فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

لیلی نام دیگر انسان

 

سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد . لیلی باید عاشق باشد . زیرا خدا در او دمیده است و هر کس که خدا در او بدمد ، عاشق می شود .  

لیلی نام  دیگر انسان . 

  

لیلی بچرخ ! 

لیلی گفت :‌بس است . دیگر ، بس است و از قصه بیرون آمد .

مجنون دور خودش می چرخید . مجنون لیلی را نمی دید ، رفتنش را هم .  

لیلی گفت : کاش مجنون این همه خودخواه نبود . کاش لیلی را می دید . 

خدا گفت : لیلی بمان ، قصه بی لیلی را کسی نخواهد خواند .  

لیلی گفت : این قصه نیست ،‌ پایان ندارد . حکایت است ،‌ حکایت چرخیدن 

خدا گفت : مثل حکایت زمین ،‌مثل حکایت ماه . لیلی بچرخ !  

لیلی گفت : کاش مجنون چرخیدنم را می دید . مثل زمین که چرخیدن ماه را می بیند . 

خدا گفت : چرخیدنت را من تماشا می کنم لیلی بچرخ ! 

لیلی چرخید ، چرخید و چرخید و چرخید !‌ 

  

دور دور لیلی است ، لیلی میگردد و قصه اش دایره است . 

هزار نقطه دوار ، دیگر نه نقطه و نه لیلی . 

لیلی ! بگرد ، گردیدنت را من تماشا می کنم . 

لیلی !‌ بگرد ، تنها حکایت دایره باقیست ....  

عرفان نظر آهاری 

 

 

و خداوند شاهد چرخیدن لیلی ست و در سکوت نظاره گر اوست . لیلی سرگشته و شوریده می چرخد ... می چرخد و می چرخد  ...

نظرات 13 + ارسال نظر
آفتاب سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 09:38 http://aftab54.blogfa.com

لیلی من همیشه عاشق بمان...
ببین چه اسم زیبایی داره انقدر براش شعر می سازن
رمز و رازی داره این اسم
.
.
.

* لیلی نام دیگر انسان ...
لیلی اساطیری ما ...
پرنیان عزیز چه جالب
این یکی دو هفته هم من و شما و بعضی وبلاگ های دوستان به این نکته اشاره کردند .

دنیا پر است از لیلی ها حالا با هر نامی
لیلی هائی که گاهی خیلی هم گم نام می مانند !

آفتاب سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 09:40 http://aftab54.blogfa.com

این عکسی رو که گذاشتید مصداق لیلیست
در افسانه ها لیلی زیبا نبوده ولی به قدری در دل محبوبش نشسته بوده
که اون رو زیباترین می دیده

نوشته هاتون صورتیه

حتما مجنون عاشق زیبائی درون لیلی بوده .

مرسی عزیزم .

آفتاب سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 09:51 http://aftab54.blogfa.com

لیلی ها گاهی هم با نام نشان هستند
قابل توجه لیلی های سرزمینمون

لیلی های عاشق سرزمینمون ....

ققنوس خیس سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 11:29

سلام
لیلی نام تمام دختران سرزمین من است ...
هر چند از خانم نظرآهاری چندان خوشم نمی یاد ... اما جالب بود

چرا ؟
نوشته هاش که خیلی قشنگه .

ققنوس خیس سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 16:09

به خاطر اینکه به نظرم کاسب کاری می نویسه ! می بینی چی می صرفه ... البته این نظر منه فقط

نمی دونم . تا حالا همچین احساسی نسبت به نوشته هاش نداشتم حقیقتا.

با بعضی نوشته هاش خیلی حس نزدیکی میکنم .

فرخ سه‌شنبه 27 مهر 1389 ساعت 23:22 http://chakhan.blogsky.com

لیلی در سماعی به رنگ ابدیت میچرخد و لیلی نماهایی نیز خارج از آن دایره به چشم چرانی در مرغزار هوا مشغولند.
اگر لیلی از این سماع لحظه ای فراغت می یافت ، دوست داشتم تا امشب از چشمانش شراب ببارد... و مستم کند در هیاهوی این دیر کهن و بیاسایم در سایه مشکین گیسوانش تا آسودگی یابم از خویشتن خویش... نمیدانم مجنونم یا اندوه زده ای بی سروسامان که در مرزهای تشخیص سرگردان مانده است؟؟

چه مجنونانه زیبائی !
لیلی تان با شراب عشقش مدهوشتان خواهد کرد...
و نگاه سرگشته ی شما بی شک او را از ارض به عرش خواهد رساند .

به یاد یاری خوشا قطره اشکی به سوز عشقی خوشا زندگانی
همیشه خدایا محبت دلها به دلها بماند ، بسان دل ما که لیلی و مجنون فسانه شود ، حکایت ما جاودانه شود ...

پاییز طلایی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 11:42 http://paieze89.blogfa.com

سلام و عذر از آنکه دیر رسیدم(مثل همیشه)
فکر کردم بی مناسبت نباشد با پست شگفت آور شما:
...
عشق آتشیست که چون در دل افتد،هرچه در دل یابد همه را بسوزاند.تا حدی که صورت معشوق را از دل محو کند!
مگر مجنون در این سوزش بود،گفتند:لیلی آمد!
گفت: من،خود،لیلیم! و سر به گریبان فراغت فرو برد...
لیلی گفت: سر بردار که محبوب و طلوب تو ام
آخر بنگر که از که میمانی باز؟!
مجنون گفت: آن شد که به دیدار تو می بودم شاد...از عشق تو پروای تو ام نیست کنون...
.
(لمعه ی 23 از کتاب لمعات فخرالدین عراقی)

سلام
خواندمش ... و اشکهایم جاری شد .
ممنون

پاییز طلایی چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 12:21 http://paieze89.blogfa.com

ای بابا!!!!
حالا ما بعد اندی اومدیم ها!
میخواین اصلا داستانهای ملا نصرالدین رو بنویسیم؟!

نــــــــــــــــــــــــــــــــــه !‌داستانهای ملانصرالدین نه !‌
قشنگ بودچیزی که نوشته بودین . مرسی
و باز هم برای همه چیز ممنون .

پاییز طلایی پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 12:54

"لیلی نام دیگر انسان"
.
.
.
یعنی اسم ما هم لیلی بوده و خبر نداشتیم تا حالا؟!
قابل توجه این همکلاسیا که هی به من میگن دیوونه!

جالب بود .

پاییز طلایی پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 13:08

جالب بود؟!!!!!
خط اول یا دوم؟!

طنز نویسی شما .
مرسی ... از خواندنشان مسرور می شوم

احسان پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 14:00 http://www.bojnourdan.blogfa.com

پای سگ مجنون بوسید، گفتندش ار چه بود

گفت گاه گاهی کوی لیلی رفته بود

قشنگ بود ....
ممنونم

ویس جمعه 30 مهر 1389 ساعت 15:47

دید مجنون را یکی صحرا نورد/در میان بادیه بنشسته فرد//ساخته بر ریگ زانگشتان قلم/می زند حرفی به دست خود رقم/گفت:ای مجنون شیدا،چیست این؟/می نویسی نامه؟سوی کیست این؟//گفت:شرح حسن لیلی می دهم/خاطر خود را تسلی می دهم//ناچشیده جرعه ای از جام او/عشقبازی می کنم با نام او------از:سلامان وابسال جامی

مرسی ....

لی لا دوشنبه 3 آبان 1389 ساعت 19:46

میشه منم یکی از همون لیلی ها باشم. یه کم با اسمم بازی کنی میشه لیلی.

تو یکی از اون لیلی های همیشه عاشق نازنینی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد