فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

نزدیک آی

 

 

 گاه کوچکم می بینی  گاه بزرگ، نه کوچکم، نه بزرگ. 

خودت هستی که دور و نزدیک می شوی. 

   

 ... 

 

بام را برافکن، و بتاب، که خرمن تیرگی اینجاست. 

بشتاب، درها را بشکن، وهم را دو نیمه کن، ‌که منم  

هسته ی این بار سیاه. 

اندوه مرا بچین، که رسیده است.  

دیری است، که خویش را رنجانده ایم و روزن آشتی بسته است. 

مرا بدان سو بر، به صخره ی برتر من رسان که جدا مانده ام. 

به سرچشمه ی ناب  هایم بردی، نگین آرامش گم کردم و گریه سر دادم  

فرسوده راهم، چادری کو میان شعله و باد، دور از همهمه ی خوابستان؟ 

و مبادا ترس آشفته شود، که آبشخور جاندار من است. 

و مبادا غم فرو ریزد، که بلند آسمانه ی زیبای من است.

صدا بزن، تا هستی بپا خیزد، گل رنگ بازد، پرنده هوای فراموشی کند. 

تو را دیدم، از تنگنای زمان جستم، تو را دیدم، شور عدم در من گرفت. 

و بیندیش، که سودائی مرگم . کنار تو زنبق سیرابم. 

دوست من، هستی ترس انگیز است. 

به صخره ی من ریز، مرا در خود بسای، که پوشیده از خزه ی نامم. 

بروی، که تری تو، چهره ی خواب اندود مرا خوش است. 

غوغای چشم و ستاره فرو نشست، بمان تا شنونده ی آسمانها شویم. 

به درآ، بی خدائی مرا بیاگن، محراب بی آغازم شو. 

نزدیک آی، تا من سراسر من شوم.  

سهراب سپهری

نظرات 32 + ارسال نظر
فرداد سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 13:52 http://ghabe7.blogsky.com

سلام..
این شعر سهراب رو نخونده بودم...انتخاب به جایی کردین
تشکر...
برقرار باشین

سلام
ممنون

ققنوس خیس سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 16:11

سلام
جالبه که من هم نخونده بودمش ... ممنون
فرسوده راهم ، چادری کو میان شعله و باد ، دور از همهمه ی خوابستان ؟
زیبا بود

سلام
ممنون .

آفتاب سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 18:48 http://aftab54.blogfa.com

سلام پرنیان عزیز .
جدیدا رفتید به مشهد اردهال ( کاشان)
مقبره سهراب سپهری اونجاست !
ولی متاسفانه سهراب تو کتابها و اینترنت برای ما عزیزه
مقبره اش رو ببینین که چه تر ک های بزرگی روش هستو کسی اصلا توجهی نداره
با هزار شور و اشتیاق ۳ سال پیش رفتم اونجا
خیلی دوست داشتم برم حداقل خوش رو که ندیدیم مزارش رو برای دیدن ببینم ولی
یه جایی بود و ....
خدا کنه الان تغییر کرده باشه .

سلام آفتاب عزیز
تا حالا نرفتم مشهد اردهال .
متاسفانه نمی خوان کسانی مثل سهراب ، فروغ و یا شاملو برای مردم جاودانه بمونند . مزار فروغ رو زیاد میرم اما چندباری که رفتم در رو کسی نبود باز کنه . جالبه که قبرستان هم در داره و باید زنگ بزنی و وقت قبلی بگیری !!!!
اما با وجود تمام اینها کتابهای سهراب و شاملو و فروغ و خیلی از بزرگان ادب و فرهنگ جزو کتابهائی شدند که مثل حافظ جلو دستمان هست و هر زمان که دلمان تنگشان شود باز می کنیمشان .
و گاهی از این حس نزدیکی و حس مشترک بین خودمان و شاعر متعجب می مانیم.

آفتاب سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 18:51 http://aftab54.blogfa.com

خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست."



من می پرسم :خانه سهراب کجاست ؟!!!!

خانه سهراب در قلب کسانیست که دوستش دارند ...

