچار یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوجک،
دچار ابی دریای بیکران باشد ...
سلام .
این شعر تقدیم به شما ...
سلام بر پرنیان
بر سهراب
بر مسافر مهربان
سلام بر زندگی..
سلام بر باران همیشه مهربان
سلام بر زندگی ...
سلام پرنیان من
همیشه نورهست ..صبح امید نیز هست ..
به زندگی بیاندیشیم که همواره پا برجاست ..
...
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد .
بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
ژاله اصفهانی
سلام آفتاب عزیزم
می شود به نور نگاه کرد و امید به صبح داشت
می شود گاهی زندگی کرد ...
مرسی
دزدیدن زندگی شیوه های خاص خودش را دارد ... از هر کسی برنمیاید و این را سهراب هم میدانست . تعابیر متفاوتی هم از دزدیدن زندگی موجود است ... یا خود را کشتن و نبودن ... یا به جایی دور از فشار و تنش و غوغا در آرامشی لذت بخش ُ غوطه ور شدن و ماندن تا ابد. من همیشه برای رفع تنهایی خود در این دنیای ملعون ُ راه دوم را برگزیده ام !!
اما در هر گریز و سرقت ُ چند روزی میتوان نبود و بعد باید باشی و محکومیتت ادامه خواهد داشت ... دل من نیز در این روزها که با سالگرد خاموشی سهراب تقارن دارد ُ برایش تنگ شده
درود دوست عزیزم
سلام
با کشتن خود ، زندگی ما را خواهد دزدید که ... !
می شود بود و ماند و در بین همین غوغا زندگی را دزدید! یه کم صبوری می خواد و یک کم هنرمندی در دزدیدن زندگی! یه کم ندیدن و یک کم بیخالی و ..........
ممنونم
من با این شعر زندگی می کنم.یاد سهراب ماندگار باد.دوم اردیبهشت سالمرگ مردی بود که با اینکه از پنجره ی باز با مردم سخن می گفت کسی حرفش را نمی فهمید.وممنون از پرنیان عزیز برای انتخاب این زیبا سروده ی او.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد ، صدا کن مرا
و من ، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو ، بیدار خواهم شد...
مرسی عزیزم
هزاران هزارجوان طی این سال ها با سهراب زیستند و کلام دلنشین اورا هدیه ی محبوبشان کردند. با او سردر رویاهای خویش فرو بردند وافسانه ی حیات را بر جاری زندگی شان معنا کردند.
سهراب ستاره ای بود بی نظیر که در آسمان آبی این مرزو بوم درخشید وجست ورفت.
روزگارش بد نیست
اهل کاشانم نیست
اهل شهری ست که راهش دریاست
شهر عشقی که دردل پیداست.
دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد
پرتقالی پوست می کندم.
شهر در آینه پیدا بود
دوستان من کجا هستند؟
روزهاشان پرتقالی باد ...
ممنونم احسان عزیز روزهایتان پرتقالی باد
پرنیان جان
به باران عزیز بفرمایید دست من هم بالاست برای دزدی زندگی !
به شرط اینکه دزدی گانگستری باشه !
صبح به خیر آفتاب جان
قابل توجه باران عزیز. تعداد زیاد داره میشه ... بهتره یک باند تشکیل بدیم سردسته اش هم هر کی داوطلب شد.
...
مانده تا سینی ما پر شود از سمبوسه و عید
در هوائی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزنه ی منظومه ی برف
تشنه ی زمزمه ام ...
مانده تا مرغ سر چینه ی هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم؟
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه ی زمزمه ام ؟
بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهائی خود نقشه ی مرغی بکشم ...
سلام دوستت عزیز
خوبی؟
صبحت بخیر
خوشحالم آهنگه رو دوست داشتی
من از بچگی عاشق مایکل بودم. واقعا کارهاش بی نظیر بود و تاثیر گذار. فکر کنم اگه نبود وضعیت موسیقی و ویدئو کلیپ ها به شکل امروزی نبود. چون پولدار بود کلیپ های بینظیر و پر هزینه و با کارگردان های معروف تهیه می کرد...
نوشتی چه خوب لیریکش هم گذاشتی...تموم آهنگ ها با متنشه.فقط این نیست
روز خوبی داشته باشی
سلام آذرخش عزیز
مرسی . صبح شما هم به خیر
مرگش خیلی عجیب بود و باور نکردنی.
درسته همیشه لیریکش رو هم میذاشتی . شاید چون دوست داشتم بخونم متن این موزیک رو این بار بیشتر توجهم رو جلب کرد . ببخشید
ممنونم از محبتت .
بزرگ بود،
و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید.
صداش،
به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
و پلکهاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد.
و دستهاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند.
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانهترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد.
و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود.
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر میشد.
سلام صبحت بخیر مهربون.
سلام صبحت به خیر
خیلی قشنگه این شعرش ... مرسی عزیزم
سلام
زیستن و زیستن...
اولین و آخرین نعمت
که هر چه شکرش را بگذاریم....
قطره ای از باران رحمتش را پاسخ نگفته ایم
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه ی نیایش در بیداری انگشتانم تراوید
خوشه ی فضا را فشردم
قطره های سناره در تاریکی درونم درخشید
و سرانجام
در آهنگ مه آلود نیایش تو را گم کردم ...
سلام کامنت شما باعث شد دچار عذاب وجدان بشم.
گاهی خیلی فراموشکار می شوم و گاهی خیلی خودخواه !
سهرابیان سلام
اگر بشماریم میشود : ۶ کتاب
پس تا هشت کتاب راهی نیست
پرنیان عزیز فکر میکنم تا حدود شش کتاب سهراب را تورق زده ایم ( اگر چه بیشتر هفتم و هشتم را) و اگر همین جوری محبت شما و دوستان ادامه یابد هشت کتابش را فاتحه وار نثارش خواهیم کرد
و تعجب نمی کنم اگر ببینم
ماه
با بچه های کوهستان
گل گاوزبان میچیند
سلام
ممنوم از توجه تون به این پست .
قابل توجه دوستان عزیزم
سلاملیکم!
ما که رفتیم مرخصی
سردسته و باند و دزدی را میسپاریم به شما!
موفق و پیروز باشید!
دعاگوی شما:
عضو اسبق باند!
عجب !!!
خدا نکنه بیچاره رو
پرنیان عزیز
من زن بلاگ اسکای رو گفتم مهربان
نه زن مدیر یا رئیس و....
بلاگ اسکای مگه آقاست ؟!!!
شوخی کردم.
مرسی به هر حال
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو، بیدار خواهم شد
...
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش«استوا» گرم،
ترا در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.
عالی بود پری جان.مثل همیشه
سرچشمه ی رویش هائی ، دریائی ، پایان تماشائی
تو تراویدی :باغ جهان تر شد ، دیگر شد.
مرسی شبنم عزیزم این دو خط بالا هم تقدیم به تو...
ممنونم
خواهش می کنم دوست عزیز