آفتاب سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 18:56 http://aftab54.blogfa.com/

به سراغ من اگر می آیید
نرم آهسته بیایید
که مبادا ترکی بردارد چینی نازک تنهایی من
روحش شاد...

روحش شاد

فکر نمی کنم سهراب دیگه الان به اندازه ی ما احساس تنهائی کنه !
شعری رو که توی کامنت قبلی گذاشتی چقدر حال منو خوب کرد .
تو همیشه عادت داری حال من را خوب کنی عزیزم

فاطمه(معجزه) چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 00:22 http://mojeze66.blogfa.com

سلام

من اتفاقی اومدم اینجا

دیدم لینک شما هستم

برام عجیب بود

سلام
بله یه زمانی از دوستان من بودید . یادتون نیست ؟

احسان چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 00:29 http://www.bojnourdan.blogfa.com

همان به که سنگ ها را بشکنند ، با قلب ها چه خواهند کرد

با عاشقانی که سهراب را از سر شوق وعشق خواندند چه

خوهند کرد.

اینک دو نسل با سهراب زیسته اند و زیسته ایم . گیرم که

سنگش بشکنند، با نامش چه خواهند کرد؟

گیرم که بگیرند ، بشکنند و هر روز دیوارهای این زندان را بلندتر و بلندتر کنند با روحمان چه می توانند بکنند؟ روح هرگز در بند نخواهد بود و احساس میرا نیست .

ویس چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 00:45

مبادا غم فرو ریزد که بلند آسمانه ی زیبای من است.غم مهر ورزیدن است که می تواند ارزش آسمان شدن داشته باشد.غم عاشقی غمی زیبا و سنگین است.به سنگینی ی تمام دنیا.

با غم عشق احساس زنده بودن و انسان بودن عمیق تر و پر رنگ تر می گردد . حتی اگر از پا درآورد و کمر خم کند .

آذرخش چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 08:22 http://azymusic.persianblog.ir/

شعر قشنگیه
امیدوارم به خواسته هات برسی

خوبه که ایندفعه نفر نهم شدم.همیشه چهل به بالا می شدم. با اینکه خبر خوان وقتی آپ کنی ظرف حداکثر یک ساعت بهم خبر میده.
توی نوشته هات، اگه نقطه ها و کاما ها به حروف قبلی بچسبه و از حروف بعدی فاصله داشته باشه بهتره.
مثلا
بام را برافکن ، و بتاب ، که خرمن تیرگی اینجاست .
اینجوری باشه بهتره
بام را برافکن، و بتاب، که خرمن تیرگی اینجاست.
البته شما صاحب اختیارین و سلیقه، سلیقه شماست

سلام
ممنونم
حتما . ممنون که گفتی دوست عزیز .

آذرخش چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 09:05 http://azymusic.persianblog.ir/

ممنون از توجهت
اگه همین کارو با نقطه های آخر خط هم بکنی که دیگه بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر بهتر میشه

حتما

دیگه ؟

آفتاب چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 09:18 http://aftab54.blogfa.com

سلام عزیز
از اینکه برام وقت گذاشتی و از اینکه همچین مطلبی رو ارسال نمودی بسیار سپاس گزارم .
حتما در پست بعدی ام استفاده می کنم
خیلی زیبا بود
خدا رو شکر که چنین دوستانی دارم .

سلام

مرسی آفتاب جون
خوشحالم که دوستش داشتی .

آصف چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 09:34

سلام
بااین جمله که میخوام سفیر حاجتهاتون بشم، دعوتت میکنم تا بدرقه این سفر زیبا (سفر مشهد) بشین تا باشد با سوغاتی که همون برآورده شدن حاجتتون هستش، دوباره برگردم پیشتون..
(شب سه شنبه 4 آبان عازمم پس برای بدرقه ام دیر نکتنیا)
با امتنان[گل]

ز- حسین زاده چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 11:06 http://autism-ac.blogfa.com/

سلام.شعر زیبایی است. لذت بردم . راستی قصه ی لیلی (لیلی نام دیگر انسان ) را هم خواندم . خیلی خوب است و آدمی را به تفکر وامی دارد. ممنون از اظهار نظر متین تان در مورد مطلب من....

چشم در راهیم اما قاصدی در راه نیست

جمعه هم آمد ولی آن جمعه دلخواه نیست

ما کجا و نورباران شب دریاکجا؟

قطره در خواب و خیالِ جذر و مد ماه نیست

بارگاه حضرت خوبان کجا و ما کجا؟

هر گدایی، لایق هم صحبتی با شاه نیست

عشق، اینجا بین آدم ها غریب افتاده است

پایمردی کن برادر! یوسفی در چاه نیست

بارمان را آب برد و تازه فهمیدیم که

در بساط خالی ما، آه حتی آه نیست

ریشه در خاکیم و دم از آسمان ها می زنیم
بت پرستانیم و مثل ما کسی گمراه نیست

تک سوار قصه ها، یک روز می آید ولی

جز خدا از پشت پرده، هیچ کس آگاه نیست


سلام
ممنونم
...
تک سوار قصه ها یک روز می آید ولی
جز خدا از پشت پرده هیچ کس آگاه نیست ....
به امید روزهای خیلی خوب

پاییز طلایی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 11:46 http://paieze89.blogfa.com

سلام
کوچک...بزرگ
خیلی دور...خیلی نزدیک!
حسابی رفتید سراغ تکنیکال آرت ها!
چه نقش زیبایی...کاش توضیحی نوشته بودین براش!

سلام
...
هنوز تو حس کامنت قبلی هستم .....

راستش اولین نفری هستید که در مورد این قسمت کامنت نظر دادید و من منتظر بودم تا کسی چیزی در رابطه با این دو خط بنویسد.
انگیزه نوشتن این پست دیروز اصلا همین دو خط بود و بعد هم ادامه اش شعر سهراب شاید کامل کننده بیان احساسم بود .
چه توضیحی می تونم بدم خود این دو سه جمله خیلی گویاست !‌

... ببخشید من هنوز درگیر حسی هستم که از کامنت قبلی گرفتم.
....
ممنونم واقعا

پاییز طلایی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 12:26 http://paieze89.blogfa.com

و من این نقاشی را خیلی دوست دارم!
و عذر میخوام اگر ناراحت کردم شما رو..

ممنون . اینقدر قشنگ بود که تحت تاثیر قرار گرفتم .

رئیس...! چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 12:39 http://lalmoonigerefte.blogfa.com/

سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی پایان در نوسان بود
می آمد،میرفت
میآمد،میرفت
و من روی شنهای روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را میکشیدم
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
و در هوایش زندگیم آب شد

گام می نهم در برهوتی به نام زندگی روبرو سرابی بیش نیست ،‌ به من آموخته اند امید چیز زیبائیست . شاید در اعماق هستی چیزی باشد نیروئی باشد که من قادر به درکش نبوده ام و من امیدوارانه گام بر خواهم داشت .....
...
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد
نشانه ی چیست ؟
شنیده ام کسی می آید به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی آنچنان که می دانی

پاییز طلایی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 17:10 http://paieze89.blogfa.com

پس موزیک وبلاگ کو؟!!!

برش داشتم

برزین چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 23:02 http://naiestan.blogsky.com

سلام
این قامت یکنواخت ماست که اسیر قضاوت های دیگران است گاهی کوتاهش می کنند زمانی درازش می پندارند اما اصل آن لایتغیر است . چقدر به خاطر قضاوت های دیگران مجبور شده ایم قامتمان را کوتاه و بلند کنیم .

..................

شعر سهراب هم قشنگ بود . سهراب همیشه دنبال نور و روشنایی است . انسانی سرگشته و به جان آمده از تاریکی ها . سهراب روشنایی اش را همیشه از دم دست ترین چیزهایش جستجو می کند از بالای درخت سپیدار ، از پشت بام های گلی یا از تماشای مهتاب در یک شب تاریک و ظلمانی ...

سلام
آن کس که به درون ما آگاه باشد و ما را همانچه که هستیم ببیند نیازی نیست قامتمان را با توجه به انتظار او تغییر دهیم . ما را به وضوح می بیند.
من فکر میکنم کسی که واقعا من را دوست داشته باشد "من" واقعی را دیده است.


این شعر سهراب را خیلی دوست دارم .
مرسی

پاییز طلایی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 23:34 http://paieze89.blogfa.com

"من فکر میکنم کسی که واقعا من را دوست داشته باشد "من" واقعی را دیده است."
.
واقعا دوست داشتن...واقعا دیدن!
کثرت و وحدت...یکی شدن!یاد لمعات افتادم دوباره!
احسنت...
خیلی حکیمانه بود!

من نیازی به ثابت کردن "خودم" ندارم .
"من" خودم را ثابت می کنم !


ممنون

نرگس پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 09:05 http://w-infinite.blogsky.com/


سلام

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام نرگس عزیز !

خوبی ؟

پاییز طلایی پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 12:07

سلام
نگفتین این طرح بالا کار خود شما بود آیا؟!

سلام
طراحی تصویر رو میگید ؟
نخیر قربان

پاییز طلایی پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 12:52

نه
من اسمم محموده
این همکارمون اسمش قربانه!

احسان پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 14:05 http://www.bojnourdan.blogfa.com

سلام دوست ارجمند

ممنون از لطف شما

سلام

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 17:53

دیر نکن پرنیان عازم سفرم (سه شنبه هفته بعد)
(دعوتت کردم ما دیدم هنوز نیومدی)شاید قابلم ندوسنتی اما من دراین سفر حتما بیاد همه هستم بخصوص تو دوست خوبم

شما که اسمتون رو ننوشتین آخه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 18:48

عجب ولی اسمم که همیشه میزارم دختر !!! به بالا رجوع کنی میبینی نوشتم پرنیان عزیز
خواهش دیر نکردی تا سه شنبه فرصت هست و فعلا پیشتون هستم
ممنونتم
انشاله قسمت خودت بشه و دعا کن سفیر لایقیز واستون باشم و با دست پر برگردم

پاییز طلایی پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 19:16

آفتاب پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 21:40 http://aftab54.blogfa.com

فیروزه پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 22:09

دو خط اول یادم انداخت که چقدر طلبکار دیدن شدن آزارم میده....عاشق دیدنم بدون اینکه متوجه ام بشناگه بدونی چقدر گله میکنند که کم توجه ام ولی نمیدونند تا ماخلدونشونو بیرون کشیدم ولی لازم نیست تحویلشون بدم....انسات را با زن ومرد دودسته کردن یکجور در جا زدنه.....مردها مثل هم نیستند همانطور که ما خیلی با هم فرق داریم ..میمونه ریتم که مربوط به فرهنگ اجتماعیه مچمون بین اینمه تفاوت پیدا میشه فقط باید خواست که من نوع همکاری رو میخوام

به نظر من هم کلی دیدن آدمها با نوع جنسیتشون یه نوع دید سطحیه .
مرسی فیروزه جون

فانوس به دست پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 23:39 http://fanuos.blogfa.com

همش از خودخواهی که دور و نزدیک شدن خودمون و پای کوچکی و بزرگی دیگران میذاریم

آره ... اشکال از نگاه هاست .

فرخ جمعه 30 مهر 1389 ساعت 10:18 http://chakhan.blogsky.com

شعر سهراب .. قطعه ای از نصرت .. و انتخاب زیبایت که با این دو پست ُ دلم را لرزاند. اندوهی مضاعف را به جانم ریخت و اشتیاق آزاد ماندن و به خود رسیدن را در جانم تازه کرد ..
مرحبا شما هم اهل دلی و دلها را مینوازی؟؟
دست مریزاد دست مریزاد

ممنون

لی لا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 19:45

وای اون جمله اولش رو چقدر دوست دارم. میشه بذارمش توی وبلاگم با ذکر منبع لطفا؟؟؟؟
گاه کوچکم می بینی گاه بزرگ، نه کوچکم، نه بزرگ
خودت هستی که دور و نزدیک می شوی

صاحب اختیاری عزیزم

آرایش جان پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 15:39 http://abdossamad.blogfa.com

زیبا بود با لذت خواندم. به ما هم سری بزنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد